دنیای امروز، دنیای کمتر از ثانیه ها است که در واحدی از ثانیه نیز سرنوشت سود و زیان میلیون ها سهم تعیین می شود. از این رو، به روز بودن و داشتن برنامه دقیق و جایگزین های قوی، حداقل لوازم حفظ منافع ملی و درخشیدن در دنیای امروزی است.

گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*********


در پسابرجام معجزه نمی شود؛ اکنون نوبت تلاش است!

 دکتر علی ماروسی در ستون یادداشت روزنامه خراسان نوشت: دنیای امروز، دنیای کمتر از ثانیه ها است که در واحدی از ثانیه نیز سرنوشت سود و زیان میلیون ها سهم تعیین می شود. از این رو، به روز بودن و داشتن برنامه دقیق و جایگزین های قوی، حداقل لوازم حفظ منافع ملی و درخشیدن در دنیای امروزی است.

 دنیای امروز، دنیای کمتر از ثانیه ها است که در واحدی از ثانیه نیز سرنوشت سود و زیان میلیون ها سهم تعیین می شود. از این رو، به روز بودن و داشتن برنامه دقیق و جایگزین های قوی، حداقل لوازم حفظ منافع ملی و درخشیدن در دنیای امروزی است. سال جاری، تفاوتی اساسی با سال های قبل دارد؛ و آن انتظارات جامعه برای مشاهده نتایج توافق هسته ای برجام است. اما، پرسش اصلی این جاست که آیا این انتظارات به نتیجه خواهند رسید؟ یا این که به سرانجام رسیدن آن ها نیازمند مقدماتی است؟
نگاهی ژرف به موضوع مبین این است که  انتظارات از برجام، نه تنها در میان عامه مردم که در مواردی در میان فعالان و مدیران اقتصادی نیز تا حدودی غیر واقعی است! بی تعارف باید گفت نتیجه برجام در کوتاه مدت به سفره مردم راه نخواهد یافت. به بیان بهتر، برجام برنامه ای بلند مدت است، که البته رسیدن به آن بی تردید موجی از شور و شعف ناشی از رفع بحران های ساختگی علیه کشورمان را به همراه داشت و هجوم! هیات های سیاسی و تجاری خارجی به ایران.

اما، همانطور که پیشتر نیز بارها به ویژه در روزنامه خراسان و در یادداشت های «پیچیدگی مدیریت موضوعات پس از رفع تحریم» 13 اردیبهشت 94، «خطرات پساتحریم ، کمی مراقب باشیم» 13 بهمن 94، «کمپین روانی شرکت های خارجی و لزوم هوشیاری مسئولان» اول اسفند 94، بیان شده است، پتانسیل های ناشی از این اشتیاق کشورهای خارجی به همکاری را می بایست به درستی مدیریت کرد. اگر حضور هیات های خارجی تنها در حد جلسات باشد، آثار منفی آن بر روان جامعه بسیار مخرب خواهد بود. در واقع، حضور این هیات ها به افزایش سطح انتظارات جامعه خواهد انجامید که اگر نتایجی ملموس را به بار ننشاند موجب سرخوردگی خواهد گشت. اکنون باید بدین پرسش پاسخ داد که راه حل چیست؟


در درجه نخست، باید این حقیقت را پذیرفت که اکنون دوران جشن و سرور و نمایش برجام به سر آمده و زمان آن است که با دید واقع گرایانه به موضوع نگاه شود. اولین گام در این خصوص عدم ایجاد انتظارات بیجا در جامعه است. اگر انتظارات نابه جا تنها محصول عدم شناخت و آگاهی کافی باشد، قابل مدیریت صحیح از طریق اطلاع رسانی درست است. اما انتظارات نابه جا ناشی از حب و بغض های سیاسی و جناحی که گاه محصول وسوسه های اتاق فکر بیگانگان است می تواند فاجعه به بار آورد. هر کسی با حداقلی از عرق ملی و میهنی به خوبی می داند که یاس پس از اشتیاق در یک جامعه آفتی است که هزینه آن تنها گریبان یک گروه سیاسی را نمی گیرد، بلکه تمام جامعه و گاه یک نسل باید غرامت آن را بپردازند. از این رو، هم اکنون زمان آن رسیده است که بدون شعار  زمینه رشد اقتصادی جامعه را فراهم کنیم .در درجه دوم، مدیریت و فرهنگ اقتصاد کشور به تحول نیاز دارد. باید این واقعیت را پذیرفت که اقتصاد ما در فضایی دولتی- خصوصی گرفتار است. در اینجا بحث مالکیت بنگاههای اقتصادی و یا تجاری نیست، بلکه بحث نوع نگاه به اقتصاد است.

متاسفانه، بررسی اجمالی بخش دولتی این واقعیت را بیان می کند که سیستم اداری، بوروکراسی و مدیریتی این بخش هنوز از طریق اقتصاد دستوری و بخشنامه ای اجرا می شود؛ به نحوی که حتی شاید بتوان گفت که بالاترین مقام اجرایی یک سازمان نیز گاه در پیشبرد برنامه های مبتنی بر اقتصاد مدرن و پویا با موانعی مواجه است. لذا باید قبل از هر چیز، برای آموزش فرهنگ مدیریت اقتصادی کشور وقت گذاشت و هزینه کرد. به عنوان مثال، وقتی یک هیات اقتصادی از خارج از کشور وارد کشور می شود،  باید از قبل برنامه داشت و سپس بررسی کرد که این سفر چه نتیجه ای داشته؟ آیا به تمام سوالات و ابهامات آنها پاسخ داده شده است؟ آیا حضور و جلسات خروجی ملموسی داشته است؟ همین موضوع در خصوص رفتن هیات های اقتصادی ایرانی به دیگر کشورها نیز مصداق دارد. اگر غیر از این باشد و این رفت و آمدها فقط به برگزاری جلسات ختم شود، نمایش حضور هیات های خارجی در ایران و سفر هیات های ایرانی به دیگر کشورها ما را بر سر خانه ایجاد توقعات بیجا برخواهد گرداند که در ابتدای نوشتار در خصوص آن هشدار داده شد.از سویی، عمده بخش خصوصی هنوز با اصول بخش خصوصی خو نگرفته است. البته، بی تردید خو گرفتن با این اصول نیازمند زمان و تلاش است. اما،  تا زمانی که بخش خصوصی چشم به لطف مدیران دولتی داشته باشد و پشت در اتاق مدیران معطل بماند، انتظار معجزه و توسعه اقتصادی بیهوده است. البته در اینکه اقتصاد و بخش خصوصی در ایران در مقایسه با اقتصادهای آزاد هنوز نوپاست تردیدی نیست؛ ولی، بحث ما این نیست که بخش خصوصی نیازمند حمایت بخش دولتی است، بلکه بحث نوع نگاه و برنامه ریزی است.

بخش خصوصی باید بپذیرد که دنیای امروز دنیای رقابت است و هر کس یارای حضور در این رقابت را نداشته باشد محکوم به حذف خواهد بود.نتیجه اینکه در دنیای امروز، که اقتصاد جهانی  تعریف سنتی مرزها را در آن تغییر داده است،  نگاه سنتی و غیر علمی به اقتصاد یعنی آفت! متاسفانه این نوع نگاه در فرهنگ اقتصادی ایران جاری است که به نوعی  مانع نو آوری و جهانی شدن بنگاههای بزرگ اقتصادی می شود. در حقیقت تا زمانی که بخش دولتی از تفکر دستوری خود خارج نشود و  بخش خصوصی، نوع نگاه خود را بین المللی نکند، نمی توان انتظار معجزه داشت . سیستم اقتصادی کشور اعم از دولتی و خصوصی نیازمند یک تحول اساسی در روش هاست. بخش دولتی باید تسهیل کننده مراودات و تولید باشد، بوروکراسی ها را به حد اقل برساند و نگاه سنتی و دستوری را کنار نهد. بخش خصوصی نیز باید با علم روز و نگاه جهانی به موضوعات برسد. دوران نگاه سنتی و دستوری به اقتصاد، دیگر به سر آمده، یک بنگاه اقتصادی زمانی موفق است که، برای هر روز و هر حضور و جلسه برنامه شفاف و کارشناسی داشته باشد. در غیر این صورت هر گونه فعالیتی تنها به اتلاف وقت، انرژی و منابع خواهد انجامید.

یک انحلال و چند نکته

سیدغلامرضا موسوی طی یادداشتی در روزنامه جام جم نوشت:  نخست آن‌که تشکیل این شورا بیش از آن‌که بر مبنای قانون و نیازسنجی دقیق باشد، ریشه در ارتباط آقای جواد شمقدری، معاونت وقت سینمایی وزارت ارشاد با آقای دکتر احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور وقت داشت، چراکه در ابتدایی‌ترین حالت برای آن تشکیل چنین نهادهایی نیاز به مصوبه مجلس شورای اسلامی دارد.

اگر این اتفاق رخ ندهد وزنه و ویژگی‌های قانونی تشکیل شورا ضعیف می‌نماید و در عمل هم چندان کارساز نمی‌شود.

