سرویس سیاست مشرق- در روزهایی که کشور ما هم مثل بخش عمدهی کشورهای دنیا درگیر مواجهه با شیوع ویروس کروناست، برخی وابستگان جریانهای سیاسی که اصولا و ماهیتا «بحران-زیست» هستند، نقابها را کنار زده و ماهیت خود را بیمحابا افشاء میکنند.
اخیرا چندین توئیت از فردی که خود را «با افتخار اصلاحطلب» می خواند در فضای مجازی می چرخد که محتواهایی هتاکانه و تمسخرآمیز و حتی جنسی دارد. این فرد با نام «هادی مهرانی» ، خود را «مدیرمسوول پایگاه خبری جانبازان اصلاحطلب» معرفی می کند. نکته قابلتامل این که در تصویری که در اسفندماه ۹۵ از دیدار برخی مدیران کانالهای تلگرامی با وزیر اطلاعات منتشر شد، این فرد درست در کنار جناب وزیر حاضر است.
البته حقیقت این است که فرد مورد اشاره، بسیار کوچکتر و حقیرتر از آن است که فینفسه ارزش یک گزارش خبری را داشته باشد، لیکن بررسی این نمونه در یک چشمانداز بزرگتر، می تواند به شناخت فضای عمومی ذهنیت وابستگان به جریان اصلاحات نسبت به نظام، ارزشهای رسمی آن و حتی اعتقادات و باورهای مذهبی کمک کند. به عبارت دیگر، «هادی مهرانی»، تنها یک مصداق و یک چهره بینقاب از ذهنیت و تفکر رایج در حلقهها و محافل جریان موسوم به «اصلاحطلب» است. بیتردید آنچه که در توئیتهای این فرد عینیت می یابد، محصول رسوب خودآگاه یا ناخودآگاه آن تفکرات و مواضعی است که در محافل و گعدههای این جریان در جریان است.
این زبان پر از هتاکی و توهین نسبت به اهل دین، باورهای مذهبی و معتقدان به تفکر انقلابی، یکشبه و دفعتا بر زبان و قلم وابستگان این جریان ظاهر نشده است، بلکه دستکم عقبهای ۳۰ ساله دارد و محصول یک مغزشویی سیستماتیک و بیوقفه روی وابستگان این جریان، به ویژه نسلهای متاخر است.
در همان ابتدای دهه ۷۰ خورشیدی، محفلی از امنیتیهای وابسته به جناح چپ و سایر دولتمردان سابق این جریان به بهانه کار فکری نشریهای به نام «کیان» را راه انداختند.
حلقه کیان متشکل از شاگردان و مریدان عبدالکریم سروش بود که با تغییر فضای سیاسی و فرهنگی کشور و به حاشیه رفتن جناح چپ، از مناصب دولتی و مطبوعات رسمی جدا شده بودند و قصد داشتند با فراغ بال بیشتر و فارغ از قید و بندها و ملاحظات پیشین، با صراحت بیشتری تجدیدنظرهای خویش در ارزشهای مذهبی و انقلابی را بازنشر دهند.
در نگاهی گذرا به نامهای اصلی تشکیلدهنده کیان، بعضا تفکراتی ناهمگون را میبینیم که صرفا برای دنبالکردن یک هدف مشترک، زیر چتر کیان گرد آمدند. استخوانبندی اصلی این حلقه، از چپهای اسلامی سابق چون سعید حجاریان، محسن آرمین، محسن سازگارا، علیرضا علویتبار، اکبر گنجی و عمادالدین باقی بودند که خود در دهه اول انقلاب به طور رسمی جزو بدنه جمهوری اسلامی و حتی عضو رسمی نهادهایی چون سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات محسوب میشدند.
این دسته از افراد، که بعد از کمرنگشدن نقش جناح چپ در حاکمیت بعد از سال ۶۸، به ادامه تحصیل در رشتههای علوم انسانی و کار در موسسات مطالعاتی (همچون مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری) مشغول شده بودند، به این نتیجه رسیدند که دوران انقلابیگری و آرمانهای انقلابی به پایان رسیده است، و اکنون برای حکومتگری باید به یک ایدئولوژی و دستگاه فکری جدید متوسل شد. آنها در دانشگاه، پای درس اساتیدی چون عبدالکریم سروش، حسین بشیریه و سیدجواد طباطبایی به یک مفهوم جدید رسیدند که گویی شاه کلید همه قفلها بود: توسعه با خوانش لیبرال-سرمایهداری
این همان نقطهای بود که این روشنفکران چپ اسلامی دیروز را به روشنفکران لیبرال وابسته به طیف نهضت آزادی چون آرش نراقی، حسین قاضیان، مجید محمدی و مرتضی مردیها پیوند میزد. این چهرهها، چهارشنبه هر هفته در منزل یکی از اعضاء گرد میآمدند و درباره مفاهیمی مثل توسعه، لیبرالیزم، جهانیسازی و... و. بحث میکردند(که به اصحاب چهارشنبه معروف شدند).
