چطور دولت انرژی هسته‌ای ایران را در دست آمریکا قرار داده و ما را درگیر بازی‌ای کرده که تنها ما مجبور به جلو رفتن هستیم؟ و طرف مقابل با کمال وقاحت می‌گوید مبتنی بر توافقی که صورت گرفته توانسته جلوی پیشرفت هسته‌ای ایران را بگیرد.

گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌


*****

زیر آن چتر نور


حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:‌


نگارنده بر سر آن بود که در سالروز شهادت استاد مطهری با بضاعت هر چند اندک و ناچیز خویش، وجیزه‌ای به یاد آن شهید بزرگوار داشته باشد و برخی از تحریف‌ها را که این روزها از سوی یک جریان آلوده نسبت به بینش و منش استاد صورت می‌پذیرد، پاسخ گوید. اما، از آنجا که آثار مکتوب حضرت استاد به آسانی در دسترس همگان است و مراجعه به آن می‌تواند «باطل‌السحر» همه تحریف‌ها باشد، انجام این مهم به فرصت دیگری موکول شده و نوشته پیش‌روی به نقل چند خاطره از میان خاطراتی که نگارنده از استاد شهید به خاطر دارد، اختصاص یافته است.

1- چند روزی از شهادت آیت‌الله سعیدی گذشته بود و این خبر هنوز منتشر نشده بود. آن روز باتفاق چند تن از دوستان، آیت‌الله امامی‌کاشانی را با یک سواری کرایه برای سخنرانی در جلسه هفتگی خود به دماوند می‌بردیم. در میان راه پرسید؛ آیا اخیرا از آیت‌الله سعیدی خبری دارید؟ پاسخ ما منفی بود و ایشان که از روابط نزدیک ما با آیت‌الله سعیدی باخبر بود، گفت؛ فعلا به مسجد و یا خانه ایشان مراجعه نکنید! پرسیدیم، آیا آزاد شده‌اند و تحت مراقبت ساواک هستند؟ آیت‌الله امامی‌کاشانی به جای پاسخ، با صدای بلند گریست و گفت؛ «سیدخدا را شهید کرده‌اند»، بغض همه ما ترکید و راننده که از افراد مومن و متدین بود، ماشین را کنار جاده متوقف کرد. بعد از دقایقی، آیت‌الله امامی‌کاشانی توضیح داد که ساواک آیت‌الله مطهری را احضار کرده و خبر شهادت آیت‌الله سعیدی را به ایشان داده است پرسیدیم آقای مطهری چه گفته‌اند؟ آیت‌الله کاشانی فرمودند؛ آقای مطهری می‌گویند، ساواک نیازی به احضار من نداشت و تصور می‌کنم مرا احضار کرده بود تا به علمای روحانی پیرو حضرت آقا (امام خمینی‌(ره))  این پیام را بدهد که از این پس روحانیون مخالف رژیم را به قتل می‌رسانیم. آقای امامی‌کاشانی در حالی که اشک از چشمان خود پاک می‌کرد گفت؛ آیت‌الله مطهری می‌فرمودند؛ آنها نمی‌توانند درک کنند که «شهادت در راه خدا آرزوی ماست» و خطاب به ساواک خوانده بود «محبوب من است آن که به نزدیک تو زشت است»!

2- آن شب، در ایام جوانی و دانشجویی به روال همه هفته‌ها در جلسه درس‌های مرحوم علامه‌محمدتقی جعفری که در منزل ایشان - خیابان زیبا، کوچه حاج‌قاضی - تشکیل می‌شد، شرکت کرده بودم. در پایان جلسه، یکی از حاضران که برای ما غریبه به نظر می‌رسید، نظر علامه را درباره استاد مطهری پرسید و ما به دلشوره افتادیم که مبادا در پی تفرقه‌افکنی باشد. مرحوم علامه با همان لهجه شیرین و بیان دوست‌داشتنی فرمودند؛ و اما، آقای مطهری، ایشان یکی از استوانه‌های اسلام و از افتخارات حوزه علمیه هستند ... مبادا به علت آن که سخنان و درس‌های ایشان بعدها به صورت جزوه و کتاب منتشر می‌شود از حضور در جلسات درس و سخنرانی استاد محروم شوید... جلسات درس آقای مطهری زیر چتری از نور تشکیل می‌شود. زیر این چتر نور بروید و اعتقادات دینی خود را بیمه کنید.

3- فروردین سال 1357 بود. جرقه‌های انقلاب اسلامی زده شده بود و رژیم شاه تلاش می‌کرد فضای سیاسی کشور را باز جلوه دهد. آن سال برای چند روز در ایام نوروز به بستگان درجه دوم زندانیان سیاسی نیز اجازه ملاقات داده بودند و بسیاری از دوستان با استفاده از شناسنامه برادرزاده‌ها وخواهرزاده‌ها به ملاقات می‌آمدند. آقای مرتضی الویری با شناسنامه یکی از برادرزاده‌ها به ملاقاتم آمده بود. پرسید؛ می‌دانی چند روز قبل کجا بودم؟ به مزاح گفتم: می‌دانم که چند سال است اینجا هستم! گفت؛ هفته گذشته در نجف خدمت آقا - منظور از آقا، امام خمینی(ره) بود- رسیده بودم و به ایشان عرض کردم که دوستان در ایران به حضرتعالی دسترسی ندارند و نمی‌دانند پاسخ پرسش‌های عقیدتی و انقلابی خود را چگونه از شما جویا شوند. ایشان فرمودند؛ به دوستان بگوئید؛ نظرات آقای مطهری بدون استثناء مورد تائید و قبول من است. الویری می‌گفت؛ پرسیدم بدون استثناء؟ و آقا فرمودند بله، بدون استثناء.

وقتی این خبر را به درون بند بردم و با جمع دوستان در میان گذاشتم، همه به‌وجد آمدند. تا آنجا که به خاطر دارم، آقایان محمود اشجع، ابوالقاسم سرحدی‌زاده، جواد منصوری، عزت مطهری، شهید حقانی، شهید حسن‌ حسین‌زاده، رضا و مرحوم احمد منصوری و... از جمله دوستانی بودند که این پیام حضرت امام(ره) را به آنها رساندم.

4- در نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که کمیته استقبال از حضرت امام(ره) به کمیته انقلاب و محل مراجعه برای تمامی امور کشور تبدیل شده بود، همراه با برخی از دوستان، از جمله شهید حاج صادق اسلامی، شهید کچویی، محمد محسنی‌نیا، یوسف فروتن، بهزاد نبوی، مرحوم مهندس اسماعیل‌نژاد، مرحوم حاج‌حسن میرزایی و... به فکر افتادیم که از حضرت امام(ره) بخواهیم یکی از آقایان روحانی مورد وثوق خود را به عنوان نماینده خویش در کمیته انقلاب اسلامی منصوب فرمایند. موضوع را با استاد مطهری در میان گذاشتیم. بعد از چند روز در مدرسه علوی - محل استقرار حضرت امام(ره) - برای پیگیری ماجرا نزد آیت‌الله مطهری رفتیم. ایشان فرمودند همین حالا به دیدن امام می‌‌روم و در همان حال عمامه را بر سر گذاشته و در حالی که مقابل آیینه کوچکی که روی طاقچه اتاق بود، عمامه را روی سر مرتب می‌کردند، به گونه‌ای که برای ما عجیب می‌نمود و انگار غیر از ایشان کس دیگری در اتاق نیست، چندبار پشت سرهم و با حالتی ذوق‌زده تکرار می‌کردند که «بله به دیدن امام می‌روم- بله به دیدن امام می‌روم...» من و آقای محمد محسنی‌نیا و مرحوم حاج‌حسن میرزایی با تعجب به یکدیگر نگاه می‌کردیم و از حالت استاد سردرنمی‌آوردیم. بعدها که مرحوم علامه طباطبایی در وصف استاد فرمودند؛ وقتی ایشان در درس ما حاضر می‌شد، من به رقص می‌آمدم! اگرچه هنوز هم مفهوم معنوی آن برایمان ناشناخته است ولی شکل ظاهری آن حالت را دیده بودیم...