مسیر دیگر برای قانونی کردن این شورا تصویب از سوی هیات دولت بود که در این زمینه نیز هیچ‌گاه چنین اتفاقی رخ نداد، جلساتی هم که در دولت قبلی تشکیل می‌شد اگرچه با حضور قابل‌تقدیر رئیس‌جمهور وقت بود، اما همین مساله باعث می‌شد اهمیت شورا به‌خاطر حضور رئیس‌جمهور و شخص دکتر احمدی‌نژاد جلوه‌ای بیابد و نه مسائل فی‌نفسه و قانونی خود شورا.

تا آنجا که من شنیده و دیده‌ام با وجود چند جلسه‌ای که شورا در آن زمان تشکیل داد، خروجی قابل مطالعه و قابل دفاعی از آن به‌دست نیامد.

اما تا اینجای کار، ارجاع به مدیریت گذشته داشت، اکنون هم در دولت فعلی متاسفانه شاهد پاک کردن صورت مساله هستیم؛ به عبارتی دولت به جای این‌که برای شورای عالی سینما جایگاه قانونی اخذ و تیمی مناسب و متشکل از چهره‌های تاثیرگذار و سرشناس هنر هفتم و استادان دانشگاه را به عنوان اعضای جدید شورای عالی سینما معرفی کند، تصمیم به انحلالش می‌گیرد.

جالب اینجاست که شورای عالی سینما در دولت یازدهم فقط دو بار تشکیل جلسه داده؛ یکی معارفه اعضای جدید و دومی و آخری هم بدون رئیس‌جمهور تشکیل شد. در آن جلسه طرح تشکیل مدرسه عالی سینما به این شورا ارائه و اتفاقا رد شد، اما در ادامه مسیر بعدا دیدیم که طرح مدرسه ملی سینما بدون اعتنا به نظر شورای عالی سینما شکل اجرایی به خود گرفت!

در واقع انحلال و ناکارآمدی شورای عالی سینما از همان موقع صورت واقعی به خود گرفت و فقط روز گذشته علنی و رسانه‌ای شد.


بیماری مزمن برجام؛ تهدید امنیت ملی

محمد اسماعیلی در سرمقاله روزنامه  جوان نوشت: چندی پیش بود که علی‌اکبر صالحی از دبه درآوردن امریکایی‌ها در برجام سخن به میان آورد و مدتی پس از آن بار دیگر از اجرای تعهدات ایالات متحده زبان به گلایه گشود که با واکنش رئیس‌جمهور در نشست خبری با خبرنگاران همراه شد. پس از علی‌اکبر صالحی، علی طیب‌نیا، وزیر اقتصاد و دارایی به نامطلوب بودن نتایج توافق هسته‌ای برای جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد و نهایتاً روز گذشته ولی‌الله سیف، رئیس بانک مرکزی - این‌بار شفاف و صریح‌تر از سایر مقامات دولت یازدهم - در عبارتی نگران‌کننده بیان می‌کند: «هیچ چیز از برجام عاید ایران نشده است... اگر روابط بانکی ایران عادی نشود برجام از هم پاشیده می‌شود.»


اظهارات روز گذشته رئیس بانک مرکزی نمایانگر وضعیت وخیم برجام است و همانطور که بیان شد اگر به زودی راه‌حلی برای آن اتخاذ نشود حوزه‌های دیگر قدرت جمهوری اسلامی ایران را هم تحت تأثیر قرار داده و رویارویی ایران با ایالات متحده را در شرایط نابرابر و نگران‌کننده‌ای قرار می‌دهد.
قبل از پرداختن به چگونگی رسیدن به چنین نتایج نگران‌کننده‌ای باید به صورت اجمالی اهداف ایران و امریکا از توافق هسته‌ای را مرور کرد و به این پرسش پاسخ داد که کدام یک از دو طرف مذاکره تاکنون به اهداف خود رسیده‌اند.


اهداف دولت از مذاکرات هسته‌ای: 1- بهبود وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم 2- رفع و تعلیق تحریم‌های بین‌المللی 3-‌زمینه‌سازی سرمایه‌گذاری خارجی و 4- برداشتن سایه جنگ از سر جمهوری اسلامی ایران طی ماه‌های گذشته عنوان شده است.
اهداف امریکایی‌ها از مذاکرات هسته‌ای: 1- حفظ ساختار تحریم‌ها 2- تضعیف صنعت هسته‌ای و از مسیر آن کاهش قدرت بازدارندگی ایران 3- نگه داشتن مستمر سایه جنگ بر سر ایران 4- معرفی ایران به عنوان تهدیدی برای منطقه و فرامنطقه و 5-اجماع‌سازی جهانی علیه ایران و زمینه‌سازی برای حمله نظامی به کشور است.


به گفته برخی دولتمردان و نه منتقدان هسته‌ای، تا به امروز بسیاری از اهداف دولت تدبیر و امید، رنگ تحقق به خود نگرفته است و در مقابل ایالات متحده امریکا توانسته با «حفظ شاکله تحریم‌های گذشته و از سوی دیگر تشدید آن تحریم‌ها به وسیله وضع تحریم‌های جدید»، « وادار کردن ایران به اجرای تعهدات مندرج در برجام- که برابر با تضعیف توان هسته‌ای کشوراست - طی ماه‌های اخیر»، «تأکید و تکرار غیر‌صلح‌آمیز بودن صنعت هسته‌ای ایران جهت معرفی ایران به عنوان تهدیدی جهانی» و «ایجاد اجماع جهانی علیه ایران به وسیله پذیرفتن برجام توسط کشورهای عضو جنبش غیرمتعهد و سایر کشورها» زمینه و مقدمات گام نهایی خود را فراهم سازد.
گام نهایی ایالات متحده امریکا – که باید از آن هراس داشت- همان چیزی است که پیوند ناگسستنی با اظهارات روز گذشته رئیس بانک مرکزی دارد و اگر توسط مقامات ارشد دولت یازدهم جدی گرفته نشود خسارت ناگوار و جبران‌ناپذیری را برای نظام و جامعه ایرانی به همراه خواهد داشت.


دولتمردان یازدهم باید توجه داشته باشند که طراحی اکنون زمین بازی توسط امریکایی‌ها آنگونه است که ذیل استراتژی «استانداردسازی رفتار ایران» قابل تعریف است، مقامات ایرانی را در نهایت وادار به انجام مذاکراتی خواهد نمود که هویت، استقلال و حیات ایران در گرو آن است، نفس حضور ایران در پای میز مذاکراتی با این عنوان به معنای پذیرفتن اتهاماتی دیگر نظیر «تصمیم ایران برای ساختن بمب هسته‌ای و حمله به سایر کشورهاست» و تمهید مناسب جهت پیاده‌سازی هدف نهایی امریکایی‌ها را مهیا می‌سازد.


هدف نهایی امریکا در گزاره «حمله نظامی» خلاصه می‌شود که نیازمند اقداماتی مؤثر توسط طرف ایرانی است؛ شاید نخستین راهکار پیش‌رو و دم‌دستی‌ترین آن، اقدام از طریق متن برجام است که از سه‌گانه «کمیسیون مشترک حل اختلاف»، «هیئت داوری» و «شورای امنیت سازمان ملل» می‌باشد که سازوکار یک‌طرفه «سه مرحله مورد اشاره» به نفع امریکایی‌ها، شرایطی را به نفع طرف ایرانی‌ها تغییر نخواهد داد و قاعدتاً دستگاه دیپلماسی باید رو به سوی اهرم‌هایی بیاورد که امریکا را وادار به اجرای تعهدات نماید. راهکاری مانند «فسخ» یا «تعلیق» برجام که در شماره روز 21 فروردین روزنامه «جوان» به آن پرداخته شد، راهکاری حقوقی جهت متقاعد کردن امریکایی‌ها برای تغییر رفتار و اجرای تعهدات است و در کنار آن باید مسیر دیگری را هم پیشنهاد داد تا دستگاه سیاست خارجه از آن طریق عرصه را بر طرف امریکایی تنگ کرده و وادار به تغییر رویکرد نماید، اقدامی که براساس آن باید هزینه اقدامات امریکایی‌ها را افزایش داد و از سوی دیگر تحت هیچ عنوان از برجام 2، 3 و... و عناوین مشابه سخنی به میان نیاورد. چراکه در متن برجام اساساً هزینه‌ای برای نقض تعهد توسط امریکایی‌ها در نظر گرفته نشده و چنین نقصی باید امروز به واسطه دولت یازدهم جبران شود، آن هم از این طریق که مقامات دولتی به صورت مستمر سخن از نقض برجام توسط امریکایی‌ها- شبیه اظهارات سیف- به میان آورده و استمرار رفتار کنونی امریکایی‌ها را مساوی با پیگیری‌های حقوقی از طریق سازمان‌های بین‌المللی نظیر دیوان داوری بین‌المللی و ازسر‌گیری غنی‌سازی اورانیوم 20 درصد و سایر فعالیت‌های مرتبط القا نماید.


برهمین اساس اظهاراتی نظیر آنچه آقای شمخانی از آن به عنوان «لزوم نظارت اتحادیه اروپا درباره برجام» سخن به میان آورده نه قابلیت حقوقی و اجرایی می‌تواند داشته باشد و نه می‌تواند امریکایی‌ها را وادار به اجرای تعهدات نماید و نکته دیگر آنکه بهتر است در این فرآیند مقامات ارشد دولتی هم نسبت به نقض تعهد توسط امریکایی‌ها تصریح کرده و به صورت صریح و روشن تخلفات آنها را با مردم در میان بگذارند.


