گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
رفت و بازگشت «خان طومان»
سعدالله زارعی در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
مقابله با «تروریزم تکفیری»، مبارزهای از نوع «سهل و ممتنع» است و از این رو پیچیدگیهایی دارد که آن را از انواع دیگر متمایز میکند در عین حال میتوان گفت در چنین مبارزهای، هیچ نظامی به اندازه جمهوری اسلامی توان مقابله و کسب موفقیت در مقابل آن ندارد.
«خان طومان» یک صحنه از پرونده «تروریزم تکفیری» است که میتواند تا حد زیادی از یک سو پیچیدگیها و از سوی دیگر موفقیت ایران و بطور کلی جبهه مقاومت را تبیین کند. برای بررسی این موضوع توجه به نکات زیر ضروری است:
خانطومان یک منطقه خاص در جنوب غرب شهر استراتژیک حلب است که حدود 12 کیلومترمربع مساحت دارد و اطراف آن را کوهها و تپههایی فرا گرفتهاند و این شهرک با حدود ده هزار نفر جمعیت - که مدتهاست محل زندگی خود را ترک کردهاند - در واقع یک دره به حساب میآید. اهمیت این منطقه عمدتا به قرار داشتن در مجاورت مهمترین اتوبان سوریه است که حلب را به دمشق و بقیه مناطق جنوبی سوریه وصل میکند.
خانطومان در اوایل 1392 به تصرف «جبههًًْْالنصره» درآمد و به نقطه بارانداز تجهیزات تروریستی و مدیریت نیروهای این گروه تبدیل شد و از آنجا که بهطور کامل خالی از سکنه مردمی بود، نقش مهمی در تثبیت موفقیت آنان داشت. تروریستهای جبههًْالنصره از طریق اشراف بر اتوبان «اعزاز» عملا بر منطقه وسیعی از حلب تا زبدانی سیطره داشتند در این مدت چند مورد عملیات نظامی از سوی ارتش سوریه صورت گرفت ولی همه آنها بینتیجه ماند تا اینکه قرارگاه شمالی سوریه به مرور یک طرح پیچیده و در عین حال شجاعانهای را آماده کرد پیچیدگیهای این عملیات به این نکته بازمیگشت که در چهارطرف این منطقه به گروههای تروریستی آلوده شده بود.
عملیات آزادسازی این منطقه حساس بالاخره از اول محرم- نیمه آبان - سال گذشته آغاز شد و مرحله به مرحله تا نیمه بهمنماه پیش رفت. در این عملیات که به نصر1 و 2 موسوم بود رزمندگان اسلام نزدیک به 3000 کیلومترمربع از دل منطقه دشمن را آزاد کردند که آزادی خانطومان بخشی از این عملیات بود. در عملیات رزمندگان اسلام در واقع منطقهای آزاد شد که اطراف آن هنوز در دست دشمن باقی مانده بود و از این جهت تاثیر تعیینکنندهای در تقویت روحیه نیروهای خودی و تضعیف روحیه دشمن داشت به گونهای که دشمن در بخشهای شمالی، غربی و جنوبی منطقه عملیاتی پا به فرار گذاشته و یا تسلیم شد. در واقع در عملیات نصر1 و 2 که حدود 3 ماه به درازا کشید دست کم 1500 نفر از تروریستها کشته شدند و رقم زخمیهای آنان هم از مرز 3000 نفر گذشت که بعضی از فرماندهان برجسته آنها مثل «عبدالله ممیسنی» فرمانده تروریست عملیات حلب از جمله آنان بود.
کشته شدن فرماندهان تاثیر زیادی در فروپاشی درونی نیروهای موسوم به «جیشالفتح» داشت. از آن طرف هم این عملیات روحیه کشورهای حامی تروریستها را بشدت تضعیف کرد در چنین فضایی آمریکاییها با زیرکی خاصی روسیه را پای میز مذاکره آورده و با طرح این مسئله که قبلا روسیه طرحی با محوریت آتشبس ارائه کرده و الان زمینه اجرایی شدن آن فراهم شده است، مسکو را واداشت که به مذاکره پیرامون آینده سیاسی سوریه تن دهد. روسیه درست در زمانی که نیروهای مدافع دمشق در بهترین وضعیت بودند، «آتشبس» را پذیرفت و آمریکاییها و کشورهایی نظیر ترکیه و عربستان که تا پیش از این حاضر به مذاکره درباره بشاراسد نبودند و اعلام میکردند که سرنوشت اسد در میدان جنگ تعیین میشود، بعد از عملیات بسیار موفق حلب، از لزوم حل پرونده امنیتی سوریه از طریق سیاسی حرف زدند و میز مذاکرات «وین» را چیدند. در دور اول مذاکرات، طرفین روی یک فرمول که آمریکاییها از آن به «فرمول جایگزینی» در سوریه یاد میکردند و روسها آن را «آسانسازی» غلبه بر تروریزم میخواندند، به توافق رسیدند. در این بین یک مقام ارشد روسیه از تبدیل سوریه واحد به یک سوریه فدرالی صحبت کرد و پس از آن آمریکاییها اگرچه با فدرالی موافقت نکردند اما بر بازگشت مخالفان اسد و کنار رفتن بشار اسد تاکید نمودند که خود این میتواند دولت دمشق را به دولتی تحت حاکمیت جداییطلبان و فدرالی تبدیل نماید.
آرامآرام روسها باور کردند که آمریکا و جبهه منطقهای آمریکا به توافق میاندیشند که تداوم حضور نیروهای حزب بعث در قدرت و حاکم بودن آنان و نیز تا حد زیادی باقی ماندن بشار در قدرت را پذیرفتهاند. آمریکاییها در مذاکرات مفصل بعدی روی برقراری آتشبس صحبت کردند. نمای ظاهری آتشبس این بود که وقتی مخالفان آتشبس را میپذیرند به معنای آن خواهد بود که کاهش تنش علیه دمشق تا حد زیادی به دولت این کشور کمک میکند تا حاکمیت خود را تثبیت نماید. بر این اساس روسیه با جدیت تمام از موفق شدن آتشبس صحبت میکرد و این در حالی بود که ایران با نگاه شناختی به تجربه خود، چنین امتیازی را غیرقابل تحقق ارزیابی میکرد.
آتشبس که برقرار شد دولت سوریه و نیروهای سوری و غیرسوری بطور طبیعی به آن پایبند بودند هر چند این نیروها برای تثبیت موقعیت خود به زمان احتیاج داشتند چرا که فاصله چندان میان زمان غلبه بر جبههًْالنصره و زمان آتشبس وجود نداشت از آن طرف گروههایی مثل احرارالشام، فیلقالشام زیر ورقه آتشبس را امضا کردند در حالی که هیچکس بطور رسمی اجرای آتشبس توسط این گروهها را تضمین نکرد حتی داعش و جبههًْالنصره با صراحت علیه مذاکرات سیاسی صحبت و اعلام کردند آتشبس را به رسمیت نمیشناسند. از آن طرف دولتهای عربستان، قطر و ترکیه روی حضور نیروهایی در مذاکرات وین تاکید میکردند که مذاکره با دولت را نپذیرفته و آن را قانونی نمیدانستند! کاملا واضح بود که طرف مقابل - چه گروههای تروریستی و چه دولتهای حامی آنان - به آتشبس پایبند نخواهند ماند.
در این بین دولت سوریه بر سر دو راهی قرار داشت از یک طرف میدانست که این آتشبس دست او و متحدانش را میبندد و از سوی دیگر موقعیت تضعیف شده گروههای تروریستی را ترمیم میکند با این جمعبندی دولت و متحدان آن نباید آتشبس را میپذیرفتند نتیجه نپذیرفتن این بود که پیروزیهای نصر1 و 2 محفوظ میماندند اما در عین حال از اعتبار خارجی دولت بشدت کاسته میشد و مناسبات دمشق مسکو هم بهم میریخت و این در حالی بود که بخشی از موفقیتها در عملیاتهای سه ماهه نصر محصول همکاری نزدیک نظامی-امنیتی ایران، روسیه و سوریه بود. دولت سوریه بعد از بررسیهای زیاد پذیرفت که با طرح سیاسی که دو وجه امنیتی و سیاسی داشت، همراه شود. دولت آتشبس و تشکیل دولت وحدت ملی به گونهای که بعضی از مخالفان هم در آن حضور داشته باشند را پذیرفت و گفتوگوها را آغاز کرد. ایران از همان آغاز نسبت به آتشبس و میز وین بدبین بود و آن را در نهایت به ضرر دولت سوریه ارزیابی میکرد. یک بار در حین مذاکرات وین، وزیر امور خارجه ایران وقتی صحبت از توافق بر سر آتشبس جلو آمد، پرسید ما از طرف همه متحدین خود تضمین میدهیم که آتشبس رعایت شود اما حالا چه کسی قرار است از طرف داعش، جبههًًْْالنصره و گروههای دیگر تضمین بدهد که آتشبس رعایت خواهد شد. جان کری وزیر خارجه آمریکا در پاسخ گفته بود ترکیه و عربستان هم از سوی این گروهها تضمین میدهند. این اگرچه یک اعلان رسمی مبنی بر نقش محوری عربستان و ترکیه در تقویت و مدیریت این گروههای تروریستی بود در عین حال آشکار میکرد که اگر شکسته شدن آتشبس به ضرر دولت سوریه باشد چرا که نه؟
آتشبس از نیمه فروردینماه به اجرا درآمد. چند روز پس از آن یعنی در روز 18 فروردین گروهک تروریستی «جیشالفتح» که در واقع همان جبههًْالنصره است روستاهای منطقه «العیس» را تصرف کرد و درست دو روز پساز آنکه نمایندگان آمریکا و روسیه روی «خان طومان» به عنوان منطقه آتشبس موافقت کردند خانطومان به تصرف درآمد.
