به گزارش مشرق، امروز آخرین روز از هفته دفاع مقدس است. ۳۹ سال از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میگذرد؛ جنگی که هشت سال به طول انجامید و طولانیترین جنگ قرن بیستم نام گرفت.
بیشتر بخوانید:
BBC و تاریخنگاری براساس جعلیات +عکس
خوابهای جنگی شهر موشکها
در سالهای گذشته برخی از افراد و رسانهها عنوان کردند که ایران آغازگر جنگ بوده است؛ ادعایی که شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه ۵۹۸ آن را رد کرده و به صراحت صدام را به عنوان متجاوزگر و آغازگر جنگ ایران و عراق معرفی کرده است.
این افراد و رسانهها ادعای خود را مستند به سخنرانی امام خمینی (ره) در فروردین ماه سال ۵۹ یعنی چند ماه پیش از آغاز جنگ میکنند. امام خمینی (ره) در آن سخنرانی از ارتش و مردم عراق دعوت کردند تا علیه صدام رئیس جمهور عراق قیام کنند و حکومت اسلامی در آن کشور بر سر کار بیاورند.
برای بررسی اینکه چرا و به چه دلایلی امام خمینی این سخنان را مطرح کردند، به سراغ حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی رفتیم.
حجتالاسلام روحانی از اعضای دفتر امام خمینی در نجف بوده و سالها با امام در کشور عراق اقامت داشته است. وی همچنین موسس مرکز اسناد انقلاب اسلامی است که با حکم امام خمینی مامور به تدوین تاریخ انقلاب اسلامی شد. روحانی تا سال ۷۶ ریاست مرکز اسناد انقلاب اسلامی را برعهده داشت و پس از آن در سال ۸۱ بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی را بنیان گذاشت.
در ادامه گفتگوی ما با حجتالاسلام روحانی را میخوانید:
سوال: ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنیم. در هفته دفاع مقدس و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران قرار داریم. در سالهای گذشته در بررسی عوامل و محرکهای آغاز جنگ تحمیلی، مواردی مطرح شده که نیازمند واکاوی دقیق است. مطرح شده است که صدام جنگی پیشدستانه به ایران تحمیل کرد و از ترس اینکه مبادا با تحریک انقلاب اسلامی، حزب بعث عراق سقوط کند، اقدام به حمله پیشدستانه علیه ایران کرد. در این رابطه به سخنان امام خمینی (ره) در فروردین ماه سال ۵۹ (چند ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی) مبنی بر دعوت ایشان از ارتش و عشایر عراق برای قیام علیه صدام اشاره شده است.
با توجه به اینکه امام خمینی از پیش از انقلاب اسلامی در کشور عراق و در شهر نجف اشرف حضور داشتهاند، در این گفتگو بنا داریم ابتدا به بررسی روابط امام با رژیم بعث و مردم شیعه عراق بپردازیم و در ادامه به این سوال بپردازیم که آیا رهبر انقلاب اسلامی ایران میتوانست با اعزام سفرای صلح به کشورهای منطقه از جمله عراق از آغاز جنگی علیه ایران پیشگیری کند؟ به عنوان سوال نخست بفرمایید که امام در نجف چه ارتباطی با دولت حاکم و مردم عراق داشت و حزب بعث عراق نیز چه سیاستهایی را در قبال امام پیگیری و اجرا میکرد؟
روحانی: بسم الله الرحمن الرحیم. دوران اقامت امام خمینی (ره) در عراق، از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۷ و به مدت ۱۳ سال بود. رژیم بعث عراق در ۲۶ تیر ماه ۱۳۴۷ در عراق کودتا کرد و قدرت را در دست گرفت. حزب بعث در آغاز به قدرت رسیدن، احساس کرد که امام خمینی برای این حزب چهره خطرناکی است. دلیلش هم این بود که بعثیها نسبت به اسلام دید منفی داشتند و تزشان جنبه دینی نداشت و فکر میکردند که حرکت و رفتار امام باعث میشود، مردم به دین روی بیاورند و این تضادی با حکومت دارد.
