سرویس سیاست مشرق - مهمان این هفته برنامه دست خط حجتالاسلام و المسلمین قاسم روانبخش از شاگردان برجسته آیتالله مصباح یزدی و اهل یزد و شهرستان میبد است.
مهمترین محورهای این گفتگو:
آقا فرمودند فرزندان انقلابی ما را به تندروی متهم نکنید
ماجرای تحصن طلاب در مسجد اعظم و پیغام رهبر انقلاب
در ماجرای ۲۲ بهمن قم، نسبت به ما بیتقوایی شد؛ به مجلس جوابیه دادیم، قرائت نکردند
برخی جریانهای سکولار در حوزه نفوذ دارند و از بدنه حوزه نیرو میگیرند
مراجع با مردم مرتبط هستند و کسی نمیتواند آنها را کانالیزه کند
۹۰ درصد وعدههای دولت محقق نشده است
علت فشارهای روی دولت، بیبرنامگی آن است؛ همه برنامهشان، مذاکره و برجام بوده است
هنوز عدهای در دولت امیدوارند دموکراتها پیروز شوند و آمریکا به برجام برگردد
ماجرای مناظره آیتالله مصباح و شریعتی؛ شریعتی بیمار شد و نیامد
بابت رای به احمدینژاد پشیمان نیستیم، اما دیگر به او رای نمیدهیم
آیتالله مصباح گفت این مشایی احمدینژاد را زمین میزند
ماجرای صحبت سه ساعته آیتالله مصباح با احمدینژاد در تهران
نیکآهنگ کوثر به آیتالله مصباح نامه نوشت و عذرخواهی کرد؛ استاد اجازه نداد رسانهای کنیم
ماجرای امضا گرفتن از علما علیه تحرکات مجلس ششم؛ از موافقت مرحوم هاشمی تا تعبیر جالب آیتالله جوادی آملی
چرایی حمایت جبهه پایداری از باقری لنکرانی و سعید جلیلی
مردم در انتخابات امسال، جناحی رأی نخواهند داد
در ادامه مشروح گفتگوی محمدحسین رنبجران با حجتالاسلام و المسلمین قاسم روانبخش عضو شورای مرکزی جبهه پایداری و عضو هیات علمی موسسه امام خمینی (ره) از نظرتان میگذرد.
*سلام، خیلی خوش آمدید.
سلام علیکم و رحمة الله. من خدمت حضرتعالی و همه دستاندرکاران برنامه و همه بینندگان عزیز سلام عرض میکنم و از حوصلهای که به خرج خواهند داد برای این برنامه، تشکر میکنم.
*نمیخواستم اینطور شروع کنم ولی چون آخر صحبت ابتدائی بنده در معرفی شما این بود که برخی شما را از روحانیون تند میدانند، گفتنم این را بپرسم که چرا در هر اتفاقی که در قم رخ میدهد، هر اعتراضی و شلوغی که میشود حضور هم نداشته باشید، مثلاً در استان آذربایجان شرقی هم باشید، میگویند این کار روانبخش است.
این واژه «تند» یک برچسب است. برای کسانی که صریحالهجه هستند و بدون رودربایستی حقایق را بیان میکنند. هر کسی یک وظیفهای دارد؛ مقام معظم رهبری در سال ۸۹ که به قم تشریف آوردند و ۱۱ روز در حوزه تشریف داشتند، فرمودند فرزندان انقلابی ما در حوزه را متهم به تندروی نکنید. این کار دشمن است و البته فرزندان انقلابی هم باید متوجه باشند کاری نکنند دیگران بتوانند آنها را متهم کنند.
تشخیص ما این است آنچه ولی خدا میفرمایند واجبالاطاعه است. من به یاد دارم مثلاً یکی از حرکتهایی که ما در قم کردیم تحصن مسجد اعظم بود.
*زمان دولت اصلاحات بود؟
در دولت اصلاحات.
*و کاریکاتوری که علیه آیتالله مصباح کشیدند.
یک کاریکاتوری کشیده بودند، ولی آن جرقه بود که حوزه تکان خورد ولی بیشتر نگرانی حوزه برای مسائل فرهنگی بود. همان زمان ما سه روز در مسجد اعظم تحصن کردیم. جامعه محترم مدرسین پیوستند، آیتالله جوادی آملی در همان جا سخنرانی کردند، آیتالله میانجی صحبت کردند، در همان شرایط حضرت آیتالله مشکینی تشریف آوردند و...
*پیغام آقا را آوردند.
پیغام آقا را آوردند که مالک اشترها برگردید. پشت تریبون رفتم و گفتم حضرت آیتالله مشکینی تشریف آوردند، پیامی از سوی رهبری عزیزمان آوردهاند. ما نمیدانیم این پیام چیست ولی هرچه باشد بر دیده منت میگذاریم. حتی اگر پیام این باشد که ما همین الان اینجا را ترک کنیم، بدون اینکه یک صلواتی بفرستیم ترک میکنیم و میرویم. همه تکبیر فرستادند و اعلام آمادگی کردند و بعد خدمت آیتالله مشکینی عرض کردم که برای صحبت تشریف بیاورند.
ایشان همان جمله را فرمودند که مالک اشترها برگردید، جان علی در خطر است. این جمعیت حرکت کرد و از مسجد بیرون رفتیم. البته نیمه شب «پرتو» را بستند. روزنامه «آزاد» توهین کرده بود ولی صبح که من از خواب بیدار شدم دیدم سایتها اعلام کردند هفتهنامه «پرتو سخن» کاملاً تعطیل شده بود.
*آن زمان گفته بودند توهین به آیتالله منتظری شده است.
با همین عنوان بود، در حالی که هیچ ربطی به توهین هم نداشت. یک مقالهای بود که یکی از دوستان نوشته بود و طرحی که آن طرح در نشریه «صبح» مدتها قبل چاپ شده بود. ما اجازه از آقای مهدی نصیری گرفته بودیم چون بودجه نداشتیم. آن وقت هم مانند الان نبود که اینترنت باشد و همه چیز در فضای مجازی باشد و بتوانیم استفاده کنیم. من از آرشیو صبح استفاده میکردیم ولی آنها تحت عنوان اینکه به مرجع تقلید اهانت شده، آقای مهاجرانی (وزیر وقت ارشاد) بدون اینکه جلسه تشکیل شود حتی لغو پروانه کرد.
*آن چه سوال پیش میاید درباره تحصن و پیغامی که حضرت آیتالله مشکینی از سوی آقا آوردند است. آقا آدمی نیستند که بخواهند به تهدیدات علیه خود اهمیت دهند. آن زمان اتفاقی افتاده بود ولی واقعاً پیگیری کردید ببینید آقا چرا گفتند تمام کنید؟
شاید یکی از دلایلش این بود – حالا آن زمان خیلی در مسائل سیاسی پختگی نداشتیم و جوان بودیم - ولی بعدها که پیگیری کردیم یکی از دلایل این بود که انتخابات نزدیک بود. انتخابات مجلس بود. تقریباً اواخر بهمن انتخابات مجلس ششم بود. تحصن یک هفته یا حدود ۱۰ روز قبل از انتخابات بود. شاید نیاز بود کشور در فضای آرامی باشد.