گفتنی است چند روز بعد حضرت امام(ره) مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی را به عنوان نماینده خویش در کمیته انقلاب اسلامی معرفی فرمودند.

5- سال‌های اولیه دهه 60 بود. مرحوم احسان طبری، یکی از چند نظریه‌پرداز بلندآوازه مارکسیسم درآکادمی علوم شوروی سابق که شهرتی جهانی داشت، در پی خیانت حزب ‌توده که طبری نیز عضو مرکزیت آن بود، دستگیر شده بود. او بعد از مدتی مورد لطف و عنایت خدای مهربان قرار گرفت و به آغوش اسلام بازگشت. نگارنده همراه با دو تن دیگر از دوستان و به دستور حضرت امام(ره) که از سوی شهید محلاتی نماینده حضرت امام در سپاه و برادر محسن رضایی فرمانده وقت سپاه ابلاغ شده بود برای گفت‌وگو با مرحوم احسان طبری و برخی دیگر از اعضای مرکزیت حزب توده دعوت شده بودیم.

نظرات و دیدگاه‌های مطرح شده از سوی مرحوم احسان طبری درباره استاد مطهری، بسیار فراوان و تمامی آنها نیز عبرت‌انگیز و درس‌آموز است ولی در این نوشته، تنها به چند نمونه از آن میان بسنده می‌شود؛

طبری می‌گفت؛ «من و دوستانم در حزب توده و نیز در آکادمی علوم شوروی از آثار استاد مطهری استفاده فراوانی می‌کردیم» و در مقابل پرسش همراه با تعجب نگارنده توضیح می‌داد «آقای مطهری از جمله دانشمندانی بود که وقتی می‌خواست یک نظریه و عقیده مخالف اسلام را نقد و رد کند، عقیده مخالف را به گونه‌ای ناقص مطرح نمی‌کرد که نقد و نفی آن به آسانی ممکن باشد. او مارکسیسم را دقیقا همان گونه که بود مطرح می‌کرد و تمامی دلایل و شواهدی را که ما برای اثبات مارکسیسم می‌آوردیم، بدون کم و کاست ارائه می‌کرد و نکته درخور توجه آن که علاوه بر آنچه نظریه‌پردازان مارکسیسم به عنوان دلیل برای اثبات نظر خود آورده بودند، استاد به دلایل جدید و تازه دیگری هم که به ذهن ما خطور نکرده بود اشاره می‌کرد و سپس با نگاهی دقیق به نقد آن می‌پرداخت» طبری می‌گفت؛ «ما به دلایل جدیدی که استاد مطهری علاوه بر دلایل خودمان آورده بود به شدت نیاز داشتیم و البته به منبع آن اشاره‌ای نمی‌کردیم زیرا باعث مراجعه اعضاء و هواداران به منبع اصلی می‌شد و آنچه را که طی چند دهه رشته بودیم، پنبه می‌کرد».

احسان طبری می‌گفت؛ اگر استاد مطهری به اردوگاه مارکسیسم و یا اردوگاه امپریالیسم تعلق داشت، هرگز اجازه نمی‌دادیم اوقات گرانبهای این کانون تولید فکر و اندیشه برای انجام اموری نظیر فیش‌برداری و امثال آن تلف شود. در کجای دنیا برای تولید حرارت، به جای هیزم، مبل‌های گرانقیمت را می‌سوزانند»؟!

مرحوم طبری از استاد مطهری با عنوان کسی یاد می‌کرد که مانند حضرت‌امام(ره)، مارکسیسم و امپریالیسم را یکجا نقد و نفی می‌کند و می‌گفت؛ من بعید می‌دانم که کسی پاورقی استاد بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را بخواند و پس از آن برای مکاتب مادی، چه مارکسیسم و چه امپریالیسم، پشیزی ارزش قائل باشد.

طبری با قاطعیت می‌گفت که ترور استاد مطهری نمی‌تواند کار یک گروه نادان و حقیر نظیر فرقان باشد او به جد معتقد بود ترور استاد مطهری طرح و برنامه سازمان سیا و موساد بوده و صرفا با هدف خشک کردن یکی از چشمه‌های جوشان معارف اسلامی صورت پذیرفته است و می‌گفت کا.گ.ب نیز به اندازه آمریکایی‌ها از ترور ایشان خشنود بود.

مرحوم طبری توضیح می‌داد که مخالفت با استاد مطهری منحصر به حزب توده نبود آثار ایشان برای همه گروه‌ها و احزاب مخالف جمهوری اسلامی ایران و حتی برخی از احزاب به ظاهر مذهبی نظیر حزب خلق مسلمان هم خطرناک بود و در این مخالفت میان گروه‌های مخالف نظام اسلامی یک توافق نانوشته وجود داشت.

گفتنی است یک روز از نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده پرسیدم «چرا بخش قابل توجهی از تبلیغات حزب را به مخدوش کردن چهره و شخصیت استاد اختصاص می‌دادید؟» در پاسخ گفت؛ پس انتظار داشتید که اعضاء و هواداران را به مطالعه آثار ایشان تشویق کنیم؟

تمامی گفت‌وگوی چند ماهه با مرحوم احسان طبری ضبط شده و در اختیار سپاه و وزارت اطلاعات است که انتظار می‌رود در انتشار نوارهای صوتی و یا نوشته‌های پیاده شده آن همت ورزند.

... و بالاخره 37 سال پیش در چنین روزی، استاد شهید جامه شهادت پوشید و به قول حضرت امام(ره) به ملأ اعلی پیوست.

یک دولت پر از ضرب‌المثل

میکائیل  دیانی در ستون نگاه روزنامه وطن امروز نوشت:


 1- دو میلیارد دلار اموال به سرقت‌رفته از ایران توسط آمریکا امروز نقل محافل سیاسی و رسانه‌ای است، اگرچه همه می‌دانند از دولت اصلاحات تا دولت یازدهم هر کس سهمی از تقصیر را درباره این اتفاق دارد اما روزهای ابتدایی اعلام این خبر به‌جای آنکه همه به دنبال دزد باشند، دنبال رفع اتهام از خود بودند، یکی دولتی را که رفته سهام خریده مقصر دانست، یکی دولتی که سهام را بیرون نکشیده و یکی هم دولتی را که توافق نیم‌بندی را نوشته که مبتنی بر آن هیچ اقدامی نمی‌شود کرد! دولت هم که کمیته‌ای درست کرده تا پیدا کند مقصر این ماجرا کیست و در همه این رفت و برگشت‌های رسانه‌ای آن که راست راست می‌گردد، دزد سر گردنه است؛ اما در این بین اظهارات جناب روحانی و وزیر محترمش از همه جالب توجه‌تر بود.