اما آنچه در این ماجرا پیش آمد تاکیدی بر چند موضوع میباشد:
1- آمریکاییها حسننیتی در چیدن میز مذاکره نداشتهاند چرا که اگر حسننیت داشتند، همزمان فکری برای ناقضین آتشبس میکردند ولی در واقع هم در العیس و هم در خانطومان آمریکاییها در عمل دست دولت سوریه را بستند.
2- استفاده بسیار گسترده تروریستها از سلاحهای پیشرفتهای مثل «موشک تاو» که همه به آمریکاییها تعلق دارند و نقل و انتقال این سلاحها از مناطق دیگر به سمت منطقه خانطومان و در عین حال عدم واکنش آمریکا- با وجود اشراف اطلاعاتی آن- بیطرفی آمریکا و صداقت آن در مبارزه با تروریزم را بشدت زیر سؤال میبرد.
3- همانگونه که رزمندگان اسلام خان طومان را در نیمه آبان سال قبل از دست تروریستها آزاد کردند امروز قادرند بار دیگر این منطقه را آزاد نمایند و این در حالی است که آزادسازی خانطومان امروز آسانتر از دیروز است.
4- خانطومان آئینهای است که نشان میدهد امکانات جهانی برای به شکست کشاندن یک دولت بسیج شده است. به عنوان مثال اسرائیلیها که خیلی سعی میکنند، دخیل در پرونده سوریه دیده نشوند، دو روز پیش با صراحت اعلام کردند نمیخواهیم سوریهای وجود داشته باشد به این معنا که شرایط ناامنی باید تداوم یابد تا دولتی و جنبشی ضدصهیونیستی را در خود پرورش ندهد.
غيرت ملي و نواميس سياسي و اقتصادي
محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
در اين ميان ديدار عارف و همراهان با حضرت آيتالله العظمي جوادي آملي به دليل طرح بحث دياثت سياسي و اقتصادي، سر وصدايي ايجاد كرد.
معظم له در اين ديدار صريح و بيپرده فرمودند: «كساني كه راه نفوذ بيگانگان را در فضاي اقتصادي و سياسي به روي كشور ميگشايند، ديوث هستند.»
برخي خبرگزاريها به جاي واژه «ديوث» فقط به واژه «بيغيرت» اكتفا كردند و از اين مبحث گذشتند اما برخي خبرگزاريها اين واژه را عيناً آوردند.
انتظار ميرفت دفتر آيت الله جوادي آملي در توضيح اين مطلب از آن عبور كند و به نوعي آن را رُفت و روب نمايد اما در توضيح اين تعبير بيش از 8 بار كلمه «دياثت» و «ديوث» را به شرح زير تكرار كرد؛ «آنچه در فهم درست رهنمودهاي حضرت استاد حائز اهميت است، کاربرد اصطلاح «دياثت» در دانش فقه و اخلاق است که با کاربرد عرفي آن، تفاوت زيادي دارد.توضيح اينکه فقيهان شيعه، در ابواب قضاء، حدود و شهادات، بر اساس روايات معتبر امامان معصوم (عليهم السلام) احکام متعددي براي «ديوث» و «دياثت» مطرح کردهاند. همانطور که در کتاب شريف مجمع البحرين آمده در اصطلاح ايشان، «ديوث» به مرد بىغيرتي گفته ميشود که مردان بيگانه را بر همسرش وارد مىکند. دياثت از گناهان کبيره است بهگونهاي که در روايتي از وجود مقدس رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است که ديوث بوى بهشت را استشمام نمىکند.
امام صادق (عليه السلام) نيز مىفرمايد: «بهشت بر ديوث حرام است». از اين رو شهادت ديوث نيز در محاکم شرعي پذيرفته نيست.در فرهنگ قرآني غيرت را معرفت هويت و غيرزدايي تشکيل ميدهد و غيرزدايي هم به اين معناست که اولاً اجازه ندهيم بيگانه به حريم ما نفوذ کند و ثانياً خودمان هم در کار ديگران تجسس نکنيم. بيگانه را در حريم خود راه دادن و وارد حريم غير شدن با غيرت سازگار نيست. بر اساس چنين معناي فقهي و اخلاقي معظمله با بيان اينکه کشور ما، کشوري غني و برخوردار از نعمات و مواهب الهي است، اظهار داشتند: با وجود اينهمه منابع غني در داخل کشور، واردات برخي کالاها که در کشور امکان توليد آن وجود دارد، دليلي جز سوء مديريت و در برخي موارد بيغيرتي ندارد.حضرت استاد (دام ظله) در چنين فضايي بحث غيرت ديني را مطرح نموده و با توسعه مفهومي نسبت به کلمه دياثت و ديوث فرمودند: کساني که راه نفوذ بيگانگان را در فضاي اقتصادي يا سياسي بهروي کشور ميگشايند از غيرت اقتصادي يا سياسي برخوردار نبوده و ديوث هستند.» (1)
اصرار معظم له و دفتر وي در كاربرد اين واژه حكايت از يك جسارت و شجاعت در معرفي يك جريان مسموم و خائن در نهضتهاي يكصد سال اخير دارد. به جرأت ميتوان گفت هيچ مرجع تقليد و فقيهي در تفسير سياسي خود از اين جريان، شجاعت طرح اين موضوع و بازشناسي و عيارسنجي فعل آن را نداشته است. در نهضتهاي يكصد سال اخير ما با رجال سياسي برخورد ميكنيم كه وابستگي خود را به اجانب و بويژه روس و انگليس پنهان نميكردند.
اين جماعت هر وقت بحراني رخ ميداد با زدن پرچم انگليس يا پرچم روس بر سردر خانه خود از هر گونه تعرض مصونيت پيدا ميكردند. آن شب كه مشروطهخواهان انگليسي تهران را تصرف كردند به مرحوم شهيد شيخ فضل الله نوري گفتند كافي است پرچم روس يا انگليس را بر سردر خانهات برافرازي تا از هرگونه تعرضي مصون بماني. او گفت: «يك عمر براي اسلام و ملت كار كردم، آخر عمري براي نجات جان خود بروم زير پرچم کفر؟ هرگز چنين نخواهم كرد.» او قهرمانانه ايستاد و زير بار چنين ننگي نرفت و حلاجوار طناب دار را بوسيد.
در جريان به توپ بستن مجلس، عدهاي به سفارت انگليس پناهنده شدند و در فتح تهران هم عدهاي به سفارت روس پناه بردند. مفهوم اين عمل آنان چه بود؟ اين جماعت روسياه راه نفوذ بيگانگان را در فضاي سياسي كشور باز ميكردند. ماموريت جريان فراماسونري كه هر كدام سر در آخور يك كشور اجنبي مثل انگليس، فرانسه و آمريكا طي يكصدسال اخير داشتند در حوزه سياست و اقتصاد، قراردادهاي ننگيني بود كه يكي پس از ديگري بيرون آمد. قرارداد توتون و تنباكو و قرارداد دارسي از آن جمله بود. آيتالله جوادي آملي يك حكيم متأله و يك فيلسوف و فقيه مبرز است. او معلم اخلاق و يك عارف بزرگ است.
زشتي و شناعت كاربرد واژه ياد شده را در يك ديدار سياسي ميداند. هيچ سياستمداري حاضر نيست در نطقهاي خود از اين واژه استفاده كند، اما او حيا را در بيان اين حقيقت كنار نهاد و چهره واقعي اين جماعت بيغيرت را كه منافع و مصالح ملي را در معرض تاراج بيگانگان قرار ميدهند و نواميس ملي را در ازاي دريافت پول ناچيزي به حراج ميگذارند، نشان داد. فلسفه اخذ پورسانت در يك خريد خارجي چيست؟ فرد پورسانت بگير مامور ميشود منافع يك شركت توليدي در خارج را به ضرر همان واحد توليدي در داخل حفظ كند و در ازاي آن پول بگيرد. شعار رهبران كره جنوبي و تركيه در گام نهادن در وادي توسعه اقتصادي اين بود؛ «واردات ممنوع، صادرات آزاد! »در اين معركه تمامي قدرت دولت پشت اين شعار ملي قرار گرفت.