از این رو وقتی که در اردیبهشت ماه سال ۴۸ امام فتوا دادند که میتوان وجوهات شرعی را به پارتیزانها و چریکهای فلسطینی داد، بعثیها این فتوا را بایکوت کردند و هیچجا انعکاس نیافت؛ این در حالی است که رژیم بعث عراق ادعای دفاع از فلسطین را داشت و این فتوا نیز در آن راستا بود. این موضوع نشان میدهد که حزب بعث از ابتدا با حرکت امام خمینی (ره) مخالف بود.
وقتی هم که بعثیها با آیتالله حکیم درگیر شدند و صدمات بسیاری به ایشان زدند، آیت الله سیدمصطفی خمینی (فرزند ارشد امام) که خدمت آیتالله حکیم میرفت و از ایشان رهنمود دریافت میکرد، در ۲۱ خرداد دستگیر شد و او را تهدید کردند که اگر به روشش ادامه بدهد، از طریق دولت عراق نسبت به او عکسالعمل خوبی نشان داده نخواهد شد. این هم نشان میدهد که آنها نسبت به امام برخورد منفی داشتند.
** تقابلهای امام خمینی و حزب بعث
در ۱۴ مرداد ماه سال ۴۸ در روزنامه الجمهوریه عراق نوشته شد که آیت الله خمینی از دولت عراق در ماجرای تصرف شط العرب توسط ایران پشتیبانی کرده و ایران را محکوم کرده است. امام بلافاصله نسبت به این خبر کذب واکنش نشان دادند و گفتند که اگر تکذیب نکنید، من سفرای کشورهای اسلامی را فرامیخوانم و به آنها اعلام میکنم که دولت عراق نسبت ناروا به مراجع تقلید میدهد و تهمت میزند. این واکنش امام موجب دستپاچگی دولت عراق شد و از آن به بعد تا روزی که امام در عراق بودند، اینچنین سواستفادهای دیگر نشد.
امام ۲ سخنرانی علیه رژیم بعث عراق انجام دادند که در تاریخ حکومت عراق بیسابقه است. امام در دی ماه ۱۳۵۰ دو سخنرانی در دو روز علیه حزب بعث انجام دادند که این سخنرانیها توفنده و شکننده بود و رژیم بعث عراق را در نگرانی فرو برد. در نتیجه بعثیها به ظاهر سعی کردند امام را قانع و ساکت کنند.
از دیگر اقدامات رژیم بعث عراق این بود که از آیتالله خویی دستخط گرفتند. از ایشان سوال کردند که آیا دولت عراق نسبت به شیعیان و مردم عراق رفتار نادرستی داشته است؟ آنان همچنین نوشته بودند برخی از مغرضین که منظورشان امام بود، چنین ادعایی کرده است. آیتالله خویی پاسخ داد که حکومت عراق رفتار خوبی داشته است. در واقع ایشان را مجبور کردند که چنین پاسخی بدهد. اینها کارهایی بود که علیه امام انجام میدادند.
وقتی که آیت الله حکیم دار فانی را وداع گفت، دولت بعثی عراق برای اینکه امام در این کشور به عنوان مرجع مطرح نشود، تبلیغات گستردهای با عکس و مصاحبه و.. علیه امام انجام دادند و در خبرگزاریها آیتالله خویی را مطرح کردند که ایشان مرجع تقلید شود و امام مطرح نشود.
آخرین تلاششان هم این بود که امام را از مبارزه با شاه وادارند که موفق نشدند و امام از عراق هجرت کرد و به فرانسه رفت. صدام نشان داد که از ابتدا به دنبال این بود تا به نحوی امام خمینی (ره) را بایکوت کند و نگذارد آن روحیه انقلابی امام در عراق بروز پیدا کند. صدام هم در یک مذاکره خصوصی و هم در یک سخنرانی به این موضوع اعتراف کرده بود. صدام در ملاقات با وزیر خارجه ایران گفت که من نه تنها بنابر درخواست شما با خمینی مخالفت و مبارزه میکنم، بلکه به طور کلی معتقدم که رجال مذهبی نباید در سیاست دخالت کنند، به همان نحوی که رجال سیاسی نباید در مذهب دخالت کنند.
وقتی هم که امام از عراق به پاریس رفت، صدام در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که ما به آقای خمینی جا دادیم اما به ایشان ابلاغ کردیم که دین از سیاست جداست؛ به همان دلیلی که من به رجال سیاسی اجازه نمیدهم که در امور مذهبی دخالت کنند، رجال مذهبی هم نباید در سیاست دخالت کنند. این تز حزب بعث عراق بود و مخالف حرکتهای امام بود. آنان از امام خمینی (ره) هراس داشتند.