2- آقای روحانی پنجشنبه گذشته در جمع منتخبان شوراها گفت: «چرا ما نباید حواسمان جمع آن ظالم‌ها باشد، اگرچه ما اقدام آنها را محکوم می‌کنیم و از نظر ما بی‌ارزش است و دولت این مساله را دنبال خواهد کرد اما ما که در برابر آمریکا این همه مشکلات داشتیم، ‌داریم و خواهیم داشت، چرا باید مانند مثل معروف، گوشت را جلوی گربه بیندازیم و انتظار بلعیدن نداشته باشیم؟ چه کسانی پول را بردند جایی که آمریکا می‌توانسته آن را بردارد؟ بعد از آن همه هشدارهایی که در سال‌های 2007 و 2008 داده شد، چرا اقدامی صورت نگرفت.»

جناب روحانی معترض است که «چرا گوشت را دم دست گربه می‌گذارید؟» اما آیا روحانی باید نسبت به این مساله معترض باشد یا اساسا کسی که خودش برجام را دودستی برای گربه لقمه گرفته است نباید پاسخگو باشد؟ آیا در جواب این حرف جناب رئیس‌جمهور نباید گفت «رطب خورده منع رطب کی کند؟» چرا که اساسا اگر می‌دانستید آمریکا گربه است و می‌دانستید گوشت را نباید دم دستش قرار دهید، برای چه توافقنامه‌ای را امضا کردید که براساس آن نه‌تنها گوشت را دم دست گربه گذاشتید؛ بلکه برایش کباب کردید و لای نان دو رو خاشخاش پیچیده‌اید؟! برجامی که هنوز نتوانسته و براساس آنچه منعقد شده نمی‌تواند گره‌گشای مشکلات ایران باشد.

 امروز سوال این است: چطور دولت انرژی هسته‌ای ایران را در دست آمریکا قرار داده و ما را درگیر بازی‌ای کرده که تنها ما مجبور به جلو رفتن هستیم؟ و طرف مقابل با کمال وقاحت می‌گوید مبتنی بر توافقی که صورت گرفته توانسته جلوی پیشرفت هسته‌ای ایران را بگیرد و ایران هسته‌ای را متوقف کند و در کنار آن هیچ چیز هم عاید ایران نمی‌شود! البته این گزاره را رئیس بانک مرکزی کشور، جناب آقای سیف نیز تایید کرده و بیان نموده‌اند.

اگر با یک حساب سرانگشتی به مساله نگاه کنیم، همه می‌دانند آنچه داده‌ایم و آنچه «نگرفته‌ایم» در برجام قابل مقایسه با 2 میلیارد دلار نیست که البته این 2 میلیارد دلار هم بخشی از آن چیزی است که باید بازمی‌گشته اما برجام آن تعهدی نبوده که طرف مقابل را ملزم به اجرا کند.

3- جالب‌تر آن است که وزیر محترم امور خارجه که تاکنون مانند کلیت دولت در این مساله «ضعیف» عمل کرده است، نامه‌ای خطاب به بان‌کی‌مون نوشته است که «حق خود را برای اتخاذ تدابیر قانونی، از جمله انجام اقدامات متقابل لازم و متناسب، با هدف اعاده حقوق و حفظ منافع مردم ایران در برابر اعمال غیرقانونی مستمر آمریکا محفوظ می‌داند.» اما در ورای این نامه باید پرسید: شما اساسا چه شرایطی را برای اقدام متقابل و متناسب در برابر سرقت اموال‌مان توسط آمریکا تعبیه کرده‌اید؟

امیدوارم این اتفاق دولتمردان را بر سر عقل آورده باشد که آمریکا قابل اعتماد نبوده، نیست و نخواهد بود و ان‌شاءالله با نگاه واقع‌بینانه بتوانند گوشت چرب و نرم برجام را از زیر دندان آمریکای گربه‌صفت بیرون بیاورند.

 تحلیلی برنتایج، دستاوردها و نگرانی‌های انتخابات دهم

 دکترمحمد سعید احدیان در سرمقاله امروز روزنامه خراسان نوشت:

انتخابات‌های 7 اسفند که فرایند آن با 10 اردیبهشت تکمیل شد، در تاریخ سیاسی ایران به دلیل اهمیتی که دارد، تحلیل پیام ها، چیستی و چرایی آن تا مدت‌ها جای بحث و بررسی دارد. در این نوشتار تلاش خواهم کرد صرفا به چیستی مجلس آینده و برخی پیام‌های انتخابات بپردازم و مشخصا در پایان یک نگرانی مهم را به همه دلسوزان کشور، گوشزد کنم:

 چه مجلسی خواهیم داشت:

1-  به دلیل اینکه نه جریان اصول گرایی و نه اصلاح طلبی به تنهایی نتوانستند اکثریت کرسی‌های مجلس را کسب کنند و تعداد قابل توجهی از منتخبین از مستقلین محسوب می‌شوند، اینکه این مستقلین به کدام سو تمایل بیشتری دارند یا جذب کدام جریان می‌شوند، نقش مهمی در آرایش سیاسی مجلس دهم خواهد داشت لذا برای روشن شدن وزن هر جریان، باید تا انتخاب هیات رئیسه مجلس صبر کرد تا با روشن شدن ترکیب رئیس مجلس و مخصوصا دیگر اعضای هیات رئیسه، وزن فراکسیون‌های مجلس را تشخیص داد.

2-  در عین حال می‌توان این جمع بندی قطعی را داشت که ازدو جریان اصلی هرکدام که بتوانند با یارگیری از مستقلین اکثریت مجلس را به دست بیاورند، بازهم این اکثریت شکننده خواهد بود. به همین نسبت هر جریانی که اقلیت را به دست بگیرد، می‌تواند اقلیتی قوی و موثر ایجاد کند.

3- نگاهی به ترکیب نیروهای اصلی دو جریان نشان می‌دهد که هم در جریان اصول گرایی  جریان آرمان خواه اصول گرایی (به تعبیر نادرست اما مشهور برخی  تندرو)  تاثیر زیادی بر مجلس نخواهد گذاشت و هم  در جریان اصلاح طلبی،  طیف  معتدل که ما آن ها  را اصلاح طلبان معتقد به انقلاب  می‌نامیم، نقش آفرین خواهند بود. 
 
4-  به دلایل فوق الذکر مجلس آینده  با دولت ضدیت نخواهد داشت و همراهی خوبی می‌کند اما در موارد حساس احتمالا نقش مستقل هم بازی خواهد کرد چرا که علاوه بر اصول گرایان و مستقلین حتی اصلاح طلبان نیز رای خود را چندان وامدار دولت نمی‌دانند و خود را کاملا در دولت هضم شده تعریف نمی‌کنند.

 از آنچه ذکر شد می‌توان اینگونه جمع بندی کرد که در برآیندی کلی مجلس:

اولا:  مشی معتدلانه خواهد داشت  اما مشی دولتی نخواهد داشت.(نه دولتی و نه ضد دولتی)

ثانیا: مجلس عامل نفوذ دشمن هم نیست چرا که قاطبه اصلی اصول گرا ها  و   اصلاح طلبان،  معتقد به انقلاب و دغدغه مند منافع ملی هستند و در مسائل کلان نظام مخصوصا مواردی که دغدغه رهبری است مجلس با منافع ملی همراهی خواهد کرد حتی اگر برخی عناصر زمینه تاثیرپذیری از دشمن و در نتیجه نفوذی شدن را هم داشته باشند، به نظر نمی‌رسد برای نفوذ جریانی یا نفوذ شبکه‌ای در مجلس دهم زمینه‌ای جدی وجود داشته باشد.

