سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******
 
آقای روحانی! با عرض پوزش...

حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:

سخنان دیروز آقای دکتر روحانی در مراسم افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات به این نگرانی ابعاد جدی‌تری داد که چه کسانی به رئیس‌جمهور محترم کشورمان مشاوره می‌دهند و چرا اصرار دارند ایشان را از واقعیاتی که در جامعه می‌گذرد و به آسانی برای همگان قابل درک است، بی‌خبر نگاه دارند؟!  و اما، اگر آنچه فرموده‌اند برخاسته از نگاه و نظر خود ایشان باشد که نگرانی یاد شده بسیار جدی‌تر خواهد بود. تیتر اول و خبر اصلی کیهان‌امروز را به نقد اظهارات دیروز رئیس‌جمهور محترم اختصاص داده‌ایم و از این روی در نوشته پیش روی تنها مروری گذرا بر ماجرا داریم.

آقای دکتر روحانی در جای جای سخنان دیروز خود به تفسیر رویدادهایی پرداخته و از رخدادهایی خبر داده‌اند که با واقعیت‌های موجود نه فقط فاصله‌ای پرناشدنی دارند، بلکه در برخی از موارد، در نقطه‌ای متضاد قابل تعریف هستند.

به عنوان مثال؛ ایشان می‌فرمایند؛ «ما تحریم‌ها را برداشتیم و بعضی‌ها ناراحتند، 100 تحریم برداشته شده و 3 تحریم مانده، آن 100 را نمی‌بینند و این 3 را می‌بینند»! کاش جناب رئیس‌جمهور محترم به چند نمونه از تحریم‌هایی که معتقدند برداشته شده است اشاره می‌کردند. اظهارات ایشان در حالی است که دست‌اندرکاران اصلی مذاکرات هسته‌ای در دولت ایشان بارها به صراحت نظری متفاوت با جناب ایشان را اعلام کرده‌اند. آقایان صالحی، ظریف، عراقچی و ... تاکید می‌کنند که تحریم‌ها فقط روی کاغذ برداشته شده و آقای سیف رئیس‌محترم بانک مرکزی می‌گوید دستاوردهای برجام تقریبا هیچ بوده است. این تناقض آشکار میان اظهارات آقای رئیس‌جمهور و دولتمردان عالی‌رتبه و دست‌اندرکار ماجرا چگونه قابل جمع است؟!

آقای رئیس‌جمهور توصیه می‌فرمایند «قلم‌ها را به بهانه واهی نشکنیم، دهان‌ها را به بهانه‌های غیراساسی نبندیم، بگذاریم در این جامعه آزادی باشد و...» و توضیح نمی‌دهند که اگر تا این اندازه به آزادی بیان و قلم اعتقاد دارند چرا تاکنون کمترین انتقادی از سوی منتقدان خود و دولت خویش را برنتافته و با الفاظی که از ایشان دور از انتظار بوده و هست به آنان تاخته‌اند؟! «بی‌سواد، بی‌شناسنامه، مزدور، کاسب تحریم‌، کودک صفت، حسود، بزدل، ترسو، جیب‌بر، بی‌قانون، مستضعف‌ فکری، بیکار، متوهم، غوطه‌ور در فساد، سوءاستفاده‌گر، خرابکار، عقب‌مانده، تازه به دوران رسیده، عصر حجری، هوچی‌باز، منفی‌باف، یأس‌آفرین، ناشکر، باید به جهنم بروند»! و... اخیرا انقلابیون نفهم!، یک مشت لات! و... این همه اهانت به منتقدان در حالی است که ایشان 12 مردادماه 92 در روز تنفیذ حکم ریاست‌جمهوریشان فرموده بودند «پناه می‌برم به خدا، از بستن دهان منتقدان»! ضمن آن که تاکنون بارها معلوم شده است نظر و نگاه منتقدان بر حق بوده و دولتمردان محترم در پیش‌بینی‌های خود راه به خطا برده‌اند که برجام و دستاوردهای به قول آقای سیف «تقریبا هیچ» آن از جمله آنهاست.

آقای روحانی که فقط 7 ماه از دوران 4 ساله ریاست‌جمهوری ایشان باقی مانده است و چه قبل و چه بعد از انتخابات بیشترین تاکید را بر ایجاد اشتغال داشته‌اند، در سخنان دیروز خود می‌فرمایند؛  «اگر نتوانستیم برای جوانان این کشور شغل ایجاد کنیم، انقلابی نیستیم»! اظهارات ایشان به گونه‌ای است که انگار طی سه سال و چند ماه گذشته صدها‌هزار  - و یا میلیون‌ها- شغل ایجاد کرده‌اند ولی مردم از درک و فهم آن عاجز بوده‌اند! آیا جناب روحانی نظر مستند دولتمردان خود را باور ندارند که از تعطیلی صدها هزار مرکز و کارگاه تولیدی خبر می‌دهند و وزیر محترم کار به صراحت اعلام می‌دارد هر پنج دقیقه یک نفر بیکار می‌شود! و یا بیکاری گزنده و رو به گسترش موجود را ندیده‌اند؟!  آیا منظور آقای روحانی از اینکه «اگر نتوانستیم برای جوانان این کشور شغل ایجاد کنیم، انقلابی نیستیم» دولت خود ایشان است؟!  که علی‌رغم آنهمه وعده و وعید، نه فقط در ایجاد اشتغال ناکام بوده است بلکه بر بیکاری و تعطیلی بسیاری از مشاغل نیز افزوده‌اند؟!  به یقین منظور رئیس‌جمهور محترم از این اظهارنظر که «اگر... انقلابی نیستیم»!  دولت خود ایشان نیست. پس منظورشان چیست؟!  و مخاطب آن کیست؟!...

آقای دکتر روحانی در بخش دیگری از اظهارات دیروز خود در مراسم افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات درباره سقوط اولیه موصل می‌فرمایند «مگر یک شهر بزرگ یک و نیم میلیون جمعیتی با دارا بودن آن همه نیروی مسلح و ارتش چطور از صبح تا ظهر سقوط می‌کند؟ سقوط این شهر برای این بود که تروریست‌ها سلاح مدرنی در اختیار داشتند؟ سقوط موصل برای این بود که تروریست‌ها توانمندتر از ارتش مستقر در موصل بودند؟ یا این که دلبستگی مردم موصل به بغداد کاهش یافته بود؟ موصل ارتباط عاطفی و سیاسی‌اش با بغداد قطع شده بود، نه راهش، هر گروه مسلح دیگر با پرچم که نه سیاه و حتی سفید می‌توانست در موصل فائق آید. سیاست بغداد نمی‌تواند موصل را حفظ کند. ارتش عراق نمی‌تواند موصل را حفظ کند»! آقای روحانی نتیجه می‌گیرند که «اگر مردم و یا بخشی از مردم ندای تروریست‌ها را بپسندند، نه سیاست خارجی می‌تواند معضل امنیت را حل کند و نه قدرت نظامی، هیچکدام.» و توضیح می‌دهند که اگر نظام اسلامی به اقلیت‌ها احترام نمی‌کرد و اگر به وحدت دینی همت نمی‌گماشت و ... داعش در اینجا هم راه می‌داشت، القاعده در اینجا هم راه داشت»!

