گروه سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******
 
اول قرار نبود!؟
 
حسین شمسیان در کیهان نوشت:

دیروز که صحبت‌های سفیر کره‌جنوبی   درباره چگونگی تامین هزینه‌های سفارت منتشر شد، ناخودآگاه تقارن این سخنان با  تعریف و تمجیدهای اغراق‌آمیز درباره برجام به ذهن تداعی شد! سفیر کره‌جنوبی گفته بود:« تاسف‌آور است که سفارت کره‌جنوبی با وجود سپری شدن 6 ماه از اجرایی شدن توافق برجام هنوز پول سفارت خود را از طریق قاچاق به ایران می‌آورد.» این سخنان را نه یک دلواپس،نه یک مخالف دولت و نه یک منتقد برجام گفته است.پولی که او به ایران می‌آورد هم به اندازه امورات معمول یک سفارتخانه است نه بیشتر! اما همین مبلغ ناچیز را هم نمی‌تواند از طریق سیستم بانکی منتقل کند!

قضاوت درباره آثار برجام و میزان تحقق وعده‌های فراموش نشدنی دولت در این خصوص،به عهده مردمی است که در طول این یکسال تا چه اندازه از آن بهره برده و یا آثار ادعایی آن را لمس کرده‌اند! اما واقعیت‌های رخ داده قبل و بعد از برجام،بعنوان بخش مهم و غیرقابل محو از تاریخ سیاسی معاصر ایران، باید بارها و بارها مورد بررسی و نقد قرار بگیرد، نقاط قوت و ضعف آن ارزیابی شود و چرایی نرسیدن به اهداف و وعده‌ها یا رسیدن به آنها مورد کنکاش قرار گیرد. دلیل ضرورت این امر هم پرواضح است؛چون از همان روزها تا حالا،رئیس جمهور و برخی مقامات دولتی و یا حامیان آنها،بر ضرورت الگوگیری از برجام برای مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی و انعقاد برجام‌های دو و سه و ... تاکید دارند. در چنین شرایطی، ارزیابی نسخه اصلی و دستاوردهای آن، راه را برای تکثیر یا عدم تکثیر نسخه‌های بعدی باز می‌کند.

ماجرای برجام دو بخش مهم دارد،بخشی که به آمریکا (بعنوان کشور محوری در بین کشور‌های 5+1) و پایبندی به تعهداتش مربوط می‌شود و بخشی که به داخل کشور و نحوه تعامل ما با آنها بازمی‌گردد. در هردو بخش، سخنان فراوانی گفته شده و در اینجا و سالگرد برجام، به برخی از آنها اشاره‌ای مجدد می‌شود.

1- شکی نیست که آمریکا در بالاترین افق‌، بدنبال منصرف کردن ایران از همه اهداف و آرزوهای انقلاب اسلامی است و این مسیر را بصورت یکنواخت از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون دنبال کرده است .هرچند به لطف خدا موفق نبوده اما این استمرار را شاهدیم. در موضوع مذاکرات، بیم از بدعهدی و مکر و خدعه آنها از نخستین روز وجود داشت  و رهبر معظم انقلاب بارها و بارها در این باره تذکر دادند.
 
به عنوان نمونه ایشان در 21/12/93 در موضوع مذاکرات فرمودند: «من نگرانم؛ چون طرف مقابل، طرف حیله‌گری است. از جمله چیزهایی که غالباً پنهان می‌ماند از چشمها، حیله‌گری اشخاص یا جهاتی است که دارای ظاهر بزرگ و فربهی هستند؛ آدم فکر نمی‌کند که اینها هم حیله‌گر باشند. خب امروز آمریکا ظاهر فربهی دارد؛ قدرت مالی، قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت نظامی، قدرت امنیّتی، و غفلت می‌شود از اینکه همین دستگاه صاحب قدرت، اهل موذی‌گری‌های آدم‌های ضعیف هم باشد، ولی هست؛ اهل حیله‌گری است، اهل خدعه است، اهل خنجر از پشت زدن است؛ این‌جوری است. ما نباید این‌جور تصوّر بکنیم که حالا اینها چون مثلاً بمب اتم دارند یا وسایل نظامی قدرتمندی دارند، بنابراین احتیاجی ندارند به اینکه دست به حیله و خدعه بزنند؛ نه، اتّفاقاً احتیاجشان هم زیاد است و عمل هم می‌کنند و واقعاً خدعه‌گری می‌کنند؛ این ما را نگران می‌کند. باید مراقب شگردهای دشمن باشیم.
 
هر وقتی‌که یک زمان معیّن شده است برای پایان مذاکرات و ما به این زمان نزدیک می‌شویم، لحن طرف مقابل - بخصوص لحن آمریکایی‌ها - تندتر، سخت‌تر، خشن‌تر می‌شود؛ این برای این است که جزو شگردهای اینها است، جزو حیله‌ها و خدعه‌های اینها است.»

2- اما حیله و خدعه احتمالی آمریکایی‌ها چه بود که در خصوص آن بارها هشدار داده شد!؟بی شک عمل به تعهدات بصورت یکطرفه و انتظار برای راستی آزمایی آن توسط آمریکایی‌ها و سپس آغاز اجرای این تعهدات، بزرگترین نگرانی ممکن در این زمینه بود. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند:« اینکه آمریکایی‌ها تکرار می‌کنند که «ما قرارداد با ایران می‌بندیم، بعد نگاه می‌کنیم ببینیم اگر به قرارداد عمل کردند تحریم‌ها را برمی‌داریم» این حرف حرف غلط و غیرقابل قبولی است؛ این را ما قبول نداریم.
 
رفع تحریم‌ها جزو موضوعات مذاکره است، نه نتیجه‌ مذاکرات؛ آن کسانی که دست‌اندرکار هستند، فرق این دو را بخوبی می‌فهمند. این یک خدعه آمریکایی است که می‌گویند قرارداد می‌بندیم، نگاه می‌کنیم به رفتارها، بعد تحریم‌ها را برمی‌داریم! این‌جوری نیست؛ همین‌طور که مسئولین ما صریحاً گفته‌اند و رئیس‌جمهور محترم صریحاً گفت، رفع تحریم‌ها باید بدون هیچ فاصله‌ای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزء توافق است نه چیزی مترتّب بر توافق.» (94/10/9)

3- خواست ایران و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای از مذاکرات طولانی و طاقت‌فرسایی که رهبر عزیز انقلاب از دست‌اندرکاران آن بابت این زحمات، تشکر کردند، برداشته شدن تحریم‌ها بود. این موضوعی بود که علت‌العلل مذاکرات بوده و تمام مقامات مرتبط، بارها و بارها برآن اصرار و تاکید ورزیدند و به مردم ایران وعده آن را دادند. افزون بر رهبر معظم انقلاب که رفع تحریم‌ها را جزو توافق دانستند و نه نتیجه آن، رئیس‌جمهور محترم در این باره تصریح کرده بود:« به ملت شریف ایران اعلام می‌کنم که طبق این توافق، در روز اجرای توافق، تمامی تحریم‌ها حتی تحریم‌های تسلیحاتی‌، موشکی و اشاعه‌ای هم ... لغو خواهد شد.
 
تمام تحریم‌های مالی، تمام تحریم‌های بانکی‌، تمام تحریم‌های اقتصادی بطور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق» عباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجه و عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای هم گفته بود:« همه تحریم‌های اقتصادی و مالی در همان روز اجرا برداشته می‌شود.» همچنین علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی و عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای در این باره تصریح کرده بود:«تمامی تحریم‌ها رفع می‌شود و وضعیت تجاری و اقتصادی و داد و ستد مالی و بقیه امور جاری در ابعاد اقتصادی و مسائل تحریم مملکت  بصورت عادی برخواهد گشت» این تصریحات و دهها نمونه دیگر مشابه آن‌، به قدری گویا بود که جای هیچ تردید و تفسیر باقی نمی‌گذاشت و این امید را در دل مردم ایجاد می‌کرد در برابر آنچه از دست می‌دهیم، ستانده خوبی خواهیم داشت و به بخشی از حقوق خود یعنی لغو تحریم‌ها خواهیم رسید.

4- اما متن سند منتشر شده موسوم به برجام، به روشنی گویای آن بود که همه هشدار‌ها درباره خدعه آمریکایی نادیده گرفته شده و امتیازات نقد در برابر وعده‌های نسیه مبادله شده است! کیهان همان زمان و با توجه به متن یکطرفه برجام نوشت: «برد برد نتیجه داد، هسته‌ای می‌رود، تحریم‌ها  می‌ماند!» آن روز تیتر کیهان مورد اعتراض برخی قرار گرفت و کیهان متهم به شتابزدگی در قضاوت شد! در حالی‌که متن به روشنی گویای آن بود که ما‌، پذیرفته‌ایم همه تعهداتمان را بصورت یکطرفه اجرا کنیم و بعد منتظر راستی‌آزمایی دشمن شویم، برخی دعوت به صبر و سکوت می‌کردند و تا بر ما ثابت شود که اشتباه می‌کنیم!

5- اندکی بعد، ایران براساس متن برجام به تعهداتش عمل کرد. جمع‌آوری سانتریفیوژها و پر کردن قلب رآکتور با سیمان، ارسال آب سنگین، ارسال اورانیوم غنی شده و ... یکی پس از دیگری و با سرعتی خیره‌کننده انجام شد. در این مقطع هم به تذکر مشفقان در خصوص مرحله به مرحله و هم سطح انجام دادن تعهدات‌، توجهی نشد و همه این دلسوزی‌ها با برچسب‌های تلخ و توهین‌آمیز رئیس‌جمهور با منتقدان نظام مواجه شد! همه این حرف‌ها تحمل شد به این امید که بالاخره نوبت مردم ایران هم خواهد رسید و تحریم‌ها لغو می‌شود. و به روزی رسیدیم که ما‌، هیچ تعهد انجام نشده‌‌ای نداشتیم.

6- همزمان، آمریکایی‌ها انواع خباثت‌ها را از خود نشان دادند و ثابت کردند که پیش‌بینی‌های حکیم انقلاب درباره بدعهدی و حیله‌گری آنها حقیقت محض است. آنها تحریم‌های جدید اعمال کردند، افراد تازه‌ای را به فهرست سیاه اضافه کردند و ازمعامله و مراوده شرکت‌ها با ایران جلوگیری کردند.

