سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******

فقط جهل است؟!
 
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
اگرچه امروزه تلاش گسترده‌ای صورت می‌گیرد که برای عقب نماندن از خواست غربی‌ها، از سخنان عاطفی، لوکس و لوس استفاده شود و دائماً در نزد کدخدا شهادتین آمریکایی گفته شود و اسلام را به صورت کاریکاتوری و با عناوینی نظیر اسلام رحمانی بنمایند ولی در حقیقت این نوع نگاه واگرایانه در تاریخ یکصد ساله ایران بارها دیده شده است. اصرار عجیبی که برخی روشنفکران دینی برای چسباندن احکام نورانی و متقن اسلام به دستاوردهای اعتباری علوم تجربی در سال‌های نه چندان دور گذشته دیده می‌شد و مخصوصاً در تفکرات ملی مذهبی‌ها به اوج خود رسیده بود اگرچه واکنشی منفعلانه بود به موج رشد علمی و تکنولوژیکی که از سوی غرب می‌آمد و احساس ضرورت برای دفاع از دین به هر نحو ممکن، ولی شاید اگر آگاهانه‌تر و عالمانه‌تر با آن برخورد می‌شد اکنون به صورت روال در بین کسانی که رفت و آمد و دید و بازدیدی از غرب دارند درنمی‌آمد.

شاید این دفاع عجولانه از دین - اگرچه ممکن است عموماً با حسن نیت انجام شود- را بتوان با اقدام آنان که با نیت دلسوزی در سده‌های نخست اسلام، حدیث جعل می‌کردند هم جهت دانست و اگر مزدوران و قلم به مزدان را نادیده گرفت، اینان لااقل در نیت مشترکند. این عقب نشستن‌های غیر‌ضروری، در دوران کنونی نیز به کرات دیده می‌شود. زمانی که در دوران اصلاحات، گروهی از مسلمانان از کثرت تبلیغات و هجمه دشمنان به حیرت آمده بودند و در خود و عقایدشان ضعف می‌دیدند و از به زبان آوردن باورهایشان شرمگین بودند، به دنبال هم‌صدایی با تبلیغات دروغین می‌گشتند. این گروه تا بدان جا احساس ضعف می‌کردند که حتی از نشان دادن و گفتن از ذوالفقار نیز واهمه داشتند. تا مبادا به آنها خشونت‌طلب بگویند. آنان که با مطبوعات و رسانه‌ها سروکار دارند به یاد دارند که یکی از مجلات معروف و اثرگذار اصلاحاتی آن دوران، تصویر خیالی منسوب به امیرالمؤمنین علی(ع) که در آن ذوالفقار به دست دارند را عوض کردند و به جای ذوالفقار، شاخه‌ای گل به دست تصویر دادند.

این اقدام به هر دلیلی که صورت گرفته باشد بیشتر شبیه آن ضرب‌المثل است که می‌گوید «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». با این تفاوت که آن جماعتی که دائماً در رسانه‌ها از آن یاد می‌شد خیالی و دروغین بود و در اصل، ببر پشمینی بود که برای ترساندن مردم عوام و مسئولان عوام از آن استفاده می‌شد. متأسفانه عمدتاً هم جواب می‌داد. همان‌گونه که سپاه خیالی شامیان با قاروره‌های آتش‌زا و پر از عقرب و مارشان، مردم کوفه را به وحشت انداخت و مسلم را تنها در میان میدان گذارد. اکنون نیز سپاهیان مجازی دشمن بیش از هرچیز بر ایمان‌های لغزان و لرزان متمرکز است و اگر این ایمان‌ها از آنِ مسئولین باشد نتیجه آن زودتر و بیشتر است. ممکن است این ضعف نفس مسئولین ، با تحقیر اراده مردمانشان و شعار ما «نمی‌توانیم» جلوه‌گر کند و یا با بزرگنمایی توان دشمن. آنها که قدیمی‌ترند به یاد دارند که زمانی در دوران پهلوی کوچک، نخست وزیری که باید نماد اراده ایرانیان و مجسمه غرور ملی باشد ، در علن اعلان نمود که «ایرانی نمی‌تواند لولهنگ (آفتابه) بسازد» و این نه اینکه صرفاً از ترس باشد و یا خیانت، بلکه بیش از اینها از خود‌کم‌بینی و ضعف نفسی بود که در وجودش موج می‌زد.

از جمله این روحیات بود که مورد نفرت مصلحینی چون حضرت امام خمینی قرار گرفت. امام خمینی که تاریخ جهان از سال 42 به بعد نمی‌تواند او را نادیده بگیرد و جهان اسلام از قرن 21 به بعد مدیون اوست، شجاعانه با صدایی صاف و بلند و زلال فریاد زد که «ما می‌توانیم» و این صدا را به غیر از جوانان و مردم خواص، دشمنان نیز شنیدند و پذیرفتند. هرچند که بودند گروهی از روشنفکران عوامی که به همرنگی با دست برتر عادت داشتند و چون دست امام را برتر نمی‌دیدند سعی در تعدیل صدای رسای او می‌کردند. غافل از اینکه دست روح الله، سد نمی‌توانیم را شکسته بود و سیل فکر و عمل جوانان ایرانی و مسلمانان جهان، رؤیای امپریالیسم و سوسیالیسم را ویران نموده بود و دوران خمینیون آغاز شده بود. دورانی که نه ترس در آن راه داشت نه ترسو. دورانی که به سرعت طی شد و توانست با همان نگاه روح خدایی جنگ را به پیروزی برساند و در آن ابهت کدخدایان شرق و غرب را بشکند و انقلابش را صادر کند و خورشیدی خجسته را از بام انقلاب به جهان بنمایاند.

اکنون نیز در دوران ماه انقلاب، قریب سه دهه است که تثبیت انقلاب و نظام صورت گرفته و ایران و ایرانی، عزیزتر و قدرتمندتر گشته است. ایران در علوم اصلی و زیربنایی جهان، سرآمد است و صاحب سخن. عرصه علم را از نانو گرفته و تا فضا برده است. موشک‌های ویرانگر را تا ستون خیمه شیطان رسانده و در علم هسته‌ای سبک ایرانی را روی میز گذاشته و در کنار همه اینها به دنبال تشکیل تمدن بزرگ اسلامی و استقبال از دنیای با حضور مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است و هزار اقدام دیگر که به خوشبختی بشرِ متحیرِ امروزین می‌انجامد را به انجام رسانده است، اینها همگی مدیون تقویت روحیه خودباوری جوانان و ایمانی است که رهبری نظام به مردم و مخصوصاً جوان‌ها دارد و این تجربه موفق نشان داده و جواب داده است که می‌تواند سر ایران را به آسمان و دستش را به ثریا برساند. و این یعنی ایمان و خودباوری.

