آخرین سخنان یک محکوم به مرگ، راز شهرت و ماندگاری فرد مصلوب را بررسی می‌کند. او در شب اعدام، گمنام است اما با گزارش یک خبرنگار به شهرت می‌رسد و بر طرفدارانش افزوده می‌شود. او مرتکب قتل‌هایی شده است ولی آنچه فیلم بر آن تأکید دارد خانوادۀ از هم پاشیده و مادر سلطه‌جوی زندانی است، تهمتی که قرآن کریم هم آن را در زمرۀ جرایم یهود می‌شمرد.

گروه فرهنگی مشرق ـ فیلم آخرین سخنان یک محکوم به مرگ (2012) Dead Man Talking با عنوان «داستان مرده» جمعه شب 30 آبان از برنامه سینما4 پخش شد. لکن نقد شایسته‌ای در خصوص آن صورت نگرفت. به همین مناسبت نقد و بررسی آن تقدیم خوانندگان می‌شود.

*******

آخرین سخنان یک محکوم به مرگ، محصول فرانسه و بلژیک است و بیش از هر چیز به لحاظ عنوان و داستان، به فیلم راه رفتن مرد مرده (1995) Dead Man Walking با بازی شان پن، شبیه است. هر کدام از فیلم‌ها، داستان یک محکوم به مرگ هستند که ما روزهای آخر عمر آنها را مرور می‌کنیم. اما آنچه این دو فیلم را خاص می‌سازد شباهت قصۀ آنها به ماجرای تصلیب عیسی(ع) است (از منظر مسیحیان). مخصوصاً که هر دو محکوم، در زندان به شیوۀ چلیپا اعدام می‌شوند.

آخرین سخنان یک محکوم به مرگ (2012)، نخستین و تنها ساختۀ پاتریک ریدرمونت بازیگر فرانسوی است، کسی که علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه را نوشته و نقش اول آن را نیز بازی کرده است. این فیلم در فروردین 1392 (27 مارس 2013) در فرانسه اکران گشت و نامزد بهترین فیلم جشنواره سزار 2014 (اسکار فرانسوی) شد.


خلاصه داستان

در یک زندان قدیمی، مردی چهل ساله‌ای به نام ویلیام لامرس را در ساعت 20:00 به اتاق اعدام می‌برند تا با تزریق سم به زندگی او خاتمه دهند. لامرس قبل از اعدام خاطرات کودکی‌اش را تعریف می‌کند. مأمور اجرای حکم، کارل راوِن، بیش از همه ناراحت است چون باید به جشن تولد دخترش برود. سخنان لامرس تا نیمه شب طول می‌کشد و مراسم اعدام، به شب بعد موکول می‌شود. تنها شاهد واقعه، روزنامه نگاری است که این صحنه را گزارش می‌کند و لامرس به تیتر اول رسانه‌ها تبدیل می‌شود.

برودک فرماندار کنونی در حالیکه شانس اندکی در انتخابات ماه آینده دارد تصمیم می‌گیرد از این واقعه برای پیروزی بر رقیب استفاده کند. او یک شوی تلویزیونی تدارک می‌بیند که هر شب به این محکوم اختصاص یابد. فرماندار با حضور در زندان خودش این نمایش را افتتاح می‌کند و می‌گوید: این شخص فعلاً حق سخن گفتن دارد ولی هر وقت سخنان او به پایان برسد اعدام خواهد شد.

این نمایش یک ماه ادامه دارد. یک روز قبل از انتخابات، رقیب انتخاباتی برودک اعلام می‌کند که اگر پیروز شود، لامرس را خواهد بخشید. برودک نیز به ناچار حاضر می‌شود او را ببخشد چنانچه وی در سخنان شب آخرش برای او تبلیغ کند. اما لامرس سخنانش را زودتر از همیشه به پایان می‌رساند و آماده مرگ می‌شود. او از مردمی که او را می‌بینند می‌خواهد که به کارل راون (مأمور اجرای حکم) رأی دهند. راون حکم را اجرا می‌کند و لامرس در حالتی که به حالت صلیب بسته شده با تزریق سم به بدنش لبخندزنان می‌میرد.