امام روحیه ضدظلم و ضداستکباری داشت و در هر جا ظلمی بود در حد خود با آن برخورد میکردند. اگر میتوانست نهضتی آغاز کنند، این کار را انجام میدادند؛ اما اگر مردم همراهی نمیکردند، در حد امر به معروف و نهی از منکر با آن ظلم برخورد میکردند.
شاه تنها ظالم در دنیا نبود، بلکه ظالمهای دیگری هم در دنیا بودند که امام با آنها مبارزه کردند. نمیشود کسی ضدظلم و ضدظالم باشد و در زمان شاه با طاغوت مبارزه کند، اما بعد از آن در برابر ظالمان سکوت کند. یک انسان متعهد، وارسته، برجسته و خدایی نمیتواند در برابر ظلم و ستم ساکت بماند. از این رو امام سعی کرد با حزب بعث مقابله کند و آن کلام امام حسین (ع) مبنی بر اینکه زندگی با ظالم ننگ است را محقق سازد.
اولین باری که نمایندگان مجلس شورای انقلاب عراق آمدند که با امام ملاقات کنند، امام عنوان کردند که ما کار خصوصی با کسی نداریم. بالاخره مجبور شدند، همانجا حرفشان را بیان کنند و بگویند که دولت ایران به شط العرب تجاوز کرده و انتظار داریم که ما را کمک کنید. امام گفتند "اگر آنها بد کردند، شما بدتر کردید" و آنان با عصبانیت از بیت امام خارج شدند.
** برنامه صدام برای نفوذ در حوزه علمیه نجف
دولت بعث عراق نقشه داشت که در حوزه علمیه نجف نفوذ کند. با آیت الله خویی صحبت کردند که لیست طلبهها به همراه مشخصاتشان مبنی بر اینکه چند سال میخواهند درس بخوانند، چه درسهایی میخواهند بخوانند و در چه تاریخی وارد عراق شدند و در چه تاریخی از عراق خارج میشوند، مشخص شود. آیت الله خویی، آقازادهاش را خدمت امام فرستاد و مطرح کرد که چنین پیشنهادی مطرح شده و چه باید کرد؟
امام پاسخ دادند که "معلوم است که نباید قبول کرد. حوزههای علمیه و روحانیت مستقل هستند و هیچگاه نمیپذیرند زیرنظر حکومت ظالم بروند." آقازاده آیتالله خویی گفت "اگر این کار را نکنیم، حوزه را به هم میریزند." امام فرمودند "به هم بزنند". پرسیدند "پاسخ مردم را چه بدهیم؟" امام فرمودند که "بگویید میخواستند استقلال هزار ساله را از ما بگیرند، ما حاضر شدیم حوزه نباشد، اما استقلال شیعیان و روحانیت باقی بماند." در نتیجه آیت الله خویی پاسخ دادند که امام خمینی مخالف هستند و من نمیتوانم چنین کاری انجام بدهم.
در سال ۱۹۷۵ میلادی (۱۳۵۳) صدام و شاه در مورد خطوط مرزی و تحرکات بین دو کشور، در قرارداد الجزایر به توافق رسیدند. برمبنای این قرارداد، قرار شد که دو کشور علیه یکدیگر اقدامی انجام ندهند. از این رو شاکر رئیس سازمان استخبارات عراق به نجف آمد و با امام خمینی (ره) دیدار کرد. او در ابتدا سخنانی تشریفاتی بیان کرد و گفت که شما میهمان ما هستید و حضور شما در عراق موجب افتخار ماست.
بعد اعلام کرد که ما با دولت ایران به توافق رسیدهایم که علیه این کشور اقدامی انجام ندهیم. ما از شما خواهش میکنیم و انتظار داریم که به تعهد ما احترام بگذارید.
