گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
ایران، برنده نشست نفتی دوحه
جواد غیاثی در یادداشت روزنامه خراسان نوشت: اینکه کشورمان می تواند بدون هراس از قیمت آتی نفت، در برابر تمام فشارهای عربستان و رایزنی دیگر کشورها مثل روسیه، بایستد و فقط اهداف بلندمدت خود را پیگیری نماید یک موفقیت بزرگ است. مواضع محکم وزارت نفت درباره بازگشت بی چون و چرای ایران به بازار پس از رفع تحریم ها و امتناع از حضور در نشست دوحه، نشانه درجه ای از استقلال اقتصاد کشور از نفت است.
برای درک اهمیت مواضع راسخ ایران، بررسی تحولات و تغییرات نظر کشورها در اثر فشار قیمت نفت روشنکننده است. روسیه که در کنار عربستان و آمریکا با تولید حدود 10 میلیون بشکه نفت در روز، بزرگترین تولیدکننده نفت جهان به حساب می آید تا پیش از این هرگز حاضر به همکاری با اوپک نشده بود. در طول سالها و با وجود اینکه اعضای اوپک با سهمیه بندی تولید نفت بین خود، قیمت نفت را در بازار تنظیم می کردند، روسیه بدون حضور در این سازمان از منافع تصمیم های اوپک بهره مند می شد.
در واقع روسیه با بی توجه جلوه دادن خود به قیمت نفت، بدون تحمل قید تولید، «سواری مجانی» می گرفت. اما کاهش شدید قیمت نفت که دور جدید آن از ابتدای سال جاری میلادی شروع شد، روسیه را مجبور به تغییر مواضع کرد.
شرایط در مورد عربستان هم مشابه است. این کشور که با استراتژی حفظ سهم خود از بازار و همچنین از میدان به در کردن نفت شیل آمریکا هرگز حاضر به همراهی با اوپک برای کنترل تولید نفت نشده بود، نتوانست دور جدید کاهش قیمتها را تحمل کند و همراه قطر، روسیه و ونزوئلا پیشنهاد فریز سطح تولید نفت در سطح فوریه 2016 را ارائه کرد.
تغییر مواضع این کشورها حاکی از ناتوانی از تحمل قیمتهای فعلی یا تضرر قابل توجه آنها از تداوم شرایط حاکم بر بازار نفت است. این کشورها طی این مدت (از اوایل سال جاری میلادی تا کنون) فشارها و رایزنی های قابل توجهی برای همراه کردن ایران با طرح فریز نفتی را اعمال کردند.
عربستان بارها اعلام کرد که باید تمام کشورها از جمله ایران با این طرح همراهی کنند. در غیر این صورت عربستان نیز تولید نفت خود را افزایش خواهد داد. آخرین تلاش های سعودی ها مربوط به روز شنبه بود که جانشین ولیعهد عربستان و وزیر دفاع این کشور مجدداً تأکید کرد که عربستان مشروط به اجرای این توافق از سوی دیگر کشورها از جمله ایران به این توافق خواهد پیوست.
بر خلاف این اظهارات عربستانی ها روز گذشته سرانجام از مواضع تنش جویانه خود کوتاه آمدند.
حتی اگر باز هم با تغییر مواضع خود توافق را به شکست بکشانند، خود شکست خورده اصلی خواهند بود چرا که پیشنهاد فریز نفتی توسط آنها ارائه شده بود. ایران همچنان از منافع توافق هسته ای و رفع تحریم ها در حوزه فروش نفت، بهره مند خواهد شد و عربستان به عنوان بزرگترین صادرکننده نفت جهان با مشکلات بیشتری مواجه خواهد شد.
البته باید توجه کرد که یکی از اهداف اصلی سعودی ها از تکرار این گونه اظهارات آن بود که به دنیا بگویند اگر تولید نفت فریز نشود و قیمت باز هم سقوط کند، مقصر اصلی ایران است و از این طریق فشارها بر ایران را افزایش دهند. اما وزارت نفت کشورمان، در کنار همراهی با فریز نفتی و حمایت از آن، هرگز سخنی مبنی بر تثبیت سقف تولید خود نزد و این خود موفقیتی برای اقتصاد کشور بود.
اما این موفقیت چگونه حاصل شد؟در پاسخ باید به شرایط چند سال گذشته توجه کرد. اقتصاد کشور در سال های 92 و 93 فشارهای ناشی از کاهش فروش نفت به خاطر تحریم ها را تحمل کرد و از این محل دچار آسیب جدی نشد. اما در سال 94 مشکل مضاعف شد.
علاوه بر تداوم تحریم و فروش حداقلی نفت، قیمت نیز به شدت افت کرد اما باز هم اقتصاد کشور تاب آورد و بر اساس آخرین گزارشها نرخ رشد اقتصاد در سال 94 منفی نشد.
حتی کاهش نرخ رشد نسبت به سال 93 هم تا حدود زیادی به عواملی جز کاهش درآمد نفتی مربوط است. این در حالی است که در طول این مدت برخی دیگر از کشورهای نفتی با مشکلات بیشتری مواجه شدند. ونزوئلا دچار تورم های سه رقمی و نابه سامانی شدید شد.
عربستان حجم زیادی از اندوخته های ارزی خود را خرج کرد و برای اولین بار از یک طرح بزرگ اقتصادی برای قطع وابستگی به نفت خبر داد. کاهش هزینه ها و افزایش قیمت حامل های انرژی نیز در بسیاری از کشورهای عربی رخ داد.
لذا می توان گفت کاهش وابستگی بودجه دولت به نفت تا حد 25 درصد که نتیجه آن، تاب آوری نسبی اقتصاد در برابر شوک قیمت نفت بود، یکی از مهمترین پشتیبان های وزارت نفت در اتخاذ موضع مقتدرانه در برابر فشارها بود. علاوه بر آن باید توجه کرد که منافع ایران از بازگشت به بازار و افزایش تولید در مجموع بیش از افزایش قیمت خواهد بود.
بازگشت به قدرت تولید پیش از تحریمها، بازیابی سهم از بازار نفت، افزایش درآمدها به خاطر افزایش دو برابری صادرات و افزایش قدرت چانه زنی در اوپک، دستاوردهایی است که در هر حال ایران را به برنده تحولات نفتی چند ماه گذشته و همچنین نشست اخیر تبدیل می کند.
انتظارات مردم در برجام برآورده نشده است
حسین نجابت در یادداشت روزنامه جام جم نوشت: برای برآورد دستاورد هر مسالهای، باید این برآورد را متناسب با انتظارات موجود انجام داد و در مورد توافق هسته ای نیز همین اصل صادق است.
دولت و طرفداران برجام، در ماه های گذشته بیشترین تلاششان این بود که به مردم نوید دهند برجام تحریم ها را می شکند و رونق اقتصادی به همراه میآورد اما اظهارات اخیر آقای دکتر سیف، رئیس کل بانک مرکزی حاکی از این است که اقداماتی که قرار بوده تا الان در این حوزه انجام شود، محقق نشده و چون انتظارات اکثر مردم از برجام رفع تحریم بود می توان گفت که اتفاق مهمی نیفتاده است.
البته برخی اقدامات صورت گرفته که از جمله آنها می توان به برداشته شدن تحریم از کشتیرانی و صادرات نفت اشاره کرد اما به هر حال همه اینها با مبادلات پولی و مالی گره می خورد و حتی نفت هم اگر صادر شود دوباره ماجرای دریافت وجوه مطرح است.
بنابراین ارزیابی اینکه اتفاقی افتاده یا خیر، از نظر جزءنگری می توان گفت که حتما اتفاقاتی افتاده است، اما از نظر کلی آنچه مورد توقع مردم و حتی مسئولان بوده، هنوز محقق نشده و اتفاق مهمی نیفتاده است.
آنهایی که با ایران طرف هستند پیشینه درخشانی در عمل به تعهداتشان ندارند و این کشورها بویژه آمریکا هر جا که توانسته اند به راحتی تعهداتشان را زیر پا گذاشته اند. بر همین اساس باید با این کشورها با زبان متناسب که زبان زور است، مقداری محکم تر صحبت و عمل کنیم و نگران نباشیم که آنها اقدام متقابل انجام می دهند. واقعیت این است که آنها نیز نمی توانند به آن تحریم های محکم گذشته برگردند زیرا کسی با آنها همراهی نخواهد کرد بنابراین دولت باید از این موضوع استفاده کند و به میزانی که توان دارد با آنها مقابله کند و جواب «های» را با «هوی» بدهد.
در حادثه منا ملاحظه کردیم که اگر موضعگیریهای قاطع رهبری نبود حتی عربستان حاضر نبود پیکر قربانیان این فاجعه را به ایران تحویل دهد. در طول مذاکرات هسته ای نیز شاهد بودیم که هر کجا محکم ایستادیم آنها کوتاه آمدند و از این تجربه باید استفاده کنیم.
ما اگر فشار بیاوریم آنها انعطاف نشان می دهند و با توجه به صراحت متن برجام، از آنجا که آنها به تعهداتشان عمل نکرده اند ما هم باید عمل به تعهداتمان را متوقف کنیم. البته ما بخش زیادی از تعهداتمان را اجرا کرده ایم اما هنوز می توانیم کارهایی بکنیم و بهعنوان مثال بازرسی ها یا اجرای پروتکل الحاقی را متوقف کنیم.
به اعتقاد من راهی جز این نیست و با توجه به بازیهایی که آنها در می آورند با خرده دیپلماسی نمی توان این مشکلات را حل کرد.
مرثيهاي براي جمهوريت
عباس حاجينجاري در یادداشت روزنامه جوان نوشت: سخنان هفته گذشته آقاي علي صوفي، رئيس ستاد اصلاحطلبان تهران در زمينه اعلام توافق سران اصلاحات مبني بر اينكه «توافق براي رياست مجلس دهم بين سران اصلاحات؛ آقايان هاشمي، روحاني و رئيس دولت اصلاحات صورت گرفته و توافق اين بوده و هست كه رياست كرسي مجلس آينده ازآن عارف باشد» فارغ از كاركرد عمليات رواني آن براي تأثيرگذاري بر آرايش دروني مجلس آينده و تحت تأثير قرار دادن منتخبان مجلس دهم، نشاندهنده عدم پايبندي اين جريان سياسي به ميثاق ملي كشور، يعني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و آن هم رعايت مرزهاي قانوني در عدم دخالت قوا در يكديگر است.
اصل پنجاه و هفتم قانون اساسي جمهوري اسلامي، قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران را قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه ميداند كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت است، بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميشود و اين قوا مستقل از يكديگرند. قانون اساسي انتخاب رئيس و هيئترئيسه مجلس را از اختيارات نمايندگان مجلس ميداند و مهمتر آن است كه يكي از وظايف اصلي مجلسي كه در چند اصل قانون اساسي بر آن تأكيد شده، الزام رئيسجمهور براي كسب رأي اعتماد از مجلس و نقش نظارتي مجلس بر رئيسجمهور و هيئت وزيران است كه در قالب استيضاح و ديگر ابزار نظارتي تجلي مييابد. به همين دليل اعلام صريح در نقش رئيس قوه مجريه يا ديگراني كه شايد محلي از اعراب نداشته باشند، در تعيين رئيس مجلس را بايد به نوعي تير خلاص بر وجهه جمهوريت نظام اسلامي دانست كه البته وجهه اسلاميت آن نيز در ادوار گذشته توسط اين جريان سياسي به مسلخ برده شده بود.
اين سخنان صوفي، اگرچه با واكنشهاي محدودي از سوي برخي عوامل اجرايي در دولت مواجه شد، ولي اخبار واصله طي دو، سه ماه گذشته و بعد از مرحله اول انتخابات مجلس شوراي اسلامي دهم و تعيين احتمالي تركيب مجلس آينده كه ائتلاف موسوم به اصلاحات و اعتدال وضعيت مناسبي در برابر اصولگرايان نداشت، بيانگر تلاش ويژهاي است تا با بهرهگيري از همه ظرفيتهاي ممكن و حتي از طريق اقدامات غيرقانوني برخي مسئولان دستگاههاي اجرايي و وعده و وعيدها و حتي تأمين هزينههاي انتخاباتي و... بر مرحله دوم انتخابات تأثير گذاشته و از آن طريق تركيب و آرايش مجلس و نهايتاً انتخاب رئيس و هيئترئيسه آن در سايه يك عمليات رواني فشرده به نفع اين جريان شكل گيرد كه سخنان آقاي صوفي در اين راستا معنا مييابد.
روند شكلگيري جريان اصلاحات در دهه 70 و با گفتمان توسعه سياسي با القاي ناديده گرفته شدن حقوق مردم در روند عمل نظام اسلامي همراه بود و همين توهم سبب شد كه در بسياري از عرصهها توسط نشريات و عناصر اين جريان از «اسلاميت» نظام عبور شود و به همين دليل نهادهاي مؤثر در حفظ جمهوريت و اسلاميت نظام، يعني شوراي نگهبان و ديگر نهادهاي مؤثر در اين عرصه يا نهادهاي انقلابي آماج شديدترين هجمهها قرار گرفتند و چالشهايي نظير فتنه تير 78 يا خرداد 88 محصول آن بود. اما بعد از انتخابات 92 و مرحله اول انتخابات مجلس در اسفندماه 94، اين توهم را ايجاد كرد كه بعد از عبور از اسلاميت، جمهوريت نظام نيز آنجا كه به نفع اين جريان نباشد، قابل عبور است.
تاريخ تحولات ايران اسلامي نشان ميدهد كه همواره يك مجلس قدرتمند و خارج از حيطه نفوذ دولتها توانسته نقشي تأثيرگذار در روند تحولات كشور داشته باشد و اكنون به نظر ميرسد با توجه به شرايط داخلي و منطقهاي و تلاش دشمن براي تحميل دوگانه تسليم يا تداوم فشار و تحريم، ايران اسلامي بيش از هر زمان ديگري به يك مجلس مستقل و قدرتمند نياز دارد تا بتواند ضمن عبور از پيامدهاي فشار و تحريم، همراه و ناظري هوشمند در كنار دولت براي تحقق شعار سال «اقتصاد مقاومتي، اقدام و عمل» باشد.
