عبدالله گنجی در نامه‌ای به بیانیه سید محمد خاتمی عضو مجمع روحانیون مبارز تهران درباره سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین سخنانش در حرم امام(ره) واکنش نشان داد.

به گزارش مشرق، عبدالله گنجی فعال رسانه‌ای در واکنش به بیانیه سید محمد خاتمی عضو مجمع روحانیون مبارز تهران به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین سخنانش در حرم امام(ره) در نامه ای خطاب به وی نوشت: آقای خاتمی، شما به مرحله دیگی که برای من نمی‌جوشد، رسیده‌اید.

متن کامل نامه به این شرح است:

با سلام

با احترام، بیانیه غریبه‌وار جنابعالی به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین سخنان کوتاه‌تان در حرم امام(ره) را چند بار خواندم. به عنوان کسی که جوان امروزی نیستم و لحظه ‌لحظه انقلاب اسلامی از خطوط مقدم نبرد تا دانشگاه را با حوادث و پدیده های کشور زندگی کرده ام و همچنین برای امور پژوهشی حداقل سه بار صحیفه امام را ختم کرده‌ام، نتوانستم سکوت کنم و این نامه را خدمت شما ننویسم . البته اعتماد کنید که به دور ازعرف سیاست‌بازان و سیاسی‌کاران می‌نویسم، زیرا نه حقیر تعلق جناحی و میلی به قدرت داشته و دارم و نه شما بهاری دیگر برای سیاست‌ورزی عملی دارید.

حقیقت داستان این است که من سه خاتمی می‌شناسم. اول خاتمی دهه۶۰ و حتی ۷۰، دوم خاتمی‌ای که در بیان امام «فاضل» است و در بیان رهبری معظم انقلاب «خاتمی عزیز» و «خاتمی نجیب» است .سوم خاتمی بعداز ۸۸ و نسبت آن با اندیشه سیاسی امام. اکنون نمی‌توانم این سه را جمع کنم. می‌خواهم خاتمی قبل ۱۳۸۸ را با خاتمی صادرکننده بیانیه اخیر روبه‌رو کنم. می‌خواهم خاتمی را نه با شخصیت امام (که حتماً‌ برای شما محترم است) که با خط و مبانی امام مواجه کنم. تا سال ۱۳۸۸ شما را منتسب به انصاف می‌دیدم اما احساس می‌کنم شما (نه الزاماً شخص شما) به مرحله دیگی که برای من نمی‌جوشد، رسیده‌اید. به لطف الهی ذره‌ای حب و بغض و تنفرنسبت به شما ندارم. لذا آنچه می‌فهمم، می‌نویسم و حق هم همین است.

من خاتمی‌ای را می‌شناسم که برایش مهم است غرب او را فهیم و پذیرنده استانداردهای حیات سیاسی-اجتماعی غرب به عنوان استانداردهای جهانشمول بداند، اپوزیسیون حتی اگر شده یک سانتیمتر او را با نظام فاصله‌دار ببیند. اصلاح‌طلب او را نماد اعتراض بشناسد و نیروهای سیاسی جریان مقابل او را داخل نظام ببینند. شاید همین خصلت مانع پذیرش عضویت در مجمع تشخیص مصلحت از سوی شما بعد از خروج از قدرت بود. این مشی شما همیشه برایم آزاردهنده بوده است، زیرا در تفکر دینی صف‌ها شفاف است که" اشداء علی الکفار و رحماء بینهم" یا"تولی و تبری "یا "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم "...نماد های مرزبندی و شفافیت هستند.جوهره روحانی بودن شما ،ما را ملزم به شناخت‌تان با دستگاه معرفتی اسلام ذاتی می‌کند به همین دلیل معتقدیم آخوند نمی‌تواند «اصل رضایت» در مسائل اجتماعی را جایگزین «قبح ذاتی» کند. اما به نظر می‌رسد شما در التقاط بین نگرش برون‌دینی و معرفت درون‌دینی گرفتار شده‌اید.