ثالثا:  هم اصلاح طلبان و هم اصول گرایان از ضعف نبود چهره‌های شاخص رنج می‌برند (اولی به دلیل نگرفتن احراز صلاحیت و دومی به دلیل شکست در انتخابات تهران) و اگر از بین منتخبین فعلی چهره‌های کارآمد جدید ظهور نکنند، مجلس کم توان خواهد بود و از تاثیرپذیری از بیرون مجلس رنج خواهد برد که هر دو جریان باید این ضعف خود را با روش‌هایی جبران کنند.

در مجموع در یک جمله می‌توان گفت که مردم مطابق ذائقه‌ای که به دولت یازدهم رای دادند، مجلسی معتدل را تشکیل دادند و چون این مجلس ویژگی لازم برای رعایت دو دغدغه رهبری یعنی عامل نفوذ نبودن دشمن و «دولتی و ضددولتی نبودن»  را داراست، از نظر جهت گیری‌های کلان، مجلسی مناسب می‌باشد و البته کارآمدی آن منوط به سازماندهی مناسب فراکسیون‌ها خواهد بود.

 دستاوردهای انتخابات:

این انتخابات برای مردم و نظام دارای دستاوردهای قابل توجهی در چند سطح بود:

دستاوردها در فضای بین‌المللی :

مشارکت مناسب و نمایش اقتدار(قدرت مشروع) که اعتباری است برای نظام و وزن نظام را به شدت تقویت می‌کند.

نمایش امنیت در منطقه‌ای ناامن که باعث می‌شود به عنوان لنگر منطقه، قدرت بازی منطقه‌ای ایران را تقویت کند.

زمینه بیشتر برای اعتمادسازی به فعالان اقتصادی خارجی مبنی بر اینکه مجلس نیز دیگر تندروی (از نگاه آنها)  نخواهد داشت و لذا برای آنان آینده قابل اطمینان تر تصور می‌شود.

از نظرسیاسی داخلی:

پذیرش سازوکارهای نظام جمهوری اسلامی توسط غیرانقلابی‌ها و مخالفان انقلاب برای پیگیری مطالباتشان  به منزله  تثبیت کامل نظام محسوب می‌شود. نظامی که اپوزیسیون آن، مطالباتشان را درون سیستم نظام تعریف می‌کنند، تثبیت شده است.

  نکته مهم این بود که نظام به صورتی شفاف، هم غیرمعتقدان به خود را به عنوان واقعیتی پذیرفت و آن‌ها را دعوت به شرکت در انتخابات کرد و هم ذره‌ای از مبانی خود مبنی بر رعایت ضرورت احراز صلاحیت ها، عقب نشینی نکرد به عبارت دیگر این دعوت نه از سر ضعف بلکه از سر اقتدار شکل گرفت و با این وجود توسط غیرانقلابی‌ها با مشارکت گسترده آنان، حکم تایید گرفت.

بازگشت اصلاح طلبان معتدل و انقلابی (اصلاح طلبان معتقد به انقلاب) به عرصه قدرت با فضایی که رهبری برای آنان ایجاد کردند گامی مهم در عرصه سیاست داخلی تلقی می‌شود که اگر با گام‌های بعدی از سوی آنان  تکمیل شود و با پاسخ مناسب از سوی نظام نیز روبرو شود،  می‌تواند زمینه ساز  بازسازی دوباره دوبال اصلاح طلب و اصول گرای درون نظام، به عنوان الگوی بهینه نهادسیاست ورزی در ایران، شود.

شکست چهره‌های اصلی اصول گرایی در انتخابات تهران، تلنگری بود به جریان اصول گرایی برای اصلاح خود، و ایجاد «نواصول گرایی».

تجربه جدیدی از سیاست ورزی به فرهنگ سیاسی ایران افزوده شد و در رشد جامعه پذیری سیاسی مردم ایران کمکی مهم کرد مخصوصا رای دادن‌های لیستی شاید بتواند زمینه‌ساز رفع یکی از مهمترین ضعف‌های ساختار سیاسی ایران یعنی نبود تحزب واقعی با بدنه فعال اجتماعی، شود.

نمایش مجدد رعایت حق الناس در برگزاری انتخابات از بزرگترین دستاوردهای این انتخابات و انتخابات خبرگان بود، به گونه‌ای که حتی در موردی با اینکه رای مردم با نظر رهبری اختلاف داشت، ذره‌ای در تایید رای مردم توسط مجریان و ناظران تعلل نشد همچنین  شورای نگهبانی که بارها مورد تهمت جناحی عمل کردن قرار گرفته بود، به راحتی انتخاباتی را تایید کرد که عضو برجسته خود در آن رای نیاورد در حالی که اگر حق الناس ملاک عمل فردی مثل آیت ا... یزدی یا جنتی نبود، ما اکنون با باطل شدن چند صندوق در تهران و بالا رفتن رای آیت ا... جنتی و رای آوردن آیت ا... یزدی روبرو بودیم این تایید بدون کوچکترین چالش توسط شورای نگهبان، به روشنی نشان می‌دهد که اگر خطایی در عملکرد شورای نگهبان وارد باشد  خلاف برخی اظهارات و تهمت ها، عدالت و تقوای آنان کم نظیر است و برآیند کلی عملکرد آنان کاملا قابل اثبات. 

نگرانی ها:
در مجلس ششم بخشی از جریان افراطی اصلاح طلب یعنی اصلاح طلبان غیرمعتقد به مبانی و اصول انقلاب اسلامی، عملا میدان دار جریان اصلاحات شدند و طیف اصلاح طلب معتقد به انقلاب را به دنبال خود کشاندند گرچه زمینه این مساله در مجلس فعلی وجود ندارد اما در عین حال این نگرانی هرچند اندک همچنان وجود دارد که اصلاح طلبان درون مجلس به دلیل کم داشتن چهره‌های شاخص دوباره میدان داری جریان اصلاح طلب  مجلس را به طیف افراطی خارج از مجلس واگذار کنند و گرفتار جریان سازی آن‌ها شوند و  جریان اصلاح طلبی  به سمت هدف تقابل با نظام که در شکل جدید آن  استحاله انقلاب است، پیش رود گرچه همانطور که ذکر شد، این احتمال با توجه به حضور دکتر عارف به عنوان لیدر جریان اصلاح طلب درمجلس کمی بعید به نظر می‌رسد.

سیاست زده کردن فضای کشور توسط دولت که می‌تواند با انگیزه‌های مختلف صورت گیرد از یک طرف و ادامه اصرار بر  انگشت نقد بر دولت به جای دشمن خارجی، توسط طیف مخالفان برجام از جریان اصول گرایی  و همچنین احتمال  تقابل جریان اصول گرایی با دولت، به دلیل فضای انتخاباتی ریاست جمهوری از طرف دیگر،  نگرانی دیگری است که در صورت اتفاق باعث می‌شود، اولویت‌های اصلی نظام یا به حاشیه برود یا مطالبه‌ای سیاسی تلقی شده و در نتیجه فراموش شود.

