به گزارش مشرق، از جمله مزیّتهایی که در طول چهار سال گذشته از سوی رئیسجمهور حسن روحانی، محمدجواد ظریف، عباس عراقچی و سایر اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای و همچنین حامیان دولت و نیز اصلاحطلبان برای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) برشمرده میشود، خارج کردن ایران از شمول فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد بهعنوان قرار داشتن کشور در مرز جنگ و حمله نظامی است.
تأکید بر این دستاورد برجام، بهویژه در ماههای اخیر که خود دولتی ها و طیفهایی از هواداران دولت، زمزمههای کاهش تعهدات ایران در برجام و حتی خروج از این توافق را مطرح کردهاند، افزایش یافته است، تا به مخالفان و منتقدان مکرّراً یادآوری کنند که ماهیت این توافق عاری از نقص و ایراد و ذاتاًدر بردارنده منافع ایران از جمله همین دور کردن سایه جنگ بوده است، و اگر امروز با بنبست مواجه شده است، نه بهواسطه کمدقتی مذاکرهکنندگان ایرانی، بلکه معلول عهدشکنی طرف مقابل است.
بیشتر بخوانید:
اما منتقدان برجام در مقابل میگویند این فقط نوعی «دستاورد تراشی» برای پروندهایست که با اولویتدار شدن نسبت به سایر امور مهم کشور از سوی حسن روحانی، بخش عمده وقت و تمرکز مردم را از سال ۱۳۹۲ به خود اختصاص داده است.
حجتالاسلام سیدمحمود نبویان نماینده مردم تهران در مجلس نهم طرح موضوع نقش برجام در دور کردن سایه جنگ از سر ایران را تعجب برانگیز میخواند، هم به لحاظ ناممکن بودن حمله نظامی به ایران پیش از برجام بنابر اذعان خود مقامات و منابع غربی و هم به لحاظ اینکه معتقد است ایران هیچگاه مشمول آن بند از فصل هفتم منشور ملل متحد که از گزینه نظامی صحبت میکند، نبوده است.
نبویان خاطراتی نیز از مقطع بررسی و ارزیابی مفاد تفاهم و نهایتاً توافق هستهای با غرب در صحن و کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و کمیسیون ویژه برجام میگوید...
ظاهراً غائله خطر حمله نظامی به ایران که برخی در داخل سعی در دامن زدن به آن داشتند، با اذعان رئیسجمهور آمریکا مبنی بر رد آن فعلاً پایان یافته است، اما میخواهم بپرسم که این گزاره از ابتدا بر چه اساسی پایهگذاری شده است که هر از گاهی در تنور آن دمیده میشود؟
نبویان: متأسفانه شخص آقای روحانی و برخی مذاکرهکنندگان این نکته را مطرح میکنند که ما به برکت برجام موفق شدیم سایه جنگ را از سر کشور برداریم. آقای روحانی در سوم شهریور سال ۹۴ اعلام میکند که پس از ۲۳ ماه تلاش از سوی مذاکرهکنندگان امروز به نقطهای رسیدیم که توانستیم سایه شوم جنگ را از سر مردم برداریم و امنیت واقعی را به کشور بازگردانیم. اما آیا واقعیت همین است یا نه؟ ما نمیدانیم آقای روحانی کدام جنگ را مطرح میکند؟ زمان آقای اوباما که ایشان خودش اعلام کرد که در صدد جنگ با ایران نیستم.
نکته بعدی این است که آمریکاییها جنگ را در سوریه با ما آغاز کرده بودند. در این جنگ چه کسی پیروز شد؟ ما که اصلاً ارتش و سپاه خود را وارد سوریه نکردیم و همه نیروهایی که با داعش و حامیانش میجنگیدند، بخشی از نیروهای داوطلب و بخشی نیروهای تحت نظر ایران بودند. آمریکا اساساً جرأت جنگ با ما را ندارد، آنها در عراق با ما جنگیدند، در حمایت از داعش و شکست خوردند. بهتر آن است که همه اصلاحطلبان کشور که بعضی از آنها متأسفانه صحبت از تهدید جنگ میکنند به یک کتاب مراجعه کنند. کتاب متعلق به آقای سیدحسین موسویان دبیر کمیته سیاست خارجی شورای عالی امنیت ملی بین سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴ است. در آن مقطعی که آقای روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود.