این بخش از اظهارات جناب آقای روحانی که بر ضرورت همدلی اقلیت‌های دینی و مذهبی و قومی و یکپارچگی آنان با نظام اسلامی تأکید می‌ورزند، سخن حق و قابل قبولی است ولی تحلیل ایشان درباره علت سقوط اولیه موصل- با عرض پوزش- نادرست و به دور از واقعیت است و آقای رئیس‌جمهور در این میان، چند واقعیت غیرقابل انکار را نادیده گرفته‌اند.

اول آن که به اعتراف هیلاری کلینتون در کتاب خاطراتش با عنوان انتخاب‌های سخت -HARD  CHOICES- که رخدادهای بعدی نیز کمترین تردیدی در آن باقی نگذاشته است، گروه داعش را آمریکایی‌ها ساخته و با همراهی اسرائیل و آل‌سعود به جان ملت‌های مسلمان انداخته‌اند.
دوم؛ این که اهل سنت نیز بیشترین قربانیان را در اقدامات تروریستی داعش متحمل شده‌اند که از قضا اکثریت نزدیک به اتفاق مردم موصل از خواهران و برادران اهل سنت بوده‌اند که بعد از ورود داعش نه فقط از تروریست‌ها استقبال نکرده بودند بلکه تا آنجا که در توان داشتند از شهر گریخته بودند. بنابراین ناخشنودی آنان از حکومت مرکزی نمی‌تواند صحت داشته باشد.

سوم، که با اهمیت‌تر از بقیه است، سقوط موصل به علت وجود فرماندهان نفوذی در ارتش و مراکز اداری شهر بوده است که با توطئه‌ای از پیش طراحی شده موصل را به تروریست‌ها تحویل دادند. یعنی دقیقاً همان «خطر نفوذ» که جناب روحانی نسبت به هشدار دلسوزان درباره آن اهمیت چندانی نداده و نمی‌دهند و با برخی از عوامل وطن‌فروش فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 سر مدارا دارند! و...

همین جا گفتنی است رئیس‌جمهور محترم درباره رأی اعتماد اخیر مجلس به 3 وزیر پیشنهادی ایشان، می‌فرمایند «رأی اعتماد مجلس به آنها نشان داد که برای اتهامات واهی گوش شنوایی وجود ندارد»! این در حالی است که اتهامات برخی از سه وزیر پیشنهادی، حضور فعال در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 بوده است. فتنه‌ای که موجودیت نظام اسلامی را نشانه رفته بود و با شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» بر اهداف براندازانه خود تأکید ورزیده بود. بنابراین رأی اعتماد مجلس حکایت از آن داشت که برخی از نمایندگان شناخت دقیق و بینش کافی از ماجرا نداشته‌اند! و... که بگذریم!

 و از این دست اظهارنظرها که در گزارش امروز کیهان آمده است و پرداختن به یکایک آنها موضوع این وجیزه نیست.

 اما نکته مورد نظر آن است که اگر سخنان دیروز رئیس‌جمهور محترم، برگرفته از مشاوران است، عزل مشاورانی که با ارائه اطلاعات و آدرس‌های غلط، جایگاه ریاست‌جمهوری را فدای منافع حزبی و یا برخی آلودگی‌های دیگر خویش کرده‌اند، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است و این اقدام به اندازه‌ای حیاتی است که نباید انجام آن را از امروز به فردا موکول کرد و اما، چنانچه اظهارات دیروز رئیس‌جمهور محترم برخاسته از نظر خود حضرت ایشان است، با عرض پوزش باید گفت، نگاهی دوباره به آنچه فرموده‌اند و آنچه واقعا هست، چاره‌‌ کار است. 
 
 
 کلاس نهج‌البلاغه برای معمم‌های بی‌عمل!

رضا مشتاقی در وطن امروز نوشت:
 
1- ماجرای «عثمان بن حنیف» و برادر بزرگش «سهل» را حتما شنیده‌اید. 2 یار باوفای امیرالمومنین(ع) که برخلاف بعض صحابه و تابعین هرگز به مولای‌شان پشت نکردند. علمای علم‌الرجال هر دو را در زمره‌ «شرطه..‌‌الخمیس» نوشته‌اند که با امیرالمومنین(ع) شرط کردند تا پای جان بر عهد یاری‌ ایشان استوار بمانند و علی(ع) نیز بهشت را برای‌شان تضمین کرد و فرمود: «من در ازای شرط‌تان بهشت را قرار می‌دهم نه سیم و زر؛ همان‌طور که پیامبر با یارانش شرط کرد و فرمود من جز بهشت چیز دیگری برای‌تان تضمین نمی‌کنم...».

عثمان والی بصره بود و سهل والی مدینه و از نامرادی روزگار یکی این است که از همه‌ خوبی‌های عثمان، امروز آنچه از او در یاد مردمان مانده است، نامه‌ عتاب‌آلود علی‌بن ابیطالب(ع) به او است. عثمان مالی دزدیده بود؟! بیت‌المال را حیف‌ومیل کرده بود؟! قبیله‌گرایی کرده بود؟! نه...! پس دلیل عتاب علی چه بود؟ «یک ناهار خوردن با اغنیا»:

«اى پسر حنیف! به من خبر رسیده که مردى از جوانان بصره تو را به سورى فرا خوانده و تو نیز بدان‌جا شتافته‌اى. سفره‌اى رنگین برایت افکنده و کاسه‌ها پیشت نهاده. هرگز نمى‌پنداشتم که تو دعوت مردمى را اجابت کنى که بینوایان را از در مى‌رانند و توانگران را بر سفره مى‌نشانند».

باورتان می‌شود؟ علی‌بن ابیطالب(ع)، با همه‌ مشکلات و گرفتاری‌های حکومتداری، از مدینه نامه نوشته و داده است دست پیک که «برو و برسان به دست حاکم بصره که چرا یک بار بر سر سفره‌ میهمانی ثروتمندان نشسته‌ای؟» برای ما باورش سخت است. برای ما که رئیسان‌مان به‌ ما می‌گویند: «بعضی‌ها از حرف زدن از فساد و بالا و پایین کردنش خوش‌شان می‌آید. این بد است، اشاعه‌ فحشا است. 8000 میلیارد تومان فرهنگیان را اختلاس نکرده‌اند که! وام داده‌اند به 30 نفر و آن وام هم بازنگشته است. اسمش «بدهی معوقه» است. بالا و پایینش نکنید...».

2- برای همین حرف‌هاست که کارها و حرف‌های علی(ع) با عقل ما جور درنمی‌آید. دورِ دورِ دور است از ما. وقتی می‌خوانیم که امام خشمگینانه به شریح قاضی می‌گوید: «به من خبر دادند که خانه‌اى با 80 دینار خریده‌اى و سندى براى آن نوشته‌اى و گواهانى آن را امضا کرده‌اند.

اى شریح! بزودى کسى به سراغت مى‌آید که به نوشته‌ات نگاه نمى‌کند و از گواهانت نمى‌پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. اى شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشى، که آنگاه خانه‌ دنیا و آخرت را از دست داده‌اى...». علی(ع) می‌داند «اگر ز باغ رعیت مَلِک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ / به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد/ زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ». حتی به ملک شبهه‌ناک 80 دیناری شریح قاضی هم باید حساس بود. بدهی‌های معوقه‌ 8000 میلیاردی که جای خود دارد...