7- رهبر عزیز انقلاب‌، نوروز امسال در جوار حرم مطهر رضوی(ع) در تشریح رفتار دشمن،تعبیر عجیب و مهم «خسارت محض»را بکار بردند و فرمودند:« در همین توافقی هم که ما با آمریکایی‌ها در مسئله‌ هسته‌ای کردیم، آمریکایی‌ها به آنچه وعده داده بودند عمل نکردند و کاری را که باید می‌کردند انجام ندادند. ... آمریکایی‌ها گفته‌اند که ما تحریم‌ها را برمی‌داریم و روی کاغذ هم برداشتند امّا از طرق دیگر جوری عمل می‌کنند که اثر رفع تحریم‌ها مطلقاً به‌وجود نیاید و تحقّق پیدا نکند. بنابراین، کسانی که امید می‌بندند به اینکه بنشینیم با آمریکا در فلان مسئله مذاکره کنیم و به یک نقطه‌ توافقی برسیم -یعنی ما یک تعهّدی بکنیم، طرف مقابل هم یک تعهّدی بکند- از این غفلت می‌کنند که ما ناگزیر باید به همه تعهّدهای خود عمل کنیم [امّا] طرف مقابل با طُرق مختلف، با شیوه‌های مختلف، با خدعه، با تقلّب سر باز می‌زند و به تعهّدهایی که کرده است عمل نمی‌کند. این چیزی است که ما امروز در مقابل چشم خودمان داریم می‌بینیم؛ یعنی خسارت محض.» اندکی بعد ایشان در باب اصرار بی‌مورد برخی مسئولان بر این موضوع که تحریم‌ها لغو شده فرمودند:« من خواهش می‌کنم کسانی که دست‌اندرکارند توجّه کنند، دقّت کنند؛ مدام نگوییم تحریم‌ها برداشته شده؛ نه، مسئله‌ معامله‌ بانک‌ها حل نشده و بانک‌های بزرگ معامله نمی‌کنند.»(25/3/95)

8- حالا و با این مرور بسیار فشرده از داده‌ها و ستانده‌ها و با مروری بر وضعیت اقتصادی کشور، بهتر می‌توان فهمید برجام، الگوی مناسبی برای تکرار در موضوعات دیگر هم هست یا نه و چرا رهبر عزیز انقلاب با آن قاطعیت و صراحت تاریخی، راه برجام‌های بعدی را بستند و محکم در برابر آن ایستادند!

اما در خاتمه، یک موضوع را در کنار آنچه مرور شد نباید نادیده گرفت. اینکه آمریکایی‌ها خدعه‌گر هستند درست. اینکه خباثت در ذات آنها هست قبول. اینکه تیم مذاکره‌کننده زحمت کشید هم قبول. اما این قابل قبول نیست که با گذشت یکسال از برجام و نبودن اثری در زندگی مردم، و با وجود ده‌ها خباثت و کارشکنی آمریکا، معاون وزیر خارجه کشورمان‌، به سفید کردن چهره خباثت آمیز آنها بپردازد و مثلا بگوید نقض مهمی (!) اتفاق نیفتاده! یا بگوید از اول قرار نبود با برجام تحریم‌ها لغو شود! واقعا از اول قرار نبود!؟ اگر نبود بر سر چه مذاکره کردید!؟ چرا همه چیز را دادید!؟ یعنی همه آن مذاکرات برای تنها و تنها برای به مسلخ بردن  صنعت هسته‌ای بود!؟ واقعا از اول قرار نبود!؟ بالاخره آقای عراقچی معاون وزیر خارجه ایران است نه نماینده آمریکا و بیش از اینها از وی انتظار می‌رود.
 
 
اتفاقی که فیش های نجومی رقم زد
 
محمد حقگو در خراسان نوشت:

 قاچاق، فساد اداری، مناطق آزاد، مشکلات صنایع کوچک و ... این ها کلید واژه هایی بودند که تا همین چندی پیش، جزو مسائل و مشکلات کلیشه ای قرار داشتند که معلوم نبود چه زمانی قرار است رفع شوند. یا این که مانند موضوع میوه های قاچاق، در برهه ای مطرح و تا موج خبری بعدی به حاشیه رانده می شدند.

اما چندی است حال و هوای این بحث ها فرق کرده و جرقه آن هم از فیش های حقوقی نجومی آغاز شده است. مانوری رسانه ای که از یک سو سبب شد عدالت درآمدی در مجموعه دولتی که قرار است اقتصاد مقاومتی را پیاده سازی کند در راس توجهات قرار گیرد و از سوی دیگر آن قدر موثر و گسترده بود که توانست دور از دسترس برخی بوروکراسی های محافظه کارانه اداری که گهگاه به محملی برای به محاق کشاندن اینگونه افشاگری های مفید تبدیل می شد، مطرح شود و قابلیت اثرگذاری بر تصمیم مسئولین را پیدا کند.

در سایه چنین تغییراتی، الان فضای افکار عمومی نسبت به موانع تولید از قبیل کالاهای قاچاق و ورود آن ها به کشور به خصوص از مناطق آزاد حساس شده است. البته طبیعی هم هست. مردم از یک طرف رکود صنعت و چتر بزرگ بیکاری و تعطیلی بنگاه های اقتصادی را می بینند و از سوی دیگر می بینند که چطور برخی گروه ها در جامعه به طور روزافزون و غیر طبیعی از رفاه شخصی بیشتری برخوردار می شوند. رواج خودروهای چند میلیاردی می تواند مثال خوبی در این زمینه باشد.

اما نکته قابل توجه این روزها را می توان تغییر ادبیات اقتصادی دولت دانست. آن هم در شرایطی که فشار قابل توجهی از سوی افکار عمومی به دستگاه اجرایی وارد آمده است؛ بدین ترتیب دولتی که تا همین چندی پیش عمده پاشنه سیاست های اقتصادی اش بر محور بسته های تحریک تقاضا و تحولات برجام و پسابرجام می چرخید، با واقعی شدن تصویرهای مثبت از برجام مانند کم اثر بودن ورود هیات های خارجی به کشور و معلق ماندن  قرارداد ایرباس و بوئینگ، هم اینک تغییرات ساختاری هم چون مبارزه با فساد و قاچاق (به عبارت بهتر برخورد با زالوهای اقتصادی) و نیز تقویت صنایع کوچک در گفته های اعضای کابینه اش پررنگ شده که صدالبته مثبت است.به طوری که قائم مقام وزیر صنعت هم اینک از بازگشت طرح های مشابه ایران کد و شبنم سخن می گوید.
 
وزیر صنعت بر لزوم توانمندسازی مدیریتی بنگاه های کوچک و ترویج کلینیک های صنعت تاکید می کند و از واردات قاچاق از مناطق آزاد علناً گلایه می کند. در قوه قضائیه هم ادبیات متفاوت تر شده است. به عنوان مثال، رییس سازمان بازرسی در رویه ای متفاوت از گذشته اخبار قابل تاملی از فساد را مطرح کرده است. نمونه آن را می توان در اخبار دیروز مشاهده کرد. وی گفت: در منطقه آزاد کیش، از مجموع حدود ده هزار شرکت ثبت شده، 9300 شرکت تنها با یک کد ملی به ثبت رسیده است و در این رابطه،2800 پرونده نیز تنها مربوط به یک آپارتمان بوده است!...

لذا این برهه زمانی را می توان سرآغاز یک نقطه تحولی در اقتصاد ایران دانست. نقطه ای که در هر کشوری به بهانه‌ای به وجود آمده است. البته اگر چه جنس تمام وقایع این روزها از نوع اصلاح روندهای گذشته است، کاش درس عبرتی برای تمام دستگاه های نظارتی و تصمیم گیر و اجرایی شود تا این بار به طور پیشگیرانه با مسائل اقتصادی برخورد کنند. هنوز مسائل مهمی پیش روی نظام اجرایی کشور قرار دارد که لازمه آن تغییر نگرش ها از اقدامات پیشگیرانه به عنوان موضوعاتی لوکس، به «اقداماتی ضروری» است. پیاده سازی قاطع و هر چه سریعتر نظام جامع و عادلانه مالیاتی، توجه واقعی و نه صرفاً مالی به تقویت توان تولید داخلی و هم چنین تغییر در نگرش ها به صادرات به عنوان هدف تولید می تواند بخشی از این اقدامات به حساب آید.

 
 انقضای برجام

زهرا طباخی در وطن امروز نوشت: 
 
تک‌تک اعضای جامعه ایرانی مشرف به این ماجرا هستند که اصل مذاکرات هسته‌ای از زمان دولت‌های پیش از حسن روحانی تا لحظه انعقاد برجام، با هدف «رفع تحریم‌ها» صورت گرفت. مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهای زنده رئیس‌جمهور و اعضای تیم مذاکره‌کننده ایران نیز گواه این موضوع است که هیچ شرط و شروط اضافه و برنامه اجرایی موازی نیز به جز آنچه در حوزه برنامه هسته‌ای در متن برجام ذکر شده، برای تحقق هدف مهم رفع تحریم‌ها در دوره پسابرجام از سوی نظام پذیرفته نبوده و نیست.
 
حتی رئیس‌جمهور، اول بهمن سال گذشته تاکید کردند به گفته خود در سخنرانی سازمان ملل و قول به مردم و نظام پایبند هستند و زمانی توافق خواهیم کرد که تمام تحریم‌های اقتصادی بالمره [در لحظه] لغو شود.

   قانون ماندگاری تحریم!
 
به‌رغم همه تلاش‌ها، برجام توافقی بایسته و شایسته از منظر حقوقی از کار درنیامد و بحث‌های سنگینی در حوزه امنیت ملی و حفظ منافع مردم در کشور میان موافقان و منتقدان آن درگرفت. به نحوی که بلافاصله پس از انعقاد برجام و دست دادن طرفین مذاکره مقابل دوربین‌های رسانه‌های جهان، اختلافات پیرامون بدیهی‌ترین و مهم‌ترین هدف آغازین مذاکرات یعنی «زمان لغو تحریم‌ها» آغاز شد. 
 
وزیر خارجه آلمان  معتقد بود: تحریم‌های اتحادیه‌اروپایی علیه ایران، دست‌کم تا آخر سال آینده به قوت خود باقی خواهد ماند! این در حالی است که حسن روحانی 3 روز پس از مصاحبه «والتر اشتاین‌مایر»، گفت: تحریم ممکن است یک تا 2 ماه پس از آغاز پروسه اجرای توافق هسته‌ای برداشته شود.

«فیلیپ هاموند»، وزیر خارجه انگلیس نیز تصریح کرد: می‌توان از بهار آینده – یعنی از فروردین 95 که گذشت- به عنوان شروع زمان رفع تحریم‌ها صحبت کرد!  «یوکیا آمانو»، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز برنامه‌ای بدون زمان‌بندی مشخص برای رفع تحریم‌ها تعریف کرد و بر پایان بازرسی‌ها از تاسیسات هسته‌ای ایران تاکید ورزید؛ پروسه‌ای که به‌رغم گزارش سال قبل سازمان ملل مبنی بر پایبندی ایران به برجام، در سال جدید با توطئه‌چینی مشترک آلمان و «بان‌کی‌مون» مشخص نیست چه سرانجامی خواهد داشت.
  
