سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
رمزگشایی از درگیریهای امارات و سعودی در جنوب یمن
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
تحولات جنوب یمن که طی روزهای چهارشنبه هفته پیش تا یکشنبه هفته جاری شتاب زیادی پیدا کرد، نشان داد این هفتهها برای یمن و آینده آن «بسیار حساس» است. درگیری متجاوزین با یکدیگر و مزدوران داخلی آنان با هم نشاندهنده، خستگی دو طرف در مواجهه با حریفی است که بیش از 52 ماه در برابرشان مقاومت کرده و امروز به توانایی بیشتری رسیده است. وقتی در میانه میدان، دولت متجاوز امارات لوله تفنگ را به سمت متجاوزین و عوامل سعودی در عدن میگیرد، بیانگر آن است که امارات قادر به ادامه جنگ نیست و حالا میخواهد با سپردن پایتخت خیالی به عوامل داخلی خود، دستاوردی را به رخ بکشد و این در حالی است که رژیم سعودی بیش از امارات به نشان دادن دستاورد در جنگ پرهزینه یمن احتیاج دارد. درخصوص تحولات یک هفته اخیر جنوب یمن نکاتی وجود دارد:
1- از روز چهارشنبه که امارات به نیروهای یمنی وابسته به خود که گفته میشود تعداد آنان به حدود 90 هزار تن میرسد، آمادهباش داد، «شورای انتقالی جنوب» که تحت ریاست «هانی بن بریک» قرار دارد، وارد عمل شد و با کشتن حدود 40 نفر از یمنیهای وابسته به عربستان سعودی و منصور هادی بر کل عدن مسلط گردید. با این موضوع دولت معین عبدالملک که با توافق امارات و سعودی روی کار آمده بود منحل گردید و وزرای آن متواری شدند. «هانی بن بریک» یک عنصر افراطی سلفی و دارای سابقه عضویت در القاعده است و به نظر میآید امارات بطور هدفمند از وی و نیروهای تحت امرش استفاده کرده است تا از یک سو با دستزدن به اقدامات تند، نیروهای وابسته به هادی را مستأصل کرده و فراری دهد و از سوی دیگر بتواند مسئولیت اتفاقات ناخوشایند را از دوش خود بردارد و به «هانی» منتسب گرداند.
2- درگیری روزهای چهارشنبه تا یکشنبه اگرچه از سوی امارات برنامهریزی شد و در واقع فرماندهی این درگیریها دست «ابوظبی» بود اما این اولین درگیری یمنی- یمنی میان معارضان انصارالله هم بهحساب میآید. در واقع این جنگ قبایل جنوب علیه خود بود بهگونهای که میتوان گفت در هر حالتی، مردم جنوب بازنده این درگیری بهحساب میآیند و بر این اساس یکی از مسئولین انصارالله یمن گفت: بازنده درگیریهای اخیر سعودی اماراتی، یمنیهای متحد این دو بودند. خود این مسئله بیانکننده نقش مخرب رژیمهای سعودی و امارات حتی در میان بخشهای تحت تصرف آنان میباشد. این موضوعی است که حتی صدای عناصر دولت هادی را نیز درآورد؛ «المیسری» وزیر کشور هادی که به ریاض فرار کرد نه تنها به عملیات امارات در عدن واکنش نشان داد بلکه هادی و دولت سعودی را نیز عامل شکست در جنوب دانست. آنچه میتوان گفت این است که از این پس یمنیها شاهد رخدادهای زیادی از قبیل آنچه در عدن روی داد در استانهای دیگر از المهره در شرق تا تعز در غرب یمن خواهند بود.
3- اقدام امارات کاملاً رنگ و بوی تجزیه داشت. امارات اساساً با همین شعار یعنی احیاء حکومت در جنوب به سمت یمنیها آمد و توانست دهها هزار نفر از آنان را زیر بیرق خود جمع کند. از رفتار این کشور برمیآید که دو طرح تجزیه را پیگیری میکنند؛ طرح اول آنان تجزیه جنوب از شرق که شامل استانهای عدن، ضالح، لهج و ابین از استانهای مهره، شبوه، حضرموت، بیضا و مارب میباشد در واقع آنچه اماراتیها روز چهارشنبه هفته پیش رونمایی کردند این نوع از تجزیه بود که اگر عملیاتی شود یمن را به سه بخش شمالی، جنوبی و شرقی تقسیم میکند. در عین حال باید گفت اگر اماراتیها بتوانند این مرحله را تحقق ببخشند، طرح بزرگتری را به اجرا میگذارند و آن تبدیل جنوب و شرق به یک حکومت وابسته به خود میباشد که در واقع بازگرداندن یمن به وضعی است که در فاصله سالهای 1341 تا 1369 - یعنی دوران «جمهوری دموکراتیک یمن»- داشته است.