3- علی(ع) تخلفات کوچک را، ثروت‌اندوزی‌های حلال را هم بزرگنمایی می‌کرد. اعتقادی به ساده‌انگاری کار‌های اطرافیان و منصوبانش نداشت. خودش هم می‌دانست و می‌گفت: «کسی نمی‌تواند مثل من باشد، مثل من زندگی کند، ولی شیعیان من! مرا یاری کنید با ورع و اجتهاد و عفت و سداد». ورع را حالتی بالاتر از تقوا گفته‌اند. تقوا آن است که مقید به رعایت واجبات و محرمات باشی و ورع یعنی از شبهه‌‌ حرام هم دوری کنی. یعنی اگر احتمال می‌دهی که عملی از امور ممنوعه است هم به آن نزدیک نشوی. مثل حالت کسی که در خیابان باران‌زده، دامنش را بالاگرفته و آهسته راه می‌رود تا تردامن نشود. علی(ع) عالم بلاعمل نبود. منسوبان و منصوبانش را از شبهات و بعض مباحات هم باز می‌داشت.

4- در این زمانه که ارجاع دادن امور به تاریخ صدر اسلام و ملاک قرار دادن رفتار اولیا مرسوم شده است و جناب رئیس‌جمهور هم با بحث «درس مذاکره گرفتن از عاشورا» از اولین کسانی بودند که این شیوه را فتح باب کردند، بد نیست شیوه‌ حکمرانی امیرالمومنین(ع) هم مکررا و مستمرا یادآوری شود. آن وقت شاید- در مقام یک دولتمرد و حکمران و نه یک قاضی- اختلاس یا بدهی معوقه بودن 8000 میلیارد تومانی چندان برای‌مان توفیری نداشته باشد. آن زمان شاید ابتدا به دنبال پاسخ به این سوال بربیاییم که «اصلا چرا باید 8000 میلیارد تومان اموال فرهنگیان بین 30 نفر به اسم وام توزیع شود و بازنگردد؟ اصلا بر فرض که این بدهی، معوق هم نباشد و در سررسیدش پرداخت شود، آیا فرهنگیان این اموال را به این صندوق سپرده‌اند تا به 30 نفر وام داده شود؟ این افراد چه ویژگی‌ای داشته‌اند غیر از سلطه‌‌شان بر این اموال؟». حالا که چنین دستبردی به بیت‌المال اتفاق افتاده است، راه چاره چیست؟ نام بردن از آن اشاعه‌ فحشا است؟ پس داستان «ابن‌هرمه»، ناظر بازار اهواز که امیرالمومنین(ع) دستور دادند به خاطر فساد مالی مختصرش در شهر رسوایش کنند، کجای هندسه‌ فکری ما قرار می‌گیرد؟ نکند تاریخ را شترمرغ‌وار و حسب منفعت خودمان می‌خوانیم؟ نکند مثل روزنامه‌هایی شدیم که فساد مالی امیرمنصور آریا را- باز کردن ال‌سی‌های داخلی و تنزیل‌شان در بانک دیگر- و ماجرای بابک زنجانی را- که بدهی معوقه‌ای است به وزارت نفت- اختلاس می‌خوانیم و چون به ماجرای صندوق فرهنگیان می‌رسیم، یا دم نمی‌زنیم یا اینکه به ناگاه دقیق و موشکاف شده و به تشریح فرق بدهی معوقه و اختلاس می‌پردازیم. از جمله‌ درس‌هایی که می‌توان از تاریخ اسلام گرفت، آن است که امروز یادآوری و فراگیری شدت عمل و حساسیت امیرالمومنین(ع) در حفظ حقوق‌الناس و بیت‌المال، برای ما از باقی دروس الزامی‌تر است.
 
 
 ترامپی های خجالتی همه را شوکه می کنند؟

 امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:

اف بی آی، دو هفته مانده به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا یک تصمیم سرنوشت ساز می گیرد که بر روی انتخابات کشورش تأثیرگذار است. این که «جیمز کامی»، رئیس اف بی آی نامه ای خطاب به کنگره این کشور نوشت که در آن گفته شد پست های الکترونیکی به دست آمده که به صورت غیرمستقیم، دوباره پرونده نامه های الکترونیکی هیلاری را گشوده، ازجمله سوال هایی است که نمی توان اکنون در مورد علت مطرح شدن آن مخصوصاً در برهه حساس کنونی، به آن پاسخ قطعی داد. ظاهر امر نشان می دهد که اف بی آی، در یک اقدام حرفه ای و غیرسیاسی، بر اساس وظایف ذاتی خود، هنگامی که به یک پرونده حساس می رسد و اطلاعات و اسنادی را به دست می آورد، کنگره را از آن مطلع می کند اما نیت واقعی جیمز کامی و نهاد پلیس فدرال آمریکا مشخص نیست.
 
اتهامات مختلفی در این خصوص مطرح شده و دموکرات ها معتقد هستند که جیمز کامی پروتکل های سیاسی را زیرپاگذاشته و با این تصمیم در فرآیند انتخابات دخالت کرده است؛ این در حالی است که سران دموکرات گوشزد می کنند که مقررات اداری اجازه نمی دهد که هیچ یک از مقامات دولتی حداقل 100روز پیش از برگزاری انتخابات اقدامی انجام دهند که شائبه تأثیرگذاری در نتایج انتخابات را برانگیزد. در مقابل مدافعان تصمیم پلیس فدرال آمریکا مطرح می کنند که این تصمیم کامی، یک تصمیم حرفه ای بوده و انگیزه سیاسی نداشته است. شاید نیاز باشد تا مدت زمان طولانی بگذرد و گذشت زمان پاسخ به این سوال را آسان تر کند و شواهد و اسنادی از چرایی این اقدام جیمز کامی به دست آید. انتخابات امسال آمریکا، یکی از سرنوشت سازترین انتخابات در میان دهه های گذشته این کشور است که اتفاقاً بر سرنوشت دهه های آینده آن نیز مؤثر خواهد بود. به همین دلیل، به نظر می رسد که جنگ شدیدی که میان هیئت حاکمه آمریکا در این انتخابات در جریان است، به یک صف بندی و یک زورآزمایی تمام عیار و سرنوشت ساز برای بودن یا نبودن برخی از جریان های سیاسی و فکری در آمریکا تبدیل شده است که درنهایت، رئیس اف بی آی را خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیرمستقیم، به سمت مسیری سوق داده که شانس پیروزی هیلاری کلینتون را کاهش بدهد.
 
در ماه های اخیر یکی از شاه بیت های صحبت های ترامپ این بود که وی همواره عنوان می کرده است که در حال نبرد با تشکیلات فاسد و غیر کارآمد در آمریکاست و هر آنچه علیه او مطرح می شده، همه آن ها را به تشکیلات در آمریکا نسبت می داده و خود را به عنوان ضدیت با تشکیلات معرفی و شاخص می کرد اما به نظر می رسد که تمام تشکیلات علیه یکی از نامزد های انتخابات آمریکا یعنی ترامپ نیست؛ نهاد های قدرت در آمریکا و هیئت حاکمه در این کشور تقسیم شده اند. شاید بخش پررنگ تر این تشکیلات با هیلاری کلینتون همراه باشد، اما بخشی دیگر از تشکیلات که نگران روند آتی سیاست در آمریکا است، به میدان آمده و از ابزار های پشت پرده خود استفاده کرده تا یکی از موضوعات حساس این دور از انتخابات یعنی موضوع پست های الکترونیک و به خطر انداخته شدن امنیت ملی آمریکا را دوباره به میان بیاورد  تا شاید درنتیجه این اقدام، درنهایت، تیم هیلاری کلینتون، باراک اوباما و جریان های لیبرالی و طرفداران حفظ وضع موجود در آمریکا، پیروزی خود را ازدست رفته ببینند.