داغ وعده‌ها بر دل مردم
 
«رابرت آینهورن»، مذاکره‌کننده سابق دولت اوباما در پرونده ایران و عضو فعلی موسسه بروکینگز نیز بدون توجه به مفاد مشخص برجام تاکید دارد خبری از لغو تحریم‌ها نیست و «کارهای زیادی هست که قبل از لغو تحریم‌ها ایران باید انجام دهد(!)»

در چنین شرایطی اظهارات متناقض و جدید عباس عراقچی در گفت‌وگوی خبری سیما آتشی بود بر داغ دل مردمی که با اعتماد به قول‌های دولتمردان منتخب خود، علائم منفی بازار و حوزه‌های مسکن و ارز و طلا و اخبار بد و بسیار بد بخش تولید را به امید گشایش پسابرجامی، مدت‌هاست زیر نظر دارند. عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای کشورمان با دفاع از همه بدعهدی‌های طرف مقابل اعلام کرد: «1+5 تا این لحظه به تعهدات خود در برجام پایبند بوده‌ است»!

وی همچنین در دفاع از روند ضدایرانی حاکم بر فضای پسابرجام بین‌الملل، جملات منفی و غیرقابل دفاع متنوعی به کار برد که از ذکر تک‌تک آنها می‌پرهیزیم و  ناگفته‌های تیم مذاکره‌کننده، دولتمردان و آنچه در پسابرجام رخ داده را تبیین می‌کنیم.
 
  بن‌بست حقوقی برجام

الف- واقعیتی که تاکنون از مردم پنهان نگاه داشته شده این است که آمریکا با برنامه‌ریزی حقوقی دقیق و با تمرکز بر کلمات حرفه‌ای به کار گرفته شده در متن برجام یا همان برنامه اقدام جامع مشترک، تیم مذاکره‌کننده کشورمان را کامل دور زده است. موارد مهمی از جمله نحوه دقیق رفع تحریم‌ها و زمان آن در متن برجام به اقدامات متنوع تعریف شده در ضمایم گوناگون مرتبط شده که اکنون تاثیر حقوقی‌اش را در بی‌میلی دولت و کمیته نظارت بر اجرای برجام در پیگیری قانونی بدعهدی 1+5 مشاهده می‌کنیم.

همین چارچوب حقوقی دقیق تاکنون به طور کامل منافع آمریکا را تامین کرده و در پساپرده به دولت کشورمان فشاری مضاعف با این مطلع وارد می‌کند که تحقق اهداف ایران مبنی بر رفع تحریم‌ها و آزاد شدن اموال بلوکه ملت و حضور در بازار جهانی نیازمند «مذاکراتی جدید» و اقداماتی در حوزه‌های ممنوعه همچون توانمندی‌های نظامی و برنامه‌های منطقه‌ای ایران است. علت تاکید مکرر آمریکایی‌ها بر نیاز به «برجام‌های جدید» و دعوت از دولت حسن روحانی به تسریع در عمل به خواسته‌های جدید در قالب «اصلاحات پسابرجام آمریکایی» همین موضوعات است.

تحریم‌ها هوشمند می‌شود

ب-  شبکه‌ای جدید از موانع حقوقی در دفاع از چارچوب تحریم‌ها از سوی آمریکا در دوره پسابرجام شکل گرفته و دولت و کنگره این کشور به صورت مداوم با قانونگذاری و اعمال نفوذ در حوزه تجارت جهانی، به دفاع از آن مشغول هستند. پس آنچه مانع حضور ایران در بازار جهانی است همان «شبکه جدید حفاظتی» است که در قالب برپایی تحریم‌های هوشمند، با سر و صدا به ایرباس هشدار می‌دهد به ایران هواپیما نفروشد، بوئینگ را با قانون کنگره تهدید به مجازات تخطی از تحریم‌ها می‌کند و آشکارا از بانک‌های اروپایی می‌خواهد تا پیش از پایان پروسه استقرار شبکه نظارت آنلاین وزارت خزانه‌داری در بانک مرکزی به ایران قدم نگذارند!

برجام در خدمت اسرائیل

پ- برخلاف آنچه در ایران نمایش داده شد، هدف آمریکا از آغاز مذاکرات هسته‌ای با ایران، هرگز خود برنامه اتمی کشورمان نبود. آمریکایی‌ها از ابتدا هدف از توافق و برجام را «تامین امنیت اسرائیل» و پیشران اجرای پروژه فتح منطقه با اسم رمز «ایران، کلید صلح خاورمیانه» اعلام کردند. پس نه خبری از جنگ بود و نه حمله اتمی به فردو و نطنز! که اگر اصولا طرف مقابل چنین توانی را در خود می‌دید، تا این اندازه نیازمند گسترش دامنه «جنگ نیابتی» با به آتش کشیدن نصف جهان توسط نواب داعشی صهیونیست‌ها برای انتقام‌گیری از ایران نبود! تحقق پروژه «خاورمیانه جدید» نیازمند ملزوماتی از جمله باز شدن مسیر اثرگذاری آمریکا بر تحولات سیاسی- اقتصادی داخل ایران است.
 
پروسه تغییر شامل مهندسی بازار، اصول سیاست خارجی و ارزش‌ها و باورهای جامعه ایرانی است که می‌تواند صورت مساله «دشمنی با اهداف آمریکا و اسرائیل» را از داخل تا حدی کمرنگ کرده و سپس با باج‌دهی اقتصادی در مراحل پیشرفته‌تر ماجرا، به سرانجام برساند. دقیقا به همین جهت است که ناگاه «ایران» از سرخط اعلام برنامه اندیشکده‌های آمریکایی- اروپایی حذف شده و اصطلاحا پروژه تغییر به صورت «چراغ خاموش» در حال اجراست. چنین مسیری ارزش صبر استراتژیک و تماشای به خطر افتادن موقعیت سیاسی- اجتماعی غربگرایان داخلی را دارد. علاوه بر اینکه آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند جز ادامه مسیر مذکور، راهی برای «تغییر از درون» ایران و ایرانیان وجود ندارد.

ضمانت آمریکا ممنوع!

با احتساب همه این موارد بهترین توصیه‌ای که می‌توان به دولتمردان کشورمان کرد بازخوانی توصیه‌های مشفقانه رهبر انقلاب و پرهیز از بازی سیاسی با معیشت مردم است. رهبری با جدا کردن مکرر حساب تیم مذاکره‌کننده کشورمان از آینده برجام، گره‌زدن عاقبت دولت به وعده‌های پوچ و توخالی آمریکا را ممنوع کردند.
 
تاکید بر این موضوع که مسؤولان امر به مردم بگویند تحریم‌ها برداشته نشده توأم با دعوت از دولتمردان و سیاسیون به احترام به «تجربه برجام» مبنی بر توخالی بودن وعده «قابل اعتماد بودن آمریکا» با هدف جلوگیری از پیوست پرونده دولت به بدعهدی بین‌المللی آمریکایی‌ها صورت گرفته است. خلاصه کلام اینکه منطقی نیست آمریکا با فریب و دروغ تحریم‌ها را پابرجا حفظ کند و برخلاف متن توافق بر مفاد محدودیت‌های ایران بیفزاید و عراقچی و ظریف و سایر دولتمردان ایرانی در دفاع از روند ضدایرانی مذکور، «راست» را پنهان کنند.
 
 
فيش‌هاي هجومي و ناتور دشت!

غلامرضا صادقيان در جوان نوشت:

فيش‌هاي هجومي و ناتور دشت!فيش‌هاي هجومي – هجوم به ارزش‌ها به تعبير رهبر انقلاب– خوب زماني افشا شد. اگر زمان ديگري بود براي دولت صرف نمي‌كرد كه با افشاگران همراه شود و روي اين موج بنشيند. اما يك سال مانده به انتخابات صرف مي‌كند و چاره‌اي هم باقي نمي‌گذارد، پس دولت هم كه در چند روز اول سردرگم بود، به خيل مردم معترض پيوست و بيانيه داد. اما گويا اين ظاهر قضيه است و به رغم بيانيه محكم رئيس‌جمهوري، كساني در دولت «فشار» مي‌آورند. شايد «فشارفريدون» مي‌خواهد روشي ماندگار در فرهنگ دولت‌ها شود اما آيا مي‌توان مملكتي را و مردم بيدارشده‌اش را به درهم و دينار برادر فروخت؟!

امروز روزنامه‌ها حتما از قول رئيس سازمان بازرسي كل كشور خواهند نوشت كه «وزير اقتصاد پس از عزل 9 مدير متخلف زير فشار است.» او تصريح نكرد كه فشار از كجا، زيرا نيازي به تصريح نيست، چون براي اين اقدام انقلابي، نمي‌توان دشمني جز از منبع اصلي فشار كه رده‌هاي بالاي دولت هستند، متصور شد.
 
رسانه‌ها همچنين در حيرت سخنان وزير صنعت مانده‌اند كه ديروز گفت: «وجود برخي فيش‌ها با حقوق‌هاي بالا در دنيا طبيعي است، به نظر ما نيازي به اين همه سر و صدا نبود و وجود چنين فيش‌هايي هم مرسوم است.» ! شايد برخي بگويند پيرمرد مرفه دولت حواسش جمع و جور نيست و همينطوري يك چيزكي گفته است اما به نظر مي‌رسد بايد حرف وزير صنعت را نشانه‌اي ديگر از مغاير بودن مضمون بيانيه رئيس‌جمهور با حرف برخي وزرا و رده‌هاي بالاي دولتي دانست، مثل حرف‌هاي وزير بهداشت كه از ابتداي افشاي فيش‌ها، چند روز در ميان نسخه‌اي در حمايت از حقوق‌هايي كه گرفته شده است مي‌نويسد.

بسيار بعيد است كه در دولت تقسيم وظيفه‌اي صورت گرفته باشد تا رئيس‌جمهور براي همراهي و همدلي مردم، بيانيه تند و تيز عليه فيش‌ها صادر كند و برخي ديگر از اعضاي كابينه براي آنكه كامل و اساسي زير بار نروند، آن را موضوعي كم اهميت معرفي كنند و البته برخي هم با «فشار» كارها را آن طور كه مي‌خواهند پيش ببرند. پس اگر چنين تقسيم كاري نيست، مقداري از فشار را هم بايد به مديران نجومي و حاميان آنها در دولت وارد كرد تا با جريان ضد نجومي‌ها همراه شوند.

رئيس‌جمهور و دولت بايد بپذيرند كه اگر برخي توفيقات خود را از شبكه‌هاي اجتماعي دارند، نبايد در جايي كه همين شبكه‌ها به سراغ فيش‌ها مي‌روند، نا اميد شوند و افشاي فيش‌ها را براي خود يك شكست تلقي كنند، بلكه بايد زرنگي به خرج دهند و آن را تبديل به يك فرصت كنند، بدون چند‌دستگي در دولت و بدون فشار!

دولت يقين كند كه كار از كار گذشته است و نمي‌توان ديگر مثل برخي وعده‌ها فيش‌ها را فوت كرد و رفت و شخص اهرم فشار در دولت بداند كه اين تهديد را نبايد به فرصتي براي جايگزيني مديران معزول با مديران جديدي كه با او  همراه‌ترند تبديل كرد! و شخص رئيس‌جمهور بداند بهترين زمان براي جراحي فساد با تيغي كه همين فيش‌ها تيز كرده‌اند، همين حالاست و اگر اين فرصت بگذرد، فساد سيستماتيك همه را مي‌بلعد و چيزي باقي نمي‌گذارد.
 
براي اين جراحي چه پشتيباني بهتر از اين همه مطالبه مردمي؟! حيف از اين فرصت و دريغ از اين موقعيت كه هدر رود. مردم حالا انتظارات خود را در شبكه‌هاي اجتماعي طبقه‌بندي كرده‌اند: ا- عزل مديران متخلف 2- بازگرداندن حقوق از دست رفته بيت المال 3- محاكمه مديران بركنار شده 4- تنبيه و محاكمه ناظران خواب آلود يا خود را به خواب‌زده 5- جايگزيني مديران متخلف با مديران پاكدست و 6- تصويب قوانين محكمي در اين باره كه مو لاي درز آن نرود.

اگر چنين نشود، كمترين پيامد آن تسري فساد به آن بخش از جامعه است كه در زندگي خود، بيشتر اهل معامله و مقايسه با مديران و رؤسا هستند تا يك زندگي ديني و معامله با خدا. هشدار در اين باره را سعدي به زبان گوياتري داده است. «چون نكند رخنه به ديوار باغ/ دزد كه ناتور همان مي‌كند» وقتي ناتور (نگهبان باغ) دزد شد، برخي افراد هم اين را مجوزي براي دزدي خود مي‌دانند.

مسئولان و مديران دولتي و نخبگان انقلاب، ناتور دشت انقلاب هستند و بايد پاك باشند. همين اواخر كه رهبر انقلاب در ديدار دانشگاهيان توصيه كردند كه دانشگاه‌ها مجاهد في‌سبيل‌الله تربيت كنند، آب پاكي روي دست ما ريخته شد كه براي حفظ سرنوشت خود در برابر فساد، همه توقعات را از قانون و سيستم و دولت نداشته باشيم. بايد تيغ برداريم و ابتدا به رگ نفس زياده‌خواه خود بكشيم، آنگاه با همان تيغ، به اتاق عمل جراحي فساد سيستماتيك در دولت وارد شويم.
 
 
 فرمول جامع حل معضل حقوق‌هاي نجومي
 
حامد حاجي‌ حيدري در رسالت نوشت:
 
طرح مسئله: 1.اخيراً و داغ داغ، در تاريخ بيست و پنجم ژوئن، مصادف با پنجم تيرماه، نشريه «اکونوميست»، در مقاله مهمي با عنوان «Executive Pay; Cheques Need Balances»، نشان داد که موضوع فيش‌هاي حقوق نجومي مديران اجرايي (CEOs)، يک معضل جهاني است، و جالب‌تر اين که، درست مانند انتخابات آتي رياست جمهوري ايران که در آن موضوع حقوق‌هاي نجومي مديران سرنوشت‌ساز شده، موضوع پرداخت‌هاي نجومي به مديران در آمريكا نيز در تقدير انتخابات آبان ماه اثرگذار خواهد شد.
 
هر دو کانديداي انتخابات رياست جمهوري آمريكا از ميزان پاداش‌هاي مديران ارشد به شدت انتقاد کرده‌اند. به همين ترتيب، و پيش از اين‌ها، اين سهامداران اروپايي بودند که عليه شرکت‌هاي اروپايي که، حتي، با وجود کاهش ارزش سهام، به مديران پاداش‌هاي فراوان مي‌دادند، شورش کردند. اين خشم سراسري عليه «طبقه کارگزاران و مديران» قابل درک است.

2.خبر بد اين که دستمزدهاي مديران، به رغم اين اعتراض‌ها و در يک مقياس جهاني، روندي صعودي نيز دارد؛ بر خلاف تصورات رايج، اثري از چانه‌زني هم نيست؛ زيرا، هيئت مديره‌ها تمايل دارند به استعدادهايي که استخدام مي‌کنند، دستمزدهايي بالاتر از نرخ ميانگين بپردازند تا به آن‌ها نشان دهند انتظاراتي بيشتر از سطح معمول دارند و به مردم و سرمايه‌گذاران اطمينان دهند که توانايي‌هاي نيروهاي جديد بيش از سطح ميانگين است. اين بلندپروازي تأثير دومينويي ايجاد مي‌کند، زماني که دستمزدها در يک شرکت افزايش مي‌يابد، دستمزدها در شرکت‌هاي ديگر نيز جهش مي‌کنند. در واقع، سطح بالاي دستمزد يک مدير اجرايي سطح توقع مدير اجرايي ديگر را نيز افزايش مي‌دهد.

3.و باز خبر بدتر اين که، مسئله دستمزد مديران اجرايي، بخشي از يک صورت مسئله کلي‌تر است که طي آن، «مشاغل جهاني» در يک مقياس جهاني قيمت‌گذاري مي‌شوند، و اين قيمت‌گذاري جهاني ابزاري خواهد شد براي خالي شدن کشورهاي پيراموني‌تر از استعدادها. علاوه بر مديريت اجرايي و پيش از آن، مشاغلي مانند بازيکنان ورزشي و خلبان‌ها و دانشمندان رشته‌هايي مانند پزشکي و هسته‌اي و نانو و ساير فنّاوري‌هاي برتر، پيشتازان يک تقسيم کار جهاني هستند، به اين معنا که اگر درآمدهاي آن‌ها در يک مقياس بين‌المللي محاسبه و پرداخت نشود، صاحبان اين مشاغل، اصطلاحاً «لژيونر/ خارج‌نشين» خواهند شد و به سوي دستمزدهاي بالاتر سر خواهند خورد، و عملاً و رفته رفته، کشورهاي کم توسعه‌تر از استعدادها خالي مي‌گردند، چنان که نمونه مشهود آن در مورد ورزشکاران صدق مي‌کند و همه متوجه آن بوده‌اند.

4.البته، اين روزها، مردم، از حقوق‌هاي نجومي مديران اجرايي عصباني هستند، ولي، واقع آن است که پيش و بيش از آن‌ها، اين ورزشکاران و بويژه فوتباليست‌ها هستند که در صدر رويدادهاي «درآمدهاي نجومي بلا وجه جهان» ايستاده‌اند، و ما نيز در کشور خود، با معضل ورزشکاران نوکيسه مواجه هستيم. جوانان و گاه نوجواناني که مهارت ويژه در دويدن به دنبال «باد» دارند، و از قبل اين مهارت درآمدهاي سرسام‌آوري، آن هم در مقياس دلار به دست مي‌آورند که نمي‌دانند با اين درآمدها چه بايد بکنند، و ناگهان سر از «آور دوز» در مي‌آورند.

5.به همين ترتيب، در مورد پزشکان يا دانشمندان علوم مختلف از جمله فنّاوري‌هاي سطح بالا مانند هسته‌اي و بايوتکنولوژي و نانو و هم‌چنين، خلبان‌ها اين دشواري وجود دارد و سنخ جديد و عظيمي از نابرابري را رقم مي‌زند. اکنون، مردم به مديران اجرايي حساس شده‌اند، ولي، در ادامه «صورت مسئله جامع» خود را نشان خواهد داد و مصلحان اجتماعي بايد معضل را در همين سطح و از ريشه درمان کنند و راه حلي در آن مقياس پيشنهاد کنند. اين يادداشت، به چنين راه حلي علاقه نشان داده است.

1.نکته نخست اين که، اين مناقشه، يک مناقشه در مقياس جهاني است، و بر مبناي گزارش مذکور اکونوميست، به صورت يک معضل همه‌گير جريان دارد. مقصود اين که در اين مسئله، همچون بسياري مسائل ديگر امروز، ما نمي‌توانيم به قاعده گذشته روشن‌فکري ايراني، دنبال اقتباس راه حل‌هايي باشيم که قبلاً در ممالک «برتر» آزموده شده باشند. بايد شجاعت توليد راه حل‌هاي تازه را داشته باشيم. ممالک «برتر» عميقاً در اين موضوع گرفتارند. يکي از نمونه‌هاي کاملاً اخير، به اتفاقات سال 2015 در شرکت خودروسازي فولکس واگن باز مي‌گردد؛ به گزارش اکونوميست، سال گذشته، افشا شد که اين شرکت خودروسازي در تست سنجش آلاينده خودروهايش تقلب کرده است.
 
افشاي اين تقلب، بيشترين زيان سالانه در تاريخ شرکت فولکس واگن را رقم زد. اين رسوايي براي مارتين وينترکورن، مدير عامل وقت فولکس واگن، به قيمت شغلش تمام شد و حالا مشخص شده دادستان‌ها در مورد احتمال دست‌کاري بازار توسط او هم در حال تحقيق هستند. در چنين رسوايي بزرگي، ميزان پاداش و مزاياي او کمتر مورد توجه قرار گرفت. او در سال 2015 مبلغ 9/ 5 ميليون يورو (5/ 6 ميليون دلار) فقط به عنوان کارانه دريافت کرد.

2.پس، همان طور که گفتيم، بايد شجاعت گشودن مسيرهاي کاملاً جديد را داشت، چرا که، معضلي که با آن مواجهيم، با معضلاتي که تا کنون در زمينه تقسيم کار اجتماعي داشته‌ايم، تفاوت ماهوي دارد. توضيح اين که، يک مقياس جهاني دستمزد پديد آمده است، که ابداً منطقي نيست و مسير منطقي را هم نمي‌پيمايد و براي رفع بحران، بايد آمادگي تجديد نظرهاي اصولي، اما، منطقي و تضمين شده را داشت.

صورت جامع راه حل معضل حقوق‌هاي نجومي:

3.راه حل اصولي که في الحال در مورد آن فکر مي‌شود، اين است که بايد «استخدام» يا همان کار «غير خويش‌فرما» را به گروه‌هاي نوآموز و تازه وارد به بازار اشتغال محدود کرد و مازاد بر آن را رفته رفته حذف نمود.

4.بر مبناي اين راه حل، بايد به جاي پرداخت حقوق به «افراد»، به «فعاليت‌ها» و «خلاقيت‌ها»، حقوق پرداخت کرد. در موضوع مديران، سازمان‌ها، بايد تصميمات مديريتي را به عنوان محصول مؤسسات مطالعات راهبردي که مرکب از گروه‌هاي فارغ التحصيلان حيطه‌هاي مختلف علوم انساني و مديريتي هستند، خريداري کنند، آن‌ها را در ژوري‌ها يا گروه‌هاي ارزيابي (که آن‌ها نيز استخدام نخواهند شد، بلکه خريد خدمت مي‌شوند)، ارزيابي کنند، و نهايتاً به موقع اجرا بگذارند. اين است گردش کار سازمان‌هاي کوچک شده آينده، چرا که، «کوچک زيباست».

5.از اين زاويه ديد، قضيه فيش‌هاي نجومي براي بوروکراسي ما که همچون بسياري از نظام‌هاي اداري جهان، متجاوز از يک قرن است که منتظر عبور از محدوديت‌هاي دست و پاگير نظام استخدامي است، مي‌تواند به يک فرصت تبديل شود و آغازي باشد براي يک اصلاح جامع که در آن، ضمن تضمين «تأمين اجتماعي» براي آحاد جامعه، خدمات اجتماعي از افراد و گروه‌هاي داوطلب خريداري شود.
 
اين، آغاز يک دگرگوني بزرگ در ساختار اشتغال کشور خواهد بود، که تفصيل آن در قسمت دوم و پاياني اين يادداشت خواهد آمد. هدف نهايي اين دگرگوني، تقليل قابل ملاحظه ظرفيت‌هاي کار غير خويش‌فرما و حقوق‌بگير و جايگزيني کار خويش‌فرما خواهد بود؛ به باور آنتوني گيدنز، جامعه‌شناس مشهور و تراز اول جهان، اين، يک روند جهاني است.
 
اضافه مي‌کنيم که اين تحول، مناقشات ديرپا در مورد استثمار نيروي کار را تسکين خواهد بخشيد و کم و بيش گريزناپذير شده است. برداشت ما اين است که مديريت بازار اشتغال که هم اکنون، زير فشار حضور روزافزون ماشين‌ها و فرآيند اتوماسيون، ورود نيروي کار جديد و سن بازنشستگي بالا و محدوديت‌هاي توسعه و عرضه انرژي قرار دارد، بدون اين اصلاح بنيادين ميسر نخواهد بود.
 
بايد به يک معماري مجدد بازار کار تن بدهيم، که طي آن، ضمن به رسميت شناختن محدوده‌هاي توسعه فنّاوري و عرضه انرژي، و همچنين، پذيرش حضور دستياران ماشيني کار، از ورود نيروي کار جديد به وسيله نحوي بازنشستگي پيش از موعد که معادل آغاز اشتغال خلاقانه و خويش‌فرما خواهد بود استقبال کرد؛ يکي از تبعات مبارک اين اصلاح ساختار اشتغال، حذف فيش‌هاي حقوقي ثابت خواهد بود که اين همه مسئله به بار آورده‌اند.

 
  سؤال کلیدی در سالروز <برجام>

حمید بعیدی نژاد در ایران نوشت:

در سالروز پایان موفقیت‌آمیز مذاکرات هسته‌ای  و حصول برجام، یک بار دیگر با این سؤال کلیدی مواجه می‌شویم که «برجام چه دستاوردهایی برای کشور داشته است؟» در پاسخ به این سؤال باید گفت که در نگاه اول این دستاوردهای مهم قابل توجهند:

١- تثبیت حقوق مسلم هسته‌ای ایران: امیدواریم یادمان نرفته باشد که چه سال‌های طولانی ملت ایران به عنوان مهم‌ترین خواسته ملی یکپارچه خواستار تثبیت حقوق هسته‌ای  کشورمان بود و برای تحقق آن تحریم‌ها، فشارها، محدودیت‌ها و محرومیت‌ها را به جان خرید. امروز این حقوق هسته‌ای از طرف همان کشورهایی که وجود 10 عدد سانتریفیوژ را نمی‌توانستند بپذیرند، با عالی‌ترین درجه صراحت در برجام شناسایی و تثبیت شده‌اند. آیا واقعاً این ملت حق ندارد برای این موفقیت شادمان باشد؟ پس به آرمان ملت‌مان وفادار باشیم و از تحریف یا بازتعریف آن بپرهیزیم.

٢- بالندگی صنعت هسته‌ای: با آنکه ایران در دوره تحریم هیچ گاه از تداوم برنامه هسته‌ای خود کوتاه نیامد، اما این برنامه در آن مقطع به دلیل تهدیدات فزاینده علیه صنعت هسته‌ای، مرتب زیرزمینی‌تر، از نظر تجاری غیرقابل توجیه‌تر و به علت اهمیت سرعت، از نظر فنی آسیب‌پذیرتر شده بود. تأسیسات هسته‌ای و دانشمندان هسته‌ای روزانه در سایه تهدید نظامی و خطر ترورها زندگی و فعالیت می‌کردند، تصمیمات مدیریتی در تعیین فرآیندهای صنعت هسته‌ای به علت ضرورت بیش از آنکه تابع دقت، توجه به ضرورت‌ها و نیازها و محاسبات علمی و فنی باشد؛ به تابعی از اقتضائات سیاسی و فشار زمان تبدیل شده بود. انتقال تجهیزات و تجربیات علمی تقریباً به حد صفر رسیده و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی متخصصان ایران را از شرکت در هر دوره و همایشی ممنوع کرده بود. بر همین اساس اعتقاد داریم که برجام شرایط را برای بالندگی صنعت هسته‌ای فراهم کرده و موجبات افزایش کارآیی و بهره‌وری تأسیسات هسته‌ای را بیش از پیش فراهم خواهد نمود. صنعت هسته‌ای امروز با صدور مواد غنی شده هسته‌ای و همچنین صدور آب سنگین به قوی‌ترین قدرت‌های صنعت هسته‌ای دنیا این بالندگی را آغاز کرده است.

٣- تثبیت شرایط اقتصادی کشور: تحریم‌های اقتصادی و مالی بی شک تأثیراتی منفی بر اقتصاد ایران داشته است. امکان انتقال پول برای صادرات و واردات و حتی مصارف محدود شخصی از سیستم بانکی به صفر رسیده بود و خارج شدن نقل و انتقالات مالی و پولی از چرخش رسمی بانکی باعث فساد، اختلاس و ناامنی در بازار پول و سرمایه شده بود. همه اینها باعث بی ثباتی نرخ ارز شده بود. یادمان می‌آید که بالا رفتن روزانه نرخ ارز در برابر ریال، باعث شده بود که این تابلوهای صرافی‌ها باشند که هر روز منحنی وضعیت بی ثبات اقتصادی کشور را به تماشای مردم بگذارند. امروز فضای امنیت و ثبات در بازار اقتصادی با کنترل نرخ تورم و نرخ ارز تثبیت شده و این امکان را برای مسئولان اقتصادی فراهم نموده است که جسورانه خود را آماده مواجهه با غول رکود و بیکاری نموده و برای تثبیت قطعی نرخ ارز برنامه‌ریزی نمایند. فقط به تفاوت امروز نرخ تسهیلات ارز و نرخ بازار آزاد نگاه کنید تا تفاوت را ببینید.

در ادامه همین روند، ارتباطات بانکی بین‌المللی که به صفر رسیده بود، جان تازه‌ای گرفته است و با برقراری سوئیفت و شکل‌گیری کارگزاری‌های مختلف بانک‌های ایرانی با بانک‌های اروپایی و آسیایی نقل و انتقال منابع مالی کشور برای صادرات و واردات آغاز و تثبیت شده است.

٤- بازگشت صنعت نفت به بازار: توان تولید و صادرات دو صنعت راهبردی و تعیین کننده روند توسعه کشور یعنی صنعت نفت و پتروشیمی با چندان محرومیت‌های بین‌المللی مواجه بودند که توان صادراتی آنها محدود و محدودتر شده بود. اگر برجام نبود، امروز صادرات نفت ایران به بازارهای جهانی به صفر می‌رسید. اما در یک روند معکوس امروز کشورمان توانسته است با قدرت، خود را به سطح صادرات قبل از تحریم‌ها نزدیک کند.

صنعت پتروشیمی کشورمان نیز امروز برخلاف روند فرسایشی گذشته، به هدف‌های جدید در فتح قله‌هایی که دیگر رؤیا شده بودند، می‌اندیشد. حمل و نقل نفت و ورود کشتی‌های عظیم نفتکش «به» و «از» ایران با حذف انواع تحریم‌های خدماتی و بیمه‌ای به حالت طبیعی درآمده است.

٥- احیای صنعت هواپیمایی: در دوران تحریم صنعت هواپیمایی کشور به اوج رکود خود رسیده بود. تعداد کل هواپیماهای کشور که گواهینامه ایمنی پرواز به کشورهای اروپایی و آسیایی درجه اول داشتند به 3 یا 4 هواپیما رسیده بود. فرودگاه‌های بین‌المللی به همین هواپیماها هم سوخت نمی‌دادند و لذا آنها ناچار می‌شدند برای سوخت‌گیری ضمن پرداختن هزینه‌های اضافی مسیر خود را طولانی سازند. ناوگان هواپیمایی بسیار فرسوده شده و همین هواپیماهای محدود نیز همه در آستانه خروج از ناوگان فعال کشور بودند.
 
در چنین شرایطی ایرلاین‌های خارجی در مجاورت و همسایگی ما تمام مسیرهای پروازی ایران را به اشغال خود درآورده و سهم خرید چهار تا پنج میلیارد دلاری خرید بلیت توسط مسافرین ایرانی را به خود اختصاص داده بودند و این در حالی اتفاق می‌افتاد که خلبانان، مهندسین پرواز و خدمه پرواز هواپیمایی ایرانی یا با پدیده زشت بیکاری مواجه بودند یا آنکه به علت تخصص خود و با وجود بی میل به استخدام ایرلاین‌های خارجی درمی‌آمدند. تفاهم موقت ژنو باعث حل برخی مشکلات فوری هواپیمایی گردید ولی امروز با امکان خرید هواپیماهای نو و جدید از شرکت‌های اصلی که برای اولین بار پس از انقلاب انجام می‌گیرد، فرصت مهم نوسازی، بازسازی و ایمن‌سازی برای صنعت هواپیمایی در دسترس قرار گرفته است.

٦- تقویت روح امید و نشاط ملی: اعلام تهدیدات روزمره از سوی قدرت‌های نظامی و وجود جو ناامنی در اطراف ایران از یک‌سو و وجود مشکلات و محدودیت‌های بی‌شمار اقتصادی و مالی و بیش از همه بیکاری چشم‌انداز بهبود شرایط را برای طبقه جوان و تحصیلکرده که بیش از همه چیز نگران آینده خود و فرزندان خود هستند را تیره می‌کرد. افزایش مهاجرت به قیمت پذیرفتن مخاطرات و عوامل غیر پیش‌بینی شده آن و ظهور ناراحتی‌های روحی و سرخوردگی‌های اجتماعی نتیجه این شرایط برای جوانان و گروه‌های تحصیلکرده بود. اما امروز در فضای پسابرجام این روند جای خود را به روحیه امید و نشاط داده است که امیدواریم با بهبود شاخص‌های اقتصادی و رونق اقتصادی، حس مثبت امید و اعتماد اجتماعی نیز تقویت گردد.

