سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
نبرد پای میز صبحانه
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
جنگ ها فقط در میدان های نبرد نظامی رخ نمی دهد، برای جنگیدن با دشمن گاهی می شود که پوتین یا یونیفرم نظامی برتن نداشت، اما تا آخرین لحظه جنگید و مقابل دشمن کم نیاورد، گاهی حتی نبردهای میان 2 کشور پای میز شام یا صبحانه یا همراه با لبخند یا در پیاده روی دو نفره یا ... فضاهایی که کاملا با آن چه از جنگ انتظارش را داریم، رخ می دهد.
جنگ ها فقط در میدان های نبرد نظامی رخ نمی دهد، برای جنگیدن با دشمن گاهی می شود که پوتین یا یونیفرم نظامی برتن نداشت، اما تا آخرین لحظه جنگید و مقابل دشمن کم نیاورد، گاهی حتی نبردهای میان 2 کشور پای میز شام یا صبحانه یا همراه با لبخند یا در پیاده روی دو نفره یا ... فضاهایی که کاملا با آن چه از جنگ انتظارش را داریم، رخ می دهد.
این ها عرصه های دیپلماسی است؛ عرصه ای که «مثل جنگ های نظامی و برخوردهای اقتصادی ... تاکتیک و عقبنشینی و حمله و جابهجایی و فریب جنگی دارد... .» (بیانات رهبرانقلاب درجمع کارکنان وزارت خارجه؛ 31مرداد68) ابعاد جدی و راهبردی این عرصه نیز به دلیل ماهیت و وظایفی است که دیپلماسی برعهده دارد. «تامین و صیانت از منافع ملی» و «تامین امنیت» (که برخی آن را ذیل منافع ملی تعریف می کنند) از جمله مهم ترین وظایف دستگاه دیپلماسی است.
دیپلماتی که به نمایندگی از مردم یک کشور پای میز روابط دو جانبه یا مذاکرات با کشور ثالث قرار می گیرد، می تواند با چرخاندن قلم، منافع ملی کشور را، ولو سهوا، به مخاطره بیندازد، یا می تواند با همان قلم کاری کند که تا مدت های طولانی امنیت و منافع ملی کشورش تامین قطعی باشد. همه این ها پشت لبخندها، صبح بخیر گفتن ها و دست دادن ها اتفاق می افتد، آن هم با کت و شلوارهای اتو کشیده.
به همین دلیل سیاست خارجی و حوزه دیپلماسی یکی از مهم ترین مسیرهای دستیابی به آرمان ها توصیف می شود و آرمان های یک کشور، همانا رسیدن به مهم ترین ارزش های آن کشور است. این البته مختص ایران نیست و همه کشورها در پس گفت وگوها و قراردادهای پیچیده سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود، به دنبال تامین منافع ملی و تامین امنیت مردم خود هستند و هیچگاه حاضر نمی شوند در مقابل یک رابطه دوجانبه، از آن چه در اسناد بالادستی کشورشان آمده دست بکشند.
خیلی راه دوری نمی رویم. طی هفته های اخیر 3 رویداد مهم درباره روابط آمریکا با منطقه غرب آسیا، خبرساز شد. ابتدا گزارش رویترزدرباره قرارداد 115 میلیارد دلاری تسلیحاتی آمریکا و عربستان بود که در دوره اوباما متناوبا منعقد شده و هنوز تحویل بخشی از این تسلیحات به عربستان به پایان نرسیده است. گزارش دوم که چند روز پس از آن منتشر شدافشای جزئیات توافق نظامی جدید امضا شده بین تل آویو و واشنگتن به ارزش ۳۸ میلیارد دلار بود. رویداد سوم اظهارات صریح جان کری وزیر خارجه آمریکا درباره گروهک تروریستی منافقین بود.
جایی که کری انتقال این تروریست ها از عراق به آلبانی و «تامین امنیت و نجات» این گروهک را «دستاوردمهم دیپلماتیک» برای آمریکا خواند و آنقدر از این اتفاق خوشحال بود که در نطق خود گفت: «می خواستم خودم آن را اول اعلام کنم». نگاهی به لایه اول و دوم این تحولات نشان می دهد که علاوه بر ماجرای منافقین حتی قراردادهای تسلیحاتی سوپرمیلیاردی با ریاض و تل آویو، در نقطه مقابل منافع ایران و در تقابل با امنیت ایران است. این ها اما عین منافع ملی آمریکا ست . براساس گزارش امنیت ملی آمریکا (American's national interests) که جولای سال 2000 منتشر شد، «منافع ملی آمریکا در خاورمیانه که درخطر است» به 3 دسته تقسیم می شوند:حیاتی (vital)، خیلی مهم (Extremely Important) و مهم(Important).
دراین دسته بندی «بقای اسرائیل» جزو منافع «حیاتی» و «ممانعت از ظهور یک قدرت هژمونی در منطقه خلیج فارس» جزو منافع «خیلی مهم» آمریکا دسته بندی شده است؛ یعنی آمریکا 15 هزار مایل آن طرف تراز مرزهای کشورش منافع ملی تعریف کرده و چه با ایران برسرمسئله هسته ای مذاکره کند چه نکند، این منافع را دنبال می کند. براساس این رویکرد است که آمریکا ابایی ندارد از این که وزیرخارجه اش با وزیرخارجه ایران گفت و گوی مستقیم کند اما همزمان از «تامین امنیت و نجات» گروهک منافقین خوشحال باشد.
برای آمریکایی ها مهم نیست که با ایران توافق هسته ای دارند، اساسا این توافق را بر خیلی از تلاش های خود وارد نمی دانند. برای همین است که «دنیس راس» مشاور سابق اوباما، در ادامه دخالت های این کشور در ایران تاکید می کند که باید «قاسم سلیمانی» و طیف او را در مقابل طیفی که آن ها را «میانه رو» می نامد تضعیف کرد.