اینجانب مشکل مکلاهای اصلاح‌طلب (اندیشمندان شما) را گرفتار شدن در روش و نظریه‌های پست‌ مدرن علوم انسانی غرب می‌دانم و مشکل روحانیون شما را در فاصله گرفتن از «اسلام فقاهتی» جست‌وجو می‌کنم. دومی همان چیزی است که باعث می‌شود روحانیون چپ در ذهن ما و اجتماع جز تعلق عاطفی به امام، نسبت دیگری از خود بروز ندهند و از همه صحیفه ۲۱جلدی امام جز «میزان، رأی ملت است» نبینند و حتی نگویند این عبارات امام نیز در کانتکسی آمده است که امام می‌گوید این مردم اسلام را می‌خواهند. دوست ندارم خاتمی ای را بشناسم که شخصیت ژله‌ای داشته باشد. بنده سخنرانی سوم‌خرداد ۱۳۷۷ شما در نیروی زمینی سپاه را ستوده‌ام، مواضع اصولی و دیرهنگام شما در ۱۶ آذر ۱۳۸۳ را ستوده ام و در برپایی مراسم مذکور نقش اساسی داشته‌ام. اما گویی جو غالب محیط، جهت‌گیری آنی شما را معلوم می‌کند و بر هیچ فونداسیونی ننشسته‌اید. من از برخی جلسات شما قبل از ۱۳۸۸ (غیرعلنی) مطلع ام؛ سخنان ارزشی، علاقه به رهبری، تأکید بر اصول و.... اما همیشه برایم سؤال بوده است چرا خاتمی در عیان اینگونه نیست؟ ملاحظه‌اش چیست؟ از کدام هزینه می‌ترسد. انتساب حداکثری‌اش به نظام برایش هزینه دارد؟ با انقلاب بودن خجالت‌آور است؟ مورد ملامت قرار می‌گیرد؟ اصلا به یک انقلاب یا جمهوری اسلامی دیگری باور دارد که ما نمی دانیم؟مثلاً نگاهش به موسوی در جلسات محفلی چرا علناً عنوان نمی‌شود؟ مگر مصلحتی بالاتر از تولید سرمایه اجتماعی برای نظام برآمده از اندیشه امام می‌شناسد؟

من خاتمی ای را می‌شناسم که یک خروار مطلب علیه امریکای جهانخوار از او باقی مانده است. اما این سال‌ها هزار و ۸۰۰ تحریم را می‌بیند و هوا کردن توافق هسته ای را می‌نگرد اما از گل کمتر به امریکا نمی‌گوید و از حال جمهوری اسلامی که در محاصره هزار و ۸۰۰ تحریم است کشوری با شریط کاملا معمولی را تصویر می‌کند تا بتواند به کاستی های آن حمله کند.

بعضی وقت‌ها می‌پرسم آیا «روحانیون مبارز» یک نام به تاریخ پیوسته است؟ آیا همان کسانی هستند که حج خونین ۱۳۶۶ را برگزار و پیام امام برای حج آن سال را «منشور انقلاب» خواندند؟ یا امروز عنوان «مبارزه» در پسوندشان صرفاً مبارزه با جمهوری اسلامی است؟ فکر می‌کنم خط امام و نام امام صرفاً تابلوی معتبری است که به سرنوشت نهضت آزادی دچار نشوید. یکی از اصلاح‌طلبانی که جنابعالی او را از سپاه به حوزه فرهنگ آوردید و اکنون در دشمنی‌اش با جمهوری خیلی صادق است، می‌گوید: به اصلاح‌طلبان گفتم شما که دنبال دموکراسی هستید، چه اصراری دارید که خط امامی باشید؟ چه نسبتی بین آیت‌الله خمینی و دموکراسی وجود دارد؟ و پاسخ می‌شنود که ارتباطی بین آیت‌الله خمینی و دموکراسی وجود ندارد اما این تابلو معتبر است.