یادی از «عموفرج»/راز ناسزا به سلحشور و بایکوت مجیدی

حسین قدیانی طی  یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: قبل از هر چیز، جا دارد همین اول کاری، گرامی بداریم یاد زنده‌یاد سلحشور را با ذکر یک صلوات. البته به سبب رفاقت دور و دراز این کارگردان متعهد با ابوی شهید، ایشان برای من حکم «عموفرج» را دارد. تعداد زیادی از عکس‌های بابااکبر، مربوط می‌شود به...

به گزارش خبرگزاری تسنیم، قبل از هر چیز، جا دارد همین اول کاری، گرامی بداریم یاد زنده‌یاد سلحشور را با ذکر یک صلوات. البته به سبب رفاقت دور و دراز این کارگردان متعهد با ابوی شهید، ایشان برای من حکم «عموفرج» را دارد. تعداد زیادی از عکس‌های بابااکبر، مربوط می‌شود به نخستین روزهای حوزه هنری. تمرین تئاتر با آن چهره‌های عجیب، با آن لباس‌های ناآشنا! در این میان، عکسی از بابااکبر هست با غریب‌ترین فیگور ممکن! بخشی از پالتویش را داده داخل شلوار و پیپ به لب، کیف سامسونت بزرگی دست گرفته، همراه با فلان جور کلاه و فلان جور دستمال! باری که در حاشیه یک همایش هشتادوهشتی، خاطره این عکس را از عموفرج می‌پرسیدم، قهقهه زد و گفت: «عالمی داشت پدرت! حیف که خیلی زود رفت
والا در تئاتر، بازیگر قابلی بود! جوری بود که انگار همه زندگی‌اش را دارد بالای سن و روی صحنه می‌گذراند! یک تئاتری ذاتی بود که این را فقط من نمی‌گویم! مجید مجیدی، مرحوم ملاقلی‌پور، بهزاد بهزادپور و خیلی‌های دیگر که آن ایام حوزه بودند، شاهد بودند چگونه تئاتر، در گوشت و پوست و استخوان اکبر نهادینه بود».
این نوشته قرار است درباره عموفرج باشد و الا به درازا کشید خاطره‌گویی‌های ایشان از بابااکبر. یادش بخیر! در آن همایش، وسط خواندن متنی انقلابی بودم که ناگهان سر و کله عموفرج پیدا شد! جماعت، بی‌خیال متن من، شروع کردند به همهمه! که فلانی آمده! چند نفری حتی بلند شدند و او را در آغوش گرفتند! این شد که از جماعت خواستم برای سلامتی ایشان صلواتی بفرستند! متن را هم خیلی زود جمع کردم و آمدم پایین که بنشینم کنار ایشان اما عموفرج بغلم کرد حدود شاید 20 ثانیه! بعد هم این را گفت که می‌بخشید! خیلی دلم برای رفیق شهیدم تنگ شده بود... .
و حالا یاد روزهای کودکی افتاده‌ام! یاد روزهایی که در میان آن همه عکس تئاتری بابااکبر، با آن همه گریم‌های نامأنوس، سخت بود برایم پیدا کردن پدر اما به هر جان کندنی بود، پیدا می‌کردم! بابااکبر را پیدا می‌کردم و بعد می‌رفتم سراغ پیدا کردن عموفرج! 6 سالم بود! 7 سالم! همین حدود! بعدها که در اولین فیلم‌های دفاع‌مقدسی، بازی عموفرج را می‌دیدم، چقدر پز می‌دادم که با «حاج‌مهدی نریمان، فرمانده گردان کمیل» عکس دارم، می‌شناسمش، آنقدر نزدیک که «عموفرج» صدایش بزنم!
***
چند روز پیش، در خانه نشسته بودم که زنگ زدم سردبیر و گفتم: «سوژه‌ای دارم برای نوشتن. اینکه فلان کارگردان سینما را مدام می‌گویند ال است و بل است، هیچ نفهمیدیم اشاره به کدام کار مثلا فاخر او دارند! فقط می‌گویند ال است و بل است! آخر ما باید بفهمیم چرا ایشان را این همه مثلا مهم جلوه می‌دهند یا نه، چون که می‌گویند مهم است، همین به تنهایی کفایت می‌کند؟! هیچ هم خدایی بحث خط و خطوط مطرح نیست! واقعا برایم سوال پیش آمده! فلانی که هم‌موضع ما نیست را می‌دانم چرا، عاقبت 2 تا فیلم فاخر در کارنامه‌اش هست، بهمانی را که باز هم خیلی به این معنی هم‌موضع ما نیست، ایشان را هم می‌دانم چرا، عاقبت 2 تا فیلمنامه انصافا قوی در میان آثارش هست لیکن این یکی گمانم بیش از هر چیز، نان پروپاگاندایی را دارد می‌خورد که برایش درست کرده‌اند!»
سردبیر بی‌آنکه نظرش را نسبت به درستی یا نادرستی نظرم بیان کند، فقط بسنده کرد به این تذکر اخلاقی که ایشان الان در بستر بیماری است و فکر کنم درست نباشد طرح این سوژه. یعنی که ننویس!
***
ساعاتی بعد در دفتر روزنامه، بچه‌ها سرمقاله یکی از این چند روزنامه زنجیره‌ای را نشانم دادند که درباره مرحوم سلحشور، بی‌انصافی که چه عرض کنم، بی‌ادبی و بی‌اخلاقی را به بدترین جای ممکن رسانده بود، یکی هم این را نوشته بود که محبوبیت، زوری نمی‌شود! بردم و مطلب را نشان سردبیر دادم و گفتم: «شما از زاویه اخلاق، اجازه نوشتن سوژه صبحی را ندادی اما عجالتا این را بخوان!»
***
در این حدود 50 روزی که از درگذشت مرحوم سلحشور می‌گذرد، فکر می‌کنم همه نوشته‌ها، همه مصاحبه‌ها، ایضا همه سخنرانی‌ها درباره ایشان را با دقت دیده‌ باشم. هیچ کجا هیچ عزیزی از مردم نخواسته فرج‌الله سلحشور را باید زوری دوست داشته باشید! هیچ کجا هیچ عزیزی هیچ حرف آمیخته با اغراقی هم درباره ایشان نزده حتی که خروجی‌اش مثلا همین «محبوبیت زوری» باشد! صدالبته قبول دارم که محبوبیت با زور به وجود نمی‌آید اما چه مثل من فرج‌الله سلحشور را «عموفرج» بخوانیم یا نه، فقط بسنده کنیم به این عنوان «کارگردان متعهد» و چه آثار ایشان را فاخر بخوانیم یا نه، واقعیت حکایت از محبوبیت فرج‌الله سلحشور دارد.
واقعیت آن است که مردم، یعنی همین مردم کوچه و بازار، خود ایشان را، نیز آثار ایشان را دوست دارند. دقت شود که بحث بر سر کیفیت آثار این کارگردان فقید نیست که این حوزه، اساسا کار من نیست اما بعد از چند سال، نمایش دوباره سریال «یوسف پیامبر» و سیل پیام‌ها و خیل پیامک‌ها در این باره، مؤید محبوبیت ممتاز و متمایز مرحوم فرج‌الله سلحشور و آثار او نزد مردم است. «ممتاز و متمایز» از آن رو که ایشان را علاوه بر مردم کشور خودمان، مردم بسیاری از کشورهای دیگر به خصوص کشورهای منطقه غرب آسیا به شدتی شاید غیرقابل وصف دوست می‌دارند.
این مهم از «مردان آنجلس» کلید خورد و در «یوسف پیامبر» به اوج خود رسید. درباره کم و کیف این محبوبیت، سخن بسیار رفته و البته سخن بسیار باقی است، درباره دلایل این محبوبیت بین‌المللی نیز. شاید راز این محبوبیت، رویکرد صرفا قرآنی آثار ایشان باشد و ده‌ها شاید دیگر، اما این نوشته قصد واکاوی این مساله را ندارد. قصد دارد فقط بسنده کند به این نکته که اگر محبوبیت با زور ممکن نیست، نفرت هم با زور حاصل نمی‌شود و هرگز اینگونه نیست که با 4 تا ناسزای فلان روزنامه زنجیره‌ای، دوستداران داخلی و خارجی مرحوم سلحشور نسبت به ایشان نظر منفی پیدا کنند.
پر واضح است جماعت روشنفکر هرگز نتوانند محبوبیت خاص فرج‌الله سلحشور را تحمل کنند. اگر بتوانند بایکوت، اگر نه، فحش و ناسزا، اما واقعیت که با بد و بیراه قلب نمی‌شود. دنیا رسیده به جایی که دیگر گرفتن یا نگرفتن فلان خرس و بهمان خرمهره را دال بر محبوبیت هیچ کارگردانی نکند و نداند. بر سینه فرج‌الله سلحشور «اصحاب فستیوال» هیچ مدالی نینداختند اما مردم مصر، هنوز هم عاشق سریالی هستند که نامش را «یوسف صدیق» ترجمه کرده‌اند و آن دم که فهمیدند فرج‌الله سلحشور به دیار باقی پر گشوده، به هر نحو که یارای‌شان بود نشان دادند چقدر او را صمیمانه و بی‌ریا دوست می‌دارند.
***
چند روز پیش خبر شدیم جناب مجید مجیدی عزیز، چهره سال هنر انقلاب شدند. خب! از قبل هم قابل حدس بود که کارگردان اثر جهانی «محمد» که سلام و صلوات خدا بر او و خاندان پاکش باد، به این مهم نائل خواهند آمد. این خبر اما در صفحه نخست هیچ کدام از این روزنامه‌های پرادعای زنجیره‌ای بازتاب پیدا نکرد! اغلب‌شان حتی در صفحات هنری هم، از انتشار آن طفره رفتند! این مواجهه کاملا اخلاقی(!) جماعت مدعی «هنر برای هنر» با کارگردانی است که همه می‌دانند انتخابات 88 فیلم تبلیغاتی کدام نامزد را ساخت! وقتی با مجیدی چنین می‌کنند، تعجب از آن روز باید کرد که بد و بیراه نثار سلحشور نکنند!
واقعیت آن است که این جماعت، هم هنر را برای سیاست می‌خواهند، هم هنرمند را، و آن هم چه سیاستی؟ بی‌پدر و مادرترین سیاست ممکن! بی‌پدر و مادرترین سیاست ممکن یعنی سیاست منهای صداقت، منهای صفا، منهای اخلاق، و صدالبته منهای خدا!
والله نقد این جماعت به فلان قسمت «یوسف پیامبر» نیست که مثلا از نظر اهل فن، ساختگی و شعاری از کار درآمده! والله نقد این جماعت به فلان سکانس «محمد(ص)» نیست که مثلا از نظر اصحاب سینما، خوب از کار درنیامده!
همه نقد جماعت این است که تا وقتی «کدخدا» هست، اصلا و اساسا چرا باید با استفاده از هنر، مردم دعوت به «خدا» شوند؟! مشکل یا به عبارت اصحّ، مرض این جماعت منورالفکر در هیچ نیست الا در قلب مریض‌شان، آنجا که دعوت به خدا، دعوت به پیامبران الهی و دعوت به هنر دینی را پس می‌زنند، خواه این دعوت از سوی مجیدی صورت گرفته باشد، خواه از سوی سلحشور!
این جماعت آنقدر مریضند که برای این پس زدن، هیچ به تفاوت مشرب هنری گاه کم و گاه زیاد آقایان سلحشور و مجیدی کار نداشته باشند، بلکه فقط به اصل این پس زدن توجه کنند! چیست جرم مشترک این 2 عزیز؟! هیچ، الا دعوت به آسمان، در عصری که علی‌الظاهر دعوت باید به زمین باشد، به زمین و به نفس و به فساد و به دروغ و به دغل و به هیجان کاذب و به هیاهو برای هیچ!
عجب حقی داشت خدا برای بیان این 3 آیه: «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون. و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی‌الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم‌المفسدون و لیکن لایشعرون».
***
راستش کمی تعجب کردم وقتی در حرم رضوی، رهبر حکیم و هنرشناس انقلاب، اسم شهید آوینی و مرحوم سلحشور را با هم آوردند اما فی‌الحال که نگاه می‌کنم، می‌بینم چه تعجب بی‌خودی! آیا «روایت فتح» جز دعوت به خدا بود؟! و آیا «یوسف پیامبر» جز دعوت به خدا بود؟!
باور دارم مشکل اساسی جماعت پرمدعای قصه ما، نه با خود آوینی است، نه با خود سلحشور، نه حتی با خود مجیدی، بلکه با هر آنچه بوی این دعوت به خدا را می‌دهد، عداوت دارند! مشکل اصل کاری این جماعت با رزمندگانی است که نشان دادند فتح و فتح‌الفتوح، جز از مسیر اعتماد به وعده الهی به دست نمی‌آید! و سر همین است که می‌بینیم بچه‌های جبهه و جنگ را بیش از خود آوینی می‌زنند! و در اوج گستاخی، علیه شهدای مدافع حرم، قلم می‌رانند! و سر همین است که می‌بینیم اگر در مواجهه با جناب مجیدی، تنها به سانسور و بایکوت اکتفا می‌کنند اما به «بهانه خلقت، حضرت ختمی مرتبت» که می‌رسد، عداوت را به اوج می‌رسانند، وقیحانه تیتر می‌زنند که «من هم شارلی هستم»!
آری! نفرت این جماعت، از خدای سلحشور است، نه خود سلحشور. این هنرمندان عرصه سینما که جای خود دارند؛ اگر می‌بینیم دل آلوده جماعت مدعی، هرگز با خمینی و خامنه‌ای صاف نمی‌شود، جز برای آن نیست که حتی در حماسه سوم خرداد هم، اشاره آن امام بت‌شکن، به خدا بود و لاغیر! و جز برای آن نیست که خامنه‌ای هم علی‌الدوام از دست قدرت الهی با ما سخن می‌گوید!
ندیدید روز آن توافق فزرتی، با آن عکس‌های چند ستونی، چگونه توهم زدند کدخدا حتی از خدا هم کارگشاتر است؟! و نمی‌بینید چگونه به بندگی شیطان بزرگ درآمده‌اند؟! و نمی‌شنوید چگونه حرف او را و موضع او را و همان کلام او را تکرار می‌کنند؟!
***
خدایا!‌ ای آفریننده ما! ‌ای خالق ما! اگر که در راه تو باشد، چه زیباست ناسزا شنیدن، لیکن هدف تویی! اینها خیال می‌کنند تو را خواهند کشت! اینها خیال می‌کردند تو مرده‌ای! اینها خیال می‌کنند کدخدا از تو بزرگ‌تر است! و سعی در بزک ابلیس دارند! و توهم زده‌اند اعتماد به شیطان بزرگ، سران کاخ سفید را آدم می‌کند! و خیال برشان داشته بود با عکس‌های چند ستونی، قادرند ستون عرش تو را به لرزه درآورند!
ما اما به تو ایمان داریم و تنها تو را به خدایی قبول داریم! و تنها تو را می‌پرستیم! و هیچ لزومی نمی‌بینیم که دست از دین پیامبران تو بشوییم! خدایا! ما بهانه‌ایم! طغیان علیه تو کرده‌اند! نه! برگرداندنی نیست شیطان رانده‌شده! آنکه باید برگردد و زمین را... همه زمین را از عدل و داد پر کند، مردی است از تبار محمد صلی‌الله علیه و آله. تا او نیاید، نه فتحی روایت شده، نه محمدی ساخته شده! غدیر دیگری لازم است! تقدیر کن برای ما... .


