به گزارش مشرق، سعدالله زارعی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
بیشتر بخوانید:
تنگه هرمز برای انگلیس قرمز شد
جنگ یمن تا فشارهای بیشتر روی عربستان ادامه دارد
مقاومت روندی است که در مقابل دو طرح (project) جنگ و تسلیم قرار دارد و لازمه رسیدن به اهداف بزرگ است و میتواند به انواع و اندازههای مختلفی تقسیم شود از فردی تا اجتماعی و از سیاسی تا بقیه شئون حیات اجتماعی. خود مقاومت به مثابه «روش» واجد هیچ هزینهای نیست چرا که به هر حال برای رسیدن به هدف به ناگزیر روشی باید اتخاذ شود. جنگ و تسلیم که گاهی به واژه دو پهلوی سازش تعبیر میشود، دو طرح هستند که به غیر از آنکه برای هدفی اتخاذ میشوند، خود دارای هزینههای سنگینی میباشند. در این میان گاهی هزینه جنگ از تسلیم بیشتر است و گاهی هزینه تسلیم از جنگ و البته گاهی هم در نهایت یکی به دیگری ختم میشود. در زمانه ما شاهد تسلیم عراق - در دوره صدام حسین - به آمریکا در دهه 1990 بودیم که به جنگ 2003 آمریکا علیه این کشور منجر شد و شاهد تسلیم ژاپن به آمریکا- در اواسط دهه 1940 - پس از جنگی بودیم که به ویرانی ژاپن منتهی گردید. در نقطه مقابل این دو مقاومت قرار دارد که برخلاف آن دو اولاً طرح- پروژه- نیست و روند است و ثانیاً به ضد خودش منجر نمیشود نتیجه مقاومت صلح در محیط داخلی و اداره محیط پیرامونی بر مبنای توسعه صلح داخلی و به عبارتی گسترش صلح داخلی به محیط منطقهای و همگرا کردن آن است.
در روند مقاومت، استفاده مقتصدانه و محتاطانه از امکانات داخلی و خارجی برای رسیدن به هدف وجود دارد و در متن خود پذیرنده روشها و راهکارهای مختلفی است بهگونهای که در هر زمان و در مواجهه با هر موضوعی میتوان از روش و راهکاری استفاده کرد حتی ضربه زدن به دشمن که وجهی از جنگ است میتواند مورد استفاده قرار بگیرد اما بهگونهای که به جنگ حتی جنگ کم شدت منجر نشود. نمونهای از این را، ما چندین نوبت و از جمله در جریان زدن پهپاد فوقمدرن آمریکا تجربه کردهایم. در اینجاها، سیاست مقاومت مبتنی بر جنگ نبوده و در عمل هم به جنگ- حتی جنگ کم شدت- ختم نشده است. در روند مقاومت، محیط پیرامونی ناهمخوان به محیط همخوان تغییر پیدا میکند و به عبارتی صلح اتفاق میافتد اما این صلح با قدرت معاند نیست بلکه تبدیل محیط معاند به محیط موافق است. نمونه آن را ما بارها در منطقه شاهد بودهایم. عراق در یک دوره نسبتاً طولانی تحت تصرف معاندان جمهوری اسلامی- ابتدا رژیم صدام حسین و سپس اشغالگران آمریکا- بود و هزینهها و مخاطرات زیادی برای ایران داشت. در این میان بر مبنای تجربه جهان، ایران بر سر دو راهی جنگ و تسلیم قرار داشت یا باید تن به جنگ میداد و یا تسلیم خواستههای آنان میشد. جمهوری اسلامی بر مبنای بینش قرآنی، راه دیگری برگزید که نه جنگ بود و نه تسلیم. البته در یک مقطعی که ارتش عراق به جنگ تحمیلی روی آورد، ایرانگریزی غیر از جنگ نداشت و هشت سال هم قهرمانانه جنگید. پس سخن ما مربوط به زمانی است که تهدید وجود دارد، جدی هم هست اما به جنگ تبدیل نشده است. در دهه 1370 و دهه 1380 در عراق ما با دو تهدید مواجه بودیم و برای مواجهه با آن به روند مقاومت روی آوردیم نتیجه آن این شد که جایگزین رژیم صدام حسین، نیروهای همگرا با ایران و بعضاً پرورشیافته ایران در طول دوران جنگ و دهه پس از