انحراف از امام(ه)

۱- هم در بیانیه و هم در سخنان خویش در حرم امام آورده اید «معتقدم برخی انحرافات در زمان امام بود ولی بحمدالله در اواخر عمر.... اصلاح کردند.» همین تحریف امام کافی است که بدانیم تاریخ را طوری تفسیر می‌کنید که به جایی که الان ایستاده‌اید، معنا دهد. مصلحت‌ها و اضطرار زمان جنگ را انحراف می‌گویید؟ و معتقدید امام گفت ان‌شاءالله اصلاح می‌کنیم ؟و سپس حال را می کوبید که: «ما چندان آثاری از تحقق سخنان ایشان را نمی‌بینیم» و می‌فرمایید،" نمی‌دانیم باید به خاطر پیروزی انقلاب جشن بگیریم و خوشحال باشیم یا آنکه به خاطر انحرافی که در مسیر آن ایجاد شده است، عزادار باشیم" بدون تردید انحراف مدنظر شما عدم ورود برخی از همسویان شما به قدرت است و همه معرکه‌گیری برای آن موضوعی است که نظارت استصوابی می‌خوانید. شورای نگهبان خطا می کند و مدعای عصمت ندارد اما اینجانب پارادایم تغییر چپ به اصلاح‌طلبی را بزرگ‌ترین انحراف در مسیر جمهوری اسلامی می‌دانم که هم شما هزینه‌های آن را داده‌اید و هم فرصت‌های زیادی از نظام صرف نور تابانی به آن شد. شما را به قضاوت فرا می‌خوانم، مگر جناب‌عالی و حدود ۲۲۰ نماینده همسو با جنابعالی با همین نظارت استصوابی وارد مجلس ششم و دولت نشدید؟ چرا دیگر نتوانستید به آن راحتی وارد شوید؟ حقیقت این است که شما بهتر و دقیق‌تر از همه می‌دانید که بعد از ورود به قدرت با استفاده از ابزارهای قانونی، سکولاریسم را فریاد می‌زدید. در جلسات حزب مشارکت که بعضاً مورد اعتراض کروبی هم قرار می‌گرفت، چه می‌گفتند؟ در جلسه خرداد ۱۳۸۱ در چیذر چه مسائلی طرح شد؟ چگونه شد که جنابعالی صدای دشمنان این ملک و مملکت را از اردوگاه خود شنیدید؟ چگونه شد که همسویان فکری جنابعالی بدیل جمهوری اسلامی را در «مشروطه‌خواهی»، «جمهوری‌خواهی» و «دموکراسی‌خواهی» جست‌وجو می‌کردند و صدها مقاله و کتاب در این باره به جای گذاشته‌اند، اما شما دوست ندارید ببینید.آیا اصلاح طلبی تئوریزه کردن بدیل برای جمهوری اسلامی بود؟مگر شما نفرموده بودید فراتر از جمهوری اسلامی سراب است؟بدون تردید حوزه فکری اصلاح‌طلبان ۲۵سال است برای حاکمیت سکولاریسم و عقب‌نشینی دین از سیاست و سیاست از فرهنگ می‌جنگد، حال آنکه امام معتقد بودند هر حکومتی غیر حکومت الهی، طاغوت است و «طاغوتی که در انقلاب‌های دیگر جایگزین طاغوت قبلی می‌شود، ولو اینکه آدم خوبی هم باشد، به یک بعد از انسان توجه دارد و آن بعد مادی است.» اکنون شماها اعتقاد دارید جمهوری اسلامی بر هر دو بعد انسان مسئول است؟ قطعاً خیر؟ سخت معتقدم بخشی از آنچه در چند ماه اخیر گذشت، میوه‌چینی مبارزات دوستان جنابعالی با اسلامیت نظام است اما اکنون دنبال پرتقال فروش می گردید که آقای جمهوری اسلامی این ثمره حکمرانی توست!