چرا؟ چون ازدیدگاه او این ها راه های تامین منافع ملی آمریکاست و وظیفه دستگاه دیپلماسی آمریکاست که به آن ها رسیدگی کند-بدیهی است که این تاکید در مورد محتوای این سیاست ها نیست بلکه اشاره به پایبندی به آن ها در مسیر منافع وآرمان های یک کشور است- این به نوعی همان نسبت میان آرمان ها با سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسی است. این نکته را ظریف در یک خاطره از کسینجر تبیین کرده بود؛«کسینجر همیشه می گفت: ایران باید یک انتخاب بکند. بین اینکه می خواهد یک آرمان باشد یا یک کشور. این را هم خودش و هم شاگردش از من سوال کردند.
من(ظریف)گفتم: هروقت آمریکا تصمیم گرفت که آرمان باشد یا کشور، ما هم تصمیم می گیریم.» موضوعی که باید در حوزه های مختلف سیاست خارجی ایران نمود داشته باشد.
سیاست خارجی که برگرفته از اصول اساسی ریل گذاری های کلان کشور است. به عنوان نمونه: تـنـظـیـم سـیـاسـت خـارجـی بـر اسـاس مـعـیـارهـای اسـلام (برگرفته از اصل 3 قانون اساسی)، حـمـایـت از مـبـارزات حـق طـلبـانـه مـسـتـضـعـفـیـن در بـرابـر مـسـتکبرین (برگرفته از اصل 154 قانون اساسی)، نـفـی هـر گـونـه سـلطـه گـری و سـلطـه پـذیـری (برگرفته از اصل دوم قانون اساسی)، جلوگیری از نفوذ کشورهای خارجی (برگرفته از اصل 3 قانون اساسی) و ... از جمله مهم ترین محورهایی هستند که در عرصه بین المللی مورد تاکید قانون اساسی ما قرار دارند و در نتیجه در هر تحرک دیپلماتیک، روح حاکم بر آن تحرک باید برگرفته ازاین محورها باشد.
چه این که هرکدام از این محورها را می توان در دفاع از مردم مظلوم سوریه و عراق در برابر تروریست ها و ایستادن مقابل نقشه آمریکا برای منطقه و ... دید. خلاصه این که همانگونه که دشمن ما آرمان های مورد نظرش را دنبال می کند، ما هم باید آرمان هایمان را در عرصه دیپلماتیک دنبال و پیاده کنیم؛ همان جمله ای که دکتر روحانی روزگذشته در اجلاس عدم تعهد گفت: «نباید به قدرت های بزرگ امید بست».
دستور کار روحانی در «نیویورک»
علی خرم در ایران نوشت:
علی خرم در ایران نوشت:
رئیس جمهوری در چهارمین سال از دوره نخست ریاست جمهوری خود راهی نشست سران کشورهای غیرمتعهد و همچنین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک شده است. دو گردهمایی مهم جهانی که ایران طی سه سال گذشته بخوبی توانست با بهرهگیری از رویکرد اعتدالی از ظرفیتهای مهم آنها بهرهمند شود.
روحانی در حالی در نشست غیرمتعهدها ریاست را تحویل رئیس جمهوری ونزوئلا میدهد که در دوره مسئولیتش، روند مذاکرات هستهای، چالشها و تحریمهایی که بر سر ایران سایه انداخته بود، به مانعی جدی بر سر اجرای اهدافش در فعال کردن این جنبش تبدیل شده بود. اما ایران با وجود این مشکلات در بعد سیاسی، فرهنگی و پژوهشی تلاش کرد موضوعات جدیدی را در دستور کار جنبش قرار دهد. ایجاد یک مرکز تحقیقاتی برای بحث حقوق بشر و تعیین برنامههای آموزشی برای اعضای جنبش از جمله اقداماتی بود که ایران سعی کرد با اجرای آنها، کیفیت این تشکل را ارتقا دهد.
این در حالی بود که کشورمان طی دوران رهبریاش بر این جنبش درصدد منسجم کردن موضعگیری اعضا در قبال موضوعات و تحولات مهم بینالمللی برآمد. حمایتهای قاطعانه این کشورها از برنامههای هستهای ایران درخلال چالش هستهای با قدرتهای بزرگ از نمونههای به ثمر رسیدن تلاشهای ایران برای هماهنگ کردن سیاست دسته جمعی کشورهای عضو جنبش بود.
همچنین رئیس جمهوری کشورمان طی سالهای گذشته از فرصت حضور در مجمع عمومی سازمان ملل هم به عنوان بزرگترین کارناوال سیاسی جهان برای تأمین منافع و برنامههای ایران در عرصه سیاست خارجی به خوبی بهره برده است. نشستهای سالانه مجمع عمومی که سهشنبه هفته سوم سپتامبر هر سال آغاز میشود، بیش از برنامه سخنرانی رهبران، فرصتی را برای دیدارهای سیاستمداران فراهم میکند که در فضایی برابر و کم حاشیهتر با یکدیگر درباره موضوعات مهم گفتوگو کنند.
روحانی در حالی برای چهارمین بار در گردهمایی سیاستمداران جهان حاضر میشود که درصدد است طی دیدارهای مختلف با مسئولان کشورهای غربی درباره مشکلات اجرایی شدن برجام به گفتوگو بنشیند. یعنی همان اهدافی که انتظار میرود او در مقام رئیس دولت پیگیری کند. این در حالی است که معمولاً رسانهها و محافل سیاسی منتقد دولت، به اشتباه در تحلیل حضور رئیسجمهوری و مقامات دیپلماتیک از ایران در نشستی به اهمیت نشست سازمان ملل، بیش از محتوا به حاشیه و شکل رخدادها میپردازند.
