کتاب‌ «جنگ بی‌تعارف» - کراپ‌شده

من سوار موتور بودم و دنبال شهید همت می‌گشتم کنار هور، یک اتاقک بود و وقتی برای جست و جویش وارد اتاقک شدم همان جا بود که پیدایش کردم. بدون اینکه متوجه حضورم بشوددیدم دارد در قنوت نمازش چیزی می‌خواهد...

گروه جهاد و مقاومت مشرقصادق وفایی بعد از خواندن چند کتاب از کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تصمیم گرفت با نویسنده و جمعی از نیروهای مؤثر در لشکر درباره برخی حاشیه‌های این کتاب‌ها و اتفاقات سال‌های ابتدایی جنگ گفتگو کند. کتاب «جنگ بی‌تعارف» حاصل بخشی از این گفتگوهاست. تمرکز این گفتگوها روی شخصیت شهید حاج محمدابراهیم همت، فرمانده این لشکر بوده است.

بخشی از این کتاب که در قالب سوال و جواب تنظیم شده است را برایتان برگزیده‌ایم.

چه شد که حاج همت در قنوتش طلب شهادت کرد؟!

*آقای جهروتی‌زاده! در اواسط دهه ۷۰ گروه روایت فتح مجموعه مستند «سردار خیبر» را درباره شهید همت ساخت و از تلویزیون پخش شد که شما جمله‌ای در آن داشتید. گفتید: «شهید همت می‌گفت من دوست دارم زیاد عمر کنم و زجر زیادی در راه اسلام بکشم، بعد در نهایت شهید بشوم.» اما این حرفش در عملیات خیبر تغییر کرد.

*پس از خواندن کتاب «شراره‌های خورشید» فکر می‌کردم فشار دشمن و میدان جنگ که هیچ فشار و اضطرابی که فرماندهان بالایی به شهید همت تحمیل کردند، کاری با او کرد که اگر در خیبر شهید نمی‌شد، از نظر روحی روانی کاملاً افسرده و نابود می‌شد.

*حاج آقا دانایی گفتند شهید شهبازی در عملیات بیت المقدس هفت شبانه روز بیدار بوده است. فکر کنم شهید همت در عملیات خیبر پنج روز مستمر بیدار بوده است!

جهروتی‌زاده: بله خب خیلی چیزها را نمی‌شود گفت. واقعاً اگر همت شهید نمی‌شد، دیگر آن همت سابق نبود. بگذارید خاطره کوتاهی بگویم. وقتی از طلائیه به جزایر منتقل شدیم و بنا بود جزایر شمالی و جنوبی مجنون را حفظ کنیم حاج همت چند ساعت زودتر از ما رفت داخل جزایر. از هور که عبور می‌کردیم یک آینه تدارکات داشتیم. من سوار موتور بودم و دنبال شهید همت می‌گشتم کنار هور، یک اتاقک بود و وقتی برای جست و جویش وارد اتاقک شدم همان جا بود که پیدایش کردم. بدون اینکه متوجه حضورم بشود، دیدم دارد در قنوت نمازش از خدا شهادت می‌خواهد. این وضعیت روحی حاجی، تا زمان شهادت اکبر زجاجی ادامه پیدا کرد.

*معاون شهید همت و دست راستش؟

جهروتی‌زاده: شهید همت تا ۴۸ ساعت نمی‌دانست زجاجی به شهادت رسیده است؛ یا می‌دانست و ما نمی‌دانستیم می‌داند. در قرارگاه کوچکمان بود که برای آماده کردنش پرسیدیم حاجی از اکبر چه خبر؟ آنجا فقط نگاهمان کرد. لبخند تلخی زد و هیچ حرفی نزد.

*یک سؤال دربارۀ ساختار کتاب «شراره‌های خورشید»؛ آقای بابایی پیاده کردن محتوای نوارهای صوتی مکالمات و تلفن، جلسه بی‌سیم مصاحبه و با فرماندهی چطور انجام شد؟ در برخی فرازهای کتاب نوشتید. اینجا یا آنجای مکالمه مفهوم نیست. شما مطالب را از روی کاست پیاده کردید یا دیجیتال شده بودند؟

بابایی: این کار را ما از روی کاست انجام دادیم؛ کاست‌های بی‌کیفیت قدیمی. آن زمان کاست‌های فکر کنم راکس ساخت ترکیه بودند که کیفیت خوبی هم نداشتند. این‌ها تبدیل به سی دی و دیجیتال هم شده‌اند؛ اما ما به سبک سنتی خودمان کل اصوات را از کاست پیاده کردیم؛ البته مسئولیت این کار بیشتر بر دوش حسین بهزاد بود و ایشان زحمتش را کشید.

چه شد که حاج همت در قنوتش طلب شهادت کرد؟!

*با خودم فکر می‌کردم از منظر مستندنگاری، عجب فکر و تدبیری بود که این مطالب ضبط شوند؛ یعنی صاحب این فکر چه دیدگاه دوراندیشانه‌ای داشت که تمام مذاکرات در چهار رده «با فرماندهی»، «جلسات»، «مکالمات بی‌سیم» و «مصاحبۀ میدانی» ضبط صوتی شوند!

