سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
مذاکره مجدد یا ورود به میدان تیر دشمن؟!
ابراهیم کارخانهای در کیهان نوشت:
طرح مذاکره مجدد آمریکا با دستور کار از قبل طراحی شده توقف فعالیتهای موشکی، منطقهای و اعمال محدودیتهای جدید هستهای که با هدف براندازی جمهوری اسلامی ایران به روش لیبی طراحی گردیده است به قدری گستاخانه است که قلم در بیان آن شرم دارد. اینکه کشوری پس از دو سال مذاکره با هدف زیادهخواهی بیشتر از یک توافق چندجانبه خارج و طرف اصلی توافق را این بار به مذاکره برای براندازی فرا بخواند، اتفاقی بیسابقه در تاریخ سیاسی جهان است.
اگر سیاستمداران کاسبکار و گاوچران آمریکا بر این باورند که ملت هوشمند ایران با فشار اقتصادی پا به میدان فریب آنها خواهد گذاشت، سخت در اشتباهاند، چرا که تا زمانی که الگوی مبارزاتی ملت ایران حسین بن علی(ع) است و خون غیرت و شرف بیش از 220 هزار شهید عاشورایی در رگهای این ملت جاری است هرگز تن به ذلت دشمن نخواهد داد. خصوصاً اینکه ملت رشید ایران بهشت موعود آمریکا را به عنوان الگوی مذاکرات هستهای آمریکا بر ویرانههای لیبی دیدهاند. از آنجا که مذاکره مجدد حاصلی جز ذلت برای ایران و اقتدار برای آمریکا نتیجه دیگری دربر ندارد در ذیل با کالبدشکافی سیاسی پیامدهای آن به 33 مورد در این باره اشاره میگردد:
1. بازسازی و تحکیم جایگاه سیاسی و قدرتی آمریکا در منطقه.
2- ارتقای جایگاه آمریکا در عرصه داخلی و بینالمللی علیرغم خروج از برجام.
3. تطهیر چهره عهدشکن آمریکا بعد از خروج از برجام در بین دولتها و ملتهای منطقه و جهان
4. مهر تأیید بر اقدام حق به جانب آمریکا در خروج از برجام و طرح مذاکره مجدد از سوی آمریکا.
5. سقوط جایگاه سیاسی جمهوری اسلامی ایران در بین پنج کشور باقی مانده برجام.
6. شکست ابهت، اقتدار و غرور ملی و انقلابی ملت ایران در منطقه و جهان.
7. القاء بازگشت جمهوری اسلامی ایران به دامان آمریکا پس از چهل سال مبارزه.
8. یأس و سرخوردگی در جبهه درونی نیروهای انقلاب.
9. ایجاد دو قطبی و شکاف در جامعه و در بین دولت و ملت.
10. سرکوب روحیه استکبارستیزی و مقابله با آمریکا در منطقه و جهان
11. تضعیف محور مقاومت و افول جایگاه ایران در منطقه.
12. ایجاد سرخوردگی در افکار ملتهای مسلمان که به انقلاب اسلامی دل بستهاند.
13. سقوط جایگاه مردمسالاری دینی در منطقه و جهان.
14. تزلزل و بههمریختگی در نظام تصمیمسازی جمهوری اسلامی ایران علیرغم مواضع شفاف در رابطه با عدم مذاکره مجدد با آمریکا.
15. زیر سؤال رفتن تصمیمات سیاسی مسئولین نظام در عرصههای داخلی و بینالمللی.
16. هتک حیثیت، عزت، اقتدار و استقلال جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور نفوذناپذیر در برابر سلطه بیگانه در منطقه و جهان.
17. سست شدن پایه سایر توافقنامههای جمهوری اسلامی ایران در سطح کشورهای منطقه و در جهان.
18. غیرقابل اعتماد بودن مواضع صریح و شفاف دستگاه سیاسی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با توجه به تناقض در اعلام مواضع.
19. فرو ریختن عنصر مقاومت و ایستادگی در استراتژی دفاعی ایران اسلامی.
20. افزایش فشارها برای عقبنشینی جمهوری اسلامی ایران از دیگر مواضع و عوامل قدرتی.
21. انسجام و همبستگی در بین نیروهای مخالف نظام در داخل و خارج کشور و گسست و از هم پاشیدگی در بین نیروهای انقلابی و وفادار به نظام اسلامی.
22. سست شدن پایههای سیاسی تصمیمگیری نظام اسلامی در منطقه و جهان.
23. فرو ریختن هیمنه و جایگاه انقلابیگری جمهوری اسلامی ایران در بین دولتها و ملتهای منطقه و جهان.
24. تسلیم در برابر فشارها و زیادهخواهیهای آمریکا و پشت پا زدن بر ایستادگی در برابر زورگویی بیگانگان.
25. بیمحتوایی شعار محوری استکبارستیزی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران.
26. سرخوردگی و یأس در بین نیروهای طرفدار انقلاب اسلامی در منطقه و جهان.
27. سقوط جایگاه اسلامی و انقلابی ایران در بین کشورهای منطقه.
28. عدول جمهوری اسلامی ایران از شعارهای کلیدی و انقلابی که در طی 40 سال گذشته با مضمون ظلمستیزی و استکبارستیزی سر داده است.
29. تضاد بنیادی بین شعارهای نهادینه شده انقلاب در افکار مردم و اعمال مسئولین.
30. پشت پا زدن به رهنمودها و بیانات انقلابی امام خمینی و مقام معظم رهبری در رابطه با ظلمستیزی و مبارزه با شیطان بزرگ.