نگرانی از کاهش  سرمایه اجتماعی نظام؛ مهمتر از برد و باخت جریان ها

اما یک نگرانی جدی وجود دارد که حتما باید با جدیت مورد توجه قرار گیرد. علی رغم مشارکت گسترده بخشی از مردمی که در انتخابات پیشین مجلس یعنی مجلس نهم،  به دلیل غیررقابتی بودن، رای نداده بودند، مطابق آرای مرحله اول میزان مشارکت کشوری 62 درصد باقی ماند و مشارکت 48 درصدی در تهران فقط با 2 درصد افزایش به 50 درصد رسید. گرچه مشارکت 62 درصدی از بالاترین نصاب‌ها در جهان محسوب می‌شود و نشانه اقتدار نظام است اما این نقطه قوت نباید چشم ما را بر احتمال وجود  واقعیتی دیگر ببندد.

حرف اصلی  این است که اگر تعداد رای دهندگان در انتخابات مجلس دهم که در انتخابات مجلس نهم رای نداده بودند،  از سبد آرا کم شود ما با توجه به افزایش جمعیت، شاهد کاهش مشارکت مخصوصا در تهران هستیم و مساله مهم این است که عدم مشارکت این عده، یعنی به وجود آمدن احساس ناکارآمدی در بخشی از جامعه که در بدترین شرایط سیاسی یعنی انتخابات مجلس نهم با رای دادن کنش گری سیاسی کرده بودند به عبارت دیگر در این دوره انتخابات ما شاهد کاهش مشارکت قشری از مردم هستیم که سرمایه‌های اصلی نظام جمهوری اسلامی محسوب می‌شوند.

 این عده نه بین خود و جریان اصلاحات نسبتی دیده‌اند که به آنان رای دهند و نه امیدی به اصول گرایان داشتند و در صورت استمرار این مساله باید نگران کاهش سرمایه اجتماعی نظام در آینده بود.  البته برای اطمینان از این تحلیل باید میزان مشارکت شهرهای مختلف بامیانگین مشارکت کشور و مشارکت دوره قبل مقایسه شود همچنین میانگین مشارکت مناطق محروم تر تهران و شهرهای بزرگ در مقایسه با مناطق برخوردارتر و میانگین مشارکت دوره قبل مقایسه شود اما فعلا بر اساس همین آمارهای موجود، مساله به قدری دارای اهمیت است که ضرورت داشته باشد به طور جدی بررسی شود.

سخن آخر
 در کنار ضرورت بررسی میزان مشارکت سیاسی بخشی از مردم، در مجموع می‌توان انتخابات مجلس دهم را انتخاباتی در تراز انقلاب اسلامی با دستاوردهای بسیار مهم از جمله تثبیت و اقتدار  هرچه بیشتر داخلی و خارجی جمهوری اسلامی دانست که نتیجه آن، مجلسی قابل اطمینان را در جهت گیری‌های اصلی رقم خواهد زد که البته در کنار این دستاوردهای قابل توجه، باید نگران کارآمدی مجلس و اوج‌گیری سیاست زدگی در کشور بود.   

حج «ابراهيمي» تعطيل‌بردار نيست!

 محمدجواد اخوان در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:‌


يکي از دستاوردهاي مهم و البته پابرجاي انقلاب ‌اسلامي دميدن روحيه انقلابي و پويايي به همه چارچوب‌هاي ديني و مناسک شرعي بود که مي‌توان آن را نوعي احياگري و بازگشت به نسخه اصل و ناب معارف اسلامي دانست. به‌عبارت‌ ديگر اگرچه سال‌ها دسايس طواغيت و غفلت‌هاي افراد سطحي و منفعت‌طلب سبب شده بود تا بعضاً زنگارهاي نفساني و باطل بر برخي شعائر ديني بنشيند و حتي گاه آن را در 180 درجه نقطه مقابل آن هدفي که شارع مقدس تعقيب مي‌کرده، قرار دهد، اما دم مسيحايي انقلاب و خصوصاً معمار کبير آن، علاوه بر زنگارزدايي مسير بازگشت به فطرت الهي را باز نمود.

از جمله اين شعائر مقدس، «حج» بود که به‌‌رغم آنکه قدمتي حتي بيش از تاريخ اسلام را داراست، اما در سده‌هاي اخير، به ‌واسطه دخالت‌هاي حکومت‌هاي طاغوتي و عناصر وابسته به آن از روح حقيقي خود تهي شده بود و علي‌الخصوص در يک قرن اخير با سلطه وهابيت تکفيري بر حرمين شريفين، اين کنگره عظيم که بايد وفاق‌آفرين وحدت‌بخش جهان اسلام و محل حل چالش‌هاي اساسي مسلمين باشد، به کانون تفرقه‌افکني و کاشتن بذر کينه تکفير تبديل‌شده بود.
تأکيد امام راحل عظيم‌الشأن مبني بر احياي حج ابراهيمي، خصوصاً با تأکيد بر نزديک کردن هرچه بيشتر با معارف اسلام ناب محمدي(ص) که در کليت و مناسک آن تجلي مي‌يافت، روح جديدي در اين فريضه الهي دميد، به‌ گونه‌اي اکنون به ‌جرئت مي‌توان گفت در سه دهه اخير حج تا حد زيادي جايگاه حقيقي خود را يافته است.

با اين‌حال رژيم آل‌سعود و دستگاه وهابيت تکفيري وابسته به آن در آشکار و صهيونيسم بين‌الملل و نظام سلطه در وراي ماجرا، از اين روند راضي نبوده‌اند و هرازچندگاهي تلاش‌هاي زيادي براي مانع‌تراشي در اين مسير رخ مي‌دهد. نمونه بارز اين ماجرا را در سال 1366 و در فاجعه کشتار حجاج بيت‌الله‌ الحرام در راهپيمايي برائت از مشرکين مي‌توان مشاهده نمود.

در سال‌هاي اخير که جبهه انقلاب ‌اسلامي در منطقه اقتدار فزون‌تري يافته و موفقيت‌هاي محور مقاومت، محور عبري، عربي و غربي را به عقب رانده است، حج معنا و مفهوم عميق‌تري يافته و به يکي از مهم‌ترين کانون‌هاي تسري گفتمان مقاومت و انقلاب ‌اسلامي در جهان اسلام تبديل‌شده است. همين تحول مهم است که ارتجاع منطقه را به وحشت انداخته و شاه‌بچه‌هاي «روضه‌الخريم» را به واکنش‌هاي عصبي و غيرانساني وا‌مي‌دارد. هرچند برخي از کساني که به دلايل اداري و سياسي با آل‌سعود گرفتار رودربايستي‌هاي کاذب شده‌اند يا خداي ‌ناکرده منافعي – هرچند کم‌ارزش- را در خطر مي‌انگارند، مي‌کوشند فاجعه غمبار منا را تا حد حادثه غيرمترقبه تنزل داده و آن را «غيرعمدي» قلمداد کنند، اما نگارنده که با تحولات اين حادثه و رويدادهاي پس ‌از آن تا حدي مرتبط بوده و پژوهش‌هاي مفصلي در اين باب به انجام رسانده است، فرضيه خوش‌باورانه «غيرعمدي بودن فاجعه منا» را يک گزاره غيرعلمي و داراي کارکردهاي سياسي مي‌داند.

