برجام اگر مرده به دنیا نیامده باشد، در اثر بزرگ‌نمایی بیش از اندازه تحریم‌ها و اغراق در آثار معجزه‌آسای آن مرده است. البته کوشیدند برجام را مقدس کنند و از آن امام‌زاده بسازند. اما اکنون معلوم شده برجام اگر کور نکند، دست‌کم شفا نمی‌دهد.

گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

**********


پرده ای دیگر از استراتژی آمریکا در پسابرجام
 روزنامه خراسان طی یادداشتی به قلم امید ادیب نوشت:  وزیر خارجه آمریکا در سفری منطقه ای به خاورمیانه به بیشتر کشورهای اطراف ایران سفر کرد؛ سفری که اخبارش این روزها در کانون توجه رسانه هاست. سفر جان کری البته مقدمه ای برای سفر پایان ماه جاری میلادی رئیس جمهور آمریکا به منطقه است که قرار است در ریاض فاز دوم نشست کمپ دیوید را پیگیری کند. این 2 سفر که می توان از آن به عنوان یکی از مهمترین تحرکات دیپلماتیک آمریکا در دوران پسابرجام یاد کرد، تا حد زیادی استراتژی کاخ سفید در دوران پسا برجام را روشن می کند. برای درک این استراتژی باید کمی فراتر از اخبار روز به آن نگریست و به این سوال پاسخ داد که ماهیت سیاست آمریکا درباره شرایط پسابرجام چیست؟

رئیس جمهور آمریکا هفته گذشته در یک کنفرانس خبری در واشنگتن ضمن اشاره به محدودیت‌هایی که برای ایران در خصوص مبادلات تجاری با جهان وجود دارد، عنوان کرد: «ایران تاکنون متن توافق را رعایت کرده است، اما روح توافق، مستلزم این است که ایران به جامعه جهانی و شرکت‌ها سیگنال‌هایی بفرستد مبنی بر اینکه اقدام به انجام طیفی از اقدامات تحریک‌آمیزی که شرکت‌ها را هراسان می‌کند، نخواهد کرد.» این عبارت باراک اوباما یادآور راهبرد آمریکا در چندسال اخیر است که بهبود اقتصاد ایران را به تغییر رفتار در سطح منطقه و در درجه بعد تغییر رفتار در سیاست داخلی گره می زند.

یک هفته پس از این اظهارات همین رویکرد توسط وزیر خارجه آمریکا دنبال می شود. جان کری دوشادوش همتایان عرب خود از «آمادگی آمریکا برای همکاری با ایران در موضوعاتی مانند حل و فصل برنامه موشکی، ایجاد صلح در یمن و حل بحران سوریه» یاد می کند. کری در عین حال که به شکل غیرمستقیم نسبت به برجام های منطقه ای و موشکی ابراز تمایل می کند، خط و نشان را هم فراموش نمی کند تا به زعم خود طرف ایرانی را دچار اشتباه محاسباتی کند.

در مجموع باز کردن پرونده های متعدد دیگر مانند برنامه موشکی، تغییر سیاست ها در سوریه و منطقه و همچنین پیگیری فشارهای حقوق بشری، همگی قرینه هایی بر عدم تغییر تاکتیک های آمریکا برای فشار بر ایران است. حال سوال اینجاست که این فشار با چه هدفی صورت می گیرد؟ هدف کوتاه مدت طرف آمریکایی از کشاندن ایران پای میز مذاکره در موضوعاتی مانند موشکی و منطقه ای، امتیازگیری در این حوزه هاست. حوزه هایی که برخلاف موضوع هسته ای با امنیت کشور ارتباط داشته و قابل مصالحه و معامله نیست، البته اگر طرف آمریکایی قائل به معامله و بده بستانی باشد! به عنوان نمونه نفس مذاکره دوجانبه با آمریکا درباره سوریه می تواند به کوتاه شدن دست جبهه مقاومت از عرصه میدانی منجر شود در حالی که  آمریکا البته در پلان طراحی کرده خود برای پسابرجام، اهداف بلندمدتی نیز دارد؛ در رأس این اهداف تغییر رفتار ایران است. رئیس جمهور آمریکا طی ماه های اخیر بارها نگاه خود را در این زمینه تشریح کرده است.

به عنوان نمونه وی به کرات مدعی شده «ایران باید ثابت کند یک بازیگر معمولی در دنیاست.» اوباما در همین سخنرانی اخیر خود نیز تأکید کرده بود: «ایران باید درک کند که شرکت‌ها می‌خواهند جایی بروند که احساس امنیت کنند، جایی که شاهد مناقشات گسترده نباشند، جایی که بتوانند مطمئن باشند مبادلات طبق روال معمول انجام می‌شوند.» او البته چند ماه پیش‌تر نیز از این سیاست سخن گفته بود، آنجایی که در مصاحبه با وب‌سایت میک گفته بود: «باید دوره گذار در ایران داشته باشیم، دوره گذاری که شاید تدریجی باشد. در این گذار مردم باید درک کنند که تهدید به نابودی اسرائیل یا تسلیح حزب‌ا... موجب نفرت جامعه جهانی از ایران می‌شود و من می‌توانم تضمین کنم لحظه‌ای که رژیم ایران از این لفاظی‌ها و رفتارها دست بکشد، متناسب با اندازه، منابع و استعدادش با او برخورد می‌شود و قدرت و نفوذ او در دنیا افزایش خواهد یافت.» کاخ سفید اکنون با پیش بردن یک رویکرد چند وجهی در قالب استراتژی کلان تغییر رفتار ایران در حال مدیریت کردن متحدان منطقه ای خود نیز می باشد.

دولت آمریکا در این راستا ضمن حفظ و حتی تقویت این تلقی که «ایران همچنان گزینه خطرناکی است» با برجسته کردن موضوع موشکی سعی دارد متحدان عرب نسبتاً ناراضی خود در منطقه را حول این بهانه جدید متفق کرده و حتی با بزرگنمایی این مسئله سلاح های بیشتری را نیز به آن ها بفروشد.

آغاز سفر کری به منطقه از پایگاه نظامیان آمریکایی در بحرین نوعی نمایش تعهد آمریکا به این متحدانش در مقابل آنچه تهدید ایران می خواند می باشد. البته کاخ سفید در این فرایند سعی می کند این روند را به گونه ای مدیریت شده پیش ببرد تا ضمن متعهد نگه داشتن ایران به برجام، شرکای منطقه ای را نیز راضی کند.

بنابراین برای محقق کردن پیاده سازی استراتژی آمریکا در پسابرجام، این کشور باید 3 محور را مدنظر داشته باشد.

