سرویس سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
کیهان
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
یادداشت
امروز را در فقدان برادر و همکار عزیزمان مرحوم حاجحسن شایانفر به مروری
هر چند کوتاه - و در مواردی خاطرهگونه - به گوشهای از خصوصیات آن روح
بلند اختصاص میدهیم و به جد بر این باوریم که «کفاف کی دهد اینبادهها به
مستی ما»!
با ایشان در همان سالهای اول انقلاب آشنا شدم. بعد از آزادی از زندان در جمع دوستان قدیمی ملاقاتش کردم. بعدها وارد سپاه شد، در واحد اطلاعات با شناختی که از او داشتم پیشنهاد کردم به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی برخی از گروهها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به شدت فعال بودند همکاری کند. بیچون و چرا پذیرفت و با اطلاعات گسترده و عمیقی که از احزاب و گروههای ضدانقلاب داشت در بولتن دفتر سیاسی سپاه به روشنگری درباره چهره واقعی آنها پرداخت. این روشنگریها در پیشگیری از فریب بسیاری از جوانان نقش موثر و تعیینکنندهای داشت. و در این میان برادر عزیزم آقای محمدحسین صفارهرندی نیز نقش برجستهای ایفا کرد. در همان سالها آقای مجید انصاری مسئولیت سرپرستی زندانها را بر عهده گرفت و با توصیه حضرت امام(ره) که بر بحث و گفتوگو با فریبخوردگان گروهکی اصرار داشتند، از اینجانب که پیش از آن نیز با همین منظور به زندانها میرفتم برای انجام این مأموریت دعوت کرد و قرار شد هفتهای دو روز در کنار کار دفتر سیاسی سپاه به زندانها برویم. از آقای شایانفر و چند تن دیگر از دوستان دعوت به همکاری کردم و ایشان که هر جا زمینهای از خدمت به اسلام و انقلاب میدید، چون و چرا نمیکرد، از این پیشنهاد استقبال کرد. آن دوران که چند سال به طول انجامید، منشاء خیر و برکت فراوانی بود. مرحوم شایانفر با روحیه انقلابی و تواضع مثالزدنی ساعتها از وقت خود را به گفتوگوی صمیمی با فریبخوردگان زندانی اختصاص میداد و بسیاری از شبها را نیز در زندان به همین منظور میگذراند. حاصل آن دوره تحول عجیب و حیات آفرینی بود که در زندانها پدید آمده بود. نگاهی به نشریات ضد انقلاب و گزارش رادیوهای بیگانه در آن دوره نشان میدهد که بیشترین ظرفیت خود - و در مواردی تقریبا تمامی ظرفیت خود - را به خنثی کردن نتیجهای که از آن حضور پیدا شده بود اختصاص میدادند. گفتنی است که همه نشریات ضد انقلاب که در خارج از کشور چاپ و منتشر میشد و نوار صوتی گزارش رادیوهای بیگانه را به زندان میآوردیم و در اختیار زندانیان قرار میدادیم تا خود درباره آنچه در زندانها میگذرد و آنچه آنها درباره تحولات یاد شده میگویند و مینویسند، قضاوت کنند. چاپ سلسله کتابهایی با عنوان «روزها و سوزها» که حاوی مقالات زندانیان فریبخورده درباره چگونگی فریب خود و ماهیت گروهکها بود و نیز صدها مقاله در روزنامهها با همین عنوان و نهایتا بازگشت بسیاری از فریبخوردگان به دامان اسلام و انقلاب، بخشی از نتیجه آن حرکت بود که مرحوم شایانفر در آن نقش برجستهای داشت. برخی از آن فریبخوردگان بازگشته به آغوش انقلاب امروزه از نویسندگان، هنرمندان و افراد مطرح و شناخته شده این عرصه هستند و شماری نیز پس از آزادی به جبهههای نبرد رفتند و از آن میان تعدادی به افتخار جانبازی و شهادت نائل آمدند. اشاره به این نکته نیز ضروری است که حرکت آن روزها در اوج شکلگیری و ثمربخشی با کارشکنیهای دفتر آقای منتظری که برخی از عوامل ضد انقلاب در آن نفوذ کرده بودند، روبرو شد.
اوایل دهه 70 بود که قرار شد باتفاق برخی از دوستان از جمله، شهید آوینی، مجید مجیدی، سید مهدی شجاعی، مهدی نصیری، بهزاد بهزادپور، قادری، چینیفروشان، خانم ثقفی، سلیمی نمین و... به صورت هفتگی نشستی داشته باشیم و مرحوم شایانفر از افرادی بود که نیاز به حضورش در این جمع کاملاً محسوس بود. آن مرحوم در جمع یاد شده منشأ خدمات بسیاری بود که شرح آن به درازا میکشد و زمان دیگری میطلبد ولی اشاره به این نکته که از حساسیت برادرمان آقای شایانفر نسبت به بیتالمال حکایت میکند خالی از لطف نیست. حضرت آقا برای جمع مورد اشاره که عنوان «مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان» بر آن نهاده بودیم، محلی را اختصاص داده بودند. روزی مرحوم شایانفر به اینجانب گفت؛ جمع ما هفتهای یک بار تشکیل میشود و بعد از پایان جلسه هر کدام بیرون از مجمع به مسئولیتهای جداگانه خود میپردازیم و پرسید «آیا حضرت آقا میدانند و به همین اندازه از محلی که در اختیارمان قرار دادهاند راضی هستند»؟ در فرصتی که همراه دوستان به محضر رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم، این پرسش را مطرح کردم و ایشان فرمودند «همین اندازه که با هم مینشینید، موضوعیت دارد و هر یک از شما نتیجهای را که از این نشست سرریز میشود، در حوزه مسئولیت خویش به کار میگیرید» (نقل به مضمون) و شایانفر از نگرانی بیرون آمد.
وقتی در دی ماه سال 1372 با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایانفر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهشهای مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود. یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخنگاری و یا به بهانه خاطرهگویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزشهای اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیتها که میتوانست برای نسل حاضر و نسلهای بعدی راهگشا باشد. مجموعه 60 جلدی کتابهای «نیمه پنهان» حاصل تلاش بیوقفه مرحوم شایانفر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است.
فعالیت و تلاش مرحوم شایانفر منحصر به عرصه فرهنگی و سیاسی نبود. حمایت از محرومان و مقابله با مفاسد اقتصادی و سوءاستفاده رانتخواران از جمله دغدغههای همیشگی ایشان بود.
