در تمام كشورهاي اسلامي ايران پيشروترين سينما را دارد. شايد بشود گفت يكي از بهترين سينماها به لحاظ توان فني و پتانسيلي كه مي‌تواند در جامعه تاثير گذار باشد سينماي ايران است ولي اين سينما از گفتن حرف ارزشي (انقلاب اسلامي) عاجز است.

 گروه فرهنگی مشرق - استراتژی، هنر و دانش تصمیم‌سازی برای بقاء است. با بررسی سینمای یک کشور، می‌توان مؤلفه‌های فرهنگی آن را مشخص کرد. سینمای استراتژیک در هالیوود سابقه‌ای به قدمت هالیوود دارد. هالیوود «ارزش‌های آمریکایی» را در قالب «رؤیای آمریکایی» نهادینه کرده و از طریق سینمای استراتژیک «سبک زندگی آمریکایی» را به عنوان «دین جدید» به مردم جهان القاء می‌کند. سینمای استراتژیک به عنوان یکی از مهم‌ترین عرصه‌های اعمال قدرت نرم مطرح است. جمهوری اسلامی اما در این وادی از جهات زیادی دور افتاده است. از این رو با آقای سهیل سلیمی، کارگردان فیلم فرشتگان قصاب به گفت‌وگو نشستیم تا مشکلات پیش روی سینمای استراتژیک در کشور را بیابیم.

********


- لطفا نظرتان را راجع به سینمایی که اکنون در کشور ما وجود دارد بفرمایید و بگویید که به نظر شما مشکل اساسی فیلم‌سازی در کشور ما چیست؟

ایران در میان تمام كشورهاي اسلامي پيشروترين سينما را دارد. شايد بشود گفت يكي از بهترين سينماها به لحاظ توان فني و پتانسيلي كه مي‌تواند در جامعه تاثير گذار باشد سينماي ايران است. ولي اين سينما از هویت متعهد خود (انقلاب اسلامي) دور شده است.

يک موقع‌هايي فكر مي‌كردم كه به خاطر اینکه متن خوبي نداريم و كار خوبي توی اين حوزه نوشته نمي‌شود كه كسي نمي‌سازد؛ بعدها وقتي خودم كه شروع به فيلم نامه نويسي کردم و با دوستان ديگر آشنا شدم فهميدم كه فيلم‌نامه‌هاي خوبي هم نوشته مي‌شود اما كسي حمايتشان نمي‌كند. نمي‌شود گفت همه فيلم‌نامه‌ها قوي هستند ولي به هر حال يك تواني روي اين‌ها گذاشته شده که اگر به توليد برسند مي‌توانند عرض اندام كنند. بعد گمان کردم که فيلمساز متعهد نداريم ولي بعد ديديم وجود دارد. بعد گفتيم مشكل چيست؟ بعد به وزارت ارشاد و صدا و سيما هم رفتیم و دیدیم ظاهراً مديران هم خيلي استقبال مي‌كنند. بعد فهمیدیم تمام اين مراحل يك مرحله است به نام گرفتن مجوز، مشكل اصلي اين است كه اولا در بدنه صدا و سيما و ارشاد اعتقادي به اين‌ حرف‌ها نيست و جلوي اين كارها را مدیران میانی مي‌گيرند و بعد از گرفتن مجوز هم مي‌بينيم كه تازه در همان بدنه يک سري موانع براي بودجه وجود دارد. يعني آنها از قبل مديران را هدايت مي‌كنند و طرح و برنامه مي‌دهند به مديران و اولويت‌ها را تغییر مي‌دهند.

این افراد هنر عملياتي‌شان اين است كه مي‌توانند اولويت را براي مديران عوض كنند. مثلا سينمای متعهد در ذهن آن مدير اولويت اول است، اما آن مدير مياني مي‌آید و آن را مي‌كند اولويت دهم و وقتي قرار است بودجه تخصيص پيدا كند مي‌رود اولويت دهم. به خاطر همين است که كار به توليد نمي‌رسد. عمده مشكل ما اين است كه پول براي ساخت اين آثار نيست. تيم توليدكننده هست، فیلمنامه هست، فضاهاي ذهني كه بايستي دغدغه آن هنرمند باشد وجود دارد؛ ولي بودجه وجود ندارد. و آن سازمان‌هايي كه كمك مي‌كردند براي اين آثار، زخم خورده‌اند و مي‌ترسند كه بيایند پاي اين كار. اين پروسه تبديل شده است به يک چرخه معيوب كه شما از هر سمتش وارد شوي انتهایش به يک بن‌بستي ختم می‌شود. نتیجه اینكه فیلم متعهد توليد نمي‌شود.