نقطه، صفحه قبل!

حسین شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: رئیس کل بانک مرکزی کشورمان بعد از دیدار خصوصی با«جک‌لو»وزیرخزانه‌داری آمریکا که بدون حضورخبرنگاران و پشت درهای بسته! صورت گرفته بود، روز گذشته در مصاحبه با تلویزیون بلومبرگ تصریح کرد که «برجام تاکنون تقریباً هیچ دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است»

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، روزنامه کیهان در ستون یادداشت امروز خود نوشت :

آقای ولی‌الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی کشورمان بعد از دیدار خصوصی با «جک‌لو» وزیر خزانه‌داری آمریکا که بدون حضور خبرنگاران و پشت درهای بسته! صورت گرفته بود، روز گذشته در مصاحبه با تلویزیون بلومبرگ تصریح کرد که «برجام تاکنون تقریباً هیچ دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است» و توضیح داد که امکان دسترسی به 100 میلیارد دلار دارایی‌های مسدود شده را نداریم و ممنوعیت همکاری‌های بین بانکی موسوم به «مبادلات چرخه‌دار- U-TURN» به ایران اجازه استفاده از خدمات دلاری در مبادلات خارجی را نمی‌دهد و بانک‌های اروپایی نیز کماکان نگران نقض قوانین آمریکا و مواجه شدن با جریمه‌های سنگین هستند و...

تأکید صریح آقای دکتر سیف بر بی‌فرجام بودن برجام بدون اعتراف ایشان نیز به وضوح قابل درک بود و پایان خسارت‌آفرین آن بارها همراه با ارائه اسناد و شواهد غیرقابل تردید از سوی منتقدان دلسوز گوشزد شده بود ولی دولت محترم به جای بررسی نظرات مستند منتقدان و پیشگیری از فاجعه‌ای که امروزه خود به آن اعتراف می‌کند، منتقدان را با ملامت‌های آمیخته به ناسزا، نواخته و باور نداشت که این بار کج مانند همه بارهای کج دیگر، هرگز به مقصد نمی‌رسد که نرسید. اما، جلوی ضرر، از هر کجا که گرفته شود، «سود» است و در این باره گفتنی‌هایی هست!

1- اظهارات رئیس کل بانک مرکزی اگرچه بیان یک واقعیت محسوس و ملموس است و از بی نتیجه بودن نزدیک به سه سال مذاکره هسته‌ای دولت محترم و هزینه‌های سنگینی که به کشور تحمیل شده حکایت می‌کند ولی اعتراف ایشان «کامل» نیست و فقط اشاره به بخشی از یک واقعیت تلخ است. ایشان می‌فرمایند؛ برجام تاکنون «تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است که باید گفت؛

اولاً؛ هیچ دستاورد دیگری در سایر عرصه‌ها نیز نداشته است، و البته طبیعی است که آقای سیف تنها درباره حوزه مسئولیتی خویش که «اقتصاد» است اظهارنظر کرده است.