امام پاسخ دادند که اگر شما به دولت ایران تعهد دادید، من به ملت ایران تعهد دادهام که در چنین شرایطی آنان را تنها نگذارم و اگر حضور من در عراق، موجب نگرانی شماست من به کشوری میروم که تحت تاثیر شاه نباشد. شاکر با عصبانیت پرسید "به کجا خواهید رفت که تحت تاثیر شاه نباشد؟" او فکر میکرد که امام میگوید به سوریه، لبنان و یا پاکستان میروم و او به این پاسخ امام میخندد؛ اما امام بیدرنگ فرمودند که "مثلاً به فرانسه میروم." شاکر بهتزده شد، سکوت کرد و رفت. یک سال بعد به بیت امام آمدند و گفتند شما حق ندارید در عراق علیه ایران فعالیت داشته باشید و در نهایت امام از عراق به پاریس رفتند.
اصطکاکها بین دولت عراق و امام خمینی ریشهدار بود و اینگونه نبود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، درگیریها به وجود آمده باشد. بعثیها نگذاشتند که امام به عنوان مرجع تقلید در بین مردم عراق نفوذ داشته باشد و به شدت امام را بایکوت کردند و اجازه ندادند که هیچ خبرنگاری با امام مصاحبه کند. پس از اینکه در سال ۱۹۵۶ خبرنگاری از روزنامه لوموند فرانسه با امام مصاحبه کرد، دیگر هیچ خبرنگاری اجازه نیافت با ایشان گفتگو کند.
** امام بارها دولتهای عربی را به صلح و دوستی دعوت کرد
بعد از اینکه انقلاب پیروز شد، صدام احساس خطر کرد. در کنار گوشش و در کشور همسایهاش، انقلاب اسلامی رخ داده بود. بعثیها مخالف اسلام و حکومت مذهبی بودند. طبیعی بود که انقلاب اسلامی برای او جریانی خطرناک باشد و او نمیتوانست در برابر این خطر بیتفاوت باشد.
صدام احساس میکرد که انقلاب اسلامی در عراق اثر گذاشته است؛ چرا که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در نجف، مردان و زنانی دست به تظاهرات زدند. صدام برای مقابله با انقلاب اسلامی در داخل اقداماتی انجام داد، صداها را خفه کرد و قلمها را شکست. آیتالله صدر و خواهرش را به شهادت رساند تا نفسها در سینهها حبس شود و دیگر کسی جرات اعتراض نداشته باشد.
در خارج از مرزهای عراق هم معلوم بود که صدام باید جنگی علیه ایران راه بیاندازد؛ به خصوص اینکه در آن مقطع تمامی دولتهای مرتجع منطقه و استکبار جهانی از او حمایت کردند. امام پس از اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، در سخنرانیهای خود از کشورهای عربی و اسلامی دعوت کرد که با ایران همراه، همفکر و متحد شوند و علیه اسرائیل قیام بکنند. امام در سخنان خود چند بار این موضوع را مطرح کردند؛ اما معلوم بود که صدام از اسرائیل احساس خطر نمیکرد.
صدام و حزب بعث عراق به قدرت رسیدند تا خطر را از اسرائیل دور کنند. وقتی که خواستند اسرائیل را در سرزمینهای اشغالی فلسطین به وجود بیاورند، احساس کردند بدون اینکه کشورهای اطراف فلسطین گماشتگان خودشان باشند، این امر امکانپذیر نیست. قبل از اینکه فلسطین را به اسرائیل بدهند، ابتدا کشورهای اطراف فلسطین را در اختیار مهرههای وابسته به انگلیس قرار دادند. بعد از جنگ اول جهانی امپراطوری عثمانی تجزیه و به افرادی داده شد. به طور مثال عراق به ملک فیصل داده شد.
عبدالکریم قاسم اولین رئیس جمهور عراق که علیه ملک فیصل کودتا کرد، در خاطرات خود نگاشته است که وقتی فلسطین اشغال میشد، از عراق لشکری قوی برای آزادی فلسطین راهی شد. وارد فلسطین و نزدیک تلآویو شد که یکباره از بغداد دستور عقبنشینی صادر شد. صدام و حزب بعث عراق هر وقت اسرائیل در خطر قرار گرفت، به صحنه آمدند و سعی کردند که خطر را برطرف کنند.
فلسطینیها در اردن به قدری قوی شده بودند که ملک حسین (پادشاه اردن) حریفشان نمیشد، رژیم بعث عراق به عنوان اینکه در مرز اردن برای مبارزه با اسرائیل حضور داشته باشد، پشت جبهه فلسطینیها را اشغال کرد و اجازه نداد اسلحه دریافت کنند. فلسطینیها در آنجا قفل شدند و ظرف یک هفته ۲۵ هزار چریک فلسطینی در اردن قتل عام شدند.