بنده روي كارهايي كه انجام مي‌دهم خيلي وقت مي‌گذارم؛ ما يه گروه فيلم نامه‌نويسي داريم بنام سایدا كه به طور گروهي می‌نویسیم. تقريباً در تمام ايده‌هايي كه رویشان كار مي‌كنيم كار تحقيقاتي انجام مي‌شود. اول از همه، خود ايده جريان پيدايشش براي همه اعضای تیم كاملا شفاف مي‌شود، بعد برای اینکه بتواند براي مخاطب هم جذاب بشود رویش كار مي‌کنیم. اوقات بسیاری صرف می‌شود براي اينكه فيلم‌نامه را به پختگي برسانيم تا مخاطب از ديدنش در آينده به عنوان يك فيلم هم لذت ببرد و هم همان مفهومي كه ما دنبالش هستیم به او انتقال پيدا كند.

اما واقعيت امر اينجا خيلي دردناك مي‌شود كه شما بابت آن زماني كه صرف می‌کنید بعداً نمي‌توانيد در توليد كار، سرمایه بگيريد و كار را به سرانجام برسانيد.گاهی براي يک فيلمنامه‌ يه مبلغ مشخصي تلويزيون هزينه مي‌كند و آن را از تهيه كننده مي‌خرند، آن فيلمنامه مثلا دو ماه رویش كار شده ولي گاهی فيلمنامه‌اي هست که دو سال وقت تحقیق و نگارش برده است. اما تلویزیون آن فيلمنامه را باز با همان قيمت قبلی می‌خرد.

يعني براي آن فردي كه سرمايه‌گذاري مي‌كند ميزان كار فكري كه شما داريد انجام مي‌دهيد تا به آن فيلمنامه برسيد اصلا مهم نيست. ارزش كار شما به تعداد صفحات است. مثلاً اگر 60 صفحه بود فلان مبلغ و اگر 40 صفحه بود بَهمان مبلغ. وقتي به پديده‌اي مثل فيلمنامه به صورت کمّی نگاه شود و نه کیفی، نتیجتاً خيلي‌ها از كار تحقيقاتي دور مي‌شوند و مي‌گویند ما كه چه تحقيق كنيم و چه نكنيم نرخ خرید همين است که هست. البته همه نویسندگان اینطور نیستند.

مقصود این سخنم مديراني هستند كه به اين جريان دامن مي‌زنند. مديران مي‌دانند که تلويزيون قرار است براي ماه رمضان سريال پخش كند. ولی اغلب آنها از امسال برایش فكر نمی‌كنند و می‌گذارند سه ماه مانده به ماه رمضان دنبال فيلمنامه می‌گردند. هیچ کس هم نیست او را بازخواست کند که تو تمام سال وقت داشتي و همين سه ماه داري دنبالش مي‌گردي؟

- چرا اين اتفاق مي‌افتد؟

چون مي‌گوید آن پولي كه قرار است برای آن سریال بدهند هنوز معلوم نيست كه بدهند يا نه. هيچ‌ فیلمنامه نویسی هم بدون پول و قرارداد کار نمی‌کند. چون ممكن است تا ماه رمضان مدير عوض بشود و سازنده بدون پول بماند. وقتي هيچ بنيان محكمي وجود ندارد كه آن ادم‌هايي كه دارند كار مي‌كنند به آن تكيه كنند متاسفانه كار همينطور پيش مي‌رود. هر روز بدتر مي‌شود و هر روز كارهاي ضعيف‌تر مي‌بينيم و گاهی تصادفاً يک كاري خوب از آب درمي‌آید. چون وقتي با سازنده مصاحبه مي‌كنند از اينكه بگویند ما مدت‌ها كار كرديم ابا دارند. چون واقعاً كار نكرده‌اند. به طور اتفاقی فیلمشان خوب درآمده. تصادفی درآمدنش از آنجايي مشخص مي‌شود كه واقعا مخاطبان اندکی را جذب مي‌كنند.

من احساس مي‌كنم تا وقتي كه كاسه گدايي دست هنرمندان باشد و ما نتوانيم توي سينما و تلويزيون به جرياني برسيم كه بتواند كنترل مالي قدرتمندي در رسانه داشته باشد اين اتفاقات مي‌افتد. يك عده‌اي كه توان مالي دارند هر جور كه دلشان مي‌خواهد توليد مي‌كنند و كساني كه توان مالي ندارند ولي مي‌توانند و بلدند توليد كنند منتظرند ببينند فلان مدير چه وقت اراده مي‌كند محصول را توليد كند. بعد به خاطر معاش هم كه شده يک كاري مي‌زنند كه كيفيتش هم مهم نيست؛ مهم اين است كه خواست فلان مدير برآورده شود و مدير هم برایش فقط مهم است كه آنتن پر بشود و هيچ كس به اينكه محتوا و کیفیت كار چه مي‌شود اهميتی نمي‌دهد.