31. فروپاشی حرکتهای انقلابی با ماهیت اسلامی در منطقه و جهان.
32. از دست رفتن پشتوانه ایدئولوژیک حرکتهای اسلامی در منطقه.
33. سقوط جایگاه سیاسی جمهوری اسلامی ایران از قله مقاومت و پایداری در برابر آمریکا به کشوری مرعوب و محتاج در برابر آمریکا.
ریاکاری کانادایی در مقابل فرصت طلبی سعودی
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
کانادا به عنوان یکی از تامین کنندگان اصلی سلاح برای ماشین جنگی سعودی ها ، دستش تا آرنج به خون مردم بی گناه و فقیر یمن آغشته است. حالا همین رفیق گرمابه و گلستان ریاض بر سر آن چه دغدغه «حقوق بشری» می خواند با دوست قدیمی سرشاخ شده است. ماجرا از آن جا آغاز شد که کریستیا فریلند، وزیر خارجه کانادا، با انتشار پیامی در توئیتر از بازداشت هفته گذشته «سمر بدوی»، فعال حقوق زنان در عربستان انتقاد کرده و خواهان آزادی او شده بود. وزارت خارجه عربستان نیز در واکنشی بی سابقه در سیاست خارجی این کشور، با انتشار بیانیهای اعلام کرد که سفیر کانادا باید در مدت ۲۴ ساعت خاک سعودی را ترک کند و ریاض «تمامی روابط بازرگانی جدید خود» با کانادا را متوقف میکند.
عربستان سعودی همچنین اعلام کرد که سفیر خود را از کانادا فرا می خواند و بورس تحصیلی دانشجویان خود در کانادا را به حالت تعلیق در میآورد. هفت هزار دانشجوی سعودی ساکن کانادا باید بههمراه خانوادههای خود برای ادامه تحصیل به کشورهای دیگر منتقل شوند. شرکت هواپیمایی ملی عربستان سعودی نیز پروازهای خود به تورنتو و از این شهر به ریاض را متوقف کرده است. این واکنش شدید سعودی ها برای بسیاری به ویژه کانادایی ها غیر قابل درک محسوب می شود.طنز ماجرا این جاست که قاتلان کودکان یمنی در کانادا مدعی هستند که شعار «اول حقوق بشر» را سرلوحه سیاست خارجه خود قرار داده اند و همین موضوع است که باعث شده تنش های اخیر در روابط دو کشور پیش بیاید. آن ها در ژستی ریاکارانه تاکید دارند که حاضر نیستند از ارزش های خود کوتاه بیایند. اما واقعیت ماجرا چیست؟ ریشه این تغییر رفتار سعودی ها در عرصه سیاست خارجی را باید در کجا جست وجو کرد؟
اشتباه محاسباتی کانادا و فرصت طلبی ریاض
واقعیت این است که این روزها سعودی ها به ویژه محمد بن سلمان ولیعهد جاه طلب و البته بی تجربه عربستان به دلیل شکست های متعددی که در حوزه سیاست خارجی متحمل شده اند، مترصد فرصتی بودند تا علاوه بر حصول یک دستاورد دیپلماتیک بتوانند مشروعیت از دست رفته داخلی خود را نیز ترمیم بخشند. فرصتی که کانادایی ها بر اساس یک اشتباه محاسباتی در اختیار ریاض قرار دادند. سیاستمداران کانادایی که همواره تلاش کرده اند با ژست حقوق بشری در عرصه بین الملل حاضر شوند، مدتی است که به دلیل صادرات سلاح به ریاض و مشارکت در کشتار کودکان یمنی، زیر تیغ انتقاد فعالان حقوق بشر قرار گرفته اند. از همین رو اوتاوا هر از چند گاهی با طرح انتقاداتی از وضعیت حقوق بشر در عربستان ، تلاش می کرد تا ژست بشر دوستی خود را حفظ کند. اما بن سلمان که این روزها به دلیل باج دهی بیش از حد به کشورهای غربی و آن چه موسوم به سیاست شیردوشی آمریکا نسبت به ریاض است، تحت انتقادهای شدید قرار گرفته تصمیم گرفت تا از این فرصت به وجود آمده استفاده کند و اصطلاحا با یک تیر چند نشان بزند. در ادامه مطلب به اهداف سه گانه ریاض در این زمینه، می پردازیم:
ژست استقلالخواهی ریاض
اولین هدف سعودی ها از این چرخش در تعاملات دیپلماتیک را می توان تلاش برای ترسیم یک تصویر قهرمانانه از بن سلمان در عرصه داخلی دانست. امری که ولیعهد جوان سعودی به دلیل ناکامی های متعدد در یمن، سوریه، لبنان و عراق به شدت به آن نیازمند است. علاوه بر این تحلیل گران معتقدند، علت پنهان و شاید مهمترین دلیل عربستان برای قطع یک باره و غیرمنتظره مناسبات دیپلماتیک، اقتصادی و آموزشی با دولت کانادا را میتوان مربوط به خدشهدار شدن وجهه این کشور در میان مسلمانان جهان، به عنوان سرسپرده غربیها دانست. در حقیقت، طی سالهای اخیر کشورهای ایران و تاحدودی ترکیه، با تاکید بر استقلال هیئت حاکمه و ملت خود، غربیها را از هر گونه دخالت در امور داخلی کشور خود برحذر داشته و در مناسبات سیاسی با خارج روح استقلالخواهی را حفظ کردهاند اما بر خلاف این دو کشور، عربستان با همراهی بیچونوچرای خود با مواضع آمریکا و دیگر کشورهای غربی، عملا در نقش سرسپرده آنها در میان جهان عرب و مسلمانان جهان بازنمود پیدا کرده است. اکنون دولتمردان سعودی قصد دارند با گرفتن ژستی مبتنی بر استقلال در مواضع (آن هم در مقابل کشوری که قدرت چندانی در روابط بین الملل ندارد)، اتهام سرسپرده بودن غربیها را از خود بردارند. هر چند گستره سرسپردگیهای سعودیها به اندازهای است که با چنین ژستی نمیتوان آن را زدود.