در بحث انقلاب اسلامی ایران صدام احساس خطر کرد. اربابان او هم دریافتند که انقلاب اسلامی لشکری را به سوی مرز فلسطین خواهد کشاند و اگر لشکر اسلام به مرز فلسطین برسد، اسرائیل از هم میپاشد. در چنین مقطعی صدام جنگ علیه ایران را شروع کرد و ۸ سال تمام ارتش ایران و نیروهای انقلابی را مرزهای ایران زمینگیر کرد. اسرائیل نفس راحتی کشید و نیروهای مسلمان در ایران و عراق، کشته شدند تا آن رژیم از خطر نجات پیدا کند.
صدام یکی دو هفته قبل از اینکه جنگ با ایران را شروع کند، به عربستان رفت و با آنان هماهنگ و همدست شد. جالب است بدانید که بعد از آنکه در عراق علیه ملک فیصل کودتا شد و نظام عراق به جمهوری تغییر یافت، دیگر عربستان (رژیم سعودی) با روسای جمهور عراق خوب نبود، چرا که نظام سلطنتی را از بین برده بودند. صدام اولین رئیس جمهوری بود که از عراق به کشور عربستان رفت.
همچنین قبل از اینکه جنگ آغاز شود، صدام در مرزهای دو کشور ایران و عراق دست به کارهای چریکی زد. فعالیتهایی در خوزستان انجام داد. جبهه خلق عرب را به وجود آورد. آنها را تحریک کرد و به آنها اسلحه و مهمات رساند و در مرزهای ایران و عراق و مراکز خوزستان انفجار و ترور انجام دادند. ایران در قبال تحرکات صدام تحمل و شکیبایی کرد و دست به جنگ نزد. اگر اینگونه است، ایران باید جنگ را شروع میکرد، اما چرا صدام را جنگ شروع کرد؟ از یکی از مقامات ایرانی پرسیده شد که مشکل شما با عراق چیست که پاسخ داد ما با عراق مشکل نداریم، بلکه آنان با ما مشکل دارند.
شما اشاره فرمودید که امام خمینی در فروردین سال ۵۹ ارتش و عشایر عراق را دعوت به قیام کردند. یعنی دولت عراق اینقدر سست است که یک سخنرانی میتواند یک نظام را به سقوط بکشاند؟ علیه همدیگر سخنرانی زیادی انجام میشود، اما آیا سخنرانیها امکان براندازی دارند؟
عربستان اکنون سخنرانیها و جوسازیهای بسیاری علیه ایران انجام میدهد، آیا این بهانهای است برای این که ایران به عربستان حمله کند؟ سخنرانی یک شخصیت علیه کشوری دیگر موجب جنگ نمیشود و این را یک انسان عاقل هم نمیپذیرد. اگرهم ایران به دنبال جنگ بود، پس چرا عراق جنگ را آغاز کرد؟ دنیای سیاست حساب و کتاب و برنامهریزی دارد. ضمن اینکه عراق هم سخنرانی و تبلیغات علیه ایران داشت.
امام دهها سخنرانی دارد که کشورهای همسایه را دعوت به وحدت کردهاند، اما کسی به این موضوع اشاره نمیکند. این نکته را هم باید گفت که جنگ ایران و عراق، جنگ بین دو کشور نبود، بلکه در یک سو ایران و در سوی دیگر تقریباً تمام دنیا بودند. جنگ ایران و عراق، جنگ سوم جهانی بود و ملت ایران از این جنگ سربلند بیرون آمد. صدام به تنهایی جرات حمله به ایران نداشت و همه قدرتها پشت سرش ایستادند.
ملت ایران در جنگ با دستان خالی اجازه نداد یک وجب از خاک کشورش جدا شود. ملت ایران به سلاح ایمان مجهز بود و با همین سلاح حماسهها آفریدند و در برابر دشمنان ایستادگی کردند. آنانی که در دوران دفاع مقدس جنگیدند، کسانی بودند که ایمان داشتند. لیبرال مسلکها پا در جبههها نگذاشتند.