نقد و نظر

کمپانی‌های فیلمسازی هالیوود هیچگاه فیلمی در تبلیغ حضرت عیسی(ع) یا مسیحیت نساخته‌اند چون صاحبانشان یهودیانی هستند که طبق کهانت حاخام‌های خود، حضرت عیسی(ع) را نعوذاً بالله یک دجال می‌شمارند. بنابراین، فیلم‌های معدودی که در امریکا دربارۀ حضرت عیسی(ع) ساخته شده، یا در جریان اصلی هالیوود نبوده، یا اینکه از منظر کلیسا به داستان عیسی نظر نشده است، مانند آخرین وسوسۀ مسیح (1988) ساختۀ اسکورسیزی. عمدۀ این فیلم‌ها همچون فیلم مصائب مسیح (2004) به کارگردانی مل گیبسون، به طور مستقل ساخته شده‌اند. بعضی از آنها نیز فیلم‌هایی هستند که نهاد کلیسا دربارۀ حضرت عیسی(ع) ساخته است، مانند انجیل به روایت لوقا (1979).


الف. هالیوود و دشمنی با حضرت عیسی(ع)

در عوض، هالیوود فیلم‌های بسیاری در تمسخر حضرت عیسی(ع) ساخته است. برخی از محققان مسیحی شمار آنها را تا 120 عنوان نیز گفته‌اند. راقم در تحقیقات خود، 80 عنوان فیلم سمبولیک در تمسخر حضرت عیسی(ع) یافته است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

ـ سه پدر خوانده/ جان فورد (1948). داستان تولد و ماجرای سه مجوس

ـ بزرگ/ پنی مارشال (1988). دوازده سالگی و دوران رسالت (30 سالگی)

ـ لوک خوش‌دست/ استوارت روزنبرگ (1967). ماجرای زندانی و مرگ در کلیسا

- حضور/ هال اشبی (1980). راز شهرت،‌راه رفتن روی آب

ـ مرد فیل‌نما/ دیوید لینچ (1980). تولد عجیب او، بنای کلیسا

ـ ئی.تی./ استیون اسپیلبرگ (1982). نزول و صعود یک معجزه‌گر از آسمان

ـ پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته/ میلوش فورمن (1975). شورش و در نهایت مرگ

- تغییر چهره/ جان وو (1997). استفاده فیلم از درام واقعی تبدیل چهره یهودا به عیسی

ـ دالان سبز/ فرانک دارابونت (1999). معجزات، مرگ به دست پیلاطس

ـ آخرین گام‌های یک محکوم به مرگ/ تیم رابینز (1995). ماجرای تصلیب


بجز دو فیلم نخست که به دوران کودکی عیسی می‌پردازند، در الباقی فیلم‌ها ماجرای مرد غیرمتعارفی را می‌بینیم که در زندان یا حصر خودخواسته است.

فیلم آخرین گام‌های محکوم به مرگ، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را در سال 1996 برای ساراندون به ارمغان آورد و همچنین شان پن نیز نامزد دریافت این جایزه شد.

باید گفت که فیلم پخش شده در سینما4 (سخنان یک محکوم به مرگ)، در ذیل همین فیلم تیم رابینز معنا می‌شود. در آنجا راهبه‌ای هست که می‌خواهد محکوم را توبه دهد و اینجا یک کشیش بازنشسته که مستمع خوبی برای سخنان محکوم است. در خود فیلم‌ها، هر دو محکوم با حضرت عیسی(ع) مقایسه می‌شوند تا به تداعی این ماجرا به ذهن مخاطب کمک شود (در سکانس ماهیگیری فرماندار). هر دو محکوم به شکل صلیب (چلیپا) با تزریق سم به بازو می‌میرند. چهرۀ هر دو به مانند شمایل‌های عیسی گریم شده است. و عجیب اینکه نام اصلی این فیلم فرانسوی، به زبان انگلیسی انتخاب شده تا یادآور آن فیلم هالیوودی باشد. جالب است که این دو نام، فقط در یک حرف تفاوت دارند:

Dead Man Walking

Dead Man Talking

اصطلاح «مرد مرده» (Dead Man) به مجرمانی گفته می‌شود که حک اعدامشان تأیید شده است. لذا نام فیلم اخیر را می‌توان اینطور ترجمه کرد: «آخرین سخنان یک محکوم به مرگ» یا «سخنرانی یک محکوم به مرگ».