چند سالی است که ناله‌های ضعف و نمی‌توانیم بر زبان برخی مسئولین باقی مانده، مانده است. در دانشگاه ایرانی و در مقابل چشمان پرسشگر دانشجویان از قدرت نظامی آمریکای ورشکسته سخن می‌گویند، از اینکه تکنولوژی عمل کردن پیرگوشی، تا 80 سال دیگر به ایران نمی‌آید، از اینکه ایرانی تنها بلد است آبگوشت بزباش و قورمه سبزی بپزد و ... و اینکه توان ورزشکاران ما در المپیک تنها چهار مدال است. و در این چند هفته اخیر صدای «دستها بالا بی‌حرکت» نه از مقابل و از دشمنان، که از پشت سر و نارفیقان می‌آید. توافقنامه ننگین FATF اگر‌چه در ادامه بتون کردن قلب رآکتور اراک و در جهت سیاست چند صدایی دولت راستگویان است ولی وقتی با مثال زدن از ژاپن و آلمان همراه می‌شود کمی نگران‌کننده است. عجیب است که این صداهای گوشخراش و مزاحم از جانب کسانی است که خود را در جنگ و جنگ روانی صاحب‌نظر می‌دانند. مثال زدن ژاپن و آلمان برای ایرانیان نهایت بی‌انصافی است.

اگر می‌شد از گفته آن کس که می‌گفت «دنیای فردا دنیای موشک نیست» با توجیه ناآگاهی گذشت که تا حدودی هم طبیعی است دیگر نمی‌شود از توقع کاهش توان نظامی چشم پوشید. مگر خود این بزرگواران از محافظان متعدد و مسلح خود لحظه‌ای دور می‌شوند که توقع دارند مردم به فکر دفاع از خاک و خانه خود نباشند؟ مگر می‌شود با دشمنی که خود اظهار کینه می‌کند از در دوستی وارد شد و این را نیز مثل برجام نافرجام به خیال خوش سپرد؛ آن زمان که آمریکا می‌گوید پول ایران را نداده‌ایم و دولت راستگویان می‌گوید گرفته‌ایم. شاید سگ هار استکبار، آشنایان کدخدا را پاچه نگیرد ولی بارها ثابت کرده‌اند که از مردم ایران کینه دارند. مگر سال گذشته پانصد زائر بی‌گناه ایرانی توسط سران عفن آل‌سعود، مظلومانه به شهادت نرسیدند؟ مگر سران اسرائیل از کینه توزی آل‌سعود نسبت به ایران اظهار شادمانی نکردند؟ مگر همین سران شکمباره، دهان سازمان ملل را با دلارهای خود تیغه نکردند؟ و ... و مگر نه اینکه پاول در اظهارات اخیر خود پرده از خباثت صهیونیست‌ها برداشته است؟ اگرچه تهدیدات آنان ژاژ و یاوه‌ای است که چهل سال است برزبان دارند و دروغی است که در DNA آنهاست و تهدید نظامی اسرائیل نیز بیشتر به فریادهای قبل جان کندن می‌ماند، ولی به هر حال عبرتی است برای آنان که غرب سحرشان کرده.

شاید برای آنان که مردم توقعی از آنان دارند نیاز به مراجعه‌ای دیگر به قرآن باشد. خداوند می‌فرماید «همگی‌تان هرچه در توان دارید را آماده کنید تا با آن، دشمن خدا و خودتان و ديگرى جز ايشان كه شما نمى‏شناسيد و خدا آنان را مى‏شناسد را بترسانيد.»(1) ‏ با این وجود چگونه است که دنیای آینده دنیای گفت‌وگوست؟ مگر می‌شود با داعش و النصره از اسلام رحمانی سخن گفت؟ و یا مگر می‌شود با دستان نجس آل‌سعود دست داد؟ مگر می‌شود به روباه پیر اعتماد کرد؟ و مگر می‌شود به توافقات کاغذی آنان دل‌خوش کرد؟ جایی که قرآن کریمِ مسلمانان، از تجهیز همه جانبه و همگانی به صورت مطلق و تنها و تنها برای ترساندن دشمنان سخن می‌گوید، دم زدن از شفاف سازی در مقابل دشمنان، اعتماد کردن به وعده‌های آنان، چشم امید داشتن به آنها، سخن گفتن از تنش‌زدایی، محدود کردن توان نظامی و مقایسه ایران غیور اسلامی با ژاپنی که هرازگاهی شرمسار از تجاوزهای آمریکایی به دختران خود است و آلمانی که مکالمات صدراعظم‌اش هم توسط آمریکا شنود می‌شود، یا از روی ناآگاهی است که هیچ، و یا از روی آگاهی است که خیانتی نابخشودنی و متکرر است که عذرخواهی بلند را می‌خواهد.

 
 جنگ تحمیل می شود اگر ...
 