چين و ژاپن هم مسير توسعه را از همين راه طي كردند. با آنكه در اين باره قوانين قرص و محكمي در کشور داريم اما عزمي براي اجراي آن وجود ندارد. حضرت آيتالله جوادي آملي در همين ديدار با اظهار تاسف ميگويد: «كشور را از واردات كالاهاي خارجي پر كرديم، بعد سخن از توليد ملي به ميان ميآوريم!» در حوزه سياست، در فتنه 18 تير 78 و نيز فتنه انتخابات سال 88 با عناصري برخورد ميكنيم كه بيپروا منتظر حمايت امپرياليسم خبري جهاني از مواضع خود بودند، به طوري كه با افتخار تمام ميگفتند: «يك بيانيه صادر ميكنيم، به فاصله چند ثانيه بيبيسي آن را زيرنويس ميكند.» به اين هم اكتفا نكردند، كادرهاي رسانهاي خود را به لندن، پاريس و واشنگتن فرستادند تا از طريق بوقهاي آنها پيامهاي خود را بارگذاري كنند. آنها اقتدار ملي و امنيت ملي را پيشفروش كردند و از اين شنيعتر كساني را به كنگره آمريكا فرستادند و پيام دادند تحريمها را تشديد كنيد تا دولت و ملت ايران به زانو درآيد. آنقدر وقيح عمل كردند و اصراري هم بر پنهانكاري اين وقاحت، نه آنها و نه آمريكاييها و انگليسيها نداشتند! مخاطب آيت الله جوادي آملي در اين ديدار چه كساني هستند؟ آنها بايد به خود بيايند.
كساني كه در نيمه آخر دهه 70 و نيمه اول دهه 80 سمفوني خروج از حاكميت و خروج بر حاكميت را از درون حاكميت به رهبري اركستر سمفونيك سرويسهاي امنيتي آمريكا و انگليس اجرا كردند. بايد بدانند به حكم يك فقيه و حكيم، مسير بيغيرتي سياسي و اقتصادي را طي ميكردند و نام اين كار آنها نوعي دياثت است. هيچ رجل سياسي و روحاني طي يكصد سال اخير جرأت نكرد اين فعل زشت آنها را بيپروا و بدون حياي سياسي بازگو كند و از عواقب آن نهراسد. آنها كه حضرت آيتالله جوادي آملي را به خاطر كاربرد اين واژه مورد ملامت قرار ميدهند درك درستي از مفهوم نفوذ، آن هم در ساحات سياسي و اقتصادي ندارند. عامل اصلي عقبماندگي كشور و خطراتي كه در راه استقلال نظام سياسي و اقتصادي كشور است همين كساني هستند كه راه نفوذ بيگانگان را در فضاي اقتصادي و سياسي باز ميكنند و از اين فعل زشت خود هم ابايي ندارند و با افتخار از آن ياد ميكنند. آنها منشأ فساد ملك و ملت هستند. با وجود اين جماعت، اقتصاد مقاومتي قوام نمييابد و مشكلات مردم بهويژه محرومان و مستضعفان، حل نميشود.
پي نوشت:
1- روزنامه رسالت 21/2/95
آرزویی که توهم بود
شهابالدین سینایی در نگاه روز روزنامه وطن امروز نوشت:
در تاریخ ایران روزهایی بود که برخی سران آرزو داشتند به هر طریقی که شده پای ایالات متحده را به ایران باز کنند. آن روزها و براساس دکترین «مونروه» ایالات متحده به حیاط خلوت خود بسنده کرده بود و حاضر نبود از قاره آمریکا پا بیرون نهد. در آن برهه تاریخی، ایالات متحده که خود برای مدتی مستعمره انگلستان بود، شعار آزادی ملتها از چنگال استعمار و امپریالیسم را سر میداد. بگذریم از اینکه خود در دهه 18 و 19 میلادی در حیاط خلوت خود چه بلاها که بر سر ملل آمریکای لاتین نیاورده بود.
شاهان و رجال سیاسی عصر قاجاریه بیخبر از واقعیتهای سیاسی ایالات متحده و مدهوش سیاستهای اعلانی این کشور درباره دفاع از ملل تحت استعمار و استثمار دنیا و روایت و خوانش اخلاقیای که آمریکاییها از روابط دولتها در عرصه بینالملل ایراد میکردند، به تکاپو افتادند تا به هر قیمتی که شده پای این کشور را به ایران باز کنند. هدف آنان آن بود که در مقابل نیروهای روس و انگلیس که ایران را مورد تاراج و غارت خود قرار میدادند، نیروی سومی را جهت حفظ تعادل وارد کنند.
آمریکاییها بسیار دیرتر از توقع ایرانیان وارد عرصه سیاست ایران شدند و این زمان تا دوره حکومت «محمدرضا پهلوی» به تأخیر افتاد. اما روابط آنان با محمدرضا آنچنان پیچیده شد که دوگانه استعمار مکمل استبداد برای غارت ثروت ایران شد. آنچنان که مردم ایران همچنان که از شاه منزجر شدند، از آمریکا نیز نفرت یافتند. پروفسور «روحالله رمضانی» تاکید میکند انقلابیون ایرانی میان آمریکا و شاه هیچ تفاوتی نمیدیدند و آن را 2 روی یک سکه میدانستند. از همین رو بود که انتظار آمریکاییها برای حضور ایران در زیر لوای ایالات متحده در سالهای پس از انقلاب را باید خواستهای گزاف و غیرمعقول دانست.
بحران گروگانگیری نشانهای از بیاعتمادی ایرانیها به آمریکاییها بود. انقلابیون از آنرو پا به سفارت ایالات متحده گذاشتند که بیم آن را داشتند که همچون سال 32 که سفارت آمریکا محل طرح کودتا علیه «محمد مصدقالسلطنه» شد، این بار کودتایی علیه حکومت انقلابی رقم بخورد.
جالب آنکه آمریکا به جای آنکه تلاش کند این بیاعتمادی را از میان بردارد، در همان سالها بر آن افزود. از جمله آنکه پس از امضای قرارداد الجزایر که برای پایان دادن به بحران گروگانگیری منعقد شد، به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرد. براساس این قرارداد، ایران متعهد شد گروگانهای آمریکایی را به ایالات متحده تحویل دهد. امری که محقق شد و ایران به وعده خود وفا کرد. در مقابل این تعهدات ایران، آمریکا نیز تعهداتی را بر عهده گرفت. از جمله تعهداتی که ایالات متحده پای آن را امضا کرد این بود که از آن پس، در امور داخلی ایران هیچگونه مداخله نظامی و سیاسی نداشته باشد.
امری که البته هرگز تحقق پیدا نکرد. در عرصه نظامی آنها تمام همّ خود را صرف تجهیز «صدام» کردند و حتی در مقاطعی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به ضرر ایران وارد نبرد شدند. شلیک به هواپیمای غیرنظامی ایران از سوی ناو جنگی آمریکا، برای فشار به ایران جهت پذیرش آتشبس، نمونهای دردناک در این زمینه است. در عرصه سیاسی نیز وضعیت بهتر از آن نبود. آمریکاییها تا همین امروز از هیچ سیاستی برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی و یا تغییر رفتار آن فروگذار نبودهاند. نوع کنش ایالات متحده با همسایگان ایران، تحریمهای اعمالشده علیه کشورمان و جنگهای رسانهای که علیه ایران به راه میاندازند، از جمله این موارد است.
از جمله تعهدات دیگری که آمریکاییان در برابر ایران در قرارداد «الجزایر» بر عهده گرفتند این بود که اموال ایران را که بهواسطه بحران گروگانگیری، پس از انقلاب اسلامی بلوکه کرده بودند به کشور ما بازگردانند.
اموالی که بازگشت آنها مشمول اما و اگرهای بسیاری شد و هر بار دادگاهها و طلبکاران آمریکایی(!) به دلایلی تلاش کردند به آن دستدرازی و مخارج دشمنان جمهوری اسلامی را از آن محل تامین کنند! آنگونه که تاریخ به ما روایت میکند مسؤولیت مدیریت قرارداد الجزایر را «بهزاد نبوی» بر عهده داشت؛ فردی از جریانی که بعدها خواستار توسعه رابطه با آمریکا شدند، بدون آنکه تاریخ توافقات خود با آمریکا و بدعهدیهای آمریکاییها را به یاد بیاورند.
حال بر این اساس و با مرور این مورد از بدعهدیهای ایالات متحده بیشتر میتوان تاکیدات رهبر حکیم انقلاب در اینباره را درک کرد. سخنان ایشان در اسفند سال گذشته در دیدار مردم آذربایجانشرقی بخوبی روشنگر واقعیتهای سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران است: «سیاستمداران آمریکایی اعتراض میکنند که چرا در راهپیماییهای ایران و در اجتماعات ایران، مردم میگویند «مرگ بر آمریکا». خب! [وقتی] شما اینجوری عمل میکنید، میخواهید مردم ایران چه بگویند؟.... دشمنی شما حتی بدون پردهپوشی است. بله! در دیدارهای خصوصی لبخند میزنند، دست میدهند، حرفهای چرب و نرم میزنند، زبان خوش به کار میبرند؛ [اما] این مربوط به دیپلماسی دیدارهای خصوصی است؛ اهمیتی ندارد، ارزشی ندارد، تأثیری در واقعیت ندارد. واقعیت این است که قرارداد را ببندند، مذاکرات را بکنند، 2 سال چک و چانه بزنند، بعد که قضایا تمام شد بگویند حالا ما نمیگذاریم و تهدید کنند که میخواهیم تحریم جدید بگذاریم برای اینکه سرمایهگذار خارجی بترسد، واهمه کند و نزدیک نیاید؛ تصریح هم میکنند به این! آمریکا این است؛ در مقابل این دشمن نمیشود انسان چشم خود را ببندد، نمیشود انسان حمل بر صحت بکند. این [درباره] وفای به عهدشان و قابل اعتماد نبودنشان». قطعا رجال سیاسی عصر قاجار اگر اینچنین درک و تصوری از نیروی سوم داشتند، عطای آن را به لقایش میبخشیدند.