ثانیاً؛ برجام نه فقط هیچ دستاوردی نداشته است، بلکه خسارت‌های فراوان و در بسیاری از موارد، غیر قابل جبران نیز به دنبال داشته است که به نمونه‌هایی از آن اشاره‌ای گذرا - اما مستند- خواهیم داشت.

2- تصور این که بعد از بی‌نتیجه بودن برجام و سه سال مذاکره فشرده و پرهزینه، اکنون به «نقطه آغاز» بازگشته‌ایم، تصوری خطا و به دور از واقعیت است. به بیان دیگر، گزاره معروف «نقطه، سر خط» گویای شرایط کنونی ما نیست، بلکه دهها و شاید صدها گام از نقطه شروع مذاکرات هسته‌ای در دولت یازدهم، به عقب نیز برداشته‌ایم و گویاترین گزاره برای توصیف شرایط کنونی، «نقطه، صفحه قبل»! است. چرا که؛ بسیاری از امتیازات نقد را سخاوتمندانه! به حریف واگذار کرده‌ایم و اکنون با دست‌های تقریباً خالی به نقطه کنونی رسیده‌ایم. بیش از 12 هزار سانتریفیوژ را از چرخه غنی‌سازی خارج کرده‌ایم. تحقیق و توسعه برای غنی‌سازی را در فردو متوقف کرده‌ایم. قلب رآکتور اراک را بیرون آورده و برای آن که هرگز قابل بازگشت نباشد، با بتن‌ پر کرده‌ایم، 9700 کیلوگرم از ده‌هزار کیلوگرم اورانیوم غنی شده، زیر 5 درصد را که طی ده سال با تلاش دانشمندان هسته‌ای کشورمان به دست آورده بودیم از کشور خارج کرده‌ایم و... همه این امتیازات را قبل از شروع مذاکرات هسته‌ای دولت یازدهم، در اختیار داشتیم و اینکه گفته می‌شود، اگر آمریکا به تعهداتش عمل نکند، ما نیز، امتیازات داده شده را پس می‌گیریم، بیشتر به یک شوخی- البته بی‌مزه- شبیه است. زیرا بسیاری از آنچه که از دست داده‌ایم قابل بازگشت نیست و یا، دست کم آن که به آسانی قابل بازگشت نیست و بازگشت آن با هزینه‌های سنگین و صرف وقت چندین ساله همراه است که به هر حال بازگشت تنها راه است.

3- دولت محترم طی سه سال گذشته تقریبا همه تلاش خود را به مذاکرات هسته‌ای اختصاص داده بود تا آنجا که گفته می‌شد، دولت در وزارت خارجه، خلاصه شده است و تنها دستور کار وزارت خارجه نیز مذاکرات هسته‌ای است و هرگاه به کم‌توجهی دولت نسبت به سایر مشکلات و مسائل موجود و مخصوصا مشکلات اقتصادی و معیشتی انتقاد و اشاره‌ای می‌شد، آقای دکتر روحانی حل همه مشکلات، حتی آب خوردن مردم را هم به نتیجه مذاکرات هسته‌ای موکول می‌کرد و نتیجه آن که رکود سنگین، سختی معیشت، گرانی و تورم سرسام‌آور، افزایش 3 برابری نقدینگی از 460 هزار میلیارد تومان - آغاز به کار دولت محترم - به هزار و یکصد‌هزار میلیارد تومان، توقف تولید و... به مردم تحمیل شد. این خسارت‌های سنگین را هم باید به سایر پی‌آمدهای خسارت‌آفرین برجام افزود.

4- دولت یازدهم در سیاست خارجی هم نه فقط موفقیت قابل اعتنایی نداشته است بلکه به عزت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران و اعتبار مردم این مرز و بوم در عرصه بین‌المللی نیز آسیب‌های جدی وارد کرده است که خود حدیث مفصلی است و شرح آن را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم و در این وجیزه فقط به بیانیه اخیر اجلاس سران کشورهای اسلامی در اسلامبول اشاره می‌کنیم. در این اجلاس، بسیاری از سران کشورهای اسلامی که از مواضع دولت آقای روحانی و سیاست خارجی آن، پیام «وادادگی» دریافت کرده‌اند، با این توهم که ایران اسلامی از جایگاه انقلابی خود فرود آمده است، جرأت پیدا کرده و به خود اجازه می‌دهند در مقابل دریافت رشوه از آل‌سعود فکسنی و نوکرصفت محکومیت جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله لبنان را در بیانیه پایانی اجلاس بگنجانند و جناب روحانی به جای ترک اجلاس، فقط از حضور در جلسه اختتامیه خودداری می‌کند ...

5- و اما، سخن اصلی در این نوشته، پیشگیری از ادامه خسارت‌های فراوانی است که بعد از 3 سال مذاکرات پرهزینه هسته‌ای و با رسیدن به نقطه کنونی متحمل شده‌ایم، چگونه؟! اولین گام در این راه، پذیرش این واقعیت غیرقابل انکار است که آمریکا به هیچیک - تاکید می‌شود هیچیک- از تعهدات خود پایبند نبوده است و در مقابل امتیازات نقدی که دریافت کرده است فقط چند وعده نسیه داده است که این وعده‌های نسیه را هم امروزه یکی بعد از دیگری پس می‌گیرد. آیا کسی که از اندک واقع‌بینی برخوردار باشد، می‌تواند این واقعیت تلخ را انکار کند؟ پاسخ بدون کمترین تردیدی منفی است. ولی متاسفانه دیده می‌شود، برخی از همراهان ناهمراه دولت محترم که به هر علت - از جمله پیوندهای نه چندان ناشناخته - حاضر نیستند دست از همراهی آمریکا و یا به بیان دقیق‌تر دست از کاسه‌لیسی آمریکا بردارند، از هم‌اکنون تلاش گسترده‌ای را برای تغییر صورت مسئله آغاز کرده‌اند. از جمله آن که، بلافاصله بعد از اظهارات صریح آقای سیف که «برجام تقریبا هیچ دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است»، از یکسو، اظهارات ایشان را سانسور کرده و از سوی دیگر حجم انبوهی از به اصطلاح تحلیل و تفسیرهای من درآوردی را روانه رسانه‌ها کرده‌اند که مگر قرار بود، برجام مشکلات اقتصادی را حل کند؟!

این شارلاتانیزم رسانه‌ای در حالی است که؛

الف: همین جماعت در اولین روز بعد از اجرایی شدن برجام، تیترهای اول رسانه‌های زنجیره‌ای و تحت اجاره خود را به آغاز رونق اقتصادی و خروج از تحریم اختصاص داده بودند. و به عنوان نمونه - فقط نمونه - روزنامه ایران با تیتر درشت در صفحه اول خود از «فروپاشی تحریم»  خبر داد!  روزنامه ابتکار تیتر زد که «تحریم‌ها‌رفت»!  روزنامه اعتماد از «صبح بدون تحریم»! خبر داد، روزنامه قانون با تیتر درشت نوشت «خلاص شدیم»! روزنامه شرق در تیتر تمام صفحه خود آورد «اینک بدون تحریم»! وقایع‌اتفاقیه تیتر زد «یک روز خوب برای دنیا»! و...

ب: آقای رئیس‌جمهور؛ از برجام با عنوان «آفتاب تابان» یاد کرد و پیروزی دولت در رفع تحریم‌ها را «دستاورد بزرگ» نامید!  و تاکید کرد که برجام، سرمایه می‌آورد، مشکلات را حل می‌کند! اشتغال می‌آفریند! عزت و احترام ملت ایران را در پی دارد! برجام آغاز حرکت شتابان اقتصادی کشور است! موفقیت 23 تیر، نتیجه دعای سحرخیزان ماه رمضان بود! مردم آثار مثبت و موفقیت‌آمیز برجام را قدم به قدم لمس می‌کنند! برجام یک آفتاب تابان است، وقتی که فردی چشمش را ببندد می‌گوید که شب است و او باید چشمش را باز کند و ببیند که برجام آفتاب است! و...

ج: حالا باید از رئیس‌جمهور محترم پرسید آیا شارلاتان‌هایی که امروزه ادعا می‌کنند «مگر قرار بود برجام گشایش اقتصادی بیاورد که اگر نیاورده باشد، ناکام و نافرجام تلقی شود»؟! در پی فریب دولت محترم و ادامه راه خسارت‌آفرینی که تاکنون دنبال شده است، نبوده و نیستند؟! و آیا اولین گام موثر و ضروری رئیس‌جمهور محترم آن نیست که این دروغ‌پردازان کاسه‌لیس را از اطراف خود براند و سپس با نگاهی واقع‌بین برای پیشگیری از ادامه خسارت‌های فاجعه‌بار، چاره‌اندیشی کند؟

6- و اما، مگر نه این که قرار بود اگر هر یک از طرفین توافق هسته‌ای تعهدات خود را زیر پا بگذارند، طرف مقابل نیز اقدامات انجام شده را بازپس گیرد و از ادامه همکاری خودداری ورزد؟ اگر اینگونه بوده است - که هست - و اساسا هر پیمان و توافق‌نامه‌ای تنها با پایبندی طرفین توافق قابل ادامه است، اکنون نوبت جمهوری اسلامی ایران است که اولا؛ ادامه همکاری در اجرای تعهداتی که برعهده گرفته بود را متوقف کند و ثانیا؛ اقدامات انجام شده را که قرار بود بازگشت‌پذیر باشند، به حالت اولیه بازگرداند!