اول باید به سیاست ایران هراسی دامن زد تا ریسک سرمایه‌گذاری در ایران بالا برود. از سویی دیگر نیز باید با فشار بر جمهوری اسلامی در ابعاد مختلفی مانند برنامه موشکی، او را پای میز مذاکره کشاند تا در حوزه های دیگر بتوان از این کشور امتیاز گرفت. در همه این مراحل هم باید مراقب بود تا به هر وسیله ممکن (از جمله برخی مشوق های مالی) ایران به برجام متعهد بماند.

آمریکا سعی می کند محور اول و دوم را با همکاری شرکای عرب خود اجرا کند؛ سفر اوباما به منطقه همزمان با اظهارات ضدایرانی مقامات آمریکایی و سعودی جدا از این که می تواند بازار خوبی برای سلاح های آمریکایی پیدا کند، تأکید بر این است که اگر فاز هسته ای غرب علیه ایران با همکاری اروپایی ها دنبال شد، بار اصلی فضاسازی موشکی علیه ایران بر عهده اعراب حاشیه خلیج فارس است.


خطرات و مخاطرات اجرای برجام
 روزنامه جوان در یادداشتی به قلم محمد اسماعیلی نوشت: دوران پسا برجام را باید دورانی نگران‌کننده برای جامعه ایرانی دانست، چراکه دولت ایالات متحده امریکا به همراه همپیمانان اروپایی و منطقه‌ای خود تلاش داشته ضمن برزمین گذاشتن تعهدات خود، با توسعه تحریم‌ها، کشورمان را همچنان به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت جامعه جهانی معرفی کند و ایران را در شرایط ماقبل از برجام نگه دارد.

این در حالی است که دولت تدبیر و امید به همراه جناح سیاسی هوادار خود، ماه‌ها قبل از نهایی شدن متن برجام، دوران پس از توافق را دوران طلایی و پایان تخاصم میان ایران و نظام سلطه عنوان کرده و از الگوسازی برجام در دیگر حوزه‌های مناقشه‌برانگیز خبر داده و حل منازعات فی مابین را سهل و ممکن عنوان می‌کردند.

تأکید دولت بر گزاره‌های فوق منجر به آن شد تا مقامات غربی از لزوم استاندارد‌سازی رفتار ایرانی‌ها در موضوعاتی نظیر حقوق بشر، تروریسم و صنعت موشکی سخن به میان آورده و اجرای برخی از تعهدات مندرج در برجام را منوط به تغییر رفتار ایران در حوزه‌های مورد مناقشه کرده و از آنچه در متن توافق به صراحت آمده سر باز زنند.

حال سؤال اساسی اینجاست که رفتارهای پسا برجامی چگونه قابل مدیریت است و امریکایی‌ها را چگونه می‌توان به اجرای مفاد توافقنامه ملزم کرد تا با تغییر رفتار به اقداماتی نظیر توسعه تحریم‌ها و تهدیدات نظامی پایان داده یا اینکه آنها را به حداقل ممکن برسانند؟

برای بررسی راهکارهای حقوقی پیش رو جهت متقاعدکردن امریکایی‌ها به اجرای تعهدات مندرج در برجام دو وضعیت می‌تواند مبنای عمل تیم مذاکره‌کننده کشورمان قرار بگیرد؛ نخست راهکارهایی که در متن برجام برای نقض مفاد تعهد در نظر گرفته شده است و دیگر مکانیسمی که خارج از متن توافق و در اسناد بالادستی بین‌المللی مطرح شده است.

1- در حالت نخست؛ در متن برجام برای نقض تعهد سه گام پیش‌بینی شده است، ‌«کمیسیون مشترک حل اختلاف»، «هیئت داوری» و در نهایت «شورای امنیت سازمان ملل» که بر این اساس برای ملزم کردن امریکایی‌ها جهت پایبندی به اجرای تعهدات و نیز تغییر رفتار امریکایی‌ها، رجوع به متن برجام و پیگیری‌های حقوقی از طریق آن باید بن مایه فعالیت قرار گیرد.

لازم به ذکر است که پیش‌بینی سه مرحله – در متن برجام- در شرایطی است که تعداد آرای کمیسیون مشترک حل اختلاف به‌ صورت مطلق در اختیار غربی‌هاست و در روند بررسی هیئت داوری یا شورای امنیت که در اختیار امریکایی‌هاست نمی‌توان توقع داشت طرف ایرانی کاری از پیش برده و در رفتار امریکایی‌ها در دوران پس از برجام، تغییری ایجاد شود.

همچنین اصل«بازگشت‌پذیری» به نفع جمهوری اسلامی ایران نیز اصلی غیرواقعی به شمار می‌رود چراکه در این معاهده‌نامه بین‌المللی هیچ «حقی» برای بازگشت‌پذیری به نفع جمهوری اسلامی ایران پیش‌بینی نشده است. در ماده 37 از مقدمه برجام می‌آید: «ایران بیان داشته است که چنانچه تحریم‌های جزئی یا کلی مجدداً اعمال شوند، ایران این امر را به‌ منزله زمینه‌ای برای توقف کلی یا جزئی تعهدات خود وفق این برجام قلمداد خواهد نمود.»

در این بند به صراحت قید شده است: ایران متعهد شده در صورتی که یکی از اعضای 1+5 تحریم را «بازگرداند»، روند اجرای تعهدات خود را تنها «متوقف» کند و نه «بازگرداند». در همین متن برجام آنجایی که سخن از بازگشت‌پذیری طرف مقابل می‌شود - یا همان مکانیسم ماشه- از واژه «بازگردانیدREINSTATE))» استفاده می‌شود و در مقابل در ماده 37 آنجایی که قرار است از بازگشت‌پذیری تعهدات ایران صحبت به میان بیاید واژه «متوقف (CEASE) » به‌کار گرفته می‌شود.

بنا بر آنچه گفته شد راهکار مناسب و مؤثر جهت وادار نمودن ایالات متحده امریکا به تغییر رفتار ممکن نیست بلکه در این متن اصل بازگشت‌پذیری به نفع ایران به رسمیت شناخته نشده است و باید راه‌حلی خارج متن برجام را مورد توجه قرار داد.

2- در حالت دیگر؛ به نظر می‌رسد بهترین راهکار حقوقی جهت متقاعد کردن امریکایی‌ها برای تغییر رفتار و اجرای تعهدات «فسخ» برجام یا دست‌کم «تعلیق» آن است، آنگونه که در کنوانسیون حقوق معاهدات وین 1969 بخشی به این موضوع اختصاص یافته است چرا که ادامه روند کنونی نه تنها اهداف جمهوری اسلامی ایران از برجام را محقق نساخته بلکه زمینه تهدید و تحریم‌های گسترده‌تری را هم علیه کشورمان سامان داده است.