به همين دليل است كه مرحله دوم انتخابات مجلس در شهرهايي كه در معرض انتخاب نمايندگان هستند براي نيروهاي انقلابي و مؤمن به انقلاب اهميت ويژهاي مييابد.
تقریباً همان«هیچ»
محمدرضا مهدیاراسماعیلی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت: «سوئیفت» باز است اما کار نمیکند! این جمله به عقیده من چلاندهشده تمام ابعاد مذاکرات هستهای است.
امروز در شرایطی هستیم که همزمان هم میتوانیم از اتاق سوئیفت دیدن کنیم تا یقین کنیم که سوئیفت باز است و هم گلایه عالیترین مقام پولی کشور را از تعطیل بودن سوئیفت در ایران در اجلاس بهاره بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بشنویم.
این یادداشت بنا دارد یک تصویر هوایی از این واقعه را ترسیم کند تا ابعاد موضوع روشن شود.
برای آنکه بدانیم چرا ایران نمیتواند از سوئیفتی که باز است عبور کند، لازم است ساختار معاملات در سوئیفت روشن شود. طبق قانون جدید مبادلات بینالمللی، تنها نهادی که در هر کشور میتواند طرف حساب سوئیفت باشد، عملا بانک مرکزی آن کشور است.
اگرچه در ظاهر بانکهای تجاری خصوصی و دولتی هستند که با سامانه سوئیفت کار میکنند اما کلید ورود این بانکها، تایید بانک مرکزی ایران به دروازه جهانی سوئیفت و تعهد تامین اتکایی بانک مرکزی نسبت به هر بانکی است که قرار است کاربر دروازه سوئیفت شود. خب! تا اینجا شاید قضیه چندان مشکل به نظر نرسد.
برای ما که به بخشنامه و نامههای ایجابی عادت داریم، خیلی راحت به نظر میرسد که مثلاً بانک مرکزی یک نامه ایجابی به دروازه سوئیفت بزند و به آنجا ابلاغ کند که «بلامانع است. سریعاً اقدام شود».
حقیقت آن است که مساله به این سادگی که ما پنداشته بودیم نیست و بانکهای ایران برای رفع قفل شدن باید استانداردهایی را پاس کنند که رعایت آنها به اعلام ورشکستگی قطعی نیمی از بانکها منجر خواهد شد. این اعلام ورشکستگی البته نه به آن معناست که ورود به سوئیفت آنها را قرار است ورشکسته کند بلکه به معنای آن است که ورشکستگی پیشین آنها که تا امروز به مدد عدم شفافیت مالی پوشیده مانده بود نمایان خواهد شد.
البته اینجا هم ممکن است تفکر بخشنامهای و ابلاغیه مجدد غلیان و چنین راهنمایی کند که با یک ابلاغیه بانک مرکزی را متعهد کنیم که دیون این بانکها را نیز مانند موسسه «ثامنالحجج» به عهده بگیرد تا مشکل سوئیفت نیز حل شود! اما اینجا دیگر نه حساب یک بانک و 2 بانک است و نه حساب یک روز و 2 روز.
ما میپذیریم که آنقدرها هم مشکل عدم کارکرد سوئیفت تقصیر بانک مرکزی کشور نیست. اگرچه به بانک مرکزی اکنون نقدهای متعددی وارد است اما پیرامون موضوع سوئیفت امکان همدردی با بانک مرکزی وجود دارد، لذا این جسارت در بیان نیز از مقام ارشد این نهاد دولتی جای تقدیر دارد.
اما سوال مهمی که ذهن جامعه را مشغول میکند این است: آیا زمانی که دولت در بدو ورود به تونل «برجام» بود از این مشکل اطلاع نداشت؟ آیا آن زمان ما نمیدانستیم که علاوه بر مشکل خاموش بودن سوئیفت در ایران، بانکهای ما نیز مولفههای متعددی را باید پاس کنند تا بتوانند از روشن بودن سوئیفت بهره ببرند؟
شنیده شد در پاسخ به اینکه چرا بانکهای آمریکایی با ایران همکاری نمیکنند، پاسخ آمده که در برجام ما چنین تعهدی را برای بانکهای آمریکایی در نظرنگرفته بودیم و به عبارت دیگر، برجام ربطی به بانکهای آمریکایی ندارد.
بسیار خب! آیا در دولت هیچ اقتصاددانی نبود که به مذاکرهکنندگان بگوید امروز تمام مبادلات دلاری جهان از کانال بانکهای آمریکایی میگذرد و هر مبادله دلاری که بین 2 کشور انجام شود، حتما توسط سیستم بانکی آمریکا رصد میشود تا به صورت «سیف» انجام شود؟
گمان من این است که رئیس بانک مرکزی -که به نقل از روابطعمومی این بانک قصد مخدوش کردن دستاوردهای برجام را نداشته و با اظهارات اخیرش بنا داشته فشارهای بینالمللی را روی آمریکا و مانعان سوئیفت بیشتر کند- با اظهارات اخیر تلاش کرده است از تزلزل جایگاه حرفهای خود نزد اقتصاددانان آگاه کشور ممانعت به عمل آورد که البته قابل قبول و منطقی است.
علاوه بر این در سطح بینالمللی و در اجلاس بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول اقتصاددانان جهان انتظار دارند رئیس بانک مرکزی هر کشور- که شاخصترین اقتصاددان آن کشور پس از وزیر اقتصاد محسوب میشود- از دستاوردهای اقتصادی خود در دوران تصدیاش بر عالیترین مسند پولی کشور بشنوند و به تبع اگر قرار باشد در چنین جمعی اعتراف شود که دستاورد چندانی وجود ندارد، بهتر آن است که مقصر اصلی معرفی شود تا آن جمع احساس نکنند عالیترین مقام پولی آن کشور توان حفظ مسند تحت تصدی خود را ندارد.
منصفانه باید به رئیس بانک مرکزی کشورمان در اینباره حق بدهیم که نخواسته است هزینههای بیثمربودن «سیف سوئیفت» را به گردن بگیرد و البته شاید این اظهارات قرار بوده که هزینه جابهجایی و عزل رئیس بانک مرکزی را نیز برای دولت بالا ببرد.
اکنون دولت در شرایطی قرار دارد که اگر نسبت به رئیس بانک مرکزی موضعی قاطع اتخاذ کند و احیانا وی را معزول دارد، عملاً با نمایش خشم خود مهر تاییدی بر سخنان نماینده خود در اجلاس واشنگتن زده است و اگر نسبت به آن سکوت کند، محتوای سخنان وی را پذیرفته است؛ این یعنی بازی 2 سر باخت.
راز آن خطقرمزها
محمدایمانی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت: 7 ماه از اجرای تعهدات ایران و 3 ماه از شروع اجرای برجام سپری شد؛ هر چند که با لحاظ کردن توقف سایت فردو، شروع روند جدید را باید حدود 27-8 ماه عنوان کرد.
اکنون در عبور از مسیری پرفراز و نشیب طبیعیترین پرسش این است که چرا آثار مثبت مورد توقع از برجام عینیت نیافته و غرب به ویژه آمریکا زیر بار تعهدات خود نمیروند؟ حالا دولتمردانی چون صالحی و سیف و ظریف نیز نگران اجرایی نشدن برجام و حس نشدن آثار آن توسط مردم هستند. چرا برجام برای ایران اجرایی نشد و چرا دیوار برجام کج بالا رفت و بیش از این قابل سرپا ماندن نیست؟
1- مذاکرات درست از زمانی منحرف شد که برخی تصمیمگیران و تصمیمسازان، متأثر از جریان رسانهای- حزبی بزک کننده آمریکا، به نفس مذاکره و توافق موضوعیت بخشیدند و به جای اصالت دستاورد، اصالت مذاکره و توافق را برگزیدند. اگر در دنیا و عرف دیپلماسی، مذاکره یک تاکتیک بود، تبلیغات استراتژیک نسبت به اصل آن دست و پا کردند.
به ابزار مذاکره و توافق قداست و ارزش استراتژیک بخشیدند و در قول یا فعل معلوم کردند که برخلاف تصریح آمریکاییها مبنی بر اینکه «توافق نکردن بهتر از توافق بد است»، اینان شیفته توافق هستند و هر توافقی را بهتر از عدم توافق میدانند. برجام اینگونه کج و معوج چیده شد و به همین دلیل ،هم توافق موقت ژنو و هم توافق وین علیالدوام نقض شده است.
یعنی تا همین نرخ و مظنّه سرجای خود باقی است و کسانی هستند که جای آمریکاییها و غربیها بدعهدیهای آنان را انکار و لاپوشانی و توجیه کنند یا توپ را در زمین خودی بیندازند (مانند گزارش نمای اخیر وزارت خارجه!)، روند نقض و دهنکجی ادامه خواهد داشت. برآورد آمریکاییها این است که برخی محافل در داخل به هر قیمت پای برجام و ستایش از آن باقی میمانند، پس تا هر جا که میشود باید خلاف همین برجام نصف و نیمه و مطالبات ایران در آن عمل کرد.
تا روزنامهای در کشور هست که بنویسد «چرا آمریکا باید تحریمها را بردارد؟ مگر ما چه امتیازی دادهایم»، دشمن جسارت گستاخی پیدا میکند.
2- وقتی یک سیاستمدار چندین بار بگوید «توافق ژنو خط شکنی بود... یک قسمت خط شکنی همین جا بود چون مذاکره با آمریکا تابو بود و این تابو آسان نمیشکست»، «یکی از تابوهایی که شکست و هنوز برای انجام نشدن آن دست و پا میزنند مذاکره با آمریکا بود» و «به امام نامه محرمانه نوشتم که وضعیت فعلی بدون مذاکره و رابطه با آمریکا قابل تداوم نیست»، طرف آمریکایی چرا باید در مذاکره کوتاه بیاید؟ آقای هاشمی با خوش گمانی محض 28 آذر 92 میگفت «جان کری اخیراً با وزیر خارجه ایران گفتوگو کرده و گفته که مسئله تخلف آمریکاییها ]اعمال چند تحریم جدید[ را جبران میکنیم» و تازه امروز که صدای همه درآمده، به نخستوزیر ایالت نیدرز اکسن آلمان میگوید «بد عهدیهای بعضی از طرفهای مذاکره، انجام تعهدات را با کندی مواجه کرده است»! کندی؟ تصریح رئیس بانک مرکزی مبنی بر اینکه دستاورد ایران از اجرای برجام تقریباً هیچ بوده، یعنی کندی انجام تعهدات؟!
3- امروز خندهدار مینماید اما زمانی طیفهای خوشبین، سهلاندیش یا مأموریتدار بسیج شده بودند برای القای تقسیمبندیهایی مانند «اوبامای خوب و مؤدب و میانهرو- کنگره بد»، «دموکراتهای میانهرو- جمهوری خواهان تندرو»، «آمریکای خوب- اسرائیل و نتانیاهوی بد». کنتور که نمیانداخت.
کافی بود صاحب نظر و منتقدی نسبت به گوشهای از عملکرد اصالت مذاکره و اصالت توافقیها انذار دهد و دعوت به هوشیاری کند؛ آن وقت فلان رجل سیاسی مدعی میشد- و بر تیتر یک نشریات زنجیرهای مینشست- که دلواپسان با نتانیاهو همزبان و همنوا شدهاند، یا مزدور و بیشناسنامه و کاسب تحریمند.
آیا امروز همین برچسبها را باید نثار آقایان صالحی و سیف و حتی ظریفی کرد که میگویند اجرای برجام نباید روی کاغذ بماند و مردم ایران باید اجرای آن را حس کنند؟ به راستی چه کسی فریبکارتر است؛ شیطان بزرگ که در همین دوره اغواگری دست از زورگویی و بدعهدی و خباثت برنداشت یا کسانی که در داخل به بزک او پرداختند؟ گویا شیطان در پاسخ همین بزککاران است که میگوید «خداوند با شما وعده حق کرد و من وعده کردم و نقض نمودم. و من بر شما استیلایی نداشتم مگر اینکه دعوت کردم و اجابت کردید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید... ». (آیه 22 سوره مبارکه ابراهیم(ع))
4- مقامات اقتصادی معمولاً در اظهارنظر ملاحظه کارتر از مقامات سیاسی هستند. صرفنظر از نکوهشی که میتوان نسبت به ملاقات رئیس بانک مرکزی کشورمان با وزیر خزانهداری آمریکا داشت، اصل اظهارات آقای سیف در شورای روابط خارجی آمریکا و شبکه خبری بلومبرگ (درباره سرنوشت برجام) قابل تأمل است. او اجمالاً گفته است «3 ماه پساز اجرای برجام، تقریباً هیچ چیز عاید ایران نشده است... آنها ]آمریکا و غرب[ به الزامات خود عمل نکردهاند. نتیجهای که ما انتظارش را داشتیم آن چیزی نیست که الان میبینیم.
برای فعالیتهای عادی بانکی هنوز شرایط لازم فراهم نشده است... توقع ما این بود که بعد از اجرایی شدن برجام ایران به اقتصاد جهانی وصل شود. متأسفانه چنین نشده است. ما باید نتایج ملموس برای ارائه به مردم خود در اختیار داشته باشیم... شرط زنده ماندن برجام این است که غرب به تعهدات خود عمل کند وگرنه برجام فرو خواهد پاشید... ایران 3 ماه پس از اجرایی شدن برجام، توان دستیابی به 100 میلیارد دلار دارایی ضبط شدهاش در خارج را ندارد».