با ایشان در همان سالهای اول انقلاب آشنا شدم. بعد از آزادی از زندان در جمع دوستان قدیمی ملاقاتش کردم. بعدها وارد سپاه شد، در واحد اطلاعات با شناختی که از او داشتم پیشنهاد کردم به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی برخی از گروهها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به شدت فعال بودند همکاری کند. بیچون و چرا پذیرفت و با اطلاعات گسترده و عمیقی که از احزاب و گروههای ضدانقلاب داشت در بولتن دفتر سیاسی سپاه به روشنگری درباره چهره واقعی آنها پرداخت. این روشنگریها در پیشگیری از فریب بسیاری از جوانان نقش موثر و تعیینکنندهای داشت. و در این میان برادر عزیزم آقای محمدحسین صفارهرندی نیز نقش برجستهای ایفا کرد. در همان سالها آقای مجید انصاری مسئولیت سرپرستی زندانها را بر عهده گرفت و با توصیه حضرت امام(ره) که بر بحث و گفتوگو با فریبخوردگان گروهکی اصرار داشتند، از اینجانب که پیش از آن نیز با همین منظور به زندانها میرفتم برای انجام این مأموریت دعوت کرد و قرار شد هفتهای دو روز در کنار کار دفتر سیاسی سپاه به زندانها برویم. از آقای شایانفر و چند تن دیگر از دوستان دعوت به همکاری کردم و ایشان که هر جا زمینهای از خدمت به اسلام و انقلاب میدید، چون و چرا نمیکرد، از این پیشنهاد استقبال کرد. آن دوران که چند سال به طول انجامید، منشاء خیر و برکت فراوانی بود. مرحوم شایانفر با روحیه انقلابی و تواضع مثالزدنی ساعتها از وقت خود را به گفتوگوی صمیمی با فریبخوردگان زندانی اختصاص میداد و بسیاری از شبها را نیز در زندان به همین منظور میگذراند. حاصل آن دوره تحول عجیب و حیات آفرینی بود که در زندانها پدید آمده بود. نگاهی به نشریات ضد انقلاب و گزارش رادیوهای بیگانه در آن دوره نشان میدهد که بیشترین ظرفیت خود - و در مواردی تقریبا تمامی ظرفیت خود - را به خنثی کردن نتیجهای که از آن حضور پیدا شده بود اختصاص میدادند. گفتنی است که همه نشریات ضد انقلاب که در خارج از کشور چاپ و منتشر میشد و نوار صوتی گزارش رادیوهای بیگانه را به زندان میآوردیم و در اختیار زندانیان قرار میدادیم تا خود درباره آنچه در زندانها میگذرد و آنچه آنها درباره تحولات یاد شده میگویند و مینویسند، قضاوت کنند. چاپ سلسله کتابهایی با عنوان «روزها و سوزها» که حاوی مقالات زندانیان فریبخورده درباره چگونگی فریب خود و ماهیت گروهکها بود و نیز صدها مقاله در روزنامهها با همین عنوان و نهایتا بازگشت بسیاری از فریبخوردگان به دامان اسلام و انقلاب، بخشی از نتیجه آن حرکت بود که مرحوم شایانفر در آن نقش برجستهای داشت. برخی از آن فریبخوردگان بازگشته به آغوش انقلاب امروزه از نویسندگان، هنرمندان و افراد مطرح و شناخته شده این عرصه هستند و شماری نیز پس از آزادی به جبهههای نبرد رفتند و از آن میان تعدادی به افتخار جانبازی و شهادت نائل آمدند. اشاره به این نکته نیز ضروری است که حرکت آن روزها در اوج شکلگیری و ثمربخشی با کارشکنیهای دفتر آقای منتظری که برخی از عوامل ضد انقلاب در آن نفوذ کرده بودند، روبرو شد.
اوایل دهه 70 بود که قرار شد باتفاق برخی از دوستان از جمله، شهید آوینی، مجید مجیدی، سید مهدی شجاعی، مهدی نصیری، بهزاد بهزادپور، قادری، چینیفروشان، خانم ثقفی، سلیمی نمین و... به صورت هفتگی نشستی داشته باشیم و مرحوم شایانفر از افرادی بود که نیاز به حضورش در این جمع کاملاً محسوس بود. آن مرحوم در جمع یاد شده منشأ خدمات بسیاری بود که شرح آن به درازا میکشد و زمان دیگری میطلبد ولی اشاره به این نکته که از حساسیت برادرمان آقای شایانفر نسبت به بیتالمال حکایت میکند خالی از لطف نیست. حضرت آقا برای جمع مورد اشاره که عنوان «مجمع هنرمندان و نویسندگان مسلمان» بر آن نهاده بودیم، محلی را اختصاص داده بودند. روزی مرحوم شایانفر به اینجانب گفت؛ جمع ما هفتهای یک بار تشکیل میشود و بعد از پایان جلسه هر کدام بیرون از مجمع به مسئولیتهای جداگانه خود میپردازیم و پرسید «آیا حضرت آقا میدانند و به همین اندازه از محلی که در اختیارمان قرار دادهاند راضی هستند»؟ در فرصتی که همراه دوستان به محضر رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم، این پرسش را مطرح کردم و ایشان فرمودند «همین اندازه که با هم مینشینید، موضوعیت دارد و هر یک از شما نتیجهای را که از این نشست سرریز میشود، در حوزه مسئولیت خویش به کار میگیرید» (نقل به مضمون) و شایانفر از نگرانی بیرون آمد.
وقتی در دی ماه سال 1372 با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایانفر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهشهای مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود. یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخنگاری و یا به بهانه خاطرهگویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزشهای اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیتها که میتوانست برای نسل حاضر و نسلهای بعدی راهگشا باشد. مجموعه 60 جلدی کتابهای «نیمه پنهان» حاصل تلاش بیوقفه مرحوم شایانفر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است.
فعالیت و تلاش مرحوم شایانفر منحصر به عرصه فرهنگی و سیاسی نبود. حمایت از محرومان و مقابله با مفاسد اقتصادی و سوءاستفاده رانتخواران از جمله دغدغههای همیشگی ایشان بود.
همین جا
اشاره به این نکته ضروری است که بارها شماری از مسئولان و یا افراد کنجکاو
پرسیدهاند که اطلاعات ناب کیهان چگونه به دست میآید؟ و آیا کیهان با
مراکز اطلاعاتی در ارتباط است؟ پاسخ اینجانب همیشه آن بوده و هست که
نیروهای حزبالله و پا به رکاب انقلاب همه جا حضور دارند و هر گاه از وقوع
یک رخداد و یا اتخاذ یک تصمیم نابجا برای اسلام و انقلاب احساس خطر
میکنند، اطلاعات خود را در اختیار کیهان میگذارند. ما این اطلاعات بدست
آمده را ارزیابی میکنیم و بعد از اطمینان از صحت آن، به یکی از دو روشی که
اشاره خواهم کرد عمل میکنیم. برخی از آن اطلاعات را برای مراجع ذیربط و
یا مسئولان فلان سازمان یا وزارتخانه میفرستیم و در انتظار برخورد آنان
مینشینیم. از این روی باید گفت که کیهان نه فقط با مراکز اطلاعاتی ارتباطی
ندارد بلکه این مراکز، برخی از اطلاعات خود را نیز از کیهان میگیرند. اما
روش دیگر هنگامی است که رسانهای کردن موضوع را ضروری میدانیم... که
بماند. مرحوم شایانفر، یکی از برادرانی بود که با توجه به اشراف اطلاعاتی
فراوان، در تنظیم و تدوین اطلاعات بدست آمده نقش برجستهای داشت و در این
وجیزه به نمونهای از آن اشاره میشود. چند سال قبل با خبر شدیم که یکی از
عوامل رژیم طاغوت به دنبال بازپسگیری اموال مصادره شدهای است که در دوران
منحوس پهلوی با زد و بند و غارت بدست آورده بود. اطلاعات و اسنادی که
بدستمان رسیده بود را در اختیار مرحوم شایانفر قرار دادیم و بعد از تدوین
آن طی گزارشی در کیهان به ماجرا پرداختیم. اموال مورد نظر صدها میلیارد
تومان ارزش داشت- 15 سال قبل- آیتالله شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه از
اینجانب خواست که برای بررسی موضوع به ملاقات ایشان بروم که همراه آقای
شایانفر نزد وی رفتیم. آیتالله شاهرودی بعد از شرح ماجرا تأکید کردند که
این ماجرا نمیتواند صحت داشته باشد و توضیح دادند که بازگشت این اموال فقط
با امضای من امکانپذیر است که چنین اتفاقی رخ نداده است. نامه امضاء شده
ایشان را در میان اسناد دیده بودم. به شایانفر نگاه کردم، یعنی نامه چه
شد؟ و مرحوم شایانفر لبخندی زد و نامه را به دستم داد. آقای شاهرودی از
وجود امضای خود پای نامه به شدت تعجب کرد... و خوشبختانه با برخورد قاطع
ایشان پرواز چند صد میلیارد تومان از کیسه بیتالمال ناکام ماند... یک هفته
قبل از آن روز، پیغام یک رشوه 20 میلیارد تومانی رسیده بود که از پیگیری
ماجرا دست بردارید! خبر را به دوستان شورای سردبیری دادم، مرحوم شایانفر
اینگونه موارد را، طعمههای درون دام میدانست که اگر حساب و کتاب آخرت را
به حساب نیاوری، «فرصت»! تلقی میشود و سرانجام نیز باید بگذاری بگذری و
فقط گناه بزرگ آن را با خود به آن دنیا ببری. و دراینباره گفتنیهای
بسیاری هست که بیرون از محدوده این وجیزه است و به بعد میگذاریم،
انشاءالله...