نکته دوم اینکه آقای خاتمی تهدید به استعفا کرده بود که اگر این روال پیش برود من استعفا میدهم، چون تحصن تنها منحصر به مسجد اعظم نشده بود. چند بازار مراکز استانهای کشور در حمایت از تحصن بسته شد. جامعه مدرسین پای کار آمد و بزرگانی همچون آیتالله مشکینی و آیتالله جوادی در تحصن سخنرانی کردند. اینطور نبود که فقط چندتا طلبه جمع شوند. این خیلی سنکین بود.
از طرفی هم من از برخی آقایان شنیدم که آقای هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص بیانیه داده بود و از تحصن حمایت کرد.
*فکر میکنم سال ۸۵ بود که آقای هاشمی به قم آمدند. درست است؟
بله.
*آنجا هم یک اتفاقی برای ایشان افتاد و گفتند محوریت آن با شما بوده است؟
من اصلاً در قم نبودم ولی هر کار انقلابی که صورت میگیرد اول سراغ کسانی میروند که ببینند کار آنها است یا خیر. ان زمان در یزد سخنرانی داشتم، در زارچ یزد بودم که این جریان اتفاق افتاد.
*واقعاً روح شما هم خبر نداشت.
خیر. اطلاعی از این قضیه نداشتم.
*فکر میکنید حرکت خوبی بود؟
به نظر من آن حقیقتی که از آن جلسه منعکس شد، دو نوع برخورد بود. آن طلبهای که بلند شد و سوال میکرد، یک طلبه فاضل حوزوی بود که اتفاقاً نماد قلم در دست داشت و او میگفت من سوال دارم. میشد مثلاً این سوال را - مگر جلوی مقام معظم رهبری تاکنون سوال نشده است؟ کسانی که نوبت هم ندارند یکباره یکی بلند میشود و میگوید من حرف دارم - به نظر من ایشان (آقای هاشمی) میتوانست بگوید ایشان تشریف بیاورند من بعد از جلسه در خدمت ایشان هستم. بهترین راه همین بود. سوال را پاسخ میدادند.
من مواردی دیدم که در سفرهای استانی حضرت آقا یکی بلند شده و صحبت کرده است و ایشان هم با کسی برخورد نکردند. به نظرم نوع برخوردی که شد این مسئله را به این شکل درآورد والا حالت طبیعی جواب داده میشد، سوالی بود که طلبه داشت.
*آن زمان شما را احضار هم کردند؟
بله. یک بار از من خواستند و من دادگاه ویژه روحانیت رفتم و گفتم من نبودم و دلیلی ندارد که شما … همان یک جلسه بود.
*سوالی که طلبه بلند میشود جواب نمیدهند و اوضاع آنجا بهم میریزد.
بله، آن طلبه را گرفتند و کتک زدند.
*از سوی دیگر هم ظاهراً تعرضی به آقای هاشمی هم میکنند.
نه. هیچ اتفاقی رخ نداده بود. آنهایی که آنجا بودند و گزارش به من دادند، من بعداً پرسیدم این طور نبود. آن طلبه را اگر میگفتند بیایید و صحبت کنید و یا ما در خدمت شما هستیم...
*بعد از اینکه طلبه را کتک زدند آنجا متشنج میشود.
بالاخره چند نفر بلند میشوند که چرا میزنید و یکی میگوید چرا اینطور میکنید. یکی دو نفر به حمایت او بلند شدند.
*قضیه ۲۲ بهمن آقای لاریجانی هم قضیه آخر بود که ما خدمت آقای آقاتهرانی بودیم ایشان به نقل از آیتالله مصباح گفتند که پیغام برای آقای لاریجانی بردند که...
آن هم همینطور بود. من استاد «طرح ولایت» هستم. آن روز در طرح ولایت دانشجویی در جُلفا بودم. آنجا متوجه شدم که در قم چنین اتفاقی رخ داده است. بعداً یکی از انگشتهای اتهام به سمت ما رفت و حلقه «نشریه پرتو» را برخی از آقایان در مجلس مطرح کردند. مانور بدی دادند و واقعاً بیتقوایی شد. اجازه ندادند آنچه از تریبون مجلس خواندند، مدیر مسئول هفتهنامه پرتو نامهای نوشته بود به آقای لاریجانی که شما که از تریبون مجلس پرتو سخن را متهم کردید، این حق ما است که از تریبون مجلس از خود دفاع کنیم. هیچ ربطی نداشته ولی حاضر نشدند این را از مجلس بخوانند.
اتفاقاً در آن ماجرا ۷۰-۶۰ نفر را احضار کردند و بنده هم در یک جلسه جداگانه با یکی دو تا از دوستان رفتیم. من در آنجا برای کسی که بازپرسی میکرد، توضیح دادم و برای ایشان ثابت شد اصلاً چنین چیزی نبوده است. تبرئه شدیم ولی مجدداً به رغم اینکه تبرئه شدیم و ربطی هم نداشت، دوباره اعتراض گذاشتند.
*برای برخی سوال است که الان فضای قم چگونه فضایی است؟ فضای واقعی قم. برخی معتقد هستند جریان نفوذ در برخی جاهای قم هم نفوذ کرده است. این را قبول دارید؟
بله. امام (ره) در منشور روحانیت آوردهاند که روحانیون جوان مراقب باشید، جریان سکولار که در لایههای حوزه مخفی شده دوباره سربرنیاورد که روزی در حوزه حاکم شود. برخی از مراکز در حوزه هستند که از جاهایی تامین میشوند.
*از کجاها مثلاً؟ بحث شیعه انگلیسی منظورتان است؟
یکیش این است که اگر مراکز امنیتی دنبال کنند، روشن میشود و دستهای آنها خیلی پنهان نیست. مثلاً این پولها را از کجا میآورند. مثلاً کسانی که مقلدی به اندازه تعداد انگشتان دست ندارند، ولی پولدار هستند! اینها که وجوهات نمیگیرد. امام میفرمودند ممکن است تا مرجعیت هم افرادی را بسازند. البته اینها جایگاهی در حوزه ندارند ولی به هر حال ممکن است تاثیرات خود را در برخی جاها بگذارند.
*به غیر از قضیه شیعه انگلیسی چطور؟
به نظرم جریانهای سکولار و جریانهای به اصطلاح روشنفکری غربی هم در حوزه نفوذ دارند.
*همین الان؟
بله. مراکزی هستند. حالا نام بردن آن خیلی مطلوب نیست ولی مراکزی هستند که الان کار میکنند. از بدنه حوزه نیرو میگیرند.
*جریان اصیل حوزه چطور باید حرکت کند که از این آفتها در امان بماند؟ چون مردم قوه تشخیص ۱۰۰ درصدی ندارند. ممکن است به پای همه بنویسند.
شاخصههایی وجود دارد که آن شاخصهها میتواند راهنمایی کند. یکی از شاخصها این است، بالاخره آن مجموعه و یا موسسهای که در حوزه کار میکند، چه اهدافی دارد؟ گاهی مواضع عوض میشود. مثلاً دولتی میآید برای اینکه این دولت خوشش بیاید شعارش را تغییر میدهد ولی برخیها اینطور نیستند. اگر سخنان آیتالله مصباح را از ابتدای انقلاب تا امروز مطالعه کنید، هیچ تزلزلی در موضع ایجاد نشده است. همان حرفهایی که ابتدای انقلاب بیان کردند، درسها و کتابها موجود است، امروز هم همان را بیان میکنند.