در چنین فضایی، وقوع یک رخداد غیرمترقبه در خلال دیدارهای رئیس جمهوری و سایر مسئولان دیپلماتیک ایرانی حاضر در نشست، به سوژه اصلی تحلیلها تبدیل میشود و اصل تحولاتی را که در حال رخ دادن است زیر سایه قرار میدهد. حال آنکه مهمترین دستور کار رئیس جمهوری در اجلاسی در این سطح، باز کردن گرهها در باز کردن قفل روابط با کشورها، کمرنگ کردن خصومت با کشورهای دشمن، پررنگ کردن دوستی با کشورهای دوست، ایجاد اطمینان در کشورهای جهان برای ورود و سرمایه گذاری در ایران و ارتقای جایگاه سیاسی کشور است.
باید دید که رئیس دولت در تأمین این اهداف تا چه اندازه موفق عمل کرده است نه اینکه نحوه نگاه و لبخند او پشت قاب دوربینها به شاخصی برای سنجش عملکردش تبدیل شود.
این در حالی است که رئیس جمهوری تاکنون با سه بار حضور در اجلاس مجمع عمومی، حضورش را به فرصتی برای هموارسازی مسیر مذاکرات هستهای، ترمیم چهره ایران در محافل بینالمللی و مخدوش کردن سناریوی ایرانهراسی تبدیل کرده است. حضور مؤثر و بهنگام روحانی در نخستین سال دولتش در مجمع عمومی سازمان بنای جدی مذاکرات هستهای را گذاشت و دیدارهایی که او بعدها با همتایان خارجیاش از کشورهای تأثیرگذار جهان صورت داد، زمینه حل چالش هستهای و خروج ایران از انزوای بینالمللی را فراهم کرد.
او اینک میخواهد در خلال دیدارهایش با سران کشورهای قدرتمند جهان و تثبیت جایگاه ارتقا یافته ایران، گام بلندی در تأمین منافع کشور از توافق هستهای برداشته و بر دشواریهای آن فائق بیاید.
تکليف حرف زدن با مردم
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
* قضيه
دولت «آقاي روحاني»، ارتباط مناسبي با مردم ندارد، و مسائل خود را در قبال افکار عمومي توجيه نميکند. سيلي از محرمانهها در اذهان مردم، پرسش ايجاد کرده، ولي، پاسخها، همه از مهر «محرمانه» رنج ميبرند. سخن اصلي دلواپسها هم همين بود؛ آنها نميگفتند که «دولت خيانت ميکند»، بلکه اعلام ميکردند: «ملت نميداند که دولت چه ميکند».
ديدارهاي مردمي در اين دولت، در تمايزي آشکار با دولت پيشين، کادربندي شده و محدود هستند، و طي آنها، مردم همه بايد «گوش کنند»، و اجازه ابراز نظر و پرسش ندارند. چندان مبادله نامهاي هم در کار نيست. پس، سوالها باقي ميمانند؛ در مورد «فرجام سبد کالا» و «نسبت يارانهها و هزينه حاملهاي انرژي» و «فرجام وعدههاي مبارزه با گراني و عبور از رکود» و «حقوقهاي نجومي» و «املاک نجومي» و «هداياي نجومي» و «ضمايم برجام» و «فرجام آشفتگي در بورس» و «فرجام سود بانکها» و «قرارداد با پژو» و «فرجام قرارداد با ايرباس» و «فرجام قرارداد با بوئينگ» و «فرجام کرسنت» و «فرجام قراردادهاي نفتي» و «فرجام واکنش دولت به تجاوز به نوجوانان ايراني در فرودگاه جده» و فرجام اقدامات دولت در قبال حادثه مکه و منا» و... . همه اينها، بهمني از سوالات هستند که پاسخي از آنها در دست مردم نيست.
ديدارهاي مردمي در اين دولت، در تمايزي آشکار با دولت پيشين، کادربندي شده و محدود هستند، و طي آنها، مردم همه بايد «گوش کنند»، و اجازه ابراز نظر و پرسش ندارند. چندان مبادله نامهاي هم در کار نيست. پس، سوالها باقي ميمانند؛ در مورد «فرجام سبد کالا» و «نسبت يارانهها و هزينه حاملهاي انرژي» و «فرجام وعدههاي مبارزه با گراني و عبور از رکود» و «حقوقهاي نجومي» و «املاک نجومي» و «هداياي نجومي» و «ضمايم برجام» و «فرجام آشفتگي در بورس» و «فرجام سود بانکها» و «قرارداد با پژو» و «فرجام قرارداد با ايرباس» و «فرجام قرارداد با بوئينگ» و «فرجام کرسنت» و «فرجام قراردادهاي نفتي» و «فرجام واکنش دولت به تجاوز به نوجوانان ايراني در فرودگاه جده» و فرجام اقدامات دولت در قبال حادثه مکه و منا» و... . همه اينها، بهمني از سوالات هستند که پاسخي از آنها در دست مردم نيست.
دولت، با مردم خوب تا نميکند. به گمان من اين دولت، فاصله خود را به حد ترميم ناپذيري با مردم زياد کرده است. دولت وقتي که با اين همه، خواهان کسب آراء مردم در انتخابات قريب الوقوع آتي نيز باشد؛ پس، به جاي ارائه کارنامهاي موفق براي خود، چارهاي جز به هم زدن شرايط کشور و خارج کردن امور از اوضاع عادي و ضربه زدن به رقباي خود نخواهد داشت.
القصه، شايد اين همه بيالتفاتي اين دولت به مردم، به اين خاطر باشد که الگوي همواره آنها، دوران صدارت «آقاي هاشمي» بوده است، حتي، اصلاح طلبان وابسته به دولت که زماني در لباس حمايت از «آقاي خاتمي»، وانمود ميکردند که به اشد وجه، منتقد «آقاي ناطق نوري» و «آقاي هاشمي»، و هوادار «دانستن حق مردم است» هستند، امروز بر خط «نفهميدن براي مردم بهتر است» پيکار ميکنند.
خب؛ الگوي دولت «آقاي هاشمي»، الگوي دولت اعتقاد به «هانتينگتون و سامان سياسي در جوامع دستخوش تغيير» بود که سطحي از استبداد را براي جوامع رو به توسعه ضروري ميشمرد. به نظر ميرسد که دولت آقاي روحاني هم، که تصور ميکند که يک دولت «گذار» است، اعتقاد دارد که سطحي از استبداد بايد براي عملکرد مناسبش تأمين شود. او خواهان سکوت منتقدان است، از صدا و سيما آزرده است که «ثريا» دارد، غافل از اين که، مخاطبان رسانه تحت فشارند و به حد اقلي از همدلي احتياج دارند. مخاطبان رسانه به رغم «سياستهاي تعديل» که امروز در هزينه حاملهاي انرژي اعمال ميشود و تأثير آن، تا عمق قيمت همه کالاها فرو ميرود، يارانهها، همان چهل و پنج هزار تومان مانده است، و اقشار فرودست، در مقابل تهاجم گاه و بيگاه قيمتها بيدفاع ماندهاند.
* کاوش در قضيه
چرا بسياري از نخبگان، به محض «نخبه» شدن، دچار رابطهاي غير دوستانه با مردم ميشوند؟ به چه دليل سياستمداران ارشد و تشکلهاي سياسي، اجازه ميدهند چنين وضعيتي پيش آيد؟ ميتوان گفت که چهار دليل عمده براي اين پديده تحقيرکننده وجود دارد:
اول آن که، سياستمداران کهنسال نسل اولي در اين دولت، هنوز هم بر اين باورند که دولت، دولت انقلابي است، پس، حتماً داراي ارتباط مطلوبي با مردم خود هست، و ضرورتي براي يک برنامه مجزا براي ارتباط دولتمردان با مردم نيست؛ غافل آن که دکترين «مانور تجمل»، طي اين سالها کار خود را کرده است، و فاصله مردم با دولت را تا حدي مشابه حکومتهاي غيرانقلابي افزوده است، و اگر، «رهبر انقلاب» نبود، بيگانگي مردم از سياست، رجعتي به دوران استبدادي پيشين بود. آرمان «رجايي» و «دولت در متن مردم» و «رجايي ديگر»، از سوي نخبگان دفتر مطالعات استراتژيک «نياوران» به يغما رفته است، ولي، کهنسالان نياوران، هنوز گمان ميکنند که عنوان «انقلابي» و «مردمي»، مادامالعمر بر جبين آنها حک شده است، پس، تلاشي براي بهبود مناسبات خود با مردم نميکنند.
اگر آنها در زمينه ارتباط با مردم با مشکلي مواجه شوند، فکر ميکنند با خواندن بولتنها و نظرسنجيها يا «سبد کالا» و «وام خودرو» ميتوانند مسئله را حل کنند. ولي، نفس «مرتبط ماندن با مردم» مهم است که نيست. اکثر نخبگان، پس از نخبه شدن، و جاي گرفتن در يکي از طبقات ساختمان نياوران، آن را دستمزدي براي استعداد عاقلانه خويش ميشمرند و از مردم غافل ميشوند. نفس قرار گرفتن در آن ساختمان، خود، به يک مشکل بدل شده است.
دليل دوم که سياستمداران تشکلهاي سياسي بزرگ ارتباط محدودي با مردم دارند، اين است که آنها «اقتدار نمادين» را در روشهاي سياسي خود دست کم يا ناديده ميگيرند. نمونه و الگو بودن، جزء ماهيت ثانويه سياستمداران است و دولتمردان ارشد، بايد نسبت به اين جنبه از سياست آگاهي بيشتري داشته باشند. سياستمداران ارشد نميتوانند وظيفه «فرهنگسازي صميمي» در کشور را به فرد ديگر يا دستگاه ديگر واگذار کنند؛ کار خودشان است.
آنها مؤثرترين و مهمترين «شخصيت»هاي کشور محسوب ميشوند، و فقط آنها قادر به انجام اين مأموريت نمادين خواهند بود. شيوههاي عمل سياستمداران ارشد، روي عملکرد اجزاء دولت در اقصي نقاط کشور تأثير ميگذارد، و وقتي «شخصيت»ها نقش نمادين خود در خضوع در پيشگاه مستضعفان را کنار گذاردند، و اعتقاد خود به «مانور تجمل» را در عمل اثبات کردند، آن گاه در قعر دستگاههاي اداري، بازوهاي اجرايي دولت، با برخوردهاي تحقيرآميز خود، تا مغز استخوان مردم را ميسوزانند. زماني که ارتباط سياستمداران ارشد با مردم قطع شود، تبختر دولتمردان «ششليکي»، در منطقه محروم ، بيخ گوش پايتخت، مردم را تحقير و خشمگين ميکند.
سومين دليلي که ارتباط با مردم به مسئله مبهمي تبديل ميشود اين است که به عنوان يک موضوع مهم سياستي در نظر گرفته نميشود. امروزه، دغدغه و نگراني سياستمداران مدرن، مسائلي چون استراتژي، مذاکرات، شاخصهاي کلان اقتصادي، مبادلات بينالمللي، و تراز قدرت جهاني است. ارتباط با مردم، کار سطح پايين و «پوپوليسم» تلقي ميگردد، و آن قدر پيش پا افتاده در نظر گرفته ميشود که نميتوان آن را جزء اصلي فرمول موفقيت در کشورداري به حساب آورد. چقدر اين توهم روشنفکرانه در موضوع «پوپوليسم» اشتباه است.
چهارمين و آخرين دليلي که توضيح ميدهد، چرا نخبگان بسياري وجود دارند که ارتباط مناسبي با مردم ندارند اين است که اکثر سياستمداران از تمام جنبهها به مردم فکر نميکنند. از ديد يک سياستمدار ارشد، مردم، معمولاً، اطلاعات، نمودار يا اعداد و ارقام هستند. آنها به عنوان انسانهاي واقعي با توانمنديهاي تاريخساز و صاحب قدرت فهم و تفسير ديده نميشوند.
* فرجام مطلب
- هر نظام فکري يا سياسي، همواره، سطح معيني از ابهام را تحمل ميکند. وقتي يک نظام انديشگي مانند «تدبير و اميد و کليد» در اذهان مردم استقرار مييابد، و مردم، آن را به عنوان نحوه بينش خود به جهان اجتماعي ميپذيرند، اين نظام، تا مدتي، تحليل آنها را «کم و بيش» سامان ميدهد و دنيا را برايشان تبيين ميکند.
تأکيد ميکنم که «کم و بيش»، چرا که، معمولاً، همه پديدهها و رويدادها براي همه مردم توجيه نميشوند، و هميشه چيزهايي هست که به عنوان «گره» باقي ميمانند. اين «گره»ها، رفته رفته، سطوحي از «ابهام» را براي افراد ايجاد ميکنند، ولي، افراد، معهذا، اين توان را دارند که با «ابهام» به زيست خود ادامه دهند. آنها با ابهام «مدارا» ميکنند. ولي، هنگامي که حجم و «گستره ابهام» از ميزاني گذر کند، آن وقت، شرايط فکري جامعه «ناپايدار» خواهد شد، و نياز به ترميم يا جايگزيني مطرح خواهد گرديد.
من به دولتي که گويي نخبگان سياسي توافق کردهاند براي چهار سال ديگر، بر صدارت خود بر اين کشور ادامه دهد، توصيه ميکنم که مردم را در مورد سياستهاي محرمانه و مبهم خود توجيه کند. آنها صف مردم را از دولت جدا کردهاند. دولت به روشنگري احتياج دارد. در ادبيات جامعهشناختي، مفهوم «ايدئولوگ» براي کساني استعمال ميشود که ميزان ابهام و آستانه ناپايداري جامعه را به تعويق مياندازند. در واقع، سعي ميکنند که گرههاي فکري مردم را باز کنند. هر چند که در ادبيات مارکسيستي، ايدئولوگ، مفهومي منفي را به دوش ميکشد، ولي، در يک ديدگاه توحيدي، اگر اين گرهگشايي فکري هم در راستا، و هم از مسير «حق» صورت گيرد، عبادت است و صحيح.
در واقع، اگر ايدئولوگ به وقت دفاع از يک جهانبيني، نه تنها هدف حق و حقيقت و حقانيت را در نظر داشته باشد، بلکه براي اين منظور، از مسير حق و حقيقت و حقانيت منحرف نشود، «آمارسازي نکند»، «انتشار آمار را به تأخير نيندازد»، «آمار را مبهم نسازد»، و در يک کلام، هدفش وسايلش را توجيه نکند، آنگاه گرهگشايي فکري، «برحق»، «خوب» و «عبادت» است. فعل «عمار» است.
سوریه و آینده آتشبس
صباح زنگنه در شرق نوشت:
آتشبس در سوریه، با وجود شکنندهبودن همچنان برقرار است. چند روزی است که آمریکا و روسیه از توافق بر سر آتشبس سخن میگویند؛ هرچند اظهارنظرهای متفاوتی نیز درباره آن صورت گرفته و جلسه شورای امنیت برای اظهارنظر درباره آن نیز فعلا به تعویق افتاده که دلیل آن، مخالفت نماینده ایالات متحده بوده است.
ایران با راهحل چندگانه در مسئله سوریه، همیشه موافق بوده و ازسوی ایران بر موضوع آتشبس در سوریه و کاهش درگیریها و کشتار، از ابتدا تأکید شده است. ارسال کمکهای انساندوستانه به مناطق درگیری نیز مشمول همین نگاه بوده است؛ بههرحال در هر درگیری غیر از نیروهای دولتی و تروریستها، مردم هم در محاصره قرار میگیرند که باید برای آن تدبیر اندیشید و اجازه داد کمکهای انساندوستانه حتما به نیازمندان واقعی آن برسد. هم مردمی که از حکومت آقای اسد حمایت میکنند در فشار هستند، هم مردمی که از سوي گروههای تروریستی گروگان گرفته شدهاند با مشکلات غذایی و دارویی دستوپنجه نرم میکنند؛ بنابراين بر موضوع کمکهای انساندوستانه فراتر از هر بحث دیگری میتوان توجه و تأکید کرد.
البته این دو قدرت یعنی آمریکا و روسیه توافق کردهاند اتاقی برای نظارت و هماهنگی فعالیتها ایجاد کنند. در زمان طرح این ایده هم این احتمال داده میشد که هرکدام از دو قدرت جهانی دارای برنامههای نهفته و ناپیدا در سوریه باشد و این احتمال همیشه مدنظر طرفهای دیگر و ایران است.
براساساین باید نسبت به تفکیک گروههای تروریستی و تعریفهایی که از آنان میشود، به توافق رسید که این گروهها از موضوع آتشبس برای بازسازی خود بهرهگیری نکنند؛ اتفاقی که در آتشبسهای قبلی رخ داد و تا حدود زیادی، اعتماد به پیشنهاددهندگان آن را از بین برد؛ چراکه در پس موفقیتهای ارتش و نیروهای محور مقاومت در سوریه، بلافاصله موضوع آتشبس مطرح میشد و در این فاصله نسبت به تجهیز دوباره این گروهها اقدام میشد. بههرتقدیر درنظرداشتن تعادل در برخورد با این موضوعات اصل دیگری است که ایران به آن توجه میکند. با توجه به شناختی که از کلیت موضوع وجود دارد به نظر میرسد این آتشبس باز هم دچار نقض خواهد شد؛ اما نباید مبنای تصمیمگیریها بر احتمال نقض گذاشته شود.
باید با این موضع که آتشبس میتواند روحیه و فضایی در کل مناطق درگیری ایجاد کند که گروههای درگیر تمایل بیشتری به توقف درگیریها و حرکت به سمت راهحلهای سیاسی پیدا کنند، به مسائل سوریه نگریست. واقعیت این است که درگیریها، روندی فرسایشی پیدا کرده است و بههمیندلیل روند سیاسی دراینباره در حال حرکت رو به جلوست. هم سازمان ملل به این جمعبندی رسیده و هم کشورهای ناظر بر موضوعات آتشبس به این باور نزدیکتر شدهاند.
دولت سوریه و ایران نیز از روند سیاسی واقعی با درنظرداشتن حق حاکمیت ملی سوریه استقبال کردهاند و به نظر میرسد گامها آهستهآهسته رو به جلو است. برای کشورهایی که حامی این گروههای تروریستی هستند، نیز هزینههای جنگ و بیفایدهبودن تحرکات، واقعیات عینی است و بنابراین علائم بسیار کمرنگی از اینکه آنان هم متمایل شده باشند که آتشبس را بپذیرند و بیشتر به سمت راهحلهای سیاسی بروند، در حال بروز است.
معتقدم این گرایش تا قبل از انتخاب رئیسجمهوری جدید آمریکا ادامه خواهد داشت و پس از آن باید منتظر ماند و دید که سیاست اعمالی رئیسجمهوری جدید چه خواهد بود و بر آن مبنا شاهد شرایط جدید خواهیم بود.
لداده حقيقت، تشنه عدالت
احمد مسجد جامعي در اعتماد نوشت:
جرج جرداق، اديب و شاعر پرآوازه مسيحي لبنان و نويسنده كتاب ماندگار الامام علي صوتالعدال [الانساني] روي در نقاب خاك كشيد. ترجمه فارسي اين كتاب كه شش جلد است توسط حجج اسلام سيد هادي خسروشاهي، مرحوم مصطفي زماني و دكتر احمد بهشتي صورت گرفته است. شور و اشتياقي كه اين اديب چيرهدست و انديشمند نسبت به اميرالمومنين علي(ع) و امام حسين سيدالشهدا(ع) نشان داد، در جهان اسلام با شگفتي و استقبال كمنظيري روبهرو شد از آنكه او به امام علي به عنوان يك شخصيت بزرگ انساني، بسي فراتر از هر دين و آيين پرداخته بود. شخصيتي كه به نظر جرداق، بايد او را در سرزميني فراختر از تاريخ و زمان جستوجو كرد، زيرا پسر ابوطالب، نه با مردمان روزگار خود، بلكه با همه بشريت سخن ميگويد.
جرداق حلقهاي را كه با جبران خليل جبران و ميخاييل نعيمه (كه مقدمهاي بر اين كتاب نوشته است) اديبان و انديشمندان بزرگ مسيحي جهان عربي، آغاز شده بود تا به امام علي (ع) به چشمي ديگر بنگرند، تكميل كرد. جبران ميگفت كه علي مردي نه متعلق به زمان خود و نه متعلق به سرزمين خود بود. جرداق در اين كتاب هم تا حدي دين خويش را نسبت به آنان به جاي آورد.
كتاب جرداق به واقع يك اثر ادبي هم هست و او همه احساس خود را بر سر قلم نهاده است تا به مردم مشرق زمين نشان دهد كه براي جستوجوي عدالت و آزادي و انسان دوستي و معاني بلند ديگر در هيچ جاي تاريخ، شخصيتي همچون عليبنابيطالب نخواهند يافت. بنابراين مناسب است كه نه فقط شيعيان و مسلمانان و اعراب، بلكه همه انسانها از علي، انساندوستي، آزاديخواهي و حقطلبي بياموزند.
از امام علي(ع) نه فقط چندين منشور در باب حقوق بشر در دست است، بلكه مهمتر آنكه حضرت در سرتاسر زندگي خويش منادي اخلاق و عدالت و انسان دوستي بود. خوب است به خاطر داشته باشيم كه هنگام انتشار كتاب در دهه ٣٠ شمسي، جنبشهاي سوسياليستي و ماركسيستي و به طور كلي چپگرا در جهان اسلام موج ميزد و از سوي ديگر، بحث در باب معاني و مفاهيم مهم و اساسي همچون آزادي و حقوق بشر و مردمسالاري و از اين قبيل جريان داشت.
جرداق در اين كتاب همه كوشش خود را به كار برد تا نشان دهد كه امام علي با فاصلهاي قابل توجه، از بسياري از شخصيتهاي بزرگ انساني، همچون سقراط و مسيح فراتر ايستاده است و فرزندش حسين(ع) نيز، ادامه شخصيت اوست. جرداق در بخشي از كتاب به نقد برخي از خاورشناسان پرداخته است كه نتوانستهاند عظمت شخصيت امام و فرزندش را به درستي دريابند و تحليل كنند و در بند نگاههاي سطحي فروماندهاند.