از حضرت امیر علیهالسلام درباره «حیات طیبه» در این آیه
شریفه سؤال کردند که «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه
حیاهًْ طیبه» و حضرت در پاسخ فرمود «هی القناعه» یعنی حیات طیبه همان قناعت
است و حاج حسن شایانفر ما از جیفه دنیا به حداقل که اوج سادهزیستی است
قناعت کرد... عاش سعیدا و مات سعیدا... خدایش با اولیاءالله محشور فرماید.قصه«حاجحسن»ها و ماجرای«شیخحسن»ها
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
دشمن، او را بیشتر میشناخت تا دوست! همیشه دوست میداشت
کارش بیشتر از اسمش کار کند! خودش اینگونه خواسته بود که «گمنام» بماند!
«دیدهبان» را میگویم! همان که در «سایه» مینشست و مراقبت میکرد بلکه
ذرات ظلم و ظلمت، گزندی به اشعههای آفتاب نزنند! نه! اشتباه نشود!
«حاجحسن شایانفر» نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ نداشت، بلکه به هر دو مقوله
«امنیت» و «فرهنگ»، «نگاه انقلابی» داشت! نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ لیکن
اگر مذموم باشد، مصادیقش این دو مورد است که هر دو را هم یک نفر انجام
داده؛ اولا معرفی یک عنصر امنیتی و اطلاعاتی به عنوان وزیر برای وزارتی با
اسم «فرهنگ و ارشاد اسلامی» و ثانیا تمنا برای توقیف رسانههای انقلابی در
دیدار با جناب قاضیالقضات و حتی تمنا برای بستن دهان روزنامه انقلابی در
دیدار با رهبر انقلاب، آن هم در شرایطی که چون به جلوت میروند، آن
«حرفهای نمایشگاهی» را میزنند که چرا با رسانه برخورد میشود؟! مگر «حاج
حسن» و سایر برادران و شاگردانش در رسانه، پای نوشتههای خود ننشستهاند و
فراری از حکومت قانون هستند که در دیدار با مقام ارشد دستگاه قضا، به جای
معرفی مدیران نجومی و شرکای کاسب دکان دونبش تحریم و توافق، از آن نگاه
سوپرامنیتی خود به مقوله فرهنگ، رونمایی میکنید؟! «حاجحسن شایانفر» حتم
دارم که در یومالعیار حسابکشی هم پای «نیمه پنهان» خواهد ایستاد اما امان
از آن روز که نیمه پنهان آدمی را تمنای مخفیانه برای بگیر و ببند
رسانههای منتقد رو کند!
آری! ما پای «تحریر» خود ایستادهایم! کو اما «تدبیر» شما، بر فرض که
بخواهید پایش را امضا کنید؟! ما صدالبته پای همین متن هم خواهیم ایستاد!
دفاع از «دیدهبان انقلاب در جبهه فرهنگ» همان اندازه زیباست که دفاع از
«دزدان سرگردنه در جبهه صدارت» زشت و نکوهیده است! «حاجحسن شایانفر» از
جمله افراد مظلوم و بیگناهی بود که تهمت «کاسب تحریم» را دشت کرد اما
تحریم، کاسبی جز همان افراد ندارد که از یکسو توافق را ناظر بر لغو
تحریمها، بسیار ضعیف تنظیم کردند و از سوی دیگر، به دروغ وعده دادند که
همه تحریمها در همان روز اجرای برجام لغو میشود، آن هم بالمره! زندگی
حاجحسن هست! و زندگی شما هم! و زندگی ما هم! مایلید در هر دادگاهی که شما
بگویید، هر دو طرف، اموالمان را رو کنیم تا بیش از پیش «کاسب تحریم» مشخص
شود؟! ترس از این پیشنهاد که باری پیش از این هم مطرح شد، یعنی علاوه بر
کافر، کاسب هم همه را به کیش خود پندارد! «حاج حسن» اما ترس از خدا داشت! و
خط از سخنان روح خدا میگرفت! او «اصولگرا» بود لیکن قبل از هر چیز، به
این معنی که سر کلمه به کلمه صحیفه نور خمینی، با احدی تعارف نداشت! برای
«حاج حسن»، قضاوت روح خدا، بسی مهمتر از آن بود که دیگران بخواهند
دربارهاش چه بگویند! حقا که در این هوای آلوده، از پس وظیفه دیدهبانی و
رصد، بخوبی برآمد! تا آخرین لحظه عمر! کار اگر بخواهی بکنی و از انقلاب اگر
بخواهی دفاع بکنی، روی تخت و با حال بیمار هم ممکن است! آخرین بار، اواسط
تابستان دیدمش! در همان دفتر قدیمی! عصری بود! صبح نزدیک به ظهر زنگ زده
بودم! مثل همیشه، همان روز وقت داد! با خنده، همین را به رخش کشیدم! همین
را که با آن همه کار انبوه، معمولا همان روز تماس، وقت قرار را تنظیم
میکند! «از اینکه بچهها را معطل نگه دارم، بدم میآید! با اونوریها هم
همینطور هستم البته»! و همینطور بود! با همه! بعد از «چشم»، گوشی داشت
عجیب آماده برای شنیدن!
ابتدا، خوب خوب خوب به حرفهایت گوش میداد و بعد خیلی مختصر و مفید،
حرفهای لازم را میزد! تا بخواهد 10 گرم حرف بزند، 100 کیلو گوش میداد! و
در این دوره و زمانه وراج، لابد ملتفت هستید که دارم از چه نعمتی حرف
میزنم! از نعمت سرداری که «دیدهبانی» را و صدالبته «شنیدهبانی» را
دونشأن خود نمیپنداشت! کلاسش در این بود که برای خودش «کلاس» قائل نبود!
بویژه آنجا که پای اصول مسلم انقلاب در میان بود! خیلی از ما، زیاد شده که
از نقد عنصر واجبالنقدی طفره برویم، منباب همین رعایت کلاس، لیکن آنجا که
پای غیرت انقلابی در میان بود، «حاجحسن شایانفر» اصلا اهل این ملاحظهها
نبود! برای انقلاب، نه از کوچک کردن خودش ترسی داشت و نه از گمنامی! برای
انقلاب، حتی از کار سخت خودش هم ابایی نداشت! در کاری از جنس کار ایشان،
احتمال اشتباه یا خطا به نسبت کارهای دیگر بیشتر بود و هنوز هم بیشتر است
اما از قضا هنر آن است که انقلاب را در چنین کارهایی تنها نگذاری! و رسم
عافیت پیشه نکنی! و نگیری تخت بخوابی، بلکه حتی در تخت بیماری هم، مصداق
روشن «بیداری» باشی! و همچنان خوب بشنوی! و خوب ببینی! آن عصر تابستانی، من
اصلا برای چه کاری رفته بودم پیش حاجحسن؟! دقیق یادم نیست ولی این را خوب
یادم هست که بخصوص روزگار کیهاننشینی، گاهی از او وقت میگرفتیم که فقط
ببینیمش! همین!
دیدهبان اما زرنگتر از این حرفها بود! حتی در آن جلسات هم، این او
بود که بیشتر ما را میدید و بیشتر ما را میشنید! این خاطره را برای
جماعتی بگویم که از «حاج حسن» اصلا تصور درستی ندارند! اواسط دولت اصلاحات،
ناظر بر متنی که میخواستم در «صفحه دانشگاه» بنویسم، رفتم پیشش! و سوالی
از فلانی! و گذشتهاش! و اینکه آیا این چیزی که دربارهاش میگویند، درست
است؟! گفت: «این چیزی که دربارهاش میگویند، چه دخلی دارد به نوشته تو؟!» و
بعد اندازه 2 دقیقه، حرفهای دیگری که لازم بود از طرف بدانم، به من تحویل
داد و وقتی اصرار بیشترم را برای دانستن دید، دوباره گفت: «برای آنچه
میخواهی بنویسی، همین اندازه کافی است و هر چه بیش از این، یعنی غیبت پشت
سر طرف!»