٧- بهبود شرایط بین‌المللی برای تقویت توان دفاعی کشور: صنعت دفاعی کشور در دوره تحریم به افزایش توان خود ادامه داد و به دستاوردهای مهمی رسید. در عین حال در فضای ایران هراسی هر تلاشی برای افزایش توان دفاعی کشور، توسط دشمنان و قدرت‌های خارجی به افزایش تهدید نظامی از سوی ایران بخصوص علیه همسایگان معرفی می‌شد. در دوره پیش از برجام دشمنان ما فضایی تهدیدآمیز علیه توان دفاعی کشورمان ایجاد نموده و با ساختن پرونده ساختگی به نام «پی‌ام‌دی» توسط آژانس سعی می‌کردند که محور اصلی سازمان دفاعی نیروهای مسلح ما را تولید سلاح‌های هسته‌ای اعلام نمایند.
 
همین تصویر مخدوش باعث شده بود که این قدرت‌ها گسترش توان نظامی ایران را به عنوان محملی برای ترساندن و تحریک کشورهای منطقه قرار داده و آنها را به استقرار سیستم‌های دفاع ضد موشکی با هزینه‌های میلیاردی ترغیب نمایند. آنها با سوءاستفاده از وجود برنامه دفاعی ایران مرتب تلاش می‌کردند منطقه را ناامن جلوه دهند. در همین حال در کنار سرازیر نمودن انواع تسلیحات پیشرفته به کشورهای منطقه و حتی گروه‌های تروریستی مانند داعش، این قدرت‌ها تلاش زیادی کرده بودند که وزارت دفاع و نیروهای مسلح کشورمان را به طور کامل در تحریم و محدودیت قرار دهند. بر همین اساس بود که امکان خریدهای تسلیحاتی و تبادلات فنی نظامی در سطح رسمی نیز کاملاً متوقف شده بود.
 
خوشبختانه در فضای پسابرجام و با ضربه بزرگی که به پروژه ایران هراسی وارد آمده است برخی از عرصه‌های امکان تقابل نظامی در سطح قدرت‌های اصلی منطقه یا بین ایران و قدرت‌های جهانی از میان رفته است و با حذف بخشی از محدودیت‌ها علیه وزارت دفاع و تأسیسات صنعت دفاعی کشور، آن هاله تهدید رنگ باخته و در برخی عرصه‌ها نشاط جدیدی را به سازمان نیروهای مسلح برگردانده است. انتقال سیستم‌های دفاعی پیشرفته به ایران مانند اس‌300 نقطه شروع خوبی برای افزایش مبادلات نظامی، نوسازی و مدرن‌سازی توان دفاعی کشور می‌باشد.

٨- بهبود روابط سیاسی و بین‌المللی ایران: در فضای تحریم، محدودیت‌های بسیاری نسبت به روابط سیاسی و بین‌المللی ایران تحمیل شده بود. تماس‌ها و رایزنی‌های کشورمان با کشورهای مهم جهانی و منطقه‌ای بسیار محدود شده بود. اتحادیه اروپا عملاً سطح مراودات سیاسی خود با ایران را حداکثر تا سطح مدیران کل وزارت خارجه تعیین کرده بودند و جز در موارد خاص فقط هیأت‌هایی به ایران اعزام می‌کردند که بیشتر به حل و فصل ضروریات روابط عادی اکتفا می‌شد.
 
از آنجا که روابط سیاسی بر اساس روابط متقابل شکل می‌گیرد، سطح اعزام‌ها و تبادلات سیاسی از ایران به دیگر کشورها هم محدود شده بود. فشار بر سیاست‌های ایران در سازمان‌های بین‌المللی در شرایطی که ایران به علت وجود مشکلات بانکی حتی از پرداخت سهمیه خود محروم شده بود، تشدید شده بود و عربستان حتی می‌توانست مجمع عمومی سازمان ملل متحد را با طرح ادعاهای واهی علیه ایران به صدور قطعنامه بکشاند. امروز این روند کاملاً معکوس شده است.
 
تبادلات سیاسی و بین‌المللی ایران با کشورهای مهم جهانی و منطقه‌ای در یک دوره کوتاه چشمگیر بوده است و در همین دوره کوتاه حجم تبادل هیأت‌ها در سطح عالی رؤسای کشورها و دولت‌ها به نحو مقتدری نقش ایران را در تصمیم‌سازی‌های بین‌المللی افزایش داده است.

اینها عناوین برخی مهم‌ترین دستاوردهای برجام می‌باشد. اما این بدین معنا نیست که در اجرای برجام با مشکلاتی مواجه نیستیم. این یک واقعیت است که انتظار ما از کشورهای 1+5 فراتر از وضع موجود است و ایران به چیزی کمتر از اجرای کامل برجام و رفع تمامی مشکلات و اجرای بدون نقص تمامی تعهدات آنها رضایت نخواهد داد.

اما در کنار این موضوع، یکی از چالش‌هایی که در مسیر اجرای برجام با آن مواجه هستیم، بالا بردن انتظار بیش از اندازه از برجام به عنوان چارچوبی برای حل همه مسائل و مشکلات جاری کشور است. برجام نه توافقی اقتصادی، نه توافقی مالی یا بانکی یا تجاری است، بلکه این تفاهم تحریم‌ها و محدودیت‌های تحمیلی علیه کشور را که سال‌ها براساس قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت و تحریم‌های یکجانبه وضع شده بودند را از میان برمی‌دارد. قطعاً باید هدف ما استفاده از تمامی ظرفیت برجام برای حذف موانع باشد ولی نباید وجود هر مشکلی در کشور را نیز به برجام و عدم اجرای مؤثر آن نسبت داد.
 
 
افکار عمومی و بازسازی اعتماد

حسین پایا در شرق نوشت:

می‌دانیم مطابق قانون گرشام (Gersham’s Law) در اقتصاد هرگاه مسکوکات و پول‌های سکه‌ای مبادله شود، پول بد، پول خوب را از رواج می‌اندازد. این قانون اقتصادی به‌سادگی می‌گوید، سکه‌ای که ارزش آلیاژش با ارزش اسمی‌اش یکسان نیست (پول بد) می‌تواند به‌سرعت جای سکه‌ای را که ارزش آلیاژش با ارزش اسمی‌اش برابر است (پول خوب) بگیرد.
 
در مبادله اجتماعی میان این دو نوع سکه، چون در ظاهر ارزش اسمی سکه خوب و بد یکسان است ولی در عیار ساختشان متفاوت‌اند، افراد پول خوب را به‌خاطر ارزش ذاتی‌اش از مبادله خارج مي‌کنند و پول بد را جایگزینش می‌کنند. پول کم‌ارزش چنان رایج می‌شود که دیگر جایی برای توزیع پول باارزش باقی نمی‌گذارد. این قانون را عینا می‌توان به حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی نیز سرایت داد. رواج بعضی از شایعه‌ها و خبرها در سیاست و اجتماع از قانون گرشام تبعیت می‌کند.
 
یک شایعه و خبر کم‌ارزش و نازل، جا را برای خبری مهم و حیاتی تنگ می‌کند و با آن‌، چنان معامله می‌کند که محتوای خبر حیاتی به حاشیه هُل داده می‌شود تا اساسا فراموش شود. جایگزینی خبر با محتوای ارزشی کم و کمتر تعیین‌کننده، خود را در عرصه افکار عمومی آن‌قدر شاخ و برگ می‌دهد و بر افکار مسلط می‌شود، تا اذهان، خبر تعیین‌کننده و باارزش را در تبادل اطلاعاتشان نادیده بگیرند. آن‌گاه است که در افکار عمومی اولویت‌ها جابه‌جا می‌شود؛ به‌جای حساسیت به موضوع و مسئله‌ای که سرنوشت ملی به آن قائم و وابسته است، خبر و مسئله‌ای توزیع می‌شود و...رواج می‌یابد که به‌مراتب کم‌اهمیت‌تر و از درجه تأثیر نازل‌تری برخوردار است. 
 
در انبوه ماجراجویی‌هایی که دولت نهم و دهم بر پیکر کشور تحمیل کرد، امنیت ملی تا مرز و لبه پرتگاه جنگ پیش رفت و سرمایه فوق‌تصور ٧٠٠‌ میلیارددلاری از فروش نفت در تاریک‌خانه دروغ، سوءتدبیر و تحقیر ملی گم و گور شد. هم‌سرایان و حامیان دولت پیشین و اعضای آن همچنان با استعدادی شگرف در پوست‌کلفتی، مدعیانه دستاورد شوم خودشان را با فرافکنی به گردن دولت بعد از خود می‌اندازند و از ادامه سیاست تخریبی خود ابایی ندارند. آنان اعتراف نمی‌کنند حذف سازمان برنامه و بودجه برای کشور چه عواقبی به بار آورد. نمی‌گویند با تعطیل‌کردن این سازمان، هرگونه نظارت بر تعیین دستمزدها و حقوق‌های دولتی و معیار انتخاب افراد در دوایر استخدامی دولت برحسب شایستگی و کارآمدی را یک‌شبه دود کردند و به هوا فرستادند.
 
  اکنون کسانی که از این عواقب مخرب مطلع بودند و از زیانش برای منافع عمومی آگاهی داشتند و عمدا و منافع‌جویانه در هم‌پیمانی با دولت پیشین سکوت پیشه کردند، دستمزدهایی را که سلیقه‌گرایانه و قبیله‌گرایانه به صورتی قانونی درآوردند، در دولت یازدهم به‌عنوان خبری بحران‌ساز و نشانه انحرافی عظیم و فسادی عمیم رونمایی کردند. با محدود نگاه‌داشتن آن به چند مورد در دولت، غوغایی از افشاگری بر ضد دولت به راه انداختند. بدون آنکه بخواهند منطق این افشاگری را از دولت دکتر روحانی فراتر ببرند.
 
افشای فیش‌های حقوقی با مهندسی محدود نسبت‌دادن به دولت تدبیر و امید، به کانون خبری فراگیر در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی درآمده است. بدون آنکه از علت‌یابی و چرایی تعطیلی عامدانه سازمان برنامه و بودجه و چاله سیاهی که از آن٧٠٠‌میلیارد دلار که تاکنون سرنوشت نامعلومی یافته است و بانی حوادثی مانند فیش‌های حقوقی بوده است، سراغی بگیرند. جابه‌جایی مسئله و خبری اصلی با متفرعات آن. 
 