جنگ بودند و بزرگترین دشمن ایران یعنی آمریکا هم ناگزیر شد نیروهای نظامی خود را از عراق خارج کند و شکست در مقابل ملتهای عراق و ایران را بپذیرد. در اینجا ما بابت مقاومتمان هزینهای ندادیم و زندگی خودمان و هزینههای عادی خودمان را داشتیم و هیچ مخاطراتی هم متوجه مردم خود و یا مردم عراق نکردیم و توانستیم بدون جنگ و بدون تسلیم، در محیط عراق صلح برقرار کرده و محیطی ناهمخوان و معارض با خود را به محیطی همخوان و یاور تبدیل نمائیم. این البته یک تجربه جدید در منطقه ما بهحساب میآید هرچند اگر به تاریخ و از جمله تاریخ معاصر- 100 ساله- جهان بنگریم، نمونههای زیادی از آن را میتوانیم نشان دهیم که مقاومت مردم ویتنام در برابر ارتش متجاوز آمریکا یکی از آنهاست. امروز همه با الگوی جمهوری اسلامی در مواجهه با دشمنان و خطرات آشنایی دارند و به موفقیت آن و مسیر کوتاهی که تا رسیدن به مقصد، پیشرو دارد، معترفند. ما میتوانیم روزانه دهها تحلیل در رسانههای دنیا و حتی رسانههایی که تحت سیطره اربابان آمریکایی و اسرائیلی قرار دارند، ببینیم که در آن به موفقیت الگوی جمهوری اسلامی یعنی «مقاومت» اعتراف شده است. و باید بگوئیم در این الگو، هیچ نقطه سیاه و تاریکی وجود ندارد یعنی در هیچ موردی نیست که جواب نداده باشد و یا هزینههای زیادی را به دنبالکنندگان مقاومت تحمیل کرده باشد. مقاومت در لبنان سبب توقف جنگ شده و هزینهای هم به دولت و ملت لبنان تحمیل نکرده است، مردم و دولت در این کشور زندگی طبیعی خود را دارند در حالیکه پیش از این یا شاهد اشغال کشورشان و یا به دلیل انتظار وقوع جنگ «گرفتار آشفتگی و بیثباتی بودهاند» و این مورد را میتوان به حوادث بسیاری دیگر از کشورها نیز تسری داد. این در حالیاست که آنان که تسلیم را برگزیدند به وضعیتی رسیدند که مشاهده میکنیم. مصر دوران سادات، مبارک و سیسی یک نمونه از آنهاست.
مسیر مقاومت به همان میزان که مسیر جنگ و سازش نیست از طریق مذاکره با دشمن هم سامان نمییابد و صدالبته به معنای مطلق عدم گفتوگو با دشمن هم نیست به معنای عدم تعلقخاطر به مذاکره با دشمن است. ما در جمهوری اسلامی هردوی این موضوع را شاهد بودهایم و نتیجه هر دو را هم نصبالعین خود داریم. ما در یک مرحلهای از مقاومت، با آمریکا در عراق وارد گفتوگو شدیم که البته سهجانبه بود و با حضور وزیر امور خارجه وقت عراق صورت گرفت. ما در آن گفتوگوها روی موضوع خروج نیروهای نظامی از عراق بحث کردیم و در این بین طرف آمریکایی دنبال بهدست آوردن تضمین امنیتی برای نیروهای نظامیاش بود که در عراق مستقر بودند و عدد آنان به حدود 170 هزار نفر میرسید. ما سه دور گفتوگو کردیم نتیجه این گفتوگوها، انعقاد قرارداد امنیتی مبتنی بر خروج نظامیان آمریکا از عراق بین جرج بوش و نوری مالکی بود و این در حالی بود که پترائوس فرمانده نظامی و رایان کروکر که سفیر آمریکا در عراق بود و معاون وزیر دفاع آمریکا برای بهدست آوردن تضمین امنیتی نظامیان اشغالگر خود، مذاکره را آغاز کردند. خروجی این مذاکرات این بود که چند ماه پس از آن خروج نظامیان آمریکایی از عراق شروع شد و پاسخ حسن کاظمی قمی سفیر وقت ایران در عراق و طرف آنان در گفتوگو این بود که ما سلطهای در عراق نداریم تا بتوانیم به شما تضمینی بدهیم و منشأ اقداماتی هم که علیه شما میشود معلوم نیست و ما البته