***
الان که نگاه میکنم میبینم باید هم در موسم اربعین عروج میکرد، آن
دیدهبان انقلابی که حتی روی تخت بیماری هم، چشم مراقبت از تحرکات
دلباختگان جبهه یزید، ابن زیاد و عمرسعد برنمیداشت! اگر فکر میکنی
عمرسعد مرده است، پس چیست این همه که فریب وعدههای کدخدا را میخورد؟! پس
چیست این همه که وعده میدهد؟! آهای حاج حسن! حالا از آسمان، حتی راحتتر
هم میتوانی دیدهبانی کنی! با دوربین تو، ما هراسی از نقشههای بطالین
نداریم! تو هستی! در خاطر سنگر به سنگر این انقلاب! و بالای هر خاکریزی! تو
هستی! در قلب موسسه کیهان! و اشکهایت هنگام «زیارت عاشورا» از گونه در و
دیوار نمازخانه پاک نمیشود! تو هستی! آنسان که 40 روز بعد از عاشورا،
«زیارت حسین» را به «زیارت اربعین» ترجیح دادی! وه که چه دریافتی! همه فکر
میکردیم حالا که مرخص شدهای، خوب شدهای! خودت اما اشاره کردی به روز
رفتنت! به اربعین! السلام علیک یا اباعبدالله...
انتخابات امريکا و بحران روشنفکري
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
چرايي رأي مردم امريکا به دونالد ترامپ از زواياي مختلف مورد توجه قرار گرفت و رسانهها و تحليلگران جهان به آن پرداختند، اما آرايش نهفتهاي نسبت به نتيجه انتخابات امريکا نيز وجود دارد که نياز به نورتابي و روشنگري دارد و آن آرايش توده- روشنفکران است. روشنفکران به عنوان چراغ به دستان و پشتوانه تئوريک تمدن غرب اکنون بين مسيرهاي انتخابي خود و مسيرهاي حرکت توده همسويي نميبينند و احساس ميکنند يافتههاي آنان به تافتههاي جدابافته اجتماعي تبديل شده است. مهمترين بحران روشنفکران و نظريهپردازان غرب «بحران روزمرگي» و عدم «نوزايي فکري» است. شايد علت اصلي اين باشد که ليبرال دموکراسي را به عنوان پايان تاريخ مفروض داشتهاند و آينده را به شکل دايره ميبينند.
اکنون نمادهايي در جهتگيريهاي تمدن غرب قابل مشاهده است که اين مدعا را اثبات مينمايد. سينماي آنان در ترسيم واقعيتهاي اجتماعي و تاريخي خود به بنبست رسيده است و راه پويايي آن را در «تخيل» يافتهاند. داستانهاي افسانهاي مدرن، هيولاها، دايناسورها و هجوم عظيمالجثهها به شهرها و منازل نشان از بيسوژگي در حوزه واقعيتهاي اجتماعي و بنبست در درک حقيقتهاست. تمرکز ثروت در دست يک درصد يا به قول اوباما 3 درصد نشان ميدهد که «بحران عدالت» و «بحران کارآمدي» که تاکنون با «غيريتسازي» بيروني مخفي ميشد در حال هويدا شدن است. وقتي ترامپ ميگويد اگر پولي را که در خاورميانه خرج کرديم صرف درون امريکا ميکرديم ميتوانستيم دوبار آن را بسازيم(و رأي ميآورد)، بدين معناست که مردم امريکا از نظريهپردازاني که «تئوري هيبت» براي امريکا توليد ميکنند، خسته شدهاند. مردم فهميدهاند که با پرستيژ روشنفکري که هرم قاعده جامعه آنان را احاطه کرده است، نميتوان تضادهاي دروني ليبرال دموکراسي را مخفي کرد. بنابراين در انتخابات به روشنفکري، عقلانيت غربي و پرستيژسازان براي امريکا «نه» ميگويند و به سوي کسي ميروند که هم فساد اخلاقي دارد و هم مانند زالو خون آنان را مکيده و سرمايهدار شده است، اما باز او را بر نماينده روشنفکران ترجيح ميدهند.
باور کنيم مردم امريکا قبل از اينکه به نظريههاي سياسي- اجتماعي و ساختار و هيبت امريکا رو آورند، به خصايص فردي ترامپ توجه کردند و روانشناسي ترامپ رأي آنان را جلب كرد. مردم امريکا از ترامپ سخنان منطقي و اتوکشيده نخواستند(که اين سيره روشنفکران است)، بلکه به دنبال نجات خود از زير هيبت پوشالي کشوري بودند که روشنفکران امريکا آن را توليد کردهاند. يادمان نرفته است که امام روشنضمير ما صداي خردشدن استخوانهاي تمدن غرب را شنيد و گفت من ميروم، اما شما منتظر شکستن قطعي آن باشيد.
اکنون نظريهپردازان سياسي امريکا در مقابل اين سؤال قرار گرفتهاند که چگونه عقلانيت و روشنفکري به «پوپوليسم تودهگرا» ميبازد و با اين سؤال مواجه ميشوند که ما براي کدام جامعه نظريهپردازي ميکنيم؟ بدون ترديد يا بايد ترامپ را محصول روشنفکري غرب بدانيم يا قيام عليه آن. هر يک از اين دو را برگزينيم به بحران روشنفکري در غرب و خصوصاً در امريکا خواهيم رسيد. بحراني که همزمان با فروپاشي شوروي در حال وقوع بود اما انديشمندان آن ديار تلاش کردند با توليد غيريت جديد، جايگزيني براي شوروي بتراشند تا بتوانند صورت ابرقدرتي را با سيلي فرضي يک رقيب سرخ كنند و ملت خود را منسجم گردانند. از اين رو بود که تئوري «جنگ تمدنها» را طرح و غيريت را اسلام معرفي کردند و خود به ايجاد سامانههاي تروريسم در جهان اسلام همت گماردند تا اين غيريت از درون کتابها به ميدان منازعه منتقل شود و مردم امريکا آن را ببينند.
امروز مردم امريکا به «نگاه به درون امريکا» رأي دادند تا به حاکمان بفهمانند که خاورميانه مسئله ما نيست، هزينههاي آنجا را براي مشکلات ما خرج نماييد. بنابراين روشنفکران غرب بايد در نظرات خود تجديدنظر كنند و ارزشهاي امريکايي – به خصوص ليبرالدموکراسي – را مورد بازخواني مجدد قرار دهند و متناسب با جهتگيريهاي مردم، خود را نو كنند. در غير اين صورت بايد براي خلأ نظريهپردازي نمايند و توده مردم پيشقراولان درونگرايي سياستهاي امريکا خواهند شد. توجه مثبت ترامپ به ماندن اسد و همکاري با روسيه و کمکردن هزينهها در خاورميانه و اخذ هزينه امنيت از سعوديها نشان ميدهد که ترامپ فهميده است بايد مردم امريکا ابرقدرت واقعي باشند نه دولت آنان ابرقدرت پوشالي.
اجراي سياستهاي كلي نظام چه شد؟
محمدكاظم انبارلويي در رسالت نوشت:
بر اساس بند يك اصل 110 قانون اساسي، تعيين سياستهاي كلي نظام به عهده رهبري است. رهبر معظم انقلاب تاكنون؛ 1- سياستهاي راهبردي در باره بند ج اصل 44 قانون اساسي 2- سياستهاي كلي نظام اداري 3- سياستهاي كلي اشتغال 4- سياستهاي كلي توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني 5- سياستهاي كلي ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش 6- سياستهاي كلي اقتصاد مقاومتي 7- سياستهاي كلي سلامت 8- سياستهاي كلي جمعيت 9- سياستهاي كلي علم و فناوري 10- سياستهاي كلي برنامه ششم توسعه 11- سياستهاي كلي محيط زيست 12- سياستهاي كلي خانواده و... را به رؤساي قوا ابلاغ فرمودهاند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني چندي پيش در مراسم سالگرد ابلاغ سياستهاي كلي محيط زيست گفت: اگر بر اساس سياستهاي كلي عمل ميشد شاهد بيكاري نبوديم. البته لازم بود ميگفتند اگر سياستهاي كلي محيط زيست انجام ميشد، شاهد آلودگي هوا نبوديم!
بر اساس بند دو اصل 110 قانون اساسي، نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام نيز به عهده رهبري است. مقام معظم رهبري اين وظيفه سنگين را به عهده مجمع تشخيص مصلحت نظام نهاده اند.