* شما معتقد هستید که انگیزههای دینی مردم کمرنگ شده است؟
به نظر من با این تلاش گستردهای که دشمن کرده است، نه.
*یعنی به نسبت کارهایی که آنها کردهاند.
به نسبت کارهایی که کردهاند، نه. یعنی وقتی نگاه میکنید در این شرایطی که زندگی میکنیم که شرایط بستهای نیست، هیچ کجای دنیا این آزادی که ما داریم را ندارند، که بهایی و لائیک و هر کسی هر چه تولید میکند در فضای مجازی میریزد، مسائل امنیتی و غیرامنیتی و هرچه باشد این چنین است. هیچ قانونی ندارد. مطبوعات قانون دارد ولی برای این هنوز هیچ قانونی ننوشتهاند و آزاد است. در چنین فضایی اینطور جوانان ما پای دین بایستند، این راهپیمایی اربعین ما است، این شبهای احیای ما است، این محرم و عاشورای ما است، این نشان میدهد دشمن موفق نبوده است. فکر میکردند با این حرکت میتوانند اعتقادات را تضعیف کنند ولی خب به این معنا هم نیست کسی زخمی نشده است.
الان اگر جنگی اتفاق بیفتد من معتقد هستم ۱۰ برابر اول انقلاب مردم در صحنه هستند و جوانان ما پای کار هستند. از سوی دیگر ما هم کار کردهایم. یعنی آنها که کار کردهاند، در این جبهه هم کار شده است. مثلاً فرض کنید تلویزیون برنامههای خوبی دارد، برنامههای مفیدی که در ماه مبارک رمضان دارد، در ماه محرم دارد، تلویزیون بسیار موثر است. برنامه سمت خدا، صحبتهای آقای قرائتی و امثالش تاثیرگذار است.
یا کارهای اساسی که در دانشگاهها انجام میدهیم. مثلاً طرح ولایت دانشجویی که حضرت آقا خیلی اصرار دارند این گسترش یابد و کشوری شود. ۵ هزار دانشجو در تابستان در فرصت ۴۰ روزه… الان بیش از ۱۲ هزار دانشجو تقاضای شرکت در طرح ولایت کرده ولی ظرفیت ما حدود ۵ هزار نفر است.
*قبول دارید به تناسب هجمه دشمن فعالیتهای ما گسترده نبوده است؟ کلی منظور است، چه دولتی و چه حوزوی و چه دانشگاهی در نظر بگیرید.
بله همین طور است. لذا حضرت آقا از مسئولین که گلایه دارند و فرمودند من امیدی ندارم. آنهایی که باید فرمانده میدان جنگ فرهنگی باشند، برخیهایشان فرمانده دشمن شدند.
*آیا مراجع اعظام ما انطور که باید و شاید از مرتبطین خود به خصوص بیوتشان، با آن حساسیت حفاظت میکنند؟
در تلاششان هست که حفاظت کنند.
*که از اسم آنها خدای ناکرده سواستفاده نشود.
بله، نهایت تلاش را مراجع و بزرگان ما دارند. ما از نزدیک که در قم میبینیم نسبت به این امر دغدغه دارند ولی لباس نفوذ مشخص نیست. آن مراجعی که خیلی حساسیت دارند، شاید نتواند ولی همین که میفهمد و متوجه میشود خوب است. من خودم دیدم. برخی از افراد در برخی بیوت نفوذ کرده بودند، همین که روشن شد آن را تمام کردند و خودشان به مراکز دادگاه ویژه روحانیت معرفی کردند و پیگیری کردند و حتی لباس را از آن فرد گرفتند؛ در حالی که فرد کلیدی یک دفتر خاصی بود. آنها حساس هستند.
*این را قبول دارید قدری مراجع اعظام ما ارتباط با مردم را باید پررنگتر کنند؟
در سن و سالی که مراجع دارند، مثلاً برخی از مراجع ما نزدیک به ۱۰۰ سال هستند، ۹۰، ۹۵ و ۱۰۰ ساله هستند...
*چون یک کلمه این بزرگان که بیان میکنند و بعضاً شده تذکر میدهند وضع مردم این چنین است و بد است، خیلی بر مردم تاثیرگذار است.
دقیقاً. مواضعی که بزرگان ما غالباً در حوزه میگیرند نشان میدهد مطالب به دست آنها میرسد. مثلاً درباره فضای مجازی برخیها گزارشی به یکی از آقایان داده بودند که اینطور نیست و فضای مجازی خیلی خوب است؛ مثلاً رساله شما در آن است و مسائل شما در آن پخش میشود، قرآن در آن است. این مسائل را جمع کرده بودند و نزد مراجع برده بودند. گفته بودند اینهایی که به شما نشان میدهند اینها فیلترشکن دارند و به شما نشان دادهاند. طلبهها گفتند همین الان از هر گوشی که شما در دفتر خودتان دارید، مثلاً همین آبدارچی دفتر شما، گوشی که اندروئید باشد بیاورید تا امتحان کنیم. اگر فیلترشکن ما داریم این فرد ندارد. این اینستاگرام، این تلگرام است. بعد آن مرجع بزرگوار در برابر آقایان موضع تندی گرفتند. این ارتباط وجود دارد که در جریان قرار میگیرند که نمیتوانند مرجع ی را کانا لیزه کنند و بگویند قضیه این است.
*وضعیت اقتصادی مردم به چه صورت است؟
وضعیت اقتصادی مردم وضعیت خوبی نیست. مخصوصاً در یک سال و اندی که گذشته است. طبقات متوسط و زیر متوسط جامعه واقعاً تحت فشار هستند. برای تامین مایحتاج اولیهشان دچار مشکل هستند ولی تحمل میکنند. شاید علتش هم دو مورد باشد. یکی اینکه اگر تحمل نکنند ممکن است دشمن از این استفاده کند و دیگر اینکه ممکن است وضع از این بدتر شود. قدرت خرید مردم دو سه برابر کاهش داشته است.
*بیش از ۹۰ درصد وعده هایی که دولت در حوزه اقتصادی و سیاسی داده محقق نشده است. این را شما بیان کردید.
بله. همینطور میبینم.
*همین طور میبینید؟
بله. وعدهها تحقق پیدا نکرده است. بعداً میگویند چرا شما عملکرد مثبت را بیان نمیکنید. خب باید ببینیم تا بگوییم. وعده ۱۰۰ روزه محقق شد؟ بعداً انکار کردند که ما اصلاً نگفتیم! اینکه وعده دادند و گفتند به مرحلهای می رسیم و کاری خواهیم کرد که مردم یارانه نگیرند، بلکه به دولت یارانه بدهند؛ الان وضعیت اینطور است؟ چنان رونق تولید ایجاد خواهیم کرد که وضع مردم بسیار خوب میشود که خودشان یارانه نمیخواهند. واقعاً این اتفاق افتاده است؟ رشد تولید افزایش یافته است؟ کسب و کار رونق پیدا کرده است؟ بیکاری مهار شده است؟ تورم کاهش داشته است؟ پول ملی ارزش یافته است؟ به پاسپورت ایرانی عزت بخشیده شده است؟ هیچکدام از اینها را نمیبینیم اتفاق افتاده باشد.
