کد خبر 1146449
تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۹

رمان «گنجشک‌ها بی‌صدا می‌گریند» پرده دیگری از چهره زشت داعش را به نمایش می‌گذارد؛ فرزندانی که قلب‌هایشان همرنگ سیاهی شب شده است.

به گزارش مشرق، قرن بیست و یکم شاهد جنگ‌ها، حوادث و اتفاقات گوناگون طبیعی و انسانی بوده است که بعضی از آنها جان میلیون‌ها نفر آدم را گرفته و ده‌ها میلیون نفر را از خانه‌هایشان رانده است. شاید اگر بخواهیم تمام این اتفاقات مرگبار را لیست و رتبه‌بندی کنیم، یک نام بیشتر از بقیه به چشم بیاید و آن هم یک لغت است، «داعش!».

داعش شاید در معنا و مفهوم خیلی ترسناک نباشد اما ماجرا زمانی ابعاد ترسناکی به خود می‌گیرد که با کمی جست‌وجو در بین اخبار، مستندها و آثار مکتوب به فجایع انسانی که به دست این گروه رقم خورده است، می‌رسیم. از سر بریدن‌های دسته‌جمعی مردان تا تجاوز به زنان و کودکان بی‌گناهی که قربانی این لباس‌سیاه‌ها شدند.

در توصیف جنایاتی که داعش طی نزدیک به یک دهه مرتکب شده، تاکنون فیلم‌های مستند و داستانی زیادی ساخته شده و در این بین کتاب‌های زیادی نیز به رشته تحریر درآمده است. رمان «گنجشک‌ها بی‌صدا می‌گریند» جدیدترین کتابی است که درباره داعش نوشته شده و توسط انتشارات سروش منتشر شده است.

زینب بخشایش نویسنده این رمان ۳۰۰ صفحه‌ای در کتاب خود تلاش کرده است تا نگاهی به زندگی زنان و دخترانی داشته باشد که قربانی داعش شده‌اند و آرزوهایشان زیر پوتین‌های تجاوزکاران جبهه باطل لگدمال شده است. او برای این کار شخصیت‌ اصلی خود را یک زن به نام «صفورا» انتخاب کرده است.

اگر بخواهیم صفورا را توصیف کنیم احتمالاً باید سراغ بهترین لحظات عمر یک دختر جوان برویم؛ جایی که قرار است به عقد کسی دربیاید که عاشقانه دوستش دارد اما داعش، این پدیده شوم و مرگبار حتی همین آرزوی کوچک را هم از او می‌گیرد و به‌گونه‌ای با او رفتار می‌کند که صفورا، دختر چشم‌عسلی زیبا تبدیل به «طارق» با صورت زمخت و مردانه و در نهایت تبدیل به «سمانه» با قلبی نامهربان‌تر از صفورا می‌شود.

در کنار این شخصیت اصلی، «فؤاد»، پسر عموی صفورا را می‌بینیم که در صحنه‌های حساس این رمان حاضر شده و در پایان نیز نقشی خارق‌العاده را به خود اختصاص می‌دهد. «عمران» شخصیت اصلی دیگری از این رمان است که با فاصله فراوان کثیف‌ترین و شوم‌ترین شخصیت را داراست. عمران که به داعش پیوسته و از قضا یکی از سرکرده‌های آن است، به زور صفورا را به عقد خود درآورده و او را مجبور به کارهایی می‌کند که انتظار انجامش را حتی از یک حیوان درنده هم نداریم. تجاوز به دختران خردسال، کشتن آنها و طبخ گوشتشان به عنوان غذا گوشه‌هایی از فجایع غیرانسانی داعشی‌هاست.

«ابوسعد» در بخش دیگری از داستان به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی وارد شده و تأثیر زیادی بر صفورا دارد. پایان‌بندی داستان نیز تحت تاثیر اقدامات او رقم می‌خورد. در کنار این ۴ شخصیت اصلی، افراد دیگری نیز دیده می‌شوند که تأثیر چندانی ندارند. «مرد جزامی»، «خلیل»، «باسل» و ... در این داستان به چشم می‌خورند.

نام کتاب یعنی «گنجشک‌ها بی‌صدا می‌گریند» برگرفته از یک هدیه عاشق به معشوق است. گردنبندی که تا آخر داستان همراه صفوراست و زمینه‌ساز پایان‌بندی غیرقابل پیش‌بینی داستان می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

گردنبند را از دست فؤاد می‌گیرد، پلاک آن یک پرنده از سنگ عقیق است.

-گنجشکه؟

فؤاد لبخندی می‌زند.

-حالا چرا قرمز؟

چون قلب من تو سینه‌شه..

صفورا بند چرمی آن را دور انگشتانش می‌پیچد و چشم‌هایش را می‌بندد. صدایی در سرش می‌پیچید: «یه گنجشک سرخ؛ گنجشکی که دلش پر از درده. یه آتیش بزرگ تو جونشه. منتظره تا سینه‌ش بشکافه و یه آتشفشان راه بیفته.»

-و خودش این قدر مهربونه که وجودش یه دریاست. یه دریا مثل دریای سرخ ... گرم‌ترین دریا که شورترین آب و زیباترین صخره‌ها رو داره. می‌بینی! یه عالمه دلیل هست برای سرخی این گنجشک و عاشقی من!

داعش هدیه‌ای زشت و منحوس از سوی دشمنان اسلام به مسلمانان بود. هدیه‌ای که قرار بود در کل کشورهای اسلامی و به ویژه ایران توزیع شود و محصولش خرابی، ویرانی، تجاوز به زنان و کودکان و قتل فجیعانه مردان باشد اما در این بین باید یاد کسانی را زنده نگه داشت که جانشان را در کف دست قرار داده و از کشورشان در برابر این قاتلان دفاع کردند. راستی که سالگرد یک سالگی شهادت حاج قاسم سلیمانی چه نزدیک است!

منبع: تسنیم