به گزارش مشرق، جشنواره فیلم فجر، برخلاف جشنواره هنرهای دیگر که در بهمنماه برگزار میشود را میتوان آیینه تمامنمای سینمای ایران دانست. سینمایی که چارچوبش را بعد از 40 سال شناخته و با وجود سوءمدیریتها در دورههای مختلف و عوامل بیرونی به راهش ادامه میدهد. سیوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر درحالی به کار خودش خاتمه داد که نمیتوان حضور موثر و پررنگ جوانان را در آن نادیده گرفت. جوانانی که پیش از این تنها بهواسطه سینمای هنر و تجربه یا انجمن سینمای جوان بهصورت محدود دیده میشدند و حالا خودشان را در بخش رقابتی فیلم فجر میدیدند. البته برای بررسی دقیق و کامل سینمای ایران نمیشود و نباید بهطور کامل به جشنواره فیلم فجر بسنده کرد. فیلمهایی که در طول سال اکران میشوند هم نقش بسزایی در ارائه یک تصویر دقیق برای بررسی و تحقیق سینمای ایران دارند. آثار پرفروش یا کمفروشی که برای سال یا سالهای بعد میتوانند بهعنوان راهنمای کارگردانان جوان یا قدیمی عمل کنند. فیلمهای کممایهای که بهدلایل مختلف میفروشند و در یک برهه زمانی مثلا پنج تا 10 ساله سلیقه مخاطبان را هم تغییر میدهند و احتمالا تنزل یا ارتقا میبخشند. هرکدام از این متغیرها برای بررسی آخرین سال دهه 90 و آخرین سال قرنی که داخلش هستیم مفید و موثر هستند.
سینمای ایران کمکم حضور جوانها را پذیرفته و با همان شیب با قدیمیها آرامآرام خداحافظی میکند. نفوذ اقتصادیون و سرمایهداران به سینما نسبت به دهههای قبل بیشتر شده و سهم زندگی مردم از سینما هم کمتر شده است. در این گزارش طهماسب صلحجو(از داوران دوره اخیر جشنواره) احسان عبدیپور و محمدرضا عباسیان نگاههای خودشان نسبت به آنچه در سال گذشته رخ داد و در سال بعد قرار است اتفاق بیفتد را با ما در میان گذاشتهاند.
سینمای بلاتکلیف و رهاشده
محمدرضا عباسیان، تهیهکننده و دبیر سیویکمین دوره جشنواره فیلم فجر مفصلتر از بقیه همکارانش صحبت کرد و البته دل پری هم داشت. به سازمانهای مختلف و نهادهای متنوع سینمایی معترض بود و قائل به دستهبندی سینما در دهههای قبلی هم نبود.
وقتی از او پرسیدم فکر میکنید چقدر از اتفاقاتی که در کل دهه90 در سینمای ایران رخ داد، در سال آینده هم رخ میدهد؟ اینگونه پاسخ داد: «در حوزه سینما که مهمترین شاخه فرهنگی و هنری مملکت است، غیر از بلاتکلیفی و رهاشدگی هیچ چیز دیگری دیده نمیشود. هیچ تاثیر فرهنگی گرفته نمیشود و نه تاثیرگذاری فرهنگی وجود دارد و نه برنامهریزی مشخصی که بتوان گفت براساس این برنامهریزی قرار است اتفاق مهمی رخ دهد. یک بخش عمده سینمای ما الان سینمای تجاری و مبتذل و سخیف است، در حالیکه سینمای تجاری میتواند سینمای فاخر باشد، اما وضعیت بهگونهای شده که سینمای تجاری ما سینمای مبتذل و سخیف است. به بهانه طنز هر مزخرفی را به خورد مخاطب میدهند و این اتفاق در سکوت معنادار مسئولان فرهنگی ما رخ میدهد.»
عباسیان در ادامه به فیلمهای جشنوارهای و نگاه جشنوارهای هم نقدهایی وارد میکند: «یک بخش هم به اسم سینمای جشنوارهای داریم. البته این در بین فیلمکوتاهسازها بیشتر است، در بین مستندسازان کموبیش وجود دارد، در بین سینماگران نیز وجود دارد. امسال در جشنواره هم دیدیم و نگاه و توجه به اینکه آن طرف آب جایزه ببریم و به جشنواره برویم. این نوع سینما قدرت خود را دارد و بیشتر شده و این مافیای گروه هنر و تجربه خود بهتنهایی موضوع بسیار مهم و قابلبحثی است. شرکت خصوصی هنر و تجربه با چه مصوبه قانونی به وجود آمده و این میلیاردها تومان پولی که آنجا هزینه شده، هزینه چه چیزی شده است؟ اما بخشی با هدف گسترش این نوع فیلمهای جشنوارهای زده شده که اسم این را در اینجا هنر و تجربه گذاشتهاند. یکسری هم این وسط فیلمهای بلاتکلیف هستند.»
