کد خبر 439640
تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۴

حزب ايران نوين در دوره هويدا از درآمدهاى كلانى برخوردار بود، اين درآمدها از منابع زير تأمين مى‏‌گرديد: از طريق وزيران حزبى، وكلا مجلس، سناتورها، استانداران، مقامات مؤثر كشورى و اشخاصى كه در حزب داراى موقعيت حساسى بودند.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ استقرار نخبگان طرفدار سياست‌هاى امريكا در دوره هويدا به اوج خود رسيد. در سراسر دوره نخست‏ وزيرى هويدا، تا مقطع تشكيل حزب رستاخيز در اسفند 1353، افراد و اعضاى حزب ايران نوين بيشتر در مواقع تظاهرات حزبى و يا تشريفاتى از اين دست دور هم گرد مى‏ آمدند ولى هيچ انگيزه‏اى در اعضا براى مشاركت در مراسم رسمى ديده نمى‌‏شد. اعضاى معمولى حزب از بين سازمانهاى كارگرى، اعضاى شركت‌هاى تعاونى و سازمانهاى صنعتى انتخاب مى‏شدند كه به تبع مديران ارشد خود به اين حزب گرويده بودند؛ به عبارتى اين افراد از مرام و مسلك و يا اهداف اين حزب چيزى نمى‏دانستند و به اطاعت يا كراهت وارد اين تشكيلات شده بودند. حتى بعدها اعضاى حزب در دوره هويدا تشويق‏هايى دريافت كردند و مشاغل متعددى براى بسيارى از اعضا تدارك ديده شد كه هدف از آنها صرفا مشغول به كار كردن منسوبين بود وگرنه هيچ كار مفيدى از اين افراد ديده نمى‏‌شد.

حزب ايران نوين در دوره هويدا از درآمدهاى كلانى برخوردار بود، اين درآمدها از منابع زير تأمين مى‏‌گرديد: از طريق وزيران حزبى، وكلا مجلس، سناتورها، استانداران، مقامات مؤثر كشورى و اشخاصى كه در حزب داراى موقعيت حساسى بودند. بسيارى از اعضا و مسئولين حزبى از بودجه عمومى دولت حقوق دريافت مى‌‏كردند، تمكن مالى اعضاى حزب آنقدر بالا بود كه فقط حق عضويت آنها بين 000/5 تا 000/15 ريال مى‏شد كه در آن شرايط اقتصادى كه حقوق ماهيانه معلمان و كارمندان دولت پانصد تومان هم نمى‏شد، رقم قابل توجهى را تشكيل مى‏داد. دولت از طريق كمك‌‏هاى مالى از بودجه سرى نخست‏وزيرى هر سال مبلغ كلانى را براى مخارج حزب هزينه مى‏‌كرد، اين بودجه رقم قابل ملاحظ‌ه‏اى را تشكيل مى‏‌داد. تعداد زيادى از اعضا و كادرهاى حزبى در سازمان‏ها و ادارات دولتى مشغول به كار بودند و به فراخور موقعيت خود حقوقهاى گزافى دريافت مى‏‌كردند اما به ندرت در محل كار خود حاضر مى‏‌شدند و تمام وقت خود را در اختيار حزب قرار مى‏‌دادند.