آقای موسویان در آن سالها تقریباً دست راست آقای روحانی بوده است. ایشان در سال ۸۲ تا ۸۴ که مسئولیت پرونده هستهای را آقای روحانی و ظریف برعهده داشتند، عضو و سخنگوی تیم مذاکرهکننده هستهای بود و امروز هم دوست و حامی آقای روحانی است، ایشان کتابی در سال ۱۳۹۱ نوشته است که به قول خود بینظیر است، موضوع آن دفاع از رویکرد آقای روحانی در دوران دبیری شورای عالی امنیت ملی و نقد سیاستهای پیش از اوست.
* اصلاحطلبان کتاب سیدحسین موسویان را بخوانند
دوستان آقای روحانی این کتاب را در سال ۱۳۹۴ به فارسی ترجمه کردهاند که عنوان آن «روایت بحران هستهای ایران؛ ناگفتههای یک دیپلمات» است. ایشان در صفحات ۲۷ تا ۳۶ این کتاب به نقل از مسئولان مختلف آمریکایی و غربی و اسناد گوناگون درباره جنگ آمریکا با ایران مینویسد و جالبتر این است که مطرح میکند که آیا جنگ با ایران امکانپذیر است؟
از آقای روحانی و اصلاحطلبان میخواهم که حرفهای آقای موسویان را در این کتاب خاطراتش بخوانند، ایشان میگوید حمله نظامی به ایران از اساس، غیرواقعبینانه و ناممکن است.پس برای چه این همه تهدید از سوی آمریکا صورت میگیرد؟
ایشان پاسخ میدهد لحاظ کردن گزینه نظامی در مجموعه گزینههای ممکن، عمدتاً ترفندی برای افزایش فشار بر ایران و دستیابی به یک توافق است. یعنی گزینه نظامی برای این است که ایران به پای میز مذاکرات بیاید و بتوانند از این کشور امتیاز بگیرند.
پس خود آقای موسویان که همه کاره آقای روحانی بود و هنوز هم مدافع سرسخت اوست و البته امروز در آمریکا زندگی میکند، میگوید امکان جنگ با آمریکا وجود ندارد و تصریح میکند که نه به یک یا دو دلیل بلکه به ۱۵ دلیل این مسئله منتفی است.
ما در اینجا فقط به ادلّه آقای موسویان درباره ناممکن بودن جنگ آمریکا با ایران میپردازیم و دوست دارم اصلاحطلبان به اینها دقت کنند. البته همه این دلایل متعلق به سال ۹۴ است، نه سال ۹۸ که آمریکا در جنگ نیابتی با ایران در عراق و سوریه شکست خورده است.
دلیل اول این است اگر با ایران جنگ شود، امنیت اسرائیل از بین خواهد رفت. آقای موسویان در این باره میگوید بهترین راه به خطر انداختن امنیت رژیم صهیونیستی حمله نظامی آمریکا به ایران است و در صورتی که رژیم صهیونیستی به ایران حمله کند، ایالات متحده شریک جرم او محسوب میشود و خود را در معرض اقدامات تلافیجویانه ایران قرار داده است. وی میگوید که حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان به قدر کافی برای این کشور هزینهساز بوده است و دیگر این کشور تحمل هزینه جنگ با ایران را ندارد.
آقای موسویان در برشماری دلیل سوم که جنگ آمریکا با ایران امکانناپذیر است، به امکان گسترش جنگ به سراسر جهان اشاره میکند، چرا که در صورت حمله به ایران، سایر مسلمانان از دیگر کشورها به کمک ایران میشتابند، زیرا ایران با چند جنبش ضدآمریکایی و ضدصهیونیستی در غرب آسیا متحد است.