- بيشترين زماني كه شما براي فيلمنامه‌ای صرف کردید چقدر بوده است؟

بيشترين زمان را فرشتگان قصاب از من وقت گرفت. از سال 87 كه شروع کردم در واقع اول مي‌خواستم يک رمان با اين موضوع بنویسم و اصولاً داستان به صورت متن بود نه فيلمنامه. از سال 89 بود كه داستان تبديل به فيلمنامه شد كه در طول اين مسير خيلي كارهاي تحقيقاتي متفاوتي انجام شد؛ از تحقيقات سياسي اجتماعي و تاريخي تا تحقيقات پزشكي. تا سال 90 كار تمام شد و از سال 90 تا 91 كار قرار بود كليد بخورد. ما زمستان 90 با اقاي قهرماني قرار داد بستيم. فیلمنامه 15 بار بازنويسي شد. شايد هر دو هفته فیلمنامه را از نو مي‌نوشتم.

- ديالوگ‌ها كوتاه بلند مي‌شد يا صحنه‌ها عوض مي‌شد؟

يک جاهايي صحنه‌ها عوض شد و يک جايي شخصیت اضافه می‌شد. يک جايي بحث ديالوگ‌ها پيش مي‌آمد و يک جايي نگاه استراتژیك داستان را تغییر می‌داد.

- سينماي استراتژيك چيست و از كجا آمده؟

 استراتژي يك واژه نظامي است و از حوزه نظامي‌ وارد اقتصاد و بعد فرهنگ شده. علتش اين است كه اقتصاد و فرهنگ هر یک جداگانه متضمن بقای جامعه هستند. استراتژي در واقع مولود پديده‌اي به نام دكترين است. اين دكترين وقتي كه قرار است ماهيت اجرايي‌تري به خودش بگيرد در درون خودش به يك‌سري استراتژي مي‌رسد. يعني وقتي قرار است كه ما چيزي داشته باشيم به نام دكترين فرهنگ؛ يک بخشي از اين فرهنگ مي‌شود سينما. حالا اين سينما يك عامل استراتژيك است براي آن دكترينی که در حوزه فرهنگ داریم. اينجاست كه يك واژه‌اي به سينما اطلاق مي‌شه به نام «استراتژيك». خود سينماي استراتژيك سينمايي است كه مي‌تواند در بقاي يك تمدن تاثير بگذارد و امروز فقط غرب است كه داراي سينماي استراتژيك است. غربی‌ها با نوع نگاه متفاوتي كه برنامه ريزي مي‌كنند فيلم‌هايي مي‌سازند كه با هر يك از اين فيلم‌ها يك جريان خاصي از جامعه و كشورها را در دنيا هدايت مي‌كنند. و يک جريان فكري از خودشان را به دنيا تحميل مي‌كنند كه اين سينما استراتژيك نام دارد. خود امريكايي‌ها اين دو عبارت سينماي استراتژيك و سينماي فلسفی را استفاده مي‌كنند.

سه نوع تعریف از سينما تعريف برمي‌آید: سينما يا هنر است يا صنعت است يا رسانه؛ اما وقتي نگاه منطقي به قضيه داشته باشيم مي‌بينيم كه سينما هر سه اينهاست. هنر یک فيلمساز اين است كه مفاهيم خود را از طريق ديالوگ‌ها و بازي‌ها و فيلمبرداري و هر آنچه كه به عنوان ابزار مي‌توان در سينما از آن استفاده كرد به مخاطبش القا كند. اگر شما مخاطبت را به سمتي كه خودت مي‌خواستي هدايت كردي به آن سمتي کشاندی كه احساس مي‌كني بقاي مخاطب در آنجا رقم مي‌خورد آن وقت سینمای استراتژیک را رقم زده‌ای. چون در سینمای استراتژيك دنبال بقا هستيم، دنبال اين هستيم كه سينما درست مثل يك فانوس دریایی راه را به مخاطب خود نشان دهد. اگر سينما بتواند مثل يه فانوس عمل كند جامعه‌ی خودش را نجات مي‌دهد. يک جايي جامعه را توجه مي‌دهد، يک جايي فشار و استرس جامعه را کاهش می‌دهد، يک جا جامعه را به يك موضوع حساس مي‌كند يا خيال جامعه را راحت مي‌كند. سینمای استراژیک در واقع جامعه را هدايت مي‌كند. 