اکنون پس از گذشت بيش از هفت ماه از اين فاجعه، هنوز جامعه در شک و بهت عمق اين واقعه به سر مي‌برد و درد بيشتر خانواده‌هاي داغدار نيز التيام نيافته است. از سويي شدت سبعيت سعودي‌ها در اين فاجعه و نيز برخوردهاي بعدي آنان نگراني‌هاي عميقي در جامعه گسترانده که برگزاري حج 95 از سوي ايرانيان را با علامت‌هاي سؤال بزرگي مواجه کرده است.

اکنون پرونده حج سال‌جاري و نوع مشارکت جمهوري اسلامي ايران با سه پرسش مهم و اساسي مواجه است. نخست امنيت حجاج ايراني، دوم عزت و کرامت شهروندان ايراني و سوم امکان برگزاري حج به ‌صورت کامل و منطبق بر شعائر در تراز حج ابراهيمي. در خصوص نکته نخست روشن است که اعتماد ورزيدن به‌طرف سعودي خطاي بزرگي است، خصوصاً حال که به دليل قطع روابط سياسي و تعطيلي دفاتر، امکان حمايت‌هاي کنسولي و حقوقي نيز ميسر نيست. در خصوص نکته دوم يعني عزت و کرامت شهروندان ايراني نيز بايد گفت، چشم بستن بر تلاش همه‌جانبه آل‌سعود براي تضعيف محور مقاومت در منطقه، امر پنهاني نيست و تجربه نشان داده است که سعودي‌هاي زبون انتقام شکست‌هاي منطقه‌اي خود را از شهروندان بي‌گناه و بي‌سلاح مي‌گيرند که مصداق بارز آن را در کشتار مردم يمن و حجاج بيت‌الله‌ الحرام مي‌توان ديد.

اما مورد سوم يعني امکان برگزاري «حج ابراهيمي» از دو شرط قبل نيز مهم‌تر است. نکته مهم قابل ‌ذکر در اينجا آن است که برخي از مدافعان سرسخت اعزام به حج در شرايط کنوني معمولاً به واجب و فريضه بودن حج استناد مي‌کنند و گاه حتي امنيت و عزت حاجي را در مقابل اصل فريضه قابل ‌اغماض مي‌انگارند. در اين خصوص بايد گفت بي‌ترديد حج فريضه‌اي واجب و غيرقابل تعطيل است؛ اما حجي در تراز حج ابراهيم(ع). زماني که رژيم آل‌سعود با انواع شرط‌گذاري‌هاي عجيب ‌و غريب، تلاش دارد حجاج ايراني را از عمل به مناسک اصيل حج همچون برائت از مشرکين باز دارد و مانع از وفاق جهان اسلام براي مبارزه با صهيونيسم و تکفير گردد، آيا اساساً حج به ‌معناي واقعي کلمه در حال اقامه است که فريضه و غيرقابل تعطيل باشد.

نگارنده براي خود جايگاهي از افتاء نمي‌بيند و از ورود به اين حوزه حساس پرهيز مي‌کند اما در مکتب امام راحل عظيم‌الشأن و رهبر معظم انقلاب ‌اسلامي حضرت امام خامنه‌اي آموخته است که «حج بي‌روح و بي‌تحرک و قيام، حج بي‌برائت، حج بي‌وحدت و حجي که از آن هدم کفر و شرک برنيايد، حج نيست.»

دغدغه رهبری و نحوه مبارزه با قاچاق
 
فداحسین مالکی در یادداشت اول روزنامه جام جم نوشت:‌

نگرانی عمیق مقام معظم رهبری از ورود بی‌رویه قاچاق افسار گسیخته به کشور است که بشدت اقتصاد کشور بویژه تولید داخلی را هدف قرار داده است.

در همین حال بهتر بود مسئولان فعلی اقدامات گذشته و همچنین طرح‌ها و برنامه‌های در دست اقدام را که دقیقا در راستای مهار و کنترل قاچاق بود ادامه می‌دادند. در دوران مدیریت قبلی ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز کشور قانون مبارزه با قاچاق که با محوریت ستاد و همکاری همه‌جانبه قوای سه‌گانه کشور به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید یکی از مترقی‌ترین قوانین در حوزه اقتصاد و جلوگیری از ورود خودسرانه کالاهای مخرب و غیرضرور به کشور بود. همچنین مکانیزم حمایت از تولیدات داخلی در آن بخوبی دیده شده است که متاسفانه این قانون اجرا نمی‌شود. واقعیت این است که برخی از بدنه دولت اعتقادی به مبارزه با غارتگران اقتصادی ندارند و حتی دو سال قبل وزرای صنعت، معدن و تجارت و دارایی طی نامه‌ای به آقای رئیس‌جمهور خواستار متوقف شدن اجرای این قانون شدند.

از سوی دیگر، طرح‌هایی در گذشته با حضور 15 استاندار مرزی کشور در محل ستاد در جهت رسیدگی به معیشت مرزنشینان مصوب شد و در برخی استان‌ها از جمله سیستان و بلوچستان با استفاده از فرصت‌های مرزی اجرایی شد ولی بعدا متوقف شد. اجرای این گونه طرح‌ها می‌تواند تاثیر بسزایی در شکوفایی اقتصاد کشور داشته باشد.

در حال حاضر که بیش از 13 هزار واحد تولیدی تعطیل یا با مشکل تولید مواجه هستند نباید اجازه داد عرصه اقتصاد و تولید جولانگاه عده‌ای فرصت‌طلب در واردات بی‌رویه محصولات بی‌کیفیت چینی و ترکی باشد و شاهد تعطیلی دیگر واحدهای تولیدی و صنعتی و نیز بیکاری هزاران کارگر فنی و ماهر باشیم. تنها راه مبارزه با این پدیده خطرناک اجرای کامل قانون از سوی دولت و قوه قضاییه است. علاوه بر آن از انعقاد قراردادهای غیرضرور تجاری توسط بخش خصوصی یا دولتی با هیات‌های تجاری که بعد از برجام زیاد به کشورمان سفر می‌کنند جلوگیری به عمل آید. باید اراده مصمم در وزارت صنعت، معدن و تجارت در عدم صدور مجوز محصولاتی که به تولیدات داخلی‌مان لطمه می‌زند، به وجود بیاید.

همچنین گمرکات کشور باید بر اساس حمایت از اقتصاد مقاومتی و تولید داخلی از ورود کالاهای بی‌کیفیت که ضربه به مشابه داخلی می‌زند جلوگیری کند. اجرای کامل موارد یادشده و مشابه که منطبق با قوانین و دستورالعمل‌های داخلی است، می‌تواند دغدغه بر‌حق مقام معظم رهبری و ملت نجیبمان را کاهش ‌ دهد یا برطرف کند.

اتحاد غرب، صهیونیسم و تروریسم تکفیری

درسرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی می‌خوانید:‌

سرکرده گروه تروریستی «النصره» در گفت و گو با شبکه قطری «الجزیره»،‌ ضمن کینه‌توزی بر ضد حزب‌الله لبنان، به غرب اطمینان داد که این گروه با آمریکا و اروپا دشمنی ندارد و هرگز از سوریه به عنوان پایگاه برای ضربه زدن به کشورهای غربی استفاده نخواهد کرد. اظهارات این تروریست جنایتکار بار دیگر بر اتحاد و همسویی منافع غرب با تروریست‌های فعال در سوریه و عراق تاکید نموده و این موضوع را آشکار می‌سازد که غرب و تروریست‌ها برخلاف هیاهوهای موجود، با یکدیگر مشکلی ندارند و هدف مشترک آنها ضربه زدن به جبهه مقاومت ضد صهیونیستی در منطقه است.