*ولی دولت هم تحت شدیدترین فشارها است.
طبیعی است. علت این است که برنامه نداشته است. اگر برنامه داشته باشد و طبق برنامه جلو برود… تمام برنامه دولت در یک چیز خلاصه میشود و آن برجام و مذاکره است. فکر میکردند اگر با امریکاییها مذاکره کنیم آنها خواهند آمد و محدودیتها را برمیدارند و اگر تحریمها و محدودیتها برداشته شد، سرمایهگذاری خارجی میآید و همه چیز درست خواهد شد. الان شما میخواهید مذاکره کنید این کار را انجام دهید، ولی اقتصاد مقاومتی که حضرت آقا فرمودند را جدی بگیرید. همچنان برخی از این آقایان امیدوارند که مثلاً باز هم در انتخابات آینده دموکراتها پیروز شوند و آمریکا به برجام برگردد و انشالله همه چیز درست شود. خود آقای اوباما اولین ناقض برجام بود؛ چه امیدی است؟
*گفتهاید من این دولت را بیشتر کارگزارانی میدانم تا اصلاح طلب!
در میان اصلاحطلبان به نظر من، آن پدر اصلیشان کارگزاران هستند. از این جهت گفتم چون ماجرای اصلاحطلب از دل دولت کارگزاران بیرون آمد. آقای شمسالواعظین در یکی از اظهاراتش بیان میکند که دولت اصلاحات از رحم دولت توسعهگرای آقای هاشمی و کارگزاران بیرون آمد. یعنی دوم خرداد محصول حرکت کارگزاران است.
ابتدا یک تنشهایی با هم در یک برهه پیدا کردند ولی اینها جمع شد و خود رئیسجمهور بیشتر کارگزارانی است تا جریان اصلاحات و آقای هاشمی پشتش بود، به عنوان پدر معنوی کارگزاران. در خود دولت اصلاحات هم اگر به یاد داشته باشید نیروهای اصلی کارگزارانی بودند.
ولی آقای روحانی خود معتقد است معتدل و اعتدالگرا است.
باید معنی معتدل را پیدا کنیم. خود ایشان هم در یکی از نطقهایش در مازندران در ایام انتخابات یک بار بیان کردند که دولت ما دولت اصلاحات است.
* «پرتو» الان هفتگی چاپ میشود؟
بله.
*چقدر تیراژ دارید؟
تیراژ پرتو نزدیک به ۸ هزار نسخه است.
*هفتگی برگشت هم دارید؟
بله.
*چقدر است؟
تقریباً نصف نصف است.
*فکر نمیکنید خیلی کم است؟
بله.
*علت را چه میدانید؟
علت ضعف بودجه است؛ چون هفتهنامه «پرتو» از زمانی که این دولت تدبیر و امید آمدند یک ریال یارانه به ما ندادند، در حالی که برخی روزنامهها ۸۰۰-۷۰۰ میلیون و حتی یک میلیارد داده می شود. بنا بود یارانه کاغذ روزنامهها را بدهند. حتی مراجعه هم کردیم و گفتند نمیدهیم.
*اگر شما مطالب جذاب تولید کنید مردم دنبال این میروند، حتی اگر با قیمت بالاتر باشد.
بقیه روزنامهها هم همین وضعیت را دارند.
*بله.
اگر دم دکهها بروید...
*اوضاع خوبی ندارند.
همه آنهایی که ۸۰۰-۷۰۰ میلیون میگیرند در واقع با یارانهها زنده هستند. شاید باور نکنید ولی هفتهنامه پرتو با یک نیرو اداره میشود؛ یک نیرو داریم. بقیه نیروها را مرخص کردیم و رفتند، چون پول نداشتیم.
*شما متولد ۱۳۳۷ در شهرستان میبد استان یزد هستید.
بله.
چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۱۳۵۷ ازدواج کردم.
۲۰ ساله بودید.
بله.
چطور آشنا شدید؟
برادرخانم من طلبه و روحانی است. آقای شیخ ناصر دهقانی.
همین آقای دهقانی که مدیرمسئول «پرتو» هستند؟
نخیر؛ با ایشان از موسسه آشنا شدیم. آقای شیخ ناصر دهقانی با مرحوم حجتالاسلام یحییزاده که نماینده میبد بودند، با هم طلبه شدند. ما چند سال جلوتر از آنها بودیم. آن زمان طلبهها با هم رفتوآمد خانوادگی هم داشتند. ما هم میبدی بودیم و آنها هم میبدی بودند.
*تفتی هستند؟
نه. خانوادهها میبدی هستند. اما فیروزآبادی هستند و ما اهل محمودآباد میبد هستیم. بالاخره در یک روزی که خانه آنها رفته بودیم متوجه شدیم خواهری هم دارند. رفتیم و تقاضا دادیم، البته خانم ما آن زمان کم سن و سال بودند. آن زمانی که ازدواج کردیم من ۱۹ ساله بودم. سال ۵۶ عقد کردیم ولی ۵۷ ازدواج کردیم.
*خانم شما چند ساله بودند؟
ایشان ۱۳ ساله بودند. من ۱۹ ساله بودم.
*چقدر مهریه بود؟
۱۴ سالگی هم خداوند اولین فرزند را به ایشان داد.
*ماشاالله. مهریه چقدر بود؟
مهریه دو دونگ منزل که در قم داشتیم دادیم. خانهای ۷۰ متری داشتیم و کل خانه آن زمان ۴۰ هزار تومان بود و دو دونگ آن خانه را به نام ایشان کردیم.
*یک سوش.
بله، نیم دونگ هم خانه پدری بود که پدر ما از خانه خودشان دادند.
*عقد را چه کسی خواند؟
مرحوم آیتالله اعرافی خواندند.
*پدر آیتالله اعرافی؟
بله. مرحوم آیتالله حاج محمد ابراهیم اعرافی امام جمعه میبد و از علمای بزرگ میبد بودند و ما شاگرد ایشان بودیم.
*توصیه و نکته و خاطرهای از ایشان ندارید؟
ایشان عقد را در منزل خودشان خواندند. با توجه به اینکه خانم ما کم سن و سال بود در قانون زمان شاه نمیشد ثبت شود و لذا مراسم عقد که در منزل پدرخانم ما بود، پدرخانم ما گفت باید یک چکی به من داده شود بابت… خانه هم هنوز آماده نبود.
پدرخانم ما فرد دقیقی بود. گفت چک معادل این به من بدهید و بعد عقد خوانده شود. مرحوم آیتالله اعرافی هم فرمودند حرف درستی است. ما آن زمان چک نداشتیم. ایشان فرمودند چک تهیه کنید و فردا به خانه خود من بیایید. چک از یکی از دوستان تهیه کردیم و با پدرخانمم منزل آیتالله اعرافی رفتیم و ایشان گفتند من وکیل خانم هستم و شما هم خودتان میخوانید. ایشان از طرف خانمم میخواندند و من هم میگفتم قبلت لنفسی! برای خودم بود. دو سه جمله خواندند و گفتند صلوات بفرستید. یعنی خیلی ساده و با دو بار تکرار انجام شد. خیلی در این امور سهل بودند.