در فصل سوم کنوانسیون حقوق معاهدات وین 1969 و در ماده 31 آن می‌آید: «یک معاهده به حسن نیت و منطبق با معنای معمولی آنکه باید به اصطلاحات آن در سیاق عبارت و در پرتو موضوع و هدف معاهده داده شود، تفسیر خواهد شد.»

آنگونه که در این ماده تصریح شده است معاهده برجام باید با حسن‌نیت طرفین اجرایی شود.

در فصل نخست این کنوانسیون و در ماده 26  نیز بیان می‌شود: «هر معاهده لازم‌الاجرایی برای طرف‌های آن تعهدآور است و باید توسط آنها با حسن‌نیت اجرا گردد» که معنای مخالف این ماده آن است که چنانچه طرفین یک معاهده با حسن‌نیت تعهدات خود را اجرا نکنند آن معاهده با چالش مواجه خواهد شد.

در ادامه کنوانسیون وین و در ماده 60، شرایط فسخ یا تعلیق اجرای یک معاهده در نتیجه نقض مفاد آن را بیان می‌کند و دلالت این ماده بر آن تعلق می‌گیرد که «نقض یک معاهده توسط یکی از طرفین، طرف دیگر را محق به فسخ معاهده یا تعلیق اجرای آن می‌نماید.»

در ماده 66 این کنوانسیون همچنین «آیین و روش‌های حل و فصل قضایی، داوری و آشتی(رفع اختلاف)» مورد بررسی قرار می‌گیرد و ارجاع به دیوان بین‌المللی دادگستری یا احاله به داوری به عنوان مسیر رفع اختلاف در اجرا یا تفسیر عنوان شده است.

آنچه از روح مواد کنوانسیون 1969 برداشت می‌شود این است که چنانچه یکی از طرفین معاهده، مفاد معاهده را نقض کند طرف دیگر می‌تواند اقدام به تعلیق یا فسخ معاهده نماید، اگرچه چنین اقدامی توسط ایران می‌تواند با عواقبی نظیر تلاش برای اجماع جهانی و جنجال‌آفرینی علیه جمهوری اسلامی ایران را هم به همراه داشته باشد- مسئله‌ای که در مطالب گذشته بارها روزنامه جوان نسبت به آن هشدار داده بود-.

به هر روی بهترین راهکار طبق اصول حقوقی حاکم بر قرارداد‌ها و تعهدات بین‌المللی، برای برون‌رفت از شرایط موجود و وادار کردن امریکا به اجرای تعهدات به چالش کشاندن حسن‌نیت مقامات امریکایی و به‌کارگیری ابزاری مانند تعلیق و با فسخ برجام است.


توجه ویژه به برنامه موشکی؛ پیامی به آمریکا
 یادداشت روزنامه جام جم طی یادداشتی به قلم دکتر یدالله جوانی مشاور عالی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران نوشت: برای همه کشورها، ملت‌ها و دولت‌ها، امنیت ملی از اولویت بسیار بسیار بالایی برخوردار است، زیرا اگر کشوری از امنیت برخوردار نبوده و بی‌ثبات باشد نه تنها مردمش در رفاه و آرامش نخواهند بود بلکه آن کشور هرگز طعم توسعه و پیشرفت را نخواهد چشید، امکان سرمایه‌گذاری در این کشور وجود ندارد و استقلال چنین کشوری نیز همواره در معرض خطر است و طبیعتا آینده خوبی را نمی‌توان برای چنین کشوری متصور بود.

بر همین اساس دولت‌ها تامین امنیت ملی را به عنوان اولویت اصلی مورد توجه قرار می‌دهند و در این میان کشورهایی که دشمنانی دارند و مرتبا از سوی این دشمنان مورد تهدید قرار می‌گیرند بیش از سایرین باید به چنین مقوله‌ای توجه داشته باشند. جمهوری اسلامی ایران کشوری است که در سال‌های گذشته همواره با تهدید دشمنان مواجه بوده و از ابتدای انقلاب تاکنون به دلیل اصول و آرمان‌های انقلاب، کشورهای سلطه‌گر و در راس آنها آمریکا به عنوان دشمن با ایران مقابله کرده و سعی کرده‌اند اراده و خواست خودشان را در حوزه‌های مختلف به ملت ایران تحمیل کنند و جنگ هشت ساله‌ای هم که در دهه اول حیات نظام اسلامی ایران به آن تحمیل شد در همین راستا بود.

واقعیت این است که اگر بعد از جنگ تا به امروز کشور ما مورد تهاجم نظامی دیگری قرار نگرفته دلیلش این است که مسئولان و دولتمردان و مخصوصا مقام معظم رهبری به عنوان فرمانده معظم کل قوا، بنا را بر این گذاشته‌اند که ایران باید در برابر دشمنان اصلی‌اش یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی، قدرت دفاع داشته باشد و با کار و تلاش و مجاهدت و سرمایه‌گذاری در حوزه‌های گوناگون صنایع دفاعی، جمهوری اسلامی ایران به مرز برخورداری از قدرت بازدارندگی رسیده است. به همین دلیل است که طی این سال‌ها اگرچه دشمنان مرتبا ما را به اقدام نظامی تهدید می‌کردند، اما موفق به عملی کردن تهدیداتشان نشدند.

در شرایط فعلی نیز شاهدیم که همچنان تهدیدات دشمنان ادامه دارد و اروپایی‌ها، آمریکایی‌ها، صهیونیست‌ها و نیز دولت‌های مرتجع منطقه، تلاش می‌کنند با سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران مقابله کنند. همین مساله کفایت می‌کند که همچنان تامین امنیت ملی در صدر توجهات باشد و تقویت بنیه دفاعی به عنوان یک اولویت، مورد توجه تمام مسئولان و سیاستگذاران قرار گیرد. یکی از راه‌های تقویت بنیه دفاعی در بودجه سالیانه، توجه به اعتبارات بخش دفاع است و هم دولت محترم و هم مجلس محترم شورای اسلامی باید به این موضوع توجه خاص داشته باشند. بخش دفاعی بخشی نیست که مورد غفلت واقع شود خصوصا این‌که دشمنان ما با صراحت جمهوری اسلامی ایران را به اقدام نظامی تهدید می‌کنند.