سپاه، از عسلويه تا حلب
جعفر تکبيري در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در حالي در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي با هدف نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن و کوشش در راه تحقق آرمانهاي الهي و گسترش حاکميت قانون خدا تشکيل شد که امروز دامنه فعاليتهاي اين نهاد براساس مأموريتهاي محوله، گسترشي چشمگير داشته است؛ گسترهاي که در حوزههاي مختلف از جمله دفاعي، اقتصادي و اجتماعي- فرهنگي طبقهبندي ميشود.
اما در کنار اين گستره بايد وظيفهاي ديگر نيز به مجموع وظايف سپاه پاسداران اضافه کرد؛ وظيفهاي که روز گذشته حسن روحاني رئيسجمهور کشورمان در جمع مردم کرمان به آن اشاره کرد؛ وظيفه کمک به کشورهايي که از جمهوري اسلامي ايران براي تأمين امنيت خود مساعدت ميخواهند.
رئيسجمهور در سخنان خود با تمجيد از تلاشهاي سپاه در عرصههاي مختلف تصريح کرد که سپاه پيشتاز حل مشکلات در کشور بوده و امروز نه تنها بار امنيت کشور را بر دوش دارد بلکه مسئوليت امنيت در کشورهايي را که از جمهوري اسلامي ايران طلب مساعدت دارند نيز بر عهده گرفته و در آن ميدانها هم با کمال رشادت حضور دارد.
دکتر روحاني افزود: سپاه براي فداکاري و دفاع از عتبات عاليات و حرمهاي مطهر در عراق و سوريه و دفاع از مظلومان در فلسطين و لبنان و ساير کشورهايي که از ايران درخواست کمک دارند، پيشگام است.
اما براي درک بهتر موضوع پيرامون دستاوردهاي سپاه پاسداران بايد خدمات اين نهاد مقدس را در سه دوره زماني طبقهبندي کرد.
دوره نخست
نخستين دوره از فصل خدمات سپاه پاسداران را بايد در بدو تأسيس اين نهاد جستوجو کرد؛ جايي که در عنفوان شکلگيري جمهوري اسلامي و بروز تهديدات شديد عليه نهال نوپاي انقلاب اسلامي، در دوم ارديبهشت سال 58 به دستور امام خميني(ره) سپاه پاسداران شکل گرفت. سپاه در آن زمان مسئول بازگرداندن آرامش به کشوري شد که در هر گوشهاش گروههاي تجزيهطلب قصد جدا کردن بخشي از خاک ايران را داشتند. کردستان، خوزستان، گنبدکاووس و آذربايجان نقاطي بود که سپاه در روزهاي نخست پيروزي انقلاب با حضور در اين مناطق ضمن مقابله با گروههاي تجزيهطلب، آرامش را به شهرهاي درگير ناآرامي بازگرداند. اين در حالي بود که در پايتخت و شهرهاي بزرگ نيز گروههاي تروريست با سوءاستفاده از فضاي ناآرام پس از پيروي انقلاب، اهداف مختلفي را پيگيري ميکردند که سپاه وظيفه برخورد با اين گروهها و ايجاد امنيت در سراسر کشور را به خوبي انجام داد.
اما سپاه پاسداران هنوز رخت مقابله با گروههاي تروريستي را از تن بيرون نياورده بود که هجوم يکباره ارتش بعثي به خاک کشور نهاد سپاه را وارد وظيفهاي تازه براي تأمين امنيت کشور کرد؛ وظيفهاي که براي اين نهاد و ملت ايران هشت سال به طول انجاميد و خون پاک شهداي زيادي براي تحقق آن به زمين ريخته شد.
دوره دوم
دومين دوره از تلاشهاي سپاه براي کشور، به دوره پس از جنگ تحميلي باز ميگردد. جايي که تن زخم خورده کشور از جنگي ناخواسته و اقتصادي فروپاشيده ناشي از تحمل هزينههاي گزاف جنگ تحميلي نياز به مرهم داشت. درست در اين زمان بود که سپاه پاسداران رخت جنگ را از تن در آورد و رخت سازندگي به تن کرد تا زخمهاي جنگ را التيام ببخشد. در اين زمان بود که سپاه پاسداران بخشي از توان خود را به ترميم زيرساختهاي کشور و توسعه توان اقتصادي ايران معطوف کرد که در پيشاني اين حرکت قرارگاه سازندگي خاتمالانبيا قرار داشت. اين قرارگاه در سال 1368 با دستور مقام معظم رهبري در حوزه «آبرساني، صدور نفت و گاز، پروژههاي سدسازي، انتقال آب و نيرو و راهسازي» تأسيس شد. مجموعه قرارگاه سازندگي خاتمالانبيا با نگاه رسالت پاسداري از انقلاب اسلامي و با محور قراردادن روحيه جهادي، به عنوان يک مجموعه تخصصي مجرب، زبده و توانمند توانست ضمن بهکارگيري پيمانکاران داخلي و تربيت مديران لايق در اجراي پروژههاي ملي در رشته و گرايشهاي مختلف از جمله نفت و گاز، پتروشيمي، صنعت و معدن، خطوط انتقال گاز، راه وباند، ساخت بنادر، سد و سازههاي دريايي و غيره چهرهاي موفق و بينظير از خود به نمايش بگذارد و به رقيبي سرسخت براي پيمانکاران خارجي تبديل شود. اين در حالي بود که کشور در تمامي اين دوران تحريمهاي ظالمانه و سنگيني را تجربه ميکرد و دشمنان ميکوشيدند با کمک اين تحريمها عملاً جمهوري اسلامي را از مسير اقتصادي زمينگير کنند. اوج اين دستاوردها پروژههاي پيشرفته در مجموعه پارسجنوبي بود که به ثمر نشستن آن، باعث بهت و حيرت بسياري از دشمنان کشور شد.
تمامي اين دستاوردها در حالي بود که سپاه در اين روزگار نيز از حوزه توسعه توانمنديهاي دفاعي غافل نشد و با بهرهگيري از تجربيات گرانسنگ دفاع مقدس ايران را به کشوري نفوذناپذير در حوزه دفاعي تبديل کرد. بر اين اساس، جنگ نابرابر تحميلي به دانشگاهي بزرگ براي سپاه پاسداران تبديل شد كه در آن فرزندان ايران اسلامي با احساس نياز خود بتوانند به تكنولوژي ساخت انواع و اقسام تجهيزات نظامي سبك و سنگين از جمله موشکها، جنگندهها، بالگردها و تانكها دست پيدا كنند؛ تكنولوژياي كه در بسياري از موارد كاملاً بومي و اختصاصي جمهوري اسلامي ايران است و توسط بزرگمرداني نظير شهيد تهرانيمقدم پايهگذاري شد.
دوره سوم
دوره سوم از تلاشهاي سپاه نيز در حوزه حفظ هويت جمهوري اسلامي از مسير حضور در عرصه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي و گسترش عمق استراتژيک کشور خلاصه ميشد.
در اين دوره دشمنان که پي به قدرت دروني جمهوري اسلامي ايران برده بودند، ميکوشند هويت جمهوري اسلامي را در جبهههاي مختلف مورد هدف قرار دهند تا اين قدرت دروني دچار خلل و اضمحلال شود.
اين روند از مسير ايجاد تحريمهاي ضدانساني عليه کشور آغاز شد و به برهم زدن عمق استراتژيک جمهوري اسلامي ايران در کشورهاي همسايه رسيد. درست در همينجا بود که بار ديگر سپاه پاسداران پا در عرصه گذاشت و با بسيج کردن توان داخلي به جنگ تحريمها رفت، به گونهاي که در طول 12 سال که ايران سنگينترين تحريمهاي تاريخ بينالملل را تجربه ميکرد، فشار ناچيزي به مردم وارد شد و تحريمها به ساخت دروني نظام منجر شد. روندي که حالا به طرح اقتصاد مقاومتي رسيده و به دنبال آن است با ساختن پل از همين تحريمها، ايران را در عرصههاي مختلف خودکفا جلوه دهد.
در سوي ديگر ميدان نيز سپاه پاسداران با درک دقيق از برنامهريزي دشمن براي برهم زدن عمق استراتژيک کشور و ايجاد فشار از طريق گروههاي تروريستي براي به زانو در آوردن نظام، کمکهاي مستشاري خود را به سمت کشورهاي دوست درگير با پديده شوم تروريسم روانه کرد تا از اين طريق ضمن استحکام بخشيدن به دولتهاي دوست کشورمان، عملاً به دفاع از عمق استراتژيک کشور بپردازد و مانع از گسترش اين ناآراميها به داخل ايران شود.