غلامرضا بنی اسدی در خراسان نوشت:
ما آدم ها همیشه مراقب جسم مان هستیم. در تابستان با ابزار سرمایشی به پدافند جسم می پردازیم و سال به سال هم این امکانات را نوسازی می کنیم و در زمستان هم با گرما ساز ها به جنگ سرما می رویم و هر چه برودت هوا بیشتر شود، امکانات حفاظتی ما هم قوی تر می شود. اخیرا هم ابزار مدرنی تولید شده که کارکرد توامان  داشته  و در تابستان و زمستان کاربرد دارد. استفاده از این ابزار را هم نه تنها کسی نفی نمی کند که هرچه بهره بیشتری از عقل داشته باشد ،به سمت ابزاری می رود که با کمترین هزینه، بیشترین فایده را داشته باشد. خب، وقتی ما برای حفاظت از جسم مان چنین حساس هستیم و به عمل مشغول، چطور می شود پذیرفت که یک کشور، به ضعف دفاعی از خود دچار شود؟ آن هم کشوری که توامان روی خط سرمای تحریم و خط گرمای تهدید است؟ چگونه انتظار داریم یک ملت برای دفاع از خود و حفاظت از صلح ، خویش را مجهز نکند؟ ما در جنگ ، دنیا را شناختیم و فهمیدیم باید روی پای خودمان بایستیم. یکی از نمونه های بارز این ایستادگی هم، تقویت بنیه دفاعی است که در مثل می شود همان امکانات گرمایشی و سرمایشی. باید هم به روز و مجهز باشد. در این نه تردیدی است و نه حرفی، چون به رغم اینکه از جنگ بیزاریم اما دفاع همچنان ادامه دارد. پس برای استمرار شکوه حماسه دفاع هم باید قوی باشیم. باید قوای مسلح ما آماده ترین و پر امکانات ترین باشند و در دایره قانون و ذیل اصول مصرح قانون اساسی که به خون شهید ان گرانقدر،مطهر شده  ونفس امام و ولایت به آن  گرمی بخشیده  است، عمل نمایند و همه اقتدار خود را برای اعتلای انقلاب و سرافرازی کشور به کار گیرند.
 اصلا پذیرفتنی نیست در هنگامه ای که آتش از هر سو زبانه می کشد ما در تجهیز آتش نشانان مان تردید کنیم. این می تواند از جنس همان تردیدی باشد که برخی ها در باره ضرورت دفاع مقدس روا می داشتند و امام بزرگوار انقلاب، آن را خیانت به رسول ا... می شمرد و این را به صدای بلند اعلام می کرد. امروز هم ماجرا همان است. جنگ نیست اما دفاع، اما دفاع مقدس همچنان ادامه دارد و ما اگر به دنبال سعادت دنیا و آخرت هستیم ، لحظه ای هم نباید از میدان دفاع ، پا، پس بکشیم. نباید سنگر های دفاع از کشور را که تا دور دست ها امتداد یافته و تا مرز های حرمین شریفین کشیده شده است متزلزل کنیم. سنگر های دفاع از حرم وسنگر های توسعه توان دفاعی همچون سنگر های دیپلماسی، باید تقویت شود چه، از هم افزایی توان دیپلماسی و قدرت دفاعی و جانفشانی در سنگر های دوردست است که قدرت و اقتدار ملی شکل می گیرد. این را همه ما می دانیم پس باید به این دانسته طوری عمل کنیم که فزونخواهان جهانی هم بدانند که ما با هم افزایی توان ها مان برای دفاع از انقلاب و ایران تا آخر می ایستیم همان گونه که در عاشورای ۸ساله ایستادیم و بلکه بیشتر، چون می بینیم برخی کسانی که در آن حماسه غایب بودند ، می خواهند امروز ، حاضر باشند و نسل ها بعد هم آمده اند تا ادامه صیادشیرازی و کاوه و همت و باکری و شیرودی و خلعتبری و... باشند.و این رویکرد برای ما امید آفرین و برای دشمن مصداق ترهبون به عدو ا... است که امروزه در لباس استکبار جهانی و صهیونیزم بین المللی و جریان تکفیری وهابی و تروریستی داعش و القاعده و....رخ نموده است.حرف آخر؛ با همه توان بسیج شویم و ذیل هدایت های رهبری و ولایت امر و ذیل اصول مصرح قانون اساسی، روز های پر اقتدار تری برای ایران بسازیم.
 
 
تلاش برای تبدیل سلیمانی فراملی به بازیگر جناحی

امیر استکی در وطن امروز نوشت:
شاید 6 سال پیش که فضای منطقه بویژه سوریه غبارآلود بود، برخی آدرس غلط می‌دادند که ورود ایران و دفاع از بشار اشتباه است و بعضی هم این تحلیل‌ها را باور می‌کردند اما امروز هیچ‌کس ذره‌ای تردید ندارد که ایران در منطقه دارد از «امنیت ملی»‌اش و «منافع ملی» خود دفاع می‌کند و اگر قاسم سلیمانی‌ها انقلابی و مستحکم در منطقه نبودند و اگر همدانی‌ها و غلامی‌ها شهید نشده بودند، امروز دواعش در داخل کشور جولان می‌دادند.
هیچ‌کس امروز ذره‌ای تردید ندارد که قاسم سلیمانی یک فرد ساده یا حتی یک رزمنده معمولی نیست، حتی اگر او خود را سرباز صفر بداند همه می‌دانند او یک نقش محوری و بین‌المللی دارد و کارآمدی او نیز برای امنیت ملی و منافع ایران در این است که در همین کارکرد بین‌المللی‌اش باشد.

اما برای بسیاری از همان جماعت دست اول که در روزهای اول هم آدرس غلط می‌دادند، قاسم سلیمانی به ماهو قاسم سلیمانی اهمیت ندارد، قاسم سلیمانی مهم است چون برای آنها امنیت می‌آورد و هرکس دیگری هم باشد که این امنیت را بیاورد، اهمیت پیدا می‌کند اما این جماعت آنقدر ساده‌لوحانه با مساله برخورد می‌کنند که حتی کسی را هم که برای‌شان نوید امنیت و آسایش است در بزنگاه‌های سیاسی برای برد سیاسی‌شان قربانی می‌کنند و حاضرند او را در دوگانه‌ها و دوقطبی‌های سیاسی‌شان قرار دهند تا اگر شده حتی 4 سال دیگر قدرت را از دست ندهند، ولو اینکه امنیت را از کل کشور بگیرند! جماعتی که فهم‌شان از امنیت ملی و منافع ملی هم غلط است و همان سال‌های اولیه معتقد بودند اگر داخل مرزها را محافظت کنیم امنیت‌مان حفظ می‌شود، فارغ از اینکه اگر قرار بود به قطب آمال و آرزوهای‌شان هم نگاه می‌کردند؛ 10 هزار کیلومتر آنطرف‌تر از مرزهای‌شان هم در حیطه امنیت ملی و منافع ملی‌شان جای می‌گرفت!

این جریان از یک‌سال پیش تمام تلاش‌شان را گذاشتند که حاج‌قاسم را هم در دوگانه‌های سیاسی قرار دهند و دوقطبی «گفت‌وگو - مقاومت» درست کنند؛ از آن سو رسانه‌های غربی در این می‌دمیدند و از این طرف سفارتخانه‌های کاغذی آمریکا در ایران! حالا هم که دنیس راس، مشاور اسبق رئیس‌جمهور آمریکا می‌گوید «باید روحانی را در ایران تقویت و قاسم سلیمانی را تضعیف کنیم» و تمام تلاش‌شان این است که او را از جایگاه ملی و بین‌المللی‌اش به یک بازیگر جناحی ـ‌ سیاسی تقلیل دهند! فارغ از اینکه اگر این پشتوانه مقاومت نبود، آن گفت‌وگو هم حاصل نمی‌آمد و اساسا تفکیک این دو خارج از چارچوب عقلانیت صورت می‌گیرد.
جریانی که فهم غلطی از «منافع ملی» دارد و منافع ملت ایران را با مسیر کاخ سفید هماهنگ می‌کند، رفتارهایش نیز براساس آن صورت می‌گیرد که هرگونه تعارض با منافع آمریکا از بین برود تا کدخدا راضی باشد. در این رابطه می‌توان به مساله FATF اشاره کرد و الزاماتی که پذیرفتن این استانداردها برای ما ایجاد می‌کند. الزاماتی که بیش از هر چیز روابط ایران با سمپات‌ها و گروه‌های تحت حمایت خود را تحت تاثیر قرار می‌دهد، تاثیری که با توجه به این واقعیت که نظام ارزشگذار جهانی در باب تروریسم کاملا بر خلاف بسیاری اصول کلی ما عمل می‌کند، بسیار مخرب خواهد بود و در یک کلام تلاشی است توسط جریان محافظه‌کار و واخورده انقلاب اسلامی برای زدودن همه موارد چالش‌برانگیز ایران با جهان سرمایه‌داری و تبدیل ایران به یک عربستان دیگر و صد‌البته خوش‌آب و رنگ‌تر با باطنی مبتنی بر حکومت یک کاست سیاسی و ظاهری شکیل و در یک کلمه ارتجاعی مورد پسند جهان!

بارها و بارها در همین جریده به اشکال مختلف به حضور قدرتمند یک کاست سیاسی در ساحت قدرت در جمهوری اسلامی ایران اشاره کرده‌ایم و باز باید بارها و بارهای دیگر نیز به این جریان قدرتمند سیاسی بپردازیم، چرا که همانگونه که گفتیم عمده تلاش این کاست سیاسی، باقی ماندن در قدرت است و این اصل اساسی راه را برای هر نوع معامله‌ای توسط آنها باز خواهد کرد. محور اصلی استدلال این جماعت این است که اگر با کنار آمدن با شرایط جهان کنونی و قرار گرفتن در جایگاه چشمداشتی دنیا از ما در نظام تقسیم کار جهانی و برطرف کردن همه نگرانی‌های جهان از ما، می‌شود ماند و حکومت کرد، پس چرا که نه؟! نتیجتا هر آنچه بر خلاف این خواست عمل کند باید مدیریت یا در نهایت حذف شود.
برنامه موشکی و توان بازدارنده نظامی ایران اگر به مذاق جهان خوش نیاید نیز به هیچ وجه از این قاعده مستثنا نخواهد بود و همه ارگان‌ها و افراد داخلی نیز که از نظر دنیای بیرون مشکوک و مشکل‌زا باشند با توسل به همان استاندارد FATF از درون کشور نیز تحریم خواهند شد و همه اینها در همان راستای پذیرفته شدن از طرف جامعه جهانی و ختم به خیر شدن فشارهای خارجی است؛ خیری از همان جنسی که گفتیم یعنی ماندن در قدرت و حکومت کردن همان کاست سیاسی!

در این میان هر آنچه از وجوه دیگر انقلاب اسلامی باقی مانده است و از نظر جامعه جهانی مورد پسند قرار نمی‌گیرد نیز با همان چوب رانده خواهد شد، حتی اگر امنیت ملی را هم از دست بدهیم. همچنان که ابتدا عرض شد اگر نسبت به نقش و توانایی‌های سردار قاسم سلیمانی برای آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و دولت‌های مرتجع منطقه خلیج فارس نگرانی‌های جدی وجود دارد - که براحتی تبدیل به نگرانی‌های جامعه جهانی و سازمان ملل می‌شود - و این ضرورت توسط آنها احساس می‌شود که باید این قسمت از سیاست خارجی غیررسمی ایران شدیدا سرکوب و کنترل شود، پس جای تعجب نخواهد بود این ضرورت از طرف همان جریان داخلی نیز احساس ‌شود و توپخانه رسانه‌ای آنها در آن جهت شلیک خواهد کرد؛ جریانی که روزی منافقانه از قاسم سلیمانی تعریف می‌کند و او را نماد امنیت خود می‌داند اما چون برای او نه قاسم سلیمانی و نه آن ارزش‌های انقلابی و نه حتی امنیت و منفعت ملی هیچ ارزش ذاتی ندارد براحتی به رگبار رسانه‌ای بسته خواهد شد! آن هم حاج‌قاسم سلیمانی که به‌واسطه توفیقات فراوان سپاه قدس در حمایت از مسلمانان و شیعیان در عراق و لبنان و فلسطین و مقابله موثر با تروریست‌های تکفیری در عراق و سوریه به چهره‌ای بسیار محبوب و مقتدر در میان مسلمانان منطقه و ایران تبدیل شده است؛ چهره‌ای که برای تخریب آن بهترین کار همانا تنزل اعتبار وی به میان یک جریان سیاسی و تلاش برای معرفی کردن او به عنوان یکی از کاریزماهای یک جریان سیاسی داخلی است. عملی که نه تنها وی را از وضعیت تاثیرگذار کنونی در عرصه‌ای فراتر از ایران خارج می‌کند، بلکه از جهت دیگر راه تاثیرگذاری احتمالی وی در راستای مقابله با سیاست‌های واپسگرایانه همان ساخت الیگارشیک را نیز می‌بندد و هر نوع نقد از سمت وی به این جریان را با شائبه سیاسی‌کاری همراه می‌کند. در نتیجه هم به عنوان یک پالس مثبت به جامعه جهانی محسوب می‌شود و هم راه را بر خطر احتمالی یک چهره محبوب که می‌تواند برای رای‌آوری آنها چالش‌برانگیز باشد می‌بندد، هر چند چهره مذکور رسما اعلام کند همواره سرباز صفر ولایت و ملت خواهد ماند.
 

خطر براندازي گفتماني نظام اسلامي

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
يکي از ويژگي‌هاي خاص انقلاب اسلامي، متکي بودن آن به فطرت الهي انسان و انگيزش‌هاي ناشي از آن است و همين امر سبب تسري فوق‌العاده پيام و گفتمان اين انقلاب در داخل و خارج از مرزهاي جغرافيايي ايران اسلامي شده است. در حالي كه بيشتر دگرگوني‌هاي سياسي قرن بيستم ماهيتي خشونت‌بار داشت و بعضاً همراه با جبر فيزيکي بود، اما انقلاب اسلامي در مسيري متفاوت، از درون قلب‌ها جوشيد. همين خاستگاه بود که بعدها در نظام اسلامي نيز تبلوريافته و عامل پايايي و اقتدار نظام گرديد.

رمز و راز اين قدرت خاص - که در ادبيات امروز از آن به‌عنوان «قدرت نرم» ياد مي‌شود- را بايستي در مفاهيمي که گفتمان انقلاب اسلامي را شکل مي‌داد، جست‌وجو کرد. مفاهيم اصيلي که از آموزه‌هاي اعتقادي و آرزوهاي تاريخي ملت سرچشمه مي‌گرفت تبلور عيني آنها در اين مرزوبوم از مهم‌ترين رهاوردهاي انقلاب اسلامي بود. به همين دليل هرگونه خدشه در اصالت و معنادهي ناقص و نادرست به اين مفاهيم اصيل مي‌تواند نظام اسلامي را در ادامه راه از دستاوردهاي اين گفتمان محروم سازد. به‌عبارت‌ديگر براندازي گفتماني –که مي‌توان آن را پيچيده و درعين‌حال خطرناک‌ترين نوع براندازي جمهوري اسلامي دانست- خطري در کمين نظام اسلامي است که در بيانات  اخير رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان سپاه نيز تحت عنوان «تحريف اجزاي قدرت نرم نظام» مورد اشاره قرار گرفت.

در ادامه به برخي از مهم‌ترين مؤلفه‌هاي اين گفتمان که در معرض تهاجم براندازانه دشمن و امتداد داخلي آن قرار گرفته است، مي‌پردازيم:

1- استقلال: استقلال از شعارهاي اصيل و ريشه‌دار انقلاب اسلامي بوده که مأخوذ از گفتمان اسلامي و از ديرباز يک آرمان اساسي براي ايرانيان بوده است. در اين ميان برخي جريانات غربگرا و متأثر از پروژه «جهاني‌سازي» آن را تاريخ ‌مصرف گذشته خوانده و آن را مترادف «انزواطلبي» مي‌دانند. اين در حالي است که استقلال عامل هويت‌بخش براي تمدن ايراني از گذشته تاکنون بوده و نفي آن در شرايطي که در جهان نابرابري‌ها به سر مي‌بريم جز «باخت» براي ما معنايي ندارد.

البته روشن است که جريان متأثر از شبکه همکار داخلي غرب، با هدف تسري يافتن رويکرد متابعت از دشمن و ادغام در هاضمه سيري‌ناپذير سلطه جهاني، با پوشش‌هاي فريبنده، مي‌کوشد از اساس «وابستگي» را تئوريزه نمايد و آن را جايگزين مفهوم والاي استقلال نمايد.
بر همين اساس گاه شنيده مي‌شود که نگاه به درون و ايستادن روي پاي خود نفي مي‌شود و نتيجه آن اين است که براي تأمين يک امر ساده - همچون غذايي که در ناوگان ريلي توزيع مي‌شود - به سراغ شرکت‌هاي خارجي مي‌روند.

2- آرمان‌گرايي:  آرمان‌گرايي از اصول اساسي انقلابي‌گري است و انقلاب‌ها فارغ از تنوع در گرايش‌هاي فکري‌شان، يک وجه مشترک دارند و آن آرمان‌گرايي است. اصولاً آرمان‌گرايي در ذات طبع استکمالي انسان نهفته است و بدون آن رکود و پسرفت بروز خواهد کرد. بااين‌حال غرب سلطه‌گر که با کمک تئوريسين‌ها و استراتژيست‌هاي خود به دنبال پايان تاريخ دانستن «ليبراليسم» است و هرگونه تحول فکري در پساليبراليسم را برنمي‌تابد، مي‌کوشد، آرمان‌گرايي را به‌مثابه «خردگريزي» و «توهم» قلمداد کند و شبکه داخلي همکار آن نيز قله مطلوبي که براي جامعه ترسيم مي‌کند، قرار گرفتن در مدار نظام سلطه است.
از اين‌رو با چماق «عقلانيت» و «خردگرايي» به «آرمان‌ها» حمله و هرگونه خلاقيت و تلاش براي پيمودن مسير برخلاف نسخه‌هاي تجويزي غرب سرکوب مي‌شود.
تلاش اين جريانات حول اين مأموريت قرار مي‌گيرد که با اين غيرعقلاني معرفي کردن «آرمان‌گرايي»، صفت پويايي در جامعه جاي خود را به رکود غرب‌زدگي بدهد.

3- عدم اعتماد به دشمن:  يکي از آموزه‌هاي عقلاني، عدم اعتماد به‌طرف مقابلي است که در حال دشمني ورزي است و در جهان «نابرابري‌ها» و دوره «استعمار فرانو» اين گزاره معناي دقيق‌تري مي‌يابد. بااين‌حال زماني که دشمن از در تزوير وارد شده و به‌ اصطلاح «دست چدني را در زير دستکش مخملي خود پنهان مي‌کند»، معادله‌ها بر هم ريخته و غفلت بر عناصر ضعيف‌النفس غلبه پيدا مي‌کند.

گاه يک لبخند فريبنده يا دستي که به ادعاي دوستي دراز شده است، ممکن است عده‌اي را به‌اشتباه بيندازد که دشمن تغيير کرده و نيازي به بدبيني گذشته نسبت به آن نيست. حتي گاه اين خوش‌خيالي با نوعي غرور کاذب به توانايي‌هاي خود همراه مي‌شود و هرچه بيشتر انسان يا جامعه را در ورطه غفلت فرومي‌برد. حال‌آنکه اينجا بايد پرسيد کدام رفتار دشمن تغيير کرده است که «سهل‌انديشي» و «خوش‌باوري»، جايگزين «عدم اعتماد» شده است؟
در واقع اگر با دقت به مسئله نگريسته شود، اين سهل‌انديشي در تضاد کامل با عقلانيت است، اما قلم‌هاي وابسته و تئوري‌پردازان جيره‌خوار يا بي‌جيره و مواجب غرب، تحت عناويني همچون «توهم توطئه» اين خوش‌خيالي را کاملاً علمي و عقلايي ترسيم مي‌کنند.

جالب اينجاست که جامعه ما بارها و بارها مورد گزند دشمن فريبکار واقع‌ شده، اما هر بار از مرور زمان و عدم پايايي حافظه کوتاه‌مدت، سوءاستفاده شده و چنين القا مي‌گردد که چرا نبايد «تعامل با دشمن» را امتحان کنيم و بعد از گذشت اندي، معلوم مي‌شود که دشمن همان است که بود.  اين جابه‌جايي گفتماني يعني جايگزيني «سهل‌انديشي» و «خوش‌بيني کاذب» به‌جاي «دشمن‌شناسي» و عدم اعتماد به آن، هم جاپاي مطمئني براي دشمن در داخل ايجاد مي‌کند و بسترساز نفوذ است، هم امنيت ملي و ثبات جامعه را به مخاطره مي‌افکند و خداي‌ناکرده مي‌توان زمينه ضربه‌پذيري از ناحيه غافلگيري دشمن را داشته باشد که قطعاً لطمات آن جبران‌ناپذير است.
آنچه اشاره شد، تنها بخشي از مهم‌ترين مؤلفه‌هاي گفتماني است که مورد تهاجم دشمن قرار گرفته و مي‌گيرد و علاوه بر آن بايد همه اين مؤلفه‌ها احصا گردد، ضروري است جبهه مؤمن انقلابي و نهادهاي حافظ انقلاب به سنگري مستحکم در مقابل اين تهاجم براندازانه گفتماني تبديل شوند.
 
 
 وارونگی آماری در دانشگاه ها

محمد زینالی اناری در ایران نوشت:
سرآغاز مهر مصادف با انتشار خبری است که در آن صحبت از وارونگی آمار جامعه علمی به ‌میان می‌آید اتفاقی که دیر زمانی است آغاز شده است.

یعنی اینکه دختران جامعه ایران دیگر در آرزوی شوهرداری صرف و باریدن هنرهای خانگی از انگشتان دست خود نیستند. آنها شاید بتوانند به انسان تک ساحتی تبدیل شوند که در بازار کار مشغول کاری باشند. اما آیا برای 57 درصد از ورودی‌های دانشگاه اجازه اشتغال در بازار کار نیز به همان نسبت موجود است؟ بازتاب تغییر در مشارکت دختران در ورود به دانشگاه نشان از تغییرات فرهنگ در ساختار جنسیتی اجتماعی شدن می‌دهد. شاید بتوان این موضوع را نشأت گرفته از برابری آموزش‌ پذیری زنان در حقوق حداقلی شهروندی و شکستن پندارهای پدرسالارانه در خانواده ایرانی دانست.

به‌هرحال امروز می‌توان گفت دختران نیز مدتی است از دغدغه در خانه ماندن رها شده و به معنای واقعی شهروند شده‌اند و این می‌تواند نویدی ارزشمند برای بازگشت بیشتر زنان به بطن جامعه باشد.

اما باید گفت وارونگی در برابری آموزش در حالی صورت گرفته که نشان می‌دهد این وارونگی در اشتغال تا مدت‌ها میسر نخواهد شد. زیرا هم‌اکنون وضعیت بازار کار از این آمار فاصله داشته و مدت‌هاست خروجی تقریباً عادلانه دانشگاه‌ها در بازار کار مورد پذیرش واقع نمی‌شود. از طرفی با توجه به ویژگی‌های تثبیت شده نقش اجتماعی برای مردان، زنان و دختران شاغل از درآمد به مراتب پایین‌تری از مردان بهره‌مند می‌شوند چه رسد به اینکه مدت‌هاست بسیاری از زنان و در مواردی برخی از مردانی که نیاز عاجل به اشتغال دارند مورد سوءاستفاده اقتصادی واقع می‌شوند. شاید بتوان نتیجه گرفت برابری در حوزه آموزش عالی همزاد با پذیرش حقوق کامل شهروندی زنان نبوده است. در چنین شرایطی که برنامه‌ریزی برای ورود زنان به بازار کار با وارد شدن آنان به دانشگاه هماهنگ نبوده و خیل کثیری هم عملکرد دانشگاه‌ها را فاقد کارکرد لازم در جامعه می‌دانند، در این شرایط عمده دختران فارغ‌التحصیل چاره‌ای جز بازگشت به نگرش‌های سنتی برای زندگی و نگریستن به عمر تلف شده خود ندارند. شاید این نه به علت برابری در آموزش عالی که به‌ دلیل گسترش بی‌رویه دانشگاه‌ها و توجیه درآمدهای ناشی از هزینه سرانه آموزش برای کاربران دانشگاهی است. شاید به‌جای عدالت، رواج کلاس‌های کنکور و فروش کتاب‌های کمک درسی و کلاس زبان و رقابت برای منزلت اجتماعی خانواده‌ها موجب افزایش مخاطبان دانشگاه اعم از هر جنسیتی شده است. همین بازار کاری که از حضور زنان در کلاس‌های متنوع آموزش عالی و کمک درسی سود می‌برد فرصت حضور آنان در بازار کار و افزایش کیفیت زندگی را به شهروندان زن نمی‌دهد.

امید است برای رفع چنین پیشامدهایی در خصوص برنامه‌ریزی برای کارکرد مطلوب دانشگاه یعنی ورود فارغ‌التحصیلان زن به بازار کار چاره‌اندیشی کرد و این مهم مقدور نیست جز با سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی هدفمند سیاستگذاران و تصمیم‌گیران حوزه علم و اشتغال.
 
 
 نقد یا تخریب

محمدتقی فاضل‌میبدی در شرق نوشت:
حمله‌های تخریب‌کننده‌ای که علیه این دولت - یازدهم- انجام شده و می‌شود، بیش از نقد‌های سازنده‌ای است که باید انجام می‌شد. در فرهنگ رسانه‌ای ما - اعم از صداوسیما و نشریات و گفتارها-غالبا یا تهاجم به فرد است یا تملق از فرد. نقد به معنای واقعی کلمه، کمتر دیده می‌شود. تردیدی نیست که این دولت در کنار گام‌های ارزنده‌ای که در سیاست خارجی برداشته و رویکرد سازنده‌ای که از خود نشان داده و ادبیات دیپلماسی درستی که در عرصه سیاست خارجی به کار برده است، نارسایی‌هایی در حل مشکلات داخلی به‌ویژه در عرصه اقتصادی و معضل رکود داشته است. انتظار جامعه در عرصه اقتصاد و امنیت داخلی و توسعه سیاسی بیش از چیزی است که در این دولت انجام شده است. در کنار این نقد نیز باید موانعی را که دولت در پیشبرد اهداف خود دارد، در نظر داشت. قطعا حل مشکلات اقتصادی بدون سرمایه‌گذاری خارجی در عرصه‌های تولید ممکن نخواهد بود و سرمایه‌گذاری خارجی و جذب سرمایه نیز با پاره‌ای از ناامنی‌های رسانه‌ای و جاروجنجال‌های سیاسی میسر نمی‌شود. انتظار مردم در این کشور خیلی بالاتر از اختیار دولت است؛ یعنی نمی‌توان از نبود توازن میان اختیارات دولت و توقعات مردم چشم‌پوشی کرد. یکی از فواید دموکراتیک‌بودن دولت در دنیای امروز آزادبودن نقدهای سازنده‌ای است که صورت می‌گیرد.

نقد سازنده در ساحت قدرت‌ها باعث بقای یک نظام دموکراتیک خواهد بود و کشور را به‌ جلو خواهد برد و تضارب آرا موجب کشف حقیقت‌ها می‌شود. می‌توان گفت در ادبیات سیاسی ما نقد دولتمردان به معنای واقعی آن نهادینه نشده است. تهاجم‌ها و تملق‌ها متوجه فرد است و کمتر از قانون سخن در میان است. در چنين جامعه‌اي، نقد سازنده نمی‌تواند صورت بگیرد. ممکن است بخشی هر نوع نقدی را توطئه قلمداد کند و بخشی دیگر هر نوع تهاجم و ادبیات را نقد به حساب آورد. معلوم نیست که حد و مرز میان نقد و تخریب را چه کسی یا چه نهادی باید تعریف کند. برای مثال برخی روزنامه‌ها  راجع به برجام، با اینکه حمایت رهبری را به همراه داشت، انواع و اقسام تیترهای ناامید‌کننده و گزنده را برای سیاه‌نمایی برگزیدند و تمام آن را سیاه و منفی نشان دادند؛ چراکه دولت فعلی، دولت برخاسته از میان جریان مطلوب آنان نبود. بنابراین به جای نقد سازنده، منافع ملی را هدف گرفتند؛ با اینکه در مسئله برجام کاری برخلاف قانون انجام نشد. پرواضح است؛ اگر پای منافع ملی و حفظ آبروی نظام در میان بود، سزاوار بود به دولت پیشین این نوع نقد‌ها وارد می‌شد. بر کسی پوشیده نیست ضرر و زیانی که دولت گذشته بر کشور وارد کرد و ما را در ورطه تحریم‌ها انداخت، از لحاظ اقتصادی و فرهنگی به این زودی‌ها جبران‌شدنی نیست. شگفت اینکه برخی رسانه‌ها در تیتر‌های خود، تحریم‌ها را سازنده می‌دانستند و امروز در نکوهش این دولت او را «خودتحریم» می‌نامند. يكي از خطيبان موقت جمعه تهران در مسجد سیداصفهان گفت: «جنگ برای ما یک نعمت بود و تحریم‌ها نیز یک نعمت برای ما محسوب می‌شود، متأسفانه رفع تحریم‌ها نه‌تنها سازنده نیست بلکه موجب افزایش اسراف و اشرافی‌گری و ورود اجناس و کالاهای لوکس به داخل کشور می‌شود». او که یک جریان فکری را نمایندگی می‌کند، رفع تحریم‌ها را موجب افزایش اسراف می‌داند. چرخ‌های اقتصاد و صنعت حمل‌ونقل و هواپیما اگر به دلیل رفع تحریم‌ها رونق بگیرد و جان انسان‌ها از خطر نجات یابد، در نگاه این‌دسته از منتقدان اشرافی‌گری تلقی می‌شود. یعنی با این نگاه باید به رئیس‌جمهور قبل دست‌مریزاد گفت که باعث ایجاد این تحریم‌ها شد و به صدام و قدرت‌هایی که در ادامه جنگ با او همکاری می‌کردند، خسته نباشید گفت که نعمت جنگ را برای ما فراهم کردند. اين‌گونه سخن‌گفتن و در تریبون‌های عمومی برای سیاست‌های داخلی و خارجی خط‌و‌نشان‌کشیدن، کشور را به حاشيه می‌برد. به گفته مولوی: عالمی را یک سخن ویران کند. شاهدیم که در آستانه انتخابات، هجوم‌های رسانه‌ای شدت گرفته؛ از قراین معلوم است که صداوسیما نیز در نظر دارد تفکر خاصی را در تخریب دولت نمایندگی کند. ممکن است این برخوردهای غیرسازنده یا بهتر است بگوییم تخریب‌کننده، روز‌به‌روز شدت یابد. تیتر برخی رسانه‌ها در این روزها در مسئله قرارداد مبارزه با پول‌شویی «fatf» فاقد نقد سازنده‌ای بود که انتظار می‌رفت و سوژه‌ای شد تا دولت را از اعتبار ساقط کند. تا جایی که برخی که تلفظ آن را هم درست نمی‌دانند، دولت را به باد انتقاد گرفتند. پیشنهاد ما این است که دولت به نقد‌های سازنده، به‌ویژه در مسائل اقتصادی، توجه بیشتری داشته باشد و اقدام عملی کند و در برابر موانع نیز بایستد و در برابر هجمه‌های جهت‌دار و تخریب‌کننده اعصاب خود را کنترل کند و در حد ممکن واکنشی از خود نشان ندهد. چراکه هرکس بیشتر سخن بگوید، ضریب خطایش بالاتر است.
 

 تبعيض ويرانگر

عباس عبدي در اعتماد نوشت:
در هر جامعه‌اي حدي از نابرابري‌هاي گوناگون وجود دارد. نابرابري در بهره‌مندي از امكانات زندگي بيشتر به چشم مي‌آيد، ولي اين نابرابري تا حدي قابل درك و حتي طبيعي است. هرچند در شرايطي و نيز وقتي از حد معيني گذشت، غيرقابل تحمل مي‌شود كه جزييات اين شرايط و حد معين موضوع بحث اين يادداشت نيست، فقط مي‌خواهد بر اين نكته تاكيد شود كه مردم با اصل نابرابري در جامعه مشكل چنداني ندارند، ولي برخي نابرابري‌ها و تبعيض‌ها وجود دارند كه منطقا قابل پذيرش نيست و اثرات تخريبي و ويرانگر دارد. براي مثال اگر برويم در صف نانوايي و شلوغ باشد، آن را تحمل مي‌كنيم. اگر بگويند به علت كم بودن خمير، به هر نفر يك نان مي‌رسد، باز هم قابل تحمل و پذيرفتني است. ولي اگر در همين حين يك نفر خارج از نوبت بيايد و يك نان يا بيشتر بگيرد و برود صداي همه در مي‌آيد، چون اين را تبعيض ناروا مي‌دانند. اين تبعيض است كه افراد و شهروندان را به تناسب؛ شورشي يا منزوي يا منفعل مي‌كند. وجود اين نوع تبعيض‌هاست كه شهروندان را نااميد و نسبت به جامعه بيگانه مي‌كند و حس تعلق اجتماعي و اعتماد و در نهايت سرمايه اجتماعي را از ميان مي‌برد. اين نابرابري‌ها ايجاد كينه و نفرت مي‌كنند. در حالي كه نابرابري‌هاي اقتصادي لزوما چنين نيستند، حتي مي‌توانند به موتور محرك براي كوشش اقتصادي تبديل شوند. اين تبعيض‌ها مصداق آن روايت مشهور است كه جامعه با كفر مي‌ماند ولي با ظلم نه. بدترين مصداق ظلم، تبعيض‌هاي ناروايي است كه جامعه و فرد از منظر ذهني به آن تن نمي‌دهند.