مثلاً رئيس خدمات حزب ايران نوين، كارمند وزارت كار و دبير كميته استان كرمانشاه كارمند وزارت بهدارى بود و به عنوان بازرس مقررى دريافت مى‏كرد ولى اين فرد در محل كار خود حاضر نمى‏شد و تمام وقت را در حزب ايران نوين مى‏گذرانيد. حزب ايران نوين حقيقتا يك حزب دولتى و فرمايشى به مفهوم دقيق كلمه بود، پاره‏اى از وزارتخانه‏‌ها و سازمانهاى دولتى از بودجه جارى خود كمك هايى را در اختيار حزب قرار مى‌‏دادند؛ كما اينكه سازمان اوقاف يك قطعه زمين براى احداث دانشكده حزب در اختيار آن قرار داد. در هنگام انتخابات مجلسين حزب از هر يك از كانديداهاى خود مبالغى به عنوان مخارج تبليغاتى اخذ مى‏كرد و اين وجوه، فوق وجوهى بود كه در ايام انتخابات از كانديداهاى مجلس سنا و شورا دريافت مى‏كردند و مبلغ آن معمولاً براى هر داوطلب بين يكصد هزار تا ده ميليون ريال مى‏شد، به واقع كانديداها كرسى‏هاى مجلس را مى‌‏خريدند. بديهى است كه اين مبالغ از طرف كانديداها به حزب ايران نوين پرداخت مى‏شد و در عوض عده‏اى به نام نماينده مردم وارد مجلس مى‏‌شدند و البته هزينه هايى را كه متحمل شده بودند يك جا جبران مى‏‌كردند.

حزب ايران نوين مثل يك اداره به كاركنان خود از بودجه جارى دولت حقوق مى‏داد. حدود سيصد تن از اين كارمندان در تهران بودند و بيش از دويست تن ديگر در شهرستانها اقامت داشتند و حقوق ماهيانه آنها بعلاوه اضافه حقوق و اقلام ديگرى كه در عرف ادارى معمول است، رقم قابل توجهى را تشكيل مى‏داد. به بسيارى از كارمندان دولتى فوق‏ العاده حقوق پرداخت مى‏شد به اين عنوان كه اين افراد در خدمت دستگاه‌هاى ادارى هستند، ليكن اين افراد عملاً در حزب ايران نوين به كار مشغول بودند و كار دولتى به مفهوم مصطلح كلمه نداشتند. به دبيران كميته‌‏هاى حزبى و معاونين حزب هم مقررى پرداخت مى‏‌شد و ساير مقامات حزبى نيز از اين خوان يغما منتفع مى‏شدند. حقوق ماهانه اين افراد بين 000/60 الى000/200 ريال مى‏شد، در حالى كه بسيارى از كارمندان دولت و بسيارى از مديران كشور بايد سى سال انتظار مى‏كشيدند تا مگر روزى داراى آپارتمانى يا اتومبيلى شوند. در همان زمان قشر فرهيخته‏اى كه بانيان كانون مترقى و حزب ايران نوين از برترى شان دم مى‏زدند، با مبالغى ناچيز زندگى خود را مى‏گذرانيدند. اجاره بهاى مكانهاى حزب در تهران مشتمل بر تبليغات و انتشارات، كميته تحقيق، خانه كارگر، سازمان جوانان، كميته تداركات و ساير تشكيلات حزبى هزينه‏‌هاى سرسام آورى داشت كه همه و همه از بودجه جارى كشور تأمين مى‏شد. اين ارقام را بايد به كميته شهرستانها نيز افزود و در كنار همه اينها هزينه‏‌هاى تعمير و نگهدارى و خريد لوازم ضرورى و وسائل تزيينى را بايد اضافه كرد. در طول سال مراسم و جشن هايى برگزار مى‏شد كه هزينه آن باز هم از طريق بودجه دولت تأمين مى‏گرديد. پاداش‌هاى كلانى پرداخت مى‏شد و خلاصه اينكه غير از اين مبالغ وجوه زياد ديگرى حيف و ميل مى‏شد و مبالغى هم به عنوان پاداش به برخى از نزديكان مقامات حزبى پرداخت مى‌‏گرديد.

