سرویس سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
سنگرهای کلیدی آمریکا و سنگربانهای داخلی
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
«اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح میکند» این عبارت آشنا را - تقریبا- همه میشناسند و کمتر اهل نظری است که اهمیت این جمله و درجه احتمال وقوع و تحقق آن را نادیده بگیرد. الان هم میتوانیم بگوییم همه دعواهایی که در منطقه غرب آسیا و دورتر از آن مشاهده میکنیم در واقع دعوایی است که برای عدم تحقق این عبارت راهبردی حضرت امام خمینی به راه افتاده است. البته جدای از دعوای خونینی که به آن اشاره شد یک دعوای مسالمتآمیزتری! هم برای عدم تحقق آن عبارت استراتژیک و به تعبیر درستتر جلوگیری از فروپاشی سنگرهای کلیدی جهان پیش پای اسلام و انقلاب اسلامی در جریان است و هزار البته اسلام و انقلاب اسلامی، سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. در این زمینه گفتنیهایی وجود دارد:
«اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح میکند» این عبارت آشنا را - تقریبا- همه میشناسند و کمتر اهل نظری است که اهمیت این جمله و درجه احتمال وقوع و تحقق آن را نادیده بگیرد. الان هم میتوانیم بگوییم همه دعواهایی که در منطقه غرب آسیا و دورتر از آن مشاهده میکنیم در واقع دعوایی است که برای عدم تحقق این عبارت راهبردی حضرت امام خمینی به راه افتاده است. البته جدای از دعوای خونینی که به آن اشاره شد یک دعوای مسالمتآمیزتری! هم برای عدم تحقق آن عبارت استراتژیک و به تعبیر درستتر جلوگیری از فروپاشی سنگرهای کلیدی جهان پیش پای اسلام و انقلاب اسلامی در جریان است و هزار البته اسلام و انقلاب اسلامی، سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. در این زمینه گفتنیهایی وجود دارد:
1- ساموئل هانتینگتون که بعدها به یکی از ستونهای اصلی شکلدهنده به دولت جنگافروز بوش تبدیل شده بود، در اواسط دهه 1980 یعنی در زمانی که جنبشهای اسلامگرای متاثر از انقلاب اسلامی یکی یکی در جوامع سنی و شیعه سر برمیآوردند و پهنه آسیای غربی که اصلیترین منطقه جهان اسلام است را دربر گرفته بود، در یک پژوهش راهبردی پیشبینی کرد که در آیندهای نزدیک نبرد خونین غرب با «اسلام سیاسی» شروع و در آن سرنوشت قدرت و تمدن غرب تعیین میشود. هانتینگتون فقط یک استاد دانشگاه و یا پژوهشگر نبود که بر اساس یافتههای پژوهشی سخنی گفته باشد در واقع او یک عضو تعیینکننده در حلقهای 400 نفره بود که تحت مدیریت «پل ولفوویتز» با پیشبینی آینده که از پشتوانه اطلاعاتی سرویسها و سفارتخانههای غرب و عوامل محلی مرتبط با آنها در جهان اسلام برخوردار بود، جنگهای خونین متنوعی را برای غلبه بر مسلمانان و جلوگیری از سقوط سنگرهای کلیدی غرب پیش پای اسلام انقلابی طراحی کرده و نقشه راه آن را با تمام جزئیات تهیه کردند و از سال 2000 به اجرا گذاشتند بنابراین آنچه پس از آن و تا امروز و تا دهههای بعد از درگیری و جنگ در این منطقه اتفاق میافتد در واقع هر کدام پازلهایی از آن طرح و نقشه راه است. اما البته نباید تصور شود که نتیجه این جنگها و درگیریها هم دقیقا و یا اکثرا مطابق با طراحی و نقشه راه غرب است از قضا بنا به دلایلی که به آن اشاره خواهد شد، روند تحولات در آسیای غربی و شمال آفریقا در بیشتر موارد در نقطه مقابل طراحی و نقشه راه آن کمیته 400 نفره است.
2- به موازات طرح و نقشه راه «جنگ تمدنها»، یک جریان در متن جهان اسلام که غرب و نظامهای ناشی از مدنیت آن را یک «واقعیت غیرمتخاصم» با جهان اسلام معرفی میکند، الگویی را معرفی کرد که در یک کلمه، «سازش» بین غرب و اسلام بود. این جریان از قدیم در متن جهان اسلام وجود داشت و اشخاص و دستههای مختلفی در هر بخش از جهان اسلام آن را نمایندگی میکردند و - تقریبا - همه آنها با خود غرب و کانونهای متصل به حکومتهای انگلیس و آمریکا در ارتباط مستقیم بودند و در ابعاد مختلف از سوی دولتهای شاخص غربی حمایت هم میشدند که یکی از جنبههای آن دفاع تمامقد محافل قدرت غرب از آنان در زمانهایی که از سوی جوامع اسلامی زیر سؤال قرار میگرفتند بود. اگر بخواهیم فهرستی از آنان از پاکستان تا مراکش را فقط اشاره کنیم طولانی میشود. غرب در طول حدود 100 سال گذشته با کمک همینها هر حرکت دینمدارانه و استقلالطلبانه در مجامع اسلامی را ناکام گذاشته و یا به انحراف کشاندهاند که عقیم گذاشتن نهضتهای مشروطیت و نفت در ایران از جمله آنهاست.
در دورهای که در آمریکا طرح و نقشه راه جنگ تمدنها و در واقع راهاندازی جنگهای خونین علیه «اسلام انقلابی» دنبال میشد- که تا دهههای آینده هم استمرار خواهد داشت- این جریان بطور جدیتر به میدان آمد و نظریه سازش بین غرب و اسلام را مطرح کرد. جلوه این موضوع در ترکیه و در بین مجامع ترکتبار آسیای مرکزی و آناتولی، «انطباق فرهنگی و رهیافتی غرب و اسلام» بود که توسط «فتحالله گولن» و از طریق حدود 1200 مدرسه او در مناطق ترکتبار و حتی فراتر از آن در بسیاری از کشورهای عربی و آسیایی مسلمان دنبال میشد، در واقع گولن از طرف غرب مأموریت داشت تا به مسلمانان بگوید اگر جنگ خونین نمیخواهید آن دسته از عناصر فرهنگی اسلام که در تعارض با رهیافتها و بنیانهای سیاسی غرب است را کنار بگذارید. در ایران که کانون اصلی «اسلام انقلابی» بود، این جریان ایده «گفتوگوی تمدنها» را مطرح کرد. اگر به نطقهای سیدمحمد خاتمی- رئیسجمهور اسبق- در سازمان ملل و بخصوص نطق او در شهریور 1378- زمانی که این ایده را در مجمع عمومی بیان نمود- نگاه بیندازیم درمییابیم که هشدار اصلی این ایده، ترک مخاصمه و همکاری بین مسلمانان و غرب و به عبارت واضحتر بین ملتهای مسلمان و ارتش آمریکا بود و از آنجا که این طیف در اظهارات مختلف، مقاومت مسلمانان در برابر ارتش آمریکا را غیرممکن و در افتادن با شاخ گاو میدانند، بنابراین در واقع ایده این جریان تسلیم شدن مسلمانان در برابر جنگی بود که به زودی در جایجای جهان اسلام از فلسطین و لبنان تا افغانستان و پاکستان راه میافتاد. پس ایده گولن و خاتمی و جریانات مشابه دیگر از مصر تا بنگلادش و اندونزی یکی بودند.
بعضی خواستهاند ایده امثال گولن و خاتمی در موضوع مواجهه غرب و اسلام را یک ابتکار مفید برای جلوگیری از جنگ غرب علیه جهان اسلام معرفی کنند ولی واقعیت این است و یا حداقل آنچه در عمل اتفاق افتاد این است که این ایدهها از آنجا که مقاومت مسلمانان در برابر سیاستهای غرب را بیفایده و بینتیجه معرفی میکرد، جادهساز ماشین جنگی غرب علیه جهان اسلام شد. اما اگر آنچه به آن اشاره شد یک ماجرای صرفاً تاریخی بود، فقط از جنبه عبرت اهمیت داشت ولی با کمال تأسف باید بگوییم این جریان همین الان و علیرغم جنگهای خونینی که اتفاق افتاده و طی آن میلیونها مسلمان مظلوم کشته و مجروح و بیخانمان شدهاند، هنوز از لزوم سازش مسلمانان با غرب سخن میگویند و تا حد زیادی در مجامع مسلمان پیش هم رفتهاند. تنها یک برگ از کتاب چند هزار صفحهای این جریان، نطق اخیر نماینده ایران در سازمان ملل است که صلح و دمکراسی را مهمترین نیاز مسلمانان در مواجهه با غرب معرفی کرد!
3- در این مدت اگرچه در مواردی آمریکاییها به مدد جریانات داخلی در جهان اسلام توانستند از سقوط بعضی از «سنگرهای کلیدی» ممانعت به عمل آورند اما در عین حال از آن طرف، «اسلام انقلابی» به موقعیتهای برجستهای دست پیدا کرده و بعضی از سنگرهای کلیدی را فتح و بعضی را به محاصره خود درآورده است.