اجازه دهيد مصداقي‌تر بحث شود. چندي پيش دختر دبيرستاني يكي از دوستانم با ناراحتي پديده‌اي را براي پدرش شرح مي‌دهد و از او مي‌خواهد كه در اين زمينه مطلبي بنويسد و هنگامي كه به بي‌اثر بودن درخواستش پي مي‌برد، از او مي‌خواهد كه حداقل به بنده بگويد كه مطلبي بنويسم! ماجرايي كه او شرح مي‌دهد درباره دختر يكي از افراد شناخته شده سياسي و صاحب نفوذ است. بنابه قول و برداشت فرزند دوستم: «به توصيه پدر صاحب نفوذ، فرزند او را در بهترين جاي كلاس مي‌نشانند، وقتي بچه‌ها اعتراض مي‌كنند مي‌گويند چشمش ضعيف است. بچه‌ها مي‌گويند اگر چشمش ضعيف است چرا از رديف اول به رديف دوم يا سوم منتقل مي‌شود؟ اين رديف وسط است و كولر هم خنك مي‌كند هم باد آزاردهنده‌اي ندارد. تا اينجا را ناظم مدرسه عمل مي‌كند. بعد از اين يكي از دوستان آن دانش‌آموز را به درخواست پدر همين دانش‌آموز از جاي ديگري به اين كلاس مي‌آورند و يكي از بچه‌ها را جابه‌جا مي‌كنند كه اين دو كنار هم بنشينند. باز بچه‌ها اعتراض مي‌كنند. خلاصه ماجراهاي طولاني دارد و كار به مدير مي‌كشد. در نهايت اعتراضات به جايي نمي‌رسد و جاي آن دو نفر تثبيت مي‌شود. بچه‌ها نيز براي مقابله اين دو را در انزوا قرار داده‌اند و براي مسائلي كه پيش مي‌آيد به قول خودشان «تيكه تپل» مي‌اندازند كه به بابات بگو اين را هم حل كند.» درباره اينكه واقعيت ماجرا چيست قضاوتي نمي‌خواهيم بكنيم، ولي اينكه رفتاري انجام شود كه يك يا دو دختربچه بيگناه را در محيط كلاس منزوي و همه كلاس را عليه آنان متحد كنيم، كمترين اثر منفي اين تبعيض است. جالب اينكه اين تبعيض و مبارزه با آن را، دانش‌آموزان كلاس به نوعي رنگ سياسي نيز داده‌اند. آن دو دختر نوجوان اكنون در شرايطي هستند كه بيش از هميشه نيازمند ايجاد رابطه صميمانه با هم‌سن‌وسالان خود در مدرسه هستند، ولي به دليل يك تبعيض نه چندان مهم، نه تنها آن دو نفر بلكه يك مجموعه از دانش‌آموزان را دچار اختلال فكري و رفتاري مي‌كنيم و نگرش آنان را به همه امور از جمله سياست، كينه‌ورزانه و مبارزه‌جويانه مي‌كنيم. چنين فضايي به راحتي زمينه را براي قطع تعلق‌خاطر دانش‌آموز به مدرسه فراهم مي‌كند و سبب مي‌شود كه دانش‌آموزان آنجا را خانه خود ندانند و مهم‌تر اينكه دانش‌آموزي كه تبعيض به نفع او صورت گرفته نيز جز زيان از اين وضع نصيبي نمي‌برد. حالا از اين نمونه بگذريم و به مورد عمومي‌تري بپردازيم. يك نشريه به خود حق مي‌دهد كه با بدترين كلمه، تعدادي از شهروندان و هنرمندان كشور را خطاب قرار دهد. تا اينجاي كار، قابل تحمل است، ولي وقتي اين نشريه توقيف مي‌شود، اين توقيف عملي نمي‌شود در حالي كه براي نشريات ديگر با تخلفات به مراتب كوچك‌تر حكم اجرا مي‌شود، در چنين شرايطي آن حسِ تبعيضِ ويرانگر به وجود مي‌آيد. در نهايت نتيجه چه شد؟ اينكه در ادامه اقدامات قبلي خودشان، بدترين اتهامات را متوجه برخي از اين هنرمندان مي‌كنند، كه نفس انتشار آنها جرم است، چه رسد به اينكه اتهامات غيرقابل اثبات است.

 آن هم در جامعه‌اي كه به لحاظ حقوقي پيگيري اين اتهامات حتي در دادسرا هم ممكن نيست و بايد مستقيم در دادگاه طرح بحث كرد، ولي به يكباره به صورت داستان‌هاي ممنوعه در نشريه عمومي منتشر مي‌شود. موضوع آن قدر زشت و غيرقابل تحمل است كه بيش از هر كسي صداي اعتراض منتقدان آن هنرمندان بلند مي‌شود و اين اقدام را محكوم مي‌كنند تا حداقل موضع خود را در برابر اين تبعيض روشن كرده باشند. تخم كينه و نفرت و حس انتقام‌گيري كه اين تبعيض در جامعه مي‌پاشد، ويرانگرتر از آن است كه به تصور افراد ساده انديش در‌آيد. مساله اين است كه فرض كنيم در بدترين حالت عده‌اي چنين رفتارهايي هم داشته باشند. خوب از طريق قانون و مثل يك صاحب قدرت باشخصيت رفتار كنيم. در اين صورت بعيد است كه هيچ‌كس متعرض برخورد قانوني شود. ولي هنگامي كه يك شهروند مي‌بيند كه برخي افراد از طريق بي‌نظمي و بي‌قانوني در پي زدن آنان هستند و نظم سياسي نيز از او دفاعي نمي‌كند دچار بحران رفتاري مي‌شود. البته بنده در يك يادداشت ديگر ريشه اين نحوه برخورد را در اين نشريه تحليل خواهم كرد كه آنان هم به بن‌بست رسيده‌ و مستاصل شده‌اند. نمونه‌هاي ديگر از اين تبعيض‌ها را هم مي‌توان ديد. حتي ممكن است يك اقدام را بتوان با چارچوب‌هاي قانوني توجيه كرد، ولي تبعيض ويرانگر به دليل عدم اجراي قانون در موارد مشابه خود را بروز مي‌دهد. وقتي نشريه هتاك فوري رفع توقيف مي‌شود، در عين حال افشاگر واگذاري املاك شهرداري و مردم، روانه زندان مي‌شود، چه حسي را در مخاطب ايجاد مي‌كند؟ نيازي به توضيح نيست، شما كه اين متن را مي‌خوانيد، حس خودتان را متوجه مي‌شويد.
 
 
کم آورندگان خط مبارزه

در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
قدرت بازدارندگی و توان هجومی ایران دو‌عامل اصلی اقتدار و امنیت کشور و ناتوانی دشمن در ضربه زدن به آن است. در دوران استقرار نظام اسلامی، دشمنان انقلاب بارها کوشیده‌اند تا راهی برای ضربه زدن پیدا کنند، اما توطئه‌های بیرونی و درونی باوجود این قدرت دفاعی، هیچ‌کدام راهی به نتیجه نبرده و ناکام مانده است. کشوری با جایگاهی چنین حساس، غیرعقلانی است که از توان نظامی و قدرت دفاعی محروم بماند یا راه برون‌رفت از مشکلات را در خانه دشمنان خود جستجو کند!

اظهارنظرهای عجیب و غریبی همچون تخطئه توان موشکی و مترادف دانستن پیشرفت کشور با تعطیلی سازمان‌های نظامی و دفاعی یا اعتماد قلبی به آمریکا و اردوگاه دشمن که آنها در برابر ما انعطافی نشان دهند آن هم از ناحیه کسانی که خود سال‌ها مصدر امور امنیتی و اجرایی کشور بوده‌اند، حاکی از انسداد فکر یا کم‌آوردن آنها از ادامه راه مبارزه است. چنین اشخاصی نه از سوی نظام بلکه درنتیجه رفتارهای خودشان، به پایان حیات سیاسی‌شان نزدیک شده‌اند و دست‌یازیدن به چنین حاشیه روی‌های ناموزونی، نشانه مهمی از چنین واقعه‌ای است.