*پدر و مادر شما هر دو قرآنی بودند.
هر دو معلم قرآن بودند، اما من در سن ۹ سالگی مادرم را از دست دادم. پدرم هم ۵-۴ سالی است که از دست دادهام. خانه ما مکتب بود. هم پدر و مادر ما کار میکردند و هم بچهها را قرآن تدریس میکردند یعنی در محل همه قرآن خوانهای محله میگویند ما شاگردی کردیم.
*شما چند خواهر و برادر بودید؟
۸ فرزند بودیم. ۴ برادر و ۴ خواهر بودیم.
*همه برادرها روحانی شدید؟
فقط من روحانی شدم. یکی معلم، یکی نجار، یکی هم پاسدار است.
*دو تا از فرزندان شما هم حافظ کل قرآن هستند.
بله. یکی پسرم هست؛ من یک پسر دارم. از بچگی حافظ قرآن شد. حدود سن ۹ سالگی بود که به حفظ کل رسید.
*چند سالگی شروع کرد؟
ایشان از سال اول دبستان شروع کرد. در مدرسه آقای طباطبائی که مدرسه قرآنی بود طی سه سال حافظ کل شدند. البته درسهای مدرسه را کنار گذاشتند و حفظ کل صورت گرفت و بعد کل ۵ سال را در یک سال خواندند و امتحان دادند و اساتید ایشان هم قبول کردند.
*چند فرزند دارید؟
من ۴ دختر و یک پسر دارم. یکی از دخترهای من هم حافظ کل قرآن است. با اینکه خانهدار بود در خانه قرآن را حفظ کرده است.
*همه ازدواج کردند؟
بله. همه ازدواج کردند.
*دامادها چه میکنند؟
دو تا از دامادها روحانی هستند. یکی فرزند شهید است. شهید نقیپور که مدافع حرم هم بودند. یک سال و خردهای آنجا بودند و تازه آمدهاند. یکی دیگر هم عضو هیات علمی دانشگاه هستند، معارف تدریس میکنند. دو تا دیگر هم کارمند و شغل آزاد دارند.
*چند نوه دارید؟
شانزدهمین نوه ما در راه است.
*ماشاالله.
پانزدهمی و شانزدهمی با هم میآیند.
*یعنی هر کدام حداقل سه فرزند دارند.
بله. برخی هم چهار تا و برخی دو تا فرزند دارند.
*دور هم هفتگی جمع میشوید؟
وقتی باشند، بیش از هفتگی. خانه ما پاتوق آنها است.
*از لحاظ فکری و سیاسی به شما نزدیک هستند یا فاصله دارند؟
خوب هستند. همه همفکر هستند.
*یعنی مجبور هستند همفکر باشند؟
نه، آزاد هستند. البته خیلی بحثهای سیاسی در خانه نمیکنیم.
*خدا انشاالله شما را حفظ کند.
*آقای روانبخش در چهلم مردم یزد مجروح شد.
بله. ۱۰ فروردین قیام مردم یزد اتفاق افتاد. چهلم آن در قم مراسم خیابانی برگزار کردیم. اجازه نمیدادند جایی مراسم برگزار شود. آن شب در خیابان ارم از حرم به سمت صفاییه میآمدیم و طلبهها شعار میدادند. مردم هم بودند ولی غالباً طلبهها بودند، اما جایی انتخاب شد که دو کوچه این طرف و آن طرف باشد که اگر گارد دنبال کند از کوچهها فرار میکردند. ما سادگی کردیم و داخل نانوائی رفتیم.
یک نانوائی سنگکی بود که یک عدهای از طلبهها داخل نانوائی رفتیم و در صف نان ایستادیم. گفتیم اگر آمدند ما نان میگیریم. کاری به کار ما ندارند. ما هم جوان بودیم و زرنگی کردیم و از لای دست و پا رفتیم، کتک را نخوردیم ولی در خیابان که میرفتم که به کوچه برسم و بروم، یکی از گاردها رسید و با این چماقهای بلند در سر من کوبید و سر ما هم چون عمامه نبود چون در فراری که داشتیم افتاده بود. در سر من کوبید و یک قسمتی از سر من شکست و از صورت به زمین خوردم. یک لحظهای حالت بیهوشی به من دست داد ولی به خودم آمدم و صدای آمبولانس را شنیدم. شنیده بودم زخمیها را به دریاچه نمک میاندازند. گفتم احتمال دارد من را بلند کنند و این کار را انجام دهند و گفتم هر طوری هست باید از این معرکه بیرون بیایم.
خون به اندازهای ریخته بود که چشمان من نمیدید. ما وارد کوچه شدیم و به سمت مدرسه حجتیه رفتیم. یکباره چشم خود را باز کردم و دیدم در مدرسه حجتیه آقای یحییزاده بالای سر من است. برای من این لحظه خیلی شیرین بود. همیشه این را یاد میکنم.
*با آقای یحیی زاده خیلی رفیق بودید؟
بله.
*نماینده خیلی پرتلاشی بود.
واقعاً یک نماینده به معنای واقعی کلمه بود. به نظرم من، او اعتبار به نمایندگی بخشید، نه اینکه نمایندگی به ایشان اعتبار دهد.
*شما عضو حزب جمهوری اسلامی هم بودید؟
بله. من سال اول انقلاب اولین حزبی که تشکیل شد، شهید بهشتی حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند و آن زمان ما قم بودیم. از همان زمان ما وارد حزب قم شدیم و فرم عضویت حزب جمهوری اسلامی را پر کردیم.
* خاطرهای از شما خواندم و این هم جالب است بیان کنید. قبل از انقلاب میخواستید از قم به یزد بروید. یک ماشین جلوی پای شما توقف میکند و با آیتالله مصباح یزدی مواجه میشوید.
بله. ان زمان طلبه یزد بودم، ولی قم برای زیارت آمده بودم. جلوی دفتر تبلیغات ایستاده بودم که یک ماشینی بگیرم و به بازار بروم. یک ماشین فولکس نگه داشت. گفت کجا میروید؟ مسیر را گفتم و گفت بالا بیایید. قبای بلندی بر تن داشتیم. آن زمان طلبهها قبای بلندی میپوشیدند. صندلی جلو نشستم و عقب را دیدم که آقایی معمم نشسته است. سلام کردم. با لهجه یزدی جواب دادند. گفتم شما یزدی هستید؟ فرمودند بله. من هم که یزدی کامل بودم. فرمودند بچه کجا هستید؟ گفتم بچه میبد هستم.
اسمم را پرسیدند و من هم گفتم. بعد گفتم شما چه کسی هستید؟ ایشان فرمودند من مصباح هستم. گفتم مصباح معروف؟ فرمودند بله. ما شنیده بودیم عالمی در قم به نام آیتالله مصباح داریم ولی ایشان را ندیده بودیم. اولین دیدار و برخورد ما با آیتالله مصباح اینجا بود. بعد ایشان فرمودند که میخواهید زود ماشین گیر بیاورید؟ گفتم بله، میخواهم معطل نشوم. فرمودند یک تسبیح دست بگیرید و صد بار رضاشاه را لعن کن، ماشین سریع گیرتان میآید؛ این اندازه مقرب است. گفتم این چه کسی است که این قدر شجاع است.