** شیعیان عراق شناختی از امام نداشتند
سوال: بخش عظیمی از جمعیت مردم عراق، شیعیان بوده و هستند. ارتباط مردم شیعه عراق و به خصوصهای گروههای سیاسی و مذهبی شیعی با امام خمینی (ره) در آن مدتی که ایشان در عراق حضور داشتند، چگونه بود؟ همچنین حزب بعث عراق چه کنترلی بر روابط مردم شیعه عراق با امام خمینی (ره) داشت؟
روحانی: همچنان که عرض کردم، رژیم بعث عراق و ارتجاع منطقه وقتی که امام وارد عراق شد، دست به دست هم دادند تا امام خمینی در عراق مطرح نشود. متاسفانه در این جریان تا حدود زیادی موفق هم بودند.
تبلیغات به حدی علیه امام خمینی (ره) گسترده بود که ما را کمونیست میدانستند. یک روز تابستان جلو مغازهای بشکه آبی گذاشته شده بود، لیوانی هم به آن بشکه زنجیر کرده بودند. من از آن لیوان آب خوردم. صاحب مغازه به عربی به شاگردش گفت این لیوان نجس شد و برو آب بکش. همچنین به آقای محتشمی گفته بودند که اگر شما مُردید، نمیگذاریم در قبرستان مسلمانان دفن شوید. جو اینگونه بود و ما را کافر و نجس میدانستند.
شیعیان عراق هیچ ارتباطی با امام نداشتند و هیچ شناختی هم از ایشان نداشتند. وقتی که امام خمینی نهضتش فراگیر شد و به پاریس هجرت کرد، جوانان تحصیلکرده و آزادیخواه عراق فهمیدند که چه شخصیتی در کنارشان بوده و از دست دادهاند. آنان خطاب به علما و روحانیون عراق گفتند که شما به ما خیانت کردید. امام در طول مدت زمانی که در عراق بود، کاملاً بایکوت شده بود.
هیچ شخصیت عراقی، هیچ بازاری و هیچ تحصیلکرده عراقی نام امام را نشنیده بود و اگر هم شنیده بود، به عنوان چهره منفی شنیده بود. امام در عراق مظلوم بود. امام یک بار با بنده در این مورد گفتگو کردند که آن در جلد اول یا دوم کتاب نهضت اسلامی آوردهام.
ایشان میفرمودند که من هر کاری بکنم، اینها علیه من حرف میزنند. من اگر با حزب بعث عراق درگیر شوم، میگویند قم را به هم ریخت، حالا آمده نجف را به هم بریزد. اگر سکوت کنم، میگویند تا دیروز در قم سر و صدا کرده بود، اما امروز ساکت است. اگر هم ملایم صحبت کنم، چیز دیگری میگویند. ایشان آنجا فرمودند که پیامبر اکرم که به معراج رفتند، اهل جهنم احساس کردند که آتش به یکباره برداشته شد.
جهنمیان پرسیدند که چه شد که عذاب برداشته شد، پاسخ داده شد که حضرت محمد (ص) از اینجا رد شدند. آنان گفتند نمیخواهیم آتش به خاطر محمد (ص) برداشته شود. برخیها هم در عراق اینگونه هستند.
یک بار دانشجوی جوانی که اهل نجف بود یا به نجف آمده بود، پرسیدم که مقلد چه کسی هستی؟ پاسخ داد که مقلد آیت الله خویی هستم و مرجع دیگری در عراق نداریم. او یا اینکه واقعاً امام را نمیشناخت، یا اینکه من را میشناخت و عمداً این را گفت.
** صدام طرفداران امام در عراق را جاسوس میدانست
سوال: در دوران حاکمیت حزب بعث بر عراق، ایرانیها و شیعیان ایرانیالاصل بسیاری به دستور صدام از کشور عراق اخراج شدند. روابط این ایرانیها با امام خمینی چگونه بود و هدف عراق از اخراج ایرانیها چه بود؟ ضمن اینکه در دوران اقامت امام در عراق، گروهها و افراد مبارز بسیاری به نجف سفر میکردند. صدام چه کنترلی بر روابط این گروهها و افراد با امام خمینی داشت؟
روحانی: اخراج ایرانیها ناشی از ضعف صدام بود. دیکتاتورها چون قدرت مقابله با قدرتها ندارند، به سراغ افراد ضعیف میروند. وقتی که شاه اروندرود را در حاکمیت خود قرار داد، درگیری بین ایران و عراق به وجود آمد. صدام به جای اینکه با شاه درگیر شود، هرچه ایرانی در بازار و شهرهای عراق حضور داشتند، گرفتند و در مرز ایران پیاده کردند. حدود ۱۰۰ هزار ایرانی در آن سالها از ایران خارج شدند.