ماده 4 قانون مقررات نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام ميگويد: به منظور بررسي، ارزيابي، تلفيق، جامع نگري، موضوعات ارجاعي مجمع در خصوص نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام "كميسيون نظارت" با تركيب اعضاي زير در مجمع تشخيص مصلحت تشكيل ميشود.
1- رئيس مجمع تشخيص مصلحت
2- دبير مجمع تشخيص مصلحت
3- دو نماينده از ميان اعضاي هريك از كميسيونهاي موضوعي مجمع به انتخاب خود كميسيونها
4- رئيس كميسيون برنامه و بودجه و محاسبات
5- رئيس كميسيون اصل 90
6- رئيس سازمان بازرسي كل كشور
7- رئيس ديوان محاسبات مجلس شوراي اسلامي
8- دادستان كل كشور
9- رئيس ديوان عدالت اداري كشور
بر اساس بند يك اصل 110 قانون اساسي، تعيين سياستهاي كلي نظام به عهده رهبري است. رهبر معظم انقلاب تاكنون؛ 1- سياستهاي راهبردي در باره بند ج اصل 44 قانون اساسي 2- سياستهاي كلي نظام اداري 3- سياستهاي كلي اشتغال 4- سياستهاي كلي توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني 5- سياستهاي كلي ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش 6- سياستهاي كلي اقتصاد مقاومتي 7- سياستهاي كلي سلامت 8- سياستهاي كلي جمعيت 9- سياستهاي كلي علم و فناوري 10- سياستهاي كلي برنامه ششم توسعه 11- سياستهاي كلي محيط زيست 12- سياستهاي كلي خانواده و... را به رؤساي قوا ابلاغ فرمودهاند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني چندي پيش در مراسم سالگرد ابلاغ سياستهاي كلي محيط زيست گفت: اگر بر اساس سياستهاي كلي عمل ميشد شاهد بيكاري نبوديم. البته لازم بود ميگفتند اگر سياستهاي كلي محيط زيست انجام ميشد، شاهد آلودگي هوا نبوديم!
بر اساس بند دو اصل 110 قانون اساسي، نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام نيز به عهده رهبري است. مقام معظم رهبري اين وظيفه سنگين را به عهده مجمع تشخيص مصلحت نظام نهاده اند.
ماده 4 قانون مقررات نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام ميگويد: به منظور بررسي، ارزيابي، تلفيق، جامع نگري، موضوعات ارجاعي مجمع در خصوص نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام "كميسيون نظارت" با تركيب اعضاي زير در مجمع تشخيص مصلحت تشكيل ميشود.
1- رئيس مجمع تشخيص مصلحت
2- دبير مجمع تشخيص مصلحت
3- دو نماينده از ميان اعضاي هريك از كميسيونهاي موضوعي مجمع به انتخاب خود كميسيونها
4- رئيس كميسيون برنامه و بودجه و محاسبات
5- رئيس كميسيون اصل 90
6- رئيس سازمان بازرسي كل كشور
7- رئيس ديوان محاسبات مجلس شوراي اسلامي
8- دادستان كل كشور
9- رئيس ديوان عدالت اداري كشور
سوال مهم و كليدي از آيت الله هاشمي رفسنجاني اين است؛ آيا طي سه سال و نيم گذشته كه از عمر دولت يازدهم ميگذرد كميسيون نظارت بر حسن اجراي سياستها تشكيل شده است؟ رياست كميسيون به عهده رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت است. اگر جلسات كميسيون نظارت تشكيل شده است و ايشان نتيجه آن را در جلسه سالگرد ابلاغ سياستهاي كلي محيط زيست رونمايي ميكند و اعتراف ميكند؛ "اگر بر اساس سياستهاي كلي عمل ميشد شاهد بيكاري نبوديم"، اين سخن نشان ميدهد كه دولت در عمل به سياستهاي كلي نظام مشكل دارد.
لذا سوال اين است؛ رياست مجمع چرا آن را اطلاع رساني نكرده و در ماههاي پاياني كار دولت آن را اعلام مي كند، اگر تشكيل نشده است. ايشان همين طور بر اساس عدم كارآمدي دولت در رسيدن به اهداف و اجراي سياستها چنين نظري دارند، بايد پرسيد چرا با امكانات وسيعي كه در مجمع وجود دارد چنين كميسيوني تاكنون تشكيل نشده است؟
بر اساس ماده 3 و 5 قانون نظارت بر حسن اجراي سياستها دولت موظف بوده گزارش سالانه خود را از اجراي سياستهاي كلي و ميزان تحقق آنها بر اساس شاخصها و نماگرهاي معتبر تهيه و در پايان تيرماه سال بعد به مجمع گزارش كند و مجمع هم پس از بررسي موارد مغاير و عدم انطباق حسب مورد با سياستهاي كلي را اعلام كند. آيا دولت به اين وظيفه خود عمل كرده است؟
پيگيري اين امور به عهده دبيرخانه مجمع بوده است. آيا دبيرخانه به اين وظيفه عمل كرده است؟ پاسخ به اين سوالات يك رونمايي واقعي از كاركرد و عملكرد دولت طي سه سال و نيم گذشته است. مردم حق دارند بدانند علت عدم كارآمدي دولت در پاسخ به مطالبات معيشتي مردم كه محورهاي اساسي سياستهاي كلي در حوزه اقتصاد را تشكيل ميدهد، چيست؟
امروز مردم با ركود، بيكاري و گراني رو به رو هستند، فشار به اقشار محروم روز به روز بيشتر ميشود. منشأ همه اين بيسامانيها عدم اجراي سياستهاي كلي است. اين سياستها محصول عقل جمعي نخبگان كشور در مجمع تشخيص مصلحت است كه در نهايت به تاييد و تصويب رهبر معظم انقلاب رسيده است. بايد معلوم شود دولت چرا در اجراي اين سياستها كوتاهي و تعلل داشته است؟
خوراک سازی برای منتقدان؟!
محمدرضا تابش در ایران نوشت:
تصور کنید به عنوان یک شهروند معمولی در نظام جمهوری اسلامی یا شهروندی از دیگر کشورهای جهان که سعی میشود در آنها تصویری خاص از ایران و انقلاب اسلامی تداعی شود، با خبری مواجه میشوید که از این قرار است؛ «دادستانی شهر مقدس مشهد مانع برگزاری مراسم سخنرانی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی با موضوع بررسی قیام عاشورا شد.» چنین خبری چه تصوری از مناسبات و اتفاقات داخل نظام جمهوری اسلامی به ذهن میدهد؟ این رفتار چه تصویری از ما در خارج از کشور میسازد؟ آیا تصویر ایجاد شده از چنین خبری در راستای ادعای دشمنان ما درباره وضعیت نظام و کشور است یا مؤید تأکید ما بر وجود حاکمیت قانون در ایران؟ به نظر میرسد درست در همین نقطه است که مظلومیت نظام جمهوری اسلامی بیش از هر جای دیگری به چشم میآید. یعنی جایی که نیروهایی در داخل خود نظام زمینه را برای تبلیغات خارجی علیه کشور و همین طور ایجاد شکاف داخلی در بین جامعه و بدبینی نسبت به حاکمان و شعارهای انقلاب فراهم میکنند.
محمدرضا تابش در ایران نوشت:
تصور کنید به عنوان یک شهروند معمولی در نظام جمهوری اسلامی یا شهروندی از دیگر کشورهای جهان که سعی میشود در آنها تصویری خاص از ایران و انقلاب اسلامی تداعی شود، با خبری مواجه میشوید که از این قرار است؛ «دادستانی شهر مقدس مشهد مانع برگزاری مراسم سخنرانی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی با موضوع بررسی قیام عاشورا شد.» چنین خبری چه تصوری از مناسبات و اتفاقات داخل نظام جمهوری اسلامی به ذهن میدهد؟ این رفتار چه تصویری از ما در خارج از کشور میسازد؟ آیا تصویر ایجاد شده از چنین خبری در راستای ادعای دشمنان ما درباره وضعیت نظام و کشور است یا مؤید تأکید ما بر وجود حاکمیت قانون در ایران؟ به نظر میرسد درست در همین نقطه است که مظلومیت نظام جمهوری اسلامی بیش از هر جای دیگری به چشم میآید. یعنی جایی که نیروهایی در داخل خود نظام زمینه را برای تبلیغات خارجی علیه کشور و همین طور ایجاد شکاف داخلی در بین جامعه و بدبینی نسبت به حاکمان و شعارهای انقلاب فراهم میکنند.