من پیاده شدم و جرأت هم نمیکردم که همانجا… اینکه میگفتند اطلاعاتیها قوی هستند و از مردمی که آنجا ایستاده بودند فاصله گرفتم و تسبیح را شروع کردم و آرام آرام با صدایی آرام که کسی متوجه نشود، ۷۰ بار که رضاشاه را لعن کردم یک ماشین بلیزر پارک کرد و گفت کجا میروید؟ گفتم یزد. گفت سوار شوید و برویم.
*آیتالله مصباح میخواستند با دکتر علی شریعتی مناظره کنند که شما گفتید دکتر شریعتی حاضر نشدند؟
بله. حرفهای شریعتی حرفهای نویی بود. در برخی طبقات جوانان این حرفها مثل الان که برخی از این حرفها خریدار دارد، این حرفها هم خریدار داشت ولی این حرفها نیاز به یک پاسخ منطقی داشت. آیتالله مصباح اینها را نقد میکرد. اسم هم نمیبرد؛ کسانی که این حرف را میزنند این جوابش است. یک مهدیهای در قم برای مرحوم آقای اسلامی بود، یک بازاری بود. عصرهای جمعه آیتالله مصباح آنجا مینشستند و مباحث فکری مطرح میکردند.
برخی از بزرگان وساطت کردند که مرحوم علامه طباطبائی (ره) که نقدی درباره شریعتی نوشت، که ایشان مناظره کند. پیشنهاد داده بودند و فکر کنم مرحوم شهید سنجانی که در حزب جمهوری اسلامی شهید شدند، واسطه این امر شدند. مرحوم علامه طباطبائی فرمودند من با شریعتی مناظره نمیکنم، چون اگر بپذیرد، شریعتی نیست و اگر نپذیرد هم شریعتی نیست. آقای مصباح فرمودند اجازه میدهید ما برویم مناظره کنیم؟ ایشان فرمودند مانعی ندارد.
حاج آقا اسلامی اعلام آمادگی برای مناظره کردند. این آقایان هم در تهران واسطه بودند که این مناظره صورت بگیرد. در منزل خاصی بود، البته استاد از قم برای تهران تشریف بردند و سر ساعتی که باید حضور داشته باشند، حضور داشتند ولی آقای دکتر شریعتی نیامدند و گفتند پیگیری کنید چرا نیامدند. حالا جمع هم نشسته بودند. گفتند حال ایشان خوب نیست و بیمار شدند و نتوانستند بیایند.
*هیات ۱۱ نفره علیه شاه و یک دستخط ویژه از آیتالله مصباح به صورت رمزی با یک خط ویژه مینوشتند...
بله. آیتالله مصباح فرد تشکیلاتی و کتومی است. به همین دلیل آن هیات ۱۱ نفره دبیر خودشان را آیتالله مصباح قرار میدهند.
*آقای هاشمی بودند، حضرت آقا بودند.
بله. آیتالله آذری قمی بودند. بحثهایی که در آن جلسات داشتند مکتوب میشد و اساسنامه و مرامنامه است و حتی در آن تشکیلات، نیروهای امنیتی دیده شدند. صداوسیما دیده شدند و همه اینها آنجا فکر شده است، اما حضرت استاد برای اینکه اگر اینها دست ساواک افتاد لو نرود، خطی را اختراع کردند.
*بعد جنگ و ارتحال امام بود. فکر میکردید حضرت آقا به رهبری برسند؟
یکی از نگرانیهای عمده همه این بود که بعد از امام چه میشود. نه، واقعاً چنین چیزی فکر نمیکردم.
*دوران آقای هاشمی هم فعالیت داشتید؟
به آقای هاشمی هر دو دوره رای دادم.
*خود شما؟
بله. آن زاویههای فکری را آن زمان خیلی شناخت نداشتیم. به مرور زمان متوجه شدیم که زاویه وجود دارد.
*در سال ۸۴ به آقای احمدی نژاد رای دادید؟
هم به آقای احمدینژاد رای دادیم و هم جزو اولین کسانی بودم که احمدینژاد را به قم دعوت کردم و اولین سخنرانی انتخاباتی را در مسجد طفلان مسلم انجام داد. من آن زمان عضو شورای شهر قم بودم. آقای احمدینژاد شهردار تهران بود. ما هم با دوستانی که در شورای شهر تهران بودند مثل آقای رسول خادم و اینها رفیق بودیم و ارتباط داشتیم. برای حل معضلات قم کمک میگرفتیم. با آقای احمدینژاد هم جلسات مشترک داشتیم. من سادگی و فعالیت و زرنگی ایشان را دوست داشتم، منتهی یک زمانی با آقای رسول خادم که عضو شورای شهر تهران بود و در کمیسیونهای فرهنگی کلانشهرها و استانها بود، من هم قائم مقام ایشان در جلسات بودم. ماهانه این جلسات تشکیل میشد و کار قشنگی بود و بعداً هم صورت نگرفت.
به ایشان گفتم نظر شما درباره آقای احمدینژاد چیست. هنوز مطرح بود. چند ماه تا انتخابات مانده بود ولی بالاخره از نزدیک با ایشان کار کردید. آقای رسول خادم گفت هیچکس به اندازه من در شورا با آقای احمدینژاد چالش ندارد. آقای احمدینژاد آدم قُدی است. روی حرف خودش میایستد و خیلی حرف شورا و اینها را قبول ندارد. و لذا من با او خیلی چالش دارم. بعدش این را بیان کنم میان اینهایی که مطرح هستند با همه انتقاداتی که به آقای احمدینژاد دارم، ایشان قابل قیاس با آنها نیست.
*این را رسول خادم گفت؟
بله. و لذا پیگیریهایی که کردم در مجموع ایشان را اصلح تشخیص دادیم و سراسر کشور هم برای او کار کردم.
*پشیمان نیستید؟
در آن شرایط، خیر.
*در این شرایط چطور؟
در این شرایط نسبت به آن شرایط پشیمان نیستم ولی الان اگر بیایند به آقای احمدینژاد رای نمیدهم. ما جزو اولین کسانی بودیم که نسبت به آقای احمدینژاد انتقاد کردیم.
*برخی میگویند برخی افراد مانند شما که در جببه پایداری هستند و برای آقای احمدینژاد کار کردند، اگر بدانند آقای احمدینژاد میآید، پشت او قرار میگیرند.
نه؛ این طور نیست. میگویند حرف مرد یکی است، اینچنین نیست. حرف مرد دو تا است. اگر مرد باشد باید دنبال حق برود. حقیقت آنجایی که هست و آنجایی که حق وجود دارد باید حضور داشته باشید. برخی از آقایان را دیدهاید که ادعا دارند، در فتنه ۸۸ میدانند رفقایشان اشتباه کردند و فتنه عظیم را راه انداختند و خونریزی شد باز هم دفاع میکنند. ولی ما اینچنین نیستیم. ما اولین جرقههایی که در آقای احمدینژاد زده شد، اولین کسانی بودیم که مقاله نوشتیم. حتی من کتابی درباره شکلگیری فرماسونری در ایران نوشتم که درباره «مشایی» است.