بهنظر میآید امارات و عربستان در خصوص هر دو شکل تجزیه با یکدیگر اختلاف دارند. اماراتیها که هیچ سابقه تاریخی در یمن ندارند، تشکیل یک حکومت وابسته به خود در جنوب را بسیار مهم ارزیابی کرده و لازمه توسعه قدرت خود میدانند. در عین حال اماراتیها بسیار کمتر از سعودیها از باقی ماندن حکومت زیدیها در شمال نگران هستند چرا که در نهایت آنان را مشکلی برای جغرافیای خویش نمیبینند و علاوه بر آن وجود حکومت زیدی در صنعا را سبب مهار قدرت عربستان در منطقه دانسته و برای خود مفید ارزیابی میکنند. این درحالی است که رژیم عربستان به دلایل کاملاً شخصی از وحدت یمن حمایت میکند البته «یمنی واحد و ضعیف» برای عربستان سعودی بهتر از تجزیه یمن و یا شکلگیری یک قدرت مهم در جغرافیای یمن میباشد. ریاض هر نوع تجزیهای در منطقه را شتاب دهنده به تجزیه عربستان میداند. «عربستان سعودی» با به هم پیوستن پنج منطقه به «نجد» در سال 1310 بهوجود آمده و از عمر کشوری با این نام فقط 88 سال میگذرد. ترکیب قومی قبیلهای یمن هم شباهت بسیار زیادی به ساختار قبیلهای در عربستان دارد.
امتداد بسیاری از قبایل یمنی بطور طبیعی به عربستان میرسد و اندازه جمعیت زیدی در یمن با نسبت شیعه در عربستان همخوانی دارد و در عربستان 7/5 میلیون شیعه جعفری، زیدی و اسماعیلی در چهار استان زندگی میکنند آنان نزدیک به 40 درصد از جمعیت 19 میلیون نفری عربستان را شامل میشوند. زیدیها در یمن حدود 45 درصد از جمعیت حدود 30 میلیون نفری را به خود اختصاص دادهاند و این درحالی است که شاکله یکی از دو قبیله بزرگ یمن- حاشد- را زیدیها تشکیل دادهاند. تجزیه یمن عربستان را با مشکل پیچیدهای مواجه میگرداند ازسوی دیگر تندادن عربستان به نظر امارات در مورد تجزیه، به معنای بهرسمیت شناختن اداره شمال یمن توسط زیدیها و رهبری سیاسی آن، انصارالله است و این موضوعی است که برای عربستان خسارت زیادی درپی میآورد. باید اضافه کرد همانطور که درگیریهای یک هفته اخیر در جنوب هم نشان داد، سعودیها علیرغم هزینههای زیاد، در میان جنوبیها موقعیت مستحکمی ندارند. وقتی دولت عدن در یک درگیری سه تا چهار روزه تسلیم میشود به این معناست که سعودی نتوانسته دولت وابسته به خود را حتی در مقابل یک هنگ نظامی حفظ کند.
4- عملیات هفته اخیر علیه منصور هادی (بهعنوان رئیسجمهور) و معین عبدالملک (بهعنوان نخستوزیر) و سقوط چندروزه همه آنها، نشان داد برخلاف ادعای عربستان، امارات، غربیها و سازمان ملل، رئیسجمهور و دولت او هیچ مشروعیتی ندارند کما اینکه حمله امارات به کاخ المعاشیق عدن ثابت کرد هادی و دولت او موضوعیتی هم ندارند. الان اکثر مناطق در جنوب در سیطره «مجلس انتقالی» است که هادی و معین عبدالملک را درعدن کنار زدهاند از سوی دیگر انصارالله، حراک جنوب و جوانانی که جنبش 2012 را پشتیبانی کردند که به سقوط حکومت علی عبداله صالح در سال 2012 منجر شد، بعد از جنگ ائتلاف عربی غربی علیه یمن، هیچگاه هادی را بهعنوان رئیسجمهور به رسمیت نشناختهاند. الان عربستان، هادی و حزب اصلاح که سه رکن حکومت و جنگ در جنوب هستند، اقدامات هفته اخیر مجلس انتقالی وابسته به امارات در عدن را بهرسمیت نمیشناسند. با این وصف الان چه کسی میتواند در جنوب ادعای مشروعیت کند؟! جنگ هفته اخیر در جنوب البته مشروعیتزدایی نکرد، فقدان مشروعیت را بیش از پیش برملا کرد. شاید به همین دلیل بود که شورای انتقالی پس از آنکه کار عدن را تمام کرد، اعلام نمود از دعوت ریاض برای گفتوگو استقبال میکند که البته بعید است به این زودیها توافق کارسازی میان ریاض و ابوظبی شکل بگیرد چرا که اختلاف منافع آنان بسیار گستردهتر و عمیقتر از این حرفهاست.
در این بین با توجه به اینکه نظر گریفیتس نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور یمن به دیدگاه اماراتیها نزدیکتر است، مشروعیت هادی بیش از پیش در معرض سؤال قرار میگیرد و این یک نگرانی جدید برای عربستان است کمااینکه انتقاد صریح علیه منصورهادی به اندرون دولت او هم رسوخ کرده است. طی روزهای اخیر لااقل دو وزیر منتسب به او، هادی را به باد انتقاد گرفتهاند.