ب. عیسای(ع) قهرمان یا مغلوب؟

مؤمنان مسیحی از دیرباز با یهودیان دشمنی می‌کردند چون آنها را مسبب قتل عیسی می‌دانستند. به همین علت بود که اسپانیای مسلمان پذیرای بسیاری از یهودیانی شد که از ممالک مسیحی گریخته بودند. اما این دشمنی در طول تاریخ شدت و ضعف گرفته است. یکی از علت‌هایی که دشمنی با یهودیان را کمرنگ کرد تفسیر کلیسا از ماجرای تصلیب است.

مطابق جمله‌ای از انجیل یوحنا 11/ 51 که از کهانت قیافا و کشف ارادۀ خداوند دربارۀ لزوم قتل عیسی خبر می‌دهد(!) کلیسا معتقد شده است که عیسی باید مصلوب می‌شد و کاهنان یهود وسیلۀ اجرای این خواست خداوند بوده‌اند!! نمی‌دانم چه باید بگویم. اگر قیافا شعور کهانت داشت می‌فهمید که حضرت عیسی(ع) از طرف خداوند آمده است و لااقل یک نوبت به او احترام می‌گذاشت و نه اینکه در معبد خدا که توسط او اداره می‌شد آن پیامبر خدا را سنگباران کنند (انجیل یوحنا 8/ 37 و 40 و 58 - یوحنا 10/ 31). و البته این سنگباران بعد از آن بود که او بارها شاگردانش را به نزد عیسی فرستاده بود تا او را دستگیر کنند (یوحنا 7/ 30 و 32 و 45 - لوقا 20/ 19) و قبل از آن هم قیافا به توسط شاگردان سؤالات سخت از او پرسیده بود تا نکته‌ای از زبانش بگیرند و بر او مدعی شوند (لوقا 20/ 20 تا 40).

احوالات مسیحیان در سالروز تصلیب عیسی که در هفته اول آوریل برگزار می‌شود، دوگانه است. گاهی از تصلیب او ناراحتند و گاهی خوشحال. آنها حضرت عیسی را نعوذاً بالله برّۀ قربانی عید فِصَح می‌دانند، کسی که باید کشته شود تا ارادۀ خداوند به انجام برسد! این کفریات از بدعت‌های پولس در یونان و روم برآمده است. پیروان عیسای واقعی، نصارا نام داشتند و به حواریون اقتدا می‌کردند و در فلسطین و خاورمیانه می‌زیستند و با ظهور دین اسلام مسلمان شدند. (برای شرح موضوع به مقالۀ راقم مراجعه فرمایید: پولس، رسول است یا بدعت‌گذار؟)

در فیلم آخرین گام‌های یک محکوم به مرگ، مجرم از پذیرش جرمش استنکاف دارد ولی در لحظات آخر که سمّ در بدن او اثر می‌کند ما به ذهنش وارد می‌شویم و ماجرای دو نفری را که به طرز فجیعی به قتل رسانده می‌بینیم و لذ از وی متنفر می‌شویم. و قصد فیلم نیز همین بوده تا این تشابه‌سازی با عیسای مصلوب در ذهن مخاطبان صورت گیرد. در نتیجه، تماشاگران فیلم از تعالیم مسیحیت نیز نفور خواهند شد.


فیلم آخرین سخنان یک محکوم به مرگ، راز شهرت و ماندگاری فرد مصلوب را بررسی می‌کند. او در شب اعدام، گمنام است اما با گزارش یک خبرنگار (تنها شاهد ماجرای اعدام) به شهرت می‌رسد و بر طرفدارانش افزوده می‌شود. او مرتکب قتل‌هایی شده است ولی آنچه فیلم بر آن تأکید دارد خانوادۀ از هم پاشیده و مادر سلطه‌جوی زندانی است، تهمتی که قرآن کریم هم آن را در زمرۀ جرایم یهود می‌شمرد. در این زندان، فقط همین یک زندانی وجود دارد و این هم بر وجه نمادگرای فیلم می‌افزاید. موضوع فیلم نیز گرچه تلخ و گزنده است اما فیلمساز به دلیل ارجاعات به عیسای مصلوب، به آن لحن هجو و کمدی داده است. لذا اگر این تفسیر را لحاظ نکنیم لحن کمدی فیلم، قابل فهم نخواهد بود. لامرس در نهایت خود را به راحتی و حتی خرسندی به مرگ تسلیم می‌کند در حالیکه امکان آزادی برای او هست. این عمل به سبب همان تعالیم سابق الذکر کلیسا است که حضرت عیسی(ع) را نعوذاً بالله همچون برۀ قربانی تلقی می‌کنند. او در لحظات آخر، کودکی‌اش را به یاد می‌آورد که به همین شکل چلیپاگونه بر زمین می‌خوابیده است. یعنی که این نحوه از مرگ، در تقدیر او بوده است!