اين در حالى بود كه حزب در بين مردم هيچ گونه پايگاهى نداشت. حتى در جرايد اين دوره اين مطلب به كرات مور تأكيد قرار گرفته است كه حزب در بين دانشگاهيان فاقد نفوذ كافى است و صرف نظر از عضويت تعداد قليلى كه از طريق حزب به مشاغلى دست يافته‏اند، اكثريت دانشگاهيان و بالاخص استادان در حزب عضويت ندارند و اصلاً به فعاليت آن بدبين هستند. جامعه دانشجويى هم تعداد قليلى را به حزب تقديم داشته بود، تازه اين افراد هم به منظور رسيدن به اميال و يا احراز شغلى و گرفتن مقررى به حزب روى آورده بودند و در ساختمان سازمان دانشجويان حزب گرد هم مى‏آمدند و البته هيچ كارى هم انجام نمى‏دادند و گر نه اكثريت مطلق دانشجويان نسبت به حزب مذكور فاقد علاقه و بلكه مخالف آن بودند. حزب ايران نوين در ابتداى دهه پنجاه مؤسسه‏اى تحت عنوان مؤسسه عالى علوم سياسى و امور حزبى تشكيل داد؛ تعدادى از اعضاء حزب با ضوابطى كه از طرف خود مسئولين تهيه مى‏شد و بدون اينكه كنكورى در كار باشد در اين مؤسسه مشغول به تحصيل مى‏شدند و همين امر به خودى خود باعث ايجاد نفرت و انزجار در بين دانشجويان مى‏گرديد. وضعيت جامعه روشنفكرى هم بر همين منوال بود؛ شعرا، نويسندگان، هنرمندان و گروه كثير ديگرى از اين دسته‏ها با فعاليت سياسى در چارچوبى كه حزب ايران نوين توصيه مى‏‌كرد مخالف بودند. اما در بين اين افراد هم بودند كسانى كه از قِبَل فعاليت به نفع حزب به مناصب و مشاغلى رسيده بودند ليكن تعداد اين افراد هم معدود بود و در عرف جامعه روشنفكرى ايران، اين افراد را در زمره روشنفكران محسوب نمى‏‌كردند.

در بين دانش ‏آموزان نيز اين حزب فاقد پشتوانه بود، اما در بين كارگران وضع تا اندازه‏اى فرق مى‏‌كرد. كارگران به سازمانهاى صنعتى وابسته بودند و اين سازمانها به طور كلى بنا به علل و شرايطى به حزب وابستگى داشتند. عضويت وزير كار يعنى خسروانى در حزب ظاهرا باعث شده بود كه كارگران به طور مصلحتى هم كه شده خود را با سياستهاى آن هماهنگ نشان دهند؛ ولى چنانچه نيات واقعى آنان مورد توجه واقع مى‏شد معلوم مى‏گرديد كه علاقه باطنى به اين تشكيلات نداشتند. حزب با داشتن امكانات وسيع به ندرت توانسته بود در جهت منافع اين طبقه آگاهانه گام بر دارد. كارگران بى ‏پشتوانه‏ ترين طبقه در بين طبقات اجتماعى دوران پهلوى بودند، اين توده‏هاى زحمتكش اگر مورد بغض و يا كينه و عداوت قرار مى‏گرفتند كسى نبود كه از آنها حمايت كند. قانون كار فقط در روى كاغذ بود، مى‏شد خيلى آسان فردى را در محيط‏هاى كارگرى كه جز تقاضاى صنفى چيزى را نمى‏طلبيد، به كمونيسم و يا هرج و مرج‏طلبى متهم كرد. در چنين صورتى كارگران هستى خود را از دست مى‏دادند و احدى را ياراى آن نبود كه از اين طبقه ستم كشيده پشتيبانى نمايد. در بين كشاورزان هم وضع به همين منوال بود. ظاهرا اين طبقه نيز به سازمانهاى روستايى وابسته به حزب تعلق داشتند ولى عملاً حزب در ميان اين طبقه هم نفوذ اجتماعى نداشت.