کم نیستند کسانی که- البته با نگاهی که با ادبیات نظام سلطه تناسب دارد نه با نگاه عزتمدار اسلام- میگویند ایران امروزه بر منطقه وسیع و حساسی از غرب آسیا که تا همین دو دهه پیش مرکز اصلی قدرت آمریکا به حساب میآمد، سیطره پیدا کرده و یک جبهه منسجمی را به وجود آورده است. کم نیستند کسانی که معتقدند فلسطین که با طرحهای پیدرپی سازش قرار بود دیگر نامی از آن نماند، آزاد خواهد شد. کم نیستند کسانی که حفظ سوریه و نظام سیاسی آن را در حالی که آمریکا و عوامل و متحدانش برای فروپاشی آن به هر وسیلهای متوسل شدند، به یک معجزه شبیهتر میدانند و کم نیستند کسانی که معتقدند سربرآوردن انصارالله در یمن طلیعه سقوط وهابیت و آلسعود به عنوان مهمترین سنگر غرب در قلب جهان اسلام است. در واقع دو سنگر کلیدی که سقوط آنان به سقوط دهها سنگر دیگر غرب در این منطقه منجر خواهد شد، رژیم صهیونیستی و رژیم وهابی سعودی است. این دو امروز در محاصره اسلام انقلابی است از این رو همین دو روز پیش از یک سو یک مقام صهیونیستی گفت ما بر مصر و اردن غلبه کردهایم و با پیمان کمپدیوید و وادی عربه پیروزی خود را تثبیت کردهایم ولی هم اینک با سه دشمن مهمتر ایران، حزبالله و سوریه مواجهایم و قادر نیستیم آنان را وادار به پذیرش خود کنیم. از سوی دیگر حدود 15 روز پیش «محمد بن سلمان» وزیر جنگ سعودی گفت ما درگیر جنگ پرهزینهای شدهایم ولی چون امنیت و موجودیت ما در گرو پیروزی در این جنگ است، به آن ادامه میدهیم.» بنابراین کاملاً واضح است که غرب اگر چه نزدیک به دو دهه جنگیده تا سنگرهای کلیدی خود را حفظ کند و برای آن هزینههای سنگینی داده اما نه تنها به آن دست نیافته است، بلکه بیش از گذشته، خطر را بیخ گوش خود احساس میکند.
4- آمریکا برای جلوگیری از سقوط سنگرهای کلیدی خود در غرب آسیا، کماکان بیش از جنگافزار خود که ناکافی و ضعف کارآمدی آن به اثبات رسیده است، به فعل و انفعالات درون جهان اسلام و درون مرکزیت «اسلام انقلابی» چشم دوخته است. از اینرو هر نوع اقدامی داخلی که نشاندهنده تضعیف توانایی مقاومت ایران و جهان اسلام در برابر جنگ آشکار غرب علیه ایران و اسلام است را باید جادهساز حفظ سنگرهای کلیدی غرب دانست.
چرا عربستان اصرار دارد حج را سیاسی کند؟
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
روابط ایران و عربستان به نحوی است که می توان گفت این روابط تاکنون یا لااقل در 25 سال اخیر (بعد از جنگ تحمیلی ایران و عراق) تا این اندازه تنش نداشته است. برای ترسیم بهتر فضای میان دو کشور 3 موضوع را باید مدنظر داشت:
اول: عربستان سعودی بعد از سقوط صدام و کنار رفتن دوستان آل سعود از سیطره بر مردم عراق و روی کار آمدن دولت هایی که تاحدودی با ایران هم سو بودند، گرایش ها و رفتار های ضدایرانی اش پررنگ تر شد و به خصوص بعد از تابستان 2006 و جنگ 33 روزه که برعکس تصور خیلی ها، نه تنها باعث تضعیف حزب ا... لبنان نشد بلکه به ظهور قدرتی جدید در منطقه منجر شد، سیاست های عربستان نیز تندتر از گذشته شد. در بحران سوریه این موضوع خود را نمایاند و سعودی ها عملا این عرصه را به جنگ نیابتی با ایران تبدیل کردند. با این حال گرچه ایران در این سال ها در معرض تهدیدات و عملکرد های عربستان قرار داشت اما هرگز دست از «صبر استراتژیک» خود برنداشت با خویشتنداری و رعایت «ادب اسلامی» و «حرمت برادری» (1) با عربستان سعودی رفتار کرد.به بیان دیگر ایران تمام تلاش خود را کرد که مانع از دور شدن دو کشور از یکدیگر شود.
روابط ایران و عربستان به نحوی است که می توان گفت این روابط تاکنون یا لااقل در 25 سال اخیر (بعد از جنگ تحمیلی ایران و عراق) تا این اندازه تنش نداشته است. برای ترسیم بهتر فضای میان دو کشور 3 موضوع را باید مدنظر داشت:
اول: عربستان سعودی بعد از سقوط صدام و کنار رفتن دوستان آل سعود از سیطره بر مردم عراق و روی کار آمدن دولت هایی که تاحدودی با ایران هم سو بودند، گرایش ها و رفتار های ضدایرانی اش پررنگ تر شد و به خصوص بعد از تابستان 2006 و جنگ 33 روزه که برعکس تصور خیلی ها، نه تنها باعث تضعیف حزب ا... لبنان نشد بلکه به ظهور قدرتی جدید در منطقه منجر شد، سیاست های عربستان نیز تندتر از گذشته شد. در بحران سوریه این موضوع خود را نمایاند و سعودی ها عملا این عرصه را به جنگ نیابتی با ایران تبدیل کردند. با این حال گرچه ایران در این سال ها در معرض تهدیدات و عملکرد های عربستان قرار داشت اما هرگز دست از «صبر استراتژیک» خود برنداشت با خویشتنداری و رعایت «ادب اسلامی» و «حرمت برادری» (1) با عربستان سعودی رفتار کرد.به بیان دیگر ایران تمام تلاش خود را کرد که مانع از دور شدن دو کشور از یکدیگر شود.
دوم: با این حال در سوی دیگر ماجرا، سعودی ها دست کم در یک دهه اخیر به تدریج نیت های سوء خود علیه ایران را علنی تر کرده و لااقل در 3 بعد سیاسی، امنیتی و اقتصادی شمشیر را علیه ایران از رو بسته اند. در حوزه اقتصادی برنامه ریزی این کشور برای برهم زدن بازار نفت طی 2 سال اخیر باعث شد درآمد های نفتی ایران کاهش یابد. از طرفی مذاکرات سعودی ها با بانک ها و موسسات مالی، بیمه ای و نفتی که مایل بودند با ایران کار کنند و تطمیع و تهدید آن ها برای کنار گذاشتن ایران (2) باعث تنگ شدن برخی عرصه ها برای کشورمان شد. در حوزه سیاسی و دیپلماسی نیز سنگ اندازی های عربستان در جریان مذاکرات هسته ای ایران و نیز منحرف کردن ساختار های دیپلماتیک جهان اسلام (همچون سازمان همکاری اسلامی و شورای همکاری خلیج فارس) از مسیر اصلی خود و روی آوردن به بیانیه های سیاسی ضدایرانی از دیگر اقدامات کینه توزانه این رژیم علیه کشورمان است.به خصوص این که کشور در ماه های اخیر با دیپلماسی ویژه! خود که نیویورک تایمز آن را «دیپلماسی دسته چکی» نامیده برخی دولت های عربی آفریقایی را با پرداخت چندین میلیون دلار خریده و ناگزیر به قطع رابطه با ایران کرده است. در حوزه امنیتی نیز تلاش های سعودی ها برای ناامنی در مرز های غربی و شرقی ایران به خصوص برنامه ریزی هایی که عربستان در اربیل عراق و مرز های سیستان و بلوچستان کرده است نشان دهنده سطح بالای تلاش آل سعود برای مواجهه علنی و رسمی با ایران است. اخیرا نیز برخی منابع خبری از برنامه فرزند پادشاه عربستان برای پرداخت500 هزار دلار برای هر عملیات تروریستی در ایران خبر دادند.(3)
سوم: شرایط فعلی آن چه بیش از همه نقطه تمرکز است ماجرای غم بار منا وجان باختن حدود 7 هزار نفر در حج سال گذشته است که بیش از 450 نفر از هم وطنانمان نیز در این فاجعه به شهادت رسیدند. با این حال 3 رویکرد عربستان یعنی نادیده گرفتن حقوق قربانیان این حادثه، عدم پیگیری و عذرخواهی این ماجرا و سنگ اندازی مقامات سعودی در مقابل حضور ایرانی ها در حج امسال و مانع شدن در برابر حق مسلم مردم ایران، باعث شد روحیه مردم ایران از این فاجعه همچنان جریحه دار باشد و بر تلخی آن افزوده شود. کم ترین حق خانواده قربانیان این حادثه در جهان اسلام و از جمله ایران این است که عربستان اجازه تحقیق درباره آن را به سازمان های بین المللی بدهد. واقعا چرا سعودی ها همین موضوع ساده را بر نمی تابند؟
در کنار این شرایط عربستان تلاش کرد تا با فرافکنی درباره وظیفه خود در میزبانی از حجاج ایرانی، این شرایط را سیاسی جلوه دهد. یکی از مهم ترین نشانه های این رویکرد سیاسی نیز در عدم موافقت با حضور حجاج ایرانی، یمنی و سوری و کاهش تعداد حاجیان لبنانی و عراقی (4) نهفته است. یعنی کشور هایی که به نوعی مقابل سیاست های خصمانه ریاض در منطقه ایستاده اند. عربستان در کنار این رویکرد کاملا سیاسی، تلاش کرده تا این عرصه را محلی برای دامن زدن به دوقطبی های خطرناک مذهبی و ملی کند. تلاش های این کشور برای برجسته کردن اختلافات شیعه و سنی، عربی و فارسی و دوگانه هایی از این دست در منطقه در همین چارچوب قابل تحلیل است.