از این رو تلاش کرد تا امام از عراق خارج نشود و موجبات آبروریزی او به وجود نیاید. صدام نمایندهای خدمت امام فرستاد تا مانع از رفتن او شود. آن نماینده اصرار میکرد که امام از عراق نرود و امام پاسخ میدادند که من عجمم و باید بروم.
بعثیها شعار میدادند که بیرون کردن عجم، خواسته عمومی مردم عراق است و بیرون کردن عراقیها هم وظیفه ماست. بالاخره به امام ویزای خروج ندادند و فرمان اخراج ایرانیها را هم در ظاهر متوقف کردند؛ اما بعد از آن هر بار که فشاری از سوی شاه به عراق آورده میشد، ایرانیهایی اخراج میشدند.
عکس العمل امام به اخراج ایرانیها، ۲ سخنرانی بود. امام در سخنرانی اعلام کرد که از عراق خواهد رفت. صدام اگرچه دیکتاتور بود، اما تلاش داشت چهرهای آزادیخواه از خود نشان بدهد. از این رو تلاش کرد تا امام از عراق خارج نشود و موجبات آبروریزی او به وجود نیاید.
در مورد ایرانیهایی هم که در عراق حضور داشتند باید بگویم که این افراد سیاسی نبودند. اگرچه یک زمانی نجف مرکز مبارزه بود و علمای نجف در نهضت مشروطه نقش داشتند، اما در آن زمان اسم سیاست در میان ایرانیها و شیعیان بدنام بود. تنها رادیویی هم که گوش میدادند، بخش عربی رادیو اسرائیل بود و میگفتند این رادیو راست میگوید. با آمدن صدام، جوانان سیاسی که در عراق بودند، به دیگر کشورها رفتند و دیگر فعالیت سیاسی وجود نداشت و اندیشههای ارتجاعی حاکم بود.
صدام طرفداران ایرانی امام خمینی در عراق را جاسوس میدانست و ما همواره در خطر دستگیری بودیم. امام در نجف، در زندان خفقانباری بود که از سوی رژیم بعث عراق و ارتجاع منطقه تحت فشار بود. یک ایرانی که به زیارت آمده بود، در مدرسه بروجردی پرسید که آقای خمینی کجا نماز میخواند، بعضی از آخوندها گفتند آیتالله خویی در مسجد خضرا نماز میخواند!
سوال: آیا واقعاً انقلاب اسلامی تهدیدی برای دولتهای منطقه بود؟ و آیا امام خمینی (ره) میتوانست با اعزام سفرای صلح و اعلام اینکه انقلاب اسلامی اهل دوستی و صلح با همسایگان و دولتهای منطقه است، مانع از وقوع جنگ تحمیلی شود؟
روحانی: امام ۲ بحث داشت. بحث نخست این بود که انقلاب اسلامی باید صادر بشود که البته صادر هم میشد، چرا که یک فکر در محدوده جغرافیایی محدود نمیماند. فکر وقتی که مورد پسند قرار بگیرد، در منطقهای حبس نمیشود.
بحث دوم این بود که امام به دنبال لشکرکشی و کشورگشایی نبود. اینکه امام میفرمودند انقلاب را باید صادر کرد، بدین معنا نیست که کشورگشایی انجام بگیرد. با ارتش، فکر انقلاب صادر نمیشود بلکه بدبینی ایجاد میکند و افراد آن کشور انقلاب را متجاوزگر میدانند. امروز انقلاب اسلامی در اقصی نقاط جهان گسترش پیدا کرده است. همانگونه که اسلام در جهان گسترش یافت.
امام در دیدارهای متعدد با نمایندگانی که از کشورهای مختلف میآمدند، بیان میکردند که ما بنای جنگ با هیچ کشوری نداریم و کشورها را به صلح و دوستی دعوت میکردند که مشروح این دیدارها در صحیفه آمده است. اگر هیاتی هم از ایران به دیگر کشورهای میرفت، این موضوع را مطرح میکردند؛ اما دولتهای منطقه به دنبال دوستی و صلح نبودند؛ چراکه وابسته و گمارده بودند و قدرت تصمیمگیری نداشتند و باید دستورات دیگران را اجرا میکردند.