۲- نوشته‌اید "ولی اسلام در عرصه اجتماعی باید به صورتی باشد که با جمهوریت سازگار شود" و گفته‌اید «جمهوری یعنی همان که در دنیا هست»، نه آقای خاتمی آن جمهوری آرمانی فرانسوی شما، ریشه‌اش در اومانیسم است. مردم‌سالاری امام درون‌دینی است. امام اهل التقاط نبود که اگر بود کلمه دموکراتیک را از مرحوم بازرگان می‌پذیرفت. امام جمهوری‌های غربی را در همان نوفل‌لوشاتو طاغوت و فاسد می‌داند. اگر قرار است جمهوری مثل همه دنیا باشد یا اسلام بتواند با جمهوریت سازگار شود (نه بالعکس) که امام نمی‌فرمود: «اگر حکم رئیس‌جمهور توسط ولی فقیه تنفیذ نشود، حکومتش، حکومت طاغوت است.» امام به اراده مردم باور حتمی داشت اما خطوط قرمز جمهوریت در اندیشه او حدود الهی است و البته منافاتی ندارد، چون مردم مسلمان در امور فراسلیقه‌ای از اصول مشترکی پیروی می کنند. پس تا اینجا انحراف از اندیشه امام محرز است.

انحراف آنجا بود که بعد از دوم خرداد شعار توسعه سیاسی را طرح کردید. شما که در قدرت بودید، رقیب‌تان هم که مشکلی برای ورود به قدرت نداشت، پس توسعه سیاسی را برای چه کسانی طرح کردید؟ غیر از این بود که درصدد ورود مخالفان و مطرودین امام به قدرت بودید؟ آیا همراهان شما نگفتند منظور از توسعه سیاسی یعنی همه مخالفان وارد قدرت شوند(حتی ساواکی ها) و استثنا، مجاهدین خلق است؟ شما ها پاسخ معروف امام به محتشمی‌پور را نادیده نگرفتید؟ شما در انتخابات مجلس ششم به نهضت آزادی که تندترین تعابیر از امام علیه آنان است، مجوز و میدان ندادید (سخنان مرحوم هدی صابر با نشریه چشم‌انداز ایران، شماره ۱۸ را بخوانید).

حال آنکه حتی سخنان امام سه ماه قبل از رحلتش را شنیده و خوانده بودید که فرمودند: «من امروز بعد از ۱۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعضی از تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهم کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی(ص) نداشته‌اند اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی‌رود. گرچه در آن موقع هم شخصاً مایل به روی کارآمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول کردم و الان هم سخت معتقدم آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و حرکت به سوی امریکای جهانخوار قناعت نمی‌کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان کنار ما نیستند چراکه از اول هم نبوده‌اند.» انحراف از امام اینجاست جناب آقای خاتمی! من حق ندارم به شما بگویم چرا دنبال ورود مخالفان امام به قدرت بوده‌اید؟این نظر شماست و از اصول تجدیدنظرطلبی در مسیر امام است. اما حق دارم بگویم شما مرزتان را با امام مشخص و از او ابراز برائت کنید و اینچنین تکلیف همه روشن می‌شود.

شما دنبال توسعه سیاسی بودید اما امام انحصار برای دین را جایز می‌داند و خود را انحصارطلب می‌داند؛ «البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد، غیر اسلام نباشد. همه ما انحصارطلبیم و اسلام اصلاً اینطوری است. انحصارطلبی فی‌نفسه یک امر فاسدی نیست که هر انحصارطلبی فاسد است. انحصار که بخواهد همه چیز را به نفع مادیت تمام بکند، برای خود آدم باشد، این انحصارطلبی فاسد است» (صحیفه امام، جلد ۱۵، ص۱۹۸). از نگاه امام جمهوریت از جایی نیامده است که با دین سنجاق شود. امام به وحدت دین و سیاست قائل بود و دین را زایشگاه سیاست می‌دانست و اصلاً به تفکیک قائل نبود که می فرمود:"والله اسلام را بد معرفی کردند اسلام همه اش سیاست است". اگر شما این را نمی‌پسندید، اشکال ندارد، اما بر امام اصرار نفرمایید.