5- در روزهای اخیر علیرغم درگیری شدید بین دو ضلع بهجای مانده از ائتلاف عربی غربی در «عدن»، و علیرغم آنکه عربستان عملاً عدن را ازدست داده بود، در مواجهه با امارات و حوادث اخیر، روشی خویشتندارانه درپیش گرفت تا جایی که بهشدت مورد انتقاد اعضای دولت هادی نیز واقع شد. در واقع عربستان سعی کرد با خویشتنداری اوضاع نیمبند کنونی را حفظ کند دیدار روز یکشنبه منصورهادی با سلمان بن عبدالعزیز در ریاض که مدتها انجام نشده بود، برای آن بود که مشروعیت ظاهری که بهم ریخته بود بازسازی شود. عربستان ترجیح داد عنوان «ائتلاف» باقی بماند و حال آنکه در یک سال اخیر ائتلاف به دو کشور عربستان و امارات محدود شده بود. این خود عمق مشکل عربستان سعودی را برملا میکند. ریاض به این تابلو احتیاج دارد هرچند هیچکس داخل آن نباشد با این وصف همه چیز بیانگر آن است که عربستان با همه تلخی که او را آزار میدهد، ناگزیر است به این جنگ خاتمه دهد و این در حالی است که یمنیها با ورود به خاک عربستان و توسعه نفوذ و سیطره خود به استانهای عسیر، نجران و جیزان نشان دادهاند که عربستان در توافق بر سر پایان جنگ، باید امتیازات مهمی بدهد.
گزارش ملی رسانه
عباس عبدی در روزنامه ایران نوشت:
هنگامی که ساختمان پلاسکو آتش گرفت و فرو ریخت، بسیاری از مردم نه تنها نگران شدند، بلکه مهمتر از آن خواهان این بودند که بدانند چرا چنین حادثهای رخ داد؟ البته حادثه در هر جامعهای رخ میدهد، تفاوت کشورها از حیث کمیت و کیفیت حوادث است. در همه جای جهان تصادفات رانندگی یا سقوط هواپیما رخ میدهد، ولی تفاوت کشورها از نظر تعداد تصادفات نسبت به جمعیت یا خودرو و نیز تعداد کشتهها است. تفاوت دیگر کوشش هر کشور برای شناخت علل تصادف یا سقوط و برنامهریزی برای کاهش حوادث است. به همین علت درخواست مردم و جامعه این بود که گزارشی از وضعیت منجر به حادثه پلاسکو تهیه شود و در مرحله بعد، دولت و سایر نهادهای حکومتی، براساس آن گزارش اقدامات لازم را جهت جلوگیری از تکرار حوادث مشابه بهعمل آورند.
این چنین بود که گروهی از کارشناسان تعیین شدند که فراتر از گزارشهای اداری به شناخت موضوع بپردازند و سهم و نقش عوامل انسانی و غیرانسانی از جمله کمبود امکانات یا ضعف ساختارها و مقررات و سازوکارهای نظارتی را در بروز حادثه شرح دهند. در نهایت گزارش دقیق و مفصلی که به نوعی فصلالخطاب توصیف وضع موجود بود تهیه و ارائه شد و موجب تأسف شد که تقریباً همه نهادهای ذیربط به نوعی و تا حدی مقصر بودند و این نشان داد که حادثه مذکور بیش از آن، ریشه در عوامل ساختاری دارد که بخواهند افراد خاصی را مقصر جلوه دهند، باید تحولات ریشهای در روابط میان نهادها و اجرای وظایف هرکدام از آنها شکل بگیرد تا دیگر شاهد این ماجراها نباشیم. اگرچه اطلاعی از اقدامات انجام شده برای بهبود ساختارها و روندهای اجرایی ناشی از آن گزارش در دسترس نداریم، ولی به هر حال گام اول خوب برداشته شد.
حادثه پلاسکو، از جمله حوادثی است که برای مدت معینی ذهن جامعه را درگیر خود میکند و حساسیتهای کافی برای پیگیری آن به وجود میآید، در حالی که ما با موضوعات دیگری نیز درگیر هستیم که اهمیت آنها به مراتب دهها برابر حادثه پلاسکو است ولی هیچ اقدامی درباره آن صورت نمیگیرد. علت نیز در روند آرام وقوع این مسائل است. برای نمونه بر اثر حوادث رانندگی سالانه هزاران نفر کشته، دهها هزار نفر مصدوم و حتی معلول میشوند، هزاران میلیارد تومان خسارت مالی وارد میشود که خسارت یک سال آن دهها برابر خسارت ناشی از آتش گرفتن ساختمان پلاسکو است. ولی حساسیت کافی برای تهیه گزارش ملی حوادث رانندگی ایجاد نشده است که درک دقیقی از ابعاد و علل این ماجرا به دست آید و اقدامات کامل برای کاهش آن صورت گیرد.
