به گزارش مشرق، داستان «راه خانهات را به من نشان بده» نوشته کامران سحرخیز یکی از کتابهای برگزیده سال دفاع مقدس است که در ۱۴۰ صفحه وارد بازارکتاب شده است.
در این داستان نویسنده تلاش کرده سبک نوشتاریاش به جریان سیال ذهن نزدیک باشد.
قصه کتاب غمنامه چنددوست رزمنده در یکی از جبهههای غرب کشور است که در زمان جنگ هر کدام از آنها به سرنوشتی محتوم دچار میشوند.
«امیرحسین»، «علیرضا»، «حمید» و «مجتبی» چهار شخصیت محوری این داستان هستند که ماجراهای جبهه و وقایع جنگ را در فصلهای مختلف داستان از زبان آنها میشنویم.
در این داستان یکی از رزمندهها که حمید نام دارد بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید میشود و دوستان رزمندهاش مجبور میشوند او را زیر کولهباری از برف و سنگ در یک منطقه مرتفع و دور دفن کنند.
شهادت او تاثیر زیادی روی رفقایش میگذارد و امیرحسین که از بقیه بیشتر با او دوست است دچار یک نوع روانپریشی عاطفی میشود و در فصلهای مختلف داستان با واگویههای ذهنیاش که با تکنیکهای نگارشی سیال ذهن همراه است، خاطرات او در گذشته مرور میشود.
یکی از نوآوریهای نگارشی نویسنده در فصلبندی داستانهاست که به جای اینکه از واژههای معمول «فصل اول» و «فصل دوم» یا از اعداد استفاده کند، از نام یکی از شخصیتهای محوری داستان به جای عنوان هر فصل استفاده کرده است، مثلاً در عنوانبندی فصل اول داستان اسم «حمید» نوشته شده است و هر کدام از این چهار شخصیت به ترتیب و در هر فصل به عنوان راوی، گوشهای از داستان را تعریف میکنند و در واقع این داستان چهار راوی دارد که فصل به فصل قصه را پیش میبرند و در هر فصل هم زاویه دید و پرداخت دچار تغییر میشود.
نویسنده این داستان اصالًتا اهل گیلان است، همچنین شخصیت اول قصه هم یک رزمنده اهل شمال کشور است و به همین خاطر در جای، جای داستان نویسنده از لهجه و تلفظ گیلانی استفاده کرده و یک جورهایی ادبیات اقلیمی را با داستان سیال ذهنش پیوند داده است. اما استفاده از زبان محاوره فارسی در برخی از فصلهای کتاب که توسط کاراکترهای داستان روایت میشود باعث شده تا نثر و زاویه دید نویسنده دچار اختلال شود، حتی در برخی از فصلهای کتاب هم نثر نویسنده در پرداخت دچار آشفتگی میشود و از یکدستی خارج میشود.
به عنوان مثال یکی از فصلهای کتاب اینگونه شروع میشود: «هوهوی باد... صدای خفه انفجاری هر از چندگاهی، برفی که یکریز میبارد و مهای غلیظ که تمام چشماندازی را که نمیبینم پوشانده است...» (صفحه ۱۷ پاراگراف اول) تا اینجای شروع پاراگراف، نویسنده از نثری کتابی و داستانی در پرداخت داستان استفاده کرده، اما ناگهان چند سطر بعد نویسنده در نثرش تغییر ایجاد میکند: «.. یه پسرهای بود که غیر تو و مادرش هیچ کسی رو نداشت... روزی که به دنیا اومد، سقش رو با عاشقی ورداشته بودن...» (همان صفحه پاراگراف دوم).
این تغییر نثر از زبان کتابی به زبان محاوره فارسی آن هم در فاصله دو پاراگراف، باعث به هم ر یختگی روایت شده و از کیفیت آن کاسته است. نویسنده در تمام دیالوگهایی که از زبان شخصیتهای داستان روایت میشود از کلمات و واژههای عامیانه فارسی استفاده کرده است و این هیچ اشکالی در روند داستان ایجاد نمیکند، اما گاهی این عامهنویسی در پرداخت و روایت داستان هم دیده میشود که کیفیت نثر را پایین میآورد.
یکی دیگر از ویژگیهای این کتاب فصلبندیهای کوتاه و مختصر داستان است. نویسنده در تقسیم فصلها از توصیفات و فضاسازیهای اضافی خودداری کرده و همین مختصرنویسی او باعث میشود مخاطب از خواندن این داستان دفاع مقدس خسته نشود.
*جوان آنلاین