بنابراين با مرور تمامي اقدامات سپاه پاسداران در طول 37 سال گذشته، بايد اين نهاد انقلابي را نهادي چهار فصل براي نظام جمهوري اسلامي ايران دانست که در موقعيتهاي حساس با درک صحيح از شرايط به ياري انقلاب اسلامي شتافته و آنچه که امروز در مدح اين نهاد عنوان ميشود، گفتهاي بيراه نيست.
مسعود روغنی زنجانی در بخش یادداشت اول روزنامه ایران نوشت:
آنچه در قالب طرح بانکداری جمهوری اسلامی در مجلس شورای اسلامی در حال تصویب است، ضرر مطلق به نظام پولی و بانکی کشور است. مجلسیان باید توضیح دهند که چرا در یک اقدام شتابزده و در حالی که تنها 3 هفته دیگر به پایان عمر مجلس نهم باقی است، کلیات این طرح را تصویب کرده و آن را به کمیسیون ارجاع دادند! این طرح در صورت تصویب برای مجموعه کشور بسیار خطرناک است و دولت را در عمل انجام شده قرار خواهد داد. دولت بارها اعلام کرده است که این طرح مجموعه نیازها و خواستههای نظام پولی کشور را تأمین نخواهد کرد و پیشنهاد داده است در قالب یک لایحه جدید که بزودی ارائه خواهد داد، نقطه نظرات و دغدغههای مشترک دستگاه اجرایی و تقنینی کشور را پوشش خواهد داد. با وجود این مجلسیها وقعی به این نظر دولت ننهادند!
مجلس باید توضیح دهد که چگونه دولتی که بر اساس این مصوبه از ابزارهای لازم برای مدیریت حوزه پولی و بانکی کشور برخوردار نخواهد بود، بتواند سیاستها و برنامههای اقتصادی خود را پیاده کند؟ طبق این طرح یک شورای فقهی در رأس سیستم بانکی کشور، همه مصوبات و سیاستگذاریها را کنترل کرده و مواردی را که مغایر شرع باشد وتو خواهد کرد. این مسأله به خودی خود اقدام بدی محسوب نمیشود اما در حوزه عمل چالشهای زیادی در حوزه اجرایی ایجاد خواهد کرد. چرا که تمام تصمیمات حوزه بانکی و پولی کشور از رئیس کل بانک مرکزی گرفته تا تمام مدیران عامل بانکها و مدیران میانی بخشهای بانکی و پولی تحت کنترل این شورای فقهی درخواهد آمد که کاملاً از حوزه عمل دولت منفک است. جدای از اینکه درگیری بیش از حد متولیان شرعی در سیاستهای اقتصادی و مخصوصاً سیاستهای بسیار تخصصی بانکی و پولی، نیازمند تدقیق بیشتر است، چالشهایی که در حوزه عمل ایجاد میشود، به نفع خود این قشر هم نیست.
بسیاری از سیاستگذاریهای حوزه پولی به لحاظ تخصصی با بخشهای وسیعی از اقتصاد از جمله بازار و بخش خصوصی پیوند خورده است و ثبات وضعیت کلی این بخشها در معرض چالش جدی قرار خواهد گرفت و هر مشکلی که از این پس در این حوزه رخ دهد به این شورای فقهی ربط داده خواهد شد. ضمناً اگر دغدغه تطبیق برنامهها و اقدامات حوزه پولی و بانکی با شرع وجود دارد، باید گفت که وجود شورای نگهبان قانون اساسی به نحو احسن این دغدغه را تأمین میکند.
این شورا با نظارت بر همه ابعاد تقنینی کشور میتواند در زمینه سیاستهای پولی و بانکی هم ابزارهای نظارتی شرعی خود را لحاظ کند.
به موجب این طرح دولت ابزارهای سیاستهای پولی و بانکی خود را از دست خواهد داد و استقلال عملش در این حوزهها به چالش کشیده میشود. وجود چنین شورایی در ارکان بانک مرکزی که موضوعات متفاوتی مانند تنظیم سیاستهای پولی، کمک به رشد اقتصادی، ایجاد ثبات اقتصادی و تنظیم تراز ارزی کشور را دنبال میکند، به صلاح نخواهد بود. چرا که سیاستهای این حوزه را هم بسیار پیچیده خواهد کرد و هم اختلافات جدی در حوزه اجرایی به وجود خواهد آورد.
لایحهای که دولت در این زمینه تهیه کرده جامع است و به همه نقطه نظرات و دغدغههای مجلس نیز اشاره کرده است. این لایحه در بانک مرکزی ماهها مورد بررسی مطالعاتی و کارشناسی قرار گرفته است و از این نظر یک زمینه مطالعاتی تخصصی مناسبی در پشت خود دارد. ضمن اینکه طرح مجلس این نقطه ضعف را دارد که نظرات بخش خصوصی در آن لحاظ نشده است. با توجه به تأثیراتی که این طرح در بخشهای مختلف اقتصادی کشور بر جای خواهد گذاشت، تأمین نظرات همه ارکان بخش خصوصی لازم است!
به نظر میرسد مجلس با این اقدام شتابزده، دچار سیاسی کاری شده و در صدد است که پیش از آغاز به کار مجلس بعدی، هر جور شده این طرح را به تصویب برساند.
نقطه ضعف دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که در فاصله 3 هفته مانده به پایان عمر مجلس فعلی، مطمئناً جلسات کمیسیون هم به نحو نامنظمی دنبال میشود و هم نمایندگان وقت کافی را برای بررسی جامع آن نخواهند داشت! چگونه میتوان در مدت کمتر از 3 هفته این طرح کلیدی حوزه بانکی و اقتصادی کشور را تصویب نمود به نحوی که نه نظرات کارشناسی بخش بانکی و دولت در آن لحاظ شده است و نه بررسیهای جامعی در خصوص ابعاد مختلف آن انجام شده باشد!
ترامپ، نامزد 4 درصدی!
دکترعلیرضارضاخواه در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
"ترامپ به اندازه داعش برای دنیا خطرناک است"، این برآوردی است که گروه تحقیق بریتانیایی «واحد اطلاعاتی اکونومیست» از چشمانداز پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دارد. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اخیراً از مردم خواست در انتخابهای خود دقت کنند. او با اشاره به حساسیت پست ریاست جمهوری و شرایط خاص دنیا در حال حاضر به ترامپ هشدار داد: " ورود به کاخ سفید شبیه اجرای یک شوی تلویزیونی نیست."
تراژدی پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا آن قدر ترسناک است که نه تنها دموکراتها بلکه جمهوری خواهان را هم نگران کرده است. برخلاف آن چه تصور میشد قطعی شدن ترامپ به عنوان نامزد نهایی حزب جمهوری خواه نتوانسته شکافهای درون حزبی را پر کند. موج انتقادها از ترامپ میان اعضای حزب جمهوری خواه در کنگره رو به افزایش است تا آن جا که دیگر این انتقادها جنبه رسانهای به خود گرفته است. گویی ترامپ عضوی غیرخودی بوده که خود را بر حزب تحمیل کرده است. پل رایان رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان کنگره روز پنجشنبه به شبکه سی ان ان گفت: فعلا آماده حمایت از ترامپ نیست. جان مک کین و میت رامنی دو نامزد پیشین حزب جمهوری خواه برای ریاست جمهوری و دو رئیس جمهور سابق جمهوری خواه یعنی جورج بوش پدر و جورج بوش پسر هم اعلام کردهاند که از ترامپ حمایت نخواهند کرد. سناتور جمهوری خواه لیندسی گراهام هم عدم حمایتش از ترامپ را رسانهای کرده است.
واسازی و بازسازی حزبی
واقعیت این است که الگوی عملکرد درون حزبی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از دو بخش« واسازی» Deconstruct و «بازسازی» Reconstruct تشکیل شده است. دو گانه ای که عدم توجه به آن معمولا باعث شکست و ناکامی یک حزب می شود. معمولا با شروع رقابت های درون حزبی، حزب دچار شکاف شده و نامزد ها سعی می کنند با قطبی کردن فضای داخلی حزب، شانس پیروزی خود را افزایش دهند اما این وا سازی حزبی دارای حد و مرز مشخصی است زیرا به دنبال مشخص شدن نامزد نهایی حزب او باید بتواند همه اعضای حزب را متحد ساخته و دست به باز سازی درونی حزب بزند. وا سازی بیش از حد، باز سازی حزبی را با مشکل مواجه خواهد کرد، دقیقا همین اتفاقی که برای حزب جمهوری خواه بر سر نامزدی ترامپ رخ داد و حتی بزرگان حزبی حاضر به حمایت از او نشده اند. دونالد ترامپ که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به رهبر حزب جمهوری خواه نیز بدل خواهد شد در جریان رقابتهای درونحزبی بارها به سران این حزب حمله کرد و آنها را فاسد و متقلب خواند. این موضوع موجب شد تا برخی از جمهوریخواهان سرشناس علیه او موضع بگیرند. از اینجا باید دید که حزب زخم خورده و چند پاره جمهوری خواه چگونه میتواند پشت سر کسی متحد شود که با اظهارنظرهای آتشین، لقب منفورترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری در دهههای اخیر را به دست آورده است.
منفورترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری
دونالد ترامپ بعد از دوایت آیزنهاور، دومین فردی است که بعد از جنگ دوم جهانی، بدون داشتن سابقه پیروزی در هیچ انتخاباتی، نامزد نهایی جمهوریخواهان برای ریاست جمهوری میشود. با این تفاوت که آیزنهاورِ یک ژنرال پنجستاره بود که فرماندهی نیروهای متفقین را در جبهه اروپا در جنگ جهانی دوم در کارنامه داشت و هفت سال بعد از آزاد کردن فرانسه و فتح آلمان، در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت کرد. در مقابل ترامپ مدعی است که سرمایه میلیونی پدرش را از راه خرید و فروش املاک به یک ثروت میلیاردی تبدیل کرده است و صاحب زنجیرهای از هتل و قمارخانه و زمین گلف در سراسر جهان است. او تا پیش از شرکت در رقابتهای درون حزبی جمهوریخواهان، شهرتش را مدیون شرکت در برنامههای عامهپسند «ریالیتی شو» بود و موفق شده بود با جنجال بر سر محل تولد باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا نظر رسانهها را به خود جلب کند. ترامپ در جریان کمپینش نیز بارها به دلیل عقاید غیرمتعارفش خبرساز شد. او تا امروز با اظهارنظرهایش گروه بزرگی از مهاجرین به آمریکا، به ویژه لاتینتباران و مکزیکیها را از خود رنجانده، مسلمانان را – حتی مسلمانان آمریکا را – با ایده ممنوعیت ورود آنها به آمریکا وحشت زده کرده و میزان محبوبیتش در میان زنان در سراسر آمریکا زیر ۳۰ درصد است. اما این همه ماجرا نیست برای درک این که چرا ترامپ منفورترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است توجه به این دو نکته نیز حائز اهمیت است.
پیروزی تنها با 4 درصد آرا
اول اینکه دونالد ترامپ در انتخابات درون حزبی جمهوری خواهان برنده شده، اما نظرسنجیها درباره میزان محبوبیت او در سراسر آمریکا انجام میشود. در انتخابات درون حزبی، در برخی از ایالتها تنها کسانی که با عنوان جمهوری خواه یا دموکرات ثبت نام کردهاند اجازه شرکت دارند که همیشه اقلیتی از واجدین شرایط هستند. حتی در ایالتهایی که شرکت در انتخابات درون حزبی برای عموم آزاد است، معمولا تنها هواداران جدی احزاب در انتخابات شرکت میکنند و اکثریت کسانی که در انتخابات اصلی رای میدهند، در انتخابات درون حزبی شرکت نمیکنند. نکته دوم آرای دقیق کسانی است که به نامزدها رای دادهاند. در این انتخابات تا امروز ۱۰ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر به ترامپ رای دادهاند. در مقابل حدود ۱۸ میلیون نفر به دیگر نامزدها رای دادند. به بیان دیگر در درون خود حزب جمهوریخواه، اکثریت قابل توجهی از شرکتکنندگان در نهایت به ترامپ رای نداده اند! با این حال چون آن ۱۸ میلیون رای میان بیش از ۱۰ نامزد پخش شد، هیچ کس به تنهایی نتوانست با ترامپ رقابت کند. حالا این رای ۱۰ میلیونی به ترامپ چه معنایی دارد؟ جمعیت آمریکا (بر اساس آمار سال ۲۰۱۴) ۳۱۸ میلیون نفر است. از این تعداد تخمین زده میشود که حدود ۲۲۶ میلیون نفر در انتخابات امسال حق رای داشته باشند. قطعا همه آنها در انتخابات شرکت نمیکنند. متوسط مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حدود ۵۵ درصد است. با این توضیحات اگر مشارکت۵۵ درصد باشد، بیش از ۱۲۴ میلیون نفر در انتخابات نوامبر رای خواهند داد. کسانی که تا امروز ترامپ را به نامزد انتخابات تبدیل کردهاند، هشت و نیم درصد این جمعیت هستند! و مهمتر این که ترامپ اصولا تا امروز رای چهار درصد واجدین شرایط رای دادن را کسب کرده است.
از تراژدی ترامپ تا انقلاب درون حزبی
پیشتازی ترامپ که تاکنون هیچ گونه پیشینه سیاسی نداشته است، حزب جمهوری خواه را در شرایط ویژهای قرار داده است. برخی از انشعاب درون حزبی سخن گفته اند، امری که با توجه به ساختار نظام سیاسی آمریکا بعید به نظر میرسد. با این حال جیمز ثاربر، مدیر مرکز مطالعات کنگره و ریاست جمهوری در دانشگاه امریکن میگوید که نامزدی ترامپ عملا حزب جمهوری خواه را در گیر یک انقلاب کرده است. ثاربر تاکید میکند:"چه او در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود و یا نشود، حزب جمهوری خواه در حال گذار از یک انقلاب درون حزبی است، زیرا این حزب از یک سو با اعضای تی پارتی، افراطیهای راست گرا مواجه است که تعدادی از آنها در مجلس نمایندگان نیز حضور دارند و از سوی دیگر با جمهوری خواهان سنتی که بر آرمانهای کلاسیک محافظه کاری تاکید دارند." واقعیت این است که پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و حضورش در کاخ سفید نه تنها برای حزب جمهوری خواه و آمریکا بلکه برای دیگر کشورهای دنیا نیز یک تراژدی ترسناک خواهد بود.
خط قرمزها در تحولات منطقه
جاوید قرباناوغلی در سرمقاله امروز روزنامه شرق نوشت:
تحولات موسوم به بهار عربی در کشورهای درگیر بحران با نتایجی متفاوت به خط پایان رسیده است. تونس که آغازگر این تحولات و تغییرات در جهان عرب بود، به دلیل عقلانیت رهبران جدید تا حد امکان از نتایج زیانبار آن مصون ماند و به تک شاخه گل این تحولات تبدیل شد.
مصر پس از ساقطشدن مبارک و کارنامه ناموفق اخوانالمسلمین در حکمرانی، چرخه دیکتاتوری نظامیان را بازتولید کرد. لیبی رهاشده از دست قذافی، گرفتار آنارشسیم و به جولانگاه گروههای افراطی مسلح تبدیل شده است. مطالبات برحق مردم بحرین در سکوت خبری جهان سرکوب شد و این کشور عملا به اشغال نظامی عربستان در آمد. فجیعترین نتیجه بهار عربی اما گریبانگیر سوریه شد و سرزمینی را که از سپیدهدم تاریخ، گهواره تمدن بشریت بود به یکی از فعالترین مراکز تروریستی جهان تبدیل کرد.
جنگ در این کشور در حالی پنجمین سال خود را پشت سر گذاشته است که پیامدهای فاجعهبار آن تا دهههای آینده گریبانگیر مردم مظلوم این کشور و منطقه خواهد بود. در آغازین روزهای بهار عربی، برخی از تحلیلگران بیآنکه اصالت جنبش و مطالبات برحق مردم علیه نظامهای توتالیتر و دیکتاتورهای مادامالعمر این کشورها را نفی کنند، در مورد مدیریت غرب بر این تحولات و هدایت آن در مسیری که در جهت منافع آنها باشد، هشدار داده بودند. امروز پس از گذشت چند سال و مشاهده نتایج این تحولات بهخصوص در سوریه، درستی آن هشدارها پیش روی ماست. در بیان علل نتایج تحولات بهار عربی یا بیداری اسلامی تأکید بر نقش آمریکا و غرب در تغییر مسیر و ممانعت از دستیابی مردم این کشورها به اهداف جنبش برحق و مطالبات مشروعشان کافی نیست.
ما نیازمند واکاوی این تحولات، دستیابی به تعریف و تحلیلی مشترک و تعیین مسیر و نقشه راه سیاست خارجی منطقهای هستیم که سیاستگذاران و نخبگان در آن اتفاقنظر داشته باشند. تحولات اخیر عراق و سردادن شعارهایی علیه ایران در جریان ورود طرفداران مقتدیصدر به منطقه سبز، اشغال مجلس این کشور با توجه به سرمایهگذاری و نقش انکارناپذیر کشورمان در تحولات چندساله اخیر این کشور، بحران یمن و رویارویی با عربستان با زعامت حاکمان جدید که در مقابله با ایران شمشیر را از رو بستهاند، همچنین نقش ایران در سوریه و افزایش سربازان و سرداران شهدای حرم، تحلیل و تبیين آینده این بحرانها در پرتو تغییرات و تحولات غافلگیرکننده منطقه و صفبندیهای اخیر از مواردی است که غفلت از آن ممکن است آفاتی را در پی داشته باشد. این سخن بدان معنی نیست که ایران چشمان خود را بر این تحولات ببندد و از دور نظارهگر آن باشد. چنین ادعایی از جانب هرکس مطرح شود دور از واقعیت و نادیدهگرفتن منافع کشور در این تحولات است. سخن در میزان مداخله در این تحولات و چگونگی تعامل با دیگر بازیگران آن است.