هدف آنها نیز از تهدیدها این است که در نهایت جمهوری اسلامی ایران را به عقب نشینی از اصول و مبانی خود وادار کنند. ما در موضوع هسته‌ای شاهد بودیم که هدف اصلی غرب و آمریکا جلوگیری از پیشرفت ایران در علوم هسته‌ای بود و تمایلی نداشتند کشور ما در هیچ شرایطی به چرخه سوخت دسترسی یابد. آنها به بهانه احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای به دنبال جلوگیری از پیشرفت ایران بودند و بر همین مبنا تحریم‌هایی را وضع کردند و در کنار تحریم نیز کشورمان را به اقدام نظامی تهدید می‌کردند. اما چون از عملی کردن تهدیدهای نظامی ناتوان بودند و تحریم‌ها نیز کارساز واقع نشد به ناچار مجبور به عقب‌نشینی از خواست‌های اولیه شدند و با پذیرش غنی‌سازی در ایران، برجام اتفاق افتاد و داد و ستد در این حوزه صورت گرفت و این در حالی است که اگر ما قدرت دفاعی نداشتیم هرگز آمریکا حاضر به پذیرش حق غنی‌سازی ایران نبود. امروز آنها با چنین تصوری که ایران در بحث هسته‌ای پای میز مذاکره به توافق با غرب رسید امیدوار هستند با افزایش فشارها بتوانند روی آن چیزی که عامل قوت ما در موضوع هسته‌ای بود تاثیر بگذارند و محدودیت‌هایی را در سایر حوزه‌ها که برجسته‌ترین آنها بحث موشکی است ایجاد کنند. آنها تصور می‌کنند اگر بتوانند توانمندی‌های نظامی و قدرت موشکی ایران را تحت کنترل درآورند و محدودیت‌هایی را برای برنامه دفاعی کشورمان ایجاد کنند خواهند توانست در حوزه‌های گوناگون اراده و خواست خودشان را بر ملت ایران تحمیل کنند.

در چنین فضایی بهترین راه مقابله با فشارهای آمریکا این است که مشخصا امسال دولت و مجلس در بحث اعتبارات دفاعی، توجه متفاوت از سال‌های قبل داشته باشند و در حوزه توانمندی‌های موشکی و پیشبرد پروژه‌های موشکی، توجه ویژه‌ای مبذول شود. این بهترین پیام برای دشمنانی خواهد بود که تلاش می‌کنند به نوعی محدودیت‌هایی را علیه برنامه‌های دفاعی کشورمان به‌وجود بیاورند. نمایندگان مجلس و دولتمردان باید توجه کنند که هرچه سرمایه‌گذاری در بخش دفاع، بیشتر شود به امنیت کشور کمک می‌کند. ضمنا این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که سرمایه‌گذاری در این بخش به معنی جایگزین کردن جنگ به جای مذاکره نیست بلکه تقویت بنیه دفاعی، پشتوانه خوبی برای دیپلماسی کشور است و کشوری که از نظر دفاعی قوی باشد در عرصه دیپلماسی و پای میز مذاکره هم می‌تواند به خوبی از حقوق ملت خود دفاع کند.


خزان زودرس برجام
علی‌اکبر عباسی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز  نوشت:  البته که خلاف و غیرواقع‌گویی و اهانت به مردم قابل دفاع نیست اما از یک منظر هم باید به آقایان حق داد که اینگونه به بیان مطالب متناقض و خلاف واقع بپردازند و از مردم عصبانی شده و آنها را مورد اهانت قرار دهند و مثلا بگویند: «بسیاری از مردم، پیروزی و موفقیت دولت در توافق هسته‌ای و برجام را نمی‌فهمند!» چرا که وقتی به دشمنی که در دشمنی چیزی کم نگذاشته تا این میزان اعتماد شود و آقایان اینچنین ذوق‌زده به سمت بیگانه غش کنند، معلوم است که نتیجه‌اش هم همین تناقض‌گویی‌ها و اهانت‌ها می‌شود.

شاید یک سال قبل و در چنین روزهایی که تازه  تیم مذاکره‌کننده با طرف غربی به توافق موسوم به «لوزان» دست یافته بود و اعلام کرد برنامه جامع اقدام مشترک هسته‌ای ایران و 1+5 با عنوان «برجام» قرار است بزودی بر مبنای توافق لوزان تدوین و اجرا شود و آن زمان که مسؤولان دولتی ذوق‌زده از فتح‌الفتوح و پیروزی بزرگ سخن می‌گفتند و جشن و پایکوبی به راه انداخته بودند، هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند به این زودی‌ها مجبور شوند برای لاپوشانی و توجیه بدعهدی‌های «کدخدا» تا این حد به خلاف‌واقع‌ و تناقض‌گویی روی آورند و پا را از این هم فراتر گذاشته و به راحتی مردم را به نادانی متهم کرده و مورد اهانت قرار دهند. البته باید اذعان کرد دولت و ارتش ماهواره‌ای‌‌اش، بخوبی افکار عمومی را مدیریت کرد و با وارونه جلوه دادن واقعیت‌های مربوط به مذاکرات، فضای جامعه را از توافق بد و خوب به توافق و عدم توافق تبدیل کرد. همین مهارت دولت و رسانه‌هایش در عملیات روانی بود که موجب شد کار به جایی برسد که مسؤولان دیپلماسی کشور آشکارا «هر نوع توافقی را بهتر از عدم توافق» بخوانند و «توافق بماهو توافق» و فارغ از هر محتوایی برای‌شان موضوعیت داشته باشد. اما آنچه دولت و رسانه‌های حامی، از آن غفلت ورزیده‌اند، این است که رسانه و فضاسازی رسانه‌ای و عملیات روانی تا یک حدی بدین‌شکل امکان عمل کردن دارد و نمی‌توان تا ابد با ابزار رسانه اهداف خود را پیش برد و نمی‌شود برای همیشه  به جامعه دروغ گفت.

هرچند اعضای تیم هسته‌ای و مسؤولان بلندپایه دولت همچنان تلاش می‌کنند انواع نقص‌ها و کاستی‌های برجام و بدعهدی‌های مکرر طرف غربی را به انحای مختلف توجیه کنند و ظاهراً قرار نیست به این راحتی از رو بروند اما به نظر می‌رسد بعد از گذشت ماه‌ها از اجرایی شدن برجام و بی‌تاثیری آن در فضای واقعی، خودشان هم به مرور متوجه شده‌اند این گذشت زمان عواقب خوبی برای‌شان نخواهد داشت و هر مقدار که بیشتر می‌گذرد به ضرر آنها خواهد بود. هنوز چندماهی از اجرایی شدن برجام نگذشته که از یک‌سو بدعهدی‌ها و دبه‌های جدید طرف مقابل و از سوی دیگر بی‌فایده بودن و در واقع
خسارت بار بودن برجام در حال روشن شدن است. هرچه زمان می‌گذرد به ضرر دولت است، چرا که گذشت زمان هیجان‌های کاذبی را که لشکر رسانه‌ای و تیم عملیات روانی دولت در جامعه پمپاژ کرده بود با خود خواهد برد و به مرور پرده‌های تصنعی که توسط دولتی‌ها روی واقعیت‌های مربوط به برجام پوشانده شده بود فرسوده خواهد شد به طوری‌که تضمینی وجود ندارد که پرده‌هایی که آنها روی واقعیت‌های برجام پوشانده‌اند و در اسفند 94 برای آنها کارآمد بود، بتواند آفتاب سوزان تابستان 95 را هم تحمل کند و در خرداد 96 نیز بار دیگر برای‌شان به کار آید!