به دليل عضويت وزير آموزش و پرورش دكتر فرخ‏رو پارساى در اين حزب، بسيارى از مسئولين اين وزارتخانه در حزب عضويت داشتند. تعداد نسبتا قابل ملاحظه‏اى از فرهنگيان از روى اجبار در حزب قبول عضويت كرده بودند، اما در جلساتى كه تشكيل مى‏شد بعضا انتقادات شديدى از نحوه اداره وزارتخانه و طرح مشكلات معيشتى كارمندان و معلمان پيش مى‏آمد. واضح است كه اين جلسات در عوض اينكه در جهت حمايت از كابينه و برنامه‏هاى دولت هويدا باشد در جهتى دقيقا خلاف آن راه مى‏ پيمود. در ساير وزارتخانه‏ ها هم وضع به همين منوال بود، برخى از مسئولان وزارتخانه‏ها به دليل اينكه وزير و يا معاونين و ساير مسئولين در حزب عضويت داشتند به آنها ملحق شده بودند تا از اين طريق براى آينده خود فكرى كرده باشند، اما بنا به همان گزارش ها اين افراد نيز در قياس با ساير كارمندان قشر بسيار كوچكى را تشكيل مى‏دادند.
بين دارندگان مشاغل آزاد هم وضع به همين منوال بود؛ اين افراد به دولت وابستگى مالى نداشتند و به همين دليل غير از افرادى كه براى رسيدن به اميال و آرزوهاى خود به حزب پيوسته بودند ديگران حداقل بى‏طرف بودند و سلبا و ايجابا در مسائل روزمره دخالتى نمى‏كردند. طبق گزارش‏هاى ساواك اين حزب در بين فرق مذهبى نفوذى نداشت، يهوديان، ارامنه، آسوريان و زرتشتيان سرگرم فعاليت‏هاى مذهبى خود بودند. حتى بهاييان هم طبق اين گزارشها، بر مبناى اعتقادات خود در سطوح پايين از فعاليت‏هاى سياسى منع بودند، به عبارتى فعاليت سياسى در سطوح عالى آنها مجاز بود. خلاصه اينكه اين حزب در بين اقليت‏هاى مذهبى نيز نفوذى نداشت. اكثريت بازاريان و بازرگانان رغبت كافى براى فعاليت در حزب ايران نوين نداشتند و صرفا رؤساى اصناف آن هم در مسير منافع خود از اين تشكيلات تا حدودى حمايت مى‏كردند. با تمام تلاشى كه حزب براى يافتن پايگاهى در بين وكلاى دادگسترى و حقوق دانان انجام داده بود و با اينكه بارها تلاش كرده بود در انتخابات هيئت مديره كانون وكلاى دادگسترى نفوذ كند، ليكن اقدامات طرفداران حزب در اين زمينه هم به شكست انجاميده بود و علت اساسى اين عدم موفقيت آن بود كه وكلا استقلال رأى داشتند و مسئولان نمى‏توانستند عليه آنها موفقيتى داشته باشند، زيرا اين افراد با حقوق اساسى و مبانى آن آشنا بودند و دولت نمى‏توانست از طريق ايراد حقوقى آنها را منكوب خود سازد.

سالها از تأسيس حزب ايران نوين مى‏گذشت، اما گردانندگان حزب كماكان از دوستان و همدوره‏اى‏ منصور بودند. اين گروه عمدتا حول و حوش اين افراد دور مى‏زد: اميرعباس هويدا، دكتر منوچهر كلالى، مهندس قاسم معينى، دكتر جواد سعيد، دكتر نصير عصار، دكتر ضياءالدين شادمان و عده‏اى ديگر. در طرف مقابل اين گروه عطاءاللّه‏ خسروانى قرار داشت كه على رغم همه تلاشهايش براى اينكه موفقيتى در جهت احراز منصب نخست‏وزيرى به دست آورد ناكام بود. طرفداران او عمدتا از كارمندان وزارت كار بودند، اين گروه هرگز نتوانستند در تصدى مناصب اجرايى سطح بالا در حزب كامياب شوند. در حقيقت خسروانى رقيب هويدا براى تصدى پست نخست‏وزيرى به شمار مى‏رفت، اما با همه اين اوصاف گروه خسروانى هيچ گاه نتوانست بر حريف پيشى گيرد و كليه مناصب حزبى كماكان در دست منسوبين و يا وابستگان گروه فوق باقى ماند.
حزب ايران نوين امكانات فراوانى براى بهسازى امور جامعه و جذب طبقات مختلف اجتماعى در اختيار داشت ليكن به دو دليل اين امر ممكن نشد: نخست اينكه اعضاى حزب به ضرورت چنين چيزى بى‏اعتقاد بودند. از نظر بسيارى از آنها حزب جايى بود كه بايد از آن براى بر كشيدن خود به قدرت و ثروت استفاده كرد و ديگر اينكه در آن شرايط شاه به احدى اجازه ابراز وجود نمى‏داد. حزب گر چه امكانات زيادى در اختيار داشت، اما شخص نخست‏وزير در امور عمده و تصميم گيريهاى اساسى دخالت داده نمى‏شد. اين گونه به نظر مى‏آمد كه شاه، هويدا را نگه داشته است كه ثابت كند در ايران تفكيك قوا و قوه مجريه‏اى هم وجود دارد وگرنه او هم در بسيارى از امور مهم كشور نه تنها هويدا را مشاركت نمى‏داد بلكه او را تحقير هم مى‏كرد، اين تحقير به صورت بسيار زننده‏اى از طرف اسداللّه‏ علم وزير دربار مقتدر شاه اعمال مى‏شد.