تحولات اخیر سوریه و بدهبستان روسیه و آمریکا برای پایاندادن به این بحران در چارچوب توافقات ژنو و براساس اهداف و منافع خود از جمله مواردی است که به بررسی عمیق و حصول اجماع در راهبرد ایران در قبال این بحران نیاز دارد. سیاست روسیه در بحران سوریه برخلاف برخی برداشتهای ناصواب در داخل، کاملا پراگماتیک و براساس اهدافی است که ایدئولوژی نقش و جایگاهی در آن ندارد. مسکو برای پیشبرد اهداف خود به هیچ خط قرمزی جز منافع روسیه پایبند نیست.
برای آمریکا نیز حل بحران سوریه پس از توفیق اوباما در پیشبرد مذاکرات هستهای و دستیابی به توافق برجام، بهعنوان دومین دستاورد در سیاست خارجی از اهمیت بالایی برخوردار است. از قراين چنین بر میآید که این دو کشور در این نکته به توافق رسیدهاند که پایان جنگ سوریه مستلزم کنارهگیری اسد از قدرت است. لاوروف هفته گذشته به صراحت اعلام کرد «بشار اسد متحد ما نیست و ما در جنگ علیه تروریسم و برای حفظ یکپارچگی سوریه از او حمایت میکنیم». سیاست آمریکا درباره بشار اسد نیز از اولین ماههای بحران به صورتی کاملا روشن بیان شده است. ایران قبلا طرحی چهارمادهای را برای حل بحران سوریه ارائه داده بود که به دلیل انطباقنداشتن با واقعیتهای میدانی سوریه چنانچه دیدیم در مسیر اجرا عملا غیرممکن شد.
اکنون در شرایطی که آمریکا و روسیه در حال پیشبرد اهداف مذاکرات ژنو هستند، دکتر ولایتی از خط قرمزی سخن گفته است که بهظاهر چندان انطباقی با اوضاع کنونی سوریه امروز ندارد و کشورهایی که در مراحل اول جنگ سوریه و جلوگیری از فروپاشی نظام و نیفتادن آن در دام نیروهای افراطی با ایران همراه بودند، در فاز جدید و تأمین این راهبرد لزوما با ایران همراه نخواهند بود. در پرتو توافق آمریکا و روسیه و نقشآفرینی عربستان و ترکیه تضمینی به موفقیت این راهبرد در چشمانداز قرار ندارد. پیشنهاد نگارنده این است که به جای اصرار بر بقای شخص به فکر راه حلهایی باشیم که تضمینکننده حفظ تمامیت ارضی سوریه، تشکیل دولتی فراگیر متشکل از همه اقوام و گروهها و حامی مقاومت باشد. تأمین این هدف سهلالوصولتر از اصرار بر چنین طرحهایی است.
ضمن اینکه در این راهبرد ایران میتواند همچنان به نقش محوری خود در سوریه ادامه دهد و دیگر بازیگران فعال در بحران سوریه را به دنبال خود بکشاند. تجربه موفقیت ایران در تأمین اهداف خود در توافق هستهای با مذاکره با غولهای دنیا نمایانگر این است که دیپلماسی جایگاه ویژهای در حلوفصل پیچیدهترین بحرانها دارد. این تجربه حتی در بحرانهای بهشدت نظامی و امنیتی سوریه، عراق و یمن نیز تکرارشدنی است، منوط به اینکه در کنار استفاده از ابزار سخت قدرت که اکنون در حال اجراست، به دیپلماسی و دیپلماتها نیز فرصت بازیگری داده شود.
انتخاب «رييس» بدون چالش
احمد شيرزاد در سرمقاله امروز روزنامه اعتماد نوشت:
«مديريت مجلس» اين روزها به مبحث اصلي محافل سياسي كشور تبديل شده است. موضوعي كه بر محوريت دو تن از چهرههاي برجسته دو طيف سياسي راه يافته به دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي شكل گرفته است، در يك حدس قابل انتظار بود كه در پي خود دلخوريهايي را به همراه داشته باشد. اين امر در ادوار مجلس هم مسبوق به سابقه است.
مهمترين آن در دوره ششم روي داد و در ميان اصلاحطلبان بحثهايي بر سر اين موضوع كه رياست مجلس به چه كسي تعلق يابد، اتفاق افتاد. حال مشكلي كه در اين بين وجود دارد فرصت يك هفتهاي از زمان تشكيل مجلس تا زمان انتخاب رييس آن است. اين انتخاب در حالي صورت ميگيرد كه نمايندگان هنوز يكديگر را نميشناسند و حتي تا آن روز موضعگيري خاصي هم از سوي برخي نمايندگان صورت نميگيرد.
اما اگر روال دموكراسي جاافتادهاي همچون ساير كشورها داشتيم، ميشد پس از اعلام نتايج انتخابات به راحتي مشخص كرد كه رياست مجلس سهم چه كسي است. اما اكنون در اين دوره و با احتمال وجود ٧٠ كرسي پارلمان كه هنوز گرايش نامعلومي دارند، وجود اينگونه چالشها كاملا طبيعي است و چه بهتر كه به راحتي از آن بگذريم. اين چالشها و كدورتها تنها براي دوران انتخاب رييس است و با پايان يافتن آن خيلي ادامهدار نخواهد بود. اما اينكه چگونه ميشود اين مشكل را با تعامل حل كرد، به يك عامل اصلي بستگي دارد و آن اينكه خود نمايندگان راه يافته به مجلس هستند كه بايد به دقت و جديت به مسائل مختلف در ارتباط با انتخاب رييس بپردازند.
ما كه بيرون گود هستيم اگر در اين مساله دخالت نكنيم، قطعا نمايندگان تصميم بهتري خواهند گرفت. هرچه احزاب بيروني و رسانهها و صاحبان نظرگاه سياسي كمتر وارد بازي مديريت مجلس شوند، نمايندگان فرصت بيشتري براي تصميمگيري خواهند داشت. اظهارنظر در مورد مديريت داخلي مجلس، از سوي هر فردي صورت بگيرد، احساس تحميل و فشاري است كه بهطور برعكس عمل خواهد كرد. اين موضوع بايد زير سقف مجلس حل شود. آن وقت اگر تنها يك نفر كانديداي رياست شود و با راي قاطع به عنوان رييس قوه مقننه انتخاب شود، بسيار حايزاهميت بوده و هيچ چالشي را به صحن علني مجلس نخواهد كشاند.
اولويت اصلی مجلس دهم
علي صوفي در سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
اولويت مجلس آينده همان طور كه در برنامه ۱۲۸ مادهاي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحات آمده است، توجه به مسائل اقتصادي و معيشت مردم خواهد بود. اين امر با توجه به اقتصاد مقاومتي لازم است در دستوركارمجلس آينده قرارگيرد. وضعيت اقتصادي چالش بزرگي است كه دولت با آن روبه رو است لذا اولويت كاري دولت بايد مسائل اقتصادي باشد.
طبيعي است كه با همكاري دولت و مجلس وحتي برخي ازنهادهاي ديگر بايد دراجرايي شدن برجام كمك صورت گيرد تا زمينه براي رشد اقتصادي و ازميان رفتن تحريمها وهمچنين باز شدن فضاي اقتصادي بينالمللي فراهم شود. ركود موجود ركود بيسابقهاي است بنابراين دولت نيازدارد براي خروج از ركود، مجلسي هماهنگ با خود داشته باشد.
همچنين براي ريشه كنكردن فسادي كه درتمامي ساختارهاي كشور جانمايي كرده نياز است ميان دولت و مجلس هماهنگي صورت گيرد. واقعيت اين است كه بدون كاهش فساد نميتوانيم اعتماد عمومي سرمايهگذاران داخلي وخارجي را جلب كنيم. درنتيجه دولت نياز به خانه تكاني شديد درمدت زمان كوتاهي داردكه هماهنگي دولت و مجلس در اين زمينه لازم به نظر ميرسد. البته تغيير و تحولات بايد در ردههاي مديريتي دولت صورت بگيرد و در اين زمينه هم مجلس توصيههاي لازم را به دولت داشته باشد تا دولت بتواند برمسائل ومشكلات اقتصادي فائق آيد. البته تغيير دركابينه بيش از اينكه اولويت كار مجلس باشد وظيفه دولت و شخص آقاي روحاني است.آقاي روحاني عزم خود را در دو سال ابتدائي براين موضوع قرار داده بود كه مسائل بينالمللي را حل كند تا از اين طريق تحريمها لغو شود و خروج از وضعيت تحريم موفقيت بزرگي براي دولت بوده است.