*همان موقع؟
همان زمان بود، کتاب هم منتشر شد. معتقد هستیم احمدینژاد از ناحیه همین فرد آسیب خورد. هر چه هم به او گفتند فایده نکرد. آیتالله مصباح چند بار به ما فرمودند به احمدینژاد بگویید و ما هم گفتیم. فرمودند به احمدینژاد بگویید این مشایی شما را زمین خواهد زد. آیتالله مصباح یک بار از قم به منزل ایشان رفتند. سه ساعت با ایشان صحبت کردند.
*کاریکاتوریستی که کاریکاتور آیتالله مصباح را کشیده بود و آن اعتصاب شد، بعد از یک ماه و نیم نامه به خود حضرت آیتالله مصباح مینویسد؟
بله. آن کاریکاتوریست یک نامه مینویسد.
*نیکآهنگ کوثر؟
بله. کاریکاتور موهنی کشیده بود و بعد نامهای به آیتالله مصباح نوشته بود. به یاد ندارم چند ماه بعد بود. گفته بود اینکه این کاریکاتور را کشیدم من مقصر نبودم، دیگران من را موظف کردند چنین کاری بکنم. من را ببخشید. استاد نامه را خواندند و برخی دوستان گفتند چیز خوبی است.
*رسانهای کنید.
ما مثلاً گفتیم اجازه دهید در «پرتو» چاپ کنیم. برد خوبی دارد و پخش میشود. برای شما خیلی خوب است. فرمودند نخیر، این جوان اگر میخواست که علنی شود، خودش به رسانهها میداد. ما نباید او را بشکنیم.
*یک کاری هم در مجلس ششم کردید که مجلس ششمیها نامهای به حضرت آقا نوشته بودند و شما هم رفتید از یکسری از آقایان مراجع یک نامه بگیرید و اول هم پیش حضرت آیتالله جوادی آملی رفتید.
بله، در آن شرایط به این فکر افتادیم که این نامههایی که خدمت آقا مینویسند و هدفشان هم تضعیف رهبری است، نامه سرگشاده است. خوب است که علمای تراز اول کشور هم نامهای خدمت آقا بنویسند و حمایت کنند. آن زمان هم این موضوع بود و هم موضوع الحاق ایران به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان بود که در مجلس مطرح شده بود که فشار آورده بودند که آقا بپذیرد و مجلس تصویب کند.
به هر حال نامهای را تهیه کردیم و خدمت بزرگان بردیم. از کجا شروع شود و چه کنیم. برخی از بزرگان گفتند اگر حضرت آیتالله جوادی آملی بنویسند و شروعکننده این باشند، خیلی میتواند مفید باشد و دیگران هم اعتماد و امضا میکنند. کار سختی بود. امضا گرفتن از علما خیلی سخت است. خدمت ایشان رفتیم و ایشان منوط به نظر یکی دیگر از بزرگان کردند که ما خدمت ایشان رفتیم و ایشان موافقت کردند.
*پیش چه کسی رفتید؟
پیش آقای هاشمی رفتیم.
*عجب! برای این نامه نزد آقای هاشمی رفسنجانی رفتید؟
بله. آن زمان مجمع تشخیص در کاخ مرمر بود. آیتالله جوادی آملی برای نظر آقای هاشمی خیلی اهمیت قائل بودند. نظر ایشان هم موافق بود.
*شما خودتان رفتید؟
بله. من و چند نفر از دوستان بودیم. گفتند اگر نظر ایشان موافق باشد حرفی نیست. اینها برای اولین بار بیان میشود. رفتن پیش آقای هاشمی کار سختی بود. به این سادگی نبود که آنجا برویم. آیتالله جوادی آملی منوط به نظر آقای هاشمی کردند و گفتند من ایشان را خبره سیاسی در این عرصه میدانم که آیا لازم است این کار انجام شود یا خیر.
اتفاقاً عضو شورای شهر قم بودم. شورای شهر قم همان روزها اتفاقی درخواست وقت از آقای هاشمی کرده بودند تا مشکلات شهر قم بیان شود. ایشان به آقای خاتمی بگویند تا برخی مشکلات را حل کنند؛ به شورای شهر رفتیم.
*شما هم که دنبال وقت بودید.
بله. هیچ چیزی نگفتیم که وقت خاص میخواهیم. جلسه رفتیم و اداره شد و به پایان رسید. وقتی جلسه تمام شد من به آقای هاشمی گفتم من ۵ دقیقه با شما کار دارم. در حضور آقایان نمیخواهم باشد و میخواهم خصوصی صحبت کنم. ایشان گفت مانعی ندارد. آقایان رفتند و ایشان پشت میز نشستند و با هم صحبت کردیم و ماجرا را بیان کردم. مصلحت میدانید یا خیر؟ ایشان گفتند سلام برسانید و بفرمائید خوب است. نظر من موافق است ولی متن نامهای که تهیه میشود را من ببینم.
*خود آقای هاشمی هم امضا کردند؟
نه، من به آقای هاشمی گفتم شما هم امضا کنید گفتند اجازه دهید من امضا نکنم ولی نظرم موافق است. گفتم شما امضا کنید که دیگران هم امضا کنند. گفتند من امضا نمیکنم.
*خدمت آقای جوادی آملی رفتید.
بله. ایشان دماوند بودند. متن را که دیدند گفتند این متن علمایی نیست. این متن طلبگی است. گفتیم آقای هاشمی پسند کردند. فرمودند متنی که علما بخواهند امضا کنند در آن سطح نیست. گفتیم ما بیشتر از این بلد نیستیم، خود حضرتعالی بنویسید. ایشان هم لطف کردند و قبول کردند و متن را نوشتند. یک روز رفتیم و فرمودند متن آماده است. فکر کنم به قم آوردند. وقتی نماز جمعه قم میخواندند از ایشان متن را گرفتیم. شاهبیت آن بیانیه این بود؛ «الامام الخمینی مدینة السیاسة و علی الخامنهای بابها»
*یعنی امام خمینی...
شهر سیاست است و آیتالله خامنهای باب آن است. همان که پیامبر خدا فرمودند انا مدینه العلم و علی بابها! ایشان از این عبارت استفاده کردند. خیلی جالب بود. گفتیم امضا کنید. خدمت آیتالله مصباح رفتیم و گفتیم چنین متنی هست، بخوانید و امضا کنید. ایشان گفتند متنی که آیتالله جوادی آملی نوشتند مطالعه ندارد و همانطور امضا کردند. خدمت آیتالله مشکینی رفتیم امضا کردند. تا ۲۴-۲۳ نفر امضا کردند. برخی علما را به استانها سفر کردیم تا توانستیم امضا را بگیریم.