نظام ما با پشتوانه آرمانهای امام، خون شهدا و رأی مردم برای ایجاد و برقراری عدالت و حاکمیت قانون متولد شد. نظامی که حتی در قانون اساسی آن از دادخواهی مظلوم در مقابل ظالم در خارج از مرزهای کشور هم چشمپوشی نشده است. حال در چنین نظامی آیا پذیرفته می شود که یک مقام عالیرتبه قوه مقننه کشور از مراجع ذیصلاح برای سخنرانی خود مجوز بگیرد و بخواهد درباره یک موضوع مذهبی در جمعی ایراد سخن کند و آن وقت از آن ممانعت شود؟
براساس اصل اساسی تفکیک قوا، دولت مسئول رتق و فتق امور اجرایی، مجلس موظف به قانونگذاری و نظارت بر حسن اجرای آن و دستگاه قضایی مکلف به تلاش برای ستاندن حقوق شهروندان است؛ ما در قانون اساسی کشورمان برای امر نمایندگی مجلس دو اصل طلایی داریم که یکی دست وکلای ملت را برای اظهار نظر در هر زمینهای باز میگذارد و دیگری تأکید دارد که نماینده در ایفای وظایف نمایندگی خود قابل پیگرد و برخورد از سوی هیچ نهادی نیست. حال سؤال این است که برخورد دیروز با آقای مطهری در مشهد با کدامیک از این موارد قانونی مطابقت دارد؟ یا اینکه آیا نایب رئیس مجلس فردی «اپوزیسیون» نظام محسوب میشود که جلوی اظهار نظر او گرفته شده است؟ آیا قبل از این سخنرانی جرمی واقع شده بود که لغو آن را الزامی میکرد؟ متأسفانه این دست برخوردها که در ماههای گذشته خصوصاً در استان خراسان رضوی و شهر مشهد شدت گرفتهاند، توسط منتقدان نظام به عنوان نمادی از حاکمیت دوگانه در کشور القا خواهد شد و آنان مدعی می شوند در نظام جمهوری اسلامی وضعیت به گونهای است که حتی نایب رئیس مجلس هم حق اظهار نظر ندارد. آیا جفایی بزرگتر از این در حق نظام جمهوری اسلامی میتوان سراغ داشت که برخی اقدامات نسنجیده داخلی، بهانه و خوراک تبلیغی به منتقدان نظام بدهد؟
راهیان کربلا از ایلام میگذرند؟
نصرتالله تاجیک در شرق نوشت:
مناطق و شهرهای مرزی، نقطه اتصال سیاست داخلی و خارجی هستند. مرزها باید فرصتهای توسعهای تلقی شوند و بهواقع دروازه صدور خدمات و کالای تولیدی کشور باشند و نهنقاط ضعف-آنگونه که قبلا بوده است- تا بتوانند بیشترین منافع امنیتی کشور را تأمین کنند. این روزها اخبار شهر مرزی مهران که در طول جنگ تحمیلی بارها بین ایران و عراق دستبهدست شد و این خود نشان از حساسیت این شهر دارد، در رسانهها منعکس شده است. مرز مهران کوتاهترین فاصله را با شهرهای مذهبی عراق نظیر کربلا و نجف دارد و بههمیندلیل و نامساعدبودن وضعيت برخي نقاط مرزی در شمالغرب کشور بیشتر علاقهمندان به زیارت عتباتعالیات از این مرز رفتوآمد میکنند.
مناطق و شهرهای مرزی، نقطه اتصال سیاست داخلی و خارجی هستند. مرزها باید فرصتهای توسعهای تلقی شوند و بهواقع دروازه صدور خدمات و کالای تولیدی کشور باشند و نهنقاط ضعف-آنگونه که قبلا بوده است- تا بتوانند بیشترین منافع امنیتی کشور را تأمین کنند. این روزها اخبار شهر مرزی مهران که در طول جنگ تحمیلی بارها بین ایران و عراق دستبهدست شد و این خود نشان از حساسیت این شهر دارد، در رسانهها منعکس شده است. مرز مهران کوتاهترین فاصله را با شهرهای مذهبی عراق نظیر کربلا و نجف دارد و بههمیندلیل و نامساعدبودن وضعيت برخي نقاط مرزی در شمالغرب کشور بیشتر علاقهمندان به زیارت عتباتعالیات از این مرز رفتوآمد میکنند.
عکسهای منتشرشده از موج زوار نشاندهنده جمعیت مردمی موجود در این منطقه بوده و بیانگر استقبال بیشتر مردم تا دوبرابر نسبت به سال گذشته است. در ارادت شیعیان به طور عام و مردم ایران به طور خاص به اباعبداللهالحسین(ع)، سرور آزادگان، شک و تردیدی نبوده و نیاز به اثبات نیست، اما اینکه آثار پررنگکردن برگزاری مراسم اربعین و گسیلشدن شیعیان از اقصانقاط جهان بهسوی کربلا چیست و چه تأثیراتی بر اوضاع منطقه و سیاست خارجی ما و همچنین کشورهای عربی دارد، مبحث این یادداشت نیست و به تحلیلی همهجانبه نیاز دارد، اما اگر ما بهدنبال حداکثرسازی آثار مثبت چنین اقدامی هستیم، اجرای چنین راهبردی ملزومات اجرائی و برنامهریزی خاص خود را نیاز دارد تا هم زائران با طیبخاطر سفر کنند و هم بتوان از اثرات معنوی اینگونه سفرها و هزینهها برای توسعه کشور و مخصوصا مناطق محروم استفاده حداکثری کرد. کمترین آن فراهمکردن زیرساختهای مورد نیاز در استان ایلام و مخصوصا شهر و پایانه مرزی مهران، هم از سوی ایران و هم عراق برای پذیرش این جمعیت و محورقراردادن توسعه استان برای بهرهبرداری از چنین راهبردی است. سه هفته پیش بود که به دعوت مجمع استانداران به این استان سفر کردیم، از طرحهای در دست اجرای این استان نظیر سد، تعریض جاده، منطقه آزاد و پایانه مرزی مهران بازدید كرده و از نزدیک شاهد تلاش دستگاههای اجرائی استانی در زمینه آمادهسازی جادهها، دوباندهکردن قسمتهایی از آنها و سایر خدمات موردنیاز زوار بودیم که جای قدردانی داشته و انسان با موجی از خلوص و ازخودگذشتگی نیروهای اجرائی استان روبهرو میشد، ولی یقینا این امر کفایت نکرده و نیاز به کمکها و تلاشهای ملی و برنامهریزی مناسب و تعیین راهبرد توسعهای مدون و بهخدمتگرفتن تمامی اهرمها و لوازم توسعهای دارد تا استان نیز صرفا مسیر عبور زائران نباشد بلکه بتواند از فوايد حضور آنان برای توسعه استان و همچنین گسترش کمی و کیفی ارائه خدمات گردشگری از سوی بخش خصوصی و مردم بهره برده و باعث توسعه پایدار استان شود. مجمع استانداران، مجموعهای مردمنهاد و تنها مؤسسه رسمی و ثبتشده در سطوح مدیریتی کشور است که توانسته نزدیک به ٣٠٠ استاندار جمهوری اسلامی را با صدها سال تجربه مدیریتی در درون خود سازماندهی کند. در اجلاس سهروزه اخیر، استانداران عضو کمیته استانی بههمراه مشاوران و اعضای هیأت رئیسه این مجمع به عنوان اتاق فکر استان ایلام عمل کرده و علاوه بر دراختیارگذاشتن تجربیات خود نقطهنظرات در زمینه روند پیشرفت امور آن استان را نیز به مجموعه دستاندرکار استان ارائه کردند. استان ایلام از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون دارای ٢٣ استاندار بوده که معدل آن ١٠ ماه است. این بیانگر سیالبودن مدیریت این استان و تغییرات دائم و سریع در سطح مدیریت عالی بوده که طبعا اثرات منفی و عواقب خاص خود را نیز برجای گذاشته است. در بهترین حالت وزارت کشور باید ضمن دقت و همهجانبهنگری در انتخاب استانداران روشی اتخاذ کند که ناچار نشود دست به تغییرات سریع استانداران بزند. به عبارت دیگر در بهترین حالت مناسب است طول دوران خدمت استانداران حداقل به میزان عمر دولتها باشد. زیرا این امر میتواند به حداکثرسازی ثبات، برنامهریزی بهتر براساس دیدگاه راهبردی و اخذ تصمیمات زیربنايی و در یک کلام دوری از روزمرگی کمک کند. خوشبختانه استاندار منصوبشده در ابتدای استقرار دولت یازدهم هم بومی بوده و هم در این مدت سه سال توانسته است میزان ثبات و آرامش در استان را به حداکثر برساند که زمینه بسیار مناسبی برای فعالیتهای عمرانی و زیرساختی و توسعه استان است. از این تعداد فقط هفت نفر از استانداران و پنج نفر نیز از اعضای هیأترئیسه مجمع استانداران در این کمیته استانی شرکت و مباحث مهمی همچون وضعیت استان ایلام در ابتدای انقلاب و سیر اقداماتی که در سه دهه گذشته در استان انجام گرفته است، بررسی تعدادی از مشکلات و نیازمندیهای استان درحالحاضر و اقدامات لازم براي تسریع در توسعه و پیشرفت آن را ارائه كردند. ذکر آمار و ارقام و نیازهای استان از حوصله این یادداشت خارج و این وجیزه صرفا برای یادآوری نقش سازنده مردم ایلام در کشور و همراهی آنان با انقلاب به نگارش درآمد، اما گزارشات اینقبیل جلسات با ذکر جزئیات برای همه مقامات کشوری ارسال میشود تا مورد استفاده سازمانهای ذیربط برای برنامهریزی و عملیات اجرائی قرار گیرد.