این عملاً ممکن است؟
ببینید ما در ایران بسیج داریم، در عراق حشدالشعبی، در سوریه دفاع وطنی، در افغانستان تیپ فاطمیون، در پاکستان زینبیون و… که آمریکا به این نکته توجه دارد.
آمریکا به اینها توجه دارد، امکان جنگ وجود ندارد یعنی این، با یک اشاره ایران از چندین کشور مختلف به کمک ما خواهند آمد.
آقای موسویان جملهای از آقای البرادعی رئیس وقت سازمان بین المللی انرژی اتمی میآورد با این مضمون که حمله به ایران، اقدامی جنونآمیز است.
دلیل چهارم آقای موسویان از ناممکن بودن حمله نظامی آمریکا به ایران، بروز اختلاف دیپلماتیک میان آمریکا و رژیم صهیونیستی با روسیه و چین و حتی متحدان آمریکا در اروپا است.
* آمریکا زمانی موفق به ضربه زدن میشود که گفتوگوی «مستقیم» با ایران داشته باشد
دلیل پنجم به خطر افتادن امنیت انتقال نفت و گاز از تنگه هرمز است، یعنی عبور امن نفت و گاز به خطر خواهد افتاد، چون قوای مسلح ایران توان نظامی کامل برای بستن این تنگه دارند. موشکهای ایران مستقر در ارتفاعات مشرف به تنگه هرمز میتوانند هر ناوگانی را هنگام عبور از این تنگه مورد هدف قرار دهند. ضمن اینکه قایقهای تندرو سپاه از بازوان قوی نیروی دریایی ایران است و در ادامه میگوید که ایران قادر است تنگه هرمز را ببندد که این کار به شدت قیمت نفت را افزایش خواهد داد.
پس سخنگوی تیم مذاکرهکننده هستهای ما در زمانی که خود آقای روحانی مسئول مذاکرات بود، اعتقاد دارد که ایران میتواند تنگه هرمز را ببندد؟
نبویان: بله...
دلیل ششم این سخنگو این است که اقتصاد کشورهایی چون چین و ژاپن و کره جنوبی که به شدت به نفت و گاز وارداتی از ایران و سایر کشورهای خلیج فارس وابسته است، ضربه میخورند.
هفتم آسیب دیدن رابطه آمریکا با جهان اسلام، چون هشتم همه گروههای تروریستی فرصت طلایی به دست خواهند آورد که برای اقدام علیه آمریکا در سراسر جهان نیروی داوطلب جدید جذب کنند.
* نگرانی از به خطر افتادن منافع «میانهروها» مانع حمله آمریکا به ایران است
در ادامه، آقای موسویان مینویسد که آمریکا زمانی موفق خواهد شد به ایران ضربه بزند که گفتوگوی «مستقیم» با ایران داشته باشد و اگر با ایران بجنگد، امکان این گفتوگوی مستقیم را با ایران از دست خواهد داد.
دلیل بعدی مشاور آقای روحانی برای رد هرگونه امکان آمریکا برای جنگ با ایران، شکلگیری خشم عمومی و متحد شدن همه طیفها در ایران علیه آمریکاست و در ادامه آسیبپذیر و متزلزل شدن موقعیت جناح» میانهرو» در ایران.
این جناح میانه رو چه کسانی هستند که آمریکا اینقدر نگران است که منافعشان ضربه نخورد؟ این باید روشن شود.
شما روشن بفرمایید...
نبویان: من نمیدانم آیا دولتی که نام «اعتدال» را بر روی خود گذاشته است، از سنخ همین میانهروهاست؟ یا نه؟ اگر نیستند صریحاً اعلام کنند که ما این میانهرویی نیستیم که آمریکا بهدنبال حفظ منافع آنها در داخل ایران است.