فارغ از روابط عربستان و آمریکا و رژیم صهیونیستی که اخیرا علنی شد که نقش مهمی در سیاست های ضدایرانی کشور های منطقه دارد، به نظر می رسد رویکرد عربستان در سیاسی کردن ماجرای حج در 3 گزاره ریشه دارد:
1- سعودی ها که در یک سال اخیر بعد از فاجعه منا به درخواست ها برای رسیدگی به این فاجعه و رسیدگی به حقوق قربانیان آن، بی توجه بوده است با کشاندن ماجرای ممانعت با حج ایرانی ها به زمین سیاست و دوقطبی های کاذب، تلاش می کند تا بر ناتوانی خود در مدیریت مناسک حج (لااقل در سال گذشته که 2 فاجعه خونبار پدید آمد) سرپوش گذاشته و توجه افکار عمومی را از آن منحرف کند.
2- سعودی ها با دامن زدن به اختلافات کینه توزانه خود با ایران و برجسته کردن شیعه بودن جمهوری اسلامی، نه تنها دوقطبی شیعه-سنی را دامن می زنند بلکه با علم به موقعیت ایران در جهان اسلام، تلاش می کنند تا وجهه ایران را تخریب کرده و به این وسیله از ایران مشروعیت زدایی کنند.
3- عربستان در سال های اخیر با وجود سرمایه گذاری های عظیمی که در ماجرای سوریه و یمن (در 2 سال اخیر) انجام داده است اما با مقاومت مردم این کشور ها در مقابل تروریست های تحت حمایت خود مواجه شده و در میدان عمل شکست های متعددی را تجربه کرده است. به خصوص این که مهم ترین کشوری که همیشه اعلام کرده در مقابل تروریست ها حامی مردم و دولت های قانونی کشور هاست، ایران است و عملا عربستان در جنگ نیابتی با ایران پس از هزینه های گزاف متحمل شکست شده است. بنابراین تلاش می کند هر اتفاق دیگر بین خود و ایران (مثلا فاجعه منا) را در چارچوب سیاسی به افکار عمومی عرضه کند تا شاید بتواند در این عرصه، به مدد پول های هنگفتی که در سازمان های بین المللی هزینه می کند، شکست های خود را جبران کند. موضوعی که به نظر می رسد با توجه به آمادگی های محور مقاومت در عرصه مقابله با تروریست ها و نیز تحولات سیاسی اخیر در یمن، برای حکام جوان و جاهل سعودی دست نیافتنی خواهد بود.
پی نوشت ها:
1- بیانات در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی نوشهر؛ 8 مهر 1394
2- گزارش فایننشیال تایمز در مارس 2016
3- نشریه المنار فلسطین؛ 11 شهریور 1395
4- روزنامه الاخبار لبنان؛ 17 شهریور 1395
اوج وادادگی و تحقیر، محض رضای خدا
محمد زعیمزاده در وطن امروز نوشت:
محمد زعیمزاده در وطن امروز نوشت:
میتوان دولت یازدهم را به تعبیری مخرج مشترک دولتهای سازندگی و اصلاحات دانست، در واقع دولت حسن روحانی، هم میراثدار برخی خصلتها و رویکردهای دولت سازندگی است و هم برخی کارکردهای دولت اصلاحات. از اشتراک وزرا و اعضای کابینه روحانی با آن
دو دولت که بگذریم، «اینهمانی» فراوانی بین رویکردهای جدی دولت فعلی با آن دو دولت در حوزههای مختلف اعم از اقتصاد بومی و فرهنگ ملی و سادهزیستی دولتمردان و... وجود دارد اما شاید سیاست خارجی دولت یازدهم را بتوان خروجی همزمان آن دو دولت دانست.
دولت یازدهم را در حوزه سیاست خارجی میتوان همزمان میراثدار وادادگیهای دولت اصلاحات و تحقیرشدگیهای دولت سازندگی دانست؛ عقبنشینیها تا مرز شهید خواندن رئیسجمهور یهودی آمریکا و تلاش برای خلع سلاح حزبالله لبنان که یادگار دولت اصلاحات است و تحقیرشدگی تا ممنوعالورود شدن رئیسجمهور به بسیاری از کشورهای دنیا در حالی که وزیر امور خارجه دولتت مدعی باشد با وزیر خارجه فرانسه و آلمان قهوه میخورده و مشکلات را حل میکرده است و البته اوج این وادادگی و تحقیر که در 3 سال اخیر و در دولت یازدهم در رابطه با عربستان سعودی به منصه ظهور رسیده است.
دو دولت که بگذریم، «اینهمانی» فراوانی بین رویکردهای جدی دولت فعلی با آن دو دولت در حوزههای مختلف اعم از اقتصاد بومی و فرهنگ ملی و سادهزیستی دولتمردان و... وجود دارد اما شاید سیاست خارجی دولت یازدهم را بتوان خروجی همزمان آن دو دولت دانست.
دولت یازدهم را در حوزه سیاست خارجی میتوان همزمان میراثدار وادادگیهای دولت اصلاحات و تحقیرشدگیهای دولت سازندگی دانست؛ عقبنشینیها تا مرز شهید خواندن رئیسجمهور یهودی آمریکا و تلاش برای خلع سلاح حزبالله لبنان که یادگار دولت اصلاحات است و تحقیرشدگی تا ممنوعالورود شدن رئیسجمهور به بسیاری از کشورهای دنیا در حالی که وزیر امور خارجه دولتت مدعی باشد با وزیر خارجه فرانسه و آلمان قهوه میخورده و مشکلات را حل میکرده است و البته اوج این وادادگی و تحقیر که در 3 سال اخیر و در دولت یازدهم در رابطه با عربستان سعودی به منصه ظهور رسیده است.
حسن روحانی در نخستین کنفرانس خبری پس از انتخابات ریاستجمهوری خرداد 92 و در حالی که هنوز زمام کار را رسما به دست نگرفته بود در سخنانی عجیب و غیرمنتظره و تقریبا خارج از دستور اعلام کرد خواستار برقراری روابطی تازه با برادران سعودی است، اظهارنظری که به سرعت در صفحه اول روزنامههای زنجیرهای جای گرفت و پروژه احیا و گسترش رابطه با نوچه منطقهای کدخدا کلید خورد. مبنای نظری این تصمیم عجولانه را باید در گفتههای محمود سریعالقلم «عقل منفصل» دولت روحانی جستوجو کرد که «چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، عربستان یک کشور مهم منطقه است؛ به لحاظ سیاسی، نظامی، نفتی و اقتصادی. ما باید نهایت تلاشمان را بکنیم که با عربستان همکاری داشته باشیم، ما با دولتهای منطقه، همکاریهای جدی و پایداری نداشتهایم. البته از دیدگاه توسعهگرایان، من این را به فرهنگ ایرانی مرتبط میدانم. امیدوارم اشتباه کنم ولی مطالعه و تحقیق و مشاهده، این را به من میگوید. حتی به لحاظ تاریخی، من از فرهنگ عمومی و رایج ایرانی این را میفهمم که ایرانیها در سهیم شدن با همدیگر مشکل دارند.» اظهاراتی که در آن جناب سریعالقلم همکاری با عربستان را به عنوان یک کدخدای کوچک و منطقهای امری جدی برای توسعه میداند و حتی برای ساختن مبنا برای ایدهاش از تحقیر فرهنگ ایرانی هم ابایی ندارد.