نمونه دیگر گرایش به مهاجرت از کشور است که بر اساس گزارشهای موجود روند رو به رشدی را در دو دهه گذشته طی کرده است و خسارت های مادی و نیروی انسانی آن حتی با تصادفات رانندگی نیز قابل مقایسه نیست. نمونه دیگر وضعیت مطبوعات و رسانههای کشور است که در حضیض خود قرار دارند. و هدف این یادداشت اشاره مختصری به این نهاد است. رسانههای هر کشوری یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است که نقش اطلاعرسانی، اجتماعی کردن و پر کردن اوقات فراغت و... را به عهده دارد. متأسفانه به علل گوناگون وضعیت رسانهای کشور اصلاً مطلوب نیست. این رسانهها کمابیش مرجعیت داخلی خود را از دست دادهاند و به تعبیری رسانههای رسمی و داخلی فاقد قدرت اقناعسازی مردم شدهاند. میزان مراجعه به آنها نیز بشدت اُفت کرده است. و از میزان مراجعه مهمتر، کیفیت مراجعه به آنها است. رسانهای که حتی در تأمین اوقات فراغت مردم شکست بخورد، به طور قطع ناتوان از آن است که در هنگام ضرورت حقایق را به مردم منتقل نماید و این برای امنیت ملی کشور خطرناک محسوب میشود.
از سوی دیگر فضای مجازی در عین آنکه موجب تحولی مثبت در نظام رسانهای کشور شده و تناقضات این نظام رسانهای را برجسته و آشکار کرده است ولی در عین حال به علت ماهیت این فضا، قادر نیست که جایگزین مناسبی برای فضای واقعی رسانهای باشد. با توجه به این ملاحظات در جلسهای که به مناسبت روز خبرنگار در باشگاه نهاد ریاست جمهوری برگزار شد بهعنوان نماینده انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران درخواست کردم که دولت و ریاست جمهوری برای تهیه چنین گزارشی دست به کار شود. گزارش ملی مطبوعات یا رسانه در اصل پیشنهاد آقای دکتر نمکدوست بود و هیأت مدیره انجمن نیز آن را تأیید کرد. درخواست داریم که در اسرع وقت گروهی از کارشناسان معتبر تعیین و چنین گزارشی را تهیه و راهحلهای برونرفت از مشکلات را نیز پیشنهاد کنند. ظاهراً میزبانان محترم دولتی از پیشنهاد استقبال کردند، امیدواریم هرچه زودتر شاهد اجرای آن باشیم.
کشمیر؛ جای پای استعمار در دل جهان اسلام
سید حسام رضوی در روزنامه خراسان نوشت:
دولت هند به رهبری حزب ناسیونالیست هندو بهاراتیا جاناتا (بیجیپی) با تغییر اصل 370 قانون اساسی این کشور، پس از 70 سال، خودمختاری و امتیازات ویژه را از جامو و کشمیر سلب کرد. پس از گرفته شدن تصمیمات جدید توسط دولت مرکزی هند برای پایان دادن به قوانین حاکم در منطقه کشمیر، بار دیگر موضوع این منطقه به بحث اول رسانه های جهان تبدیل شده است. رسانه های جهان اسلام نیز آن را یک منطقه مورد مناقشه میان هند و پاکستان می دانند و در بهترین حالت همگان نقش میانجی را بازی می کنند.
اما باید دانست مسئله کشمیر تنها مسئله مناقشه میان اسلام آباد و دهلی نیست بلکه این مسئله زخمی است که استعمار در دل جهان اسلام ایجاد و این بار توسط دولت هند سرباز کرده است.
اصل ۳۷۰ به ایالت جامو و کشمیر هند نوعی خودمختاری میداد، به طوری که این ایالت به جز در مسائل روابط خارجی، دفاعی و ارتباطات و مخابرات که در کنترل دولت مرکزی هند بود، قانون اساسی مستقل و پرچم خودش را داشت و آزاد بود قانون وضع کند.در نتیجه براساس این قانون، دولت محلی جامو و کشمیر میتوانست قوانین مربوط به اقامت دایمی، مالکیت و حقوق اساسی شهروندان را خود تعیین کند و این مسئله مانع از این میشد که هندیها از دیگر ایالتهای هند در این منطقه ملک و املاک بخرند و به این ایالت نقل مکان کنند.
همواره نقطه قانونی و اصولی برای رفع و رجوع مناقشه کشمیر، برگزاری همه پرسی و دادن تعیین حق سرنوشت به مردم مظلوم این منطقه است.
هندی ها هم که نمی توانند در برابر جامعه جهانی این حق مردم کشمیر راسلب کنند تصمیم گرفته اند تا با بر هم زدن ترکیب جمعیتی در این منطقه، گام به گام بروند و در نهایت بافت جمعیتی مسلمان آن را به دست هندوها بسپارند و در این زمان با ژست برگزاری همه پرسی وارد میدان شوند و موضوع کشمیر را به صورت ظاهرا قانونی به نفع خود تمام کنند.