برآیند این رایزنیها، رسیدن به رویکرد توسعه محور (توسعه به سبک غربی) با شیب ملایم بود. به این معنا که ابتدا باید بستر فرهنگی توسعه در جامعه مهیا میشد. برای تحقق این امر، قرار بود ابتدا از طریق کاستن از وجه ایدئولوژیک دین و تبدیل آن به یک شریعت حداقلی، ذهنیت جامعه ایران به طور کامل از مرحله انقلاب عبور کند، تا بعد در دو حوزه اقتصاد و سیاست لیبرالیزم از سنخ ترکیه و مالزی و کشورهای جنوب شرق آسیا حاکم شود. این جا بود که تفکر چپ اسلامی سابق بیش از پیش به تفکر مرحوم مهندس بازرگان و طیف ملی-مذهبی نزدیک میشد.
نظریهپردازی برای ایدئولوژیزدایی و غیرسیاسیکردن دین، ماموریتی بود که عبدالکریم سروش از چند سال قبل برای خود در نظر گرفته بود. از همین رو سروش تبدیل به قطب معنوی حلقه کیان شد.
آوردن مصادیقی از محتوای کیان، بیش از هر تفسیری خود خطوط حاکم بر این جریان فکری را روشن می سازد:
"ائمه از دو ویژگی علم و عصمت برخوردار بودند، اما فقیه هیچ کدام از این دو را ندارد، لذا وجوب تبعیت ندارد و جامعه هم راهی جز رجوع به عقل جمعی ندارد. هیچ الگویی در زمان غیبت برای جامعه در دست نداریم. " (محسن کدیور، کیان، شماره بهمن ۷۷)
"کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید... امروز نیز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نمود و دین توان رویارویی با تمدن غرب را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است. " (عبدالکریم سروش، کیان، مهر و آذر ۷۸)
"ولایت منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن او، ولایت نیز خاتمه مییابد. او خاتمه نبوت و خاتم ولایت بود. ولایت پیامبر بعد از او به کسی منتقل نشده است. " (سروش، کیان، بهمن ۷۷)
یکی از پروژههای اصلی که این نحله هم درحوزه فرهنگ و هم سیاست به دنبال ان بودند، پروژهای بود که مرشد فکری این افراد، عبدالکریم سروش(با نام اصلی محمدحسین حاج فرجالله دباغ) از نیمه دهه ۶۰ به صورت خزنده و چراغ خاموش آغاز کرد که همان «پروتستانتیسم اسلامی» بود.
سروش در ادامه خطی که از دوران مشروطه کلید خورد و با مکتوبات امثال احمد کسروی، شریعت سنگلجی و حکمی زاده در زمان رضاخان ادامه یافت و با مهدی بازرگان و علی شریعتی به انقلاب پیوند خورد، به خیال خود به دنبال «اصلاحات دینی» در اسلام به سبک تجربه تاریخی اروپا در پایان قرون میانه، و اصلاحات دینی در مذهب کاتولیک مسیحی بودند. امهات اهداف این پروژه کمرنگ کردن نقش فقه و کلام در دین، حذف روحانیت، حذف حداکثری «احکام» از شرع، نگاه پوزیتیویستی و علمزده به دین، شخصیسازی دین و تبدیل آن به یک نوع معنویت رقیق شخصی بود که هیچ مدخلیت سیاسی و اجتماعی نداشت. و البته لازم به ذکر است که این نحله فکری به شدت مخالف «اسلام سیاسی»، از هر نوع ان است.