این مدیر سابق سینما درباره وظایف بخش دولتی و خصوصی میگوید: «الان در مورد اینکه بخش خصوصی چه کار میکند یا چرا به مسئولیت خود عمل نمیکند، خیلی صحبت نکنیم، چون پرونده بخش دولتی ما آنقدر تاریک است که نوبت به نقد بخش خصوصی نمیرسد. بخش خصوصی میگوید پول خودم است و دلم میخواهد این کار را انجام دهم و چنین میکند. اشکالی هم ندارد. مدیران ما نه در سیاستگذاری و نه در هدایت و ارشاد و ممیزی توانایی دارند و فعلا از این هم چشمپوشی میکنیم. آن چیزی که الان دردناک و مهم است اینکه مجموعه بودجه دولتی و پول نفتی که برای سینما به نهادهای دولتی تزریق میشود، عدد چشمگیر و قابلتوجهی است. خروجی اینها در تولید محتوای قابلقبول، نه مطلوب که تقریبا صفر است. بخش عمده این وضعیت به سازمان سینمایی کشور و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برمیگردد که طبق گفته اعضای کمیسیون فرهنگی سالانه حدود 300 میلیارد تومان بودجه دارد و عملا هیچ خروجی باارزشی ندارد. الان سطح توقعات از فیلمها پایین آمده و ارزشهای انقلاب و نظام و اسلام که هیچ، حتی فاقد ارزشهای بدیهی اخلاقی و تربیتهای خانوادگی و احترام به پدر و مادر و حفظ محیطزیست است که امور معمول روزمره هستند؛ امور تربیتی هم در فیلمهایی که اینها بسازند وجود ندارد و اصلا فیلمی در این خصوص ساخته نمیشود. در سازمان سینمایی یک نگاه منفعلانه وجود دارد. یک آدمهایی قرار است فیلمهایی بسازند.
اینها یا در جریان ساخت یا بعد از ساخت، نخودی در آش میاندازند تا ببینند کدام فیلم گرفت و خوب شد و بعد میگویند این فیلم ما بود. هیچ فیلمی در سال 98 که در روزهای پایانی آن قرار داریم، توسط سازمان سینمایی مستقلا تولید نشده که بگویند طرح و برنامه از روز اول دست سازمان سینمایی بوده است. حالا چه بنیاد فارابی یا مرکز گسترش یا هر جای دیگری باشد. در حوزه مستند هم این وضعیت خراب را داریم؛ یعنی سیاستی که مرکز گسترش هم در این چند سال داشته این بوده که فیلمهای زیاد شبهروشنفکری و زرد و سیاه تولید کرده و برای اینکه رزومه خود را پر کند، رفته سراغ اوج و پرسیده چه چیزی تولید کردید، رفته سراغ جشنواره حقیقت و گفته چه چیزی درباره سوریه تولید کردهاید و بعد از آن 30-20 درصد بودجه تولید فیلمشان را داده که فقط رزومه پر کرده باشد.»
عباسیان که به همه سازمانهای سینمایی منتقد بود گفت: «مهمترین نهاد سینمایی کشور در دهه60 را داریم که اصلا پایه سینمای انقلاب آنجا گذاشته شده است. واقعا پرونده تاریکی در سالهای اخیر در حوزه تولید محتوای سینمایی دارد و چند سالی که آقایان اپوزیسیون روشنفکر به تعبیری غیرملی آنجا خیمه زدند، پول گرفتند و چند فیلم مزخرف ساختند که روی دست حوزه ماند، بعد هم سالیان طولانی هیچ اتفاقی رخ نداد و فقط پارسال یک فیلم ساختند و اصولا خیلی پروپاگاندا میکنند. اگر انرژیای که این نهاد در پروپاگاندا میگذارد و پول میدهد و برنامه تلویزیونی درباره سینما تولید میکند، در مورد وظیفه اصلی و جایگاهی که داشته خرج میکرد، اثر بهتری میگذاشت. در سالنهای سینمایی هم که در اختیار دارد، یعنی پول نداده و نگهداری درستی هم از آنها نمیکند، ریاکارانه فیلمهایی را در آن نمایش نمیدهد و از سوی دیگر مرکز ویدئویی و نمایش خانگی آن همان فیلمهای مبتذل را پیشخرید میکند و حتی در تولید آن سرمایهگذاری میکند و در واقع گردش مالی برای خود ایجاد میکند. این پارادوکس خیلی جدی وجود دارد.