دولت محترم، متاسفانه و علی‌رغم توصیه‌ها و هشدارهای دلسوزان، بی‌آن که تضمین محکم و غیرقابل تغییری از حریف بگیرد، بسیاری از تعهدات خود را به صورت کاملا یکجانبه و به گونه‌ای که قابل بازگشت نیست، عملیاتی کرده است، که این اقدامات شتابزده و برخاسته از اعتماد بی‌علت به حریف اگرچه خسارات فراوانی در پی داشته است ولی می‌تواند - و باید - با ازسرگیری فعالیت‌های متوقف شده جبران شود.

و از سوی دیگر، انتظار آن است دولت محترم ضمن از سرگیری فعالیت‌های متوقف شده، رسما اعلام کند که از انجام تعهدات بعدی نظیر اجازه بازرسی از تاسیسات هسته‌ای، خودداری کرده و به غنی‌سازی نامحدود که NPT آن را حق کشورهای عضو دانسته است ادامه خواهد داد و...

و بالاخره دولت محترم باید مطمئن باشد که درصورت انجام این اقدامات انقلابی، آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، و به قول هفته‌نامه آمریکایی «ویکلی استاندارد» تمام رؤسای‌جمهور آمریکا از کارتر تا اوباما در یک نقطه با امام خمینی(ره) اشتراک نظر دارند و آن، این که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.


فرجام برجام!

محمدکاظم انبارلویی طی  یادداشتی در روزنامه رسالت نوشت: رئیس‌جمهور در پیام نوروزی خود تصریح کرد: "برجام به فرجام" رسید و "زنجیرهای تحریم" پاره شد. او به طور مشخص در این پیام گفت: تحریم‌های بانکی، مالی، پولی و ... برداشته شد. اما رئیس کل بانک مرکزی که به آمریکا سفر کرده است دیروز در مصاحبه با المانیتور...

به گزارش خبرگزاری تسنیم، رئیس‌جمهور در پیام نوروزی خود تصریح کرد: "برجام به فرجام" رسید و "زنجیرهای تحریم" پاره شد. او به طور مشخص در این پیام گفت: تحریم‌های بانکی، مالی، پولی و ... برداشته شد. اما رئیس کل بانک مرکزی که به آمریکا سفر کرده است دیروز در مصاحبه با المانیتور می گوید؛ - آمریکا به تعهداتش عمل نکرد - نمی توانیم از پول‌های خود در خارج استفاده کنیم - تقریبا هیچ اتفاقی نیفتاده است - ایران انتظار دارد دولت آمریکا بر اجرای کامل توافق هسته‌ای پایبند باشد

- برداشته شدن عملی همه تحریم‌های هسته‌ای مستلزم برخورداری ایران از ساز و کار مبادلاتی uturn است. (1)
سیف همین سخنان را به زبان دیگر در نشست شورای روابط خارجی آمریکا تکرار کرده و گفته است؛
-آمریکا و اروپا باید به تعهدات خود براساس توافق هسته‌ای عمل کنند
- انتظار ما این بود که بعد از توافق هسته‌ای ، ایران به سیستم اقتصادی بین‌المللی دوباره متصل شود اما تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است
- ایران همچنان مشکلاتی برای دسترسی به دارایی‌های مسدود شده خود دارد.
- آمریکا هنوز به تعهدات خود در توافق هسته‌ای عمل نکرده است
- تاکنون اثری از توافق هسته‌ای که انتظار داشتیم ، ندیدیم
- ایران به همه تعهدات خود عمل کرده اما طرف مقابل به تعهدات خود عمل نکرده است. (2)
نعمت‌زاده وزیر صنعت و معدن و تجارت در یک برنامه تلویزیونی تصریح کرد؛ از سرعت اجرای برجام راضی نیستیم. (3)
سیف با وزیر خزانه‌داری آمریکا در حاشیه اجلاس بهاره صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی دیدار و گفتگو کرد. این دیدار پشت درب‌های بسته انجام شد. سیف هیچ توضیحی درباره دستاوردهای این دیدار نداد.
روزنامه ایران دیروز مدعی شد پس از این دیدار وزارت خزانه‌داری آمریکا بیانیه صادر کرده و گفته است: "آمریکا به تعهدات خود پایبند می ماند". (4)
روزنامه ایران توضیح نداده است که وزارت خزانه‌داری آمریکا به کدام تعهد پایبند می‌ماند؟ تعهد به صهیونیست‌ها درباره اخلال در اجرای تعهدات برجام یا تعهد به ایران و شرکای بین‌المللی خود؟!
اظهارات سیف در آمریکا و نیز نعمت‌زاده در سیمای جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که مطالب گفته شده پیرامون "فرجام برجام" در پیام نوروزی رئیس جمهور حداقل پیرامون رفع تحریم‌های پولی ، بانکی، مالی و ... صحت ندارد و مطابق با واقع نیست.
آقای سیف مثل آقای صالحی نیست که بگوییم فقط باید در مورد مسائل فنی سخن بگوید و حق اظهارنظر در مورد مسائل دیگر را ندارد. او مستقیما مسائلی را مطرح کرده که مربوط به مسئولیت قانونی او بوده است.
او به سفارش آقای عراقچی خبرنگاران را به بانک مرکزی برد تا اعلام کند، سوئیفت باز است و سوئیفت هم واقعا باز بود اما تجار، بازرگانان، فعالان اقتصادی و حتی مقامات دولتی و مقامات بانکی ایران می‌گویند این "باز بودن" هیچ دردی را دوا نمی‌کند.
حتی روزنامه جمهوری اسلامی که تمام قد از فتح‌الفتوح دولت در برجام دفاع می‌کند دیروز نوشت: "نمایندگان شرکت‌های اروپایی در دیدار با مقامات آمریکایی از تداوم دشواری‌های معاملات تجاری با ایران گله کرده‌اند."
جمهوری اسلامی می‌نویسد؛ امیر اصلانی از وکلای مستقر در پاریس که اخیرا به نمایندگی از شرکت‌های بزرگ فرانسوی با ایران مذاکره کرده می‌گوید؛ "هیچ چیز پیش نمی‌رود."
جمهوری اسلامی از قول نمایندگان شرکت‌های ایرباس، لورال، تالیس و پژو سیتروئن نوشته این جماعت با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو هستند. (5)
آقای عراقچی باید به انبوهی از سوالات در این مورد پاسخ دهد.
اینجا اصلا بحث خبرنگار صدا و سیما نیست که یک مطلب را به رئیس‌جمهور اتریش القا کند و او هم همان القا را بپذیرد.
این بحث صریح آقای سیف عالی‌ترین مسئول مبادلات پولی و مالی مردم و دولت است. این بحث اعتراف وزیر صنعت و معدن مبنی بر عدم رضایت از روند اجرای برجام است.
این بحث مقامات اروپایی است که میلیاردها دلار قرارداد با ایرانی‌ها در رفت و برگشت به کشورهای مربوط بسته‌اند که صریح می گویند: "کار پیش نمی رود."!
عجیب است  وسط این بدعهدی و نقض پیمان توسط آمریکایی‌ها، همین روزها وزارت خارجه آمریکا بیانیه صادر می کند در مورد نقض حقوق بشر در ایران و مدعی می‌شود: "روحانی رئیس‌جمهور اسلامی ایران در سال 2013 بعد از یک انتخابات غیر آزاد روی کار آمده است"!
این نهایت بی‌شرمی و اهانت به ملت ایران و برگزیده ملت ایران است.
سخنگوی دولت و سخنگوی وزارت خارجه در برابر این بی‌حرمتی‌ها و بدعهدی‌ها ساکت هستند و هر از چندی یقه منتقدین مشفق و دلسوز را می‌گیرند و ناسزا نثار آنها می‌کنند.
آیا این رسم پاسخگویی به عنوان یک وظیفه و پاسخ به سوالات افکار عمومی به عنوان یک حق است؟!
بعید است در این فرایند گفتگو برجام به فرجام برسد.
پی‌نوشت‌ها:
1- خبرگزار تسنیم ، شناسه خبر 1049402 - سرویس اقتصادی
2- همشهری 28 فروردین95 صفحه 4
3- همان
4- روزنامه ایران 28 فروردین 95  صفحه اول
5- روزنامه جمهوری اسلامی 28 فروردین 95 صفحه 15


  ایران و اروپا در مرحله انتخاب

سیدعلی خرم در سرمقاله روزنامه شرق نوشت: جمهوری اسلامی ایران از نظر داخلی و خارجی در آستانه انتخاب دوستان خود و تعامل سازنده با جهان طبق دستورالعمل سند چشم‌انداز ٢٠ساله قرار دارد. فضای پس از توافق هسته‌ای، این موقعیت «انتخاب» را به وجود آورده است که می‌تواند با پتانسیل «نقش منطقه‌ای بین‌المللی ایران» ترکیب شود و دوستانی باارزش‌تر و پرنفوذتر در جهان و تکمیل‌کننده منافع و امنیت ملی کشورمان به ما معرفی کند و در دسترس دست‌اندرکاران سیاست خارجی ایران قرار دهد. در میان قدرت‌های تأثیرگذار بین‌المللی که قطعا آمریکا، اروپا، روسیه، چین و ژاپن خواهند بود، باید حداقل با برخی روابط نزدیک و دوستانه داشت و با بقیه اگر روابطی دوستانه نمی‌توانیم داشته باشیم، حداقل نباید اجازه خصمانه‌شدن روابط را داد.