شبیه به همین ماجرا، در فیلم دالان سبز/ فرانک دارابونت (1999) نیز وجود دارد. اعدام در آن فیلم گرچه با صندلی الکتریکی رخ می‌دهد لکن تشابهات چندی از عیسای اناجیل، در آن گنجانده شده است. مانند شفای بیماران (کرامت‌های جان کافی)، رفت و آمد عیسی با افراد دون پایه (عبور جان کافی از مواضع تهمت که باعث دستگیری‌اش می‌شود)، ماجرای پیلاطس که علی‌رغم میل قلبی‌اش ظاهراً عیسی را اعدام می‌کند (شخصیت تام هنکس)، ناسزا گفتن مردم به وقت اعدام و... پل اجکامب (تام هنکس) در نهایت می‌فهمد که جان کافی مجرم نیست و نباید اعدام شود اما همه شواهد بر خلاف اوست. لذا می‌خواهد که جان را فراری دهد ولی او نمی‌پذیرد. فیلمساز به این نحو بر آموزه مسیحیان که مدعی هستند عیسی خود را برای تصلیب به دشمنانش تسلیم کرده صحّه می‌گذارد. به همین سبب است که فیلم، جان کافی را ابله جلوه می‌دهد و در سراسر فیلم کلمات کودکانه‌ای در دهانش می‌گذارد. هرچند که به برخی کرامت‌ها و معجزات او هم اذعان دارد.

به نقد این فیلم باید در فرصت مکفی پرداخت، فقط همینقدر بگوییم که وجه تشابه جان کافی را با عیسای اناجیل، منتقدان مشهوری همچون جیمز براردینلّی نیز تأیید کرده‌اند.[1] مضافاً که عوامل فیلم نیز در پشت صحنه‌ای که از آن ساخته شده بر اینکه ماجرای فیلم به یک شخصیت تاریخی ارجاع دارد اشاره نموده‌اند، شخصیتی که برخی حاکمان برای تعلیم دیگران مجبور شده‌اند او را بکشند (این صحنه‌ها نزدیک به 10 سال قبل، در برنامه سینمایک دوبله و پخش شده‌اند).


ج. و عیسی(ع) خواهد آمد

مسلمانان و مسیحیان در این حقیقت متفق القول هستند که حضرت عیسی(ع) در آخر الزمان مجدداً ظهور خواهد کرد. به اعتقاد ما شیعیان، برهان حضرت صاحب الزمان(عج) برای عموم جهانیان، وجود شخص عیسی(ع) است که پیروان واقعی‌اش را به پیروی از آخرین امام شیعیان هدایت می‌کند. و حجت حضرت صاحب(عج) بر یهودیان، تابوت عهد موسی (الواح تورات) است که از 2600 سال پیش یعنی از زمان بخت النصر تاکنون ناپیدا است. لهذا اینکه بحث حضرت عیسی(ع) و جست‌وجو از تابوت عهد هر ساله داغ‌تر و تازه‌تر می‌شود نشان از نزدیکی دوران آخر دارد. «محافظه‌کاران» یعنی سرمایه‌دارانی که «حفظ» وضعیت موجود را می‌طلبند اتفاقاً بیش از دیگران وقوع این زلزلۀ آخر الزمان را حس می‌کنند. آنها عمدتاً یهودیانی هستند که برای بقای خود به ساخت چنین فیلم‌هایی روی می‌آورند.

امیر اهوارکی

پانوشت:

[1]. James Berardinelli: "The film includes a high level of Judeo-Christian spiritual content, and some of the symbolism is spread on a little thickly. Those who can't see similarities between The Green Mile's J.C. and an historical figure with the same initials are wearing blinders.” ReelViews, 1999