آری فیش‌های حقوقی دست‌پخت تعطیل‌کردن سازمان برنامه و بودجه در دولت پیشین بوده است؛ ساختاری که با کنارگذاشتنش و غیبتش، درآمد ٧٠٠ میلیارددلاری دولت نهم و دهم معلوم نشد در کدام ناکجاآباد میل‌وحیف شد و مردم را از مواهبش محروم کرد. به‌جای بررسی و وارسی از سرمایه غیرقابل‌قیاس ملی که چه شد، کجا رفت و چرا کشور با داشتن چنین منبع عظیمی، دارای بالاترین نرخ بی‌کاری، حاشیه‌نشینی، تورم و نابودی زیرساخت‌های اقتصادی در دولت احمدی‌نژاد به حال خویش رها شد؟ رقم این سرمایه ملی آن‌قدر چشمگیر و رویایی است که حتی تحریم‌ها نمی‌توانستند اوضاع کشور را به روزگاری بیندازند که دکتر روحانی از آن با تعبیر آوارشدنی که نیاز به آواربرداری دارد یاد کرد. 
 
مطابق قانون گرشام، خبر و مسئله اساسی و ملی برای آنکه سرگردان و بی‌پاسخ بماند و وجدان عمومی آن را به طاق نسیان بسپارد، لازم است با پسماندها و محصولات فرعی‌اش جابه‌جا و عوض شود.

اذهان عمومی را به‌سوی اخبار فیش‌های حقوقی ٢٠ و ٣٠‌میلیون تومانی جلب و مات کردند؛ ماتِ خبری که در برابر آنچه واقعا باید پیگیری شود قطره نیز به حساب نمی‌آید و هم با پنهان‌نگه‌داشتن ضایع‌سازی کلان منافع عمومی، مردم را برای دانستن حقوقشان در این بازی شطرنج، مات کردند. باز به یاد داریم در دولت پیشین به‌جای پیگیری مطالبات عظیم ملی که در تاریک‌خانه‌ها بی‌پاسخ می‌ماند، به مسئله ادبیات و گفتار سبک و خفیف رئیس دولت نهم و دهم مانند آب را بریز آنجا... و... با آب‌وتاب بها داده و پررنگ می‌شد، آن‌هم برای حجاب‌کشیدن بر افکار عمومی.
 
یعنی برای پوشاندن صد عیب نهان، پیروی از همین قانون گرشام در دستور کار قرار داشت، چنان‌که امروز حساسیت افکار عمومی نسبت به تبعیض، بی‌عدالتی و میل‌وحیف اموال عمومی بحق و ستودنی است، اما باید مراقب بود با تعویض و جابه‌جایی کپی به‌جای اصل و حاشیه به‌جای متن از روحیه حق‌طلبی ملت سوءاستفاده نشود و از طریق باژگونه‌نمایی، حقوق اصلی و بنیادین مردم بیش از پیش ضایع نشود و در تاریکی پوشیده نماند.

٢. راست است که دولت دکتر روحانی در برابر خبر فیش‌های حقوقی واکنشی دیرهنگام بروز داد. اما خوشبختانه در برابر این پدیده کسانی در دولت استعفا کردند و بخشی از این حقوق به صندوق دولت بازگشت و دولت از مردم عذرخواهی کرد.
 
با تأکید مقام معظم رهبری قطعا پیگیری‌های دولت جدی‌تر ادامه خواهد یافت و گزارشش به صاحبان حق یعنی مردم ارائه خواهد شد. پدیده‌ای که در دولت پیشین از جنس محالات و آرزوهای درگوررفته محسوب می‌شد. نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت، این است که حقوق‌های نامتعارف تحت دستورالعمل‌های دولت پیشین، وجه قانونی داشت. ضروری است این حساسیت به کلیه نهادهای نظام گسترده شود.
 
توجه شود به پرداخت‌هایی که هم نامتعارفند و هم غیرقانونی و از هیچ ضابطه و دستورالعملی پیروی نمی‌کنند. منطق شفاف‌سازی و پرده‌گرفتن از ابهام و تاریکی برای همه نهادها به یکسان رخ دهد. قوه‌مجریه می‌تواند بانی و ناظر این شفاف‌سازی و مسئول ارائه گزارش به مردم باشد. در این میان نباید نهادی از نهاد دیگر، نهادتر و ویژه‌تر به شمار آید و خود را از نظارت و بازرسی مصون و محفوظ شمارد. چنانکه این منطقِ به حق، برای بازنگری و تصحیح پرداخت‌های حقوقی به همه نهادها سرایت کند، آنگاه می‌توان گفت هیاهوی به وجودآمده در مسیر درستی به جریان افتاده است.
 
اما اگر چنین نشود و افشاگری در سطح دولت دکتر روحانی محدود شود، باید برحسب قانون گرشام آگاه باشیم، قضیه افشاگری فیش‌های حقوقی ارتباطی به صیانت از منافع ملی ندارد. غرض پشت آن و تحت‌الشعاع این دست افشاگری‌ها، ایجاد بی‌اعتمادی و متزلزل‌ساختن رکن امید و ناکارآمد جلوه‌دادن تدبیر آن برای یک دوره‌ای ساختن دولت تدبیر و امید است. با نشاندن عرضی بر جای ذاتی و فرع به جای اصل، ناکام‌گذاشتن دولت یازدهم در انتخابات سال ٩٦ را هدف گرفته‌اند؛ سودای نافرجام گذاشتن مهم‌ترین دستاورد دولت دکتر روحانی، یعنی برجام و پوشاندن اهمیت و منافع حیاتی و ملی‌اش از شیوه جنجال فیش‌های حقوقی و مشابه آن.

٣. مسئولیت نیروهای عقلانی و اصلاح‌طلب دراین‌میان بیش از دیگر نیروهاست. اصلاح‌طلبان نباید اجازه دهند در فضای رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، خبرهای فرعی مانند سکه تقلبی رواج یابد و خبرهای تعیین‌کننده و رقم‌زننده سرنوشت ملی مانند سکه‌های با عیار بالا از اعتبار و رواج ساقط شود. پادزهر شیوه‌های انحراف‌ساز، صیانت و حفاظت از مهم‌ترین دستاورد اصلاح‌طلبی، یعنی اعتماد ملی است. اصلاح‌طلبان قادرند با سرمایه اعتماد تا حد زیادی مشکلات عمیق و برجای‌مانده از دولت قبل را کاهش دهند. ریاست سازمان محیط‌ زیست، خانم ابتکار، درباره فاجعه زیست محیطی ریزگردها گفت، کشور ما تا سی‌ سال آینده با این بحران باید دست‌وپنجه نرم کند. بی‌اغراق بحران‌ها و دشواری‌آفرینی‌های دولت پیشین با منابعی که میل‌وحیف شد و یا به یغما رفت، کشور و ملت را مانند معضل ریزگردها تا سالیان سال گرفتار خود خواهد کرد. مؤثرترین راه کوتاه‌کردن عمر بحران‌ها، افزایش سرمایه اعتماد ملی است.  اصلاح‌طلبان در انتخابات سال ٩٢ و ٩٤ آشکارا با این سرمایه توانستند کشور را از غرقاب‌های خطرناک برهانند.
 
نباید گذاشت این سرمایه که باطل‌السحر دولت قبل است، فرسوده و کاسته شود. اصلاح‌طلبان اگر بخواهند اثر سحر و جادو را در فریب افکارعمومی از میان بردارند باید افکارعمومی را تشویق کنند تا با بی‌اعتنایی و نادیده‌گرفتن آن، اثر بخشی‌اش را خنثی کنند. بی‌اعتنایی و محل‌نگذاشتن به اخبار غفلت‌ساز به هسته‌ای از اعتماد و باور عمومی به سلامت کنش سیاسی اصلاح‌طلبان نیاز دارد.
 
اصلاح‌طلبان در تمایز با دولت قانون‌گریز گذشته، همواره باید آشکار سازند که قدرت را برای احقاق حق مردم می‌خواهند و نه مردم را به‌عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت. خطا در عمل سیاسی امری ناگزیز و چاره‌ناپذیراست. فرق اصلاح‌طلب واقعی با مخالفان اصلاحات مانند دولت احمدی‌نژاد که آگاهانه و روشمند به خطاکردن ادامه می‌داد و با سماجت برای توجیه آن می‌کوشید، آن است که خطا را می‌پذیرد و در حد توان برای رفع و جبرانش می‌کوشد.
 
 
آينده برجام و ايران‌هراسي

فریدون مجلسی در آرمان نوشت:

يك سال از توافق ايران با كشورهاي ۱+۵ گذشت و اكنون به نظر مي‌رسد دو موضوع در اين رابطه بايد مورد بررسي قرار گيرد؛ نخست دستاوردهايي است كه با وجود تمامي چالش‌ها نصيب كشور شد و همچنين آسيب‌ها، زيان‌ها و خطراتي كه در اثر مذاكرات هسته‌اي از كشور حذف شد. منافع حاصل از مذاكرات قابل محاسبه است، به بيان ديگر تحريم نفتي در آن سال‌ها، كشور را به بن بست اقتصادي رسانده بود و در اثر تحريم‌ها، امكان فروش نفت وجود نداشت. از سوي ديگر بانكي حاضر نبود معاملات پولي و ارزي براي ايران انجام دهد و حتي شركت هاي بيمه نيز كشتي‌هاي ايران را بيمه نمي‌كردند.
 
تنها ميزان محدود نفت از سوي دو كشور چين و هند خريداري مي‌شد و هند نيز پول اين فرآورده را پرداخت نمي‌كرد و پرداخت آن را به آينده واگذار مي نمود. البته چين در قبال خريد نفت كالاي خود را روانه بازار ايران مي‌كرد، هر چند اين كشور نيز سخت گيري‌هايي در معاملات بانكي خود داشت تا جايي كه خريد نفت از سوي پكن محدودتر از گذشته شده بود.
 
نكته قابل تامل اينكه كشور به دنبال تحريم‌هاي ظالمانه با مشكلاتي در زمينه رفت و آمد هوايي و دريايي مواجه بود، امكان وقوع جنگ نيز دور از ذهن نبود و وقوع جنگ در عراق، سوريه، افغانستان و برخي كشورهاي همسايه نشان از حركت جامعه جهاني براي حمله بود. در چنين موقعيتي توافقنامه برجام وقوع جنگ احتمالی را از كشور دور كرد. برخي معتقدند اگر جنگي رخ مي‌داد در مقابل آنها ايستادگي مي‌شد.‌
 
هر چند اين واكنش وظيفه هر ملتي است. اين نكته نيز اهميت دارد كه وقوع جنگ، ضرر و زيان فراواني به كشورتحميل مي‌كند و امكانات و منابع زيادي درصورت وقوع جنگ نابود مي‌شد. بدون ترديد هر دولت وظيفه حفظ صلح، بالابردن رفاه و قدرت اقتصادي و همچنين ارتقاي سطح توليد وت جارت كشور از طريق ديپلماسي و گفت‌وگو را برعهده دارد و بر همين مبنا تلاش مسئولان در جهت پيشگيري از احتمال وقوع هر خطر بايد در دستور كار باشد؛ از آنجايي كه منافع ملي ايران بايد نقطه آغاز تصميم‌گيري‌ها باشد، بنابراين در شرايط كنوني بايد به سوي عملياتي كردن بيشتر برجام حركت كرد.
 