«اگر برجام نبود یک بشکه نفت هم نمی‌توانستیم صادر کنیم»، «بسیاری از مردم، پیروزی و موفقیت دولت در توافق هسته‌ای و برجام را نمی‌فهمند!»، «آفتاب تابان» خواندن برجام، به ناآگاهی متهم کردن رئیس‌جمهور اتریش پیرامون سوئیفت و... همگی تناقض‌گویی‌هایی هستند که عامل بیان آنها، بیش از هر چیز ذوق‌زدگی‌های غیرطبیعی برای مذاکره با غرب و اعتماد غیرعقلانی به دشمن است. این ادبیات مضحک و البته تلخ، نتیجه روحیه عصبانی کسانی است که پاسخ انتقادهای دلسوزانه منتقدان در طول 2 سال و نیم اخیر را با پرخاش و اهانت و برچسب‌زنی دادند و همچنان هم تصور می‌کنند با هتاکی به منتقدان می‌توانند عهدشکنی و خصومت‌های طرف غربی را لاپوشانی کنند.


حراج اعتبار ترکیه توسط اردوغان
روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی نوشت:  مذاکرات محرمانه میان ترکیه و رژیم صهیونیستی برای از سرگیری روابط و بهبود مناسبات فیمابین در لندن به جائی رسیده که در این مقوله اطلاع‌رسانی شده است. این مذاکرات از ماه‌ها قبل با چراغ سبز رجب طیب اردوغان آغاز شده بود ولی اعلام مذاکرات لندن بیانگر آنست که نتایج مذاکرات از دیدگاه طرفین مثبت بوده است.

ترکیه و رژیم صهیونیستی برای چندین دهه در دوره حاکمیت لائیک‌ها در ترکیه، مناسبات بسیار نزدیک و صمیمانه‌ای داشتند لکن در دوره حاکمیت اردوغان این روابط دچار تنش‌هائی گردید و بر اثر حملات وحشیانه کوماندوهای اسرائیلی به کشتی مرمره که به قتل حداقل 10 نفر و مجروح شدن ده‌ها تن از داوطلبان برای کمک رسانی به نوار غزه منجر شد، تنش‌ها به اوج خود رسید.

مناسبات آنکارا با رژیم صهیونیستی حتی در طول دوره پنج ساله پس از حادثه کشتی مرمره نیز هرگز به طور کامل قطع نشد و آنکارا گهگاه نیم نگاهی به سوی تل آویو داشت. اردوغان در مقاطعی از زمان در قبال پدیده اشغالگری صهیونیست‌ها و جنایات جنگی آنها در حق فلسطینی‌ها بسیار خوش درخشیده و با برخوردهای جدی و اعتراض‌آمیز خود، مواضع روشنی را در قبال صهیونیست‌ها به نمایش گذاشته است.

اردوغان در اجلاس «داووس» طی جلسه مشترکی با شیمون پرز رئیس وقت رژیم صهیونیستی به شدت علیه جنایات جنگی اسرائیل در حق فلسطینی‌ها در نوار غزه موضع صریح و قاطعی اتخاذ کرد و نوار غزه را «بزرگترین زندان رو باز جهان» نامید. وی عملکرد صهیونیست‌ها را شرم‌آور خواند و خواستار پایان دادن به این وضعیت جهنمی علیه فلسطینی‌ها که صاحبان اصلی سرزمین فلسطین هستند، شد. با اتخاذ چنین موضعی، انتظار می‌رفت ترکیه رفتار مشابهی در قبال آثار و تبعات دخالت‌های سیاسی و مداخلات نظامی صهیونیست‌ها و هم پیمانان آنها داشته باشد، اما با مرور زمان مشخص گردید که علیرغم مواضع تهاجمی در قلمرو سیاسی – تبلیغاتی علیه اسرائیل، اردوغان و همفکرانش عملاً در خدمت اهداف و برنامه‌های صهیونیستی در منطقه قرار گرفته‌اند و تمامی توان، ظرفیت و استعدادهای خود را برابر موفقیت‌های صهیونیست‌ها و همدستان غربی – عربی آنها به کار گرفته‌اند.

شخص اردوغان حتی در قامت یک میانجی برای ایجاد ارتباط و مصالحه میان صهیونیست‌ها و بشار اسد هم وارد عمل شد ولی بسیار زود با تغییر موضعی 180 درجه‌ای، به همدستی آشکار و نهان با توطئه‌های مشترک غربی – عبری – عربی در مقیاس جهانی پرداخت و ترکیه را به مرکز ثقل فعالیت‌های تروریستی علیه سوریه، عراق، اردن، لبنان و لیبی تبدیل کرد. ایجاد اردوگاه‌های آموزشی برای تروریست‌ها، تجهیز و سازماندهی طیف وسیعی از گروه‌های تروریستی، خرید و فروش نفت و تامین جنگ افزارهای مورد نیاز تروریست‌ها، تبدیل پایگاه هوائی «اینجرلیک» به مرکز هماهنگی شبکه‌های جاسوسی غربی و عربی با صهیونیست‌ها، به همراه طیف وسیعی از اقدامات آشکار و نهان که نیازها و ضرورت‌های عملیاتی برای سازماندهی هزاران تروریست از 85 ملیت را تامین کند، بخشی از فهرست سیاه عملکرد اردوغان و دستیارانش محسوب می‌شود.

اردوغان که زمانی از جانب طیف مخالفینش در ارتش تهدید می‌شد و آنها مرتباً در فکر کودتا علیه وی و همفکرانش بودند، حتی آنها را هم در توطئه و جنایت علیه همسایگان ترکیه همراه ساخت و اکنون در صفحات رسانه‌های ترکیه هم برخی ابعاد همکاری نیروهای ویژه سازمان‌های امنیتی و سایر واحدهای نظامی – امنیتی ترکیه در عملیات تدارکاتی مورد نیاز تروریست‌ها در معرض افشاگری قرار می‌گیرد. اردوغان در این مقولات نشان داده که تحمل چندانی ندارد و با برکناری مدیران و گردانندگان چند رسانه، تصرف آنها و اجرای بدون چون و چرای برنامه‌ها و ماموریت‌های خود می‌اندیشد. وی حتی سعی داشت با ترفندهای تهاجمی خود پای ارتش‌های ناتو در ماجرای سوریه را باز کند و درگیری میان روسیه و ناتو را به فرصتی برای تامین اهداف خود مبدل سازد که رهبران کشورهای عضو ناتو و از جمله آمریکا به وی هشدار دادند که در هرگونه رویاروئی نظامی عمدی با روسیه، قطعاً تنها خواهد ماند.