چرا روند تحولات خلاف انتظار و پیشبینی از آب درآمده است؟ اگر قرار باشد ایران به چرخه دلار در دنیا دسترسی نداشته باشد، پس پیشابرجام و پسابرجام چه تفاوتی میکند و اصلاً چه فرقی میکند که اموال در خارج مانده 150 یا 100 یا 30 میلیارد دلار باشد؟ اگر قرار بود به چرخه مبادله دلار دسترسی برجامی نداشته باشیم، پس برای چه وعده بازگشت 150 میلیارد دلار را دادیم؟ و وقتی در پسابرجام نتوان به اقتصاد جهانی وصل شد، آنگاه آیا ادعای برقراری سوئیفت و بردن خبرنگاران برای نمایش اتاق کذایی خندهدار نمیشود؟ و بعد از همه این پرسشها آیا حواسمان هست که تمام کارشکنیها از امضای ممنوعیت ویزا برای اتباع 38 کشور تا کارشکنیهای اقتصادی وزارت خزانهداری، همگی با مدیریت دولت خوب، میانهرو و مؤدب اوباما! (و نه کنگره و جمهوریخواهان و لابی صهیونیستی) انجام میشود؟! آیا دستاورد تقریباً هیچ ارزشش را داشت که داستان کربلا را به مذاکره تعبیر و تحریف کنیم یا با تحریف خط امام بگوییم امام موافق حذف مرگ بر آمریکا بود؟ آیا هنوز هم میتوان گفت برجام یک جراحی بزرگ بوده و حالا عدهای سر بخیه زده شده ایراد میگیرند؟ آیا با روشی که آمریکاییها در پیش گرفتهاند، امید به آنها بستن، بخیه بر آبدوغ زدن نیست؟
5- 19 تیر ماه 94 (3 روز مانده به نهایی شدن توافق در وین) و در حالی که شیطنتها و خباثتهای آمریکا در توسعه ابعاد تحریمها رو به تصاعد بود، آقای شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی عبارتی هشدارآمیز گفت که در شلوغی و هیجانآفرینی غوغاسالاران ناشنیده ماند. او گفت «راز این تعبیر رهبر انقلاب که من به مذاکرات خوشبین نیستم در حال نمایان شدن است».
رهبر انقلاب با وجود بیاعتمادی مطلق به شیطان بزرگ، مجالی را برای آزمون چند باره دشمن پیشپای برخی تصمیمگیران و تصمیمسازان خوشبین جبهه خودی قرار دادند و در عین حال بر «خطوط قرمزی» تأکید کردند که امروز حکمت آن خطوط قرمز بیشتر آشکار میشود. ایشان آذر 92 (پس از توافق موقت ژنو) در پاسخ به نامه رئیس جمهور فرمودند «دستیابی به آنچه مرقوم داشتهاید در خور تقدیر و تشکر است... ایستادگی در برابر زیادهخواهیها همواره باید شاخص خط مستقیم حرکت مسئولان این بخش باشد».
همچنین20 فروردین 94 پس از انتشار بیانیه (توافق) لوزان گوشزد کردند «ممکن است طرف مقابل که یک طرف لجوج، بدعهد، بدمعامله، اهل دبّهدرآوردن و از پشت خنجر زدن و این جور سیاه کاریهاست، سر جزئیات بخواهد کشور و ملت ما و مذاکرهکنندگان ما را در یک دایرهای محصور کند».
معظمله 24 تیر ماه 94 و در پاسخ نامه رئیس جمهور که از نهایی شدن توافق و پیروزی بزرگ خبر میداد، یادآور شدند «متنی که فراهم آمده با دقت و ملاحظه و در مسیرقانونی پیشبینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود.
به خوبی میدانید برخی از شش دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند». سپس 12 شهریور 94 در دیدار اعضای مجلس خبرگان تأکید کردند که مجلس نباید از این موضوع کنار بماند و باید وارد شود؛ این همزمان با سپردن بررسی مشابه توافق در شورای عالی امنیت ملی و تأکید بعدی- مبنی بر این که جزئیات هم بررسی شود و نه یک تصویب کلی- بود.
6- رهبر انقلاب 29 مهر و 29 دی 94 نیز در دو نامه خطاب به رئیس جمهور، دولت را به ماهیت استکباری، شرارتآلود، خصمانه، فریبکارانه و عهدشکنانه رژیم آمریکا توجه دادند و ضمن تاکید بر 9 شرط برای اجرای برجام، فرمودند: «تضمین قوی و کافی برای جلوگیری از تخلف طرف مقابل تدارک شود، از جمله اعلام کتبی رئیس جمهور آمریکا و اتحادیه اروپا مبنی بر لغو تحریمها... هر گونه اظهارنظر مبنی بر اینکه ساختار تحریمها باقی خواهد ماند، به منزله نقض برجام است... وضع هرگونه تحریم... نقض برجام محسوب خواهد شد... وجود پیچیدگیها و ابهامها در متن برجام و نیز گمان نقض عهد و تخلفات و فریبکاری در طرف مقابل به ویژه آمریکا ایجاب میکند یک هیئت قوی و آگاه و هوشمند برای رصد پیشرفت کارها و انجام تعهدات طرف مقابل تشکیل شود» و اینکه «مراقبت شود طرف مقابل تعهدات خود را به طور کامل انجام دهد. اظهارات برخی از سیاستمداران آمریکایی کاملاً موجب بدگمانی است... در این معامله هزینههای سنگینی پرداخت شده و نوشتهها و گفتههایی که سعی میکنند این حقیقت را نادیده گرفته و خود را ممنون طرف غربی وانمود کنند، با افکار عمومی ملت صادقانه رفتار نمیکنند... بار دیگر تأکید میکنم از خدعه و نقض عهدهای دولتهای مستکبر به ویژه آمریکا در این مسئله و مسائل دیگر غفلت نشود».
با وجود همه این راهنماییها و زنهارها متأسفانه اصولی مانند توازن و همزمانی تعهدات و برگشتپذیری آنها و اخذ ضمانتهای کافی رعایت نشد و اکنون سؤال مهم همین است که اگر قرار بود تحریمها لغو نشود، اصلاً برای چه رفتیم و مذاکره کردیم و آن تعهدات را پذیرفتیم؟
7- از تحریم سوخت 20 درصد تا تحریم بنزین و سپس تحریم دلار، هر جا که حربه آمریکا کارگر بود، از هیچ نوع دشمنی علیه ملت ما دریغ نشد. برای اینکه امید راستین -و نه موهوم- در اقتصاد ما جوانه بزند، اول باید از آمریکا نا امید شد به تعبیر قرآنی «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروهًْ الوثقی لا انفصام لها».
ایمان استوار و ماندگار از متن کفر و نا امیدی به طاغوت میگذرد. پذیرفتن خطا و بازگشت از مسیر ناحق، مقدمه اصلاح است که شهامت بالایی میخواهد وگرنه لابد باید به فرافکنی، فرار به جلو، حاشیهسازی و حتی تطهیر و تبرئه شیطان بزرگ دست یازید؛ چندان که کسانی کردند.
این روش البته خسارتهای بزرگی را در همین چند سال به کشور و ملت تحمیل کرده است. خط خطا درباره آمریکا اگر اصلاح و جبران و مسدود نشود به خط موازی خیانت و خدعه ملحق میشود و آنگاه آمریکا به بدعهدی و تعدی و باجخواهی بیشتر تحریک خواهد شد. دولت محترم اکنون بر سر این دو راهی بزرگ است.
برجام هاي بدون پشتوانه
سیدعبدالله متولیان در یادداشت روزنامه رسالت نوشت: 1 - مروري بر سخنان رئيس جمهور در باره ضرورت مذاکرات هستهاي ، پرده از اين حقيقت بر مي دارد که ايشان به اين واقعيت علم قطعي داشته که اولاً فقط در چارچوب هسته اي حق مذاکره داشته ولاغير و ثانياً در صورت به نتيجه رسيدن مذاکرات ، فقط و فقط تحريم هاي هسته اي بر طرف خواهد شد و ثالثاً همواره در طول مذاکرات از به نتيجه رسيدن قطعي مذاکرات و رفع قطعي تحريم ها سخن گفته است و هرگز احتمال نمي داده که با بدعهدي طرف مقابل مواجه شود.
2 - رئيس جمهور کشورمان با علم به موارد فوق الذکر ، رفع تمام مشکلات مملکت حتي مشکل آب خوردن مردم را هم به اين مذاکرات گره زده و با قاطعيت تمام وعده حل همه مشکلات را در صورت رسيدن به توافق به مردم داده است.
3 - اينک پس از 1000 روز تلاش طاقت فرساي تيم مذاکره کننده هستهاي کشورمان با طرف هاي غربي و شيطان بزرگ ، مذاکرات به نتيجه برجام رسيده ، اما در قبال تعليق نه لغو بخش ناچيزي از تحريم هاي هسته اي ،
نه تنها هيچ يک از مشکلات کشور حل نشده بلکه از يکسو بر مشکلات کشور (بيکاري ، رکود و کسادي ، تعطيلي واحدهاي توليدي ، فقر ، و...) نسبت به سنوات گذشته افزوده هم شده است و از سوي ديگر تحريم هاي جديدي از طرف غرب و بخصوص آمريکا وضع شده است.
4 - بنا بر اعلام دستگاههاي نظارتي مثل آژانس بين المللي انرژي اتمي ، ايران مدتهاست که با عبور از خطوط قرمز نظام به تمامي تعهدات خود فراتر از انتظار 1+5 عمل کرده و پروتکل الحاقي را نيز به صورت داوطلبانه اجرا نموده است و بر خلاف عقل و منطق ، قلب رآکتور اراک را با سيمان پر کرده است، در حالي که به هيچ وجه نيازي به اين کار نبوده و از نظر رواني بي ترديد تحقير و تضعيف ايران در افکار عمومي جهاني را به دنبال داشته است.
5 - طرف آمريکايي در پسابرجام و هم اينک ، با گروکشي تحريم ها ، خواستار همراهي بيشتر ايران (بخوانيد تغيير رفتار ايران) با آمريکا در ساير حوزه ها نظير موشکي ، عدم حمايت از حزب الله و ساير نهضت هاي اسلامي ، سايبري ، حقوق بشر ، عدم حمايت از انقلابيون يمن ، صلح خاورميانه و... و گفتگو در اين باره شده است.
6 - بنا به اعتراف مسئولين امر در دستگاه ديپلماسي کشور (آقاي عراقچي و...) آمريکايي ها در موارد متعدد با وضع تحريم هاي جديد و تصويب قوانين فاقد وجاهت علمي و حقوقي (نظير قانون ويزا) و احکام ظالمانه قضائي (نظير برداشت مبالغ نجومي از پولهاي بلوکه شده ايران بابت کشته هاي 11 سپتامبر!) و... برجام را نقض کرده اند اما هنوز پاسخ روشن و صريحي از سوي ايران به پيمان شکني و گستاخي آمريکايي ها داده نشده ، بلکه در مواردي رفتار گستاخانه و خلاف برجام آمريکايي ها از مسئولين ايراني توجيه هم شده است که در نوع خود جاي درنگ دارد.
7 - در چنين حالتي به جاي مشاهده يک اقدام انقلابي و قاطعانه از سوي دولتمردان ، در نهايت تعجب و ناباوري ، پس از برجام مسير و شيوه کلام رئيس جمهور کشورمان تغيير کرده و برخلاف وعده هاي پيشين خود ، با صراحت از ضرورت مذاکره با شيطان بزرگ در ساير حوزه ها و برجام هاي 2 و 3 و...سخن گفته و اعلام مي دارد که با برجام يک فقط تحريم هاي هسته اي برطرف شد (بخوانيد ان شاءالله برطرف خواهد شد) و براي حل مشکلات معيشتي مردم و اقتصادي جامعه بايد در ساير حوزه ها نيز مانند تجربه برجام يک گفتگو کنيم!
8 - جمع بندي واقع بينانه از نتايج حاصل از 1000 روز مذاکرات هستهاي ، مبيّن اين حقيقت است که
اولاً گره زدن حل همه مشکلات کشور به لغو تحريم ها از طريق مذاکره با آمريکا کاري ناپخته و بيهوده بوده است .
ثانياً هيچ يک از مشکلات کشور برطرف نشده؛ بلکه بر مشکلات افزوده هم شده است.
ثالثاً ورود ما در مذاکره مستقيم با شيطان بزرگ (به عنوان بخشي از استراتژي جديد آمريکايي ها) از اساس و پايه اشتباه بوده و سبب طمع ورزي بيشتر آنان و پيگيري پروژه جامع نفوذ از طريق دو قطبي سازي در ايران شده است و رابعاً طي اين مدت فرصت هاي طلايي براي استفاده از ظرفيت هاي داخلي و توسعه اقتصاد مقاومتي و درون زا و برون نگر از دست رفته است و تقريباً عمر دولت جناب آقاي روحاني به پايان خود نزديک و عملاً وارد بازيهاي انتخاباتي سال 96 شده اند.
با فرض پذيرفتن خواسته جديد رئيس جمهور و با عبور از خطوط قرمز نظام و بازي در ميدان آمريکا و تن دادن به دوگانه هاي جعلي و دومينوي خود کنترلي و...چه کسي تضمين خواهد داد که با برجام بعدي، شيطان بزرگ دست از شيطنت ، توطئه ، خدعه ، نيرنگ ، بدعهدي و پيمان شکني برداشته و در نتيجه مشکلات کشور حل خواهد شد.
چه کسي با قاطعيت مي تواند بگويد حد يقف و نقطه پاياني دومينوي برجام ها کجا خواهد بود.
آيا رئيس جمهور نسبت به عدم تحقق وعده هاي خود و خسارات وارده به کشور و فرصت هاي طلايي سوخته در برجام بعدي پاسخگو خواهد بود؟
مشکل اصلي کشور اين است که هيچ ضابطه و ضمانت اجرايي و حقوقي براي وعده ها و شعارهاي تبليغاتي که نامزدها در انتخابات مختلف با هدف جلب آراي مردم مي دهند وجود ندارد.