اولا مخاطب بايد بتواند درگير فيلم و قصه‌اش شود و بعد سخنان فیلمساز را در قالب فيلم دریافت کند. يكي از توانايیهاي سينماي استراتژيك اين است كه مي‌تواند مخاطبش را به آن مقصدي كه خودش مي‌خواهد با خودش همراه كند.

خيلي از فيلمسازان مخصوصاً کسانی كه مطرح هستند نتوانستند اين فضاي استراتژيك را درك كنند. يعني درك كردند سينما پديده و رسانه بسيار مهمي است حتي درك كردند كه سينما صنعت بسيار خوبي است اما هنوز درك نكردند كه ارزش‌های جامعه ما چيست. يعني قرار است اين جامعه چه حرفي بزند كه آنها در فيلم‌هایشان منعكس بكنند. این که حضرت آقا فرمودند الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت، سینما خودش را با آن الگو چطور تعریف می‌کند. اين است كه خيلي‌ها فيلمي مي‌سازند كه مخالف اعتقادات ماست. خيلي‌هایشان تعمد دارند و مي‌دانند اين ارزش‌ها چيست و برخلافش حركت مي‌كنند، برخی نمي‌دانند؛ گاهي اوقات کسی را مي‌بينید كه به ظاهر مذهبي است و ريش و تسبيح دارد ولي فيلم‌هاي ضد قصاص که از مسلّمات دین اسلام است مي‌سازد. خوش‌بينانه‌ترين حالتش اين است كه بگویيم اين آدم نمي‌داند و نمي‌فهمد كه دارد چه كار مي‌كند.

- رابطه سينماي استراتژيك با سينماي سرگرمي-آموزشي (edu-tainment) که اخیراً جای خود را در ادبیات سینمایی ما باز کرده چيست؟

خيلي سال است كه وارد شده و سينماي سرگرمي/آموزشي آمده و مخاطب غربي را به شدت علم‌گرا كرده. بعد از پخش سریالی مثل فرینج، درباره علومی كه در این سریال در موردشان صحبت شده بود در دانشگاه‌های امريكا رشته درسي، احداث شد. درباره فيلم ماتريكس نیز همين اتفاق افتاد.

تمدن غرب دنبال اين است كه خودش را يك امپراتور علمي معرفي كند و اين اعتماد به نفسي كه در مردم خودش ايجاد مي‌كند يك طرف ماجراست و آن هژموني كه توی دنيا از خودش دارد ايجاد مي‌كند نیز طرف ديگر ماجراست.

کارگردانی که فلسفه و جهان بینی دارد و سینمای استراتژیک را می‌شناسد فيلمي نمي‌سازد كه پايانش باز باشد. فيلم قطعي و معیّن مي‌سازد، و فيلم‌هایش حتما پايان دارد و حتي نقطه هم دارد؛ يعني تمام تمام تمام شد. سينماي استراتژیک مانند سینمای شبه روشنفكري و مریض و افسرده ما نيست. سينمايي نيست كه از اين جنس فيلم‌ها بسازد و مخاطب را بخواهد صرفا سرگرم كند و تهش یک حرف روشنفکرمابانه بزند و بعد مخاطب را رها كند و بگوید برو خودت هر فكری خواستی بكن. سينمای استراتژيك اتفاقا محکم حرف مي‌زند.

از اين جهت است كه ما نمي‌تونيم بحث سينماي استراتژيك را با فيلم‌هاي هنري و روشنفكري مقايسه كنيم. این فيلم‌ها مثل یک جمله ناتمام هستند. مثل اين است كه من يه جمله‌اي به شما بگویم و شما آخرش نفهمي كه من چي گفتم و همين طور اين جمله را رها كنم. شما به عنوان مخاطب دنبال نتيجه‌اي از جمله من هستيد ولي من فیلمساز جمله را ناتمام مي‌گویم. بنده كه دنبال چرايي این ماجرا رفتم ديدم كه اصلا توان پاسخ ندارند؛ نه اينكه بخواهند پاسخ بدهند و پز روشنفكري‌شان اجازه ندهد بلکه اصلا نمي‌دانند از سر عجز و ناتوانی برای پاسخ گویی حرف بی‌معنا می‌زنند، بیشترشان هم به بی‌معنایی و پوچی رسیده‌اند. این فیلم‌های ابسورد حاصل روح مریض این افراد است.

- آقاي سليمي لطفا درباره بازي رایانه‌ای كه داريد مي‌نويسيد  توضيح بدهيد.