این نقطه حداقلی، الزامی است که می‌توان برای حفظ منافع و امنیت ملی کشور و جلب حمایت برای اهداف منطقه‌ای ایران رعایت کرد. نیاز به هوشمندی زیادی نیست که در صورت اتخاذ سیاست‌های تنش‌زا و به‌اصطلاح تهاجمی، قدرت‌های بین‌المللی قادرند علیه منافع و امنیت ملی ایران هم‌داستان شوند. وقایع بعد از انقلاب و به‌ویژه در دوران دولت‌های نهم و دهم، این را به‌خوبی نشان داده است و تاریخ قدرت‌های مطرح جهان نظیر ژاپن و چین نیز به ما می‌آموزد هنگامی که آنها سیاست‌هاي تعامل سازنده را برگزیدند، توانستند خود را از نظر اقتصادی و صنعتی احیا کنند و در صف کشورهای پیشرفته و قدرتمند جهان قرار گیرند. بنابراین «انتخاب دوستان» برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم و در نقطه عطف قرار دارد. تصور اینکه ایران بتواند فقط به روسیه و چین تکیه کند، تصوری مخدوش و گمراه‌کننده است و در ذات با اهداف انقلاب یعنی سیاست «نه شرقی نه غربی» در تضاد است.

 بی‌شک دوستی آگاهانه و انتخابگر با هردو جناح شرق و غرب به ترتیبی که بتواند تأمین‌کننده منافع و امنیت ملی کشور باشد، تأمین‌کننده اهداف انقلاب بوده است. اکنون و با سفر خانم موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در آستانه انتخاب یکی از دوستان و شرکای قابل اتکا در میان قدرت‌های بین‌المللی و تأثیرگذار قرار گرفته‌ایم. اتحادیه اروپا هم همین شرایط را در مورد جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای تأثیرگذار آزمایش می‌کند.

این انتخاب قبلا بین اروپا و بسیاری از کشورها مانند ژاپن، چین، روسیه، هند، ترکیه، اعراب تا برزیل، آفریقای‌جنوبی و... صورت گرفته است. برای مثال، ترکیه برای تعامل سازنده با اروپا و ورود به این اتحادیه، نزدیک به چهار دهه است تلاش می‌کند. بسیاری از اخم و تخم‌ها بین اتحادیه اروپا و ترکیه صورت گرفته و اگرچه ترکیه هنوز نتوانسته به‌عنوان عضو، وارد اتحادیه اروپا شود، ولی تأثیرات فراوانی در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و صنعتی از اروپا گرفته و متقابلا تأثیراتی بر سیاست‌های اروپایی گذاشته است. اقتصاد و صنعت ترکیه با ارتباط با اقتصاد و صنعت اروپا توانسته جزء اقتصادهای نوظهور جهان قرار گیرد و از بالاترین استانداردها برای صادرات برخوردار شود.

این دومین سفر رسمی خانم موگرینی در فضای پس از توافق هسته‌ای برجام است. دو طرف اروپایی و ایرانی باید همت کرده و پایه‌های روابط مستحکم و تکمیل‌کننده در سطح منطقه‌ای و جهانی را پی‌ریزی کنند. در میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا، ما به‌طور دوجانبه روابط خوبی با ایتالیا، فرانسه، اتریش، آلمان و... برقرار کرده‌ایم.

 اکنون وقت آن است با مجموعه ٢٨ کشور اتحادیه روابط‌مان را گسترش دهیم و طرفین از مواهب آن برخوردار شوند. بخشی از این راه در دوران دولت‌های هفتم و هشتم بین ایران و اروپا تبادل نظر شده و روی ایجاد دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا در ایران به مشابهت سفارت کشورمان در اتحادیه اروپا، توافق اصولی شده است. بحث‌های گسترده‌ای بین دو طرف در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی و صنعتی صورت گرفته که اکنون می‌تواند در وقت صرفه‌جویی کند. اتحادیه اروپا در مسائل سوریه، اکنون مواضع ایران را بهتر درک می‌کند و قانع شده پافشاری بر حذف رأس حکومت سوریه، وقایعی نظیر عراق و لیبی را به‌وجود می‌آورد که خود معضل بزرگ‌تری است بنابراین باید بر مبارزه با تروریسم به‌جای بحث انحرافی سرنگونی بشار اسد، تکیه کرد و تکلیف رأس حکومت را به مردم سوریه واگذار کرد که در پروسه دموکراتیک شخص موردنظر خود را انتخاب کنند. خطری که جهان و ازجمله اروپایی‌ها را به‌وضوح تهدید می‌کند، خطر افراطی‌گری کور و تروریسم است که با یک اراده و همت جهانی، می‌توان بر آن فائق آمد و جمهوری اسلامی ایران نشان داده در تئوری و در عمل، شریک قابل اتکای اروپا می‌تواند باشد.


 دنياي وارونه!

در سرمقاله روزنامه اعتماد نیز آمده است : شايد هنوز نتوانسته‌ايم درك دقيقي از وضعيت روابط بين‌المللي را در جامعه خود جا بيندازيم، به همين دليل برخي گمان مي‌كنند كه روابط بين‌الملل هم چيزي شبيه روابط دو نفر براساس اخلاق و انصاف يا قانون است. البته اين به‌ آن معنا نيست كه اين روابط نيز به‌طور كامل هركي هركي است، ولي در هر حال نسبت به واقعيت اين روابط نبايد خيلي خوش‌بين بود. براي فهم ماجرا بد نيست كه چند خبر را در كنار يكديگر مرور كنيم.
١- اجلاس كشورهاي اسلامي در بيانيه پاياني خود ايران را متهم به حمايت از تروريسم و دخالت در امور داخلي كشورهاي منطقه كرده است.
٢- چند روز پيش خبري منتشر شد مبني بر اينكه «باب گراهام، سناتور سابق امريكايي و فرماندار فلوريدا در مصاحبه‌اي گفت: كاخ سفيد به زودي اسنادي را منتشر مي‌كند كه مشخص مي‌كند برخي اعضاي ارشد كاخ پادشاهي عربستان در تامين و كمك مالي و حمايت مستقيم براي انجام حملات تروريستي ١١ سپتامبر ٢٠٠١ دست داشته‌اند. اين اظهارنظر از سوي اين سناتور سابق امريكايي كه هنوز از سوي كاخ سفيد تاييد نشده پس از آن مطرح شد كه وي سال‌ها براي افشاي اين اسناد و علني كردن آنها با مقام‌هاي امريكايي درگيري داشته است. گراهام به خبرنگاران گفت: برت هولمگرن، مشاور ارشد سياسي معاون اوباما در امور امنيت ملي گفته كه بازبيني
٢٨ صفحه از اين گزارش محرمانه كه ويرايش شده است، به زودي صورت مي‌گيرد.»
٣- يك دادگاه امريكايي حكمي را صادر كرده است كه بر اساس آن ايران را محكوم به پرداخت نزديك به ١١ ميليارد دلار بابت ماجراي ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ كرده است. «جورج دنيلز» قاضي دادگاه نيويورك امريكا حكمي غيابي را صادر كرده است كه براساس آن ايران بايد به خانواده‌هاي قربانيان انفجار مركز تجارت جهاني و پنتاگون در ماجراي ١١ سپتامبر پول پرداخت كند.
٤- پذيرش رسمي پرداخت هديه يا همان رشوه از سوي عربستان سعودي به نخست‌وزير مالزي به مبلغ ٦٨١ ميليون دلار!
٥- كشته شدن هزاران تن از مردم يمن بر اثر حملات هواپيماهاي عربستان به مردم آن كشور.