ترامپ امیدوار به شکار خجالتی ها و مردد ها

انتشار خبرِ ارسال نامه جیمز کامی قطعاً بر انتخابات آمریکا تأثیرگذار خواهد بود، اما به نظر نمی رسد با انتشار این خبر، آن میزان که کمپین ترامپ به جذب آرای خاکستری یا مردد امید بسته، محقق شود. در انتخابات به شدت قطبی شده ایالات متحده آمریکا بخش وسیعی از رأی دهندگان تکلیف خود را ماه ها قبل، با انتخابات مشخص کرده اند. نه اتهامات مانند فایل صوتی ترامپ خیلی می تواند صحنه انتخابات آمریکا را به شکل اساسی تغییر دهد و نه بحث پست های الکترونیکی هیلاری کلینتون. البته هنوز ارزیابی دقیقی نیز در این خصوص صورت نگرفته و از روزی که این نامه منتشر شد، هنوز میانگین نظرسنجی ها به صورت دقیق منتشرنشده. البته رفتار های انتخاباتی کمپین دو نامزد و مخصوصاً رفتار های انتخاباتی کمپین هیلاری، نشان می دهد که انتشار این خبر، به وضعیت انتخاباتی هیلاری کلینتون خدشه وارد کرده است اما این که بگوییم انتشار این خبر لطمه جدی به کمپین هیلاری کلینتون وارد خواهد کرد، شاید نتوان به صورت قطعی این مورد را تأیید کرد.
 
در آمریکا همه ماجرا آرای مردمی نیستند. در آرای مردمی فاصله این دو نامزد چیزی حدود 3 یا 4 درصد است که با توجه به ضریب خطای 3 درصدی مرسوم در نظرسنجی ها، می توان گفت که در حقیقت دو نامزد شانه به شانه هم در حال حرکت هستند و هیچ یک از این دو نامزد به لحاظ آرای مردمی هنوز پیروزی تضمین شده ای ندارند اما به لحاظ آرای الکترال، حتی بعد از قضیه نامه رئیس اف بی آی، هیلاری کلینتون بالغ بر 100 رأی الکترال از ترامپ جلوتر است. اگرچه گفته می شود که بعدازاین ماجرای پست های الکترونیکی در بعضی از «ایالت های پاندولی» که سرنوشت ساز هستند، ترامپ جلو افتاده، نظیر اوهایو، اما با همه این اوصاف همچنان هیلاری به لحاظ آرای الکترال پیشتاز است و اگر مبنای انتخابات نیز این آرا باشد که هست، این نشان می دهد که شانس پیروزی هیلاری کلینتون باوجود جنجال های اخیر از ترامپ به مراتب بیشتر است.

در انتخابات پیش روی آمریکا، پدیده ای مطرح است که همانند یک مورد مشابه، پدیده ای نوظهور برای غرب است. در انتخابات آمریکا به دلیل این که یکی از نامزد ها به حق یا ناحق، مورد هجمه سنگین قرارگرفته و اتهامات سنگینی نظیر افراط گرایی، نژادپرستی، زن ستیزی، بیگانه ستیزی و... به آن وارد می شود، برخی از شهروندان که مورد پرسش قرار می گیرند، به دلیل این که با چنین اتهاماتی مواجه نشوند، از بیان دیدگاه واقعی خود خودداری می کنند که به آن ها «رأی دهندگان خجالتی» می گویند. این رأی دهندگان در نظرسنجی ها، فردی را به عنوان انتخاب خود اعلام می کنند که در روز انتخابات، خود به آن رأی نمی دهند. مشابه این اتفاق، در خصوص برگزیت و رأی گیری خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز رخ داد. پیش از رأی گیری، همه نظرسنجی ها نشان می داد که رأی مردم به ماندن در اتحادیه است؛
 
اما پس ازاین که یکی از سیاستمداران انگلیسی مورد سوءقصد واقع شد و کشته شد، بسیاری از مدافعان خروج از اتحادیه اروپا به دلیل این که به افراط گرایی و حمایت از تروریسم متهم نشوند، نظر واقعی خود را اعلام نکردند اما در روز رأی گیری، به خروج از اتحادیه اروپا رأی دادند.این وضعیت به شرایط فعلی آمریکا تا حدودی رأی دارد. یعنی هستند برخی از «ترامپی های خجالتی» که نمی خواهند انگ هایی که به ترامپ واردشده به آن ها زده بشود و از اعلام این که رأی نهایی آن ها ترامپ است خودداری می کنند. ممکن است این افراد در روز رأی گیری رفتاری از خود بروز بدهند که در نظرسنجی ها از خود نشان نداده اند. اگر ترامپی های خجالتی واقعاً درصد قابل قبولی را در انتخابات آمریکا تشکیل بدهند، قطعاً آرای الکترال های آمریکایی که بازتابی از رأی مردمی در ایالت ها است، برای هیلاری کلینتون تغییر خواهد کرد. نمی توان این گونه فرض کرد که فاصله چشمگیری در آرای مردمی وجود داشته باشد و ترامپ با آرای مردمی چشمگیری انتخاب شود و الکترال ها به او توجهی نداشته باشند. معمولاً هنگامی نظر الکترال ها با مردم می تواند متفاوت باشد که آرای مردمی خیلی نزدیک باشد و در این هنگام الکترال ها تعیین کننده شوند ولی وقتی مردم با آرای بالا یک فرد را انتخاب کنند، معمولاً رأی الکترال ها نیز معطوف به نظر مردم خواهد بود.
 
 
آيا بايد سخنان دولتمردان را سانسور كرد؟

كبري آسوپار در جوان نوشت:

« آرامش و امنيت و رضايت » گزاره هايي است كه رئيس‌جمهور در افتتاحيه نمايشگاه مطبوعات از رسانه‌ها خواسته كه آن را به وجود آورند و حتي تأكيد كرده كه «رسانه‌هاي ما بايد رضايت واقعي را به وجود آورند، تروريسم بر اسب نارضايتي سوار مي‌شود؛ آنها که جز ايجاد يأس و نااميدي و غم و غصه و تشويش اذهان عمومي کار ديگري نمي‌کنند، چه نتيجه‌اي از کار خود گرفته‌اند، چرا افسردگي؟» اين كلام روحاني را مي‌توان در دو بخش به نقد نشست؛ گرچه كه حواله به جهنم داده شويم، چه آنكه اينك پاي امنيت رواني يك جامعه و دادن آدرس غلط در ميان است. آدرس صحيح را با هم مرور مي‌كنيم تا تصور نشود همه چيز درست است و صرف انتقاد دو سه رسانه از دولت، امنيت ملي دارد به خطر مي‌افتد!