اما ریشه وجود این اختلاف برمی گردد به تلاش استعماری انگلیس برای ایجاد زخم کهنه در دل جهان اسلام.انگلیسی ها برای گسترش نفوذ خود در شبه قاره ، به کمک مردم محلی نیاز داشتند اما مطمئن بودند که مسلمانان هرگز به آن ها کمک نخواهند کرد.در همین حال و در سال 1846 وقتی انگلیس توسط دوگراهای هندو مذهب توانستند سیک ها را شکست دهند، منطقه کشمیر را در معاهده «آمریتسر» در قبال 7.5 میلیون روپیه به گلاب سینک فروختند.با استقلال پاکستان و ایجاد یک کشور اسلامی در کنار هند، مردم کشمیر که بارها قیامشان توسط انگلیسی ها سرکوب شده بود، گویی جان تازه گرفتند و بار دیگر اعتراضات جدی شان را آغاز کردند اما این بار یک تفاوت بزرگ داشت و آن این که مسلمانان پاکستانی به یاری آن ها آمدند و شرایط برای مقاومت هندوها سخت تر از گذشته شد.
مهاراجه حاکم جامو و کشمیر که خود را در برابر مسلمانان ناتوان می دید، بدون در نظر گرفتن رای مردم در ٢٧ اکتبر سال ١٩٤٧ پیوستن این منطقه به هند را رسمی اعلام کرد اما جواهر لعل نهرو در همان زمان و برای فروکش کردن اعتراضات مسلمانان اعلام کرد که این یک تصمیم موقتی است و آینده کشمیر توسط مردم آن تعیین خواهد شد.
از آن زمان تاکنون و براساس قوانین ٣٧٠ و ٣٥ ای مردم دیگر نقاط هند حق خرید املاک و اشتغال در کشمیر را ندارند و مجلس ایالتی کشمیر حق اعطای تابعیت این منطقه را خواهد داشت. معنای این قوانین ثابت ماندن ترکیب جمعیتی اصیل کشمیری است. با وجود این قوانین و بافت جمعیتی مسلمان کشمیر، هند تاکنون حاضر به برگزاری همه پرسی نشده و اکنون با گذاشتن قوانین فوق درصدد آن است که پای هندو مذهبان دیگر مناطق هند را به این منطقه باز کند و با بر هم زدن ترکیب جمعیتی مسلمان آن، آن چه خود در نظر دارد، انجام دهد. گرچه انجام همه پرسی شاید راه حل نهایی این مناقشه و تعیین تکلیف این منطقه بین سه گزینه استقلال،پیوستن کامل به هند یا پاکستان باشد اما حداقل در شرایط فعلی، بازگشت دولت افراطی ملی گرای هند از تصمیم خود و برگرداندن شرایط به حالت قبل از این تصمیم از تنش بیشتر جلوگیری خواهد کرد چرا که در این شرایط در نهایت مسلمانان مظلوم این منطقه هستند که قربانی بازی جدید هندوها خواهند شد.
تو خود حجاب خودی از میان برخیز
ژوبین صفاری در روزنامه ابتکار نوشت:
قائممقام شبکه سه سیما طی سخنانی گفته بود «به شکستن بتهایی چون شاملو ادامه میدهیم». این اظهار نظر البته در واکنش به جنجالهای صورتگرفته نسبت به پخش تقطیعشده مستند «قدیس» از سوی محسن یزدی بیان شد. البته در پاسخ به این گزاره باید گفت که شکستن بت افراد و رهنمود افکار عمومی به سمت قضاوت عاقلانه تا پذیرش هیجانی مفاهیم و شخصیتها، فینفسه امر پسندیدهای است. اما از یک منظر اساساً شاملو، شاعری است که در کارنامه خود آثاری دارد که بارها مورد نقدهای مخالف و موافق بسیاری از اهالی فن چه در زمان حیات و چه پس از مرگش، قرار گرفته است.
چنانکه آثار او از ترجمه شعرهای لورکا، پابلو نرودا و... تا سرودههایش بارها تجدید چاپ شده و مانند هر شخصیت فرهنگی دیگر گاه با نقدهای منفی و گاه مثبت روبهرو شده است. به نظر می رسد این مدیر میانی جوان، پیش از آنکه بخواهد تبر بتشکنی به دست گیرد، باید بداند که تعریفش از بت اساساً درست است یا غلط؟ بیتردید شاملو مانند همدورههای خود یک چهره فرهنگی اثرگذار با تمام موافقان و مخالفان است که اگر قرار باشد نقدی بر او شود باید نه با تبر سلیقهای، که با بررسی چند وجهی از اظهارنظرها، مورد واکاوی قرار گیرد.