در ادامه، سخنگوی تیم آقای روحانی میگوید اگر جنگ رخ دهد، آن وقت دیگر ایران در بحث هستهای هر کاری میتواند انجام دهد. ایران بهدنبال سلاح هستهای نیست، اما اگر خطر حمله نظامی آمریکا به ایران وجود داشته باشد، در آن صورت، ایران هم به آمریکا بهعنوان دشمن نگاه میکند و دیگر هر کاری ممکن است انجام دهد.
آقای موسویان میگوید اقدام نظامی علیه ایران ممکن است ایران را از بازدارندگی هستهای مجازی به سمت بازدارندگی هستهای واقعی هدایت کند.
اقدام نظامی علیه ایران، تهران را به توسعه سریع نیروهای مسلح خود تشویق میکند؛ علاوه بر آن به مذاکرات صلح فلسطین و رژیم صهیونیستی ضربه میزند، چون کشورهای اسلامی به سمت ایران میآیند و دیگر مذاکرات را از اهمیت ساقط میکند و حماس و حزبالله به اقدام تلافیجویانه علیه رژیم صهیونیستی دست خواهند زد.
سیزدهمین دلیل آقای موسویان این است که حتی میان رژیم اشغالگر قدس با آمریکا هم مشکل ایجاد میکند، چرا که میتواند میان ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه در حمایت از این رژیم اختلاف اندازد.
دلیل چهاردهم خروج ایران از NPT در صورت حمله آمریکا به ایران و تعلیق مذاکرات و اخراج بازرسان و از سر گرفتن فعالیتهای هستهای است.
و دلیل پانزدهم سخنگوی تیم مذاکرهکننده هستهای ایران در زمان مسئولیت آقای حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی، فقدان بودجه در آمریکا برای تهاجم به ایران است، چون کسری بودجه آمریکا به حدی است که از عهده یک جنگ دیگر برنمیآید.
یک فرمانده نظامی آمریکا در همین زمان تألیف کتاب آقای موسویان میگوید: «اگر به ایران حمله نظامی شود شهرهای رژیم صهیونیستی و پایگاههای آمریکا در غرب آسیا و حتی شهرهای اروپا در معرض هدف از سوی ایران قرار خواهند گرفت.
* برخی فقط در شیوه کار با آمریکا اختلاف نظر دارند
ایران میتواند از طریق ایجاد اخلال در روند انتقال نفت از خلیج فارس قیمت هر بشکه نفت را به ۳۰۰ دلار برساند؛ ایران توانایی فعالسازی سلولهای خاموش حزبالله را در خاک ایالات متحده آمریکا دارد و …».
بعضی دوستان میگویند که خطر جنگ با آمریکا وجود دارد؛ من میپرسم که جنگ را چه کسی میخواهد علیه ایران انجام دهد. آنکه به ایران تهاجم میکند دشمن ملت ایران است. آیا این دشمن موافق ولایت فقیه است یا مخالف آن؟ پس آنها که نسبت به ولایت فقیه کارشکنی میکنند همدست دشمنان ملت ایران هستند.
خاطرم هست که آقای اکبر گنجی که هنگام حمله نظامی آمریکا به عراق که در زندان بود پیامی صادر کرده بود که ما با تهاجم نظامی مخالفیم اما این به این معنی نیست که موضعمان با ولیفقیه یکی است ما با هر دو مخالفیم. منظور اینکه بدینوسیله اینگونه ۲گانه سازی را رد میکنند...
نبویان: بالاخره شعارها مشخص است؛ آمریکا میگوید من میخواهم ولایت فقیه را نابود کنم، آقای گنجی هم میگوید که من مخالف ولایت فقیه هستم یعنی هر دو مخالف هستند اما فقط در شیوه نابودسازی اختلافنظر دارند. یعنی مخالفان ولایت فقیه در داخل با دشمنان این ملت اتحاد واتفاق نظر دارند.