ایجاد یک ائتلاف بین المللی
دومین دلیل را می توان ایجاد یک ائتلاف از کشورهای همسو با عربستان در منطقه در مقابل یک بحران بین المللی دانست. از همین رو خیلی سریع بعد از آغاز تنش در روابط ریاض- اوتاوا شاهد بودیم که کشورهای عربی منطقه و حتی مصر و اردن به صورت صریح از ریاض در مقابل کانادا حمایت کردند. نکته جالب تر این که روسیه نیز در دعوای عربستان و کانادا طرف ریاض را گرفت. سخنگوی وزارت خارجه روسیه در این باره تاکید کرد: «ما به طور مداوم و با احترام به حریم خصوصی ملی و سنتهای دیرینه کشورها از احترام به حقوق بشر دفاع میکنیم و از نظر ما سیاسی کردن مسائل حقوق بشر غیرقابل قبول است.» حمایت ها از ریاض در منطقه باعث شده تا به رغم تشدید اختلافات در میان کشورهای عربی، محمد بن سلمان مانور قدرت موفقی را در حوزه دیپلماتیک تجربه کند.
انتقال یک پیام به غرب
هدف سوم را می توان ارسال یک پیام به کشورهای غربی دانست. بن سلمان تلاش می کند این گونه نشان دهد که ما هیچ گونه انتقادی را از بیرون درباره وضعیت حقوق بشر در عربستان سعودی قبول نمیکنیم. البته باید اذعان کرد که زمینه برای گرفتن چنین ژستی و ارسال چنین پیامی را رفتار دیپلماتیک دولت آمریکا ایجاد کرده است. تاکید ترامپ بر بیعلاقگی و بیتوجهیاش به مسائل حقوق بشری از یک سو و اتخاذ سیاست خارجی کاسب کارانه عریان از طرف واشنگتن از سوی دیگر باعث شده است تا عربستان هیچ ابایی از تغییر لحن خود نداشته باشد. واشنگتن تنها به کسب دلارهای نفتی سعودی فکر می کند، بهایی که شاهزاده های عربستان به سهولت آماده پرداخت آن هستند. از همین رو ست که روزنامه انگلیسی گاردین رویکرد جدید سیاست خارجی عربستان را ناشی از چراغ سبز آمریکا می داند. دربار عربستان خیلی خوب این موضوع را درک کرده که در عصر نابه سامان ترامپ در غرب دیگر کسی برای حقوق بشر «تره خرد نمی کند».
ندامت دیپلماتیک کانادا
اما در طولانی مدت بعید است دولت ریاکار و کاسبی چون کانادا حاضر بشود از دلارهای نفتی سعودی به این راحتی چشم بپوشد. کانادا خواهان تقویت سرمایه گذاریها و صادراتش به عربستان به دنبال سیاستهای تنوع اقتصادی در این کشور بوده است. عربستان دومین بازار بزرگ صادرات کانادا در حوزه خلیجفارس بعد از امارات محسوب میشود. در سال 2017 میزان صادرات کانادا به عربستان 1.4 میلیارد دلار کانادا بود. اولین چیزی که از قطع روابط تجاری دو طرف تحت تاثیر قرار میگیرد فروش نفربرهای زرهی سبک به عربستان به ارزش 15 میلیارد دلار کاناداست. بی دلیل نیست که خبرگزاری فرانسه گزارش داد، به دنبال تصمیم عربستان برای تعلیق روابط تجاری و نخریدن گندم و جو از کانادا، اوتاوا به دنبال آن است که از آلمان و سوئد بخواهد برای کاهش تنش با ریاض واسطه شوند.
جای خالی این روزها را با چه کسی پر کنیم؟
صادق فرامرزی در وطن امروز نوشت:
«اگر میبینید آلمان و ژاپن این روزها هنوز محکمترین اقتصادهای دنیا را دارند، اینها بعد از جنگ جهانی محروم و ممنوع شدند از اینکه نیروی نظامی داشته باشند، خب! نیروهای نظامی بیشترین خرجهای کشورهای در حال جنگ را میبردند، پولهای اینها آزاد شد و رفتند دنبال کارهای علمی و تولیدی، اقتصادهای علمی و دانشبنیان برای خود درست کردند و آسیبپذیر هم نیستند. این راه باز شده در ایران، شما معلمها، شما مدیران، شما دلسوزان کشور و مربیان باید وارد این فضا بشوید؛ مطمئنم دوره دوم دولت آقای روحانی میتواند ما را به آنجا برساند و بسیاری از سمپاشیهایی که میشود، بسیاری از هوچیگریهایی که میشود برای آن است که کار به آنجا نرسد و این خطرناک است».