اما در بحبوحه تلاش دولت برای احیای رابطه با سعودی و دعوت گاه و بیگاه زنجیرهایها از پدر معنوی دولت برای سفر به عربستان و لابد حل مساله با برادران سعودی، ناگهان مساله تحقیرآمیز تجاوز ماموران سعودی به 2 زائر نوجوان ایرانی همچون آوار بر سر دولت خراب میشود اما از سوی دولت از واهمه بر هم خوردن رؤیای ارتباط با سعودی پیگیری در حد تقریبا هیچ در این مساله صورت میگیرد. اما اوج وادادگی دولت در رابطه با سعودی در مساله فاجعه منا رخ میدهد؛ رئیسجمهور و وزیر امور خارجه در حالی که عمال سعودی بدنهای زنده زائران ایرانی را همراه با اجساد روی زمین افتاده سرزمین منا شخم میزنند و بار کانتینرها میکنند، حتی حاضر نمیشوند یک روز از سفر تشریفاتی خود به نیویورک کم کنند و هیچ اقدام مثبتی را در این باره انجام دهند و اوج تحقیر در این مساله آنجا بود که بهرغم همه این وادادگیها و خاصهخرجیها از عزت ملی، دولت سعودی حتی حاضر نمیشود برای وزیر بهداشت ایران برای پیگیری احوال زائران ایرانی ویزا صادر کند و کار به زانو زدن جلوی امیر کویت برای واسطهگری میرسد.
طنز تلخ داستان اینجاست که حسن روحانی بهرغم داشتن این زمینه فکری و عملی درباره سعودی حالا پس از یک سال از فاجعه منا مدعی شده است اقدام عدهای در حمله به سفارت سعودی، اجازه ادامه پیگیریها و فشارهای سیاسی و حقوقی دولت بر سعودیها را نداده است!
هرچند همه میدانند حدفاصل این دو اتفاق بیش از 3 ماه بوده و اگر بگذریم از اینکه انفعال دولت در مساله تجاوز به نوجوانان در جده و فاجعه منا خود از زمینههای جدی روانی حمله غلط به سفارت عربستان بود اما به تعبیر یکی از همراهان سابق دولت واقعا کدام اقدام حقوقی و سیاسی؟ یعنی باید باور کنیم دولت در این یک سال مساله منا را در دستور کار قرار داده و اقدام موثر کرده اما به هیچکس هیچ چیزی نگفته و هیچ اثری در رسانهها نداشته؟ میتوانیم باور کنیم دولتی که با هزار و یک انگیزه انتخاباتی و غیرانتخاباتی کارهای نکردهاش را هم در بوق و کرنا میکند مساله منا را پیگیری جدی حقوقی و سیاسی کرده باشد و محض رضای خدا و برای پرهیز از ریا به ملت هیچ نگفته باشد؟ دولتی که 2 سال قبل میگوید از رکود عبور کردهایم ولی غرق در رکود است، دولتی که تحریمها را بالمره لغو شده میداند اما برای انتقال 400 میلیون دلار از هواپیما استفاده میکند و ... آیا میتواند کاری واقعی در این مساله کرده باشد اما با روزنامههای رنگی و زنجیرهای و بنرهای بنفش، ایران را مفروش نکرده باشد؟
قسمت سوزناک و دردناک قصه برای خانوادههای داغدار منا همینجاست که عزیزترین کسانشان را در حالی از دست دادهاند که عدهای که هیچ کاری برای آنها نکردهاند و اساسا در مبانی نظریشان هم نمیگنجد که کاری کنند، حالا میخواهند ماهی انتخاباتی خود را از آن صید کنند. به تعبیر دختر یکی از این شهدا اقدامات همین دولت بود که باعث شد جسد پدرشان 4 ماه در عربستان بماند و امروز این مواضع دولت برایشان از غم از دست دادن پدر دردناکتر است. برای خانواده شهدای منا دردناک است که عدهای که توسعه را در تنبلی در مدیریت، دیکتاتوری در سیاست و ذلت در دیپلماسی میدانند و دائما در حال پمپاژ دوگانه «شکم ـ شرف» در جامعه هستند به دروغ از کارهای نکردهشان برای شهدای منا بگویند و همزمان هم پدر معنوی و مادیشان بگوید خب، چه اشکالی دارد برای برقراری رابطه با برادران سعودی ما پیش قدم شویم؟!!
شجره ملعونه ريشه مشكلات جهان اسلام
دکتر یدالله جوانی در جوان نوشت:
جهان اسلام با مجموعهاي از مشكلات روبهرو است و مسلمانان در برخي از كشورهاي اسلامي، در بدترين شرايط زندگي قرار دارند. فقر اقتصادي، فقر فرهنگي، عقبماندگيهاي علمي و فناوري، ناامني و زندگي در سايه ترس و وحشت از مختصات بخش عظيمي از جهان اسلام است. اين وضعيت تلخ، چهره بدي از اسلام و مسلمانان در جهان ترسيم كرده است. اين سبك زندگي مسلمانان و شرايطي كه گرفتار آن شدهاند در حالي است كه اسلام دين جامع، كامل، هدايتگر و تمدنساز است. دين كه كاملترين آن اسلام است براي شكلدهي به سبك زندگي انسان در حوزه فردي و اجتماعي با هدف تأمين سعادت و خوشبختي دينداران در دنيا و رستگاري آنان در آخرت است. اسلام آمده تا دنيا و آخرت بشر را به بهترين نحوه تأمين كند، اما برخلاف چنين هدفگذاري كه دين اسلام و آورنده آن حضرت پيامبر عظيمالشأن اسلام براي امت خود كرده، اكنون بيش از يك ميليارد و 700 ميليون مسلمان با در اختيار داشتن قريب به 60 كشور با پيوستگي سرزميني و برخوردار بودن از تمامي ذخاير و منابع ارزشمند طبيعي چون نفت و گاز در بدترين شرايط زندگي ميكنند. مسلماناني كه بايد براساس اصل برتري اسلام نسبت به ساير اديان (الاسلام يعلو ولايعلي عليه)، امت نمونه، پيشرو و داراي تمدن سرآمد باشند و در عرصه بينالمللي حرف اول و آخر را بزنند، سرنوشتشان را اجانب رقم ميزنند.
به راستي مشكل در كجاست؟ چرا مسلمانان و جهان اسلام به چنين وضعيتي گرفتار شدهاند؟ علل واقعي عقبماندگي مسلمانان چيست؟ موانع پيشرفت مسلمانان كدام است؟ ريشه اين اختلافات، جنگ و خونريزيها و مسلمانكشيها كجاست؟ بررسيها نشان ميدهد ريشه مشكلات در جهان اسلام به فتنههايي برميگردد كه از همان ابتدا در ميان مسلمانان پديد آمد. نقش يهوديها در ايجاد فتنهها در ميان مسلمانان، يك نقش اصلي است.
حضرت امام(ره) در كتاب ولايت فقيه آوردهاند كه نهضت اسلام از همان ابتدا گرفتار يهود و سپس گرفتار بنياميه و بنيعباس و در سالهاي بعد هم گرفتار استعمارگران اروپايي مانند انگليس شد. براساس واقعيتهاي تاريخي، يهوديها بيشترين ضربه را به عنوان يك دشمن خارجي به اسلام و مسلمانان زدهاند. اين واقعيت تاريخي را خداوند به پيامبر در سوره مائده آيه 82، اينچنين يادآور ميشود: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَکُوا» (به طور مسلم اي پيامبر، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهي يافت.)
نكته بسيار مهم، نقش يهوديان در به قدرت رسيدن بنياميه است. بنياميه انحرافات بسيار زيادي را در ميان مسلمانان به وجود آورد و براساس اين انحرافات، جنايات بيشماري پديد آمد و خونهاي فراواني روي زمين ريخت. براساس انحرافات بنياميه كه در پشت صحنه آن يهود قرار داشت، مسلمانان در مسيري برخلاف دين به معناي واقعي كلمه به حركت درآمدند. مسلمانان به جاي آنكه «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» باشند، از درون فرقهفرقه شده و به جان هم افتادند و سرانشان دست در دست كفار و مشركان دادند.
با اين توضيحات مختصر، ميتوان دريافت كه اكنون ريشه مشكلات جهان اسلام در كجاست. اكنون «آلسعود» با در اختيار داشتن حاكميت بر سرزمين وحي، از يك طرف ادعاي «خادم حرمين شريفين» دارد و از طرف ديگر دست در دست صهيونيزم و امريكا به عنوان سردمداران كفر و شرك در عصر حاضر، عامل اصلي كشتارها و اختلافات در جهان اسلام است.
بر همين اساس مقام معظم رهبري در پيامي به حجاج بيتاللهالحرام، از حكام سعودي به عنوان «شجره ملعونه» ياد كردند. اين شجره ملعونه در عصر حاضر امتداد بنياميه ساخته و پرداخته يهوديهاست. اين شجره ملعونه در دوران معاصر ساخته و پرداخته استعمار پیرانگليس خبيث است. سعوديها از همان ابتدا كه با كمك فكري محمدبن عبدالوهاب قدرت را در منطقه نجد حجاز به دست گرفتند، كشتار ميان مسلمانان را كه خواست يهود و استعمارگران بود، شروع كردند. پرونده آلسعود از ابتداي شكلگيري تاكنون، آغشته به خون و خونريزي در ميان مسلمانان، جنايت، خيانت و تفرقهافكني در جهان اسلام از يك طرف و خوشخدمتي به كفار و مشركان از طرف ديگر است. حادثه دلخراش كشتار بيش از 6 هزار زائر خانه خدا در فاجعه منا در حج سال 1394، بخش كوچكي از اين پرونده خونآلود است، اما آنچه اين حادثه را سنگين كرد، انجام اين كشتار در حريم حرم امن الهي بود. اين كشتار و به شهادت رسيدن مظلومانه و با لب تشنه اين تعداد از حجاج در سرزمين منا، در حالي صورت گرفت كه در اين حريم بايد حيوانات هم از امنيت كامل برخوردار باشند. حادثه منا در كنار ديگر حوادث تلخ و خونبار در جهان اسلام همانند آنچه در سوريه، عراق و يمن در جريان است، از ماهيت واقعي آلسعود به عنوان «شجره ملعونه» رونمايي كرد. مسلمانان بايد براي رفتن به جنگ با ريشه مشكلات جهان اسلام، اول آن ريشه را بشناسند.