امكانات فرا روى حزب بسيار زياد بود: شاه حداقل در مقام شعار و حرف از اين حزب تعريف و تمجيد مى‏كرد و به عبارتى حزب از حمايت معنوى وى برخوردار بود. ديگر اينكه كابينه و اكثر پست‏هاى حساس كشور را در اختيار داشت، در اين راستا حزب همان طور كه پيشتر گفتيم از امكانات دولتى براى پيشرفت كار خود استفاده فراوان به عمل مى‏آورد. تعداد قابل ملاحظه‏اى از سناتورها در اين حزب عضو بودند و از اين طريق امكانات فراوانى نصيب آنان مى‏شد. اكثريت نمايندگان مجلس شوراى ملى هم از اعضا و طرفداران اين حزب بودند. به علاوه استانداران و مقامات مهم كشورى در اطراف و اكناف كشور به اين حزب تعلق داشتند. انجمن‏هاى شهر، شهرستان و استان و شوراهاى منطقه‏اى آموزش و پرورش، رؤساى اصناف، مسئولان سنديكاهاى كارگرى و اعضاى مهم شركتهاى تعاون روستايى كه نزديك به چند هزار شغل را تشكيل مى‏داد همه و همه در اختيار اين حزب بود. از طرفى از بودجه محرمانه نخست‏وزيرى تا آنجا كه ممكن بود استفاده مى‏شد و امكانات پاره‏اى از سازمان‏ها در اختيار حزب قرار داشت. از دستگاههاى تبليغاتى كشور نهايت استفاده به عمل مى‏آمد و از موقعيت جهانى ايران هم مى‏شد استفاده‏هاى لازم را به عمل آورد؛ مثلاً احزاب و راجع بزرگ بين‏المللى از مقامات ايران بارها و بارها در مراسم خود دعوت مى‏كردند، مدعوين هم طبيعتا از اعضا و يا وابستگان حزب ايران نوين بودند. با اين همه سران حزب هيچ گاه نتوانستند از اين موقعيت‏ها براى تحكيم حزب در مجامع جهانى و توجيه حضور آن در صحنه سياسى ايران استفاده ببرند. علت اين بود كه باورى به فعاليت حزبى وجود نداشت و ديگر اينكه مشاغل در حزب انحصارى بود و به قشر جوان اجاره دخالت در امور داده نمى‏شد. در تصدى مشاغل حزبى معيار و ضابطه‏اى وجود نداشت و به آسانى مى‏شد از طريق سالوس و تزوير به مقامات بالا رسيد بدون اينكه صلاحيت لازم وجود داشته باشد. حزب در اداره امور خود اراده‏اى نداشت ؛ آن كس كه در درجه اول اين اراده را در هم مى‏شكست شخص شاه بود و بعد از او مقامات عاليه كشورى و لشكرى قرار داشتند كه هر كدام خارج از معيارها و ضوابط قانونى چيزى را مى‏طلبيدند و دولت هويدا هم كه تجلى حزب ايران نوين بود بايد به اين تقاضاها، اعم از مشروع و نا مشروع پاسخ مى‏داد و در واقع تقاضاها را اجابت مى‏كرد.