بعضا بهصورت غیررسمی نهادهای دیگری بهخصوص نهاد امنیتی یکیدو سالی است سرمایهگذاری میکند که اتفاقا اگر فیلم خوشساختی بوده، ایرادات جدی امنیتی زیادی هم داشته و به نوعی فیلمها ضدامنیتی بوده است. اینها را بهعنوان این عرض کردم که کانون پرورشی و همه جاهای دیگری که قدیمها قرار بود فیلم بسازند، تعطیل است. یعنی بخش دولتی ما در سال 98 در حوزه تولید محتوای باارزش که مردم را خوشحال از دیدن آن کند و قهرمان معرفی کند، چیزی ندارد؛ یعنی آن چیزی که در دهه 60 وجود داشته که فیلمهای ما قهرمان داشت و مردم ما با قهرمانها زندگی میکردند و الگوی اصلی از هالیوود آمده و در هالیوود این قهرمانها ساخته میشوند و مردم از طریق سینما با قهرمانهای ملی خود افتخار میکنند، سینمای ما کاملا فراموش کرده است.»
با عباسیان درباره سینمای مبتذل و سخیف صحبت کردیم و او گفت « سینمای تجاری مبتذل دو طرف دارد؛ یک بخشی مخاطب است که اگر استقبال نکند، سالهای بعد ساخته نمیشود. اعتقاد دارم بخشی مدیران فرهنگی یا مدیران سینمایی این سلیقه را تربیت کردند و نمونههای موفق اعم از اجارهنشینها در طنز به فیلمهایی رسیدیم که تنهایی هم خجالت میکشیم نگاه کنیم.» از او پرسیدیم چقدر خود مردم در ساخت و ترویج فیلمهای مبتذل تاثیر دارند و او پاسخ داد: «فرهنگ غنیتر از مثالی است که میآورم، ولی مثالی بیان میکنم که بحث تغذیه است. میگوید اگر بچه را از بچگی عادت دهید قند و شکر زیاده از حد بخورد، خودبهخود از بچگی عادت دارد چاق و بیمار شود. اگر بهعنوان مادر خانواده در غذا میزان روغن را رعایت نکنید و چربتر درست کنید و فستفود و نوشابه بیشتری بدهید، همه اینها جذاب است و ذائقه مخاطب غذای شما که خانواده و فرزند شما هستند، گرایش دارد.
اگر یکباره بخواهید بگویید باید سبزیجات و غذای بخارپز بخوریم قبول نمیکنند و علاقه نشان نمیدهند. بچهها فستفود را بیشتر دوست دارند، کالباس را بیشتر دوست دارند. این افتضاحی است که وجود دارد. در بحث سینما همین است. مقصر مدیران فرهنگی در سالهای اخیر هستند که همواره اجازه دادند این خط ابتذال امتداد یابد و فیلمسازان مسئولان ما را بازی گرفتند و چانهزنی کردند و سنگر به سنگر نقاط ابتذال را فتح کردند و وقتی یک نفر این کار را کرد، نفر بعدی میگوید ایراد و فرق من با دیگری چیست که او در فیلم شوخی جنسی کثیفی کرد و من نکنم؟ این میشود همان فیلمساز و شرکت فیلمسازی و همان پخشکننده.
این همان فستفودی و رستورانداری میشود که اصلا به سلامت مشتری اهمیت نمیدهد و به اصطلاح خودش، غذای چرب به نظر خوشمزه است، ولی غذای مسموم را به خاطر سود بیشتر در اختیار مشتری قرار میدهد. بازرسان بهداشتی که مانند نمایندگان وزارت ارشاد هستند، سکوت کرده و چشمان خود را بستهاند. این فقط در بحث تولیدات سینمایی نیست و الان سریالهای نمایش خانگی که بهمراتب مخاطب بیشتری از تولید سینمایی دارند، وضع بدتری داشته و روی جم را سفید کردهاند؛ شبکههای پلتفرم وی او دی(VOD) و محتوای خارجی که فیلم را بدون کوچکترین سانسور در اختیار مخاطب قرار میدهند، با چشمپوشی مسئولان وزارت ارشاد فقط به خاطر اغراض سیاسی خود که صاحب سامانههایی شوند که بتوانند از اینها بهرهبرداری تبلیغاتی کنند، این مجموعه باعث شده وضعیت نابسامانی داشته باشیم، والا مردم ما همانطور که مثال زدید، از فیلم سالم و بدون شوخی جنسی میتوانند لذت ببرند و قهرمان خود را ببینند و در این سالها هم ثابت شده که فیلمهایی بوده که اجتماعی و تلخ بوده و مردم آن را تماشا کردهاند و فروش قابلقبولی هم داشته است.