‌رئیس جمهور محترم رسانه‌ها را به ايجاد آرامش مي‌خواند، اما به نظر مي‌رسد يك حلقه اصلي را از ميانه اين زنجير احساس يأس و عدم آرامش حذف كرده و آن اينكه رسانه مي‌تواند «منعكس‌كننده» يا «برهم‌زننده آرامش» باشد و اين هر دو يعني آنكه امنيتي هست و رسانه مي‌تواند در قبال آن نقش‌آفريني مثبت يا منفي كند، نه آنكه از آرامشي كه نيست، قصه بگويد. اين مقدمه‌اي بود تا بنويسيم يحتمل بهتر آن است كه رئيس‌جمهور براي يافتن يكي از منابع اصلي برهم خوردن آرامش رواني جامعه، به متون سخنراني دولتمردانش نگاهي دوباره بيندازد. تندي‌هاي كلامي به منتقدان، كنايه و طعنه و زخم زبان، حمله به نهادهاي مختلف كشور و قواي ديگر، ايجاد دوقطبي‌هاي متعدد، آمارهاي غيرواقعي از پيشرفت و عبور از ركود و بهبود اوضاع اقتصادي، همه و همه مواردي است كه به وضوح و عينيت آرامش رواني جامعه را به هم مي‌ريزد. فقط يك نمونه از آنها بدهي معوق و فساد كوچك ناميده شدن دزدي 8هزار ميليارد توماني از اموال حدود يك ميليون نفر از فرهنگيان است.

وقتي يك ميليون نفر كه اموال‌شان دزديده شده، از جانب قوه مجريه حمايتي دريافت نمي‌كنند و حتي رئيس‌جمهور را در مقام تقليل سطح فساد روي داده مي‌بينند، آيا رسانه مي‌تواند براي آن فرهنگيان ايجاد امنيت كند؟ وقتي بارها و بارها فرزندان مؤمن و انقلابي اين سرزمين به تندروي، نفهم بودن، انقلابي‌نما بودن، دروغگو بودن و... متهم مي‌شوند، منتقدان مورد طعن قرار مي‌گيرند و به جهنم حواله داده مي‌شوند، هر انتقاد علما با جنجال و توهين روبه‌رو مي‌شود؛ معترضان خيالي ساخته و به آنان حمله مي‌شود كه مثلاً نمي‌گذارند اينترنت به روستاها ببريم يا اگر امام(ره) نبود، نمي‌گذاشتند انتخابات 12 فروردين برگزار شود و... آيا رسانه مي‌تواند بگويد مقامات چنين سخناني نگفته‌اند و دست به سانسور بزند تا فضاي رواني جامعه آرام بماند؟! يعني رسانه بايد دروغ بنويسد؟! وقتي لحن‌ها و ادبيات‌ها سخنراني به سخنراني تندتر و كنايه‌آميزتر و دوقطبي سازتر پيش مي‌رود، آيا مي‌توان در رسانه توليد آرامش كرد؟!

از سويي گفتن حقيقت تلخ به مردم يقيناً بهتر از واقع نمايي واهي و اميدسازي كذايي است. كار سختي نيست؛ مي‌شود همين فردا همه رسانه‌ها از بهبود اوضاع معيشتي و خروج از ركود و برداشته شدن تحريم‌ها و نبود بيكاري و فقر و آلودگي‌هاي زيست محيطي و بالا رفتن اعتبار پاسپورت ايراني و كلي فضاسازي گل و بلبل ديگر تيترهاي درشت بزنند، اما مگر مردم متوجه اوضاع اقتصادي خود نيستند و مگر در همين هوا نفس نمي‌كشند و مگر نمي‌بينند بيكار هستند يا شاغل، كه فريب تيترهاي درشت را بخورند و با حلوا حلوا گفتن دهانشان شيرين شود؟! يا آنكه آنقدر كاناليزه هستند كه فقط از يك رسانه اخبار خود را دريافت كنند؟ از قضا اين خبردهي‌هاي غيرواقعي همان اعتماد مانده را هم از بين مي‌برد؛ و اين بي‌اعتمادي، ناامني بيشتر و نارضايتي بيشتر فراهم مي‌كند. رسانه‌ها نمي‌توانند نارضايتي و گله و شكايت مردم را ببينند و بعد گل و بلبل‌سازي كنند و رضايت جعلي بيافرينند كه آنان نديم مردم‌اند و نه نديم دولتمردان!
‌  
رسانه‌ها براي دفاع از دولت آزاد باشند

انتقاد روحاني از رسانه‌ها و اعتراضش به منتقدان قصه ادامه‌دار و پرتكراري است كه ديگر با هزار بار تأكيد بر آزادي مطبوعات و «پناه مي‌برم به خدا از بستن دهان منتقدان» و «نشکنيم قلم‌ها را به بهانه واهي، نبنديم دهان‌ها را با بهانه‌هاي غيراساسي» نمي‌تواند براي او نمايش يك حامي نقادي را ايفا كند. حسن روحاني در همان سخنراني كه مي‌گويد «اگر خود اصحاب رسانه امنيت نداشته باشند و دل نگران امنيت خود و راه و شغل و کار و خط و قلم خود باشند چگونه مي‌توانند امنيت را بيافرينند، با قلم شکسته و دهان بسته؟ از او کاري ساخته نيست، نشکنيم قلم‌ها را به بهانه واهي، نبنديم دهان‌ها را با بهانه‌هاي غيراساسي، بگذاريم در اين جامعه آزادي باشد.» در همان سخنراني هم به انتقاد از رسانه‌ها مي‌پردازد و براي رسانه‌هاي منتقد نسخه محتوايي مي‌پيچد كه اين را بنويسيد و آن را ننويسيد و از قضا هرچه را مي‌گويد ننويسيد، همان انتقادات از دولت است و هرچه را مي‌گويد بايد نوشت، همان تعريف و تمجيد و تحسين دولت و برجام است.

برآيند چنين سخنراني‌اي مي‌شود اينكه مطبوعات و رسانه‌ها اگر مدح دولت را مي‌گويند، بايد آزاد باشند و اگر نه، يك مشت دروغگوي انقلابي نماي هتاك هستند كه با رانت‌هاي اطلاعاتي خبر مي‌گيرند و براي نهادهاي خاص ارسال می‌کنند و دغدغه فروش ندارند. بله آقاي رئيس‌جمهور! رسانه بايد امنيت داشته باشد و مدام مورد حمله و اعتراض نباشد كه بتواند در فضايي آرام بنويسد؛ با ايجاد دوقطبي رسانه خوب و رسانه بد و كشاندن پاي اجنه به توصيف از رسانه‌ها، اينكه هنوز منتقدان شما مي‌نويسند و قلم و كيبورد را كنار نگذاشته‌اند، از سر پوستي است كه در اين سه سال با ايستادگي مقابل انواع توهين‌ها و تهمت‌ها بسيار كلفت شده است.
 