من سؤال میکنم آیا آمریکا که به گفته بعضی دوستان قصد حمله نظامی به ایران را دارد دشمن سپاه است یا حامی سپاه؟ آنها که در داخل علیه سپاه موضعگیری میکنند با دشمنان این ملت همهدفند. سپاه ثابت کرده است که حافظ خاک و ناموس این کشور است؛ اگر خطر داعش وجود دارد، سپاه هست که آن را دفع میکند، اگر سیل میآید سپاه به امدادرسانی برمیخیزد، اگر ستاره خلیج فارس بر زمین مانده است سپاه آن را راهاندازی میکند زیرا دولت غربگرای فعلی هیچ کاری به جز ضربه زدن به منافع ملت انجام نداده است.
از سوی آقای عراقچی و بعضی دیگر از متولیان و حامیان مذاکرات، یکی از دستاوردهای برجام در آن اوایل، خارج کردن ایران از ذیل فصل هفت منشور ملل متحد که از حمله نظامی صحبت میکند، برشمرده میشد...
نبویان: آقای عراقچی و دوستانشان میگفتند ما با برجام یک کار مهم دیگر انجام دادیم و آن خارج کردن ایران از ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل متحد است. آقای عراقچی چند بار در نشست کمیسیون امنیت ملی مجلس نهم این حرف را مطرح کرد که بسیار جای تعجب دارد.
* ایران هنوز ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد است
فصل ۷ منشور ملل متحد ۱۳ ماده دارد و آنچه مربوط به عملیات نظامی است ماده ۴۲ است که ایران هیچ وقت ذیل این ماده نبود که آقای عراقچی و دوستانشان بخواهند ایران را خارج کنند، نهایتاً ایران ذیل ماده ۴۱ قرار داشت که میگوید شورای امنیت میتواند تصمیم بگیرد که برای اجرای تصمیمات شورا … پس اصلاً ما هیچگاه ذیل ماده ۴۲ نبودیم.
به نظر شما آیا آقای عراقچی و آقای ظریف به این نکته واقف بودند و تعمداً مطلب را به گونهای دیگر منعکس میکردند و یا اشتباهاً تصور میکردند که ایران ذیل ماده ۴۲ فصل ۷ منشور است؟
نبویان: اجازه دهید عرض میکنم... البته یک دفاعی هم باید از آقای عراقچی بکنم.
آقای عراقچی ممکن است بگوید: «همین که شما را تا ذیل ماده ۴۱ آوردند ممکن است، شما را ذیل ماده ۴۲ هم ببرند و ما کاری کردیم که ایران به طور کلی از ذیل فصل ۷ خارج شود تا هیچگاه خطر مشمول ماده ۴۲ شدن ما را تهدید نکند». اما در پاسخ باید گفت آیا این دوستان با برجام، ایران را از ذیل فصل ۷ خارج کردند؟ در حالی که در ۱۰ مورد در خود برجام و نیز در قطعنامه ۲۲۳۱ آمده است که ایران ذیل ماده ۴۱ فصل ۷ منشور باقی است، پس شما کشور را از ذیل کدام ماده خارج کردهاید؟
این را از قطعنامه ۲۲۳۱ قرائت میکنم چرا که برجام جزئی از این قطعنامه است و این قطعنامه را ایران و دنیا پذیرفتهاند.
بند ۷ این قطعنامه میگوید: «... طرفین تصمیم میگیرند که ذیل بند ۴۱ منشور ملل متحد و پس از دریافت گزارشها...»، بند ۸ آن تصریح میکند: «... تصمیم میگیرند که تحت بند ۴۱ منشور ملل متحد …»، بند ۹ خاطرنشان میکند: «تحت بند ۴۱ تصمیم میگیرد که...»، بند ۱۲ میگوید: «ذیل بند ۴۱ تصمیم میگیرد...»، بندهای ۱۳، ۱۶، ۲۱، ۲۲ و ۲۳ هم به صراحت از بند ۴۱ صحبت میکنند، پس چگونه ایران از ذیل فصل ۷ خارج شده است؟
* دولت اصلاحات پاسخ دهد که چرا کشور را به سمت جنگ برد؟
اولاً کسی جرأت جنگ با ایران را نداشت. آنها در مقام جنگ برآمدند، ولی شکست خوردند. مضافاً اینکه آقای موسویان از خودتان است ۱۵ دلیل بر رد حمله نظامی آمریکا به ایران عنوان میکند و اگر موضوع فصل ۷ است که ما هیچگاه ذیل بند ۴۲ نبودیم که بخواهیم خارج شویم و البته امروز هم که هنوز در ذیل بند ۴۱ فصل ۷ باقی ماندهایم. این چه استدلال حقوقی است که دوستان مطرح میکنند؟
این اولین بار نیست که دولتهایی که شعار آنها تنشزدایی و تعامل با دنیاست، ادعا میکنند سایه جنگ را از سر کشور دور کردهاند...