فشارهاي ناشي از تحريم درداخلكشور در اين سالها برمعيشت مردم متمركز شده بود و باید اين فشار شديد رفته رفته از دوش مردم برداشته شود. دولت به دلايل مختلف ازجمله كاهش درآمدها نتوانسته درزمينه اقتصادي حتي به رقم توافق صورت گرفته كارهاي بزرگي براي خروج از ركود انجام دهد. البته هنوز سه ماه از آغاز لغو تحريمها گذشته است. توافق با غرب ولغو تحريمها آينده مثبتي براي دولت بوده است اما موانع بزرگي هم هنوز در ابعاد مختلف سياسي و اقتصادي وجود دارد.
بنابراين براي عبور از بحران مالي فعلي به نظر ميرسد تغييردركابينه لازم است، احتمالا خواست دولت روحاني هم بر همين اساس باشد ولي هنوز تصميم در اين مورد اتخاذ نشده است و دريكسال باقي مانده بايد به اين مورد پرداخته شود. دولت در زمينه كاهش تورم دستاورد محسوسي داشته است، كاهش تورم و تك رقمي شدن آن غير قابل انكار است، تا زماني كه روند اقتصادي ايران اصلاح نشود و به رونق اقتصادي نرسيم اين دستاورد محسوس نخواهد بود.
آرزوئی که تروریستها به گور خواهند برد
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله امروز خود نوشت:
نیروی هوائی ارتش سوریه با حملات سنگین خود علیه مواضع تروریستهای تکفیری در «خان طومان» زمینه را برای پیشروی نیروی زمینی در جهت بازپس گیری این شهر استراتژیک فراهم میکند. همزمان، حملات مداوم توپخانهای نیز علیه مواضع تروریستها شدت گرفته است.
در روزهای گذشته علیرغم برقراری آتش بس در حلب، 8 گروه تروریستی به استعداد 8 هزار نفر با سوءاستفاده از فرصت آتش بس به «خان طومان» حمله ور شده و با توسل به خودروهای بمبگذاری شده و تهاجمات انتحاری، تلفاتی را بر نیروهای مقاومت وارد ساختند و عدهای را شهید یا مجروح ساختند و نفراتی را به اسارت گرفتند.
برخی گزارشها حاکی است آنچه در سوریه به ویژه در روزهای اخیر صورت میگیرد، اگرچه به نام تروریستها به ثبت میرسد ولی «مدیریت میدانی» با نیروهای ویژه آمریکائی مستقر در سوریه است. پایگاه اینترنتی «گلوبال ریسرچ» در یک مقاله پا را فراتر گذاشته و معتقد است: «جنگ سوریه، پس زمینه حقیقتی است که در ژنو در جریان است، جائی که دیپلماتهای آمریکائی بر عملیات مشترک و مخفی سیا و پنتاگون در سوریه سرپوش میگذارند و برای اجرای آن «زمان» میخرند.»
این تلاش واشنگتن در سوریه، با تاکید بر مواضع مسکو توجیه میشود که پوتین برای حفظ اسد اصرار دارد پس آمریکا هم باید از مخالفین اسد حمایت کند. حتی اگر آنها مشتی تروریست باشند!
با بررسی فهرست مخالفین اسد در مذاکرات ژنو و مقایسه آن با فهرست ائتلاف تروریستهای فعال در سوریه بهتر میتوان دریافت که به وضوح آمریکا و متحدانش به حمایت سیاسی – تبلیغاتی از فهرستی بر روی کاغذ تظاهر میکنند، اما در میدان عمل، حامی مشتی تروریست خونخوار و جنایت پیشه در عرصه میدانی هستند که حتی افشای عملکرد آنها و انعکاس کارنامه سیاه آنها آبروئی برای واشنگتن و متحدانش باقی نمیگذارد.
گلوبال ریسرچ، از جزئیات همدستی آمریکا، انگلیس و برخی رژیمهای منطقه سخن میگوید که با حمایت مالی و لجستیکی در مقیاس آموزش، تجهیز نظامی و تدارک نیازهای پشت جبهه تروریستها، نقش درجه اول در تامین، حمایت و هدایت ماشین جنگی فعال علیه جبهه مقاومت را ایفا میکنند. جمع بندی گلوبال ریسرچ در این زمینه بسیار تکان دهنده و افشاگرانه است که مینویسد: «به سادگی میتوان نتیجه گرفت که جنگجویان مخالف مورد حمایت غرب در سوریه متشکل از تروریستهای شبه نظامی فرقه گرا هستند. در واقع واشنگتن به «مدیریت عملیات میدانی» در سوریه و هدایت القاعده و جبهه النصره و دیگران سرگرم است و بدین ترتیب موجب طوفانی شدن جنگ و خونریزیها میشود».
این، کشف تازهای نیست ولی افشای این مطلب درخصوص ورود مستقیم آمریکا به جنگ در سوریه ماهیت فریبکارانه عملکرد اوباما و دستیارانش در این زمینه را بازگو میکند که هنوز هم ادعا میکند ورود آمریکا به جنگ سوریه را به مصلحت نمیداند ولی واقعاً در جبهه و پشت جبهه جنگ سوریه حضور دارد و نقش آفرینی میکند با این تفاوت که نیروهای خط مقدم را مزدورانی از 85 کشور جهان تشکیل میدهند که در یک جنگ نیابتی، مجری سیاستهای شوم آمریکا و انگلیس هستند و از جیب گشاد قارونهای نفتی عرب تغذیه مالی میشوند.
اگرچه ورود مستقیم آمریکا و انگلیس به این بازی رسوا باعث پیچیدهتر شدن اوضاع شده ولی تا همین مرحله به منزله اعتراف صریح به شکست و ناکامی تروریستها در عملیات میدانی بر روی زمین است که در تامین اهداف و برنامههای جبهه غربی – عبری - عربی در سوریه و حتی عراق به کلی ناکام بودهاند و نتوانستهاند کار زیادی از پیش ببرند، چرا که از ابتدا هم برنامه و ماموریت آنها کسب و تحکیم سلطه بر دمشق و بغداد و تشکیل محور حاکمیت عراق و شام بود که هرگز محقق نشد.
اگرچه این روزها از پشت پرده ماجرا کمترین سخنی به میان نمیآید ولی آنچه امروز شاهد آنیم، دست پخت کمیته چهارجانبه تحت مدیریت «تونی بلر» نخستوزیر اسبق انگلیس است که تلاش میکند مقاومت در منطقه را به حاشیه براند و آنچه ارتش صهیونیستی با حمایت محور غربی – عربی در جنگ 33 روزه علیه حزبالله لبنان و در جنگ 22 روزه علیه حماس و جهاد اسلامی موفق به اجرای آن نشد، از طریق جنگ در سوریه و عراق و تخریب زیرساختها در پشت جبهه حزبالله و حماس، تامین و اجرا شود. این یک تحلیل سیاسی و یا گمانه زنی رسانهای نیست بلکه عیناً جزو اعترافات ژنرال «وسلی کلارک» فرمانده سابق ارتشهای ناتو محسوب میشود که با صراحت گفت: کاخ سفید به همراه متحدان خود در خلیج فارس، داعش را برای مقابله با حزبالله ایجاد کرد».
این اعتراف تکان دهنده ژنرال کلارک نشان میدهد که ادعای امروز آمریکا و رژیمهای فاسد منطقه در برخورد با داعش تا چه اندازه فریبکارانه و خلاف واقعیت است. حتی اردوغان حاکم شیاد ترکیه که میگوید در مقابله با داعش «تنها» مانده، سعی دارد با این جملات عوام فریبانه بر نقش و ماموریت خود برای آموزش، تجهیز و هدایت داعش در پشت جبهههای سوریه و عراق سرپوش بگذارد درحالی که خط مقدم حمایت از تروریستهای داعش را در اختیار دارد.
اعترافات این فرمانده ارتشهای ناتو به خوبی گواه آنست که حتی بیانیههای رنگارنگ شورای همکاری، اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی در معرفی حزبالله قهرمان لبنان به عنوان «مظهر تروریسم» از کجا صادر و به رژیمهای فاسد منطقه دیکته شده است. از همین دیدگاه بهتر میتوان دریافت که ادعای آمریکا برای اعزام نیروهای ویژه به منظور سرکوب داعش و القاعده در یمن و سوریه دروغ حیلهگرانهای بیش نیست و آنها عملاً برای نجات داعش و ممانعت از سقوط آخرین سنگرهای تروریستی در منطقه وارد عمل شدهاند.
اما آیا ماموریتی که از هزاران تروریست خون آشام در طول سالها بر نیامد، ممکن است مشتی جنایتکار آمریکائی موفق به اجرای آن شوند؟ البته با درک این اقدام مشترک آمریکا و رژیمهای فاسد منطقهای به نظر میرسد پاسخ آنها به این سوال مثبت باشد ولی آنها در عین آنکه ممکن است دردسرهائی برای ملتها و دولتهای مستقل فراهم کنند ولی این آرزو را برای همیشه به گور خواهند برد که بتوانند اهداف و برنامههای شوم خود برای به حاکمیت رسانیدن تروریستها در منطقه را عملیاتی نمایند و چون آنها آخرین نفسها را میکشند و اقدامات شتابزده آمریکا و مزدورانش در منطقه نیز اعتراف عملی به شکست محور تروریستی را بازگو میکند.