جهروتی‌زاده: البته امکانات آن موقع خیلی هم کم بود. بابایی فکر کنم پیش از عملیات طریق القدس بود که به پیشنهاد مرحوم ابراهیم حاجی محمدزاده، عضو ارشد دفتر سیاسی سپاه، تصمیم گرفتند تا تعدادی راوی را برای حضور در یگانها به منطقه جنگی بفرستند. در عملیات طریق القدس این راوی‌ها در قرارگاه بودند، اما قبل از شروع عملیات فتح المبین به یگان‌ها هم راوی دادند که در جریان عملیات همراه فرمانده لشکر یا تیپ بودند؛ یعنی فرمانده به جلسه یا هر جایی می‌رفت یک راوی با کوله برزنتی پر از نوارهای خام و باتری و یک ضبط کوچک در دست دنبالش بود و همه حرف‌هایش را ضبط می‌کرد.

مثلاً یک فصل در کتاب «ضربت متقابل» هست به اسم «اگر حاج احمد بود چه می‌کرد؟» که پیاده شده از نوار مباحثه حاج همت با دستواره و قریب در خودروی فرماندهی است؛ یعنی در ماشین نشسته بودند و مشغول حرف زدن بودند. موضوع هم درباره اختلاقی بود که در تیپ ۲۷ به وجود آمده بود و عده‌ای قهر کرده بودند و رفته بودند. زحمت ضبط این مکالمات را راوی تیپ ۲۷ در عملیات رمضان، آقای اسدالله توفیقی کشیده بود.

نتیجه کار این راوی‌ها این شده است که الان حجم فراوانی نوار در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه وجود دارد. راوی‌ها علاوه بر اینکه لحظه به لحظه وقایع را ضبط می‌کردند، لحظه به لحظه را هم در دفترچه‌هایی با نام دفترچه راوی می‌نوشتند و این دفترچه‌ها و نوارها را به مرکز استاد سپاه تحویل می‌دادند که به نظرم باقیات صالحات بزرگی است. رحمت و رضوان الهی نثار روح بانی این ابتکار ارزشمند، مرحوم ابراهیم حاجی محمدزاده.

چه شد که حاج همت در قنوتش طلب شهادت کرد؟!

*آقای جهروتی‌زاده! ماجرای درگیری لفظی شهید همت و حاج عباس کریمی در شب دهم اسفند ۱۳۶۲ چه بود؟

جهروتی‌زاده: آن روز هنوز به کانال نرسیده بودیم که این اتفاق افتاد. البته خدای ناکرده این تلقی به وجود نیاید که این بحث‌ها به خاطر مسائل شخصی بوده است! بحث مدنظر شما از سر دلسوزی بود. آن شب همه به هم ریخته بودند. بچه‌ها پشت کانال پنجاه متری گیر کرده بودند. من هم پشت کانال پنجاه متری مجروح شدم. آن شب قرار شد در دو محور عملیات شود؛ یک محور تشکر ۱۹ امام حسین که به محل قبلی ما در مقابل کانال سی متری رفته بود و محور دیگر، پشت کانال پنجاه متری بود که قرار شد بچه‌های لشکر ۲۷ از آن عبور کنند. چند شب بود برای عبور از این کانال به مشکل بر می‌خوردیم.

یک شب، شهید حسن زمانی فرمانده گردان حمزه، مسئولیت عبور از کانال را به عهده داشت که همان جا هم شهید شد. نمی‌دانم پیکرش برگشت یا نه.

بابایی: نه، برنگشت.

جهروتی‌زاده: یک شب من مسئول بودم. همان شبی که مجروح شدم؛ یعنی وضعیت طوری بود که هر شب یک فرمانده گردان مسئولیت اجرای حمله را به عهده داشت. حمله را هم بچه‌های رزمنده‌ای انجام دادند که پل‌های خیبری را به هم وصل کردند و در آب انداختند. این بچه‌ها شنا را هم خوب بلد بودند. تیربارچی‌های دشمن هم آن سوی کانال مستقر بودند و اگر روی آب جنبنده‌ای می‌جنبید، او را می‌زدند. با این حال بچه‌ها به آب زدند و شنا کردند که به آن طرف بروند و خط را بشکنند. می‌خواستند از کانال بالا بروند و امنیت را برای بچه‌های دیگر که پل‌ها را به آب می‌انداختند فراهم کنند.

*همه این‌ها هم در تاریکی شب اتفاق افتاد؟

جهروتی‌زاده: بله، و شبهای آنجا خیلی هم سرد بود. مثل بارش تگرگ هم خمپاره ۶۰ می‌آمد به قول بچه رزمنده‌ها عراق عده‌ای نیرو استخدام کرده و آن‌ها را با انبوهی گلوله خمپاره گذاشته بود جلوی لوله خمپاره اندازها و به آنها می‌گفت آن قدر بریزید تا پر شود؟ در نهایت از محور و کانال ناامید شدیم. خدا رحمت کند شهید برقعی را. این در و آن در می‌زد که در آن سرما کاری برای بچه‌ها بکند. رفت از داخل یک سنگر به جامانده از عراقی‌ها برای نیروها پتو آورد. بار دوم که برای این کار رفت خمپاره ۶۰ کنارش خورد و درجا به شهادت رسید. حرکت در آن محور انجام شد؛ ولی نتیجه نداد و ناامید شدیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس