آقا فرمودند: این کتاب از معدود کتبی است که در درس خارج از آن استفاده می‌کنم و از مطالعه‌اش بسیار لذت بردم. ای‌کاش همه مراجع مثل این کتاب نظرات علمای گذشته را در کنار آرای خود می‌آوردند.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ روزهایی که بر ما می گذرد، تداعی‌گر اولین سالروز ارتحال فقیه مجاهد، آیت الله سید محمد باقر شیرازی است. آنچه پیش روی دارید، گفت و شنود ما با حجت الاسلام و المسلمین سید مرتضی شیرازی فرزند آن بزرگوار است که نکات تاریخی ارزنده ای از ادوار گوناگون حیات سیاسی آن فقید سعید بیان داشته است.



*پیشینه تاریخی مبارزات مرحوم آیت‌الله سید محمدباقر شیرازی به چه زمانی برمی‌گردد؟ از این گذشته، چه علل و عواملی بسترسازِ فعالیت‌های مبارزاتی ایشان شدند؟

والد بزرگوار ما در مکتب جد بزرگوارمان آیت‌الله‌العظمی حاج سید عبدالله شیرازی پرورش و لذا از نوجوانی و جوانی در محیطی مبارزاتی و سیاسی رشد یافتند. جد بزرگ ما از دوران کشف حجاب در دوره رضاخان به عنوان مجاهدی بزرگ، عالم و مرجعی سیاسی مورد مراجعه همگان بودند و در قضیه مسجد گوهرشاد در کنار چند مجتهد بزرگ دیگر دستگیر و به تهران منتقل شدند. ایشان حتی قبل از آغاز نهضت سال 42 در عرصه مبارزات حضور چشمگیری داشتند. مرحوم والد نیز بالطبع در چنین فضایی حضور داشتند و روحیه مبارزه با رژیم در ایشان از نوجوانی ریشه گرفت و از سنین بسیار پایین با فضای مبارزاتی و سیاسی آشنا و در آن وارد شدند.

در قضیه مسجد گوهرشاد، در سال 1314 مرحوم جد ما چند روزی در زندان قزل‌قلعه تهران بودند و در اثر تلاش‌های بزرگان و علما از زندان بیرون آمدند و به مبارزات ادامه دادند، ولی چون فضا فوق‌العاده خطرناک شد، مخفیانه از کشور خارج شدند.

*مرحوم پدرتان از این دوران چه خاطراتی را نقل می‌کردند؟

ایشان می‌فرمودند: اسم من محمدباقر است و زندگی‌ام هم بسیار شبیه امام محمدباقر(ع) بود!...

*از چه جنبه‌ای؟

از این جهت که در پنج سالگی در صحنه عاشورا حضور داشتند و آن وقایع را مشاهده فرمودند. ایشان هم می‌گفتند: در پنج سالگی شاهد زندانی شدن و فرار مخفیانه پدر و مصائبی که ایشان تحمل کردند، بودم.

*گویا مرحوم پدر، درنوجوانی و در نجف با شهید نواب صفوی هم آشنا شدند. از این دوره چه می‌گفتند؟

بله، ایشان به دلیل همان روحیه مبارزاتی با تمام کسانی که در این راه تلاش می‌کردند، رابطه برقرار می‌کنند. ایشان معتقد بودند برای دفاع از دین نباید ذره‌ای فروگذار کرد و در تمام طول زندگی نیز بر این اساس عمل کردند. این دوره مصادف است با فعالیت‌های احمد کسروی. آن ملعون امام صادق(ع) را به سخره می‌گرفت و به اعتقاد شیعیان توهین می‌کرد.

*احتمالاً علت آشنایی مرحوم پدرتان با شهید نواب صفوی حس مشترک آنها در قبال موضع‌گیری علیه کسروی بوده است. این طور نیست؟

بله، مرحوم والداز شاگردان مرحوم علامه امینی صاحب الغدیر بودند و صمیمیتی هم بین این دو بزرگوار برقرار بود. ایشان می‌فرمودند: روزی در محضر علامه امینی بودیم و شهید نواب صفوی و شهید عبدالحسین واحدی هم حضور داشتند. علامه امینی فرمودند: کسی باید کسروی را به درک واصل کند و شیعه را از دست او نجات بدهد. شهید نواب می‌گوید: من حاضرم این کار را بکنم. والد ما نقل می‌کردند که: بعد با هم، به حرم امیرالمؤمنین(ع) رفتیم و مرحوم نواب، کفنش را به ضریح متبرک کرد. سپس یک اسلحه خرید و به ایران برگشت. مرحوم والد می‌فرمودند: به هنگام بدرقه ایشان حضور داشتم.

*از مبارزات جد و پدر بزرگوارتان در عراق چه خاطراتی دارید؟

مرحوم جد ما مبارزاتشان را از دوره حسن البکر علیه رژیم بعث شروع کردند. مرحوم والد در آن هنگام 24، 25 سال داشتند و در کنار پدر، مبارزاتشان را علیه رژیم بعث آغاز کردند. چند سال پس از آغاز نهضت و شروع مبارزات در ایران، به اینجا آمدند و درباره موقعیت و وضعیت حضرت امام در عراق با برخی از علما تماس گرفتند. سازمان امنیت عراق که از این ارتباطات باخبر شده بود، به محض اینکه مرحوم والد به عراق بازگشتند، ایشان را دستگیر کرد و به زندان فرستاد. زندان‌های حزب بعث فوق‌العاده مخوف بودند و دیگر کسی امید نداشت ایشان از آنجا زنده بیرون بیایند. مرحوم والد به من علاقه خاصی داشتند. وقتی ایشان را دستگیر کردند، به بام خانه‌مان که نزدیک حرم امیرالمؤمنین(ع) بود رفتم و در آنجا دعا کردم ایشان از زندان رها شوند و الحمدلله دعایم مستجاب شد.

*ایشان را به چه جرمی دستگیر کردند؟

به جرم اینکه در مسائل سیاسی ایران دخالت کرده بودند! مرحوم والد می‌گفتند به رئیس سازمان امنیت عراق گفتم: عراق را مرحوم میرزا حسن شیرازی -که یک ایرانی بود- از دست انگلیسی‌ها نجات داد و اگر این کار را نمی‌کرد، امروز شما بر عراق حاکم نبودید.

*در مقطعی که رژیم بعث ایرانی‌ها را اخراج کرد، مرحوم پدرتان چه واکنشی نشان دادند؟

در آن ماجرا رژیم بعث اوج دئانت و پستی خود را نشان داد. آنها بی‌خبر می‌ریختند و ایرانی‌ها را با همان لباس تنشان بیرون می‌کردند. مرحوم والد برای اعتراض به این حرکت، خودشان داوطلبانه به ایران آمدند و اتفاقاً این حرکت بسیار مؤثر هم بود و باعث شد رژیم بعث کمی رعایت حال ایرانی‌ها را بکند.

*در ایران کجا رفتند؟

به شیراز. بچه بودم و کاملاً یادم هست.

*چه سالی؟

سال 54.

*چرا همراه پدرشان به مشهد نرفتند؟

مرحوم والد در شیراز سابقه تدریس داشتند. حتی مرحوم جد ما هم می‌خواستند به شیراز بیایند، ولی این ایام مصادف شد با فوت آیت‌الله‌العظمی میلانی و لذا بزرگان مشهد از ایشان خواستند در مشهد بمانند. بعد هم بزرگان انقلاب، از مرحوم جد ما می‌خواهند به مرحوم والد تکلیف کنند در مشهد بمانند و برنامه‌های شیراز به هم خورد. آن موقع هفت هشت سال داشتم و لذا مبارزات ایشان و نقش مستقیمی را که در حرکت‌های انقلابی در مشهد داشتند کاملاً به یاد می‌آورم.

*رابطه ایشان با رهبران حرکت‌های انقلابی در مشهد چه بود؟

یکی از مراکز و محورهای فعالیت‌های انقلابی، حسینیه مرحوم آیت‌الله‌العظمی سیدعبدالله شیرازی و شخص ِمرحوم والد بودند. حاج آقا گاهی به شوخی می‌گفتند: من به آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله طبسی حق حیات دارم!

*چطور؟

ظاهراً روزی برای مرحوم والد خبر می‌آورند که ساواک ریخته و این دو بزرگوار را دستگیر کرده و به جای نامعلومی برده است. حاج آقا می‌گفتند: با شهید هاشمی‌نژاد و آقای مروارید صحبت می‌کنند و تحصنی را راه می‌اندازند. بعد هم به عموی ما می‌گویند برو به ولیان، استاندار خراسان بگو اگر تا 24 ساعت اینها را آزاد کرد که هیچ، والا منتظر واکنش سختی باش! ولیان سابقه مبارزاتی مرحوم جد ما و مرحوم والد دستش بود و می‌دانست با کسی شوخی ندارند. برای همین هنوز 24 ساعت نمی‌شود که این دو بزرگوار را آزاد می‌کنند و آنها هم به تحصن می‌پیوندند. آنها گفته بودند: ما را به جایی برده بودند که ابداً امکان پیدا کردنمان وجود نداشت!