يكى از دلايل ناكامى حزب در جذب مردم عدم بهره ‏بردارى از چهره ‏هاى موجه و نيز استفاده از افراد ناموجه و منفور بود. از طرف ديگر براى اينكه كسانى را در زمينه‏اى مشغول كار نمايند ناچار بودند در حزب سازمان‏ها و تشكيلات جديدى به وجود آورند، اين امر باعث مى‏شد كه بدنه متورم و غير ضرورى ادارى در حزب شكل گيرد كه عملاً گرهى بر دست و پاى حزب بود. اگر از يك فرد حزبى پستى گرفته و به ديگرى داده مى‏شد اين فرد در سلك ناراضيان در مى‏آمد و ديگر انگيزه فعاليت‏هاى حزبى را از دست مى‏داد. به عبارتى حزب تا زمانى معنا و مفهوم داشت كه مى‏توانست نردبان ترقى افراد باشد و در غير اين صورت كسى فعاليت در جهت مصالح آن را جدى تلقى نمى‏كرد. در بين اعضاى حزب نوعى بى‏اعتقادى شگفت‏انگيز ديده مى‏شد كه آفت مهم كارهايى از اين دست بود. توضيح اينكه اعضا خود هم نمى‏دانستند چرا در حزب ايران نوين كار مى‏كنند، تنها انگيزه آنها از ورود به اين حزب دستيابى به موقعيتى اجتماعى و يا سياسى بود كه از طريق عادى به دست نمى‏آمد. از طرف ديگر با اينكه معمولاً عرف در احزاب سياسى اين است كه امور با مشورت اكثريت اعضاى حزب جامه عمل بپوشد اين روال در حزب ايران نوين اجرا نمى‏شد.

فراكسيون پارلمانى حزب در يكى از جلسات تصميم گرفته بود مانع افزايش جرايم رانندگى شود؛ ليكن به علت موافقت تنها هشت تن از 170 عضو فراكسيون پارلمانى حزب با اين موضوع، اين امر مورد تصويب قرار گرفت، بديهى است كه اين مسئله نه تنها باعث ايجاد نفرت در بين توده‏هاى مردم مى‏شد بلكه نخبگان قوم را هم از فعاليتهاى حزبى مى‏رماند. مقولاتى از اين قبيل نشان مى‏داد كه فعاليت حزبى در ايران افسانه‏اى بيش نيست.

با اين قرائن و شواهد پيش‏بينى مى‏شد كه حزب در برابر مشكلات آتى و نوسانهاى سياسى آسيب‏پذير بوده و چنانچه مقدورات و امكاناتى كه فعلاً در اختيار داشت از آنها گرفته شود سرنوشتى بهتر از حزب مليون پيدا نمى‏كرد. در واقع اين دولت بود كه حزب را سر پا نگه داشته بود و نه حزب دولت را. اگر روزى كمكهاى دولتى قطع مى‏شد، حداقل اين بود كه تعداد زيادى كارمند بيكار بر جاى مى‏ماند، كه خود به خود مشكلى اساسى در سلسله مراتب ادارى به شمار مى‏رفت.