این عبارات را میتوان تقریبا آخرین تحلیل و پیشبینی مرحوم هاشمیرفسنجانی در سیاست ایران دانست که در همان زمان نیز واکنشهای مختلفی نسبت به آن صورت گرفت اما آنچه این بند از سخنان وی را یکی از مهمترین سخنان دوران حیات آن مرحوم کرده است فارغ از تأخر زمانی، ماهیت اجمالی آن نسبت به نقشه راهی است که او در سالهای آخر حیات سیاسی خود پیش برده است. این سخنان از یک جهت بیانگر نگاه وی به مساله راه صحیح توسعه و از سوی دیگر مصداق پیشبرنده آن در فضای سیاسی کشور است. هاشمیرفسنجانی علنا اعتراف کرده بود تکیه بر مسائل نظامی به عنوان ضامن استقلال و امنیت ملی مزاحم توسعهای خواهد شد که از بستر روابط خارجی با غرب میگذرد و او مصداق جریانی که این توسعه را نمایندگی میکند، جریان حاکم بر دولت حسن روحانیای میدانست که آن زمان دوره اول ریاستجمهوری خود را تجربه میکرده است.
نسبت پدر و فرزندی حاکم میان مرحوم هاشمیرفسنجانی و دولت حسن روحانی هیچگاه مسالهای قابل خدشه و مورد تردید نبوده است، به گونهای که از بدو تولد این دولت همگان شعار «اعتدال» را روکش جدیدی از «سازندگی» میدانستند و در این میان هم ترکیب افراد دولت و هم نحوه نگاه حاکم بر آن خود موید وجود چنین رابطهای بوده است. بر مبنای آنچه گفته شد، حسن روحانی و راه او مطلقا حکایتگر راه مطلوب هاشمیرفسنجانی برای مدیریت ایران در مقطع کنونی محسوب میشود و هر آنچه از جانب او نقل شده را میتوان در عمل روحانی جستوجو کرد.
با پیشفرض قرار دادن نقلی که از مرحوم هاشمیرفسنجانی شد، میتوان قضاوتی در میزان صحت آن ادعاها و نسبت آن با وضع موجود داشت. مقابل هم قرار دادن 2 مساله «توسعه» و «استقلال» به گونهای که دومی نافی تحقق یافتن اولی باشد خط محوری اندیشه هاشمی و عمل روحانی محسوب میشود، به گونهای که هرچند تئوریپردازی این مساله تا حد زیادی از جانب سریعالقلم در دهههای اخیر پیگیری شده است اما فضای سیاسی کشور آن را دارای علامت استاندارد صادر شده از جانب رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام میداند و او نیز تا جایی که در توان سیاسی خود داشته است همواره به این دوگانه ورود پیدا کرده و با مصادیق مختلف از جمله سخنانش علیه حضور نظامی ایران در سوریه، توئیت جنجالی «دنیای امروز دنیای گفتمانهاست نه موشکها» و این سخنرانی سعی در جا انداختن آن داشته است. ترکیب شکل گرفته دوگانه«سرهنگ- حقوقدان»، «دولت باتفنگ- دولت بیتفنگ» و مواردی از این دست نیز هر چند بیشتر برای استفاده در فضای تبلیغات سیاسی از جانب دولتمردان خلق و ابداع شد اما پسزمینهای از القای این دوگانه را با خود داشت.
روحانی که در تبلیغات انتخاباتی و با شعار «به عقب برنمیگردیم» سعی داشت خود را گزینهای مترقی برای آینده ایران تجسم و توصیف کند اما به سرنوشت کاریکاتوری شدهای از دولت پدر معنوی خود یعنی دولت سازندگی محکوم شد. ایران امروز به هیچ زمان بیشتر از ایران سالهای ریاستجمهوری مرحوم هاشمیرفسنجانی شباهت ندارد و وضعیت اقتصادی کشور، پوچ درآمدن قرعه سرمایهگذاری خارجی، جهش نجومی نرخ طلا و ارز و افزایش شکافهای طبقاتی- اجتماعی همگی اثباتکننده آن شده که روحانی به جای عقب (دولت سابق) ایران را به عقبتر (دولت هاشمیرفسنجانی) بازگردانده است و میان امروز با فردایی که آن مرحوم در دولت دوم روحانی نویدش را میداد هیچ شباهتی وجود ندارد.
روحانی که باید بازیگر اصلی بازی «تفنگ را زمین بگذار و پیشرفت کن» میشد، حالا خود بیش از هر زمان دیگر سعی میکند از حداقل اعتبار سند برجام به پشتوانه دم شیر سرهنگها دفاع کند و دستهای خود را در هر عرصهای جز عرصههای مورد کنایه قرار گرفته هاشمی پر از خالی میبیند.
هاشمی که برجام را راهگشای نجات کشور میدانست و توسعه را در گرو انعقاد آن و بستن با آمریکا مفروض گرفته بود، امروز اگر بود و میراث خود را میدید نمیدانست چه باید بگوید و به کدامین سو پناه برد. البته مهمترین میراث هاشمی، دولت ناتوان و ناکارآمد و پیر و خسته روحانی است که حتی از جهت بیتحرکی با خود دولت هاشمی هم فاصله بسیار دارد!