*از موضع‌گیری‌های ایشان پس از پیروزی انقلاب بگویید. در این دوره چه رویکردی داشتند؟

ایشان بعد از پیروزی انقلاب هم کاملاً دلسوزانه و از سر احساس تکلیف موضع‌گیری می‌کردند و می‌فرمودند، چون برای این انقلاب خون دل خورده و به زندان رفته‌ام، نمی‌توانم کمترین خدشه‌ای را به آن تحمل کنم.

یکی از مسائلی که همواره ذهن ایشان را به خود مشغول می‌کرد، موضوعات فرهنگی، حجاب و مفاسد اجتماعی بود. همواره به مسئولین هشدار می‌دادند به داد این جوان‌ها برسید. اینها در معرض انحراف هستند.

*ظاهراً در مقابل بحث کنترل جمعیت هم موضع‌گیری شدیدی کردند. ماجرا از چه قرار بود؟

بله، وقتی موضوع کنترل جمعیت مطرح شد، ایشان فرمودند: این طرف توطئه وهابیت و صهیونیست‌هاست، آنها می‌خواهند جمعیت شیعیان کاهش یابد. ایشان هر وقت تابلوهایی را که سر چهارراه‌ها زده و کنترل جمعیت را تبلیغ کرده بودند می‌دیدند، به‌شدت عصبانی می‌شدند.

*دیگر چه موضوعاتی موجب نگرانی و دغدغه ایشان می‌شد؟

بحث تقریب مذاهب اسلامی یکی از دغدغه‌های اصلی ایشان بود. می‌فرمودند اختلاف بین مذاهب اسلامی به اصل اسلام لطمه می‌زند.

دیگر دغدغه ایشان حفظ نظام بود و می‌فرمودند: این نهضت در تمام دنیا بی‌نظیر و بر همه واجب است که به هر نحو ممکن از آن حفاظت کنند، اما معنی حمایت و حفاظت این نیست که انتقاد نکنیم، زیرا همان‌گونه که دفاع از نظام واجب شرعی است، انتقاد سازنده هم واجب است.

*از ارتباط پدر بزرگوارتان با رهبر معظم خاطراتی را بیان کنید؟

یک بار در سال 72 همراه حاج آقا به دیدار ایشان رفتیم. حاج آقا به تازگی کتابی به نام «مجمع‌الرسائل» تألیف کرده بودند. مقام معظم رهبری فرمودند: از معدود کتبی است که در درس خارج از آن استفاده می‌کنم و از مطالعه‌اش بسیار لذت بردم. ای کاش همه مراجع مثل این کتاب آرا و نظرات علمای گذشته را در کنار آرای خود می‌آوردند. ایشان سپس از مرحوم والد خواستند اگر نکته یا سفارشی دارند، بگویند. مرحوم والد فرمودند : پیشنهاد بنده این است که حصر منزل آیت‌الله قمی برداشته، اما رفت و آمدها به خانه ایشان کنترل شود!... چون در میان اطرافیان ایشان افرادی بودند که با نظام سر سازش نداشتند. ایشان به رهبر معظم انقلاب گفتند: اگر ایشان در این وضعیت از دنیا برود، به حیثیت و شأن نظام خدشه وارد می‌شود، ولی البته برای جلوگیری از رفتارهای سوء اطرافیان ایشان، باید رفت و آمدها را کنترل کرد. بنابراین برداشته شدن حصر منزل آیت الله قمی به پیشنهاد مرحوم والد بود.

دیگر اینکه به ایشان گفتند: معروف است که علمای هر شهری به طلاب شهر خودشان دو برابر شهریه می‌دهند، اما شهریه طلاب در مشهد که شهر شماست، نصف قم و تهران است. آقا تعجب کردند و فرمودند :خبر نداشتم. حتماً رسیدگی می‌کنم. یک هفته هم طول نکشید که میزان شهریه طلاب مشهد هم اصلاح شد و خلاصه آنها نصف شهریه‌شان را مدیون مرحوم والد هستند! به هرحال در آن دیدار،چیزی که برای من جالب بود،محبت وارتباط قلبی ای بود که درآن جلسه میان آن دوبزرگوار حس می شد،این از خاطرات خوب من است.