حزب ايران نوين و تشكيلات آن با حمايت ايالات متحده امريكا و در راستاى تحكيم نفوذ اين كشور بر ايران ايجاد شد و در بين توده‏هاى مردم پايگاهى نداشت و مقامات عالى رتبه حكومتى هم درگير جنگ قدرت براى تحكيم موقعيت خود بودند و از حزبى كه براى اصلاحات درست شده بود به عنوان سكويى براى به دست گرفتن مناصب اجرائى استفاده مى‏كردند و در اين راه به منظور جلب حمايت سيا با آن از در همكارى گسترده در آمدند و حتى موقعيت سابق خود را به طور كلى از دست دادند. شرح يك ماجرا شايد بهتر به اين موضوع و درك عمق آن كمك نمايد: شاه وقتى از يكى از سفرهاى خارجى خود باز مى‏گشت با استقبال برخى از هواداران حزب ايران نوين مواجه شد. در مراسم استقبال عده‏اى از كارگران همراه با زنان گودهاى جنوب شهر شركت داشتند و اين افراد با لباسهاى ژنده در مراسم استقبال شركت كرده بودند. اين افراد اجير شده را در برابر دريافت اندكى پول به اين مراسم آورده بودند. مهندس عبداللّه‏ رياضى كه از شاهدان ماجرا بود، خانم شوكت‏الملك جهانبانى نماينده مجلس و از سران حزب ايران نوين را به دفتر كار خود خواند و به اين امر عتراض كرد. او گفت اين اقدام آنقدر زننده بوده است كه مقامات ايرانى در انظار خارجى‏ها شرمنده شده‏اند و ادامه داد حزبى كه ادعا مى‏كند حكومت را در دست دارد اگر نتواند دويست يا سيصد نفر بانوان تحصيل كرده و روشنفكر را در اين قبيل مواقع جمع كند، پس چگونه مى‏تواند ادعا كند كه از حمايت افكار عمومى برخوردار است؟ با وجود بسيج نيرويى كه حزب ايران نوين انجام داده بود باز هم تعداد استقبال كنندگان از شاه رقمى قابل توجه را تشكيل نمى‏داد. اين حقيقت را عباس شاهنده مدير روزنامه فرمان در مذاكره‏اى خصوصى افشا كرد. او گفت به دليل اين كه هويدا مساعدت زيادى در انتشار روزنامه فرمان انجام مى‏دهد، طبق توصيه‏اى كه از طرف نخست‏وزير شده بود تعداد استقبال كنندگان حزب ايران نوين از شاه را صد هزار تن گزارش كرده، در حالى كه حتى تعداد كل حاضرين يك دهم اين رقم هم نبوده است تا چه رسد به شركت‏كنندگان حزب. او گفت حزب حتى نتوانست از بين كارگران كارخانه‏ها تعداد قابل توجهى افراد را براى استقبال از شاه فراهم كند. شاهنده مى‏گفت در برابر محبتهاى هويدا او هم ناچار است به گونه‏اى اين محبتها را جبران كند و فعلاً به جز آنچه از طرف حزب به او ديكته مى‏شود تا در روزنامه چاپ كند، كار ديگرى از دست او ساخته نيست. در مراسم استقبالى هم كه انجام گرفت از رهبران حزب رفتارى سر زد كه باعث ناراحتى بسيارى افراد، حتى طرفداران اين تشكيلات شد. توضيح اينكه در اين مراسم رهبران حزب بر روى صندلى‏هايى كه بر فرشهاى گران قيمت قرار داده شد جلوس كرده بودند و در حالى كه صندلى خالى هم وجود داشت نمايندگان كارگران روى زمين در كنار خيابان نشسته و منتظر ورود شاه بودند. اين منظره به گمان ناظران نمودارى از روحيات اشرافى كارگزاران حزب بود كه على رغم شعارهاى داده شده از تعميق شكاف طبقاتى زايدالوصفى در بين سران حزب و توده‏هاى حزبى حكايت داشت. اين منظره مورد انتقاد شديد اعضاى حزب واقع شد و انزجار زيادى در بين بينندگان توليد كرد. زيرا از چهار صد صندلى موجود دويست و پنجاه تاى آن خالى بود و كارگران را اجازه نداده بودند روى اين صندلى‏ها بنشينند. تحليل‏ها نشان مى‏داد كه اختلاف طبقاتى در درون حزب ضربه بسيار بزرگى به موقعيت آن در بين توده‏هاى مردم وارد ساخته است.

منبع:دو دهه واپسین ، دکتر حسین آبادیان ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1385 ، ص 441 تا 449