عبدالله رمضانزاده در اعتماد نوشت:
روز گذشته سخنراني آقاي علي مطهري در مشهد در روز اربعين لغو شد. چنين برخوردهايي نشان از شكلگيري نوعي فرار ا ز قانون و هرج و مرج در كشور دارد و به سود هيچ كس نيست. مطابق با قانون اساسي، قانون مدني و آيين دادرسي كشور هركسي جلوي آزاديهاي ملت را بگيرد، رسما بايد در دادگاه محاكمه شود. با وجود حاكميت قانون در كشور چه كسي حق اين را دارد كه جلوي آزادي برگزاري يك نشست مذهبي را در كشور بگيرد؟ اين نوع برخوردها خلاف قانون است و بايد هر چه زودتر براي جلوگيري از چنين برخوردهايي چارهاي انديشيده شود. متاسفانه ضعف وزارت كشور و استانداري خراسان كه در گذشته نيز در مواردي از اين دست سابقه داشته، نمايان است. نخستين كاري كه در اين زمينه بايد انجام شود اين است كه وزير كشور بايد به مجلس رفته و پاسخگوي سوالات نمايندگان باشد و توضيح دهد كه چرا اين اتفاق رخ داده است.
روز گذشته سخنراني آقاي علي مطهري در مشهد در روز اربعين لغو شد. چنين برخوردهايي نشان از شكلگيري نوعي فرار ا ز قانون و هرج و مرج در كشور دارد و به سود هيچ كس نيست. مطابق با قانون اساسي، قانون مدني و آيين دادرسي كشور هركسي جلوي آزاديهاي ملت را بگيرد، رسما بايد در دادگاه محاكمه شود. با وجود حاكميت قانون در كشور چه كسي حق اين را دارد كه جلوي آزادي برگزاري يك نشست مذهبي را در كشور بگيرد؟ اين نوع برخوردها خلاف قانون است و بايد هر چه زودتر براي جلوگيري از چنين برخوردهايي چارهاي انديشيده شود. متاسفانه ضعف وزارت كشور و استانداري خراسان كه در گذشته نيز در مواردي از اين دست سابقه داشته، نمايان است. نخستين كاري كه در اين زمينه بايد انجام شود اين است كه وزير كشور بايد به مجلس رفته و پاسخگوي سوالات نمايندگان باشد و توضيح دهد كه چرا اين اتفاق رخ داده است.
چنين برخوردهاي خودسرانهاي نشان از هرج و مرج در يك نظام سياسي دارد و نبايد اتفاق بيفتد. امنيت اين جلسه را استانداري بايد تضمين ميكرد و بايد به وظيفه خود عمل ميكرد. بايد ديد كه چه كسي دستور توقف اين سخنراني را داده است. در گام بعدي بايد از كساني كه ممنوعيت ايجاد كردهاند، شكايت شود. به اين دليل كه اين برخوردهاي خودسر سلب آزاديهاي عمومي مردم است و كسي در كشور حق جلوگيري از آزاديهاي مردمي را ندارد. در شرايطي كه مطابق قانون حتي راهپيماييهاي مسالمتآميز و بدون اسلحه در كشور نياز به مجوز ندارد. برگزاري يك نشست آن هم با موضوعي مذهبي را بر چه اساس و با كدام قانون ميتوان محدود كرد؟ بايد از كسي كه اين كار را انجام داده به دادگاه شكايت شود. اگر چنين فردي يك مقام قضايي است بايد در دادسراي انتظامي قضات رسيدگي شود و اگر مقام غيرقضايي است به دادگاه ذيربط آن و اگر يك مقام نظامي است به دادسراي انتظامي نيروهاي مسلح بايد شكايت شود. فرار از قانون و... در چنين حركتي به خوبي نمايان است كه در استان خراسان بارها شاهدش بوديم و اصلا نشانه خوبي نيست. بنابراين هرچه سريعتر مسوولان كشور بايد براي مقابله با چنين اتفاقاتي اقدام كنند. پيشتر هم اتفاقاتي از اين دست افتاده بود. نيروهاي خودسر جلوي سخنرانيها را ميگرفتند كه با نهي مقام معظم رهبري مدتي بود كه اين نوع موارد را شاهد نبوديم. ظاهرا افراد اسم و رسمدار هستند كه چنين كارهايي را در كشور ميكنند و مهمترين گامي كه در اين راستا ميتوان برداشت شكايت از اين افراد است. البته نبايد فراموش كرد كه نه فقط دولت بلكه مجموعه حاكميت متصدي امر آزاديهاي عمومي مردم است و همه قواي كشور بايد در اين زمينه مداخله كنند. اگر دستگاه قضايي در مشهد چنين برخوردهايي ميكند در مجلس ميتوان وزير دادگستري را احضار كرد. اگر استاندار كه مسوول تامين امنيت استان است، كوتاهي كرده است، وزير كشور بايد جوابگو باشد.
اگر فرد ديگري مانع شده وزير ذيربط بايد به مجلس احضار شود تا تكليف روشن شود كه چه كساني مانع برگزاري مجامع عمومي آزادي كه در قانون، آزاديشان تصويب شده، ميشوند. از آنجايي كه چنين برخوردهايي فقط با اصلاحطلبان و افراد نزديك به اين طيف فكري ميشود، ميتوان دريافت كه چنين برخوردهايي با اهداف جناحي صورت ميگيرد. روز گذشته آقاي احمدينژاد در خوزستان در مراسم عزاداري شركت كرده است اما كسي مانع او نشده است. چرا جلوي آقاي احمدينژاد را نميگيرند اما جلوي آقاي مطهري را ميگيرند؟ متاسفانه اين موضع را در استانداري خراسان ميتوان ديد و سخنراني آقاي كيانوش راد در دانشگاه مشهد لغو شد. وزارت كشور ضعف نشان داده است و آقاي روحاني بايد با وزير كشور در اين زمينه برخورد كند. به هر حال بايد فعاليتي مدني از سوي مسوولان براي رفع اين مشكل در كشور شكل بگيرد. در دنياي سياست جلوگيري از سخنراني يك نفر به هيچوجه قابل درك نيست. به خصوص كه اين فرد نايبرييس مجلس شوراي اسلامي است. مدتها است مشاهده ميكنيم به جاي اينكه افراد مطالباتشان را تحت لواي قانون پيگيري كنند به اعمال خودسرانه دست ميزنند. بايد نيروهاي سياسي كشور و مقامات با ترويج چنين امري مقابله كنند.