 
  جامعه ایمن در گرو روزنامه نگاری امن

هادی خانیکی در ایران نوشت:

 نمایشگاه مطبوعات همه ساله مکان و امکانی بوده است برای گفتن و شنیدن سخنان جدی درباب مطبوعات، رسانه ها و ارتباطات. صرف نظر از اینکه هر اقدام رسمی و تکاپوی مدنی در حوزه ارتباطات تا چه حد موفق بوده هست، نفسِ پرداختن به موضوع رسانه، افکار عمومی و حال و روز روزنامهنگاران و کنشگران ارتباطی امری مثبت است. امسال روز آغازین جشنواره مطبوعات از آن رو که در شروع مسئولیت وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی با سخنان صریح و واقعنگرانه رئیسجمهوری همراه شد، جای تأمل و گفتوگو بر سرِ مقولههای اساسی ارتباطات را باز کرد.

ارتباطات ،محدود و محصور به رسانه و تکنیک نیست؛ ارتباطات مقولهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است که یک سوی آن به نگرشها، باورها و رفتارها میرسد و سوی دیگر آن به ساختارها و نهادهای قدیم و جدیدی که در مجموع امکان شنیدن، گفتوگو و کنش را در جامعه فراهم میکند. جامعه ارتباطی، جامعهای گشوده است که در آن، زمینه و فرصت گفتوگو فراهم است. حرفها شنیده میشود، مورد اعتنا قرار میگیرد و به آن اعتماد میشود. جامعه ارتباطی، جامعه تماشاگر نیست، جامعه کنشگر است. پس اگر گوشهای شنوا در فضای رسانهای به سخنان اساسی کم شد و آنان که سخنان بحق دارند و سنجیده سخن میگویند، از این میانه به حاشیه رفته اند و به جای آنان، رسانه هایی که درشتگویی میکنند و باج میخواهند و بر طبل تفرقه و نفرت میکوبند، میداندار  شدهاند باید احساس خطر کرد که جامعه ارتباطی، دچار سستی و ضعف شده است.

رئیس جمهوری، دیروز به درستی از ارتباط میان قدرت، امنیت، افکار عمومی و رسانه سخن به میان آورد و بر این نکته تأکید کرد که امنیت پایدار، محصول حوزه عمومی فعال و افکار عمومی حساس است و این مهم وقتی حاصل میشود که شأن و جایگاه رسانهها به درستی شناخته شود و اصحاب رسانه و کنشگران ارتباطی، آزادانه و مسئولانه قادر به ایفای نقش باشند. امنیت جامعه در پرتو احساس امنیت صاحبان اندیشه و حاملان و ناقلان آن که رسانه ها هستند به وجود میآید. رسانههای آزاد، مسئول، مستقل و نقاد جامعه را ارتباطی میکنند و در جامعه ارتباطی، این توان به وجود میآید که شهروندان به سخنانی که از سر افراط و خشونت و باجخواهی است، اعتنا نکنند و سخنانی را که از سر درک زمانه و درد آیین و مُلک و ملت است، به درستی و بموقع بشنوند.

سخن رئیسجمهوری در این باب گویا بود که باید گوش مردم به صدای توسعه کشور آشنا شود و به فریاد خشونت، افراطیگری و تفرقه ناآشنا و این مسئولیت بزرگ رسانهها، کنشگران ارتباطی و خبرنگاران و روزنامهنگاران هم در فضای حقیقی و هم در فضای مجازی است. جوهر و جانمایه این کار، هم احساس امنیت است و هم ترویج و تعمیق امنیت و چه کسی است که نداند امنیت، مقولهای فرهنگی است که با زور و زبان خشونت و ارعاب به وجود نمیآید. امنیت، توسعه، همبستگی، مشارکت، اعتماد، امید به آینده و بقا و گسترش ارزشهای اخلاقی، دینی، ملی و انقلابی در گرو آن است که آحاد شهروندان و گروههای اجتماعی به یکدیگر اعتنا و اعتماد کنند و سخن همدیگر را بشنوند، نقد کنند و به مسئولیت مشترک و جمعی تبدیل نمایند. این یعنی تلاش برای ایجاد و گسترش جامعه ارتباطی و اخلاقی و توجه بهتوان و در عین حال، مظلومیت و بیپناهی اصحاب رسانه و مطبوعات.
 
در این سخن رئیس جمهوری خطاب به اصحاب رسانه قدری تأمل کنیم که گفتند: «اصحاب رسانه و دنیای فرهنگ و هنر باید برای جامعه امنیت آفرین باشند.‏ اگر اصحاب رسانه امنیت نداشته باشند و دل نگران امنیت، راه، شغل، خط و قلم خود ‏باشند، نمیتوانند در جامعه امنیت بیافرینند» و تأکید کردند: «از قلم شکسته و دهان بسته کاری ساخته نیست.نباید با بهانههای واهی، قلمها را شکسته و دهانها را ببندیم. باید در جامعه با صدای بلند آزادی مسئولانه را فریاد بزنیم. امنیت برای ما اصل است، اما تنها با تفنگ این امنیت ساخته و حفظ نمیشود.»
 
 
  آسان، دشوار و کم‌فایده؟

مرتضی مردیها در شرق نوشت:

شاید اوضاع هیچ کشوری در جهان به اندازه اوضاع ایران تحلیل نشود. بعید می‌دانم کشور دیگری باشد که در آن تقریبا تمام مردم در چند دهه بخش مهمی از وقت آزاد و غیرآزادشان را صرف تحلیل ساخت قدرت، انگیزه‌ها و علل و پیامدهای آن و بررسی مسائل و مشکلات اقتصادی و فرهنگی ناشی از آن کرده باشند. چرا تحلیل مسائل ایران تا این حد آسان است که تقریبا هرکسی به آن می‌پردازد و البته با اطمینان هم سخن می‌گوید؟ درعین‌حال بعید است بتوان حتی از اهل فن هم دراین‌باره چیزی جالب توجه شنید. چرا اگر سال‌ها وقت صرف خواندن و شنیدن این تحلیل‌ها شود، انگار نه انگار؛ احساس نمی‌کنیم چیزی یا چیز چندانی به ما اضافه شده باشد؟ و البته فرق زیادی هم نمی‌کند که تحلیل اقتصادی باشد یا فرهنگی یا روابط خارجی یا سیاست داخلی.
 
در خطابه‌ای که سال پیش در دانشگاه تهران داشتم، توضیح دادم که تحلیل و تبیین مسائل، از علمی و فنی تا سیاسی و اجتماعی، اغلب به این دلیل مشکل است که در تولید یک شیء یا یک وضعیت عوامل متعددی در کار هستند و برای پژوهشگر عموما دشوار است که همه اجزای شبکه علّی و سهم خاص هرکدام و همکنش میان اجزاء و تأثیر نهایی آنها بر بردار برایند، یعنی تحقق وضعیت نهایی را شناسایی و محاسبه کند. علت مهم دشواری و نیز اختلاف نظر در توضیح و تبیین و تحلیل حوادث و مسائل همین است؛ اما این یک استثنا دارد. اگر در میان شبکه عوامل علّی که در کار تحقق چیزی یا وضعیتی کارسازی می‌کنند، یک عامل باشد که نقش بسیار مهمی ایفا کند...