معلوم نيست در صورتي که وعده هاي داده شده محقق نشد ، چه کسي بايد نسبت به فرصت سوزي ها و خسارات مادي و معنوي وارده و بي اعتمادي و لطمات جبران ناپذيري که به باورها و ايمان مردم خواهد خورد پاسخگو باشد؟!
بر اين اساس با قاطعيت مي توان گفت کوتاه ترين ، کم هزينه ترين ، مطمئن ترين و بي حاشيه ترين راه فراروي دولتمردان و مسئولان اجرايي کشور اين است که در راستاي از بين بردن يا بي اثر کردن تهديدات دشمنان با پرهيز از شعارهاي غير واقعي و بدون پشتوانه ، با استفاده از ظرفيت هاي داخلي و حمايت با نشاط مردم اقدامات عملي را در جهت تحقق اقتصاد مقاومتي در دستور کار خود قرار دهند.
جنجال در فاجعه
عبدالصمد خرمشاهی در یاددشات روزنامه شرق نوشت: انعکاس خبر جنایت اخیر در ورامین که در آن دختر ششساله افغانستانی مورد تجاوز پسر ١٧ساله ایرانی قرار گرفته و سپس به قتل رسیده موجی از احساسات عصبیگونه در جامعه بهویژه در فضاهای مجازی ایجاد كرده است که ظاهرا هر لحظه شدت پیدا میکند. کار به آنجا رسیده است که حتی صدای نماینده مردم هرات در پارلمان افغانستان بلند شده که چرا خبر حادثه -چنانچه باید و شاید- در رسانههای ایرانی بازتاب پیدا نکرده است.
در اینکه جنایت یادشده بسیار دلخراش و غمانگیز است، شکی نیست و طبعا دل هر انسان پاکطینتی با شنیدن این خبر به درد خواهد آمد.
اما در همین راستا لازم است به چند نکته اشاره کنم.
اولا: هنوز جزئیات جنایت ارتکابی به صورت کمی و کیفی شفاف و روشن نیست. اندکی بردباری لازم است تا کُنه ماجرا بهطور کامل مشخص شود.
ثانیا: به خاطر داشته باشیم متهم حادثه وصفشده، خود بهنوعی کودک محسوب میشود و صرفنظر از اینکه فعلا از او بهعنوان متهم میتوانیم نام ببریم، نه مجرم یا جانی، چهبسا وی هنگام ارتکاب جنایت دچار جنون بوده و یا چهبسا در فرض اثبات اتهام، واقعا ماهیت جرم انجامشده و یا حرمت آن را درک نکرده و یا در رشد و کمال عقل وی شبهه وجود داشته؛ چراکه هنوز وی به پزشکی قانونی معرفی نشده و به صورت نفیی یا اثباتی چیزی دراینباره مشخص نیست.
ثالثا: به نظر میرسد بزرگنمایی این جنایت به نحوی که مشاهده میکنیم، حاصلی جز ایجاد کینه و تفرقه میان اتباع مهاجران افغانستانی و شهروندان ایرانی بهدنبال نداشته باشد؛ کمااینکه نگارنده این سطور در سالهای گذشته که جرائم زیادی از سوی بعضی از مهاجران افغانستانی علیه تمامیت جسمانی هموطنان ما صورت گرفته بود، عینا همین توصیه را به آنان کرده بود. با ایجاد جو و تنش پیرامون حادثه هیچ مشکلی حل نخواهد شد و چهبسا تبعات منفی نیز به دنبال خواهد داشت. آنچه مسلم است، درباره این جنایت، صرفا دادگاه صالحه قضائی است که میتواند نظر داده و فارغ از حواشی وجنجالهای ایجادشده حکم عادله را صادر کند.
رابعا: جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، آنهم کودک، جرم و گناهی است بسیار بزرگ و مذموم که فرقی نمیکند مرتکب جرم هموطن باشد یا بیگانه. قطعا نزد دادگاه نوع جنسیت و تابعیت متهم ملاک نیست و موجب تبعیض نخواهد بود.
ماحصل کلام: به نظر میرسد بزرگنمایی بیشازحد این حادثه و یا دامنزدن به حواشی آن، نهتنها نفعی بهدنبال نخواهد داشت و مشکلی را حل نخواهد کرد؛ بلکه هرچهبیشتر مایه ایجاد تنش و اختلاف میان اتباع دو کشور خواهد شد.
اضافه کنم حادثهای که اتفاق افتاده، آخرین حادثه از این نوع یا انواع مشابه آن نخواهد بود و تا زمانی که زمینههای ارتکاب جرم و علل و عواملی که باعث اینگونه جنایتها میشود، در جامعه از بین نرود، باز باید منتظر وقوع جنایتهایی ازایندست باشیم. حال چه فرقی میکند قربانی حادثه ایرانی باشد یا افغانستانی یا تبعه کشوری دیگر. انسان، انسان است و جنایت هم جنایت.
سيل اخير و سياست سدسازي
روزنامه اعتماد در ستون یادداشت خود نوشت: سيلي كه روزهاي گذشته در خوزستان و لرستان آمده است، در نوع خود بينظير و به تعبير دقيقتر كمنظير بوده است.
شايد كسي تصوير دقيقي از ميزان آبي كه وارد رودخانههاي خوزستان شده است نداشته باشد. وقتي كه ميگوييم ٨٠٠٠ مترمكعب آب در ثانيه وارد مخزن سد دز شده است، بايد تصور روشني از ماجرا به دست آورد، به بياني ديگر در هر ثانيه به اندازه ٩٠ دستگاه اتوبوس ولووي بين شهري آب داخل سد ميشود! و اين رقم بسيار بزرگي است، و باز براي اينكه تصوير روشنتري پيدا شود، حجم آب ورودي طي فقط يك روز آخر هفته گذشته به پشت سد دز به اندازه دو برابر حجم سد اميركبير كرج بود و معادل مصرف آب ٥/٤ ماه مردم تهران! روشن است كه اگر اين حجم آب در پشت سدها كنترل نميشد، خسارت بسيار زيادي به مردم خوزستان وارد ميكرد.
يكي از بدترين اين سيلابهاي چند دهه اخير سيلي بود كه پيش از احداث سد كرخه آمد. رودخانه كرخه برخلاف رود كارون به نسبت رودخانه وحشي محسوب ميشود و در حالي كه آب معمول آن خيلي كمتر از كارون است، ولي در مواقع طغيان و سيل تا هزاران مترمكعب آب در ثانيه نيز در آن جاري ميشود و همين موجب خسارت فراوان آن ميشود و لذا يكي از منافع مهم سدسازي را جلوگيري از خسارتهاي ناشي از سيلابها ميدانند.
با توجه به حملات وسيعي كه طي يكي، دو سال گذشته عليه سياست سدسازي صورت گرفته بود، بارشهاي اخير، اين فرصت را فراهم كرد كه وزير نيرو به خوزستان و بازديد از سد دز رفت و معاون وي نيز از فرصت استفاده كرد و به مخالفان سدسازي پاتك زد تا در دفاع از منافع سدسازي چنين بگويد كه: «با وجود اين سدها در خوزستان در اين مدت علاوه بر مهار و تسكين سيلاب، حجم آب بسيار خوبي وارد مخازن سدها شده است، اما نبود اين سدها باعث خسارت بسيار شديد به شهرها و روستاهاي مسير رودخانه ازجمله شهر اهواز ميشد.
با بررسي عميق در خصوص اثرات سيلاب خواهيم ديد كه اين سدها علاوه بر اينكه در همين چند روز چندين ميليارد مترمكعب سيلاب را در خود ذخيره كردهاند، از بروز خسارتهاي مادي و انساني در پاييندست رودخانهها نيز جلوگيري بهعمل آوردهاند. در زمان آغاز يك طرح سدسازي و در ادامه در زمان اختصاص اعتبار براي سدهايي كه هم از نظر توجيه اقتصادي و محيط زيستي مورد تاييد هستند، انتقادهاي فراوان غيركارشناسي صورت ميگيرد...
اما در مواقع بحرانهايي اينچنين ميتوان ديد كه اين اعتبارها اگر براي ساخت سد استفاده نميشد، بايد براي جبران خسارتهاي ناشي از سيل هزينه ميشد.» فقط بايد همواره خدا را شاكر باشيم كه يكي از اين سدهاي ساخته شده در مواقع سيلابهاي اينچنيني دچار شكستگي نشود و بحراني را كه در جريان شكست سد «بانكياو» چين رخ داد شاهد نباشيم. «اين سد براي مقاومت در برابر بارش ٣٠٠ ميلي متر در روز، اتفاقي كه در هر ١٠٠٠ سال يك بار در آن ناحيه رخ ميدهد ساخته شده بود.
اما در تابستان سال ١٣٥٤ توفان نينا باعث شد كه در يك روز ١٠٦٠ ميلي متر باران ببارد. به دليل وقوع توفان سيستمهاي ارتباطي از كار افتاد و باعث شده كه درخواست باز كردن دريچههاي سد به موقع به مسوولين سد نرسد.
سدهاي كوچكتر در بالا دست اين سد شكسته و به سمت سد اصلي سرازير شدند. با شكست اين سد چيزي در حدود ٧٨٨٠٠ تن آب در ثانيه آزاد شد (١٠ برابر مقدار ورودي اخير به سد ذر) كه به ايجاد موجي به عرض ١٠ كيلومتر و به ارتفاع ٧ متر منجر شد. اين موج كه با سرعت ٥٠ كيلومتر بر ساعت حركت ميكرد زميني به طول ٥٥ و عرض ١٥ كيلومتر را تخريب كرد و درياچهاي به مساحت ١٢ هزار كيلومتر ايجاد كرد. دستور تخليه نيز به دليل نبود وسايل ارتباطي دير رسيده و باعث شد تا ٢٦ هزار نفر از سيل و ١٤٥ هزار نفر نيز از بيماري و قحطي جان خود را از دست بدهند. چيزي در حدود ١١ ميليون نفر از اين حادثه آسيب ديدند.»
حالا فرض كنيد مطابق آنچه كه وزير نيرو گفته بود: «دريچههاي سد، بيش از ١٢ سال بهدليل خشكساليها هيچگاه باز نشده بود و به همين دليل نگرانيهايي وجود داشت اما خوشبختانه هر٣ دريچه بازشد»؛ اين دريچهها باز نميشد آنگاه چه اتفاقي رخ ميداد؟ واقعيت اين است كه ارزيابي از سياست سدسازي را نميتوان برمبناي رويدادهاي مقطعي انجام داد. همانطور كه تاكيد مخالفان سياست سدسازي بر نكات منفي آن و ناديده گرفتن نتايج و دستاوردهاي مثبت آن درست نبود، اكنون هم نميتوان با تاكيد بر جلوگيري از عوارض ناشي از سيل در صورت نساختن سد اين ارزيابي را كامل و شامل انجام داد.
البته خسارتهاي ناشي از سيل حتي در مواردي مهمتر از خسارتهاي زلزله است، زيرا براي مقابله با زلزله ميتوان تمهيداتي انديشيد ولي براي سيل اين كار كمتر ممكن است. سونامي ژاپن نيز بهنوعي مشابه سيل بود كه خسارتهايش گريبان ژاپن را گرفت در حالي كه ژاپن در برابر خطرات زلزله به نحو موثري خود را ايمن كرده است.
در اروپا نيز اين مساله واضح است كه سيل را نميتوانند به راحتي كنترل كنند. از اينرو ترديدي نبود كه اگر سدهاي كرخه، دز و ساير سدها بر روي كارون و كرخه و دز نبود، به احتمال زياد خسارات بسيار وسيعتر از آنچه به ذهن ميآيد، ميبود. به ويژه كه در شرايط كمآبي، تجاوز به حريم رودخانهها و احداث تاسيسات در مسير سيل افزايش مييابد.
ولي كافي است يكي از اتفاقاتي كه هر ٥٠ يا ١٠٠ سال يا حتي ١٠٠٠ سال در ميزان بارش منطقهاي رخ ميدهد را شاهد باشيم، در اين صورت هيچ امكاني براي مقابله با آن نيست. گفته شده كه فقط در يك روز در استان لرستان حدود ١٣٠ ميليمتر باران باريده است.
اگر وسعت اين استان را در نظر بگيريم، يعني در يك روز ٤ ميليارد مترمكعب آب در آن باريده و اگر يكچهارم اين رقم به سيل تبديل و در مجاري خاصي جاري شود، يك ميليارد مترمكعب آب ميشود كه هر سازه و تمدني را كه پيش روي خود باشد تخريب خواهد كرد.
با وجود اين مسوولان وزارت نيرو نبايد اين رويداد را به موقعيتي براي دفاع از سياست سدسازي تبديل كنند.
به ويژه آنكه اين سدها هيچگاه، تاكيد ميشود، هيچگاه فقط با هدف جلوگيري از سيل ساخته نشده است و طبيعي هم هست كه با چنين هدفي نميتوان اين هزينههاي بزرگ را انجام داد. هدف اصلي آنها به دست آوردن انرژي الكتريسيته و نيز تنظيم و حفظ جريان آب است و جلوگيري از خسارت ناشي از سيل جزو اهداف ثانويه آن محسوب ميشود.
آنچه ميتواند اقدامي منطقي باشد، رسيدن به ارزيابي منصفانه از احداث سد است. اين ارزيابي بايد شامل منافع اقتصادي (توليد انرژي و تامين و تنظيم آب و ايجاد اشتغال و...) و جلوگيري از خسارت ناشي از سيل در برابر هزينههاي سد، شامل هزينه ساخت، مشكلات زيستمحيطي و مسائل اجتماعي باشد. در اين رابطه هر سدي را بايد برحسب موقعيت خاص آن اظهارنظر و ارزيابي و قضاوت كرد.