پيام حج رهبر حكيم و فرزانه انقلاب اسلامي در سال جاري كه در مواردي به لحاظ ادبيات و محتوا نسبت به پيامهاي سالهاي قبل متفاوت است، گامي مهم و اساسي براي شناساندن همين ريشه مشكل جهان اسلام به مسلمانان است. براساس همين هدف راهبردي در بخشي از اين پيام آمده است: «حكام سعودي در هر دو حادثه (حادثه منا و سقوط جرثقيل در مسجدالحرام) مقصرند؛ اين چيزي است كه همه حاضران، ناظران و تحليلگران فني بر آن اتفاقنظر دارند و گمان عمدي بودن حادثه نيز از سوي برخي صاحبنظران مطرح شد. تعلل و كوتاهي در نجات مجروحان نيمهجاني كه جان شيفته و دل مشتاق آنان در عيد قربان با زبان ذاكر و ترنم آيات الهي همراه بود، نيز قطعي و مسلم است. مردان قسيالقب و جنايتكار سعودي آنان را با جانباختگان در كانتينرهاي در بسته محبوس ساختند و به جاي درمان و كمك يا حتي رساندن آب به لبان تشنه آنان، آنها را به شهادت رساندند.»
در پيام معظمله، از ماهيت ضدديني و ضدبشري آلسعود به عنوان شجره ملعونه، اينچنين رونمايي ميشود: «حكام سعودي كه امسال صدعن سبيلالله و المسجدالحرام كرده و راه حجاج غيور و مؤمن ايراني به خانه محبوب را بستهاند، گمراهان روسياهند كه بقاي خود بر اريكه قدرت ظالمان را در دفاع از مستكبران جهاني و همپيماني با صهيونيزم و امريكا و تلاش براي برآوردن خواسته آنان ميدانند و در اين راه از هيچ خيانتي رويگردان نيستند.»
آري، آلسعود با چنين ماهيتي است كه از همان ابتداي پيروزي انقلاب و شكلگيري جمهوري اسلامي، با تمام توان در كنار مستكبران عالم براي ضربه زدن به اسلام انقلابي به ميدان آمد. از آرمانهاي انقلاب اسلامي، تمدنسازي اسلامي، وحدت امت اسلامي و رساندن مسلمانان جهان به جايگاه واقعي و در شأن اسلام است. دشمنيهاي خاندان آل سعود با چنين انقلابي، نشان ميدهد كه آنان ابزارهاي دشمنان اسلام و مسلمين در درون جهان اسلام هستند.
مسلمانان اگر بخواهند از مشكلات پيش گفته در اين نوشتار، رهايي يافته و عزت اسلامي خويش را بازيابند بايد اين شجره ملعونه را ريشهكن كرده و نابود سازند. اين كاري ممكن است، در صورتي كه اين بخش از پيام مقام معظم رهبري جدي گرفته و به آن عمل شود: «جهان اسلام، اعم از دولتها و ملتهاي مسلمان بايد حاكمان سعودي را بشناسند و واقعيت هتاك و بيايمان و وابسته و مادي آنان را به درستي درك كنند، بايد به خاطر جناياتي كه در گستره جهان اسلام به بار آوردهاند، گريبان آنها را رها نكنند. بايد به خاطر رفتار ظالمانه آنان با ضيوفالرحمان، فكري اساسي براي مديريت حرمين شريفين و مسئله حج بكنند. كوتاهي در اين وظيفه، آينده امت اسلامي را با مشكلات بزرگتري مواجه خواهد شد.»
تعیین طولانیترین مرز دریایی ایران گامی مهم پس از «برجام»
سید عباس عراقچی در ایران نوشت:
در سایه تحولات گسترده منطقهای و در حالی که برخی از کشورهای منطقه و کشورهای خارج از منطقه به تنشهای موجود دامن زده و سعی در تخریب فضای سیاسی حاکم بر روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای همسایه دارند برای نخستین بار بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی و در یک تحول تاریخی یکی از مهمترین و حساسترین اسناد و موافقتنامههای ایران با کشورهای همسایه حاشیه جنوبی خلیج فارس نهایی شده و طولانیترین مرز دریایی جمهوری اسلامی ایران در دریای عمان تعیین شده است.
مذاکرات و گفتوگوهای مربوط به تعیین حدود بین کشورها همواره یکی از دشوارترین و پیچیدهترین مذاکرات در طول تاریخ بوده و حتی کشورهای متحد و همپیمان نیز در خلال چنین مذاکراتی به اختلافات اساسی رسیدهاند که عمدتاً به مراجع بینالمللی حل و فصل اختلاف ارجاع شده یا با قدمتهای طولانی لاینحل مانده است. اما جمهوری اسلامی ایران و دولت پادشاهی عمان با توجه به روابط بسیار نزدیک خود و با تکیه بر اصول حسن نیت و حسن همجواری مذاکرات پیچیده و دشوار فنی و حقوقی مربوط به تعیین مرز دریایی خود را با موفقیت به انجام رسانده و گام بسیار مهمی را در تاریخچه روابط فیمابین و تعاملات منطقهای برداشتهاند. این گام مهم درخلال سفر هفته گذشته محمود بن فیصل البوسعیدی وزیر کشور پادشاهی عمان به تهران و دیدار با دکتر ظریف وزیر امورخارجه کشورمان تکمیل شده و اسناد تصویب موافقتنامه تعیین مرز دریایی بین دو کشور مبادله شد.
به نتیجه رساندن مذاکرات سخت و دشوار حقوقی و فنی مربوط به تعیین طولانیترین مرز دریایی بهعنوان اقدام مهم دیگری بعد از تجربه مذاکرات مربوط به برجام نشان دهنده عزم و اراده جدی جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد ثبات و امنیت در منطقه و توسعه گسترده روابط و تعاملات با همه کشورها بخصوص کشورهای منطقه بوده و نشانه دیگری است بر حقانیت موضع اصولی و اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر اینکه همه موضوعات منطقهای توسط کشورهای منطقه و بدون حضور دیگر کشورها از طریق مذاکره و گفتوگو قابل تفاهم است.
نوآوری اساسی موافقتنامه تعیین مرز دریایی ایران و عمان در دریای عمان که حاصل گفتوگوهای فشرده و طولانی دوجانبه بوده است مربوط به نحوه استفاده از منابع احتمالی هیدروکربن موجود در محدوده مرز دریایی بین دو کشور است که صرفاً با توافق دو کشور امکانپذیر شده است. این نوآوری که در چارچوب اصول و رویههای بینالمللی مبنای توافق شده حکایت از عزم و اراده اساسی دو کشور برای گسترش مناسبات و ایجاد ثبات در منطقه داشته و یک الگوی بسیار مناسبی برای کشورهای منطقه محسوب میگردد.
همان گونه که ذکر شد علاوه بر اهمیت حقوقی و فنی موافقتنامه مرزی با کشور عمان، این موافقتنامه در سه سطح بینالمللی، منطقهای و داخلی نیز حائز اهمیت است:
1. در حالی که اختلافات مرزی بین بسیاری از کشورها در مناطق مختلف جهان تنشهای مرزی بین این کشورها را به دنبال دارد، ایران و عمان توانستهاند از طریق مذاکره و گفتوگوهای دوجانبه به تعیین مرز دریایی خود مبادرت کنند.
2. در حالی که درمنطقه ما برخی کشورها با کوبیدن بر طبل جنگ و دشمنی و ایران هراسی تلاش میکنند که چهره غیر قابل اعتماد از ایران به نمایش بگذارند، ایران و عمان در سایه تدابیر رهبران خود روابط بسیار ممتاز و
منحصر به فردی را تجربه میکنند و در بستر روابط بسیار خوب سیاسی دو کشور است که امکان دستیابی به توافقی این چنین مهم در تعیین مرز دریایی دو کشور دوست فراهم میگردد.
3. و دست آخر اینکه، در سطح داخلی به نتیجه رسیدن مذاکرات و امضای این موافقتنامه نمونه بارزی از همکاری و تعامل سازنده همه دستگاههای ذیربط، بخشهای نظامی و غیر نظامی است. بیشک با وجود چنین فضایی از همکاری و تعامل، امکان دستیابی به این موفقیت میسر شده است.