از دل همین حلقه و همین تفکرات بود که هاشم آقاجری(عضو تحریریه کیان و از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب)، در ۱ دی ماه ۸۱، در سخنرانی خود به مناسبت بزرگداشت دکتر علی شریعتی، سخنرانی بسیار تند و هتاکانهای علیه مجموعه روحانیت انجام داد. به قطعاتی از این سخنرانی جنجالی آقاجری توجه کنید:
" پروتستانتیسم میگفت ما باید مسیحیت را از دست روحانیت سنتی کلیسا آزاد کنیم. مسیح را باید از پاپ نجات داد. تز خودکشیشی، تز کالون بود که میگفت ما برای ارتباط با خدا و فهم کتاب مقدس احتیاج به واسطه نداریم. کتاب مقدس، خدا و پیامبر، همه را به طور مستقیم مورد خطاب قرار دادهاند. مگر وقتی مسیح با مردم اورشلیم سخن میگفت واسطه داشت که کلمات او را بگیرند و برای مردم شرح و بسط دهند؟ "
"یکی از کارهای شریعتی در این راه، تفکیک اسلام ذاتی از اسلام تاریخی بود. بسیاری از چیزهایی که نهاد رسمی و سنتی دین، و متولیان رسمی آن به نام اسلام مطرح میکنند، اسلام ذاتی نیست. این اسلام تاریخی است. اسلام تاریخی یعنی آنچه روحانیون و علما و مردمان اعصار و قرون گذشته اندیشیدهاند و تجربه کردهاند بر روی هم جمع آمده و امروز صرفا به دلیل اینکه مربوط به گذشته است مقدس شده و لباس دین به تن کرده است. "
" ما در اسلام طبقهی روحانی نداشتیم. طبقهی روحانی در تاریخ ما پدیدهای جدید است. بسیاری از این عناوین آنچنان تازه است که گاه عمرش از پنجاه - شصتسال نیز فراتر نمیرود: سلسله مراتب آیتالله، حجتالاسلام، ثقةالاسلام، چی چیالاسلام، چی چیالاسلام "
و بخش بسیار معروف و جنجالی این سخنرانی آنجاست که آقاجری، کلیت بحث «تقلید» در فقه شیعه را با لحنی زننده زیر سوال برد:
" شریعتی میگفت: رابطهی دینشناسان با مردم رابطهی معلم و متعلم است، نه رابطهی مراد و مرید، و نه رابطهی مقلد و مقلد. مگر مردم میمون هستند که تقلید کنند. در رابطهی تعلم، متعلم میفهمد و بعد عمل میکند و بعد سعی میکند فهمش را رشد بدهد تا روزی از این معلم بینیاز شود و بتواند مستقیم مراجعه کند، درک کند، بفهمد، و استنباط نماید. "[۱]
آقاجری در ادامه بحث از تلاش برای ادامه پروژه شریعتی ذیل عنوان «اومانیسم اسلامی» سخن گفت.
از سال ۸۱، تا امروز، ۱۷ سال گذشته و همه قرائن و شواهد بر این مبناست که بخش زیادی از عناصر جریان موسوم به «اصلاحطلبی»، به لحاظ تفکر از دعاوی آن روز آقاجری تندتر و رادیکالتر هستند و از کل شرع و اعتقادات شیعی، تنها به برخی مناسک و برخی پوستهها و ظواهر پایبند هستند و نه تنها از مرحله «حکومت دینی» گذشتهاند و به شدت ان را محکوم می کنند، که زبانی بسیار تند و گزنده در طعن و حتی هجو اعتقادات دینی دارند. از این رو، در دست کم ده سال اخیر، تقریبا موردی نبوده که اعتقادات دینی مورد هجمه قرار بگیرد و چهرههای شناختهشده جریان اصلاحات(که در نقد و کینهورزی با نظام بسیار فعال و پرحرف هستند)، برای دفاع از ساحت دین، حتی در حد یک توئیت یا استوری از خود واکنش نشان دهند و به دفاع برخیزند. یا مواضع آنان نسبت به رویداد عظیمی چون راهپیمایی اربعین و مناسبات مذهبی دیگر، در بهترین حالت نادیده گرفتن و در بدترین حالت، تمسخر و نیش و کنایه و حتی هجو است.
یکی از چهرههای فکری و تئوریسینهای جریان اصلاحطلب، «مصطفی ملکیان» (از اعضای شاخص حلقه کیان)، در همین راستا، چندسالی است که عملا از مرحله شریعت عبور کرده و از پروژهای به نام «معنویت و عقلانیت» دم می زند که همان دیدگاه شریعت حداقلی، معنویت شخصی و نگاه پوزیتیویستی به دین است. آش تفکرات ملکیان(که مریدان فکری زیادی در بین اصلاحطلبان دارد) آنقدر شور شد که در مصاحبهای در سال ۹۱ به تقدیس آیین بودیسم(که یک دین بدون خدا و بدون شریعت و انسانمدار است) پرداخت:
"من معتقدم دین بودا به سه دلیل حائز خصلت و استعداد جهانی شدن است: یکی این که بودا تنها بنیانگذار دین و مذهب است که ازما اطاعت بیچون و چرا نمیخواهد... دوم این که آیین بودا کم شریعتترین دین است، به طوری که بیش از هر مذهب دیگر به باطن اهمیت میدهد، نه به ظاهر ما... و جهت سوم این که دین بودا از اول گفته است من برای درد و رنجهای بشر آمدهام و این دین، تنها دینی است که این را می گوید... هیچ دینی نیست که مثل آیین بودا تمام بخش هایش راجع به درد و رنج باشد. "[۲]
حال اگر می بینیم که یک فرد بیهویت و کمتر شناختهشده در این جریان، اینچنین افسارگسیخته روی به هتاکی آورده، نمی توان این ماجرا در خلأ و بدون پیش زمینه و بدون بررسی عقبهها و ریشههای فکری بررسی کرد.