امام به شدت ضدلیبرالیسم بود؛ چهار بار فقط در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ به آیت‌الله منتظری به لیبرال‌ها حمله می‌کند و به ایشان می‌گوید:«شما می‌خواهید بعد از من، حکومت را به لیبرال‌ها و از طریق آنها به منافقین بدهید» و در تاریخ ۳/۱۲/۱۳۶۷ می‌فرمایند:«من به آنانی که دست‌شان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند، صراحتاً اعلام می‌کنم تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد» اما انحراف آنجا بود که دو نفر از اعضای حزب کارگزاران – اصلاح‌طلب -رسماً حزب خود را لیبرال اعلام کردند و عبدالکریم سروش نیز آنان را ستود.باز تأکید می‌کنم شما و دیگران مخیر به انتخاب هر اندیشه‌ای هستید، اما با این وصف امام را رها کنید، ما هم از شما تشکر می‌کنیم. شما معتقدید اگر تلازم دین و آزادی رخ دهد، این دین است که باید عقب‌نشینی کند. حال یک عبارت از امام نشان دهید که معتقد باشد در اسلام احتمال تلازم دین و آزادی وجود دارد. آن آزادی که با دین تلازم می‌کند، آزادی غربی است. آزادی مدنظر امام زائیده خود دین است. شما کجا و امام کجا؟

خاتمی مقابل خاتمی:

در بیانیه دهه فجرتان دو بار از واژه انقلاب بدون پسوند اسلامی استفاده کرده اید. این تلقی از انقلاب اسلامی را مشابه ادبیات اپوزیسیون می‌دانیم(انقلاب۵۷). در بند۱۰ بیانیه ،شورای عالی انقلاب فرهنگی را زیر سوال برده‌اید، کاش می‌شد دفاع جانانه شما از این شورا را قبل و حین ریاست‌جمهوری‌تان اینجا می‌آوردم.

در بند ۸ نامه‌تان سراغ خبرگان رفته‌اید و برای اولین بار کارکرد و ترکیب آن را زیر سؤال برده‌اید. کاش می‌شد تمجیدهای شما از مقام معظم رهبری را اینجا می‌آوردم تا همگان ببینند داستان، همان دیگ و نجوشیدن است نه برای خدا. من یک خاتمی می‌شناسم که در قضایای شروع حصر آیت‌الله منتظری به میدان دفاع از ولایت فقیه می‌آید و ادبیاتی را به کار می‌برد که احتمالاً الان آرزوی نابودی آنها را می‌کند. جنابعالی در تاریخ ۲۶/۸/۱۳۷۶ درباره اسلامیت ،جمهوریت ،مردم و ولایت فقیه می‌فرمایید: «حالا اگر مردم مسلمانند که اکثریت‌شان علاقه‌مندند، باید بدانند که در این قانون گفته که احکام و مقررات مغایر شریعت اسلام نباید باشد. این را باید پیاده کرد تا اسلام حاکم شود و ارزش‌های اسلامی را مورد عنایت قرار داد. اگر پیرو امامند و ولایت فقیه را قبول دارند که خب اکثریت دارند. این قانون ما ولایت فقیه را به عنوان یکی از اصول نظام درآورده و دیگر(فقط یک) نظریه فقیه نیست. دفاع از قانون یعنی دفاع از ولایت فقیه. دیگر به عنوان نظریه فقهی در کنار نظرات دیگر نیست. اصل نظام است و در قانون اساسی ما هم آمده و مخالفت با آن، مخالفت با نظام است.» شما یاداشت دو قسمتی خود در روز نامه کیهان مورخ۹/۱۰/۱۳۵۹ با عنوان"بسوی نظم اسلامی" را مجدد ملاحظه بفر مایید.

آقای خاتمی! جنابعالی و دوستان حوزه فکری اصلاحات هنوز اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی دارید، اما حقیر قسم جلاله می‌خورم، شماها اصل ۵۷ قانون اساسی (ولایت مطلقه فقیه) را نه در عرصه نظر و نه در عرصه عمل قبول ندارید و هزاران سند از امثال تاج‌زاده تا علوی‌تبار و حجاریان و... برای آن وجود دارد. شما لابد سند تأملات راهبردی پنج ساله حزب مشارکت در پاییز ۱۳۸۷ را خوانده‌اید که ولایت فقیه را یکه ‌سالاری در مقابل مردم‌سالاری می‌داند و مشروعیت نظام مدنظر امام را از طریق مشروعیت سه‌گانه مارکس وبر تفسیر می کند.