الزاما اینچنین نیست که قابلپذیرش نباشد. قابلپذیرش است که ذائقه مخاطب خود را خراب کردیم و ذائقه مخاطب را ظرف یک سال هم نمیتوان درست کرد. حتی یک زمانی به مسئولان وزارت ارشاد گفتم شما زورتان نمیرسد به فلان فیلم مبتذل پروانه ندهید، از کارگردان بخواهید به فیلمی که پروانه ساخت دادم، در فیلم، بازیگر نقش مثبت به پدر و مادر خود احترام بگذارد. در فیلم، بازیگر نقش مثبت آشغال از زمین جمع کند؛ یعنی به کمترین ارزشهای اخلاقی هم راضی هستیم و بسنده میکنیم. حتی همینها هم متاسفانه وجود ندارد؛ یعنی در کنار آن شوخیهای مبتذل و زشت و زننده، تربیتهای خانوادگی و اخلاقی و اجتماعی هم زیرسوال رفته و این الگوی چندصد بار تکرارشدهای است که صداوسیما را هم درگیر خود کرده و عشقهای مثلثی و شوهر خائن بهعنوان فاکتورهایی که زنها خوششان میآید اینطور فیلمها را ببینند. این فیلمها چه میزان آسیب روانی به جامعه وارد میکند، متاسفانه هیچ سیاستگذاریای وجود ندارد؛ یعنی نتیجه کاری که مسئولان اهمیتی به آن نمیدهند، همین میشود.»
چه شد که دیدن بعضی فیلمها، حال آدم را بد میکند؟
احسان عبدیپور فیلمساز جوانی است که با ساخت فیلمهایی چون «پاپ»، «تیکآف» و «تنهای تنهای تنها» توانست جای خودش را میان علاقهمندان سینما باز کند. با او بهعنوان نماینده کارگردانهای جوان همصحبت شدیم.از عبدیپور درباره وضعیت سینمای ایران در سال 98 پرسیدیم و او با بیان اینکه من فیلمها را نتوانستم امسال دنبال کنم، اضافه کرد: «پنج سالی است که به جوانها بهای بیشتری داده میشود ولی از سوی دیگر کارگردانانی که فیلمهایی را برای سرزمین من میساختند، از دست میدهیم. همین قدر که حضور جوانان، ما را ذوقزده میکند همان قدر هم ترسناک است. بهخاطر خودشان میترسم که این چیست آدمها بهیکباره از آن پرت میشوند و یکباره فاصله عجیبوغریبی بین آنها با آثار قبلیشان ایجاد میشود. بهنظرم این جای واکاوی دارد. این نیاز به نگاهی مستمر دارد. اینطور نیست که کسی بیاحتیاطی کند و بیفتد، یک جایی از این مسیر درست ساخته نشده و یک جایی اتصال ندارد. احتمالا اگر اینها را پیگیری کنیم ممکن است به مسائل بنیادین جامعهشناسی سیاسی و فرهنگی برسیم که چه انقطاعی باعث شده آنها وارد سیاره دیگری شوند و ما به سمت دیگری پرتاب شویم. این امر عجیبتر از رشد آدمهای فیلمساز جذابی است که در سینمای ایران میآیند و خیلی خوب هستند. رشد خوب است ولی از دست دادن ترسناک است. چون موردی نیست و جامعه آماری آنها گسترش یافته است. بهنظرم کاش یکسری آدمها تحلیل دیتاها و سیر تحول سینما را داشتند و مقاله جذابی درباره این مینوشتند. در این حد نیست که بگویند تماشاگران در سینما به کدام فیلم خندیدند. این جریان از خندیدن و این فیلم خوب و آن فیلم بد درآمده است. مسیری شده است که مشخص نیست ماهیت آن چیست و چرا دچار این حادثه میشویم. این حادثه را باید تحلیل کرد.»