به عبارتی عاملی باشد که نسبت به عوامل دیگر بسیار زورآور است (یا به تعبیری «ضریبِ متغیر» در آن بسیار بالاست)، دراین‌صورت هم تحلیل و تبیین به نسبت آسان می‌شود و هم اختلاف نظر در آن کمتر است. اگر از ما بپرسند چرا زمین و دیگر سیارات منظومه شمسی در مدارهای خود حرکت می‌کنند، بدون تردید و تأمل می‌گوییم به علت جاذبه‌ای که خورشید بر آنها اعمال می‌کند. چرا این پاسخ این‌قدر ساده و قطعی است؟ آیا عوامل دیگری بر چرخش سیارات اعمال نیرو نمی‌کنند؟ پاسخ به وضوح مثبت است. چرخش سیاره‌ای مثل زمین در مدار خود برایند عوامل ریز و درشت متعددی است که حرکت نهایی زمین برایند آنها است. تک‌تک سیارات و حتی اهله و اقمار آنها نیروهای متعارضی بر همدیگر اعمال می‌کنند و خود هر سیاره‌ای هم در مقابل هر نیرویی مقاومت خاصی از خود بروز می‌دهد؛ درعین‌حال سیارات چنان در مدار‌های خود به‌طور منظم حرکت می‌کنند که اثر چندانی از این کشمکش دیده نمی‌شود؛ چنان‌که همه می‌دانیم علت آن این است که نیرویی که خورشید وارد می‌کند، در قیاس با نیروهای دیگر چنان چشمگیر است که آنها را در جنب خود بی‌اهمیت می‌کند.

اما اگر از ما بپرسند چرا پیش‌بینی وضع هوا، به‌طور دقیق و در بازه‌های زمانی طولانی، دشوار یا غیرممکن است، می‌توانیم پاسخ دهیم چون عوامل مؤثر بر دما و باد و ابر و بارش چنان متنوع است که شناسایی و اندازه‌گیری همه آنها و برآورد نیروهای متعارض شبکه علّی و نهایتا تعیین بردار برایند (وضع هوا چگونه خواهد بود) در آنها بسیار دشوار یا ناممکن است؛ درست مثل اسیری که افراد متعددی با هیاکل کوچک و بزرگ با بندهای کوتاه و بلند و در جهات متفاوت او را می‌کشند. پیش‌بینی خط‌ سیر نهایی چنین دربندی دشوار یا ناممکن است؛ اما اگر در میان کِشندگان پهلوانی بسیار نیرومند باشد و با طنابی کوتاه و قطور، تأثیر او بر حرکت اسیر می‌تواند چنان باشد که فشارهای دیگر تقریبا به حساب نیاید؛ بنابراین با توجه به مسیر کشش او خط سیر فرد اسیر و سرعت آن را می‌توان پیش‌بینی کرد.
 
مثالی از حوزه اقتصاد که در آن پیش‌بینی قیمت جهانی نفت کار آسانی نیست؛ حتی توضیح و تحلیل منحنی تغییرات آن در سال‌های گذشته هم کاری آسان و توافق شده نیست. (کسی گفته است علوم انسانی، ازجمله اقتصاد، در پیش‌بینی گذشته به قدر کافی مشکل دارند، پیش‌بینی آینده پیشکشش‌شان!). علت آن هم این است که عوامل متعدد و متنوعی، از سیاسی و اقتصادی تا زیست‌محیطی و جنگی، از تکنیکی تا الگوی مصرف، از تصمیم‌گیری‌ها تا اتفاقات و از عوامل مشخص تا نامشخص، به تفاریق و به میزان‌های متفاوت بر آن و البته بر همدیگر و از این طریق به‌طور غیرمستقیم باز هم بر آن اثر می‌گذارند؛ اما اگر اتفاق بزرگی بیفتد و مثلا چاه‌های نفت کشورهای حوزه خلیج فارس آتش بگیرد یا تنگه هرمز بسته و مسیر حرکت نفت‌کش‌ها مسدود شود، به‌آسانی می‌توان گفت نفت به میزان زیادی گران می‌شود. دلیل آسان‌بودن این پیش‌بینی همین است که یک عامل زورآور وارد معادله شده و نقش آن عوامل متعدد و متنوع و اعمال نفوذهای در هم و دشوار آنها را تحت‌الشعاع قرار داده است؛ اما دقت کنیم که این آسانی فقط آسانی نیست؛ بلکه چیزی را آسان و چیز دیگری را دشوار می‌کند. در شرایطی که یک عامل زورآور، یک عامل نیرومند به‌شدت اثرگذار، وارد معادله می‌شود، درست است که تشخیص و پیش‌بینی و تبیین به‌طور کلی آسان می‌شود؛ اما تشخیص عوامل دیگر و میزان دخالت آنها و ارائه یک تبیین جامع و دقیق مشکل‌تر از شرایط عادی می‌شود؛ مثلا تشخیص اینکه الگوی مصرف و تحولات تکنولوژیک در قیمت نفت چقدر تأثیر می‌گذارد، در شرایط یک بحران نفتی دشوارتر است.
 
هنگامی که جمعی در میان خود پچ‌پچ می‌کنند، تشخیص دقیق اینکه هریک چه می‌گویند، دشوار است؛ اما اگر کسی از میان آنها بلندگو به دست گرفته و حرف بزند، سخن او به‌خوبی شنیده می‌شود؛ ولی تشخیص پچ‌پچ بقیه دشوار است و ارائه گزارشی دقیق و جامع از حرف‌هایی که در آن جمع زده می‌شود، باز هم دشوارتر می‌شود. وصف کم‌فایدگی تحلیل در چنین مواقعی هم از همین‌جا روشن می‌شود. در مثال بحران بزرگ نفتی از هرکسی، عالم یا عامی، اگر بپرسیم چرا نفت گران است یا چرا گرانی عمومی گسترش یافته است، به‌آسانی پاسخ می‌دهد به علت قطع استخراج یا صادرات نفت.
 
پس از مدتی دیگر شنیدن این حرف ملال‌آور است. انگار گفت‌وگو و تحلیل دیگر فایده‌ای ندارد. اگر می‌شود، باید چاه‌های شعله‌ور را خاموش کرد و اگر نمی‌شود، باید یا دعا خواند؛ یا اصلا ساکت شد. شکی نیست که اگر دوران بحران ناشی از دخالت یک فاکتور پرزور طولانی شود؛ هرچند تشخیص و تبیین و پیش‌بینی درست و جامع و دیدن نقش عوامل خارج از بحران و طراحی نقشه توصیفی اینکه چقدر از مشکل ناشی از دخالت کدام عامل (اعم از جبری یا اختیاری، انسانی یا طبیعی و...) است، دشوارتر می‌شود؛ هرچند این برای عمده مردم و نیز تحلیلگرانِ معرکه‌گیر یا ساده‌انگار امکان خوبی فراهم می‌کند تا زیادتر حرف بزنند و تکرار کنند و از اطمینان و راست‌نمایی تحلیل خود مطمئن باشند. باری برای اهل درک و اهل درد، در عین کم‌امیدی، باز هم چاره‌ای جز تلاش در برآورد نقش عوامل مختلف و احیانا جست‌وجوی چاره ‌بخشی از مشکل از لابه‌لای آنها (عواملی غیر از عامل نیرومند اثرگذار) و البته در کنار مقادیر زیادی سکوت و دعا و... نیست. گفتن ندارد که وصف کم‌فایدگی در اینجا هم، مثل آنجا، گریبان‌گیر است.
 