جواد غیاثی در یادداشت روزنامه خراسان نوشت: اینکه کشورمان می تواند بدون هراس از قیمت آتی نفت، در برابر تمام فشارهای عربستان و رایزنی دیگر کشورها مثل روسیه، بایستد و فقط اهداف بلندمدت خود را پیگیری نماید یک موفقیت بزرگ است. مواضع محکم وزارت نفت درباره بازگشت بی چون و چرای ایران به بازار پس از رفع تحریم ها و امتناع از حضور در نشست دوحه، نشانه درجه ای از استقلال اقتصاد کشور از نفت است.
برای درک اهمیت مواضع راسخ ایران، بررسی تحولات و تغییرات نظر کشورها در اثر فشار قیمت نفت روشنکننده است. روسیه که در کنار عربستان و آمریکا با تولید حدود 10 میلیون بشکه نفت در روز، بزرگترین تولیدکننده نفت جهان به حساب می آید تا پیش از این هرگز حاضر به همکاری با اوپک نشده بود. در طول سالها و با وجود اینکه اعضای اوپک با سهمیه بندی تولید نفت بین خود، قیمت نفت را در بازار تنظیم می کردند، روسیه بدون حضور در این سازمان از منافع تصمیم های اوپک بهره مند می شد.
در واقع روسیه با بی توجه جلوه دادن خود به قیمت نفت، بدون تحمل قید تولید، «سواری مجانی» می گرفت. اما کاهش شدید قیمت نفت که دور جدید آن از ابتدای سال جاری میلادی شروع شد، روسیه را مجبور به تغییر مواضع کرد.
شرایط در مورد عربستان هم مشابه است. این کشور که با استراتژی حفظ سهم خود از بازار و همچنین از میدان به در کردن نفت شیل آمریکا هرگز حاضر به همراهی با اوپک برای کنترل تولید نفت نشده بود، نتوانست دور جدید کاهش قیمتها را تحمل کند و همراه قطر، روسیه و ونزوئلا پیشنهاد فریز سطح تولید نفت در سطح فوریه 2016 را ارائه کرد.
تغییر مواضع این کشورها حاکی از ناتوانی از تحمل قیمتهای فعلی یا تضرر قابل توجه آنها از تداوم شرایط حاکم بر بازار نفت است. این کشورها طی این مدت (از اوایل سال جاری میلادی تا کنون) فشارها و رایزنی های قابل توجهی برای همراه کردن ایران با طرح فریز نفتی را اعمال کردند.
عربستان بارها اعلام کرد که باید تمام کشورها از جمله ایران با این طرح همراهی کنند. در غیر این صورت عربستان نیز تولید نفت خود را افزایش خواهد داد. آخرین تلاش های سعودی ها مربوط به روز شنبه بود که جانشین ولیعهد عربستان و وزیر دفاع این کشور مجدداً تأکید کرد که عربستان مشروط به اجرای این توافق از سوی دیگر کشورها از جمله ایران به این توافق خواهد پیوست.
بر خلاف این اظهارات عربستانی ها روز گذشته سرانجام از مواضع تنش جویانه خود کوتاه آمدند.
حتی اگر باز هم با تغییر مواضع خود توافق را به شکست بکشانند، خود شکست خورده اصلی خواهند بود چرا که پیشنهاد فریز نفتی توسط آنها ارائه شده بود. ایران همچنان از منافع توافق هسته ای و رفع تحریم ها در حوزه فروش نفت، بهره مند خواهد شد و عربستان به عنوان بزرگترین صادرکننده نفت جهان با مشکلات بیشتری مواجه خواهد شد.
البته باید توجه کرد که یکی از اهداف اصلی سعودی ها از تکرار این گونه اظهارات آن بود که به دنیا بگویند اگر تولید نفت فریز نشود و قیمت باز هم سقوط کند، مقصر اصلی ایران است و از این طریق فشارها بر ایران را افزایش دهند. اما وزارت نفت کشورمان، در کنار همراهی با فریز نفتی و حمایت از آن، هرگز سخنی مبنی بر تثبیت سقف تولید خود نزد و این خود موفقیتی برای اقتصاد کشور بود.
اما این موفقیت چگونه حاصل شد؟در پاسخ باید به شرایط چند سال گذشته توجه کرد. اقتصاد کشور در سال های 92 و 93 فشارهای ناشی از کاهش فروش نفت به خاطر تحریم ها را تحمل کرد و از این محل دچار آسیب جدی نشد. اما در سال 94 مشکل مضاعف شد.
علاوه بر تداوم تحریم و فروش حداقلی نفت، قیمت نیز به شدت افت کرد اما باز هم اقتصاد کشور تاب آورد و بر اساس آخرین گزارشها نرخ رشد اقتصاد در سال 94 منفی نشد.
حتی کاهش نرخ رشد نسبت به سال 93 هم تا حدود زیادی به عواملی جز کاهش درآمد نفتی مربوط است. این در حالی است که در طول این مدت برخی دیگر از کشورهای نفتی با مشکلات بیشتری مواجه شدند. ونزوئلا دچار تورم های سه رقمی و نابه سامانی شدید شد.
عربستان حجم زیادی از اندوخته های ارزی خود را خرج کرد و برای اولین بار از یک طرح بزرگ اقتصادی برای قطع وابستگی به نفت خبر داد. کاهش هزینه ها و افزایش قیمت حامل های انرژی نیز در بسیاری از کشورهای عربی رخ داد.
لذا می توان گفت کاهش وابستگی بودجه دولت به نفت تا حد 25 درصد که نتیجه آن، تاب آوری نسبی اقتصاد در برابر شوک قیمت نفت بود، یکی از مهمترین پشتیبان های وزارت نفت در اتخاذ موضع مقتدرانه در برابر فشارها بود. علاوه بر آن باید توجه کرد که منافع ایران از بازگشت به بازار و افزایش تولید در مجموع بیش از افزایش قیمت خواهد بود.
بازگشت به قدرت تولید پیش از تحریمها، بازیابی سهم از بازار نفت، افزایش درآمدها به خاطر افزایش دو برابری صادرات و افزایش قدرت چانه زنی در اوپک، دستاوردهایی است که در هر حال ایران را به برنده تحولات نفتی چند ماه گذشته و همچنین نشست اخیر تبدیل می کند.
انتظارات مردم در برجام برآورده نشده است
حسین نجابت در یادداشت روزنامه جام جم نوشت: برای برآورد دستاورد هر مسالهای، باید این برآورد را متناسب با انتظارات موجود انجام داد و در مورد توافق هسته ای نیز همین اصل صادق است.
دولت و طرفداران برجام، در ماه های گذشته بیشترین تلاششان این بود که به مردم نوید دهند برجام تحریم ها را می شکند و رونق اقتصادی به همراه میآورد اما اظهارات اخیر آقای دکتر سیف، رئیس کل بانک مرکزی حاکی از این است که اقداماتی که قرار بوده تا الان در این حوزه انجام شود، محقق نشده و چون انتظارات اکثر مردم از برجام رفع تحریم بود می توان گفت که اتفاق مهمی نیفتاده است.
البته برخی اقدامات صورت گرفته که از جمله آنها می توان به برداشته شدن تحریم از کشتیرانی و صادرات نفت اشاره کرد اما به هر حال همه اینها با مبادلات پولی و مالی گره می خورد و حتی نفت هم اگر صادر شود دوباره ماجرای دریافت وجوه مطرح است.
بنابراین ارزیابی اینکه اتفاقی افتاده یا خیر، از نظر جزءنگری می توان گفت که حتما اتفاقاتی افتاده است، اما از نظر کلی آنچه مورد توقع مردم و حتی مسئولان بوده، هنوز محقق نشده و اتفاق مهمی نیفتاده است.
آنهایی که با ایران طرف هستند پیشینه درخشانی در عمل به تعهداتشان ندارند و این کشورها بویژه آمریکا هر جا که توانسته اند به راحتی تعهداتشان را زیر پا گذاشته اند. بر همین اساس باید با این کشورها با زبان متناسب که زبان زور است، مقداری محکم تر صحبت و عمل کنیم و نگران نباشیم که آنها اقدام متقابل انجام می دهند. واقعیت این است که آنها نیز نمی توانند به آن تحریم های محکم گذشته برگردند زیرا کسی با آنها همراهی نخواهد کرد بنابراین دولت باید از این موضوع استفاده کند و به میزانی که توان دارد با آنها مقابله کند و جواب «های» را با «هوی» بدهد.
در حادثه منا ملاحظه کردیم که اگر موضعگیریهای قاطع رهبری نبود حتی عربستان حاضر نبود پیکر قربانیان این فاجعه را به ایران تحویل دهد. در طول مذاکرات هسته ای نیز شاهد بودیم که هر کجا محکم ایستادیم آنها کوتاه آمدند و از این تجربه باید استفاده کنیم.
ما اگر فشار بیاوریم آنها انعطاف نشان می دهند و با توجه به صراحت متن برجام، از آنجا که آنها به تعهداتشان عمل نکرده اند ما هم باید عمل به تعهداتمان را متوقف کنیم. البته ما بخش زیادی از تعهداتمان را اجرا کرده ایم اما هنوز می توانیم کارهایی بکنیم و بهعنوان مثال بازرسی ها یا اجرای پروتکل الحاقی را متوقف کنیم.
به اعتقاد من راهی جز این نیست و با توجه به بازیهایی که آنها در می آورند با خرده دیپلماسی نمی توان این مشکلات را حل کرد.
مرثيهاي براي جمهوريت
عباس حاجينجاري در یادداشت روزنامه جوان نوشت: سخنان هفته گذشته آقاي علي صوفي، رئيس ستاد اصلاحطلبان تهران در زمينه اعلام توافق سران اصلاحات مبني بر اينكه «توافق براي رياست مجلس دهم بين سران اصلاحات؛ آقايان هاشمي، روحاني و رئيس دولت اصلاحات صورت گرفته و توافق اين بوده و هست كه رياست كرسي مجلس آينده ازآن عارف باشد» فارغ از كاركرد عمليات رواني آن براي تأثيرگذاري بر آرايش دروني مجلس آينده و تحت تأثير قرار دادن منتخبان مجلس دهم، نشاندهنده عدم پايبندي اين جريان سياسي به ميثاق ملي كشور، يعني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و آن هم رعايت مرزهاي قانوني در عدم دخالت قوا در يكديگر است.
اصل پنجاه و هفتم قانون اساسي جمهوري اسلامي، قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران را قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه ميداند كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت است، بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميشود و اين قوا مستقل از يكديگرند. قانون اساسي انتخاب رئيس و هيئترئيسه مجلس را از اختيارات نمايندگان مجلس ميداند و مهمتر آن است كه يكي از وظايف اصلي مجلسي كه در چند اصل قانون اساسي بر آن تأكيد شده، الزام رئيسجمهور براي كسب رأي اعتماد از مجلس و نقش نظارتي مجلس بر رئيسجمهور و هيئت وزيران است كه در قالب استيضاح و ديگر ابزار نظارتي تجلي مييابد. به همين دليل اعلام صريح در نقش رئيس قوه مجريه يا ديگراني كه شايد محلي از اعراب نداشته باشند، در تعيين رئيس مجلس را بايد به نوعي تير خلاص بر وجهه جمهوريت نظام اسلامي دانست كه البته وجهه اسلاميت آن نيز در ادوار گذشته توسط اين جريان سياسي به مسلخ برده شده بود.
اين سخنان صوفي، اگرچه با واكنشهاي محدودي از سوي برخي عوامل اجرايي در دولت مواجه شد، ولي اخبار واصله طي دو، سه ماه گذشته و بعد از مرحله اول انتخابات مجلس شوراي اسلامي دهم و تعيين احتمالي تركيب مجلس آينده كه ائتلاف موسوم به اصلاحات و اعتدال وضعيت مناسبي در برابر اصولگرايان نداشت، بيانگر تلاش ويژهاي است تا با بهرهگيري از همه ظرفيتهاي ممكن و حتي از طريق اقدامات غيرقانوني برخي مسئولان دستگاههاي اجرايي و وعده و وعيدها و حتي تأمين هزينههاي انتخاباتي و... بر مرحله دوم انتخابات تأثير گذاشته و از آن طريق تركيب و آرايش مجلس و نهايتاً انتخاب رئيس و هيئترئيسه آن در سايه يك عمليات رواني فشرده به نفع اين جريان شكل گيرد كه سخنان آقاي صوفي در اين راستا معنا مييابد.
روند شكلگيري جريان اصلاحات در دهه 70 و با گفتمان توسعه سياسي با القاي ناديده گرفته شدن حقوق مردم در روند عمل نظام اسلامي همراه بود و همين توهم سبب شد كه در بسياري از عرصهها توسط نشريات و عناصر اين جريان از «اسلاميت» نظام عبور شود و به همين دليل نهادهاي مؤثر در حفظ جمهوريت و اسلاميت نظام، يعني شوراي نگهبان و ديگر نهادهاي مؤثر در اين عرصه يا نهادهاي انقلابي آماج شديدترين هجمهها قرار گرفتند و چالشهايي نظير فتنه تير 78 يا خرداد 88 محصول آن بود. اما بعد از انتخابات 92 و مرحله اول انتخابات مجلس در اسفندماه 94، اين توهم را ايجاد كرد كه بعد از عبور از اسلاميت، جمهوريت نظام نيز آنجا كه به نفع اين جريان نباشد، قابل عبور است.
تاريخ تحولات ايران اسلامي نشان ميدهد كه همواره يك مجلس قدرتمند و خارج از حيطه نفوذ دولتها توانسته نقشي تأثيرگذار در روند تحولات كشور داشته باشد و اكنون به نظر ميرسد با توجه به شرايط داخلي و منطقهاي و تلاش دشمن براي تحميل دوگانه تسليم يا تداوم فشار و تحريم، ايران اسلامي بيش از هر زمان ديگري به يك مجلس مستقل و قدرتمند نياز دارد تا بتواند ضمن عبور از پيامدهاي فشار و تحريم، همراه و ناظري هوشمند در كنار دولت براي تحقق شعار سال «اقتصاد مقاومتي، اقدام و عمل» باشد.