اردوغان ضمن زورآزمائی بدفرجام با انکار عمومی جامعه ترکیه به ویژه با اقلیت کرد سعی می‌کند فضای سیاسی – اجتماعی ترکیه را ملتهب سازد و یک محیط امنیتی ایجاد کند که دست دولتمردان و سازمان‌های امنیتی را برای هر اقدام سرکوب‌گرانه‌ای باز بگذارد. وی امیدوار است این ابزارها بتوانند زمینه‌های مساعدی برای اجرای «طرح‌های نو عثمانی» فراهم سازند.

اردوغان و دستیارانش برای تحقق اهداف و برنامه‌های خود به حمایت صهیونیست‌ها و به ویژه جانبداری لابی صهیونیستی در غرب و آمریکا چشم طمع دوخته‌اند و امیدوارند از حمایت آشکار و نهان آنها بهره‌مند شوند. حتی به نظر می‌رسد که در فرآیند نزدیکی پرشتاب جبهه ارتجاع عرب و صهیونیست‌ها نیز برخی مقامات ترکیه نقش واسطه را بازی کرده‌اند. با آنکه صهیونیست‌ها همواره نقاب ضد تروریستی بر چهره می‌زنند ولی در ماجراهای سوریه، به وضوح از تروریست‌ها حمایت کرده‌اند و حتی مجروحان و مصدومان جنگی آنها را در بیمارستان‌های اسرائیل پذیرائی و مداوا نموده‌اند که پس از مداوا برای ادامه عملیات تروریستی به سوریه باز گردند. «بنیامین نتانیاهو» بارها از تروریست‌های مصدوم در بیمارستان‌های اسرائیل عیادت کرده و دستورات لازمه برای تسریع مداوای آنها را صادر کرده است. اعلام رسمی این رویدادها با هدف خاصی صورت می‌گیرد که مشخصاً ابعاد همکاری‌ها در تبلور فعالیت‌های تروریستی در سوریه و عراق و سایر کشورها را برای تقویت روحیه تروریست‌ها و تضعیف روحیه مدافعین و نیروهای مقاومت، به وضوح آشکار سازد.

با این حال، اکنون ماه‌ها است که ستاره اقبال تروریست‌ها درحال افول است و حامیان آنها به وحشت افتاده‌اند. همزمانی تلاش‌ها برای نزدیک‌تر ساختن ترکیه و اسرائیل نشان می‌دهد تلاش‌ها دقیقاً با این انگیزه و هدف صورت می‌گیرد که این اقدام مانع سقوط سنگر تروریست‌ها شود و یا حداقل در روند تحقق آن تاخیر و توقفی را ایجاد نماید.

اردوغان، حیثیت و اعتبار منطقه‌ای و جهانی ترکیه را در یک قمار بزرگ در ماجرای سرمایه‌گذاری‌های تروریستی، خدشه‌دار کرده و در مسیری قرار گرفته که دیگران، برنامه‌ریز و مجری تحولات میدانی و پیرامونی آن هستند. عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی در مقطع کنونی با هر توجیهی که از جانب دولتمردان ترکیه برای آن اقامه شود، زیان انباشته برای ترکیه را به همراه خواهد داشت و لکه ننگ همدستی با تروریست‌ها و اشغالگران را بر پیشانی ترکیه خواهد چسباند.


۱۰ نکته درباره دولت برجام
روزنامه کیهان در سرمقاله خود به قلم محمد ایمانی نوشت:  1- علامه دهخدا این مثل را ذیل عبارت «تشیّخ » آورده است که «شیئان عجیبان هما ابرد من یخ (!) - شیخٌ یتصبّی و صبّیٌ یتشیّخ.» دو چیز عجیب، خنک‌تر از یخ است؛ اینکه پیری در سلک و کسوت کودکان در آید و کودکی ادای پیران را در آورد؛ به غایت بی‌مزه است و نمی‌چسبد. بالغ بر 30 ماه - قریب هزار روز- از عمر دولت یازدهم می‌گذرد اما برخی دولتمردان ارشد ما هنوز هم دوست دارند مانند سال 91 و 92 از موضع اپوزسیون دولت قبل و نه صاحب منصب و مسئول دولت مستقر فعلی حرف بزنند. یعنی مثلا کافی است به این مدیران یا حامیان سیاسی و رسانه‌ای آنها بگویید از دو عبارت «دولت قبل» و «برجام» استفاده نکنید و حرف جدیدی بزنید. یا بگویید دولت قبل تمام شده و برجام نیز به اجرا درآمده است؛ حالا چه در چنته کلام یا اقدام دارید که رو نکرده باشید و بخواهید به مردم منتظر ارائه کنید. لابد تصدیق می‌کنید که با چنین شرطی، حرفی برای گفتن یا عملی برای عرضه به افکار عمومی باقی نمی‌ماند. این بی‌عملی، مخالف‌خوانی نخ‌نما علیه دولت قبل و افکار عمومی را در سررسید هر وعده‌ای به موعد دیگری حوالت دادن، خطرناک می‌نماید. درست مانند بدهکاری که به جای تدبیر در سررسید هر چکی، چکی جدید با مبلغی هنگفت‌تر می‌کشد تا زمان بخرد اما در حقیقت بهمنی از مطالبات وصول نشده علیه خود می‌سازد. همی وعده کنی امروز و فردا- ندونم مو که فردای تو کی بی؟!