در واقع ايران هراسي بزرگ‌ترين بهانه‌اي بود كه سبب شد كشورهاي جهان عليه ايران متحد شوند و براي آنكه به دنيا ثابت شود ايران هراسي ابزاري در دست دشمنان ايران است، بايد اين پرونده به نتيجه رسانده شود. البته جاي تاسف است كه برخي بخواهند با ايجاد ايران هراسي از داخل آب به آسياب دشمن بريزند. درصورتي كه تعديل يا حل اين مساله سبب اجرايي شدن برجام خواهد بود.
 
نكته ديگر اينكه ايران‌هراسي توسط رژيم صهیونیستی مديريت مي‌شود و در اين راستا برخي عناصر داخلي معتقدند بايد به صورت جمعي و توسط كشورهاي عربي و اسلامي در زمينه حل مشكلات برجام به راهكاري رسيد. در شرايط كنوني اين احتمال وجود دارد كه حركت سريع برجام به حركت لاك پشتي تبديل شود و همچنين ممكن است وقايعي در طول زمان پيش آيد كه ادامه كار چنين موضوعي را تعطيل يا تشديد كند. بنابراين نبايد زمان را از دست داد و باید به جلو حركت كرد.
 
 
واقعيت جهان عرب

در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:

حضور برخي سياستمداران عرب در جلسه سازمان مجاهدين خلق(منافقين) موضوعي است كه مي‌توان جداگانه به آن پرداخت ولي اين يادداشت درصدد بيان تصويري از وضع اعراب است تا معلوم شود كه اين نوع همپيماني آنان با مجاهدين (منافقين) نيز روي ديگر اين سكه انحطاط در جامعه عرب است.

***

شايد به جرات بتوان گفت كه جهان عرب در يك قرن گذشته تا اين حد متشتت و بدون اميد نبوده و آنچه بدتر از اين وضع است، فقدان چشم‌انداز روشن نسبت به آينده است. فريب وضعيت امارات و قطر و تا حدي عربستان را نبايد خورد. شهرهاي سر به فلك كشيده و درآمدهاي كلان و حتي برگزاري جام جهاني، به تصرف درآوردن دريا و ساختن هتل‌هاي زير آب، هيچ‌كدام قادر به حل بحران جهان عرب نيست. اشتباه نشود، اگر مي‌گوييم كه جهان عرب با بدترين بحران خود از زمان سقوط عثماني دست و پنجه نرم مي‌كند، به اين معنا نيست كه وضع ما خوب است يا اوضاع بد خود را مي‌خواهيم در پرتو اوضاع بحراني جهان عرب پنهان كنيم. اتفاقا آنچه مهم است ريشه‌هاي بحران جهان عرب است كه شايد نوعي بحران تمدني براي كل منطقه است و از اين نظر بايد حواس خودمان را نيز جمع كنيم.

روزنامه الاهرام مصري اخيرا گفت‌وگويي را با احمد ابوالغيظ انجام داده است. او كه سال‌ها و در زمان مبارك، وزير خارجه مصر و آخرين نخست‌وزير وي نيز بود، مدتي است كه به عنوان رييس جديد اتحاديه عرب انتخاب شده است. نگاهي به بخش‌هايي از گفت‌وگوي وي با روزنامه مشهور مصري يعني الاهرام، نشانگر اين بحران عميق در جهان عرب است. وي در اين گفت‌وگو و در پاسخ به اين سوال كه اوضاع جهان عرب را ترسيم كن و ساير پرسش‌ها اظهار داشته است كه:

«به‌سختي مي‌شود اين اوضاع را توصيف كرد؛ چراكه كشورهاي عرب سال‌هاست از مشكلات متعددي رنج مي‌برند. برخي واحدهاي سياسي بزرگ مثل عراق، سوريه و ليبي ويران شده‌اند. در شمال آفريقا، جهان عرب با دو خطر بزرگ تجزيه ليبي و تبديل آن به دولت‌هاي كوچك مواجه است. از سوي ديگر، خطر سازمان‌هاي تروريستي مثل «بوكوحرام»، «داعش» و «القاعده» وجود دارد. اين گروه‌ها با هم بيعت كرده‌ و قصد دارند بر دولت‌هاي شمال آفريقا مسلط شوند. وي سپس ادعا مي كند در خليج فارس ما با ثقل وزن ايران مواجه هستيم. از طرف ديگر، در يمن با يك جنگ داخلي روبه‌رو هستيم. در كنار همه اينها بايد به دخالت‌هاي تركيه در شمال عراق و شمال سوريه نيز اشاره كرد... .

 به باور من، نخستين ماموريت ما در جهان عرب بايد تمركز بر لزوم شكست داعش در سوريه، عراق و ليبي باشد. بايد همه تلاش‌ها در راه اين هدف متمركز شود؛ چراكه تا اين گروه ريشه‌كن نشود، اعراب نمي‌توانند به هيچ‌كدام از اهداف خود از‌جمله همبستگي عربي دست يابند. به گمان من، دومين ماموريت بايد متوقف‌كردن دخالت‌هاي خارجي در امور كشورهاي عرب باشد. مساله سوم تلاش براي ايجاد يك توافق روسي-عربي- امريكايي به‌خصوص درباره سه كشور سوريه، عراق و ليبي است.
 
در چارچوب توافق امريكايي-روسي جنگ داخلي سوريه به پايان خود نزديك مي‌شود... مي‌توان طرحي مشترك براي بازگرداندن آوارگان تنظيم كرد. به گمان من، اروپايي‌ها و غربي‌ها در كل بيشتر خواهان چنين طرح‌هايي هستند؛ چراكه مي‌خواهند مساله مهاجرت‌ها را حل كنند... تمايل دارم در نخستين فرصت از نزديك وضعيت اين آواره‌ها، به‌ويژه آواره‌هاي سوري را مشاهده كنم. نمي‌شود كه براي مثال «بان‌ كي‌مون» دبيركل سازمان ملل، با آنها ديدار كند؛ اما دبيركل اتحاديه عرب به سراغ‌شان نرود... اما من تكرار مي‌كنم نخستين گام در اين راه، شكست‌دادن تروريسم و افراط‌گرايي و ريشه‌كني داعش و القاعده است... كسي كه به شهرهاي عراق يا ليبي يا سوريه بعد از حوادث موسوم به بهار عربي نگاه كند، احساس مي‌كند توفاني اتمي اين شهرها را ويران كرده است.»

وقتي كه اين مطالب را به عنوان نظرات فردي با تجربه و نيز دبيركل اتحاديه عرب مي‌خوانيم، عمق فاجعه در جامعه عرب را به راحتي مي‌توان متوجه شد. جامعه‌اي كه براي خروج از بحران، تكرار سياست‌هاي شكست خورده گذشته را در جلب توافق روسي - امريكايي مي‌بيند و هيچ نگاه سازنده و موثري نسبت به مردم و جوانان عرب ندارد. مردمي كه عنصر اصلي در شكل‌گيري قوام يا بي‌ثباتي جامعه عرب هستند. همين نگاه خودباخته در برابر قدرت‌هاي جهاني و ضديت با كشورهاي منطقه‌اي، ريشه فكري بحران در نظام‌هاي سياسي جهان عرب است.

روشن است كه منظورمان اين نيست كه براي حل مشكلات جهان عرب نبايد به مسائل خارجي و قدرت‌هاي جهاني توجه كنند، اتفاقا برعكس بايد به آنها توجه داشت، ولي خطر اين است كه موضوع تحولات داخلي و ضرورت اصلاحات بنيادي درون اين جوامع، فرعي و حاشيه‌اي و در بهترين حالت مكمل محسوب مي‌شوند.

ابوالغيظ چنان از دريچه غرب و نظام بين‌الملل به جهان عرب نگاه مي‌كند كه حتي ضرورت ديدارش از آوارگان سوريه را از اين حيث اعلام مي‌كند كه دبيركل سازمان ملل از آنان ديدار كرده و بد است كه دبيركل اتحاديه عرب از آنان ديدار نكرده باشد! آنان بجاي آنكه مشكل جوامع عربي را در درون جامعه و در نحوه تعامل ميان مردم و حكومت‌هاي‌شان و نيز در تعامل با همسايگان خود ببينند، همچنان در پي باز كردن پاي قدرت‌هاي بزرگ در منطقه هستند.
 
قدرت‌هايي كه با آمدن به منطقه و حذف صدام حسين، نه تنها نتوانستند آرامش و صلح را به مردم عرب منطقه هديه كنند، بلكه پس از شخم زدن منطقه با تانك‌ها و بمب‌هاي خود بذر بدترين نوع تروريسم را در اين منطقه پاشيدند و آن را با خون مردم آبياري كردند و اكنون محصول آن كه داعش است در حال ثمر دادن است، ولي باز هم ابوالغيظ دنبال يك توافق روسي ـ عربي- امريكايي است. حتي اگر توافق روسي- امريكايي محقق شود، ضلع عربي اين توافق كجاست؟ در يمن، در بحرين، در سوريه، در ليبي، در عراق، در سودان يا در مصر و تونس؟!!

ابوالغيظ نخستين دستور كار اعراب را شكست دادن داعش و ريشه‌كني آن مي‌داند، ولي توجه ندارد كه اين پديده تا حدي هم محصول شكست ايده‌هاي رايج در جهان عرب بود، ايده‌هايي كه بر كاكل سوسياليسم عرب و رژيم‌هاي پادشاهي جمهوري! قرار داشت. شكست داعش حتي اگر رخ دهد به معناي پيروزي هيچ گروهي در جهان عرب نيست. جهان عرب و به طور كلي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا نيازمند يك بازنگري تاريخي و تحول دروني و نگاه به داخل است. با ايده‌هاي مرسوم و تجربه پس‌داده نمي‌توان از اين پيچ تاريخي عبور كرد.

رستاخيز منطقه‌اي نيازمند برقراري توازن منطقي ميان ضروريات امروز جهان با فرهنگ و سنت تاريخي و اعتماد داشتن به مردم است. ولي در اين ميان يك واقعيت را نيز نبايد فراموش كرد، وحدت عربي ميان جوامعي كه ثروتمندترين دولت‌هاي آرميده بر درآمدهاي نفت و گاز را دارد مثل قطر، امارات، كويت و عربستان با فقيرترين جوامع مثل يمن، سودان و سومالي و... غيرممكن است. ابوالغيظ نمي‌تواند همزمان سخنگوي عربستان، قطر، يمن، سوريه، ليبي و مصر و تونس باشد. تعارضات اين جوامع اگر منجر به جنگ نشود، قطعا منجر به وحدت نخواهد شد.