جرداق در اين كتاب همه كوشش خود را به كار برد تا نشان دهد كه امام علي با فاصلهاي قابل توجه، از بسياري از شخصيتهاي بزرگ انساني، همچون سقراط و مسيح فراتر ايستاده است و فرزندش حسين(ع) نيز، ادامه شخصيت اوست. جرداق در بخشي از كتاب به نقد برخي از خاورشناسان پرداخته است كه نتوانستهاند عظمت شخصيت امام و فرزندش را به درستي دريابند و تحليل كنند و در بند نگاههاي سطحي فروماندهاند.
لامنس كشيش و مورخ بلژيكي- لبناني، از جمله اينهاست كه معاويه، يزيد ابن زياد و مروان را از نظر سياسي و طرز حكومتداري بر امام علي(ع) ترجيح ميداد. او معتقد بود كه آنان حكومتهايي به مراتب مقتدرتر و استوارتر و ماندگارتر از اميرالمومنين علي (ع) تشكيل دادهاند. جرداق در نقد او ميگويد كه امثال لامنس نخست بايد تكليف خود را با ارزشهاي انساني از يك سو و اهداف حكومتي از سوي ديگر تعيين كنند كه آيا حاكمان به انسانها و شهروندان نگاهي همچون نگاه درندگان به شكار دارند يا آنها را هم دين يا هم نوع خويش ميدانند.
اگر در طول تاريخ امام علي (ع) را تا سر حد پرستش ستايش كردهاند بدين سبب بوده كه در حكومتداري او معاني انساني جلوهيي تام و تمام داشت. اگر در زمان ما گروههاي خشن و تندرو و مثلا اسلامي كه خود را بازماندگان خلفاي جور ميدانند و عرصه را بر حيات انساني تنگ كردهاند، يكه تازند، شايد به سبب پيروي از همان ديدي است كه كساني مانند لامنس آن را نمايندگي و ترويج ميكنند. چنانكه لامنس حجاج بن يوسف حاكم خونخوار و سنگدل عراق در زمان بنياميه را بسيار ميستاييد و او را نمونه يك حاكم خوب ميپنداشت. سخن فقط بر سر اين نيست كه يك مسيحي از يك شخصيت بزرگ عالم اسلام ستايش كرده است، چنانكه برخي سطح نگاه را تا اين اندازه فرو ميكاهند، بلكه ميبايد پيام جرداق را شنيد و دريافت كه حصر امام علي(ع) در نگاههاي تنگ و تعصب آلود فرقهاي، تا چه اندازه شخصيت فراتاريخي او را در پرده نگاه داشته و بدين سبب، بشريت تا چه اندازه زيان ديده است.
از نظر جرداق، امام علي شخصيتي است متعلق به همه بشريت و اگر كسي دل در گرو معاني بلند و پرشكوهي چون انساندوستي و عدالت و مساوات و حريت دارد، نميتواند دلبسته علي نباشد، چون او در گفتار و كردار جز بر اين طريق نرفت.بايد اذعان كرد كه نگاه جرداق به امام علي(ع) بسيار تاثيرگذار بود و ترجمه كتاب او، به ويژه در ايران، شماري از انديشمندان را تشويق كرد تا قلم به دست گيرند و به امام علي از اين چشم بنگرند. جرداق همه توان نويسندگي خود را بر سر امام علي نهاد و چنان كه خود تصريح كرد، پيشنهادهاي پر آب و رنگ را براي نگارش درباره برخي ديگر از شخصيتهاي اسلامي، ناديده گرفت و گفت كه ميان او و پسر ابوطالب «رازي» است شگفتانگيز و اين حاكي از مراتب بالاي اخلاص اوست.
در باب اخلاص او اين خاطره از مرحوم محمد علامه و مداح شهير گفتني است كه در حسينيه تهرانيهاي نجف وقتي جرداق براي سخنراني دعوت شده بود در برابر اين پرسش قرار گرفت كه عيسي مسيح را برتر ميداند يا علي اميرالمومنين را و گفت من در جواب ماندهام ولي اين را ميدانم كه مريم به هنگام تولد مسيح از محراب بيرون رفت ولي مادر امام به درون كعبه خوانده شد و ايشان در آنجا چشم به جهان گشود. جهان اسلام هنگامي كه جرداق ميكوشيد صداي عدالت انساني را به گوش مشرق زمين برساند، گرفتاريها و دشواريهاي ديگر داشت و اكنون نيز شعلههاي كينهجويي و تعصب و جهالت از آن زبانه ميكشد.
روزگار ما به صداي عدالت انساني نيازمندتر است و از اين رو، پيام جرداق، كه پژواكي از آن صداي پرشكوه انساني است، همچنان انسانها و بشريت را به انساندوستي و آزاديخواهي و راستي ميخواند: انسان كاملي كه آزار ديدن دختربچهاي غيرمسلمان را تاب نياورد و مرگ را بيشتر سزاوار يافت. بايد به جرداق كه صداي عدالت انساني را شنيد و به قلم در آورد، درودي دوباره فرستاد.
اصلاحطلبان و شطرنج انتخابات
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
فضای انتخاباتی این روزها رو به گرمتر شدن است و نکات مربوط به حضور انتخاباتی رئیسجمهورسابق و واکنش وی به یکی از موضوعات خبری محافل اصولگرایان تبدیل شده است. در این میان اما جریان اصلاحطلب تاکنون در برابر این خبر سکوت اختیار کرده و موضعی نگرفته است.