*خدمت حضرت آقا بردید؟
ما به حضرت آقا ندادیم. متن و امضا که آماده شد. مجلس خبرگان تشکیل شده بود، از طریق آیتالله کعبی به آیتالله مشکینی دادیم. ایشان عضو خبرگان بود گفتیم این را داخل ببرید و امروز که به دیدار آقا میروید، آقای مشکینی به آقا بدهند که این متن را آیتالله مشکینی در دیدار با حضرت آقا به ایشان دادند و آقا همان جا باز کردند و مطالعه کردند و لبخندی زده بودند.
آن نامه را آن زمان رسانهای نکردیم چون برخی از بزرگان گفته بودند رسانهای نشود. اگر تعداد به ۲۵ نفر نرسد رسانهای کنید ما موضع میگیریم. چون ۲۵ نفر نشده بود و ۲۳ نفر بود، ما این کار را اخلاقاً نکردیم. ۳-۲ سال بعد به مناسبت سالگرد به رهبری رسیدن حضرت آقا، ما در «پرتو» منتشر کردیم و تیتر اول هم کردیم و گفتیم به عنوان یک سند در تاریخ انقلاب بماند.
*یک چیزی استاد علامه مصباح گفته بودند که خیلیها روی این حرف زدند و صحبت کردند. در مورد اینکه ما پیش از سال ۸۴ دولت اسلامی نداشتیم.
این حرف جدیدی نبود. خود حضرت آقا فرمودند. مقام معظم رهبری هم فرمودند ما دولت اسلامی نداشتیم و نداریم و لذا فرمودند ما چهار مرحله...
*فرمودند به نقطه مطلوب نرسیدیم.
بله. ایشان فرمودند چهار مرحله داریم. یکی انقلاب اسلامی که سرنگونی رژیم طاغوت بوده است؛ نظام اسلامی تشکیل شده است. در این دو مرحله گذشتیم ولی دولت اسلامی، مشکلترین مرحله است که هنوز تشکیل نشده و باید تشکیل دهیم. دولت اسلامی شاخص دارد. به صرف اینکه اسم آن را دولت اسلامی بگذاریم دولت نمیشود. بانک باید درست باشد، ربا در آن نباشد، دانشگاه درست باشد، بازارش درست باشد. چنین شاخصههایی در دولت ما نیست. همین الان هم دولت اسلامی نیست.
و لذا شعار دولت نهم که خود ما طراحی کرده بودیم، «پیش به سوی تشکیل دولت اسلامی» بود. جبهه پایداری که تشکیل شد ما با انتخابات سال ۹۰ برخورد کردیم. سال ۹۰ در انتخابات خوب بود، یعنی رقابت بین جبهه پایداری و ائتلاف بزرگ اصولگرایان در تهران شد که حدود ۱۶ نفر از دوستان پایداری در مجلس در تهران رفتند. رقابت سنگینی بود با اینکه اصلاحطلبان تحریم کرده بودند، رقابت جدی بود. بحمدالله مشارکت هم بالا آمد.
در انتخابات ریاست جمهوری دنبال این بودیم که نامزدی معرفی کنیم. در آن شرایط شاید اصولگرایان همه روی یک نامزد توافق نداشتند. آقای قالیباف آمده بود، آقای ولایتی آمده بود، آقای حداد بود...
*آقای لنکرانی بود.
بله. جبهه پایداری دنبال این بود که فردی بیاید که هم انقلابی باشد و هم جوان باشد و هم ولایتپذیر باشد؛ به صرف شعار نباشد. به یاد دارم آن زمان که یکی از نامزدها ادعای اصولگرایی داشت در جلسهای پرسیدیم اگر بین شما و حضرت آقا اختلاف شود چه میکنید؟ گفت من چند جلسه با آقا صحبت میکنم و سعی میکنم قانعش کنم و اگر قانع نشد، از باب ولایتی که دارد میپذیرم. همان جا بچهها گفتند این ولایت بر آقا دارد، ولی در جلسهای دانشجویان از آقای لنکرانی سوال کردند ایشان فرمودند این سوال اصلاً غلط است. در کرج بود. گفتند چرا غلط است؟ گفت برای اینکه اصلاً معنا ندارد، رئیسجمهور مجری سیاستهای کلی ولی فقیه است. اختلاف معنا ندارد. این چقدر تفاوت بود.
و لذا ما آقای لنکرانی را انتخاب کردیم. بعد وقتی ایشان انصراف داد بنا بر دلایلی که داشت، آقای دکتر جلیلی را در میان نامزدهایی که بودند اصلح تشخیص دادیم. دو بار پایاننامههای دکتر جلیلی مطالعه شد. آقای علمالهدی استاد راهنمای ایشان بودند و با ایشان صحبت شد. هم پایاننامه فوق لیسانس و هم پایاننامه دکتری که بالاخره از کسی میخواهیم حمایت کنیم، کسی نباشد که محل تامل باشد. در جمعبندی نهایی جبهه به این جمعبندی رسید که در میان نامزدهای موجود آقای دکتر جلیلی اصلح هستند.
*انتخابات ۹۶ چطور؟
در سال ۹۶ انتخابات سنگینی بود و باز نامزدها متعدد بودند.
*با آقای رئیسی...
روشن بود و جبهه پایداری هم رسماً اعلام کرد از آقای رئیسی … اتفاقاً انتخاباتی بود که جبهه اصولگرایی کاملاً همه متحد شدند و رای بالایی هم آوردند، ولی برخی از تخلفاتی که صورت گرفت و برخی از استانداران برکنار شدند، بیتاثیر نبود ولی به هر حال رأی خوبی بود.
*ترکیب مجلس یازدهم از دید آقای روانبخش؟
پیشبینی من این است که مردم در این انتخابات آینده خیلی جناحی رای نمیدهند؛ به نظرم اگر یک تفکر انقلابی و تفکر خدمت به مردم و لیستهای اینچنینی تهیه شود، اقبال مردم به این سمت بیشتر است.
*خیلی لطف کردید. ما خیلی وقت شما را گرفتیم.
خواهش میکنم.
*هم از قم تشریف آوردید زود رسیدید و هم ما قدری دیر شروع کردیم و عذرخواهی میکنم. انشاالله موفق باشید.
تشکر میکنم.
*گفتوگوی خوبی بود و انشاءالله مردم هم استفاده کرده باشند. از شما خداحافظی میکنیم، اما برنامه طبق روال با دستخطی که ایشان به یادگار برای ما مینویسند، به پایان خواهد رسید.
«بسم الله الرحمن الرحیم.
وعده قطعی و مسلم خداست که اگر ملتی خدا را یاری کنند آنها را یاری خواهد کرد. امروز تردیدی نیست که نظام جمهوری اسلامی با رهبری عبد صالح خداوند، امام خامنهای، به دنبال تحقق اراده تشریعی الهی است. بنابراین بهترین نصرت کردن به خداوند آن است که ولی فقیه زمان را یاری کنیم تا بتوانند ایدههای الهیشان را به ثمر بنشانند.
امروز مهمترین نصرت و یاری ملت ایران نسبت به خداوند این است که در جهت شکلگیری مجلس انقلابی و دولتی جوان و انقلابی تلاش کنند، تا آن اراده الهی سریعتر و بهتر و دقیقتر اجرا شود.
اگر مردم استقامت کنند در این راه الهی، ما بر آنها آب گوارایی خواهیم نوشاند».