نبویان: آقای روحانی و هر دولت غربگرای دیگری همیشه این ادعا را دارند که و نیز در زمان اصلاحات که سالهای ۸۲ تا ۸۴ مسئولیت پرونده هستهای ایران را برعهده داشت، ادعا داشتند که خطر جنگ را از سر ایران دور کردهاند.
آقای روحانی در کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هستهای که مجموعه خاطراتش است و من توصیه میکنم مخاطبان عزیز چندین بار این کتاب را بخوانند، چنین ادعایی کرده است؛ همان ادعایی در دوره ریاست جمهوریاش مطرح میکند.
آقای روحانی و آقای ظریف با هم مسئول پرونده هستهای ایران بودند. من عبارتهایی را از کتاب آقای روحانی میخوانم تا مخاطب بداند و از دولت اصلاحات پاسخ بخواهد که چرا کشور را به سمت جنگ برد؟
جالب است اصلاح طلبان میگویند در حالی که مدعی هستند، چون پرونده ایران در زمان آقای ریاست جمهوری احمدینژاد به شورای امنیت رفته است، اوست که کشور را به سمت جنگ برده است...
نبویان: اجازه بدهید یک سیری از تعلیق برای شما بگویم. آغاز تعلیق ۲۹ خرداد سال ۸۲ بود. شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی از ایران میخواهد که فعالیت غنیسازی اورانیوم را تعلیق کند و همزمان وزرای خارجی سه کشور اروپایی هم به ایران نامه مینویسند.
* روحانی؛ ۲۲ ماه مسئولیت، ۲۰ ماه تعلیق غنیسازی
در کتاب آقای روحانی، ایشان از تلاشهای خود، آقای موسویان، آقای البرزی و آقای ناصری در آن دوران سخن میگوید. ایشان میگوید: آنها درخواست توقف کامل غنیسازی اورانیوم را داشتند، مدت این تعلیق صورت گرفته چقدر قرار بود باشد؟ آقای روحانی میگوید ما گفتیم نهایتاً شش ماه.
وی میافزاید: در مجلس وقت (مجلس هفتم) چند نماینده علیه تعلیق غنیسازی ایراد نطق کردند که موجب شد من (روحانی) دو سه نوبت به مجلس بروند و توضیحات لازم را ارائه دهند. من حتی پیش از توافق هم گفته بودم که ممکن است برای چند ماه بخشی از فعالیتهای هستهای ما تعلیق شود و در مصاحبهای دیگر هم تأکید کرده بود که دوره تعلیق صرفاً چند ماه خواهد بود، اما وقتی جلوتر رفتیم، این چند ماه به شش ماه تبدیل شد.
یعنی در مذاکرات پاریس از طرف ایران تصریح شد که دوره تعلیق غنیسازی نباید از شش ماه بیشتر شود، اما این هم پایان قضیه نبود و وقتی مراحل بیشتری جلو رفتند، غنیسازی تا یک سال طول کشید. یعنی مرتب عقبنشینی صورت گرفت. هر چه دشمن فشار میآورد اینها بیشتر عقب مینشستند؛ حال آیا به همان مدت یک سال نیز محدود باقی ماند؟
آقای روحانی مینویسد که در اکتبر ۲۰۰۳ گفتم که تعلیق حداکثر یک سال خواهد بود و بیش از آن را من اجازه نخواهم داد، اما در جای دیگر میگوید: اکنون بیش از یک سال است که غنیسازی اورانیوم متوقف شده است و الان چند ماه از آن یک سالی که در اکتبر ۲۰۰۳ گفته است گذشته است؛ دیگر نمیتوانیم جلوی غنیسازی اورانیوم را بگیریم.