میتوانیم از هواداران خود در عراق بخواهیم روند خروج نظامیان شما را تسهیل کنند و به نیروهای در حال خروج کاری نداشته باشند. در این زمان در آمریکا طرح بیکر همیلتون مطرح شد که البته هدف از آن این بود که وانمود شود خروج نظامیان آمریکایی از عراق بر مبنای جمعبندی داخلی و تصمیم عقلانی پنتاگون صورت میگیرد و حال آنکه کروکر، پترائوس و معاون وزیر دفاع آمریکا در دو دور از سه دور «مذاکرات بغداد» روی ادامه حضور نظامی خود تأکید داشتند و در ضمن دنبال بدست آوردن تضمین امنیتی برای نیروهای متجاوز خود که در واقع یک ارتش کامل بود، میگشتند و در دور سوم متوجه شدند ایران حاضر به دادن هیچ تضمینی نیست البته در این دوران آمریکاییها چند بار نیروهای دیپلمات ایرانی را ربودند تا به جمهوری اسلامی بگویند اگر با ما همکاری نکنید مانع فعالیت شما در عراق میشویم که به جایی نرسید و آنان پس از مدت کوتاهی ناگزیر به آزادی آنان شدند که ربودن نفر دوم سفارت ایران یکی از این موارد بود. این مسایل مربوط به سال 1386 میشود.
با کمال تأسف و با آنکه میوه مقاومت در دسترس ما قرار دارد و جهان هم به آن اعتراف میکند، یک جریان سیاسی، امروز ما را به انتخاب راه تسلیم دعوت میکند و جالب این است که همینها اندکی قبل، ما را به جنگ بینالمللی و منطقهای فرا میخواندند.
یکی از افراد این جریان حدود یک ماه پیش در مقالهای، ضمن آنکه 30 سال مقاومت ایران در برابر آمریکا و... را بینتیجه معرفی کرد یعنی آفتاب را در میان آسمان انکار کرد، به سازش با دونالد ترامپ فراخواند و نام آن را «صلح» گذاشت! وی نوشت: «در شرایط کنونی باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد چرا که با این کار، دموکراسی، اصلاحطلبی اصیل، توأمان محفوظ میمانند. کارگزاران این راهبرد نیروی مقاومت صلحطلبی است که از عناصر مستقل خارج از دولت- یعنی حکومت- تشکیل شده است و میدانیم که لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند.»
فراخوان دادن به معاندان داخلی جمهوری اسلامی و معاندان خارجی آن در واقع برخلاف ادعای یکی از نظریهپردازان این جریان که آن را «ممانعت از بروز جنگ» میخواند برای آن است که ورق منطقه را به نفع آمریکا برگرداند که البته نمیتواند چرا که نه آنانکه به خارج گریختهاند و در محافل آمریکاییها به نوکری آشکار سرگرمند، اعتبار و توان دارند و نه آنانکه در داخل، مقاومت ملت در برابر آمریکا را برنمیتابند، از آنچنان توان و اعتباری برخوردارند. در واقع این جریان به آمریکا وانمود میکند که میتواند کار مؤثری کرده و گره اصلی آمریکا را باز کند و از این طریق حمایت بیشتر آمریکا را جلب نماید. حمایتی که به دلیل به نتیجه نرسیدن پروژه تضعیف داخلی جمهوری اسلامی، رنگ باخته است.
این جریان در آستانه انتخابات پیشروی مجلس شورای اسلامی و با توجه به نیاز آمریکا به باز شدن دوباره باب گفتوگویی که به دلیل بینتیجه بودن برای ایران به بنبست خورده است، در صدد شکلدهی به ترتیباتی است که نانی به تنور ترامپ بچسبد و لقمهای هم نصیب اینها شود و اینها در حالی است که در فضای داخلی ایران به موازات شکست مذاکرات پیشین و هزینههای هنگفتی که روی دست ملت ایران گذاشت، از اعتبار دستاندرکاران داخلی آن کاسته شده است. مذاکره با آمریکا راه حل ما نیست و کمکی هم به طالبان آن نمیکند.