2- هزار روز - با کم و زیادش- از آن اولین وعده گشایش صد روزه می‌گذرد و مردم بذله‌گو به مطایبه یک صفر مقابل 100 کذایی گذاشته‌اند. برای اینکه زیربار توافق به هر قیمت بروند وعده کردند در اولین روز اجرای برجام، تحریم‌ها بالمرّه و یکباره برداشته خواهد شد. قریب 3 ماه از آغاز اجرای برجام می‌گذرد اما حالا گفته می شود برداشتن تحریم‌ها هم‌ زمان‌بر است و هم برجام شامل بخش اندکی از تحریم‌ها می‌شود! فعلا به جای تحریم‌ها، ظاهرا سوئیفت و گشایش ال‌سی و آمدن سرمایه‌گذار خارجی و تفاهم‌نامه‌های به نمایش درآمده در فرانسه و ایتالیا و... هستند که در تعلیق به سر می‌برند. اما در قید و بند این جزئیات- هرچند مهم- نباید ماند. بعد از همه این آمد و شدها و تأیید و تکذیب‌ها، سؤال‌های مهم سرجای خود باقی است و عملکردها با همین پرسش‌ها سنجیده می‌شود: اثر مدل «کاری نکن و به انتظار توافق و نتایج معجزه‌آسای آن بنشین» آن هم پس از همه امتیازات واگذار شده، در حوزه رشد اقتصادی باکیفیت، رونق تولید و اشتغال و سرمایه‌گذاری مولد که قابل لمس و اندازه‌گیری باشد و ما به ازای خارجی داشته باشد، دقیقا چیست؟ یا آن 170 میلیون دلار وعده درآمد جدید روزانه (ماهانه 5 میلیارد دلار) چه سرانجامی پیدا کرده است؟

3- چرا رسانه‌های حامی یا منتفع از همسویی دولت، 14 ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم از همین حالا عزا گرفته‌اند که «مردم عوام(!) آثار برجام را نمی‌بینند و حس نمی‌کنندو با این شیب بعید است روحانی دوباره رأی بیاورد؟» این چه فتح‌الفتوح بزرگ (بزرگ‌تر از فتح خرمشهر) و توافق بزرگ قرن و آفتاب تابان و کلید معجزه‌آسای همه‌چیز- که حتی آب خوردن و هوای تنفس مردم هم متوقف به حصول آن اعلام شد- است که مردم درکش نمی‌کنند؟ آیا همان حکایت جامه حریری نیست که بنابر ادعا بر تن پادشاه بود اما مردم کوچه و بازار نمی‌دیدند و شاه را برهنه می‌یافتند؟! اصلا یک پرسش مهم‌تر!‌ اگر سال بعد انتخابات نبود آیا دیگر هیچ نگرانی دیگری در میان نبود که مردم درباره برجام چگونه فکر کنند و اثری از آن حس کنند یا نه؟!

4- مراکز دولتی و رسانه‌‌های همسو البته تا توانسته‌اند آمارها را سانسور و رقیق یا شیرین‌سازی کرده‌اند اما بعد از همه زحمات برای «شدرستنا» کردن «شغلتنا»ها(!) آمارهای موجود باز هم زنگ هشدار را برای «دولت برجام و دیگر هیچ» به صدا درآورده‌اند. بانک مرکزی می‌گوید آمار چک‌های برگشتی از 5 میلیون در سالهای 93 به 8/7 میلیون فقره در 10 ماه اول سال 94 رسیده که رشد 55 درصدی را نشان می‌دهد و بالغ بر 94 هزار میلیارد تومان است آن هم در شرایطی که سال 94 به عنوان سال رشد و رونق اقتصادی معرفی شده بود. آمار رسمی می‌گوید رشد اقتصادی 94 نسبت به 93 منفی شده است و بیکاری با چهار دهم درصد افزایش به 11 درصد رسیده است (هرچند برخی کارشناسان حامی دولت آمار بیکاری را بین 20 تا 30 درصد برآورد می‌کنند.) گزارش دیگری از بانک مرکزی تصریح می‌کند ضریب جینی که نشانه شدت شکاف طبقاتی است از 395/0 به 399/0 افزایش یافته است.

5- نه فقط منتقدان بلکه حامیان کارشناس و دلواپس دولت هم اینک از بازی‌های آماری و رشد بی‌کیفیت و مهار مصنوعی تورم به قیمت تزریق رکود عمیق به عرصه اقتصاد و تولید ابراز نگرانی می‌کنند و معتقدند فنر تورمی چنین فشرده و بدون مابه‌ ازای رونق اقتصادی (در شرایط معطلی دست کم 60 درصد ظرفیت تولید) دیر یا زود رها خواهد شد و ممکن است تجربه سال 74 دولت سازندگی بازتولید شود. برخی از همین حامیان، طیفی از سیاستگذاران برجام زده را لیبرال‌های مغرور و نادان نامگذاری کرده‌اند. آیا در همین شرایط زمین خوردگی و رکود تولید داخلی عجیب نیست که بشنویم  معاون اول رئیس‌جمهور (فرمانده قرارگاه اقتصاد مقاومتی) ابلاغیه آزادشدن واردات کالاهای لوکس را صادر می‌کند تا چشم گزارشگر نیویورک تایمز از حدقه درآید که؛ مگر ایران تحریم نیست پس چرا تبدیل به بازار کالاهای پرزرق و تجملاتی وارداتی شده؟ یا به تعبیر آن نشریه اروپایی «نه عربستان و قطر و کویت و امارات با درآمدهای نفتی انبوه، بلکه این ایران است که بزرگ‌ترین واردکننده خودروی پورشه در منطقه محسوب می‌شود.»

6- آقای روحانی روز پنج‌شنبه گفت «فرصت برجام، دائمی و ابدی نیست همان‌طور که ابر بالای سر ما نمی‌ماند. اگر خدای ناکرده عده معدودی موفق شوند و نگذارند ما به خوبی ازاین فرصت استفاده کنیم، این فرصت بازنمی‌گردد... شما امروز می‌توانید UF6 بفروشید. درشت‌گویی و حرف‌های بی‌پایه هنر نیست.» ایشان دیروز هم به مسکن مهر که بالغ بر 5/2 میلیون خانواده ناامید از خانه‌دار شدن را صاحب خانه کرده، تاخت و گفت «تأمین مسکن در داخل شهر با مسکن مهر در بیابان فرق دارد... دولت گذشته مسیری را انتخاب کرد که خطرناک بود و آن استفاده از پول بانک مرکزی بود. متأسفانه در آن دوران پول بانک مرکزی وارد مسکن [مهر] شد که عامل بزرگ تورم گردید.» بخشی از این سخنان رها کردن تیر در تاریکی است. چه کسانی نمی‌گذارند از فرصت برجام استفاده شود؟ اصلا از کدام فرصت سخن گفته می‌شود؟ چرا بازار و بخش خصوصی این فرصت را درک نمی‌کند و ظاهرا نسبت به پدیده‌ای به نام برجام و شیرینی آدامسی 3 ماه پیش آن کرخت و بی‌حس شده است؟ ثانیا زحمت کشیدن و اورانیوم را غنی کردن و سپس آن را واگذار کردن و دوباره ماده اولیه (کیک زرد) را به عنوان مابه‌ازا وارد کردن و باز زحمت غنی‌سازی را پذیرفتن (برای صادر کردن مازاد 300 کیلوگرم کذایی مندرج در برجام) چه تحفه نطنزی است که می‌خواهند به مردم بفروشند؟