گفت و گوی آزادانه «الجولانی»، سرکرده النصره و به عنوان جنایتکاری که عامل کشتار هزاران نفر بوده است با شبکه الجزیره، در عین حال، ماهیت این شبکه تفرفه‌انگیز و وابسته را آشکار می‌سازد که در پی تطهیر چهره تروریست‌هاست و به عنوان پایگاه تبلیغاتی و رسانه‌ای قدرت‌های استعمارگر عمل می‌کند. تاکید رهبر تروریست‌های «النصره» بر عدم دشمنی با دولت‌های غربی در حالی عنوان می‌شود که مناسبات پنهان و آشکار این گروه‌ها با رژیم صهیونیستی از چندی قبل در رسانه‌های خبری مطرح بوده است و به اعتراف رسانه‌های صهیونیستی، تاکنون در موارد متعدد، رژیم صهیونیستی تروریست‌های «النصره» مجروح شده در جنگ با سوریه را تحت مداوا قرار داده است و مقامات صهیونیستی نیز و بارها اذعان کرده‌اند نگرانی از این گروه‌ها ندارند.

سرکرده «النصره» در نشان دادن کینه خود به جبهه مشترک ضد صهیونیستی، ضمن حمله به حزب‌الله لبنان، از گروه‌های لبنانی خواست برای مقابله با حزب‌الله به النصره بپیوندند.

هر روز که می‌گذرد، جزئیات تازه‌ای از ابعاد فتنه‌گری تروریسم تکفیری آشکارتر می‌شود و عوامل پشت این جریان شوم بهتر شناخته می‌شوند.

اظهارات خصمانه این تروریست جنایتکار و مزدور علیه جبهه مشترک صهیونیستی، و ابراز دوستی و همسویی با استکبار به سردمداری صهیونیسم بین‌الملل، تردیدی باقی نمی‌گذارد که هدف نهایی این توطئه‌ شوم، نابودی محور مقاومت در منطقه است تا در سایه آن،‌ تهدیدی متوجه رژیم صهیونیستی نباشد.

با توجه به این واقعیت، هرگونه انتظار از اینکه قدرت‌های غربی بخواهند با تروریسم در منطقه مقابله کنند ساده‌اندیشی است. عملیات نیروهای ائتلاف به اصطلاح ضد تروریسم به رهبری آمریکا، نه تنها هیچ دستاورد و نتیجه‌ای در تضعیف تروریست‌ها نداشته بلکه این عملیات نمایشی، در اغلب موارد به تقویت تروریست‌ها منجر شده است.

گزارش‌های متعددی وجود دارد که هواپیماهای ائتلاف به جای هدف قرار دادن تروریست‌ها به مواضع نیروهای مقابل حمله کرده‌اند و در توجیه آن، به دستاویز «اشتباه در تشخیص» متوسل شده‌اند.

همچنین موارد بسیاری بوده است که کمک‌های نظامی ائتلاف به دست تروریست‌ها افتاده و در مناطق تحت اشغال آنها فرود آمده است. در چنین شرایطی، اعتراف خلبانان آمریکایی نیز که عنوان کرده‌اند با وجود اشراف بر تروریست‌ها در بسیاری موارد، اجازه حمله به آنها را نداشته‌اند، ابعاد تازه‌ای از اتحاد نامقدس غرب و تروریست‌ها را آشکار می‌سازد. این خلبانان در گفتگو با یک شبکه آمریکایی، ضمن ابراز شگفتی از عدم صدور اجازه برای حمله به تروریست‌ها، تاکید کرده‌اند این شیوه، موجب عصبانیت و خشم آنها شده است. این خلبانان می‌گویند: بارها تروریست‌هایی که ما می‌دانستیم افراد بیگناه زیادی را کشته‌اند، در تیررس ما بوده‌اند ولی به دلایل غیرقابل باوری اجازه حمله به این تروریست‌ها به ما داده نشده و حضور ما با بهانه‌هایی از جمله کسب نظر از فرماندهی عملیات، بی‌نتیجه مانده است.

با توجه به این مسائل اکنون محرز است که خود آمریکا و دولت‌های اروپایی همدستش، تروریسم تکفیری را به وجود آورده‌اند و ائتلاف ضد تروریستی، یک تشکیلات نمایشی و عوامفریبانه است تا در سایه آن، همکاری غرب با تروریسم کتمان شود.

در میدان عمل نیز این واقعیت کاملاً مشخص و آشکار است. درحالی که مدت 10 ماه از تشکیل ائتلاف آمریکایی می‌گذرد دنیا هیچ ضربه کارسازی علیه تروریست‌ها را از این ائتلاف شاهد نبوده است و تنها، زمانی تروریست‌ها عقب رانده شده‌اند که نیروهای بومی و مردمی وارد صحنه شدند که نمونه‌های آن، پیروزی بر تروریست‌ها در تکریت عراق، منطقه القلمون سوریه و عملیات اخیر در منطقه الانبار عراق می‌باشند.
تحولات اخیر و روشن شدن زوایای جدید از فتنه تروریستی جاری در منطقه، بار دیگر بر این ضرورت تاکید می‌گذارد که کشورهای منطقه می‌باید جبهه مشترکی را جهت رویارویی با آن تشکیل دهند و منتظر اقدامی از خارج نباشند چرا که قدرت‌های خارجی، خود بانی این گروه‌های تروریستی بوده و هیچ اقدام جدی در این مسیر انجام نخواهند داد. مجامع بین‌المللی نیز به دلیل اینکه در سیطره این قدرت‌ها قرار دارند قطعاً کاری نخواهند کرد همانگونه که تاکنون نیز هیچ قدمی برای سرکوب این گروه‌ها برنداشته‌اند.

سردمداران این مجامع بی‌خاصیت و وابسته، بیشرمانه به نظاره اقدامات وحشیانه و قتل عام انسانهای بی‌گناه توسط تروریست‌های تکفیری نشسته‌اند و هیچ واکنشی، حتی در سطح صدور بیانیه و قطعنامه از آنها دیده نمی‌شود. با توجه به رفتار این مجامع، تردیدی باقی نمی‌ماند که آنها نیز در توطئه شوم بی‌ثبات کردن وضعیت کشورهای خاورمیانه مشارکت دارند و این، یک هشدار برای کشورها و دولت‌های منطقه است که با درک واقعیت اتحاد شوم استکبار غرب و تروریسم تکفیری، برای خنثی کردن این توطئه بین‌المللی و صهیونیستی چاره‌اندیشی کنند تا منطقه بتواند از گردنه حساس کنونی عبور نماید.