«چند ماه» آقای روحانی ابتدا به شش ماه سپس به یک سال و نهایتاً ۲۰ ماه طول کشید، تعلیق ۲۰ ماهه اورانیوم با تمام عواقب اجتماعی و اقتصادی آنکه متوجه هزاران خانواده ایرانی شد.
کل مدت مسئولیت آقای روحانی در مذاکرات چند ماه بود؟
نبویان: ۲۲ ماه
و ۲۰ ماه آن را در تعلیق گذراندیم؟
نبویان: بله، آقای روحانی از مهر ۸۲ تا مرداد ۸۴ به مدت ۲۲ ماه مسئول پرونده هستهای ایران بود که ۲۰ ماه آن را ایران در تعلیق غنیسازی به سر برد و تنها ۲ ماه اول آنکه مشغول مذاکره بودند غنیسازی متوقف نبود. آقای روحانی قهرمان عقبنشینی است.
حال ببینیم محدوده تعلیق تا کجا بود و دامنه آن چقدر بود؟ آقای روحانی در کتاب خود میگوید که از البرادعی پرسیده است مقصود از تعلیق غنیسازی اورانیوم چیست؟ آیا فقط منظور گازدهی به سانتریفیوژهاست که باید موقتاً متوقف شود؟ که آقای البرادعی پاسخ داده است: «بله دقیقاً منظور همین است». پس نتیجه میگیریم اینجا منظور برچیده شدن فعالیتهای هستهای نبوده است و فقط غنیسازی اورانیوم باید متوقف میشد. آقای روحانی در ادامه مینویسد منظور، تعلیق موقت و کوتاهمدت و صرفاً توقف گازدهی به سانتریفیوژها است.
سپس مذاکرات آغاز میشود، اما در جریان آن وزرای خارجی سه کشور اروپایی میگویند که توقف غنیسازی فقط به توقف گازدهی به سانتریفیوژها معطوف نمیشود بلکه ایران باید همه اقدامات مربوط به غنیسازی را تعلیق کند! اینجا آقای روحانی با ژست خاصی مینویسد که به اروپاییان پاسخ داده است: ایران قطعنامه شورای حکام را رد کرده است، آن را به رخ ما نکشید، ما حداکثر میتوانیم بر روی تعلیق موقت غنیسازی توافق کنیم که از نظر ما همان توقف گازدهی به سانتریفیوژهاست.
* ۳۰ دقیقه زمان برای تغییر موضع روحانی در قبال «همه فعالیتهای مربوط به غنیسازی»
وزیر خارجه آلمان پاسخ میدهد: شما میگویید که قطعنامه شورای حکام را رد کردهاید، اما ما (انگلیس، فرانسه، آلمان) به آن رأی دادهایم و نظر آقای البرادعی هم اصلاً مطرح نیست. آنچه ما میگوییم باید بشود، یعنی هر کاری که مربوط به غنیسازی است باید تعطیل شود.
به گفته آقای روحانی، وزرای خارجه سه کشور عبارت «all related activity» (همه فعالیتهای مرتبط با غنیسازی) را به کار بردند، یعنی سانتریفیوژها باید جمع شود و حتی تولید قطعات مربوط هم باید متوقف شود.
آقای روحانی نوشته است: در جواب گفتم من معنی «همه فعالیتهای مربوطه» را نمیفهمم، ما فقط گازدهی به سانتریفیوژها را متوقف میکنیم، چرا که اگر عبارت «همه فعالیتهای مربوطه» را بپذیریم، آن وقت نگرانیمان این است که اگر فرضاً از نیروگاه نطنز بازدید کنیم و یا کارکنان نیروگاههای هستهای خود را تشویق کنیم، این کار خلاف توافق باشد.