لابد می‌دانید که وقتی چپ‌ها اصلاح‌طلب شدند و سیاست‌ورزی را با روشنفکری درهم آمیختند، هابرماس را جایگزین امام کردند و در سال ۱۳۸۱ تحت لوای دولت جنابعالی، او را به تهران آوردند و "زیست‌ جهان" او را کپی به «زیست مسلمانی» کردند و "حوزه عمومی" را در مقابل نظام، مفهوم‌سازی کردند و جنبش های اجتماعی مکتب فرانگفورت را تئوریزه می کردند. در این مختصر نمی‌گنجد اما صلاح دانستید پیغام بدهید تا اسناد را خدمت بفرستم که چطور هابرماس پدر فکری نئوچپ‌ها شد و شیفته او شدند و دهها نفر درباره او سخن گفتند و من جمع آن را دارم. این بود خط امام؟

همه ناراحتی شما این است که چرا سکولارهای دموکراسی‌خواه نمی‌توانند وارد نظام شوند. اما این صداقت جمهوری اسلامی است که بر اصول خود ایستاده است. اگر قدرت اصالت داشت ماکیاولیسم به کار گرفته می‌شد و نظام هر معترضی را با یک آبنبات سرش را گرم می‌کرد تا تخت و تاج‌شان محفوظ بماند. هزینه‌هایی که جمهوری اسلامی می‌دهد به همین دلیل است که مانع شود عده ای با فشار"راه بینداز،جا به انداز" سکولاریسم و عرفی‌گرایی و استحاله (به سان مجلس ششم) جایگزین جمهوری اسلامی کنند. جمهوری اسلامی می‌تواند کاری کند ۹۹درصد برایش کف بزنند، هورا بکشند، اما دیگر جمهوری اسلامی نسیت بلکه صرفاً تن دادن به هر پلشتی برای استمرار در قدرت و استفاده از مواهب آن است و بس.

آقای خاتمی در ۲۵ سال گذشته یک بار نفرمودید که در مدل اصلاح‌طلبی شما، اسلامیت نظام چگونه تعبیه می‌شود، یک پاراگراف از یک روشنفکر اصلاح‌طلب در این باره نشان دهید، اما در مقابل بنده خروارها مطلب علیه وحدت دین و سیاست، عقل و دین، ولایت فقیه، حکومت دینی و اصول تشیع و همچنین مدل‌های جایگزین جمهوری اسلامی و راهبردهای وصول به آن که از سوی نزدیکان شما تئوریزه شده را نشان‌تان می‌دهم. شما با ماهیت حقوقی جمهوری اسلامی- که در تعبیر امام، جمهوری اسلامی لفظی و در تفسیر رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی اسمی- موافقید.شما با ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی که وجه تمایز آن با نظام‌های مرسوم و موجود جهان است، مشکل دارید و الگوی‌تان برون‌دینی است، اما برای فرار از آن ،پشت آزادی و مردم مخفی می‌شوید. سوار بر نارضایتی آن هم در زمانی که یک ملت در محاصره دشمن است، هنر نیست. اینکه خود را به آن در بزنید و در این جنگ تمام‌عیار، کشوری با شرایط کاملا عادی را مطالبه کنید و مقتضیات اداره کشور در زمان جنگ را انحراف بدانید، نوعی نفاق آگاهانه است. شما به عنوان یک روحانی با لباس پیامبر(ص) حتماً مستحضرید رضایت مردم باید از مسیر رضایت الهی حاصل شود و کار برای مردم باید منطبق با کار برای خدا باشد. حیات این جهانی غرب با حیات دو جهانی ما متفاوت است و این در دستگاه معرفتی شما ملموس نیست.