7 مسأله کلیدی آموزش و پرورش


سیدرضا صالحی امیری در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:

سالروز شهادت متفکر و معلم والامقام، استاد مرتضی مطهری و بزرگداشت مقام معلم، فرصت بسیار مناسبی است تا نسبت به ضرورت تحول در نظام آموزش و پرورش سخن به میان آید. چرا که توسعه و پیشرفت کشور در گرو توسعه و تحول نظام تعلیم  و تربیت است. به بیان دقیق‌تر اگر رسیدن به سطح مطلوب رفاه، میوه درخت توسعه و دستیابی به قله‌های فضیلت، هدف غایی آن باشد، ریشه‌های این درخت در آموزش و پرورش است و بدیهی است که بدون داشتن ریشه‌های تنومند و مقاوم نباید انتظار محصول پرباری داشت.
توسعه و تحول واقعی در نظام آموزشی منوط به  توجه به هفت مسأله کلیدی است:

یکم- بازیابی جایگاه، کرامت و شخصیت معلم: معلم کلید تحول آموزش و پرورش است و مادامی که این اصل به یک باور قلبی در نظر مدیران و دست اندرکاران این عرصه تبدیل نشود هر اقدامی در جهت اصلاح روند آموزش ناقص و ناکارآمد است. معلم برای اثربخشی و نافذ بودن تربیتش بر فرزندان ما نباید دغدغه معیشت و برخورداری از حداقل‌های یک زندگی آبرومندانه را داشته باشد تا بتواند با خاطر آسوده و با تمام ظرفیت خود نسبت به تعلیم و تربیت دانش آموزان همت گمارد. در این صورت است که تلاش می‌کند با کسب آگاهی‌های لازم و درک صحیح تحولات محیطی در سطوح ملی و فراملی و تخصص کافی، پاسخگوی پرسش‌ها و نیازهای نسل جدید که همزمان با تحولات برق آسای جهان امروز رشد می‌کنند، باشد. شخصیت‌سازی و هویت یابی، مهارت آموزی، جامعه پذیری و سازگاری اجتماعی دانش آموزان از رهگذر بازیابی شخصیت مربی و کرامت و شأن معلم محقق می‌شود.

دوم- تغییر ریل آموزش محفوظات‌محور به مهارت‌محور: متأسفانه سیستم آموزشی ما در پی انتقال صرف انبوهی از اطلاعات به ذهن شاگردان است تا در ماراتن کنکور دانشگاه، از دیگران عقب نمانند، بدون اینکه این محفوظات کمکی به هویت‌یابی و شخصیت‌سازی دانش آموز کند یا مهارتی را به او بیاموزد و تا زمانی که نظام آموزشی ما بر این پاشنه می‌چرخد، هر نوع تحول و تغییر راه به جایی نخواهد برد. مهم ترین ضعف این روش، عدم جامعه پذیری و سازگاری اجتماعی فارغ التحصیلان است که با ورود به فضای دانشگاه با انبوهی از کاستی‌ها مواجه می‌شوند، در حالی که پیش از این باید در طول سال‌های تحصیل از طریق کسب مهارت و ارتقای سطح تعامل اجتماعی آن را کسب می‌کردند.

سوم- مقاوم‌سازی اقتصاد آموزش و پرورش: تا زمانی که اقتصاد آموزش و پرورش متکی به بودجه دولت است و با فراز و فرود و نوسان قیمت نفت، دستخوش تغییر می‌شود، نمی‌توان نسبت به بهبود وضعیت اقتصادی این دستگاه انسان ساز امیدوار بود. با وجود افزایش حجم بودجه آموزش و پرورش در هر سال و توجه و اهتمام جدی دولت به این حوزه، همچنان چالش‌های بزرگی در مسیر توسعه این دستگاه قرار دارد که عملاً مدیریت این بخش را زمینگیر کرده و فرصت خلاقیت و کارآمدی را از آن گرفته است. بنابراین بازتعریف نسبت دولت با آموزش و پرورش یک اصل غیر قابل انکار است. دولت با تبیین چارچوب سیاست‌های آموزشی و تعیین و تبیین منابع درسی نقش سیاستگذاری، حمایت و نظارت را باید عهده دار شود و اداره مدرسه را به معلم و مدیر واگذار کند. در این راستا اعتماد به معلم و مدرسه اصل اساسی به شمار می‌رود.

چهارم- پیوستگی حلقه خانواده، مدرسه و جامعه: روابط نظام خانه و مدرسه نیازمند باز تعریف است. امروزه ظهور دو پدیده شبکه‌های اجتماعی مجازی و گروه همسالان موجب ایجاد شکاف در روابط خانواده و نیز روابط خانواده و مدرسه گردیده است. انقطاع حلقه روابط مدرسه، خانواده و جامعه موجب مشکلات و آسیب‌های قابل توجهی شده که شرح آن مجال دیگری را می‌طلبد.

پنجم- زنگارزدایی از منابع درسی: در جهان پرتلاطم و پرشتاب و متأثر از پیشرفت‌های برق آسا در حوزه فناوری، کهنگی مطالب و به روز نبودن منابع درسی تنها موجب درجازدن و سکون آموزشی می‌شود و فاصله ما را با دنیای پیشرفته بیشتر می‌کند.

پس لازم است که اثربخشی منابع درسی به صورت مستمر و دائمی به وسیله افراد خبره و آگاه و همکاری گسترده نهادهای مؤثر در این زمینه بویژه حوزویان و دانشگاهیان در معرض سنجش، بازنگری و نوسازی قرار بگیرد. نیازسنجی تعیین منابع درسی در این زمینه اهمیت زیادی دارد. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که منابع تکراری و عاری از توجه به نیازهای متنوع مناطق مختلف ایران در جغرافیای رنگارنگ ایران چه میزان اثربخشی داشته است؟ توجه به نیازهای بومی هر منطقه در عرصه تعلیم و تربیت از ضرورت‌های فراموش شده است.

ششم- ضرورت همسویی نهادهای فرهنگی با آموزش و پرورش: نیازهای سیستم آموزشی باید برای همه دستگاه‌ها تبیین شود تا سهم خود را در این باره به درستی ادا کنند. صدا وسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه و دانشگاه، حتی وزارتخانه‌های صنعتی و اقتصادی و همه و همه در مسیر تحول آموزش و پرورش نقش آفرین و تأثیرگذارند. بنابراین لازم است با توجه به نیازهای آموزش و پرورش نسبت به وظایفشان اقدام کنند. فراموش نکنیم که همه تصمیمات در آموزش و پرورش باید به انسجام درونی و وفاق ملی منجر شود. بنابراین هر نوع تصمیم‌گیری در این عرصه باید عاری از نگرش فردی و رویکرد جناحی باشد. همچنین باید از هر نوع اقدام احساسی و خارج از منطق پرهیز و با نگاه کلان استراتژیک عمل نمود، زیرا هر بذری که در عرصه تعلیم و تربیت کاشته شود روی سرنوشت و آینده این کشور تأثیر خواهد گذاشت.

هفتم- نشاط اجتماعی دانش آموزان، ضرورتی حیاتبخش: ضرورت تولید و باز تولید نشاط اجتماعی میان دانش آموزان اصلی است که نباید فراموش شود. اردوهای دانش آموزی و کاربردی کردن آن با هدف آگاهی بخشی و آشنایی با ارزش‌های اخلاقی، دینی و اجتماعی، کمک می‌کند تا فرزندان ما با واقعیت‌های زیستی آشنا شوند و از دوران کودکی مفاهیمی چون همگرایی و همنوایی، وفاق و سازگاری، مدارا و تحمل در رفتارشان نهادینه شود. و سخن آخر اینکه کلید تحول آموزش و پرورش و اهتمام به تحقق مسائل فوق با دستان معلم دلسوز، آگاه، تلاشگر و متعهد امکانپذیر است؛ دستانی که در آموزه‌های دینی ما همچون دستان پدر و مادر ارزش بوسیدن دارد.