کارگردان سریال «آرماندو» درباره دلایل و ریشههای این پدیده میگوید: «ریشه این یک آدم است. چند سیم باریکند که خیلی صدا میدهند همانند سیم گیتار یا سهتار است. آن سیمها به هرعلتی ممکن است صدمه ببینند. همانند نخاع انسان هستند. نیاز به حوادث بزرگی در زندگی خود ندارد که از قلههای روحی و روانی پرت شود، ولی بهیکباره شاهد هستیم 15 نفر همزمان پرت شدند. چه ارتعاشاتی به اینها وارد شده است؟ اینها چه صدماتی از جامعه دیدند که اعتمادبهنفس آنها در ساخت قصه را از دست دادند. یک آدمی میتواند رشد نکند، میتواند در فیلمنامه هم رشد نکند ولی در دکوپاژ نمیتواند عقبرفت کند. دکوپاژ کردن مثل دوچرخه یاد گرفتن است. از آن کمتر نمیشوید. در ژن و ذهن شما میرود. آن، دستور و گرامر شما برای ساخت سکانسی در سینما میشود، آن، ذات شما برای تعریف کردن سکانس میشود. میفهمید دوربینها را چه کار کنید. نمیخواهد درباره آن خیلی فکر کنید. در همه آنها عقبرفت کردند و باید یکییکی سراغ اینها رفت و بعد تیمی با هم جمع شوند چهکسی از کجا و چرا از جای خود پرت شده است. چه اتفاقاتی افتاده که دچار این حوادث میشویم. اگر این مساله معلوم شود فردا واکسن آن ساخته یا مراقبتها ایجاد میشود و همان فیلمسازانی که این سالها عشق میکنیم و برای فرهنگ ما فیلم میسازند، دچار این ماجرا نمیشوند و بهنظرم این مساله خیلی نیاز است.»
از عبدیپور خواستیم که مصادیقی از این لیست 15-10 نفره بگوید و در جواب گفت: «اجازه دهید اسم نبریم. همه میفهمیم و میتوانیم لیست 15 نفره درست کنیم که دیگر دیدن فیلمهای آنها بهدرد نمیخورد.»
عبدیپور در پاسخ به اینکه در وضعیت موجود خود فرد مقصر است یا فضایی که در جامعه ایجاد شده یا مسیری که برای آن تعریف کردند؟ گفت: «یک جایی این آدم از تعادل زندگی خود خارج شده است. یک ضربهای به او خورده است. ما نمیفهمیم. ممکن است خیلی خصوصی باشد و از زندگی دوگانه با همسر خود باشد، ممکن است سیاسی یا اجتماعی باشد، ممکن است دلزدگی فلسفی باشد و هرچیزی ممکن است. خروجی آن مرگ یک نسل شده است. جامعه آماری شما 15 نفر میشود یعنی 15 نفر در عالم سینما و موزیک یک نسل است. دو سه نفر واحد آماری میشود. 15 نفر نسل است.»
در انتها از این کارگردان سوال شد چقدر از خودتان و همنسلانتان مراقبت بیشتری میکنید که این اتفاق رخ ندهد که در جواب گفت: «وقتی نمیفهمید از کجا میآید، مراقبتپذیر نیست. نمیفهمید چیست. میگویند هر کارگردان و هر فردی واکسن خود را باید درست کند. اما اگر میتوانستند هرکدام تکبهتک الان سیر تعالی داشتند. قطعا بزرگتر از توانایی آنها بود. آدمی ارتعاشات کوچک را از سر میگذراند. یک زمانی پرت میشوید و سر جای خود نیستید. یک زمانی شما و صندلی خود از هم جدا هستید.»
مدیریت سینما تاثیری در شکلگیری نسل جدید فیلمسازی نداشت
طهماسب صلحجو، سالهاست بهعنوان منتقد در رسانهها حضور دارد و در این دوره نیز بهعنوان یکی از داوران بخش سودای سیمرغ جشنواره حضور داشت. با او درباره وضعیت امسال و سال بعد سینمای ایران همکلام شدیم که در ادامه میآید:
در حال تهیه گزارشی درباره وضعیت سینمای ایران در سال 98 و چشماندازی که در سال 99 دارد، هستیم. نگاه شما در اینباره چیست؟ در سال 99 اوضاع اقتصادی چه تاثیری روی سنیما میگذارد؟ چه اتفاقی برای مخاطب میافتد و چه ژانرهایی سال بعد مورد استقبال قرار میگیرد؟
متاسفانه نمیتوانم نظر بدهم، چون به مسائلی که بیان کردید، اشراف ندارم. از اقتصاد سر درنمیآورم و فیلمهایی که دیدهام هم زیاد نیست که بتوانم نظر کاملی در اینباره بدهم.