واقعیت این روزهای ایران و متوسل شدن روحانی به عنوان مصداق پیشبرنده الگوی هاشمی برای توسعه به ادبیات کسانی که هاشمی بارها آنها را مورد هجمه قرار داده بود، حس دوگانهای برای جامعه برمیانگیزد و جامعه ایران نمیداند جای هاشمی را در این روزها خالی کند یا خیر! آیا بهتر این بود که او رفت و این روزهای کشور و تحقق برعکس همه پیشبینیهای خود را ندید یا بهتر آن بود که زنده میماند و خود به تماشای سرابی که تشنگان را به آن راهنمایی کرده بود، مینشست؟ هاشمی با همه کارنامه مثبت و منفی خود مانند تمام سیاستمداران مورد قضاوت تاریخ قرار خواهد گرفت اما شکی نیست اگر کسی در مرداد 95 و پس از سخنرانی معروف وی در نوید «ایرانی بهتر با روحانی» به پیشبینی آنچه در مرداد97 رخ داده میپرداخت، قطعا مورد غضب وی واقع میشد و احتمالا جزو همان کسانی لقب میگرفت که از نظر او به «سمپاشی» علیه راه پیروزمندانهای که این دولت در حال طی کردن است، مشغول شدهاند. این روزهای کشور فاصلهای میان افق دید تفکر مرحوم هاشمیرفسنجانی با واقعیتهایی است که او سعی در نادیدن آن داشت، دنیای پس از هاشمی چه مطلوب او و حامیانش باشد و چه نباشد، دنیای گفتمانها نبود، دنیای قلدرمآبی آمریکا به بازیگری ترامپ بود.
توافق خزر پس از دو دهه مذاکره
ابراهیم رحیمپور در ایران نوشت:
کنوانسیون دریای خزر پس از 21 سال مذاکره در بندر اکتائو- قزاقستان به ایستگاه پایانی خود میرسد. برخلاف نظر کسانی که نسبت به مفاد این کنوانسیون ابهام دارند یا با امضای آن در شرایط کنونی ابراز مخالفت میکنند، باید گفت که این امضا نه تنها به وضعیت مبهم حقوقی حاکم بر بسیاری از مسائل دریای خزر پایان میدهد که با اثبات استواری ایران بر اصولی همچون همزیستی مسالمتآمیز، صلحجویی و اعتقاد راسخ به اصل برد- برد در حل مسائل بین کشورها نگاه جهان را به وضعیت ایران در برابر عهدشکنی امریکا و تحریمهای ظالمانهاش تحت تأثیر قرار میدهد.
توافق پنج کشور ساحل دریای خزر درست در پنجمین ایستگاه یعنی پس از پنج نشست سران که به ترتیب گردش عقربههای ساعت در عشقآباد، تهران، باکو، آستاراخان و اینک اکتائو قزاقستان برگزار شده است، میتواند توافقی تاریخی و شجاعانه و به عنوان سمبل همکاریهای منطقهای و همزیستی مسالمتآمیز کشورها ارزیابی شود.
این توافق که پس از 21 سال مذاکره و 52 جلسه گروه کاری، تعداد بیشتری جلسات فرعی، 5 جلسه سران و حدود 10 جلسه وزرا به دست آمده، حقوق و تکالیف کشورهای ساحل خزر را در موضوعات مهمی همچون ماهیگیری، کشتیرانی، امنیتی و نظامی، چگونگی مقابله با حوادث غیرمترقبه، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، محیط زیست، تحقیقات علمی در دریا و بستر دریا و ترانزیت از دریای خزر به آبهای آزاد مشخص میسازد. ساز و کار حقوقی که بر اساس شعار کلی برد- برد بنا شده است. موافقتنامهای امضا میشود که نفع هر 5 کشور در آن لحاظ شده است و طبیعتاً معنی برد- برد این نیست که همه منافع را ما ببریم و دیگران چیزی عایدشان نشود.
در بیش از دو دهه مذاکره پنج کشور چانهزنیهای زیادی را انجام دادند، قهر و آشتیهای دیپلماتیک هم در این میان کم نبود ولی نهایتاً این کنوانسیون را تفاهم کردند. البته هر پنج کشور تصمیم گرفتند که موضوع خاص تقسیم بستر و زیربستر یا به عبارتی سهم هر کشور از دریای خزر را در مذاکرات جداگانهای پیگیری کنند و طبیعتاً هنوز درباره آن به تفاهمی نرسیدهاند. اما اتفاق نظر آنها بر اینکه هیچ نیروی نظامی خارجی نمیتواند در دریای خزر حضور و تردد داشته باشد، از جمله نقاط درخشان توافقاتی است که انجام شده است.
نقش مثبت ایران در همراهی با سرانجام یافتن رژیم حقوقی دریای خزر، اقدام شجاعانهای است که البته تنها مختص دولت نیست. این موضوعی است که در سطح رهبری نظام و مجلس شورای اسلامی نیز با نظر دقیق مورد توجه و تصمیمگیری قرار گرفته است. همچنین توجه به این نکته ضروری است که موضوع تقسیم بستر و زیربستر دریا به عنوان موضوعی که حساسیتهای سرزمینی درباره آن وجود دارد، در مذاکراتی جداگانه و بخوبی پیگیری خواهد شد.
تیره و تبار موسیقی برانداز
محمد عبدالهی در رسالت نوشت:
بیش از یک قرن از بهره برداری سیاسیون از جماعت سلبریتی یا چهره های عوام پسند برای نیل به اهداف سیاسی در جهان می گذرد. به جرات سرمایه گذاری روی چهره های عوام پسند یا اصطلاحا سلبریتی ها و سوء استفاده از اقبال شکلاتی این جماعت در بین عوام در ایران درست در آستانه سقوط رژیم منحوس پهلوی تا کنون بهطور جدی در دستور کار اتاق های فکر همسو با سلطنت طلبان و لیبرال های معاند با نظام مقدس جمهوری اسلامی و تشکیلات اپوزیسیون خارج نشین قرار گرفته است. بدون شک اتاق فرمان این حرکت را باید در سرویس های جاسوسی غربی و صهیونیستی ردگیری کرد که خود مبحثی جداگانه را می طلبد.