محسن یزدی البته در این خصوص گفته بود «میگویند شما وقتی مستندی در نقد شاملو ساختهاید چرا نمیگذارید ما مستندی در دفاع از او بسازیم و همانطور که گفتم قطعاً شوخی میکنند، چون هر رسانهای سیاستهای خودش را دارد». در پاسخ به آقای یزدی باید یادآور شد که این گزاره زمانی درست است که یک رسانه به طور مستقل فعالیت کند و نه عنوان رسانه ملی را یدک کشیده و از بودجه عمومی تغذیه کند. چنانکه وقتی قرار است رسانه ملی منعکسکننده دغدغه عموم جامعه باشد و یا حداقل در این راستا قدم بردارد، نمیتواند از سیاست رسانهای آن هم با سلیقه شخصی سخن بگوید. محسن یزدی در حالی به نقدهای یکطرفه برخی رسانهها از شخصیتهایی چون مرحوم سلحشور حرف میزند که انگار نمیداند در مسند و جایگاه یک رسانه همتراز با فلان سایت و یا روزنامه قرار نگرفته است و قاعدتاً اگر قرار به مقایسه باشد، رسانه ملی هیچ رقیب رسانهای در سطح ملی ندارد.
از طرفی در همان رسانههایی که این مدیر جوان از او نام میبرد بارها در نقد و مخالفت شاملوی شاعر از زبان شاعران و شخصیتهای دیگر فرهنگی مطالبی بیان شده است. بنابراین بهتر است رویه غلط صداوسیما که پیش از این در مورد حذف برنامه نود هم صورت گرفته بود شکستن انحصار از تصمیمهای سلیقهای باشد تا به قول خودشان شکستن بتهایی که البته در فرهنگ کشور اثرگذار بودهاند. انحصار صداوسیما به حدی است که حتی تحمل مستند مورد تایید خود را هم ندارد و «قدیس» تقدیس شده توسط همفکران خود را گزینشی و تقطیعشده پخش میکند، در این شرایط چطور میتوان انتظار داشت که ادعای بتشکنی شما را مردم به راحتی باور کنند.
اساتید علوم ارتباطات بهتر واقفند که برای اثرگذاری محتوا و خبر در رسانه، باید حداقل تظاهر به بیطرفی کرد، که صداوسیما با مدیران جدید خود نهتنها چنین ادعایی را ندارد که با افتخار از یکطرفه به قاضی رفتن خود دفاع میکند. بیآنکه بدانند مختصات یک رسانه وقتی هزینهاش از جیب همه مردم پرداخت میشود، چیست. این گونه برخوردها بدون تردید نتیجهای جز بیاعتمادتر شدن افکار عمومی نسبت به رسانه به اصطلاح ملی نخواهد داشت. شاید بهتر باشد صداوسیما این روزها به جای تمرکز بر بتشکنی، سری به خود بزند که شاید بت انحصار خود را برای اثرگذاری بیشتر در افکار عمومی بشکند. انحصار در صداوسیمایی که البته به قول حسن نمکدوست استاد ارتباطات، نه بتساز است، نه بتشکن بلکه توهمزاست. هرچند باید در نظر داشت که دست باز مدیرهای میانی صداوسیما در این گونه تصمیمها و اظهار نظرها به ایراد در اساسنامه سازمانی برمیگردد که برای همپوشانی حداکثری افکار عمومی به منظور جذب مخاطب، باید تغییرات جدی در دورن خود داشته باشد.
مدیریت انقلابی و جهادی پیشران راهبرد مقاومت فعال
ابوالحسن سلطانی زاده در روزنامه جوان نوشت:
برخورد عزتمندانه رهبر معظم انقلاب با نخست وزیر ژاپن، انهدام پهپاد امریکایی متجاوز به حریم جمهوری اسلامی و توقیف نفتکش انگلیسی متخلف در آبهای تنگه هرمز توسط دلیرمردان سپاه، کاهش تعهدات برجامی در دورههای ۶۰ روزه تنها و تنها گوشههایی از نمایش اقتدار برگرفته از راهبرد مقاومت فعال بوده است. با نگاهی موشکافانه در مییابیم که پیشران اصلی این راهبرد در کسب توفیقات پیاپی در اولین سال از چله دوم انقلاب حاکمیت روحیه جهادی و مدیریت انقلابی در عرصههای فوقالذکر بوده است و بدون تردید تداوم این موفقیتها نیز مرهون همین مؤلفه است.
همانطور که رهبر معظم انقلاب پیشتر فرموده بودند که «ما هر جا یک مدیریت انقلابی فعال و پرتحرک داشتیم کارها پیش رفته است و هر جا مدیریتهای غیرانقلابی و بی تحرک داشتیم کارها متوقف مانده یا انحراف پیدا کردهاند». (۱ /۱ /۹۶)
تجارب ۴۰ سال گذشته نشان میدهد که با مدیریت انقلابی توانستیم از گردنههای صعبالعبور و پر پیچ و خم مانند تحمیل هشت سال جنگ به کشور، فتنه تجزیهطلبان داخلی، فتنه ۸۸، فتنه لیبرالها، جنگ نرم و جنگ اقتصادی سرافراز و پیروزمندانه خارج شویم.