دولت اردوغان ستون فقرات داعش
در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
ابراهیم کالین، سخنگوی ریاست جمهوری ترکیه در یک اظهارنظر گستاخانه به حیدرالعبادی و دولتش هشدار داد از ورود نیروهای مردمی عراق موسوم به حشد شعبی به شهر «تلعفر» جلوگیری کند. وی خاطرنشان ساخت العبادی به آمریکا وعده داده که حشدالشعبی وارد تلعفر نشود ولی به نظر میرسد این نیروها وارد تلعفر شدهاند. وی هشدار داد ما ساکت نخواهیم نشست و در این زمینه تصمیم خواهیم گرفت. پیشروی نیروهای مردمی به همراه ارتش عراق و آزادسازی فرودگاه تلعفر با هدف تکمیل محاصره تروریستها در موصل صورت گرفته و در راستای نبرد نهائی برای آزادسازی موصل، جزئی از طرح نجات موصل را تشکیل میدهد.
ابراهیم کالین، سخنگوی ریاست جمهوری ترکیه در یک اظهارنظر گستاخانه به حیدرالعبادی و دولتش هشدار داد از ورود نیروهای مردمی عراق موسوم به حشد شعبی به شهر «تلعفر» جلوگیری کند. وی خاطرنشان ساخت العبادی به آمریکا وعده داده که حشدالشعبی وارد تلعفر نشود ولی به نظر میرسد این نیروها وارد تلعفر شدهاند. وی هشدار داد ما ساکت نخواهیم نشست و در این زمینه تصمیم خواهیم گرفت. پیشروی نیروهای مردمی به همراه ارتش عراق و آزادسازی فرودگاه تلعفر با هدف تکمیل محاصره تروریستها در موصل صورت گرفته و در راستای نبرد نهائی برای آزادسازی موصل، جزئی از طرح نجات موصل را تشکیل میدهد.
در ابتدای امر به نظر می رسد مقامات ترکیه مطابق ادعاهای خود نگران جان اقلیت ترکمانهای مقیم تلعفر هستند ولی دریافت اطلاعات جدید درخصوص تحرکات داعش در منطقه، مسائل دیگری را مطرح میسازد. جعفرالحسینی سخنگوی نظامی گردانهای حزبالله وابسته به نیروهای داوطلب مردمی عراق در گفتگو با شبکه خبری المیادین از مسائل پشت پرده خبر میدهد و میگوید بیشتر فرماندهان و سرکردگان داعش در غرب تلعفر از اتباع ترکیه هستند و ترکیه از آن بیم دارد که با ورود نیروهای مردمی و همکاری نزدیک آنها با ارتش عراق، در آزادی تلعفر تسریع شود و فرماندهان داعشی ترک تبار به اسارت در آیند یا آنکه جان آنها در معرض مخاطره قرار گیرد.
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که عملیات داعش در منطقه حومه و محوطه فرودگاه تلعفر را فرماندهان ترک تبار داعش هدایت و مدیریت میکردند. به علاوه اسرای داعشی در همین منطقه اعتراف کردهاند که توسط هواپیماها و هلی کوپترهای ارتش ترکیه به منطقه تلعفر «هلی برد» شدهاند. بدین ترتیب کاملاً قابل درک است که هشدار جدی ترکیه به خاطر جان اقلیت ترکمانها نیست بلکه ترکیه از یک رسوائی بزرگ اطلاعاتی میترسد و نگران است که مبادا با دستگیری فرماندهان داعشی ترک تبار، باقیمانده حیثیت اردوغان و دستیارانش هم به کلی از بین برود. پیش از این با افشاگریهای انجام شده، محرز بود که ترکیه عملاً در قاچاق نفت و اسلحه برای داعش، نقش کلیدی در حمایت از تروریستها برعهده دارد ولی با افشای حوادث حومه موصل و به ویژه ماهیت عملیات آشکار و نهان ارتش و نیروهای امنیتی ترکیه در فرودگاه و شهر تلعفر، مشخص شده است که اساساً دولت اردوغان ستون فقرات شبکه تروریستی داعش را تشکیل میداده است.
علاوه بر این با آزادسازی تلعفر در 65 کیلومتری مرکز موصل، عملاً راه ارتباطی بین موصل و حلب مسدود میگردد و ترکیه نمیتواند نقش حمایتی از محور ارتباطی تروریستهای داعش بین حلب در سوریه و موصل در عراق را ادامه دهد. قطع ارتباطات بین حلب و موصل، موجب اختلال در تامین ارتباط لجستیکی میان دو مقر فرماندهی داعش میشود و در عین حال، تسریع در آزادی تلعفر تمامی محاسبات تروریستها و حامیان آنها به ویژه ترکیه را نقش بر آب می کند.
نباید از نظر دور داشت که آمریکا و متحدانش اصرار داشتند که لازم است در آزادی موصل و حلب از هرگونه شتابزدگی پرهیز شود و برای آزادسازی این دو شهر حداقل به 2 تا 3 سال وقت احتیاج است. لکن اصرار دمشق و بغداد برای تسریع در عملیات آزادسازی این دو شهر، عملاً مطابق برنامه ریزیها و پیشبینی آمریکا و ترکیه پیش نمیرود و تمامی امیدها و انتظارات حامیان تروریسم را برباد داده است.
مقامات عراقی به ویژه فرماندهان نظامی تصریح کردهاند که شنود مکالمات اعضای داعش به وضوح نشان میدهد ترکیه در مدیریت و فرماندهی تروریستهای داعش نقش اصلی و محوری را بازی میکند و طرفهای اصلی داعش، اتباع ترکیه هستند که نقش فرماندهی و تصمیم گیری در جبهه تروریستهای داعش را برعهده دارند و مشخصاً طی 3 ماه اخیر، نقش پررنگتری را برعهده گرفتهاند که مانع سقوط داعش در موصل شوند.
موضوع مهمتر به نگرانی و اضطراب آشکار ترکیه از تمرکز عملیات آزادسازی تلعفر بر میگردد که با گشت زنی هوائی هواپیماهای شناسائی ارتش ترکیه برفراز منطقه به منظور ارزیابی اهداف و برنامههای جبهه ضد تروریستی صورت میگیرد و با توجه به تشدید عملیات گشت زنی هوائی ترکیه، به نزدیکی آنها عملیات ضد هوائی اجرا شده که باعث فرار آنها از این منطقه گردیده است.
اردوغان و دستیارانش با گستاخی سعی دارند عملیات تجاوزکارانهای را علیه حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه و عراق صورت دهند و از طریق حامیان خود نیز «طرح خودمختاری حلب» را توسط «استفان دی میستورا» به دمشق عرضه کردهاند. دولتمردان ترکیه تصور نکنند که از این بازیهای رسوا طرفی میبندد و میتوانند نفعی را برای دولت خود از طریق اقدامات تهاجمی و تجاوزکارانه تضمین نمایند. این برای اردوغان و دستیارانش بسیار شرم آور است که با شعار انتخاباتی «تنش صفر با همسایگان» وارد صحنه رقابتهای انتخاباتی شدند ولی به چیزی کمتر از اشغال سرزمینهای همسایگان خود نمیاندیشند و رضایت نمیدهند.
زمامداران ترکیه باید به عواقب سیاستهای تجاوزکارانه خود بیندیشند و نسبت به اهداف و برنامههای بعدی بیگانگان هم چندان خوشبین نباشند، چرا که آنها در اولین فرصت ممکن سراغ ترکیه هم خواهند آمد و با مهره چینی درون ساختار حاکمیت ترکیه که به نظر میرسد در میانه راه باشد، اهداف شوم بعدی را پیگیری میکنند. طبعاً آن روز برای تصمیم گیری اردوغان و دستیارانش بسیار دیر خواهد بود. اگر آنروز، همین طیف از نیروها در ترکیه بر سر کار باشند باید مطمئن شوند که ترکیه از اجرای اهداف بیگانگان و تبدیل شدن به ستون فقرات تروریستهای داعش، هرگز سود نخواهد برد.