آنان معتقد بودند که اندیشههای اسلامی ریشههای آنان را نابود میکند، از این رو تلاش کردند که تا با انقلاب اسلامی ایران مقابله کنند. امام هم پیام حسن ظن و حسن همجواری داد. دیگران هم در عمل دیدند که امام به هیچ کشوری لشکر نکشید و برخوردی نکرد.
اینکه برخی در کتابهای خود نوشتهاند که ما به امام گفتیم که میخواهیم با دنیا رابطه داشته باشیم و گروهی به عنوان حسن همجواری و حسن نیات بفرستیم و امام قبول نکردند، دروغ میگویند. من پاسخ این دروغ را فصلنامه ۱۵ خرداد و در ۲۰ شماره دادهام. سخنرانیهای امام نشان میدهد که این موضوع دروغ است و امام از کشورهای دیگر برای صلح و دوستی دعوت کردند.
** خرابکارهای صدام در خوزستان و مرزهای ایران و عراق
سوال: واکنش صدام نسبت به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران چه بود؟ آیا از روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران استقبال کرد یا اینکه اقدامات دیگری انجام داد؟
روحانی: صدام از روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران به شدت ترسید و دست به خرابکارهایی در منطقه خوزستان و مناطق مرزی ایران و عراق زد. از این رو خلق عرب را حمایت و تسلیح کرد تا در خوزستان انفجارهایی انجام بدهند.
صدام بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توطئه خود را علیه ایران آغاز کرد. صدام فکر کرد، انقلاب اسلامی حکومت تازهپایی است که ریشه ندوانیده و به راحتی میتوان سرنگون کرد. به خصوص اینکه همه قدرتها پشت سر او قرار گرفتند و او سرمست شد که در مدت کوتاهی میتواند تهران را اشغال کند. آنان نمیدانستند که ایران به سلاحی مجهز است که آن سلاح در برابر آنان خواهد ایستاد.
سوال: مجموعه اقدامات صدام مخفی بود یا اینکه صدام جنگ روانی و تبلیغاتی علیه انقلاب اسلامی ایجاد کرده بود؟
روحانی: آنان در عرصه رسانهای به طور مفصل علیه ایران تبلیغ میکردند. هرکسی که از ایران فرار میکرد، در رادیو بغداد علیه ایران سخن میگفت. تبلیغاتشان در رسانهها گسترده بود.
ایران تا آخرین لحظه وارد جنگ نشد و صدام ظرف یک ساعت با صدها هواپیما به ایران حمله کرد. سخنرانی امام در فروردین ماه سال ۵۹ هم در واقع پاسخ به اقدامات خصمانه رژیم بعث عراق در خوزستان و مناطق مرزی بود.
سوال: شعار اصلی امام خمینی در دفاع مقدس "جنگ جنگ تا رفع فتنه بود". منظور امام از این شعار چه بود؟ آیا منظورشان این بود که صدام ساقط شود یا اینکه ایران به نقطهای برسد که دیگر هیچ کشوری توان تهاجم به ایران را نداشته باشد؟
روحانی: جنگ جنگ تا رفع فتنه از گذشته تا به امروز بوده است. موضع شیعه در طول تاریخ اعتراض و مبارزه با کفر بوده است؛ این مبارزه نیز فکری و عقیدتی است. امام خمینی فرمودند که تا کفر است، مبارزه است و تا مبارزه است، ما هستیم.
امروز نیز جنگ ادامه دارد و این جنگ با مستکبران و مستبدان است. جنگ با کفر تا قیامت ادامه دارد و منظور جنگ فیزیکی نیست، بلکه جنگ فکری است. تا وقتی که دنیاطلبان ظالم در دنیا هستند، جنگ ادامه دارد و متاسفانه در دنیای اسلام اینان قدرت در دست دارند. در تاریخ اسلام نیز اینان یعنی امویان و عباسیان قدرت در دست داشتند. شب تا به صبح مشروب میخوردند و صبح در محراب نماز، از شدت مستی استفراغ میکردند.