7- اما ماجرای - به تعبیر وزیر راه - «مزخرف» مسکن مهر! با تحقیر و تخفیف یک عملکرد دولت سابق (با همه عیب‌ها و ضعف‌هایی که برایش می‌شود شمرد) آیا دولت و رئیس‌جمهور و وزیر محترم بزرگ می‌شوند یا ارج پیدا می‌کنند؟‌دولت قبلی به همان میزان عرضه داشت که 5/2 میلیون خانواده را خوب یا بد صاحب خانه کند. برای اثبات خود لازم نیست از موضع برج عاج‌نشین‌های شکم‌سیر و نیاوران‌نشین، به حاشیه‌نشینان جنوبی یا شرقی و غربی تهران بد و بیراه بگویید. مسکن مهر موجب رونق بالغ بر 200 صنعت و فعالیت اقتصادی دیگری شد و عامل گردش بخشی از چرخ اقتصاد کشور بود اما شما ادعا کردید آن حجم از بودجه در گردش - که خود رونق‌آفرین بود- به عنوان «نقدینگی» ایجاد تورم می‌کند و بنابراین متوقف کردید. باید پرسید اکنون وضعیت نقدینگی چگونه است؟ آیا همان نقدینگی دریغ شده از حوزه تولید و صنعت، اکنون به شکل سرگردان از 430 هزار میلیارد تومان در سال 92 به 1100 هزار میلیارد تومان در پایان 94 نرسیده و تهدیدی برای جهش تورمی در آینده قریب‌الوقوع نیست؟!

8- آخرین توجیه برخی مدیران پشت هم‌انداز این است که باید سرمایه‌گذاری خارجی بیاید تا تولید و اشتغال رونق بگیرد و باید برای سرمایه‌گذاری خارجی ایجاد ثبات و آرامش کرد. فعلا کاری نداریم که سایه تحریم‌ها- بعضا جریمه‌های 8، 9 میلیارد یورویی- بالای سر شرکت‌ها و بانک‌های خارجی در پسابرجام سنگینی می‌کند و همین خلل و فرج برجامی را منتقدان دلسوز بارها هشدار داده بودند و مطبوعات خارجی نیز تصریح می‌کردند که توافق محتمل (برجام بعدی) همچنان هزینه سرمایه‌گذاری و ریسک تجارت خارجی را برای ایران بالا نگه می‌دارد. موضوع مهم‌تر، همان 1100 هزار میلیارد تومان نقدینگی سرگردان است. اگر دولت، تدبیر و همتی- در اندازه رسیدن به توافق به هر قیمت و توجیه نقض آن به هر قیمت بالاتر - برای به خدمت گرفتن این ظرفیت اندوخته داخلی نداشته باشد و عملا این فرصت را تبدیل به یک تهدید بالقوه (سونامی خطرناک) کرده باشد، آنگاه به طریق اولی چگونه می‌تواند سرمایه و سرمایه‌گذاری خارجی را جذب یا تبدیل به فرصت- و نه تهدید- برای کشور کند؟

9- برجام اگر مرده به دنیا نیامده باشد، در اثر بزرگ‌نمایی بیش از اندازه تحریم‌ها و اغراق در آثار معجزه‌آسای آن مرده است. البته کوشیدند برجام را مقدس کنند و از آن امام‌زاده بسازند. اما اکنون معلوم شده برجام اگر کور نکند، دست‌کم شفا نمی‌دهد. مذاکره و توافق و معامله- برای جلب منفعت یا دفع شر- به عنوان روش پذیرفته در حوزه سیاست یک چیز است و خود را پای معامله مستأصل و بی‌گزینه و محتاج و رؤیااندیش نشان دادن و دست‌ از همت و اقدام و عمل شستن، اتفاقی دیگر. غرب مستکبر و غربگرایان مایلند اقتصاد ما را گروگان بگیرند تا از کشور و ملت و انقلاب ما امتیازهای استراتژیک بستانند. امید محض بستن به برجام، پالس فرستادن به غرب برای طلبکاری بیشتر است که هم کشور را به عقب‌نشینی از آرمان‌های انقلاب وا می‌دارد و هم اندک فرصت‌های محتمل و متوقع از برجام را نابود می‌سازد. باید به پوپولیسم برجامی و کاسبی سیاسی ناشی از آن پایان داد و گرنه اقتصاد پرظرفیت و قابل شکوفایی ما، کمترین مجال احیا و اصلاح پیدا نخواهد کرد.

10- مدل رفتاری جبرگرایانه و دترمینیستی برخی متولیان دولت یازدهم، غرب را برای فشار و امتیازخواهی بیشتر بد عادت کرده است. بنابراین در سال پیش‌رو تا انتخابات 96، طبیعی‌ترین احتمال، ورود به فاز فشارهای سیاسی و اقتصادی جدید غرب است و نه کاهش تحریم‌ها. وقتی این فشار محتمل را کنار نگرانی برخی اقتصاددانان - حتی حامی دولت- در زمینه پیش‌بینی تشدید رکود و افزایش تورم بگذاریم، یک دغدغه مهم پدیدار می‌شود: آیا دولت نقشه جایگزین (PLAN B) برای گشایش اقتصادی مورد انتظار از برجام و مهار چالش‌های جدید ناشی از 30 ماه غفلت و تأخیر در اجرای اقتصاد مقاومتی (درونزا) دارد؟‌ آن 30 ماه هیچ!‌ اصلا روزشمار عمر سپری شده از دولت را صفر می‌کنیم و محاسبه را از امروز می‌آغازیم؛ آیا دولت غیر از نیش و کنایه و توهین و بدگویی به دولتی که مرداد 92 تمام شده یا دادن پز جامه برجامی که مردم نمی‌بینندش، نقشه و تدبیر دیگری که درون‌زا و اقتصادی و حقیقی باشد دارد یا مانند دولت دهم که در سال 90 و 91 غافلگیر شد و به اعتبار سیاست‌زدگی در همان غافلگیری هم ماند، غافلگیر می‌شود؟! جور دیگری هم می‌شود پرسید: دولت از همین امروز چند روز یا چند ماه دیگر زمان می‌خواهد تا مردم و فعالان اقتصادی حقیقتا شیرینی وعده‌های دولت در حوزه گشایش و رونق اقتصادی را بچشند؟ اگر شوخی برجام 2 و 3 و 4 را جدی بگیریم و برای هر برجام 5/2 سال زمان بدهیم، 8-7 سال دیگر زمان لازم است تا معلوم شود این حباب‌های پرطمطراق پر از هیچ بوده است.