شفافيت
محمدكاظم انبارلويي در رسالت نوشت:
شفافيت، امروز دواي دردها و مشكلات ما در حوزه اقتصاد، سياست، فرهنگ و... است. دولت اگر در اين مسيرگام برندارد، كارآمدي خود براي انجام وعده و وعيدهاي انتخاباتي در دور دوم را زير سوال خواهد برد و ممكن است مردم در اقبال، به روحاني ترديد كنند. مردم خواهان شفافيت در مقولات زير هستند. 1- پرداخت حقوقهاي غيرقانوني در دولت يازدهم خشم مردم را برانگيخت، به طوري كه شعار مرگ بر غارتگر بيتالمال در نماز جمعه تهران و نماز هاي جمعه سراسر كشور دارد به صورت يك شعار ملي درميآيد. پس از گذشت 4 ماه از افشاي فيشهاي نجومي هنوز يك مدير نجومي از طريق مكانيزمهاي حقوقي محاكمه، مجازات و به افكار عمومي معرفي نشده است.
دولت اقداماتي براي بازگشت حقوقها وفق قانون مديريت خدمات كشوري و قانون نظام هماهنگ كاركنان دولت انجام داده است، اما توضيح نداده مقصر اين پرداختهاي غيرقانوني و بيانضباطي در ماليه عمومي كيست؟
متاسفانه مجلس كه بايد از طريق ديوان محاسبات متجاوزين به بيتالمال را مورد تعقيب قرار دهد، در اين سكوت با دولت كاملا هماهنگ است.
2- موضوع قراردادهاي نفتي هم پس از گذشت 4 ماه همچنان در هالهاي از ابهام قرار دارد. معلوم نيست به چه دليل پس از 100 سال دانش فني نفت، ما نياز داريم كمپانيهاي نفتي انگليسي، فرانسوي و آمريكايي براي اكتشاف و توليد نفت به ايران بيايند. برخي از اين كمپانيها شاگرد و تكنيسين مهندسان و متخصصان ما هم محسوب نميشوند.
معلوم نيست وزارت نفت كه همهساله نيمي از درآمد نفت را به عنوان وجوه در اختيار به بهانه سرمايهگذاريها متعلق به خود ميداند، اصرار به سرمايه گذاري خارجي براي اين قراردادها دارد.
اكنون متخصصان ما در عمق آبهاي خزر به نفت رسيدهاند، چرا در ميادين مشترك خليج فارس همين كار را نميتوانند انجام دهند؟!
چرا اين امتيازات را به كمپانيهاي غربي ميخواهند بدهند كه در گذشته بيسابقه بوده است. چرا مردم از طريق مجلس نبايد از متن قراردادهاي نفتي مطلع باشند؟
3- موضوع پذيرش «افايتياف» يك چشمبندي ديگر از عدم شفافيت است. چرا كساني كه به بهانه «افايتياف» دم از شفافيت ميزنند، خود حاضر نيستند بگويند چقدر حقوق ميگيرند، كركره شفافيت در درون را پايين كشيده و ميخواهند شفافيت مالي در بيرون را به بهانه عبور از تحريمهاي بانكي عملياتي كنند؟
شفافيت مالي ايران در بيرون فقط براي رونمايي كمكهاي ايران به مقاومت اسلامي است. دولت همواره كمك به حماس و حزبالله و ديگر نيروهاي مقاومت در منطقه را انكار نكرده و اين امر پنهاني نيست. هم ما ميدانيم و هم دشمن. اگر اين كمكها نبود، ما با داعش به جاي اينكه در عراق و سوريه و يمن بجنگيم، بايد سنگرهاي آنها را درون خاك خود در كردستان، كرمانشاه، سيستان و بلوچستان و... درهم ميكوبيديم.
موضوع «افايتياف» شفافيت براي اين كمكها نيست، قطع آنهاست، والا ما قانون پولشويي و... را در گذشته تصويب كردهايم. آنچه امروز مورد مناقشه است، مسئله خودتحريمي است كه زير پوست اجراي «افايتياف» دارد عملياتي ميشود.
4- اوضاع در حوزه فرهنگ هم به همين منوال است. به بهانه برگزاري كنسرت نوعي ولنگاري فرهنگي ترويج و تبليغ ميشود. همين رويكرد در دانشگاهها با برگزاري اردوهاي مختلط دنبال ميشد. با آن كه كمتر از يك درصد كنسرتها آن هم نه به دليل محتواي كنسرتها، بلكه حواشي آن توسط نيروهاي انتظامي يا عكسالعمل مردم تعطيل شد و اعتراض برخي مقامات دولتي را برانگيخت، چرا در اين مورد اعتنايي به نظر مراجع، علما و ائمه جمعه در صيانت از ارزشهاي اسلامي و انقلابي نميشود؟
اصرار دولت براي دفاع از اين جماعت يك درصدي و ناديده گرفتن حقوق 99 درصدي مردم براي چيست؟
5- ايران و انگليس روابط خود را در سطح سفير ارتقا دادند. دولت بايد در اين مورد از مجلس استمزاج ميكرد و قانون مجلس را در اين باره ناديده نميگرفت.سفارت آمريكا در تهران تعطيل است، اما آمريكايي نيازهاي اطلاعاتي خود را از طريق سفارت انگليس و فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي تامين ميكند. سفراي انگليس و فرانسه سوابق ممتد اطلاعاتي و امنيتي دارند و متخصص در جنگ نرم هستند. سفارتخانهها يك مشت جاسوس را در كشور رها كردهاند كه گاهي سر و صداي آن در برخي اخبار رسانهها شنيده ميشود. دولت در پذيرش و عدم پذيرش نمايندگيهاي خارجي اختياراتي دارد، چرا از اين اختيارات استفاده نميكند؟آمريكاييها سفير معرفي شده دولت يازدهم براي سازمان ملل را برخلاف همه قوانين بينالمللي نپذيرفتند و او را به خاك آمريكا راه ندادند، چرا ما مطابق كنوانسيونهاي جهاني كه ميتوانيم وقتي عنصر نامطلوبي را تشخيص داديم، به كشور راه ندهيم؟داد مردم از مماشات با عربستان و برخي كشورهاي عربي همجوار كه گاهي پارس ميكنند، درآمده است، چرا ديپلماسي عمومي ما در اين مورد حرفي براي گفتن ندارد؟مراجع عظام تقليد در پيامهاي خود به مناسبت فاجعه منا از ديپلماسي ضعيف دولت در اين باره گله دارند، چرا دولت در نوع مناسبات خود با برخي كشورها بهويژه دولتهاي متخاصم شفافسازي نميكند؟
6- سخن آخر اينكه عدم شفافيت از روز اول در مورد وعده برچيدن تحريمها در مذاكرات هستهاي ظهور كرد. محرمانه تلقي كردن مذاكرات، دوپهلونويسي در برجام و قبول ابهامات و... كار را به جايي رساند كه به قول رئيس جمهور مبني بر اين كه «هيچ قراردادي را امضا نميكنيم مگر اينكه همان روز همه تحريمهاي ظالمانه برداشته شود» عمل نشد. امروز ما در پيچ و خم ديپلماسي التماس گرفتار شدهايم. از قراردادهاي نفتي و «افايتياف» انتظار معجزه داريم. شفافيت امروز دواي درد عدم اقناع افكار عمومي است.
دولت به طور اجتنابناپذير بايد به اين سمت حركت كند و از حاشيهسازي و متهم كردن منتقدان دلسوز بپرهيزد.
عاقبت نمايش قدرت بدون مسووليت
عباس عبدي در اعتماد نوشت:
در مورد متن عذرخواهي سعيد مرتضوي، دادستان سابق تهران درباره حوادث كهريزك چه چيزي ميتوان گفت كه در اين يكي دو روز گذشته از جانب ديگران اشاره نشده باشد؟ شايد بسياري از افراد اين اقدام را به مثابه نوعي كوشش براي بستن پرونده بدانند؛ كوششي كه پيشاپيش رضايت نسبي شاكيان يا حداقل دادگاه را نيز جلب كرده باشد. به ويژه افرادي كه عزيزانشان را در اين حادثه از دست دادند. اگرچه من نيز با اين برداشت موافق هستم، ولي به نظرم مساله مهمتر از آن است كه محدود به اين برداشت شود. در اينجا سعي ميكنم اهم موارد آن را شرح دهم.
در مورد متن عذرخواهي سعيد مرتضوي، دادستان سابق تهران درباره حوادث كهريزك چه چيزي ميتوان گفت كه در اين يكي دو روز گذشته از جانب ديگران اشاره نشده باشد؟ شايد بسياري از افراد اين اقدام را به مثابه نوعي كوشش براي بستن پرونده بدانند؛ كوششي كه پيشاپيش رضايت نسبي شاكيان يا حداقل دادگاه را نيز جلب كرده باشد. به ويژه افرادي كه عزيزانشان را در اين حادثه از دست دادند. اگرچه من نيز با اين برداشت موافق هستم، ولي به نظرم مساله مهمتر از آن است كه محدود به اين برداشت شود. در اينجا سعي ميكنم اهم موارد آن را شرح دهم.