مدیریت انقلابی در راهبرد مقاومت فعال به عنوان جوهر و ماهیت این راهبرد، پیروزی در نبرد ارادهها را تثبیت میکند و جوانان عاشورایی هرگز تسلیم مذاکره و سازش و نرمش و انفعال و وادادگی و عقبنشینی در برابر زیادهطلبیهای شمرهای زمانه نشده و همواره فریاد هیهات مناالذله را سرلوحه رفتار خویش قرار میدهند. با روحیه جهادی و انقلابی است که در راهبرد مقاومت فعال، خودباوری، خداباوری، ولایتپذیری، پرکاری، تحولآفرینی، سختکوشی، سرعت عمل در کارها، مشارکتپذیری، نهادینه کردن اخلاق در محیط زندگی و کار، تعمیق معنویت و بصیرت نافذ معنا و مفهوم پیدا میکند و پس از آن است که کارآمدی دین برای ماندگاری نظام اسلامی محقق میشود و همین مدیریت تحقق الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت را کلید میزند و درصدد عبور سرافرازانه از مرحله سوم فرایند تکاملی انقلاب اسلامی یعنی دولت اسلامی برآمده و با انتخاب یک رئیس جمهور جوان و انقلابی - به تعبیر رهبر معظم انقلاب - زمینهساز فتوحات بعدی یعنی تشکیل جامعه اسلامی و تمدن اسلامی میگردد.
انهدام پهپاد فوق پیشرفته امریکا در خلیج فارس پس از توسل و توکل به خدای متعال و استعانت از روح شهید لطفی نیاسر حاصل میشود و با همین مدیریت است که کشتی متجاوز و متخلف روباه پیر در تنگه هرمز توقیف و ندای اذان از عرشه آن پخش میشود. به برکت این روحیه است که در راهبرد مقاومت فعال، از مرحله بازدارندگی به مرحله ضربه متقابل ارتقا مییابیم که تا کسب عالیترین سطح قدرت یعنی ضربه اول فاصله زیادی نداریم و در این وضعیت است که کشور از گزند حوادث و تهدیدات بیمه میشود. در راهبرد مقاومت فعال این خداوند تبارک و تعالی است که یک روز در سوم خرداد سال ۶۱ با عملیات بیتالمقدس فتح خرمشهر را نصیب این ملت میکند که امامش میفرماید خرمشهر را خدا آزاد کرد و باز همین خداوند است که با سامانه سوم خرداد پرنده متجاوز دشمن را سرنگون و تحقق بخش و مارمیت اذرمیت میشود. خدامحوری در این راهبرد موج میزند و همه فتوحات و فتح الفتوحات از جانب خداوند تلقی میشود و انسانها و ابزارها به عنوان زمینههای هدایت لطف الهی تلقی میشوند، با این راهبرد هرگز حادثه تلخ تنگه احد و فتنه خوارج در جنگ صفین تکرار نخواهد شد چرا که بصیرت حول محور ولایت در اینجا موج میزند و حتی اگر خواص در پیمودن مسیر حق ذرهای تردید به خرج دهند توسط امت طرد و برای همیشه از صحنه انقلاب کنار گذاشته خواهند شد.
امروز به برکت همین راهبرد است که باوجود فشارهای سخت دشمن در عرصههای اقتصادی و سخت شدن معیشت مردم و متأسفانه بعضاً سوء مدیریتهای داخلی که فاقد روحیه جهادی و انقلابی هستند، اما مردم با تبعیت از رهبر و مقتدای خویش این سختیها را تحمل کرده ودشمن را از تحمل فشار حداکثری برای به ستوه آمدن و ناراحت کردن مردم و ایجاد صحنههای کف خیابانی برای اعتراض و براندازی ناامید کردهاند، دشمن تمام تیرهای در ترکش خود را رها کرده و همچون فواره در حال قوس نزولی میباشد، اما مقاومت راهبردی این ملت همچنان در حال صعود و کسب فتوحات یکی پس از دیگری میباشد چرا که خوب دریافتهاند مقاومت هزینه دارد، اما هزینه سازش و کرنش بهمراتب بیشتر از استقامت و ایستادگی خواهد بود. مدیریت انقلابی و کار جهادی بیت الغزل راهبرد مقاومت فعال است و از همین رو است که رهبر عاشوراییان در این عصر میفرماید: این را همه بدانند که ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم (۱۰ /۲ /۹۶) و باز فرمودند که اگر مدیریت در بخشهای مختلف کشور انقلابی باشد همه مشکلات کشور حل خواهد شد و ما مشکل غیرقابل حلی در کشور نداریم (۱ /۱ /۹۶) و این دیده بان بیدار و علمدار انقلاب اسلامی به عنوان یک خط کلی و ضرورت حاکمیت آن در بخشهای مختلف کشور میفرمایند: در اداره کشور باید مدیریت جهادی حاکم باشد تا بتوان از مشکلات کشور عبور کرد و به پیش رفت (۱ /۱ /۹۶).
انشاءالله به برکت راهبرد مقاومت فعال که برگرفته از آیات قرآن و تعالیم انبیا و ائمه علیهم السلام برای مقابله با دشمن و رشد و تعالی در مسیر سعادت جامعه میباشد خواهیم توانست در پایان همین سال و با انتخابی آگاهانه و متعهدانه مجلس انقلابی تراز دهه پنجم انقلاب اسلامی و اولین سال از چله دوم انقلاب را رقم بزنیم.