گرچه چهره های عوام پسند (سلبریتی ها)، در شاخه های گسترده ای از هنر و سرگرمی دسته بندی می شوند ولی در این یادداشت قصد داریم صرفا روی تبارشناسی سرمایه گذاری گروه های معاند با نظام روی چهره های عوام پسند شاخه موسیقی با هدف براندازی، متمرکز شویم و تحلیل شاخه های دیگر را به مجالی دیگر موکول خواهیم کرد.
برای تبارشناسی و یافتن سرنخ های موجود چاره ای جز رجوع به پیشینه مافیای نظامی هدایتگر و مسلط بر رادیو و تلویزیون ملی شاهنشاهی باقی نمی ماند.
سرنخ موسیقی سیاه و سکولار پنجاه ساله تاریخ ایران را بدون شک باید در مافیای دو نظامی فاسد عصر پهلوی و حلقه اطراف آنها جستوجو کرد. سپهبد امیرقاسمی، مدیر تشریفات ساواک و تیمسار نادری افشار (که فرزندانش نام خانوادگی شان را به «شب پره» تغییر دادند) که اساس چندین بنای فاسد هنری در ایران را گذاشتند.
از مدیریت بخش فساد رادیو و تلویزیون ملی ایران از دهه چهل تا پرورش خوانندگان فاسد و پروژه دختر شایسته ایران و... این دو نظامی شاهنشاهی مهره های متحد شطرنجِ یک شطرنج باز فاسد واحدند: اشرف پهلوی. مافیای ظاهرا هنری و باطنا نظامی که در واقع حلقه وصل دربار و شخص اشرف پهلوی با حوزه موسیقی است. مافیای نظامی نادری افشار و امیرقاسمی با هدایت دربار پهلوی، حرکتی که طی دو دهه در سینمای فیلمفارسی ایران ریشه دوانده بود (که آنهم به زعامت اشرف پهلوی بود) را به رادیو و تلویزیون ملی تسری دادند.
هدف آنها اسلام زدایی علنی و پرشتاب، سکولاریزاسیون و اشاعه فحشا در جامعه مذهبی و شیعی ایران بود. این مافیا با برنامه های قبح شکنانه و فسادآلود چون شوی تلویزیونی رنگارنگ و برنامه تلویزیونی استودیو 11 که از قضا مجری هر دو آنها یکی از فرزندان صابر آتشین (ژانگولریست و شعبده باز اختصاصی دربار پهلوی) به نام فائقه آتشین( معروف به گوگوش) بود، ماموریت خواننده پروری و تبلیغ و چهره سازی از آوازخوانان کاباره ای را بر عهده گرفتند. از محوری ترین خروجی های معروف این کارخانه سلبریتی ساز می توان به ابراهیم حامدی (معروف به ابی) و دو پسر تیمسار نادری افشار یعنی «شهرام شب پره» و «شهبال شب پره» اشاره کرد که با رانت پدر به جرگه خوانندگان و سوپراستارهای زمان خویش در آمدند.
با انتشار زمزمه های بیماری سرطان محمدرضا پهلوی در سال 1356 این مافیای رسانه ای در حرکتی دقیق و هماهنگ با خارج، شروع به سرقت و انتقال اموال تلویزیون ملی ایران و تجهیزات برودکست ملی به خارج از کشور میکنند که حتی در مقطعی با اعتراض شدید رضا قطبی (پسردایی فرح) و رئیس وقت رادیو تلویزیون نیز مواجه می شوند. لازم به ذکر است که خوشبختانه بخشی از این اموال پس از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به کشور عودت داده می شود. با پیروزی انقلاب اسلامی، این مافیای نظامی مسلط بر موسیقی به طور کامل به خارج از کشور و آن هم صرفا به یک شهر خاص از ایالات متحده فرار میکنند: لس آنجلس!