١- با توجه به روحيات سعيد مرتضوي و طول مدتي كه از حادثه گذشته است و نيز خطخوردگي متن، ميتوان اطمينان يافت كه اين نامه بيش از آنكه ناشي از عذاب چيزي به نام وجدان!! آقاي مرتضوي باشد، محصول يك توافق براي صدور حكمي سبك و تعليقي است. البته اينگونه توافقات بيرون از دادگاه چندان غيرمرسوم و حتي بد نيست، ولي مشكل اصلي اين است كه مدعيان ماجرا فقط خانواده آن سه جوان از دست رفته نيستند، بلكه پاي تعداد زيادي از جوانان زخم خورده و از آن مهمتر جامعه نيز در ميان است.
٢- متاسفانه اين عذرخواهي، مثل رويدادي است كه در ساير دادگاههاي ايران شاهد آن هستيم. متهمان تا آخرين لحظات، بديهيات را انكار ميكنند و از طريق اين انكار بر زخم شاكيان پرونده و داغداران نمك ميپاشند، و فقط هنگامي كه طناب دار را نزديك ميبينند، اقدام به عذرخواهي ميكنند. در واقع آنان از نفس عمل خود ابراز پشيماني نميكنند، بلكه ابراز پشيماني براي آنان ابزاري است در خدمت تخفيف يا فرار از مجازات. اين رفتار ما را به ياد آن آيه مشهور قرآن در سوره يونس مياندازد كه: «ناگاه باد تندي بوزد و كشتي از هر جانب به امواج خطر در افتد و خود را در ورطه هلاكت ببيند، آن زمان خدا را به اخلاص و دين فطرت بخواند كه بارالها! اگر ما را از اين خطر نجات بخشي ديگر هميشه شكر و سپاس تو خواهيم كرد. پس از آنكه ما نجاتشان داديم، باز در زمين به ناحق ستمگري آغاز كنند.»
٣- با وجود اين، اين نامه نوعي پذيرش مسووليت و اقرار به جرم نيز هست و لذا دست دادگاه را در صدور حكم براساس اقرار و نه شهادت و اماره باز ميگذارد. ابهام مهمي كه ميتواند با اين نامه رفع شود، مساله قصور و تقصير است. اگر اقدامات آقاي مرتضوي در قضيه كهريزك ناشي از قصور بوده، نيازي به عذرخواهي نيست، زيرا قصور قاضي در بسياري از موارد پيش ميآيد، و حكومت مسووليت آن را ميپذيرد. ولي قضيه كهريزك به طور روشن ناشي از تقصير بوده است، هرچند سعيد مرتضوي ميكوشد كه در نامه خود تقصير را مترادف عمد معرفي و مسووليت را از خود مبرا كند. ولي اصل ١٧١ قانون اساسي در خصوص اشتباه يا تقصير قضات در احكام دادگاهها، تقصير را اعم از عمد و شبهعمد ميداند و اصولا در اثبات برخي از اتهامها نيز راهي براي رسيدن به عمد وجود ندارد، همين كه بيمبالاتي و ناديده گرفتن برخي از اصول ثابت شود براي اثبات جرم كافي است كه در نامه آقاي مرتضوي به طور ضمني و حتي صريح به آن اشاره شده است.
٤- متاسفانه نوعي پنهان شدن در پشت ارزشهاي مذهبي به عنوان شيوهاي ناموجه در اين نامه نيز موج ميزند. دو پاراگراف انشاگونه اولِ اين نامه درباره روز عرفه و «سجادهاي به وسعت هستي» و... نشان ميدهد كه اين رفتار به عنوان يك شيوه كارآمد براي رسيدن به اهداف غيرمرتبط هنوز رواج دارد. چنين رفتاري استفاده نابجا از منابع ارزشي و ديني جامعه است كه موجب تضعيف اين موارد ميشود و اعتبار آنها را در موارد ديگر نيز با پرسش روبهرو ميكند. متوليان اين ارزشها نبايد اجازه دهند كه افراد در چنين مواقعي آنها را دستمايه خود قرار دهند. همچنين اين نوشته به جاي آنكه تبديل به يك متن پوزشخواهي خالص شود، تبديل به بيانيهاي سياسي و ديني شده كه بيشتر بايد از جانب دادخواهان تنظيم شود و نه از جانب كسي كه در جايگاه متهم است.
٥- اينكه در نامه آمده است كه رهبري از اين واقعه به عنوان جنايت تعبير كرده است، متضمن وجود نوعي عمد در موضوع است، و الا اگر موضوع ناشي از حادثه و غيرعمد بوده، اطلاق عنوان جنايت به آن صدق نميكرد. اگر مطابق ادعاي مرتضوي در شكلگيري آن رويداد هيچ عمدي در كار نبوده و براي اثبات ادعاي خود، خدا را شاهد گرفته است، پس ديگر اطلاق صفت جنايت به اين واقعه چه معنايي دارد؟
٦- شايد بتوان گفت كه مهمترين و درستترين فراز نامه سعيد مرتضوي بند پنجم و پاياني آن است كه
اظهار اميدواري كرده تا تلخي اين حادثه و هزينههاي عظيم اين خسارت معنوي همچنان در حافظه مسوولان مربوطه باقي بماند تا پس از اين شاهد تكرار اينگونه وقايع تلخ در ايران نباشيم. به نظر ميرسد كه با نوشتن اين نامه، پرونده مذكور پس از ٧ سال به لحاظ حقوقي مختومه شود. در همين حد محدود هم يك گام به پيش است. هرچند گامي كوچك. سعيد مرتضوي گرچه در صندلي اتهام نشسته و با اين نامه نيز به بحق بودن اين جايگاه براي خود اقرار كرد، ولي در يك نگاه بالاتر، او نيز به نوعي ديگر قرباني بود. قرباني محقق نشدن همان دعاي بند آخر نامهاش. شايد ٧ سال پيش در ذهن مرتضوي خطور نميكرد كه روزي برسد كه براي خلاص شدن از مجازات، چنين متني را بنويسد و آن را با دستان خود نشر دهد. چرا و چه عاملي باعث شده بود كه او چنين روزي را پيشبيني نكند؟ وقتي يك مدير و مسوول، تحت حمايت صد درصدي قرار گيرد و نظارتي بر كارش نباشد، دير يا زود خودش نيز قرباني اين شرايط خواهد شد. من نميدانم متن اين نامه را چه كسي نوشته است، ولي امضاي آن و انتشارش براي سعيد مرتضوي لذت آن همه نمايش قدرت در دو دهه پيش را به بدترين شكل از وجودش خارج كرد.
برجام واکسن نیست
فریدون مجلسی در شرق نوشت:
اخیرا شخصیتی از بزرگان قوم از تریبونی معتبر، به مسائلی کارشناسانه پرداخته بودند که علیالاصول ورود به آن در شأن کارشناسان و به قول حضرات، اهل خبره است. چند نکته را در آن متن میتوان بررسی کرد. راستش، یا به زبان رایج این روزها، «راستیتاش»، نگارنده وکیلووصی کسی یا کسانی نیست؛ اما اندکی از دور، دستی بر آتش برجام دارد؛ یعنی از سوختگان تأخیر در بهامضارسیدن آن به شمار میروم! میدیدیم که کارخانهها بهدلیل نبود امکان دسترسی به مواد و ابزار ضروری و نبود امکان فروش و صدور کالای ساختهشده، چگونه مانند دومینو، یکی پس از دیگری، تعطیل و کارگرانشان بیکار و خانوادههایشان دستتنگ میشدند. البته کسانی که درآمدهایشان تضمینشده است و ربطی به اوضاع اقتصادی ندارد، حساسیت آن را کمتر احساس میکردند؛ اما آنهایی که شاهد سقوط و زیان بودند، هراسناک میشدند. پس از برجام امکان خرید مواد و ابزاری که صنایع نیاز داشتند، فراهم شده و امکانات نسبی صدور و فروش هم برقرار است و اگر نبود موانعی مانند تحریکات و شعارها و دیوارنوردیها، البته آن موانع کلا برطرف شده بود. اینکه فرمودهاند: «از روز اول گفتند تا تحریمها برداشته نشود، مشکلات اقتصادی پابرجاست. اصلا اصل مذاکرات بهعنوان خط دولت فعلی برای حل مشکلات اقتصادی، رفع تحریمها بود و مسئولان میگفتند تحریمها برداشته میشود؛...» باید عرض شود هم نقل قول از دولت درست است و هم همه ادعا واقعیت دارد؛ اما، اینکه فرمودهاند: ...