به همين دليل است كه مرحله دوم انتخابات مجلس در شهرهايي كه در معرض انتخاب نمايندگان هستند براي نيروهاي انقلابي و مؤمن به انقلاب اهميت ويژهاي مييابد.
تقریباً همان«هیچ»
محمدرضا مهدیاراسماعیلی در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت: «سوئیفت» باز است اما کار نمیکند! این جمله به عقیده من چلاندهشده تمام ابعاد مذاکرات هستهای است.
امروز در شرایطی هستیم که همزمان هم میتوانیم از اتاق سوئیفت دیدن کنیم تا یقین کنیم که سوئیفت باز است و هم گلایه عالیترین مقام پولی کشور را از تعطیل بودن سوئیفت در ایران در اجلاس بهاره بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بشنویم.
این یادداشت بنا دارد یک تصویر هوایی از این واقعه را ترسیم کند تا ابعاد موضوع روشن شود.
برای آنکه بدانیم چرا ایران نمیتواند از سوئیفتی که باز است عبور کند، لازم است ساختار معاملات در سوئیفت روشن شود. طبق قانون جدید مبادلات بینالمللی، تنها نهادی که در هر کشور میتواند طرف حساب سوئیفت باشد، عملا بانک مرکزی آن کشور است.
اگرچه در ظاهر بانکهای تجاری خصوصی و دولتی هستند که با سامانه سوئیفت کار میکنند اما کلید ورود این بانکها، تایید بانک مرکزی ایران به دروازه جهانی سوئیفت و تعهد تامین اتکایی بانک مرکزی نسبت به هر بانکی است که قرار است کاربر دروازه سوئیفت شود. خب! تا اینجا شاید قضیه چندان مشکل به نظر نرسد.
برای ما که به بخشنامه و نامههای ایجابی عادت داریم، خیلی راحت به نظر میرسد که مثلاً بانک مرکزی یک نامه ایجابی به دروازه سوئیفت بزند و به آنجا ابلاغ کند که «بلامانع است. سریعاً اقدام شود».
حقیقت آن است که مساله به این سادگی که ما پنداشته بودیم نیست و بانکهای ایران برای رفع قفل شدن باید استانداردهایی را پاس کنند که رعایت آنها به اعلام ورشکستگی قطعی نیمی از بانکها منجر خواهد شد. این اعلام ورشکستگی البته نه به آن معناست که ورود به سوئیفت آنها را قرار است ورشکسته کند بلکه به معنای آن است که ورشکستگی پیشین آنها که تا امروز به مدد عدم شفافیت مالی پوشیده مانده بود نمایان خواهد شد.
البته اینجا هم ممکن است تفکر بخشنامهای و ابلاغیه مجدد غلیان و چنین راهنمایی کند که با یک ابلاغیه بانک مرکزی را متعهد کنیم که دیون این بانکها را نیز مانند موسسه «ثامنالحجج» به عهده بگیرد تا مشکل سوئیفت نیز حل شود! اما اینجا دیگر نه حساب یک بانک و 2 بانک است و نه حساب یک روز و 2 روز.
ما میپذیریم که آنقدرها هم مشکل عدم کارکرد سوئیفت تقصیر بانک مرکزی کشور نیست. اگرچه به بانک مرکزی اکنون نقدهای متعددی وارد است اما پیرامون موضوع سوئیفت امکان همدردی با بانک مرکزی وجود دارد، لذا این جسارت در بیان نیز از مقام ارشد این نهاد دولتی جای تقدیر دارد.
اما سوال مهمی که ذهن جامعه را مشغول میکند این است: آیا زمانی که دولت در بدو ورود به تونل «برجام» بود از این مشکل اطلاع نداشت؟ آیا آن زمان ما نمیدانستیم که علاوه بر مشکل خاموش بودن سوئیفت در ایران، بانکهای ما نیز مولفههای متعددی را باید پاس کنند تا بتوانند از روشن بودن سوئیفت بهره ببرند؟
شنیده شد در پاسخ به اینکه چرا بانکهای آمریکایی با ایران همکاری نمیکنند، پاسخ آمده که در برجام ما چنین تعهدی را برای بانکهای آمریکایی در نظرنگرفته بودیم و به عبارت دیگر، برجام ربطی به بانکهای آمریکایی ندارد.
بسیار خب! آیا در دولت هیچ اقتصاددانی نبود که به مذاکرهکنندگان بگوید امروز تمام مبادلات دلاری جهان از کانال بانکهای آمریکایی میگذرد و هر مبادله دلاری که بین 2 کشور انجام شود، حتما توسط سیستم بانکی آمریکا رصد میشود تا به صورت «سیف» انجام شود؟
گمان من این است که رئیس بانک مرکزی -که به نقل از روابطعمومی این بانک قصد مخدوش کردن دستاوردهای برجام را نداشته و با اظهارات اخیرش بنا داشته فشارهای بینالمللی را روی آمریکا و مانعان سوئیفت بیشتر کند- با اظهارات اخیر تلاش کرده است از تزلزل جایگاه حرفهای خود نزد اقتصاددانان آگاه کشور ممانعت به عمل آورد که البته قابل قبول و منطقی است.
علاوه بر این در سطح بینالمللی و در اجلاس بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول اقتصاددانان جهان انتظار دارند رئیس بانک مرکزی هر کشور- که شاخصترین اقتصاددان آن کشور پس از وزیر اقتصاد محسوب میشود- از دستاوردهای اقتصادی خود در دوران تصدیاش بر عالیترین مسند پولی کشور بشنوند و به تبع اگر قرار باشد در چنین جمعی اعتراف شود که دستاورد چندانی وجود ندارد، بهتر آن است که مقصر اصلی معرفی شود تا آن جمع احساس نکنند عالیترین مقام پولی آن کشور توان حفظ مسند تحت تصدی خود را ندارد.
منصفانه باید به رئیس بانک مرکزی کشورمان در اینباره حق بدهیم که نخواسته است هزینههای بیثمربودن «سیف سوئیفت» را به گردن بگیرد و البته شاید این اظهارات قرار بوده که هزینه جابهجایی و عزل رئیس بانک مرکزی را نیز برای دولت بالا ببرد.
اکنون دولت در شرایطی قرار دارد که اگر نسبت به رئیس بانک مرکزی موضعی قاطع اتخاذ کند و احیانا وی را معزول دارد، عملاً با نمایش خشم خود مهر تاییدی بر سخنان نماینده خود در اجلاس واشنگتن زده است و اگر نسبت به آن سکوت کند، محتوای سخنان وی را پذیرفته است؛ این یعنی بازی 2 سر باخت.
راز آن خطقرمزها
محمدایمانی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت: 7 ماه از اجرای تعهدات ایران و 3 ماه از شروع اجرای برجام سپری شد؛ هر چند که با لحاظ کردن توقف سایت فردو، شروع روند جدید را باید حدود 27-8 ماه عنوان کرد.
اکنون در عبور از مسیری پرفراز و نشیب طبیعیترین پرسش این است که چرا آثار مثبت مورد توقع از برجام عینیت نیافته و غرب به ویژه آمریکا زیر بار تعهدات خود نمیروند؟ حالا دولتمردانی چون صالحی و سیف و ظریف نیز نگران اجرایی نشدن برجام و حس نشدن آثار آن توسط مردم هستند. چرا برجام برای ایران اجرایی نشد و چرا دیوار برجام کج بالا رفت و بیش از این قابل سرپا ماندن نیست؟
1- مذاکرات درست از زمانی منحرف شد که برخی تصمیمگیران و تصمیمسازان، متأثر از جریان رسانهای- حزبی بزک کننده آمریکا، به نفس مذاکره و توافق موضوعیت بخشیدند و به جای اصالت دستاورد، اصالت مذاکره و توافق را برگزیدند. اگر در دنیا و عرف دیپلماسی، مذاکره یک تاکتیک بود، تبلیغات استراتژیک نسبت به اصل آن دست و پا کردند.
به ابزار مذاکره و توافق قداست و ارزش استراتژیک بخشیدند و در قول یا فعل معلوم کردند که برخلاف تصریح آمریکاییها مبنی بر اینکه «توافق نکردن بهتر از توافق بد است»، اینان شیفته توافق هستند و هر توافقی را بهتر از عدم توافق میدانند. برجام اینگونه کج و معوج چیده شد و به همین دلیل ،هم توافق موقت ژنو و هم توافق وین علیالدوام نقض شده است.
یعنی تا همین نرخ و مظنّه سرجای خود باقی است و کسانی هستند که جای آمریکاییها و غربیها بدعهدیهای آنان را انکار و لاپوشانی و توجیه کنند یا توپ را در زمین خودی بیندازند (مانند گزارش نمای اخیر وزارت خارجه!)، روند نقض و دهنکجی ادامه خواهد داشت. برآورد آمریکاییها این است که برخی محافل در داخل به هر قیمت پای برجام و ستایش از آن باقی میمانند، پس تا هر جا که میشود باید خلاف همین برجام نصف و نیمه و مطالبات ایران در آن عمل کرد.
تا روزنامهای در کشور هست که بنویسد «چرا آمریکا باید تحریمها را بردارد؟ مگر ما چه امتیازی دادهایم»، دشمن جسارت گستاخی پیدا میکند.
2- وقتی یک سیاستمدار چندین بار بگوید «توافق ژنو خط شکنی بود... یک قسمت خط شکنی همین جا بود چون مذاکره با آمریکا تابو بود و این تابو آسان نمیشکست»، «یکی از تابوهایی که شکست و هنوز برای انجام نشدن آن دست و پا میزنند مذاکره با آمریکا بود» و «به امام نامه محرمانه نوشتم که وضعیت فعلی بدون مذاکره و رابطه با آمریکا قابل تداوم نیست»، طرف آمریکایی چرا باید در مذاکره کوتاه بیاید؟ آقای هاشمی با خوش گمانی محض 28 آذر 92 میگفت «جان کری اخیراً با وزیر خارجه ایران گفتوگو کرده و گفته که مسئله تخلف آمریکاییها ]اعمال چند تحریم جدید[ را جبران میکنیم» و تازه امروز که صدای همه درآمده، به نخستوزیر ایالت نیدرز اکسن آلمان میگوید «بد عهدیهای بعضی از طرفهای مذاکره، انجام تعهدات را با کندی مواجه کرده است»! کندی؟ تصریح رئیس بانک مرکزی مبنی بر اینکه دستاورد ایران از اجرای برجام تقریباً هیچ بوده، یعنی کندی انجام تعهدات؟!
3- امروز خندهدار مینماید اما زمانی طیفهای خوشبین، سهلاندیش یا مأموریتدار بسیج شده بودند برای القای تقسیمبندیهایی مانند «اوبامای خوب و مؤدب و میانهرو- کنگره بد»، «دموکراتهای میانهرو- جمهوری خواهان تندرو»، «آمریکای خوب- اسرائیل و نتانیاهوی بد». کنتور که نمیانداخت.
کافی بود صاحب نظر و منتقدی نسبت به گوشهای از عملکرد اصالت مذاکره و اصالت توافقیها انذار دهد و دعوت به هوشیاری کند؛ آن وقت فلان رجل سیاسی مدعی میشد- و بر تیتر یک نشریات زنجیرهای مینشست- که دلواپسان با نتانیاهو همزبان و همنوا شدهاند، یا مزدور و بیشناسنامه و کاسب تحریمند.
آیا امروز همین برچسبها را باید نثار آقایان صالحی و سیف و حتی ظریفی کرد که میگویند اجرای برجام نباید روی کاغذ بماند و مردم ایران باید اجرای آن را حس کنند؟ به راستی چه کسی فریبکارتر است؛ شیطان بزرگ که در همین دوره اغواگری دست از زورگویی و بدعهدی و خباثت برنداشت یا کسانی که در داخل به بزک او پرداختند؟ گویا شیطان در پاسخ همین بزککاران است که میگوید «خداوند با شما وعده حق کرد و من وعده کردم و نقض نمودم. و من بر شما استیلایی نداشتم مگر اینکه دعوت کردم و اجابت کردید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید... ». (آیه 22 سوره مبارکه ابراهیم(ع))
4- مقامات اقتصادی معمولاً در اظهارنظر ملاحظه کارتر از مقامات سیاسی هستند. صرفنظر از نکوهشی که میتوان نسبت به ملاقات رئیس بانک مرکزی کشورمان با وزیر خزانهداری آمریکا داشت، اصل اظهارات آقای سیف در شورای روابط خارجی آمریکا و شبکه خبری بلومبرگ (درباره سرنوشت برجام) قابل تأمل است. او اجمالاً گفته است «3 ماه پساز اجرای برجام، تقریباً هیچ چیز عاید ایران نشده است... آنها ]آمریکا و غرب[ به الزامات خود عمل نکردهاند. نتیجهای که ما انتظارش را داشتیم آن چیزی نیست که الان میبینیم.
برای فعالیتهای عادی بانکی هنوز شرایط لازم فراهم نشده است... توقع ما این بود که بعد از اجرایی شدن برجام ایران به اقتصاد جهانی وصل شود. متأسفانه چنین نشده است. ما باید نتایج ملموس برای ارائه به مردم خود در اختیار داشته باشیم... شرط زنده ماندن برجام این است که غرب به تعهدات خود عمل کند وگرنه برجام فرو خواهد پاشید... ایران 3 ماه پس از اجرایی شدن برجام، توان دستیابی به 100 میلیارد دلار دارایی ضبط شدهاش در خارج را ندارد».