در اینجا اختلاف جدی میشود و جلسه نیم ساعت تعطیل میشود، اما وقتی پس از ۳۰ دقیقه نشست از سر گرفته میشود، آقای روحانی میگوید هر چه شما میگویید ما میپذیریم.
در آن ۳۰ دقیقه چه اتفاقی افتاده است؟ آیا آقای روحانی با تهران تماس گرفته است؟ از تهران دستوری دریافت کرده است؟
نبویان: این را باید از آقای روحانی بپرسید که در آن نیم ساعت چه رخ داد و از چه ترسیدند که همه پیشنهادهای اروپا را پذیرفتند. آقای روحانی در خاطرات خود مینویسد: «من به اروپاییان گفتم که پیشنهاد شما را با مسئولیت خودم میپذیرم»؛ ایشان با چه کسی مشورت کرده است؟ آیا به مجرد اینکه دیده است که طرف اروپایی در درخواست خود جدی است عقبنشینی کرده است. جالبتر اینجا است که خودش آژانس از تعلیق داوطلبانه ایران استقبال میکند.
آقای روحانی و ظریف گرفتار عُجب، تکبّر و خود برتر بینی هستند، متأسفانه هیچکس را هم قبول ندارند.
ولی آقای ظریف که در برخوردها و در صحبتهایشان بسیار انسان متواضع، خوشرو و متخلق به اخلاق نشان دادهاند...
نبویان: من در دوره نمایندگی خودم در مجلس، خشنتر و عصبیتر از آقای ظریف در میان وزرای کابینه ندیدم.
یعنی دقیقاً برعکس تصوری که ما از ایشان داریم؟
نبویان: بله، به ظاهر و لبخندهایشان نگاه نکنید، من از برخوردهای عینی خودم با ایشان برایتان مثال میآورم. من در یکی از جلسات کمیسیون امنیت ملی نشسته بودم که رئیس وقت آن، آقای علاءالدین بروجردی از هواداران برجام بود. در حال صحبت با یکی از دوستان بودم که ناگهان شنیدیم کسی با دو دست بر روی میز میکوبد و نعره میکشد، برگشتیم و دیدیم که آقای ظریف است که در حال فریاد زدن است و آقای بروجردی که خود از طرفداران ایشان است سعی میکرد که ایشان را آرام کند و میگوید: آقا آرام بنشین!
در یکی از جلسات کمیسیون امنیت ملی من به آقای ظریف گفتم: «عزت ملت ایران را رعایت کنید! اتحادیه اروپا به ایران نامه داده است که ایران باید حقوق همجنسبازان را در ایران مراعات کند، شما (آقای ظریف) چرا پاسخ متناسب به آنها نمیدهید؟»؛ ناگهان آقای ظریف بر سر من فریاد کشید: «من نمیتوانم این عزتی را که شما میگویید رعایت کنم. بروید دنبال کسی که بتواند آنطور که شما میخواهید عزت ملت را حفظ کند».
مثال دیگری از صحن مجلس میآورم؛ در بسیاری از ساعات جلسه علنی، صحن پر از همهمه است و حتی سخنانی که از بلندگوهای مجلس هم پخش میشود تحتالشعاع همهمهها قرار میگیرد، در یکی از نشستهای علنی که آقای ظریف میهمان مجلس بود و در صندلی مخصوص وزرا در ردیفهای جلو نشسته بود و مجلس نیز پر از همهمه بود، من با فاصلهای حدود ۲۰ متری از صندلی آقای ظریف در جای خود نشسته بودم که به ناگاه صدای نعرهای در صحن شنیده شد و همه ساکت شدند؛ آقای ظریف بود که بر سر نمایندهای که به نزد او رفته و انتقادی را از ایشان مطرح کرده بود فریاد کشیده بود، لذا اصلاً به ظاهر برخوردها و لبخندهایشان در رسانهها و تریبونها نگاه نکنید، اینها «اشدّاءُ علَی الاَحِبّا (دوستان) و رحما بین الاعداء» هستند.