٦- تقريبا همه تروريست‌هاي ١١ سپتامبر از اتباع عربستان بودند و بعضا روابط نزديكي باواسطه با خانواده سلطنتي داشته‌اند.
٧- قريب به اتفاق تروريست‌هاي موجود متاثر از افكار وهابيون و سلفي‌هاي حاكم در عربستان سعودي هستند و از همه مهم‌تر اينكه اين گروه‌ها در طالبان افغانستان ريشه دارند كه به وسيله سعودي‌ها و اماراتي‌ها تاسيس و تقويت شدند و نطفه تروريسم اسلامي را در آن كشور منعقد كردند.
با اين ملاحظات در اين دنياي وارونه چه مي‌توان كرد؟ آيا يك‌تنه بايد در برابر آنان ايستاد؟ آيا اين ايستادگي منجر به نتيجه خواهد شد يا نوعي عمل انتحاري است؟ آيا بايد در برابر اين نظام و ساختار ظالمانه كوتاه آمد و به آن تن داد؟ در اين صورت هويتي براي ما باقي نمي‌ماند كه ارزش ادامه داشته باشيم. بنابراين هر دو حالت ماجرا غيرقابل دفاع است. تنها راهي كه مي‌ماند اتخاذ يك راهبرد دووجهي است. در درجه اول تقويت قدرت ملي كشور است. وقتي از قدرت ملي سخن مي‌گوييم، همه جوانب و مولفه‌هاي سازنده قدرت مدنظر است. قدرت نظامي، قدرت اقتصادي، قدرت سياسي، قدرت مديريت و قدرت دموكراسي و نيز جمعيت و فرهنگ كه همگي مولفه‌هاي ضروري و تشكيل‌دهنده قدرت هستند. كره شمالي حتي اگر به لحاظ قدرت نظامي پيشرفته باشد، به دليل ضعف در قدرت اقتصادي، ديريا زود سر تسليم فرو مي‌آورد. بنگلادش هرچند جمعيت زيادي دارد، ولي در موقعيتي نيست كه از اين نيروي انساني استفاده‌اي را كه ژاپن مي‌كند، داشته باشد. تناسب ميان وجوه و مولفه‌هاي قدرت شرط لازم براي حضور مستقل و كارآمد در اين نظام بين‌الملل ناعادلانه است.
نكته‌اي كه اهميت دارد، اين است كه كسب برخي مولفه‌هاي قدرت، هزينه چنداني ندارد. تقويت قدرت نظامي و حتي اقتصادي زمان‌بر و پرهزينه است، ولي قدرت سياسي مبتني بر دموكراسي و آزادي و نيز تقويت بنيان‌هاي فرهنگي نه تنها هزينه چنداني ندارد، بلكه به كاهش هزينه‌هاي ديگر هم منجر خواهد شد. بنابراين قدرت مبتني بر دموكراسي يكي از مولفه‌هاي مهم قدرت است و نقش بازدارنده در خصومت نظام بين‌الملل عليه كشور دارد.
وجه ديگر اين راهبرد، اتخاذ تصميم مطابق منافع ملي كشور است. قرار نيست كه يك كشور هزينه و بار اصلاح جهان را بر دوش بكشد. حتي اگر اين كشور قدرتمندترين كشور دنيا هم باشد، ناتوان از كشيدن اين‌بار سنگين است. بنابراين بايد حتي‌المقدور در موضوعاتي حساسيت به خرج داد كه مرتبط با منافع ملي كشور است. چگونگي اين حساسيت نيز بايد از خلال گفت‌وگو و بحث عمومي و آزاد شكل بگيرد. در واقع سياست خارجي بايد به موضوعي فراجناحي و فراحزبي تبديل شود، زيرا درباره منافع ملي نمي‌توان رقابت داخلي كرد. بدون رسيدن به تفاهمي عمومي در مسائل اصلي منافع ملي، ممكن نيست كه بتوانيم يك سياست خارجي اصولي و موثر داشته باشيم و در مقابل اين نظام بين‌الملل و دنياي وارونه سربلند بيرون آييم.

رنج سعودی‌ها از بحران مشروعیت و ناکارامدی

جلال خوشچهره در سرمقاله روزنامه ابتکار نوشت: سعودی‌ها به‌رغم همه هزینه‌های کلانی که برای پیشبرد اهداف سیاسی خود در جامعه بین‌الملل و به‌ویژه غرب آسیا می‌کنند، همچنان از دو مزیت راهبردی محرومند: مشروعیت و نیز کارآمدی سیاست‌هایی که هر روز رنگ نظامی گرفته است. آنان با تکیه بر منابع مالی خود بی‌محابا و عریان، مشغول باج دادن به همه طرف‌هایی هستند که به نوعی حمایتگر وضع رژیم سعودی در نقطه صفر می‌توانند باشند. اما نگاهی به حتی آخرین رخدادها نشان می‌دهد که نه تنها سیاست باج‌دهی نتایج لازم را نداشته بلکه در کمترین زمان به نتیجه عکس انجامیده است.

بحرین، سوریه، عراق، یمن، سومالی، لبنان و افغانستان، صحنه ناکارامدی سیاست‌های ماجراجویانه‌ ریاض است که برای آنها تاکنون میلیاردها دلار هزینه کرده است. در هیچ‌یک از کشورهای یاد شده کمترین پیشرفت راهبردی در خدمت به اهداف سعودی‌ها مشاهده نمی‌شود. برای مثال مذکرات ژنو در حالی ادامه می‌یابد که هنوز "بشار اسد” بر سر کار است و جامعه جهانی دولت این کشور را به عنوان یکی از طرف‌های گفت‌و‌گو کننده به رسمیت شناخته است. حوثی‌های یمن اقتدار نظامی ریاض را به چالش گرفته‌اند و حالا به عنوان یک طرف قدرتمند در گفت‌و‌گوهای آتش‌بس و مذاکرات صلح حضور دارند. حزب‌الله همچنان قدرت برتر مقاومت ملی در لبنان شناخته می‌شود و انقلاب مردم بحرین در زیر خاکستر هنوز آتشین است. عراقی‌ها بیگانه با تبلیغات و مداخلات فرقه‌گرایانه سعودی‌ها تنها به مبارزه با فساد اصرار دارند و داعش هر روز از مواضع خود عقب‌تر می‌نشیند.

در صحنه دیپلماسی، برخلاف برخی ظواهر مانند آنچه در بیانیه پایانی سیزدهمین اجلاس سران کشورهای اسلامی در استانبول رخ داد،‌ کمتر دولتی حاضر است در زمینی بازی کند که سعودی‌ها هموار کرده‌اند. تلاش ناکام ریاض در ایجاد همسویی کشورهای اسلامی برای مقابله با آنچه تهدید ایران در منطقه خوانده می‌شود، به طور مشخص در چگونگی انتشار بیانیه پایانی اجلاس استانبول بازتاب یافت. این بیانیه اگرچه با لابی‌گری سعودی‌ها حاوی مواردی در مخالفت با سیاست‌های ایران بود اما نتوانست آنگونه بازتاب یابد که دلخواه ریاض است. به‌ دیگر سخن حامیان رژیم سعودی رویکردی کج‌دار و مریز را در قبال اهداف سیاسی ریاض اتخاذ کرده‌اند؛ از یکسو بنا به ملاحظات مالی و سرخوش از ولخرجی‌های سعودی‌ها با آنها اعلام همسویی می‌کنند و از سوی دیگر حاضر نیستند خود را در ورطه‌ای اندازند که هرگز منافع کوتاه و بلند مدت دولت‌ها و ملت‌هایشان را تامین نخواهد کرد. غیبت ژنرال "السیسی” رئیس جمهوری مصر در اجلاس استانبول، عدم حمایت غالب کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با ریاض در قطع روابط با ایران، عدم همراهی پاکستان در اتحاد نظامی با سعودی‌ها، بی‌میلی واشنگتن در حمایت تام و تمام از ماجراجویی‌های نظامی ریاض در منطقه خاورمیانه، تردید قطر در ائتلاف کامل با آل سعود، پرهیز اروپا از اعتماد به سیاست‌های فرقه‌گرایانه سعودی‌ها و... مثال‌هایی است که نشان می‌دهد آنچه اکنون نقطه قوت ریاض است تنها منابع مالی آن و نه مشروعیت و کارامدی سیاست‌های ماجراجویانه این کشور است. بحرانی که اکنون جامعه مصر را در پی واگذاری جزایر "تیران” و "صنافیر” از سوی دولت مصر به عربستان در برگرفته و یا جنجال دامن‌گیر نخست وزیر اندونزی بابت دریافت 681 میلیون دلار هدیه سعودی‌ها نشان از ناتوانی دولتی دارد که نه تنها فاقد کارامدی نظامی است بلکه محروم از قدرت جذب و ترغیب دولت‌ها و ملت‌هایی است که بابت این منظور، میلیاردها دلار هزینه کرده و می‌کند.

انتشار گزارش نیویورک تایمز در باره هشدار سعودی‌ها به دولت اوباما و اعضای کنگره ایالات متحده امریکا مبنی بر افشای اسناد مربوط به نقش عربستان در 11 سپتامبر 2002 مورد دیگری از عدم مشروعیت و ناکامی رژیم سعودی است. در این گزارش آمده است؛ در صورت افشای اسناد یاد شده، عربستان 750 میلیارد دلار از اوراق بهادار خود را در خزانه‌داری آمریکا خواهد فروخت. به عبارت دیگر بازهم ریاض به منبع مالی خود به عنوان تنها منبع قدرت راهبردی می‌نگرد بی‌‌‌آنکه کمترین مشروعیت را در مقابله با بی‌اعتباری خود داشته باشد. اکنون ریاض نزد جامعه جهانی و حتی به ظاهر متحدان خود به عنوان خاستگاه فرقه‌گرایی، تروریسم و تشویق بی‌ثباتی در منطقه و اصولا غرب آسیا شناخته می‌شود. دستاوردهای آن نیز حداقل در انتشار بیانیه‌ای است که امضا کنندگانش هم حاضر به قرائت آن در جلسه پایانی سران کشورهای اسلامی نشدند. مثلی است معروف که می‌گوید؛ نظام‌های سیاسی در مقطعی از زمان تدبیر و خردمندی را از کف می‌دهند و از همین رو محکوم به پایان خود هستند. ریاض در حال‌حاضر بیش از آنکه برخوردار از سیاست تهاجمی و پیشبرنده باشد، در انفعال فرساینده، شمارش معکوس می‌کند.