چرا روند تحولات خلاف انتظار و پیشبینی از آب درآمده است؟ اگر قرار باشد ایران به چرخه دلار در دنیا دسترسی نداشته باشد، پس پیشابرجام و پسابرجام چه تفاوتی میکند و اصلاً چه فرقی میکند که اموال در خارج مانده 150 یا 100 یا 30 میلیارد دلار باشد؟ اگر قرار بود به چرخه مبادله دلار دسترسی برجامی نداشته باشیم، پس برای چه وعده بازگشت 150 میلیارد دلار را دادیم؟ و وقتی در پسابرجام نتوان به اقتصاد جهانی وصل شد، آنگاه آیا ادعای برقراری سوئیفت و بردن خبرنگاران برای نمایش اتاق کذایی خندهدار نمیشود؟ و بعد از همه این پرسشها آیا حواسمان هست که تمام کارشکنیها از امضای ممنوعیت ویزا برای اتباع 38 کشور تا کارشکنیهای اقتصادی وزارت خزانهداری، همگی با مدیریت دولت خوب، میانهرو و مؤدب اوباما! (و نه کنگره و جمهوریخواهان و لابی صهیونیستی) انجام میشود؟! آیا دستاورد تقریباً هیچ ارزشش را داشت که داستان کربلا را به مذاکره تعبیر و تحریف کنیم یا با تحریف خط امام بگوییم امام موافق حذف مرگ بر آمریکا بود؟ آیا هنوز هم میتوان گفت برجام یک جراحی بزرگ بوده و حالا عدهای سر بخیه زده شده ایراد میگیرند؟ آیا با روشی که آمریکاییها در پیش گرفتهاند، امید به آنها بستن، بخیه بر آبدوغ زدن نیست؟
5- 19 تیر ماه 94 (3 روز مانده به نهایی شدن توافق در وین) و در حالی که شیطنتها و خباثتهای آمریکا در توسعه ابعاد تحریمها رو به تصاعد بود، آقای شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی عبارتی هشدارآمیز گفت که در شلوغی و هیجانآفرینی غوغاسالاران ناشنیده ماند. او گفت «راز این تعبیر رهبر انقلاب که من به مذاکرات خوشبین نیستم در حال نمایان شدن است».
رهبر انقلاب با وجود بیاعتمادی مطلق به شیطان بزرگ، مجالی را برای آزمون چند باره دشمن پیشپای برخی تصمیمگیران و تصمیمسازان خوشبین جبهه خودی قرار دادند و در عین حال بر «خطوط قرمزی» تأکید کردند که امروز حکمت آن خطوط قرمز بیشتر آشکار میشود. ایشان آذر 92 (پس از توافق موقت ژنو) در پاسخ به نامه رئیس جمهور فرمودند «دستیابی به آنچه مرقوم داشتهاید در خور تقدیر و تشکر است... ایستادگی در برابر زیادهخواهیها همواره باید شاخص خط مستقیم حرکت مسئولان این بخش باشد».
همچنین20 فروردین 94 پس از انتشار بیانیه (توافق) لوزان گوشزد کردند «ممکن است طرف مقابل که یک طرف لجوج، بدعهد، بدمعامله، اهل دبّهدرآوردن و از پشت خنجر زدن و این جور سیاه کاریهاست، سر جزئیات بخواهد کشور و ملت ما و مذاکرهکنندگان ما را در یک دایرهای محصور کند».
معظمله 24 تیر ماه 94 و در پاسخ نامه رئیس جمهور که از نهایی شدن توافق و پیروزی بزرگ خبر میداد، یادآور شدند «متنی که فراهم آمده با دقت و ملاحظه و در مسیرقانونی پیشبینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود.
به خوبی میدانید برخی از شش دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند». سپس 12 شهریور 94 در دیدار اعضای مجلس خبرگان تأکید کردند که مجلس نباید از این موضوع کنار بماند و باید وارد شود؛ این همزمان با سپردن بررسی مشابه توافق در شورای عالی امنیت ملی و تأکید بعدی- مبنی بر این که جزئیات هم بررسی شود و نه یک تصویب کلی- بود.
6- رهبر انقلاب 29 مهر و 29 دی 94 نیز در دو نامه خطاب به رئیس جمهور، دولت را به ماهیت استکباری، شرارتآلود، خصمانه، فریبکارانه و عهدشکنانه رژیم آمریکا توجه دادند و ضمن تاکید بر 9 شرط برای اجرای برجام، فرمودند: «تضمین قوی و کافی برای جلوگیری از تخلف طرف مقابل تدارک شود، از جمله اعلام کتبی رئیس جمهور آمریکا و اتحادیه اروپا مبنی بر لغو تحریمها... هر گونه اظهارنظر مبنی بر اینکه ساختار تحریمها باقی خواهد ماند، به منزله نقض برجام است... وضع هرگونه تحریم... نقض برجام محسوب خواهد شد... وجود پیچیدگیها و ابهامها در متن برجام و نیز گمان نقض عهد و تخلفات و فریبکاری در طرف مقابل به ویژه آمریکا ایجاب میکند یک هیئت قوی و آگاه و هوشمند برای رصد پیشرفت کارها و انجام تعهدات طرف مقابل تشکیل شود» و اینکه «مراقبت شود طرف مقابل تعهدات خود را به طور کامل انجام دهد. اظهارات برخی از سیاستمداران آمریکایی کاملاً موجب بدگمانی است... در این معامله هزینههای سنگینی پرداخت شده و نوشتهها و گفتههایی که سعی میکنند این حقیقت را نادیده گرفته و خود را ممنون طرف غربی وانمود کنند، با افکار عمومی ملت صادقانه رفتار نمیکنند... بار دیگر تأکید میکنم از خدعه و نقض عهدهای دولتهای مستکبر به ویژه آمریکا در این مسئله و مسائل دیگر غفلت نشود».
با وجود همه این راهنماییها و زنهارها متأسفانه اصولی مانند توازن و همزمانی تعهدات و برگشتپذیری آنها و اخذ ضمانتهای کافی رعایت نشد و اکنون سؤال مهم همین است که اگر قرار بود تحریمها لغو نشود، اصلاً برای چه رفتیم و مذاکره کردیم و آن تعهدات را پذیرفتیم؟
7- از تحریم سوخت 20 درصد تا تحریم بنزین و سپس تحریم دلار، هر جا که حربه آمریکا کارگر بود، از هیچ نوع دشمنی علیه ملت ما دریغ نشد. برای اینکه امید راستین -و نه موهوم- در اقتصاد ما جوانه بزند، اول باید از آمریکا نا امید شد به تعبیر قرآنی «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروهًْ الوثقی لا انفصام لها».
ایمان استوار و ماندگار از متن کفر و نا امیدی به طاغوت میگذرد. پذیرفتن خطا و بازگشت از مسیر ناحق، مقدمه اصلاح است که شهامت بالایی میخواهد وگرنه لابد باید به فرافکنی، فرار به جلو، حاشیهسازی و حتی تطهیر و تبرئه شیطان بزرگ دست یازید؛ چندان که کسانی کردند.
این روش البته خسارتهای بزرگی را در همین چند سال به کشور و ملت تحمیل کرده است. خط خطا درباره آمریکا اگر اصلاح و جبران و مسدود نشود به خط موازی خیانت و خدعه ملحق میشود و آنگاه آمریکا به بدعهدی و تعدی و باجخواهی بیشتر تحریک خواهد شد. دولت محترم اکنون بر سر این دو راهی بزرگ است.
برجام هاي بدون پشتوانه
سیدعبدالله متولیان در یادداشت روزنامه رسالت نوشت: 1 - مروري بر سخنان رئيس جمهور در باره ضرورت مذاکرات هستهاي ، پرده از اين حقيقت بر مي دارد که ايشان به اين واقعيت علم قطعي داشته که اولاً فقط در چارچوب هسته اي حق مذاکره داشته ولاغير و ثانياً در صورت به نتيجه رسيدن مذاکرات ، فقط و فقط تحريم هاي هسته اي بر طرف خواهد شد و ثالثاً همواره در طول مذاکرات از به نتيجه رسيدن قطعي مذاکرات و رفع قطعي تحريم ها سخن گفته است و هرگز احتمال نمي داده که با بدعهدي طرف مقابل مواجه شود.
2 - رئيس جمهور کشورمان با علم به موارد فوق الذکر ، رفع تمام مشکلات مملکت حتي مشکل آب خوردن مردم را هم به اين مذاکرات گره زده و با قاطعيت تمام وعده حل همه مشکلات را در صورت رسيدن به توافق به مردم داده است.
3 - اينک پس از 1000 روز تلاش طاقت فرساي تيم مذاکره کننده هستهاي کشورمان با طرف هاي غربي و شيطان بزرگ ، مذاکرات به نتيجه برجام رسيده ، اما در قبال تعليق نه لغو بخش ناچيزي از تحريم هاي هسته اي ،
نه تنها هيچ يک از مشکلات کشور حل نشده بلکه از يکسو بر مشکلات کشور (بيکاري ، رکود و کسادي ، تعطيلي واحدهاي توليدي ، فقر ، و...) نسبت به سنوات گذشته افزوده هم شده است و از سوي ديگر تحريم هاي جديدي از طرف غرب و بخصوص آمريکا وضع شده است.
4 - بنا بر اعلام دستگاههاي نظارتي مثل آژانس بين المللي انرژي اتمي ، ايران مدتهاست که با عبور از خطوط قرمز نظام به تمامي تعهدات خود فراتر از انتظار 1+5 عمل کرده و پروتکل الحاقي را نيز به صورت داوطلبانه اجرا نموده است و بر خلاف عقل و منطق ، قلب رآکتور اراک را با سيمان پر کرده است، در حالي که به هيچ وجه نيازي به اين کار نبوده و از نظر رواني بي ترديد تحقير و تضعيف ايران در افکار عمومي جهاني را به دنبال داشته است.
5 - طرف آمريکايي در پسابرجام و هم اينک ، با گروکشي تحريم ها ، خواستار همراهي بيشتر ايران (بخوانيد تغيير رفتار ايران) با آمريکا در ساير حوزه ها نظير موشکي ، عدم حمايت از حزب الله و ساير نهضت هاي اسلامي ، سايبري ، حقوق بشر ، عدم حمايت از انقلابيون يمن ، صلح خاورميانه و... و گفتگو در اين باره شده است.
6 - بنا به اعتراف مسئولين امر در دستگاه ديپلماسي کشور (آقاي عراقچي و...) آمريکايي ها در موارد متعدد با وضع تحريم هاي جديد و تصويب قوانين فاقد وجاهت علمي و حقوقي (نظير قانون ويزا) و احکام ظالمانه قضائي (نظير برداشت مبالغ نجومي از پولهاي بلوکه شده ايران بابت کشته هاي 11 سپتامبر!) و... برجام را نقض کرده اند اما هنوز پاسخ روشن و صريحي از سوي ايران به پيمان شکني و گستاخي آمريکايي ها داده نشده ، بلکه در مواردي رفتار گستاخانه و خلاف برجام آمريکايي ها از مسئولين ايراني توجيه هم شده است که در نوع خود جاي درنگ دارد.
7 - در چنين حالتي به جاي مشاهده يک اقدام انقلابي و قاطعانه از سوي دولتمردان ، در نهايت تعجب و ناباوري ، پس از برجام مسير و شيوه کلام رئيس جمهور کشورمان تغيير کرده و برخلاف وعده هاي پيشين خود ، با صراحت از ضرورت مذاکره با شيطان بزرگ در ساير حوزه ها و برجام هاي 2 و 3 و...سخن گفته و اعلام مي دارد که با برجام يک فقط تحريم هاي هسته اي برطرف شد (بخوانيد ان شاءالله برطرف خواهد شد) و براي حل مشکلات معيشتي مردم و اقتصادي جامعه بايد در ساير حوزه ها نيز مانند تجربه برجام يک گفتگو کنيم!
8 - جمع بندي واقع بينانه از نتايج حاصل از 1000 روز مذاکرات هستهاي ، مبيّن اين حقيقت است که
اولاً گره زدن حل همه مشکلات کشور به لغو تحريم ها از طريق مذاکره با آمريکا کاري ناپخته و بيهوده بوده است .
ثانياً هيچ يک از مشکلات کشور برطرف نشده؛ بلکه بر مشکلات افزوده هم شده است.
ثالثاً ورود ما در مذاکره مستقيم با شيطان بزرگ (به عنوان بخشي از استراتژي جديد آمريکايي ها) از اساس و پايه اشتباه بوده و سبب طمع ورزي بيشتر آنان و پيگيري پروژه جامع نفوذ از طريق دو قطبي سازي در ايران شده است و رابعاً طي اين مدت فرصت هاي طلايي براي استفاده از ظرفيت هاي داخلي و توسعه اقتصاد مقاومتي و درون زا و برون نگر از دست رفته است و تقريباً عمر دولت جناب آقاي روحاني به پايان خود نزديک و عملاً وارد بازيهاي انتخاباتي سال 96 شده اند.
با فرض پذيرفتن خواسته جديد رئيس جمهور و با عبور از خطوط قرمز نظام و بازي در ميدان آمريکا و تن دادن به دوگانه هاي جعلي و دومينوي خود کنترلي و...چه کسي تضمين خواهد داد که با برجام بعدي، شيطان بزرگ دست از شيطنت ، توطئه ، خدعه ، نيرنگ ، بدعهدي و پيمان شکني برداشته و در نتيجه مشکلات کشور حل خواهد شد.
چه کسي با قاطعيت مي تواند بگويد حد يقف و نقطه پاياني دومينوي برجام ها کجا خواهد بود.
آيا رئيس جمهور نسبت به عدم تحقق وعده هاي خود و خسارات وارده به کشور و فرصت هاي طلايي سوخته در برجام بعدي پاسخگو خواهد بود؟
مشکل اصلي کشور اين است که هيچ ضابطه و ضمانت اجرايي و حقوقي براي وعده ها و شعارهاي تبليغاتي که نامزدها در انتخابات مختلف با هدف جلب آراي مردم مي دهند وجود ندارد.