«... اما امروز میگویند اصلا ما برای رفع تحریمها برجام را امضا نکردیم. پس شما سر مردم را کلاه گذاشتید؟ این حرفهایی که زدید، دروغ بود؟...» به عنوان کارشناسی که از آغاز، بدون هیچگونه تعهد جناحی و مسلکی، شاهد و پیگیر جریان مذاکرات بودم، شهادت میدهم این مطلب به ایشان القا شده و صحت ندارد. نگارنده به نوبه خود شهادت میدهم آن مقامات و مذاکرهکنندگان همواره میگفتند و میگویند برجام را برای رفع تحریمها امضا کردهاند. اکنون که آن مقامهای دولتی؛ یعنی رئیسجمهور و وزیر خارجه و رئیس سازمان انرژی هستهای و همکارانشان حی و حاضرند؛ میپرسم: آقایان آیا میفرمایید اصلا برجام را برای رفع تحریمها امضا نکردهاید؟ یعنی سر ما را کلاه گذاشتهاید و حرفهایی که زدهاید دروغ بود؟ ما که خیلی هم پیگیر کار بودیم، گواهی میکنیم به گوش خودمان چنین چیزی نشنیدهایم! دروغ چرا؟ تا قبر راهی نیست... درحالحاضر هم اگر کاری در اقتصاد راه افتاده یا هنوز ادامه دارد، به دلیل رفع و کاهش اصولی تحریمها و ادامهنیافتن و تشدیدنشدن برنامه تحریمهای فلجکننده است. فرمودهاند: «قرارداد FATF نمونه دیگری است که کار را به مرحله خودتحریمی رسانده...» راستش چه عرض کنم، پیوستن به این برنامه بانکی ظاهرا یکی از معدود کارهای دوراندیشانه هرچند بسیار دیر دولت محبوب پیشین خودشان و مجلسهای خودشان در برابر اتهام پولشویی بود. کاری برای جلوگیری از تحریمهای بانکی که آن دولت خودش موجب آن شده بود. اکنون هم برخی متنفذان هر موقع بخواهند، میتوانند زیر آن بزنند و از مزایای نبود آن بهرهمند شوند! البته ممکن است در عمل، نهادی یا شخصی مشمول تحریم باشد و بانک نتواند اقدام کند یا به عبارت دلواپسانه «خودتحریمی» کند. دراینصورت هم میتوانند ممانعت را نادیده بگیرند تا جلوی روابط و معاملات خارجی بانک کلا گرفته شود. امضای آن برای جلوگیری از بروز چنین تحریمی بوده است و فرمودهاند: «بدتر از اینها، قراردادهای نفتی است. شاه وقتی نفت ٢٠ سال ایران را به آمریکا فروخت، ما در همهجا اعتراض کردیم. امروز دارند با شرکتهای آمریکایی و فرانسوی قرارداد میبندند که آنها مالکیت چاه نفتمان را در اختیار بگیرند. چنین کاری، جز در عربستان سعودی، اتفاق نیفتاده است...» ما از قراردادهای نفتی خبر و درآنباره تخصصی نداریم، لابد باید کارشناسان و مجلس بررسی کنند؛ اما درباره فروش ٢٠ساله نفت به آمریکا که با اعتراض همراه بوده است، تصور میرود کاهش اتهام شاه به این اقدام امتیازی به نفع او باشد. آیا منظور از فروش ٢٠ساله نفت امضای قرارداد ٥٠-٥٠ کنسرسیوم است؟ آیا خریداران نفت، پولش را گرفتند و به ما ندادند و در رفتند، آن را به (ب.ز) خودشان دادند و او آن را خورد؟! همه درآمد نفت در مقایسه با دولت محبوب پیشین چقدر بود؟ چقدرش را دزدیدند و چقدرش هم خرج امور جاری و عمرانی شد؟ اگر قرار بود قرارداد بهتری ببندند، باید چگونه میبود و نفت از طریق کدام کارشناسان و با کدام امکانات تکنولوژیک، تولید و فراوری و صادر میشد؟ اما! درباره اینکه فرمودهاند: «یکی از عناصر غربی وابسته به آمریکا، اخیرا گفته است اگر وضعی که امروز در کشور به وجود آمده، در زمان مصدق به وجود میآمد، مصدق از غصه دق میکرد، آنهم مصدقی که ما میگوییم در برابر انقلاب اسلامی اصلا عددی نیست». دراینباره باید عرض شود، اتفاقا ایرادی که برخی به مصدق میگیرند، این است که نفت را با آن شور و هیجان ملی کردی، دست مریزاد؛ اما در این کار به همان اندازه که خوب رهبری و عمل کردی، بعدش کاسب خوبی نبودی! چرا سریع و سرضرب، قرارداد کنسرسیوم مانندی برپایه ٥٠-٥٠ که رسم آن روزگار بود نبستی و دوسالونیم وقت گذراندی که مبادا مو لای درز حقوق ملی برود و در نتیجه پولی که باید درآمد دولت و مایه تقویت و انسجام آن میشد، نصیب شاه و امیال او شد! اما درباره اینکه مصدق عددی بود یا نبود، باید تاریخ بدون تعصب و با جمع بندی خدمات و ایرادها قضاوت کند. راستی پرسش این است که اگر عددی نبود، چطور است که تا ٢٨ مرداد مطرح میشود، همه طرفدار آن بیعدد میشوند و به براندازندهاش لعنت میفرستند.
ضمنا دلواپسان برجام اگر راست میگویند، ابطال آن که کاری ندارد؛ برخلاف آن رفتار کنند وضع به حال گذشته بازمیگردد و بدتر هم میشود. اگر بخواهند بهتر شود، باید از تحریکات و التهابآفرینیها کاست. برجام هم واکسن نیست که وقتی بزنند میکروب تحریم را نابود کند. ایجاد تنش در هر حوزهای، اعم از داخلی و خارجی، امری دوجانبه است.
آزمون ولایتمداری
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
در فضای سیاسی کشور این سخن بعضاً شنیده میشود که حرف رهبری را باید از زبان خود ایشان بشنویم. در پاسخ باید گفت: بله موضع رهبری را حتما باید از زبان ایشان شنید. زبانی رسا و شفاف که بعید است کسی در درک آن عاجز بماند مگر آنهایی که نخواهند بشنوند یا خودشان را به نشنیدن و نفهمیدن بزنند. سخن رهبری البته یکی از زبان قول است و یکی هم از زبان فعل هم باید کلام را شنید و به کار بست تا رفتار و مشی رهبری را دید و عمل کرد؛ مثلا کیست که نداند ایشان با هرگونه رفتار آلوده به هرج و مرج و بیانضباطی مخالفند فرقی هم نمیکند این رفتار از آن طرفیها باشد یا از بچه حزباللهیها سربزند. اگر خاطرتان باشد در ماجرای حمله به سفارت انگلیس رهبری این رفتار را نادرست خواندند و طبیعتا از کسانی که خود را نسبت به رهبری از دیگران مطیعتر میدانند، انتظار و توقع است که دقت بیشتری در عمل به منویات رهبری داشته باشند تا آنگونه نباشد که مجددا شاهد واقعه تاسفبار و هزینه افزای حمله به سفارت عربستان باشیم و رهبری با ابراز ناخرسندی بفرمایند: «حمله به سفارت عربستان و قبل تر حمله به سفارت انگلیس هر2 به ضرر کشور و اسلام است.» همینطور در حوادث خسارت باری که در قم یا حرم امام راحل پیش آمد. انتظار رهبری از نیروهای مومن و انقلابی ضمن اینکه احساسات و بصیرت آنها را میستایند؛ منطقی رفتار کردن و در نظر گرفتن همه جوانب موضوعات از سوی آنهاست. در قضیه اخیری که موجب اظهار نظر برخی چهرههای سیاسی و طرفداران رییسجمهور سابق نیز شد؛ باید گفت که اولا در میان مسوولان نظام و مراجع معظم هیچکس به اندازه رهبری نسبت به بیت خود و رفتار و گفتار آنان حساس و دقیق نبوده و کنترل و نظارتی که ایشان درباره دفتر خود دارند مثالزدنی است؛ اما درباره موضوعی که برخی افراد توقع دارند نظر رهبری را از «دو لب مبارک»! بشنوند آنها را ارجاع میدهیم به سخنان حضرت آقا در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری جناب آقای حسن روحانی که در جملات آغازین سخن خود میفرمایند: «اینکه در نظام مقدس جمهوری اسلامی قدرت اجرایی، با متانت، با آرامش، با صفا و صمیمیت، بین خدمتگزاران نظام دست به دست میشود، یک پدیده بسیار ارزشمند و مهمی است؛ این پدیده ناشی است از مردم سالاری اسلامی، که امام بزرگوار ما با درایت خود، با حکمت خود، آن را اساس کار نظام جمهوری اسلامی قرار دادند.» طبیعتا از این سخن و نظر رهبری به صراحت برمیآید که نگاه و مشی رهبری «چرخش قدرت» و «دست به دست شدن» مدیریت اجرایی کشور است و نه بازگشت به عقب و ارتجاع. مالا انتظار از پیروان صدیق رهبری و دلسوزان نظام این است که ممشای رهبری را در قول و فعل درک کنند و به کار ببندند و از ایجاد هزینه اضافی برای کشور بپرهیزند. شاید در روزهای آینده حسب ضرورت در این باره باز هم سخن بگوییم.