نظر شما براساس همان تعداد فیلمی که دیدهاید چیست؟ سینمای ایران در سال بعد چه وضعیتی خواهد داشت؟
به نظر من وضعیت خاصی ایجاد نمیشود؛ نه بدتر و نه بهتر میشود. در ادامه هم شاهد سینمایی خواهیم بود که سالهای قبل بوده است. مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد که روی سینما هم مانند حوزههای دیگر تاثیر بگذارد، ولی در روند طبیعی، سینمای فعلی دنباله همان سینمایی است که بوده و مرحلهبهمرحله جلو میآید. تنها تفاوتی که در سالهای اخیر ایجاد شده این است که چند جوان فیلمساز آمدند که هم اکران موفق دارند و هم بین آنها فیلمسازهای توانا و باذوق وجود دارد. طبعا روی فیلمهای فیلمساز جوان بیشتر میتوان حساب کرد، چه به لحاظ ارزشهای هنری و فرهنگی فیلمها و هم از نظر اکران عمومی و ارتباط با مخاطب عام و... . به نظر میرسد سینمای ما دارد جوان میشود و پوست میاندازد و نسل جدیدی از یک سینمای وابسته به نسل جدید متولد میشود.
الان در دورهگذار هستیم یا آن دوره را رد کرده و به نتیجهگیری و هدف رسیدهایم؟
کمکم شکل میگیرد. یک دورانی جوانان فیلمهایی میساختند که اکران نمیشد یا مثلا در هنر و تجربه اکران میکردند، چون دیدگاه دیگری داشتند، ولی الان همان جوانان یا نسل دیگری آمدهاند که فیلم برای اکران عمومی میسازند و تجربه در یکی دو سال اخیر نشان داده فیلمها موفق بوده؛ یعنی حرفهایتر به سینما نگاه میکنند.
برخی اعتقاد دارند کارگردانان قدیمی دچار ضعف شدهاند و عدهای اعتقاد دارند نتوانستیم به صورت آکادمیک کارگردان تربیت کنیم. حضور جوانان به چه دلیل است؟ مدیران سینمایی آگاهانه چنین نسلی تربیت کردند یا این رشد بهصورت گلخانهای بوده است؟
بحث مدیریت را کنار بگذارید و کاری به این حرفها نداریم. مهم این است که اینها محصول سینما هستند. یعنی جوانان علاقهمند به سینما در این بستر سینمایی شکل میگیرند و رشد میکنند. کاملا این اتفاق را روند طبیعی سینما میدانم و این به این معنا نیست که مدیران کاری کردند که اینها اینطور شوند یا طور دیگری باشند. اینطور نیست. جوانان مسیر طبیعی سینما را طی میکنند و کسی هم نمیتواند ادعا کند اینها را به این راه وارد کردیم یا یاد دادیم که فیلمساز باشند. البته تعدادشان زیاد است، ولی همه موفق نیستند. انبوه جوانانی که با عشق و علاقه به سینما فیلم ساختند چند نفر هستند که خود را نشان میدهند. فیلمسازان زیادی داریم. واقعیت این است که وقتی سابقه این فیلمسازان و جوانان را پیگیری میکنیم، به یک نهادی میرسیم که در رشد و شکل گرفتن اینها موثر بوده است. بیشتر این جوانان تا جایی که من مطلعم و با سینمای جوان ارتباط دارم، از انجمن سینمای جوان میآیند.
اما این انجمن قبلا هم بوده است. خروجی به اندازه الان نبوده یا توجه کافی به آن نمیشده است؟
اینطور نیست که امروز بکاریم و فردا درو کنیم. روند در زمان طولانی اتفاق میافتد. قبلا هم فیلمسازانی داشتیم که از این انجمن فیلمسازی را تجربه کردند. موضوع این است که امروزه همان نسل تازهتر و جوانتر به سینمای حرفهای و اکران عمومی فکر میکند. در عین حال که به مسائل اجتماعی و... میپردازد، به گیشه و مخاطب هم توجه دارد. نمیتوان گفت سینمای جوان امسال فیلم کوتاه بسازند و سال بعد فیلم بلند بسازند. اینطور نیست؛ باید زمان را در نظر داشت. برای رشد زمان لازم است.