ترندگذاری این مافیا به محض استقرار در لس آنجلس جذب سلبریتی های دست پرورده خویش از ایران به ال ای L.A و آغاز پروژه پرورش و بهره برداری از ظرفیت های این چهره های عوام پسند برای مقاصد اپوزیسیون و علیه نظام جمهوری اسلامی است. در قدم اول ماموریت خود را کوچ دادن همه خواننده های رادیو و تلویزیون ملی ایران (سلبریتی های آن مقطع) به لس آنجلس تعریف میکنند و تمامی تلاش خود را برای کشاندن سلبریتی های فاسد عصر پهلوی به لس آنجلس به کار میگیرند. شهرام شب پره ( فرزند تیمسار نادری افشار) و علیرضا امیرقاسمی(فرزند تیمسار امیر قاسمی) به نیابت از پدران فاسد خود به همراه دیگر وابستگان پهلوی فعال در حوزه رسانه (نظیر کوروش بی بیان، جهانگیر آوانسیان، مهرداد پاکروان، حمید شب خیز و...) ماموریت کوچ دادن خوانندگان داخل کشور را انجام میدهند. این مافیا حتی خوانندگانی که مایل به کوچ به خارج از کشور نبودند را با تطمیع و وعده های فریبنده به مهاجرت ترغیب میکنند. معصومه دده بالا (هایده)، خدیجه دده بالا(مهستی)، (دوعنصر مهم دربار پهلوی)، پروانه افشار(حمیرا) و.. بسیاری خوانندگان دیگر در این زمان به این حلقه می پیوندند و جریان هنر فاسد عصر پهلوی دوباره در لس آنجلس شکل میگیرد و مافیای نظامی نادری-امیرقاسمی گام دوم ماموریت خود را کلید میزند. اوایل دهه شصت است و ایجاد تلویزیون خصوصی بسیار پرمشقت و پرهزینه. ضمن اینکه مردم ایران هنوز ماهواره نداشتند و غرب آسیا فاقد تکنولوژی آن. بنابراین کار خود را با «ویدئو» شروع میکنند. این مافیا به سرکردگی علیرضا امیرقاسمی پسر سپهبد با پولهای بادآورده پدرش و میلیونها دلار دزدی پهلوی ها از مال مردم ایران و البته پشتیبانی مالی صهیونیستهای ایرانی تباری چون هما سرشار، موسسه کلتکس رکوردز و گروه برودکست (طپش) و مجموعه استودیویی آنرا در سان سِت بولوارد لس آنجلس ایجاد میکنند و سالانه سه بار و کم کم بیشتر، شوهای تلویزیونی در قالب نوارهای ویدئویی تنظیم و به صورت کاملا مجانی وارد ایران میکنند. (دقت کنید مردم ایران در عصر پهلوی پول خرید بلیط سینما نداشتند و حال مجانی و رایگان به آنها نوار ویدئویی با چند برابر قیمت عطا میشد!)
ذائقه بخشی از مردم با شیرینی گناه های شهوانی در عصر پهلوی آشنا شده بود و این بهترین رخنه برای جا باز کردن و پخش ویدئو بودند. اولین جنگ فرهنگی در قالب ویدئو برای جامعه ایران رقم میخورد. با شوهای مختلف (شوی رنگارنگ، شوی طنین، شوی جام جم، شوی شب خیز) سرگرم سازی مردم ایران و در واقع بازگشت فرهنگی به عصر پهلوی رقم میخورد. تولید و پخش این نوارهای شو اولین راهکار تنفس مصنوعی این مافیا به سلبریتی های
لس آنجلسی محسوب می گردد .
در گام سوم پخش این شوها بواسطه تاسیس شبکه های ماهواره ای مبتنی بر موزیک ویدیو در دستور کار این مافیا قرار گرفت. با اسپانسرینگ مالی و زعامت مافیای نظامی نادری-امیرقاسمی کوروش بی بیان تلویزیون جام جم را تاسیس کرد، علیرضا امیرقاسمی دو شبکه تپش و تپش 2، حمید شب خیز تلویزیون ایران و سپس itn itn2 و.. نسل اول شبکه های ماهواره ای را به راه انداختند.
گام چهارم، کنسرت گذاری با خوانندگان کوچ کرده و نسل جدید خوانندگان بود. اولین کنسرتهای این مافیا برای نخستین بار برای ایرانیان در تلآویو تست شد. تمام تجربه های اشتباه شهبال شب پره در گروه ناموفق بلک کتز توسط این مافیا در تلآویو توسط یک زوج هنری تصحیح شد. آندرانیک مددیان معروف به اندی (گیتاریست و خواننده ارمنی) و کوروس، خوانندگانی بودند که برای یک دوره آزمایشی یک ساله توسط این حلقه ابتدا به اسرائیل کوچ داده شدند تا اولین گروه های لس آنجلسی و زوج های بهاصطلاح هنری لس آنجلسی طراحی و پرورش یابند و لذا نخستین کنسرتهای اولین باند موسیقی لس آنجلسی بطور آزمایشی برای یهودیان ایرانی تبار برگزار و مورد ارزیابی دقیق این مافیا قرار گرفت. موفقیت اولین باند ایرانی لس آنجلسی زمینه های کوچ دستپاچه وار آنان را به لس آنجلس بمنظور بهره برداری سریع فراهم کرد. بتدریج کنسرتها در کشورهای اطراف ایران (دبی، ترکیه و خصوصا آنتالیا) پا گرفت. به شب پره ها (فرزندان تیمسار نادری افشار) وظیفه پرورش سلبریتی های جدید در لس آنجلس واگذار شد. آکادمی فرزندان تیمسار نادری افشار (شب پره ها) درکمتر از یکسال تبدیل به ماشین پرورش و بهره برداری قارچ گونه از خوانندگان شش و هشتی لس آنجلسی شد، در آکادمی نادری افشار، کمر و سینه و ساق و باسن بر صدا و کیفیت حنجره و تحریر ارجحیت یافت.
مافیای نظامی نادری-امیرقاسمی بر شانه های ترانه سرایان برانداز، فاسد و سیاه و سلطنت طلبی چون پاکسیما زکی پور، مسعود امینی، اسفندیار منفردزاده و شهریار قنبری پا گرفت و شروع به ریشه دواندن کرد. فرزند نامشروع یکی از تیمسارهای فراری دربار پهلوی بنام کوکی زادوری به همراه فرزند تیمسار امیرقاسمی (علیرضا) یک شبه با حمایت نهاد های معاند غربی و پشتوانه پول های سرقت شده تبدیل به کارگردان های موزیک ویدئوهای خوانندگان تازه پای آکادمی نادری افشارها(شب پره ها) شدند.