دخیلک یا ایران!
حنیف غفاری در روزنامه رسالت نوشت:
در شرایطی که مناقشه ریاض و ابوظبی در عدن ( یمن) وارد فاز آشکار شده است، رسانه های منطقه ای و فرامنطقه ای از تمایل بن زاید و بن سلمان برای عادی سازی روابط خود با جمهوری اسلامی ایران خبر می دهند. بدون شک فاکتورها و مولفه های متعددی در تحقق این موضوع موثر بوده که از جمله آنها می توان به شکست سنگین ائتلاف متجاوز سعودی- اماراتی در یمن، ناتوانی لابی سعودی در کنگره آمریکا و کاخ سفید در جلب حمایت حداکثری و مطلق ترامپ از ریاض( خصوصا پس از ماجرای قتل قاشقچی) ،شکنندگی شرایط سیاسی نتانیاهو در سرزمینهای اشغالی و از همه مهم تر، افزایش قدرت و ابتکار عمل محور مقاومت در منطقه اشاره کرد. از سوی دیگر، نشانه ها و شواهد موجود نشان می دهد که دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان به سوی “عبور نسبی از دیپلماسی اروپایی” و “گذار به سوی دیپلماسی منطقه ای” گام بر می دارد.کلیت این گذار امری مبارک است اما در عین حال نباید از خطوط قرمز و حتی ظرافتهای بازی دیپلماتیک در فضای منطقه غرب آسیا نیز غافل شد. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت:
۱-آنچه امروز ابوظبی و ریاض را نسبت به تغییر رفتار و حتی در مواردی کتمان سازی و حذف مقطعی استراتژی های مخرب خود در قبال کشورمان مجاب ساخته،پشیمانی و ندامت این کشورها نسبت به رفتارهای ضد ایرانی آنها نبوده است! در ماورای این تغییر رفتار، برخی اهداف کوتاه مدت و میان مدت و برخی محاسبات ریزبینانه و متعاقبا، برخی انتظارات به چشم می خورد که باید به خوبی مورد رصد و تحلیل دستگاه دیپلماسی ما قرار گیرد. بنابراین اگر ذره ای تصور کنیم که تغییر رفتار شیخ نشینهای منطقه نسبت به ایران یک” کنش مشتاقانه ” از سوی آنهاست، سخت در اشتباه خواهیم بود! این تغییر رفتار نوعی “واکنش اجباری” نسبت به تحولاتی است که در منطقه و نظام بین الملل رخ می دهد .تحولاتی که مطلوب عربستان و همپیمانان آن نیست.
۲-ترسیم مختصات نقطه ای که امروز ریاض و ابوظبی در آن قرار گرفته اند،چندان دشوار نیست. آنها انتظار داشتند پس از انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا توسط جمهوری اسلامی ایران، دونالد ترامپ فورا آتش جنگ علیه ایران را در منطقه شعله ور سازد. با این حال استراتژیستهای ارشد نظامی در واشنگتن به این نتیجه رسیدند که شعله ور شدن آتش هر جنگی علیه ایران، عواقب و تبعات بسیار سختی برای ساکنان کاخ سفید و به طور کلی حکومت آمریکا خواهد داشت.نکته جالب توجه اینکه پس از این حادثه، برخی از تحلیلگران آمریکایی ضمن پرده برداری از بهت و استیصال امارات و عربستان، خلط و همسان سازی دکترین بوش پسر و دونالد ترامپ در حوزه سیاست خارجی را اصلی ترین خطای راهبردی این دو دانستند، در حالی که احتمالا اگر بوش پسر نیز در راس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن حضور داشت، همان تصمیم دونالد ترامپ ( مبنی بر عدم مواجهه نظامی با ایران ) را در قبال ماجرای سرنگونی پهپاد اتخاذ می کرد.
۳- تعیین و تنظیم روکرد جمهوری اسلامی ایران در برابر هرگونه چرخش گفتاری، رفتاری و راهبردی عربستان و امارات، مستلزم چینش ثوابت و متغیرات زیادی در کنار یکدیگر خواهد بود که مهم ترین آنها، رصد سقف ( ظرفیت) و میزان واقعی تغییر پذیری این دو بازیگر منطقه ای است. همچنین در این محاسبه راهبردی، باید «گذشته»،«حال» و « آینده » سعودی ها و اماراتی ها را نیز به صورت کامل در نظر گرفت. هرگونه واکنش جمهوری اسلامی ایران نسبت به استیصال و شکست سیاست های منطقه ای امارات و عربستان ، باید بر مبنای رصد هوشمندانه و ترسیم همه احتمالات در آینده (در قالب آینده پژوهی ) باشد. در این صورت، نه تنها شاخ و شانه کشیدن های پوشالی و تو خالی سعودی ها و اماراتی ها و نه در آن سو، فریادهای «دخیلک یا ایران» آنها ما را از مسیر موثر و منطقی خود ذره ای دور نخواهد کرد.