سخت معتقدم شما از جلسات شاخه سیاسی حزب مشارکت در سال‌های ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ اطلاع داشتید و از محتوای جلسه ۱۷/۴/۱۳۸۷ این حزب در طراحی انقلاب رنگی آگاهید، اما سکوت و بعداً همراهی کردید که خدای ناکرده از درون جریان متهم به همسویی با نظام نشوید.شما از مصاحبه میرحسین موسوی با هفته‌نامه تایمز در ۲۱/۳/۱۳۸۸ مطلع هستید و می‌دانید که او گفت، تغییر از مدتی قبل آغاز شده است.اگر شکست بخورم راه‌های دیگر را دنبال می‌کنم و اگر پیروز شوم، فشار بر رهبری را شروع خواهم کرد (تکذیب هم نکرده است)، شما شنیدید و سکوت کردید. هر موقع گفتند تقلب چی شد؟برای فرار از پاسخ، اشکالات احمدی نژاد را ردیف کردید.

هنگامی که شما رئیس جمهور بودید و در آستانه تصرف مجلس ششم هم بودید و در ورود به قدرت هم مشکلی نداشتید،مرحوم هاشمی رفسنجانی در خاطرات۲۲/۱/۷۷ می نویسد"امروز آقایان(سه نفر از معاونان وزیر اطلاعات از جمله آقای آشنا)از وزارت اطلاعات آمدند و گزارشی از اقدامات معاون سیاسی وزیر کشور(تاجزاده) علیه رهبری دادند"این فرد درون دولت شما چه اقدامی علیه رهبری داشتند و شما چه کردید؟حال انصافتان را قاضی کنید.در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ حدود ۴۰ نفر از عقلای شما در انتخاب بین ۱۴ نفر ،رای سومشان برای ریاست جمهوری ایشان است. اسم این کار معارضه با نظام نیست؟تولید سوءظن برای جریانی که آدم های خوب هم کم ندارد محسوب نمی شود؟

در ۱۵ سال گذشته حتی یک بار از سیاست های کلی نظام حمایت نکرده اید که به نقد و سخره گرفته اید(نه شخص شما)خب با این نگاه به سیاست های کلی نظام،در درون قدرت چگونه کار خواهید کرد؟

من دفاع رهبری از شما را بارها دیده‌ام. درپدیده زشت کارناوال عاشورا، در بیانیه روحانیت مبارز علیه شما ،در انتخابات مجلس ششم و در تأیید کاندیداهای شما در سال ۱۳۸۴این حمایت را دیده ام . اما جرم رهبری این بوده است که جلوی سکولارها محکم ایستاد و از میراث امام دفاع کرد و شماها آن را تفسیر به انحصار و تک صدایی کردید. ما به جهان دیگر معتقدیم. دیری نخواهد پایید، آخرین بازماندگان نسل اول انقلاب خواهند رفت و آنچه خداوند در صدف خود نگاه می‌دارد، حقانیت و اخلاص است و این سنت الهی است.

در پایان توصیه می‌کنم به این جمع‌بندی برسید که اصلاحات، یک جنبش اجتماعی- روشنفکری است یا یک جریان سیاسی در ایران است؟ آنگاه شاید این پرسش، پاسخ داده شود که چرا اصلاح‌طلبان مرحومه مهسا امینی را کشته دانستند، حادثه شاهچراغ و ایذه را بر گردن نظام انداختند، مسمومیت دانش‌آموزان را به نظام نسبت دادند و برای نیکا شاه‌کرمی، ساینا اسماعیل‌زاده و دختر اردبیلی هشتگ کشته زدند؟

توصیه برادرانه و صادقانه ام این است که به اعتماد سازی روی آورید. وقتی سخنگوی جبهه اصلاحات ۶۳ شهید بدون سلاح اغتشاشات امسال را کسانی می داند که رفته اند قرآن و پرچم بسوزانند و تصادفا کشته شدنده اند، چطور اعتماد بدست می آید؟به اصول انقلاب اسلامی با لحاظ جامعیت آن،باور داشته باشید و دست به گزینش نزنید. بپذیرید که اگر جمهوری منهای اسلام مد نظر بود هرگز نباید امام میداندار آن باشد. به سیاست های کلی نظام تمکین کنید و پشت مردم و آزادی پنهان نشوید.از خداوند بزرگ علو درجات برای پدر اخلاق محورتان آیت‌الله خاتمی و همچنین مادر عزیزتان را آرزو مندم.

پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم

با احترام مجدد عبد الله گنجی

برچسب‌ها