در این دوره شوهای نیمه پورن رواج میگیرد. (باز هم به سرکردگی اولین باند این مافیا یعنی باند اندی و کوروس) و پس از آن نسل دوم شبکه های ماهواره ای با تم سیاسی و با برنامه ریزی و حمایت مالی پهلوی ها شکل میگیرد. شبکه هایی با مجری های پرگو که صبح تا شب به فحاشی و توهین به انقلاب مشغولند.
آرزوهای فضایی امریکا و خاطرات فضایی ما
محمدجواد اخوان د جوان نوشت:
مقامات امریکایی از تصمیم برای تشکیل نیروی فضایی به عنوان ششمین شاخه نیروهای نظامی امریکا خبر دادند. بر این اساس این نیرو در کنار نیروهای زمینی، هوایی، دریایی، تفنگداران دریایی و گارد ساحلی به عنوان یکی از عرصههای اقدام نظامی دولت ایالات متحده امریکا قلمداد خواهد شد.
هر چند امریکاییها در دهه 80 میلادی نیز راهبرد «جنگ ستارگان» را ارائه و سطحی از اقدامات در این عرصه را بروز و ظهور دادهاند، اما به نظر میرسد در این روند جدید «فضا» به عنوان یک میدان جدی حضور نظامی برای امریکا به شمار میآید. اینکه فراتر از محتوای فیلمهای علمی-تخیلی چند دهه گذشته، «آیا واقعاً تهدیدی در عرصه فضا برای امریکا متصور است یا نه؟» خود مسئلهای در خور تأمل بیشتر است؛ اما صراحت امریکا در آشکارسازی آرزوهای فضایی خود شایسته بررسیهای دقیقتر است.
البته نگرش نظامی امریکا به فضا، چیز جدید نبود و در ساختار نظامی ایالات متحده امریکا، یگانهای متناسبی با این عرصه تعریف شده است. علاوه بر این امریکاییها در عرصه غیرنظامی فضایی نیز پیشتاز بوده و سالهاست که برنامههای راهبردی کلانی را برای تسلط بر فضا در پوشش فعالیتهای اکتشافی و پژوهشی دنبال میکنند.
اینکه امریکایی که سالهاست در این عرصه، پیشتاز است، تصمیم به ایجاد نیروی فضایی میگیرد، چندان نکته عجیبی نیست، چرا که امریکاییها به خوبی دریافتهاند که حفظ و بسط اقتدار ملی، مستلزم توسعه مؤلفههای اقتدار در عرصههای مختلف و با بهرهگیری از ظرفیتهای فناورانه روز است. بدون شک استراتژیستهای نظامی امریکا به خوبی میدانند توسعه اقدامات نظامی در عرصه فضایی -تا حدی که در سطح یک نیروی مستقل دنبال شود- تا چه میزان پرهزینه است و رئیسجمهور محاسبهگر کنونی امریکا که این طرح را در دستور کار قرار داده است، به خوبی از حجم بالای دلارهایی که باید برای این آرزوهای فضایی خرج کند، آگاه است. با همه اینها سران کاخ سفید به این هزینهها تن میدهند و حتی به روی خود نیز نمیآورند که جملات فریبندهای همچون «فضای غیرنظامی» و «رویکرد صلحطلبانه به فضا» پیشتر از زبان سران همین دولت شنیده شده است.
اکنون فناوری فضایی به عنوان یکی از فناوریهای برتر و پیشران مورد توجه مراکز علمی و کشورهای دارای اهداف رشد علمی قرار گرفته است و این عرصه به عنوان یکی از عرصههای هدف در نقشه جامع علمی کشور ما نیز مورد توجه قرار گرفته است. تلاش و تکاپوی دانشمندان جوان کشور در عرصه فضایی سبب شده تا در عرصه فناوری صلحآمیز فضایی، کشور به دستاوردهای مهمی، چون ساخت ماهواره، ایستگاه کنترل و هدایت ماهواره، موشک ماهوارهبر و ارسال موجود زنده به فضا برسد.
اما معالأسف توسعه فناوری فضایی در چند سال گذشته به «داس تدبیر تعاملگرایی» گرفتار شد و عملاً در تنها توسعه این عرصه با موانع گوناگونی مواجه شد، بلکه بخش قابل توجهی از سرمایهگذاریهای کلان کشور در زمینه هوافضا و دانشهای مرتبط با آن دستخوش اعمال سلیقه ناشی از جابهجایی مدیران اجرایی شد. تحلیلهای دقیقتر نشان میدهد گویا تلاش برخی برای راضی کردن کدخدا سبب شد «فناوری فضایی کشور» وجهالمصالحه پیشرفت مذاکرات هستهای شده و عملاً دانش صلحآمیز فضایی به پای لبخند کدخدا قربانی شد. بخش قابلتوجهی از حمایتهای دولتی از تلاشهای علمی این عرصه متوقف شد و عملاً موجب بروز سرخوردگی قابل ملاحظهای در دانشوران این حوزه شد. این در حالی بود که کلیه اقداماتی که به دست تطاول «داس تعاملگرایی» قربانی شدند در ردیف فعالیتهای صلحآمیز و غیرنظامی فضایی شمرده میشدند.
حال یک بار دیگر به خبری که در ابتدای یادداشت مورد اشاره قرار گرفت، توجه کنید. کل داستان تلخ همین است. کدخدا، چون زورگوست و عدهای در جهان از او میترسند، بیمحابا از تشکیل نیروی فضایی خبر میدهد و عدهای از ترس کدخدا در سوی دیگر عالم، فناوری صلحآمیز فضایی را متوقف و دانشمندان تلاشگر این عرصه را ناامید میکنند.