 
  نمايشگاه مطبوعات؛ فرصتي هرچند اندك

در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:

نمايشگاه مطبوعات همچون ٢١ دوره گذشته آغاز شد ولي پرسشي كه براي هر ايراني وجود دارد اين است كه رسانه‌هاي ايراني از حيث كاركردهاي خود چه جايگاهي دارند؟ آنها چه نقشي را در توسعه و اصلاح امور كشور ايفا مي‌كنند؟ آيا در غياب اين كاركردها، شبكه‌هاي اجتماعي مي‌توانند جايگزين مناسبي براي مطبوعات و رسانه‌هاي رسمي باشند؟ پاسخ به اين پرسش‌ها و ساير پرسش‌هاي احتمالي مي‌تواند ما را به اين جمع‌بندي رهنمون كند كه يكي از مهم‌ترين نقاط ضعف جامعه ايران خلأ رسانه به معناي واقعي كلمه است.
 
با قاطعيت مي‌توان ادعا كرد كه تاثير اين فقدان رسانه‌اي در بخشي از ناهنجاري‌هاي عمومي آشكارتر از آن است كه ديده نشود. نمونه آن توسل به رسانه‌هاي غيررسمي و فرامرزي براي انتشار خبر و بيان نظرات است. تاثيرپذيري جامعه ايران يا هر جامعه ديگر از رسانه‌هاي غيررسمي كه لزوما تحت تاثير حاكميت قوانين داخلي آن كشور نيستند، موجب بي‌ثباتي آن جامعه خواهد شد. تاثير منفي ضعف رسانه‌اي را مي‌توان در وضعيت تاسف‌بار فساد در جامعه ايران ديد، چرا كه يكي از كاركردهاي مهم نهاد مستقل رسانه، نظارت اجتماعي بر صاحبان قدرت است كه مانع از فساد مي‌شود. ولي ضعف‌هاي بنياني مطبوعات و رسانه‌هاي ايران كدام است كه شرايط عمومي آن را به اين وضع ناخرسندكننده درآورده است. اين ضعف‌ها به يكديگر مرتبط هستند ولي طرح جداگانه آنها به فهم بهترشان كمك مي‌كند.

١- نخستين مشكل روشن نبودن نقشه مين يا محدوده‌هاي قانوني براي فعاليت رسانه‌اي است. البته اين نقشه به لحاظ آنچه در متن قانون آمده چندان مبهم نيست، ولي به لحاظ اجرايي و آنچه عمل مي‌شود، قضيه متفاوت است. مديران مسوول و روزنامه‌نگاران و سردبيران محدوده‌هاي ناگفته زيادي دارند كه همواره ملاحظه آنها را مي‌كنند. به همين دليل اعتماد عمومي به رسانه‌هاي كشور نازل شده است؛ اعتمادي كه بزرگ‌ترين سرمايه براي يك جامعه است.

در همين زمينه امكان دسترسي به اطلاعات و انتشار آن براي مطبوعات بسيار سخت و در موارد اخبار مهم و مورد نياز جامعه، نشدني به نظر مي‌رسد. روزنامه‌نگار نمي‌تواند اخبار خود را به درجه اطمينان صد درصد برساند. چون از يك سو دسترسي ندارد و اجازه دسترسي به او را نمي‌دهند، حتي قانون دسترسي به اطلاعات نيز در عمل انجام نمي‌شود و در مواردي هم كه دسترسي انجام شود  با مطبوعات يا روزنامه‌نگار برخورد مي‌شود. نه تنها اسناد محرمانه‌اي كه به حقوق مردم مربوط است را نمي‌توانند منتشر كنند، بلكه در برابر انتشار اسناد عادي هم بايد پاسخگو باشند. در همين قضيه يك قاري قرآن، فارغ از جزييات ماجرا و درستي و نادرستي آن، هيچ رسانه داخلي جرأت طرح آن را نداشت، و در نهايت اين رسانه‌هاي بيگانه بودند كه ماجرا را آن طور كه صلاح مي‌دانستند منعكس كردند.

متاسفانه در اين باره حتي نمي‌توان به درستي مشكل را باز كرد. اگر چه از چنين وضعيتي، مطبوعات متضرر مي‌شوند، ولي زيان اصلي متوجه كليت جامعه مي‌شود كه فاقد رسانه‌هاي معتبر و مورد اعتماد مردمش است. چنين جامعه‌اي ضربه‌پذيري شديدي در برابر شايعه و نيز رسانه‌هاي مجازي و فرامرزي خواهد داشت.
 
  ٢- فقدان استقلال نهاد رسانه‌اي در ايران يكي از مهم‌ترين مشكلات آن است. در حال حاضر بيش از ٩٥ درصد رسانه‌هاي كشور از بودجه عمومي استفاده مي‌كنند. تقريبا همه خبرگزاري‌هاي مهم، تمامي شبكه‌هاي صداوسيما و چندين روزنامه بزرگ كشور همگي ريزه‌خوار بودجه عمومي هستند و مديريت آنها در خدمت نهادهاي بودجه‌دهنده است. همين يك مشكل براي آنكه اعتماد به اين رسانه‌ها شكل نگيرد كافي است. مطبوعات و رسانه‌هاي مستقل نيز آنقدر از نظر اقتصادي ضعيف و ناپايدار و ضربه‌پذير هستند كه انتظار چنداني از آنان نمي‌توان داشت. وقتي كه يك روزنامه‌نگار ماهانه ميان يك تا دو ميليون تومان حقوق بگيرد و دستمزدش هم، با اما و اگر و تاخير پرداخت شود، چگونه مي‌تواند مطالب خواندني و موثر و دقيق توليد كند؟ وقتي كه مطبوعات استقلال كافي نداشته باشند و جايگاه و كاركرد اصلي خود را ندارند، اعتماد به آنها كم مي‌شود، تيراژشان پايين مي‌آيد، درآمد كم مي‌شود، در نتيجه دستمزدها كاهش پيدا مي‌كند، به تبع آن كيفيت كار نازل مي‌شود، سپس تقاضا براي آنها كم مي‌شود و... اين دور باطل و مخرب همچنان ادامه پيدا مي‌كند. 
 
٣- فقدان نهاد صنفي قدرتمند، چه براي روزنامه‌نگاران و چه براي مديران‌مسوول و صاحبان امتيازها، از ويژگي‌هاي منفي نهاد رسانه‌اي در ايران است. هرچند در مقاطعي شاهد حضور اين نهادها بوده‌ايم ولي به دليل آنكه تصوري سياسي كه از فعاليت‌هاي صنفي آنان وجود داشته است، در ميانه راه دچار سكته و توقف فعاليت شده‌اند. متاسفانه وضعيت رسانه‌ها و مطبوعات مثل يك كودك و نوجوان يتيم و بي‌سرپرست است كه نقطه اتكاي قابل اطميناني ندارد و چندان هم اجازه نمي‌دهند كه خودش روي پاي خودش بايستد.  با وجود اين نمايشگاه سالانه مطبوعات فرصتي است كه به اين مسائل پرداخته شود، هرچند فرصتي محدود و گذرا است ولي همين كه با وجود اين فرصت، احساس بودن و زندگي رسانه‌اي ايجاد شود، غنيمت است ولي فراموش نبايد كرد كه اين برنامه‌ها دواي درد نظام رسانه‌اي در ايران نيست.