الان تو ايران اينطوري است که وقتي مي‌خواهند بازي بسازند معمولا ايده‌اي در حد يك كاراكتر دارند. پايه فكري خوبي ندارند كه بر اساس آن قصه، برای بازی بنويسند. عموماً مشكل مالي هم دارند و هيچ فكري وجود ندارد. روند بازي كه ما داريم فكر مي‌كنيم اين است كه ما از ابتدا ايده‌ای براساس يك فكر و تئوري براي بازي‌مان داشته باشيم.

در آن بازي كه ما داريم كار مي‌كنيم دنبال اين هستيم كه فكر را خوب بسط بدهيم و قصه مناسب داشته باشيم، بازي بتواند تابع قصه حركت كند و مخاطبش را همراه كند و بتواند در بازي نكات خاصي مطرح بشود. فرض كنيد هفت متعلَّق ايمان را ما بتوانيم در قالب يك بازي به مخاطب ارائه كنيم.

تقريبا غالب فيلم‌هايي كه در هاليوود به موفقيت تجاري مي‌رسند و بين‌المللي مي‌شوند عضو باشگاه استراتژيك محسوب مي‌شوند. از سري مجموعه مثل بتمن و سوپر من تا لژیون و... خيلي از اين دست فيلم‌ها تا فيلم‌هايي هستند كه به صورت مقطعي و در يك زمان خاصي توليد مي‌شوند و وارد بازار مي‌شوند. مثل سرآغاز و...

- كدام فيلم ايراني در حوزه سينمای استراتژيك تا قبل از فرشتگان قصاب موفق بود؟

فكر مي‌كنم شكارچي شنبه، وقتي مخاطب مي‌بيندش مي‌تواند آن پيام پنهان كارگردان را دريافت كند. مشكل عمده فيلم‌هاي ما اين است كه وقتي در اين حوزه كار مي‌شوند اكران خوبي ندارند كه ما بتوانيم اكران فيلم را بسنجيم.


در حوزه سينمای استراتژيك و با زاويه نگاهي كه داشتم براي ساختن يك انسان طراز و يك قهرمان سينمايي كه انسان طراز ما را تعريف كند كار كنم، در واقع يك شخصيتي را درست كردم و فيلم‌نامه‌اي بر مبناي آن نوشتم كه الان هم فيلم‌نامه‌اش آماده است. طرح دو قسمت بعدي آن هم كه به صورت فيلم سريالي ماجرا را ديدم كه الان سه تا مجموعه‌اش به شكل طرح آماده است. حالا ممكن است بيشتر هم بشود. ولي خب الان سه تا است. داستان قهرماني كه جا دارد چندين قسمت برایش ساخته شود. دو سال پيش كه بچه‌هاي عمار رفته بودند خدمت آقا ايشان يک مثال زده بود از سوپر قهرمان‌هايي كه مي‌تواند در آن انسان طراز مد نظر غربی‌ها را ديد. آقای عباسی هم در یکی از برنامه‌های راز این مطلب را بازگو کرده بودند. كاراكتري كه ما به عنوان قهرمان داريم درستش مي‌كنيم و يا انسان طراز داستان ما تو دنياي فانتزي نيست. انسان طراز ما در دنياي واقعي كار مي‌كند. ما در بازتعریف انسان طراز، فیلمنامه "سورن" را نوشتیم که شخصیتی است که آرام آرام از حد متوسط اجتماعی به انسان طراز تبدیل می شود. سورن إن شاء‌ا لله یک انقلاب در سینمای ایران ایجاد خواهد کرد و می‌توان گفت اولین حرکت به سمت ارائه الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت در حوزه سینماست.

- کار دیگری هم در دست دارید؟

در گروه فیلمنامه نویسی‌مان فیلمنامه‌ای نوشتيم به نام كسوف که با آقاي قهرماني تهيه‌كننده فرشتگان قصاب داريم جلو می‌بریم. این فیلم در حوزه سینمای بین‌الملل قرار می‌گیرد. تحقيقاتي را هم شروع كرديم در مورد سريال شهيد حاج حسین خرازي که امیدوارم حامی مناسبی برای تولید آن پیدا کنم. در مورد دوره رضاخان و اتفاقات مسجد گوهر شاد هم يک كار نوشتيم كه آن هم فيلم‌نامه اوليه‌اش آماده شده. خيلي كارها داريم انجام مي‌دهيم كه بعضی از آنها در حد طرح است و بعضي فيلم‌نامه اوليه؛ برخی هم مثل سورن كه فيلم‌نامه‌اش كامل شده نیازمند حمایت است برای تولید.