طبیعی است که بخشی از عدم موضعگیری اصلاحطلبان به این موضوع بازمیگردد که آنها منتظرند تا از طرفی جزئیات بیشتری دراینباره بدانند و از سویی دیگر کنشها و واکنشها روشنتر شود. گذشته از این نکات، مهمترین موضوعی که ناشی از این خبر به اصلاحطلبان بازمیگردد؛
اولا حذف یک رقیب چالشبرانگیز برای آنهاست و ثانیا متمرکز شدن جریان اصلاحات برای حذف سایر رقبای انتخاباتی است. بخشی از این پروژه انتخاباتی اصلاحطلبانه البته از هفتهها قبل و درعملیات تخریبی «املاک نجومی شهرداری» به اجرا درآمد؛ چرا که از نظر جریان یاد شده و با حدس و گمانههایی کهمیزدند، یکی از اصلیترین رقیبان دولت کنونی که میتواند ضعف و ناتوانی اعتدالگرایان را به چالش بکشاند با محوریت یکی از سران فتنه، هدف حمله قراردادهبودند.
جریان اصلاحطلب البته در صفحه شطرنج انتخابات آتی با این کیش روبهروست که اولا رقیب او از امتیاز استفاده از مهرههای متعدد برخوردار است؛ او اما بهناچار باید با مهره اصلی خود که تداوم دولت فعلی است، بازی کند و از طرفی هم باید با دلهره سربرآوردن نامزدهای درون جریان خود، دست و پنجه نرم کند.
ابعاد حقوقي نامه سعيد مرتضوي
بهمن كشاورز در آرمان نوشت:
درباره نامه عذرخواهي آقاي سعيد مرتضوي، سخن بسيار گفته شده و شايد آنچه خواهد آمد، تكراري باشد. اما از آنجا كه اين ماجرا بسيار نادر و بي سابقه است، بيان مطالب ديگري ممكن است بي فايده نباشد. اين موضوع، از چند جنبه قابل بحث و بررسي است كه به شرح ذيل ميآيد: اولا، علت عامه چنين اقدامي چه ميتواند باشد، شايد بتوان گفت سير وقايع و تحولات چنان بوده كه آقاي مرتضوي را به اين نتيجه رسانده كه نبايد در انتظار اتفاق غير عادي و محيرالعقولي كه همه مشكلات او را حل كند، باشد.
بلكه با توجه به عملكرد ايشان در مدت كارش، احتمالا مطرح شدن موارد ديگري را نيز كه هر يك در جاي خود ميتواند موجب بروز اشكالات بزرگي براي ايشان باشد، در نظر داشته است. نگارنده هم شنيده بود كه آقاي مرتضوي، پروندههاي متعددي در دادسرا و دادگاه عالي انتظامي قضات دارد كه به صدور كيفر خواست منتهي شده؛ لكن به دلايلي مسكوت مانده است. اگر اصل خبر درست باشد، هر يك از موارد، ميتواند واجد وصف يا اوصاف كيفري هم باشد و احيانا بررسي اين اوصاف مشكلات متعدد براي آقاي مرتضوي ايجاد كند.
واضح است وقتي فردي، به ويژه در مسائل مربوط به حق الناس (كه البته خالي از وجوه حقاللهي نيز نيست) تجري ميكند و يا زير بار مسئوليت نميرود و يا به نوعي در پي توجيه كردههاست، عملا چه شكات و چه مقامات قضائي را به پيگيري و اقدام فرا ميخواند. عذرخواهي و سعي در دلجويي، شايد با اين اميد باشد كه شتاب حركت كم شود. ثانيا، محتمل است آقاي مرتضوي در بازنگري آنچه كرده، بالاخره به اين نتيجه رسيده باشد كه اقداماتش اشتباه بوده است؛ آن هم اشتباهي با آثار و عواقب دردناك و غيرقابل اغماض! ناچار مانند برخي ديگر از افراد به اين نتيجه رسيده كه بهتر است زمينه را براي پاسخگويي در آن مرجع نهايي كه در آنجا، هيچ كس نميتواند به داد ديگري برسد، فراهم و به نوعي توبه كند. ميتوان اين برداشت را از قسمتي از نامه او كه درباره روز عرفه صحبت ميكند، داشت.
ثالثا، ممكن است آقاي مرتضوي به اين نتيجه رسيده باشد كه اين عذرخواهي، ولو اينكه بهطور ضمني اعتراف به گناه تلقي شده يا اينكه باعث گشوده شدن پروندههاي ديگري نيز بشود، با توجه به قواعد مربوط به مرور زمان در قانون آيين دادرسي كيفري جديد، ضرر بالفعلي نخواهد داشت. البته صرف نظر از اتهامات مربوط به كهريزك، نگارنده از ساير عناوين مجرمانهاي كه درباره ايشان مطرح است، آگاه نيست. به هرحال، اين هم عرضي است.
رابعا، درباره تاثير اين اقدام در ميزان مجازات، گفتني است اگر بحث قصاص و ديه مطرح باشد، تا زماني كه صاحبان حق گذشت نكنند، اين اقدام هيچ تاثيري نخواهد داشت. درباره حدود، ايضا اين حركت مستقيما باعث ترتیب آثاري نميشود اما ممكن است اگر توبه تلقي شود، گامي براي حركت بعدي باشد.
درباره تعزيرات، ابراز ندامت و پشيماني، ممكن است از موجبات تخفيف يا تعليق مجازات تلقي شود اما به گمان من، بسيار دير است. اما آنچه همه ما بايد از مجموع اين قضيه بياموزيم، اين است كه وقتي در امور گوناگون در مركب قدرت سوار هستيم، گمان نبريم كه در تا ابد روي همين پاشنه خواهد چرخيد كه فرمايش خداوند است: «ان ا.. سريع الحساب. » وا... اعلم.