-
چند دقیقه با کتاب «جنگ بیتعارف» / ۲۱۶
چه شد که حاج همت در قنوتش طلب شهادت کرد؟!
من سوار موتور بودم و دنبال شهید همت میگشتم کنار هور، یک اتاقک بود و وقتی برای جست و جویش وارد اتاقک شدم همان جا بود که پیدایش کردم. بدون اینکه متوجه حضورم بشوددیدم دارد در قنوت نمازش چیزی میخواهد...
-
چند دقیقه با کتاب «منوچهر مدق» / ۲۰۲
پول ربوی برای خرید داروهای جانباز!
به نادر گفتم هر طور شده پول جور کند، حتی اگر نزول باشد. نگذاشتیم منوچهر بفهمد، وگرنه نمیگذاشت یک قطره آمپول برود توی تنش. اما این داروها هم جواب نداد.
-
۱۸ سالهای که مانند عارف ۸۰ ساله بود
«سید محسن» جوانی بود که سکوت معنادار او برای ما درسها داشت و احترامش به بزرگترها نیز برای ما دریای درسآموزی بوده و احترام او به پدر و مادرش، زبانزد همه بود.
-
چند دقیقه با کتاب «اول ابراهیم شو» / ۱۹۸
چند نیروی شناسایی در آتش سوختند!
یک راکت به چادر نیروهای اطلاعات خورد و چند نیروی زبده شناسایی در آتش سوختند. راکتی دیگر به ماشین تدارکات گردان خورد و حسن مسرور و حمیدرضا پورزرگر هم تکهتکه شدند. رمهها هم جان سالم به در نبردند.
-
پیکر شهید غریبیان پس از ۴۱ سال شناسایی شد+ عکس
-نماینده کمیته جستجوی مفقودین استان همدان از شناسایی پیکر مطهر شهید سید محسن غریبیانخبر داد.
-
شهیدی که در ۷ سالگی درخشید؛
ماجرای عکس لباس باستانی کاران نوجوان در دیدار رهبری
چهره ماندگار ورزش باستانی کشور که در سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت رسیده بود، امروز روی پیراهن نوجوانانی بود که در محضر مقام معظم رهبری اجرای برنامه کردند.
-
چند دقیقه با کتاب «لبخند پاریز»؛ / ۱۰۲
بمبگذاری یک هفته دیگر مدارس را تعطیل کرد!
گویا قصدشان کشتن بچه مدرسهایهای ایرانی بود. پلیس مجبور بود مدارس بچهها را جابه جا کند. یک هفته مدارس را تعطیل کردند. شرایط معصومه خیلی سخت بود. گریه میکرد. اما آرام نمی شد...
-
در نشست «پاورقی» مطرح شد:
تاریخ شفاهی، راه رفتن روی لبه تیغ است
دهمین نشست «پاورقی» به همت حوزه هنری استان تهران، با حضور محمدصادق علیزاده و ملیحه نیکبخت؛ در تماشاخانۀ ماه برگزار شد.
-
شیرزنی که تکههای پیکر فرزند شهیدش را جمع کرد+ تصاویر
ننه مریم اولین زنی بود که بعد از آزادسازی خرمشهر وارد این شهر شد و روی پل شکسته برای سلامتی رزمندگان گوسفند قربانی کرد.
-
هنوز ۴۳۱۳ خانواده چشم به راهند
این جستوجوها هنوز هم برای ۴۳۱۳ شهیدی که به خانه بازنگشتهاند، ادامه دارد و شهدایی که به تازگی در تهران و کل کشور تشییع شدند، حاصل همین تلاش هستند.
-
خیانت منافقین در جبهههای جنگ؛
چرا کارت سازمان منافقین را با خودتان نیاوردید؟
هنوز چند قدمی با آن سنگر دوشکا فاصله داشتند که یکباره دوشکاچی به سمت آنها رگبار بست و تعدادی از آنها را نقش بر زمین کرد. چند لحظه بعد؛ باز شنیدیم همان فرد ناشناس، اللهاکبر گفت و ...
-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۴/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت ششم و پایانی
مادر شهید: از عروسم راضیام + عکس
خیلی شبیه پسرش است. مسعود را که میبینم انگار آقارضا را دیدهام. شکر خدا سه تا پسر دارد. از خانمش هم خیلی راضیام. هر پنجشنبه می آیند دنبالم و می رویم بهشت زهرا.
-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت پنجم
مادر شهید: حرص میخورم؛ چرا «آقا» را اذیت میکنند؟!
همهمان فدای امام خمینی و آقا خامنه ای هستیم. خدا ان شا الله سایه ایشان را از سر ما کم نکند. به خدا آقای خامنه ای را خیلی دوست دارم. ان شا الله که این پرچم را آقای خامنه ای به دست امام زمان بدهد.
-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت چهارم
یک بار هم با زیرپیراهن و لباس راحت ندیدمش!
با این که بدنش ترکش خورده بود و پایش درد می کرد، یک بار هم با زیرپیراهن و لباس راحت ندیدمش. شبهایی که پیش من میخوابید، وقتی چراغ ها خاموش می شد پیراهنش را درمی آورد و بالای سرش می گذاشت و...
-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت سوم
دوشنبه تماس گرفت؛ پنجشنبه شهید شد!
هر چه می پرسیدم کجایی، نمی گفت. آخرین بار هم که تماس گرفت، خواهرانش اینجا بودند. رفته بودند خرید و آمده بودند خانه ما. ظهر بود که حاج رضا زنگ زد. با خواهرانش صحبت کرد.
-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت دوم
۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمیخواهیم!
آن موقعها یک جایی برنج می دادند که کوپنی نبود. حاج آقا ده کیلو گرفته بود. بعد گفت که آقا رضا هم برود و بگیرد. آقا رضا قبول نکرد و گفت بابا ده کیلو گرفته و بس است. مگر می خواهی انبار کنی!؟
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت اول
اگر تلویزیون داری، خانهمان را اجاره نمیدهیم!
یک بار هم که می خواست قسمتی از خانه را اجاره بدهد، یکی آمد که نامزد کرده بود و ارتشی بود. از همان اول حاج آقا باهاش طی کرد که اگر تلویزیون داری، ما خانه را اجاره نمی دهیم. گفت نه، ما تلویزیون نداریم.
-
«زمینهای مسلّح» روانه بازار نشر شد
«زمینهای مسلح»، جلد چهارم از کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ است، اما از نظر ترتیب چاپ، پنجمین کتابی است که در قالب مجموعه ۱۰ جلدی حماسه ۲۷ چاپ میشود.
-
«روزهای جنگی سعید» نقد و بررسی میشود؛
بازخوانی خاطرات سعید بلوری از روزهای جنگ
کتاب «روزهای جنگی سعید» خاطرات سعید بلوری جانباز و رزمنده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله در فرهنگسرای رسانه نقد و بررسی میشود.