معلوم نيست در صورتي که وعده هاي داده شده محقق نشد ، چه کسي بايد نسبت به فرصت سوزي ها و خسارات مادي و معنوي وارده و بي اعتمادي و لطمات جبران ناپذيري که به باورها و ايمان مردم خواهد خورد پاسخگو باشد؟!
بر اين اساس با قاطعيت مي توان گفت کوتاه ترين ، کم هزينه ترين ، مطمئن ترين و بي حاشيه ترين راه فراروي دولتمردان و مسئولان اجرايي کشور اين است که در راستاي از بين بردن يا بي اثر کردن تهديدات دشمنان با پرهيز از شعارهاي غير واقعي و بدون پشتوانه ، با استفاده از ظرفيت هاي داخلي و حمايت با نشاط مردم اقدامات عملي را در جهت تحقق اقتصاد مقاومتي در دستور کار خود قرار دهند.
جنجال در فاجعه
عبدالصمد خرمشاهی در یاددشات روزنامه شرق نوشت: انعکاس خبر جنایت اخیر در ورامین که در آن دختر ششساله افغانستانی مورد تجاوز پسر ١٧ساله ایرانی قرار گرفته و سپس به قتل رسیده موجی از احساسات عصبیگونه در جامعه بهویژه در فضاهای مجازی ایجاد كرده است که ظاهرا هر لحظه شدت پیدا میکند. کار به آنجا رسیده است که حتی صدای نماینده مردم هرات در پارلمان افغانستان بلند شده که چرا خبر حادثه -چنانچه باید و شاید- در رسانههای ایرانی بازتاب پیدا نکرده است.
در اینکه جنایت یادشده بسیار دلخراش و غمانگیز است، شکی نیست و طبعا دل هر انسان پاکطینتی با شنیدن این خبر به درد خواهد آمد.
اما در همین راستا لازم است به چند نکته اشاره کنم.
اولا: هنوز جزئیات جنایت ارتکابی به صورت کمی و کیفی شفاف و روشن نیست. اندکی بردباری لازم است تا کُنه ماجرا بهطور کامل مشخص شود.
ثانیا: به خاطر داشته باشیم متهم حادثه وصفشده، خود بهنوعی کودک محسوب میشود و صرفنظر از اینکه فعلا از او بهعنوان متهم میتوانیم نام ببریم، نه مجرم یا جانی، چهبسا وی هنگام ارتکاب جنایت دچار جنون بوده و یا چهبسا در فرض اثبات اتهام، واقعا ماهیت جرم انجامشده و یا حرمت آن را درک نکرده و یا در رشد و کمال عقل وی شبهه وجود داشته؛ چراکه هنوز وی به پزشکی قانونی معرفی نشده و به صورت نفیی یا اثباتی چیزی دراینباره مشخص نیست.
ثالثا: به نظر میرسد بزرگنمایی این جنایت به نحوی که مشاهده میکنیم، حاصلی جز ایجاد کینه و تفرقه میان اتباع مهاجران افغانستانی و شهروندان ایرانی بهدنبال نداشته باشد؛ کمااینکه نگارنده این سطور در سالهای گذشته که جرائم زیادی از سوی بعضی از مهاجران افغانستانی علیه تمامیت جسمانی هموطنان ما صورت گرفته بود، عینا همین توصیه را به آنان کرده بود. با ایجاد جو و تنش پیرامون حادثه هیچ مشکلی حل نخواهد شد و چهبسا تبعات منفی نیز به دنبال خواهد داشت. آنچه مسلم است، درباره این جنایت، صرفا دادگاه صالحه قضائی است که میتواند نظر داده و فارغ از حواشی وجنجالهای ایجادشده حکم عادله را صادر کند.
رابعا: جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، آنهم کودک، جرم و گناهی است بسیار بزرگ و مذموم که فرقی نمیکند مرتکب جرم هموطن باشد یا بیگانه. قطعا نزد دادگاه نوع جنسیت و تابعیت متهم ملاک نیست و موجب تبعیض نخواهد بود.
ماحصل کلام: به نظر میرسد بزرگنمایی بیشازحد این حادثه و یا دامنزدن به حواشی آن، نهتنها نفعی بهدنبال نخواهد داشت و مشکلی را حل نخواهد کرد؛ بلکه هرچهبیشتر مایه ایجاد تنش و اختلاف میان اتباع دو کشور خواهد شد.
اضافه کنم حادثهای که اتفاق افتاده، آخرین حادثه از این نوع یا انواع مشابه آن نخواهد بود و تا زمانی که زمینههای ارتکاب جرم و علل و عواملی که باعث اینگونه جنایتها میشود، در جامعه از بین نرود، باز باید منتظر وقوع جنایتهایی ازایندست باشیم. حال چه فرقی میکند قربانی حادثه ایرانی باشد یا افغانستانی یا تبعه کشوری دیگر. انسان، انسان است و جنایت هم جنایت.
سيل اخير و سياست سدسازي
روزنامه اعتماد در ستون یادداشت خود نوشت: سيلي كه روزهاي گذشته در خوزستان و لرستان آمده است، در نوع خود بينظير و به تعبير دقيقتر كمنظير بوده است.
شايد كسي تصوير دقيقي از ميزان آبي كه وارد رودخانههاي خوزستان شده است نداشته باشد. وقتي كه ميگوييم ٨٠٠٠ مترمكعب آب در ثانيه وارد مخزن سد دز شده است، بايد تصور روشني از ماجرا به دست آورد، به بياني ديگر در هر ثانيه به اندازه ٩٠ دستگاه اتوبوس ولووي بين شهري آب داخل سد ميشود! و اين رقم بسيار بزرگي است، و باز براي اينكه تصوير روشنتري پيدا شود، حجم آب ورودي طي فقط يك روز آخر هفته گذشته به پشت سد دز به اندازه دو برابر حجم سد اميركبير كرج بود و معادل مصرف آب ٥/٤ ماه مردم تهران! روشن است كه اگر اين حجم آب در پشت سدها كنترل نميشد، خسارت بسيار زيادي به مردم خوزستان وارد ميكرد.
يكي از بدترين اين سيلابهاي چند دهه اخير سيلي بود كه پيش از احداث سد كرخه آمد. رودخانه كرخه برخلاف رود كارون به نسبت رودخانه وحشي محسوب ميشود و در حالي كه آب معمول آن خيلي كمتر از كارون است، ولي در مواقع طغيان و سيل تا هزاران مترمكعب آب در ثانيه نيز در آن جاري ميشود و همين موجب خسارت فراوان آن ميشود و لذا يكي از منافع مهم سدسازي را جلوگيري از خسارتهاي ناشي از سيلابها ميدانند.
با توجه به حملات وسيعي كه طي يكي، دو سال گذشته عليه سياست سدسازي صورت گرفته بود، بارشهاي اخير، اين فرصت را فراهم كرد كه وزير نيرو به خوزستان و بازديد از سد دز رفت و معاون وي نيز از فرصت استفاده كرد و به مخالفان سدسازي پاتك زد تا در دفاع از منافع سدسازي چنين بگويد كه: «با وجود اين سدها در خوزستان در اين مدت علاوه بر مهار و تسكين سيلاب، حجم آب بسيار خوبي وارد مخازن سدها شده است، اما نبود اين سدها باعث خسارت بسيار شديد به شهرها و روستاهاي مسير رودخانه ازجمله شهر اهواز ميشد.
با بررسي عميق در خصوص اثرات سيلاب خواهيم ديد كه اين سدها علاوه بر اينكه در همين چند روز چندين ميليارد مترمكعب سيلاب را در خود ذخيره كردهاند، از بروز خسارتهاي مادي و انساني در پاييندست رودخانهها نيز جلوگيري بهعمل آوردهاند. در زمان آغاز يك طرح سدسازي و در ادامه در زمان اختصاص اعتبار براي سدهايي كه هم از نظر توجيه اقتصادي و محيط زيستي مورد تاييد هستند، انتقادهاي فراوان غيركارشناسي صورت ميگيرد...
اما در مواقع بحرانهايي اينچنين ميتوان ديد كه اين اعتبارها اگر براي ساخت سد استفاده نميشد، بايد براي جبران خسارتهاي ناشي از سيل هزينه ميشد.» فقط بايد همواره خدا را شاكر باشيم كه يكي از اين سدهاي ساخته شده در مواقع سيلابهاي اينچنيني دچار شكستگي نشود و بحراني را كه در جريان شكست سد «بانكياو» چين رخ داد شاهد نباشيم. «اين سد براي مقاومت در برابر بارش ٣٠٠ ميلي متر در روز، اتفاقي كه در هر ١٠٠٠ سال يك بار در آن ناحيه رخ ميدهد ساخته شده بود.
اما در تابستان سال ١٣٥٤ توفان نينا باعث شد كه در يك روز ١٠٦٠ ميلي متر باران ببارد. به دليل وقوع توفان سيستمهاي ارتباطي از كار افتاد و باعث شده كه درخواست باز كردن دريچههاي سد به موقع به مسوولين سد نرسد.
سدهاي كوچكتر در بالا دست اين سد شكسته و به سمت سد اصلي سرازير شدند. با شكست اين سد چيزي در حدود ٧٨٨٠٠ تن آب در ثانيه آزاد شد (١٠ برابر مقدار ورودي اخير به سد ذر) كه به ايجاد موجي به عرض ١٠ كيلومتر و به ارتفاع ٧ متر منجر شد. اين موج كه با سرعت ٥٠ كيلومتر بر ساعت حركت ميكرد زميني به طول ٥٥ و عرض ١٥ كيلومتر را تخريب كرد و درياچهاي به مساحت ١٢ هزار كيلومتر ايجاد كرد. دستور تخليه نيز به دليل نبود وسايل ارتباطي دير رسيده و باعث شد تا ٢٦ هزار نفر از سيل و ١٤٥ هزار نفر نيز از بيماري و قحطي جان خود را از دست بدهند. چيزي در حدود ١١ ميليون نفر از اين حادثه آسيب ديدند.»
حالا فرض كنيد مطابق آنچه كه وزير نيرو گفته بود: «دريچههاي سد، بيش از ١٢ سال بهدليل خشكساليها هيچگاه باز نشده بود و به همين دليل نگرانيهايي وجود داشت اما خوشبختانه هر٣ دريچه بازشد»؛ اين دريچهها باز نميشد آنگاه چه اتفاقي رخ ميداد؟ واقعيت اين است كه ارزيابي از سياست سدسازي را نميتوان برمبناي رويدادهاي مقطعي انجام داد. همانطور كه تاكيد مخالفان سياست سدسازي بر نكات منفي آن و ناديده گرفتن نتايج و دستاوردهاي مثبت آن درست نبود، اكنون هم نميتوان با تاكيد بر جلوگيري از عوارض ناشي از سيل در صورت نساختن سد اين ارزيابي را كامل و شامل انجام داد.
البته خسارتهاي ناشي از سيل حتي در مواردي مهمتر از خسارتهاي زلزله است، زيرا براي مقابله با زلزله ميتوان تمهيداتي انديشيد ولي براي سيل اين كار كمتر ممكن است. سونامي ژاپن نيز بهنوعي مشابه سيل بود كه خسارتهايش گريبان ژاپن را گرفت در حالي كه ژاپن در برابر خطرات زلزله به نحو موثري خود را ايمن كرده است.
در اروپا نيز اين مساله واضح است كه سيل را نميتوانند به راحتي كنترل كنند. از اينرو ترديدي نبود كه اگر سدهاي كرخه، دز و ساير سدها بر روي كارون و كرخه و دز نبود، به احتمال زياد خسارات بسيار وسيعتر از آنچه به ذهن ميآيد، ميبود. به ويژه كه در شرايط كمآبي، تجاوز به حريم رودخانهها و احداث تاسيسات در مسير سيل افزايش مييابد.
ولي كافي است يكي از اتفاقاتي كه هر ٥٠ يا ١٠٠ سال يا حتي ١٠٠٠ سال در ميزان بارش منطقهاي رخ ميدهد را شاهد باشيم، در اين صورت هيچ امكاني براي مقابله با آن نيست. گفته شده كه فقط در يك روز در استان لرستان حدود ١٣٠ ميليمتر باران باريده است.
اگر وسعت اين استان را در نظر بگيريم، يعني در يك روز ٤ ميليارد مترمكعب آب در آن باريده و اگر يكچهارم اين رقم به سيل تبديل و در مجاري خاصي جاري شود، يك ميليارد مترمكعب آب ميشود كه هر سازه و تمدني را كه پيش روي خود باشد تخريب خواهد كرد.
با وجود اين مسوولان وزارت نيرو نبايد اين رويداد را به موقعيتي براي دفاع از سياست سدسازي تبديل كنند.
به ويژه آنكه اين سدها هيچگاه، تاكيد ميشود، هيچگاه فقط با هدف جلوگيري از سيل ساخته نشده است و طبيعي هم هست كه با چنين هدفي نميتوان اين هزينههاي بزرگ را انجام داد. هدف اصلي آنها به دست آوردن انرژي الكتريسيته و نيز تنظيم و حفظ جريان آب است و جلوگيري از خسارت ناشي از سيل جزو اهداف ثانويه آن محسوب ميشود.
آنچه ميتواند اقدامي منطقي باشد، رسيدن به ارزيابي منصفانه از احداث سد است. اين ارزيابي بايد شامل منافع اقتصادي (توليد انرژي و تامين و تنظيم آب و ايجاد اشتغال و...) و جلوگيري از خسارت ناشي از سيل در برابر هزينههاي سد، شامل هزينه ساخت، مشكلات زيستمحيطي و مسائل اجتماعي باشد. در اين رابطه هر سدي را بايد برحسب موقعيت خاص آن اظهارنظر و ارزيابي و قضاوت كرد.