سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
جنگ تن به تن در خاکریز مجازی
عباس شمسعلی در روزنامه کیهان نوشت:
گذر زمان در قریب سه دهه اخیر نشان داد که تهاجم فرهنگی دشمن علیه جامعه ما نه یک توهم توطئه و اغراق بلکه واقعیتی ملموس بوده است. تهاجمی که رهبر معظم انقلاب سالها پیش و آن هنگام که مسئولان اجرایی کشور غافل از مقوله مهم و حیاتی فرهنگ، سرگرم تدارک برگزاری هرچه باشکوهتر مانور تجمل و تغافل بودند، از آن با عنوان شبیخون فرهنگی یاد کردند.
این تعبیر هوشمندانه در آن سالها که هنوز مدت زیادی از جنگ تحمیلی علیه کشورمان نگذشته بود به این معنی بود که بر خلاف تهاجم نظامی که خط آتش و خاکریز دشمن قابل مشاهده است، تهاجم فرهنگی مخفیانه و غیرملموس اما خطرناک رخ میدهد.
با گذشت زمان و جرأت پیدا کردن دشمن در نتیجه انفعال مسئولان امر در مقابله با این شبیخون فرهنگی و از سوی دیگر با ایجاد و گسترش پدیده مهم و اثرگذار فضای مجازی، تا حد زیادی هجمههای فرهنگی به این میدان و عرصه جدید معطوف شد. دیگر تهاجم فرهنگی صرفاً محدود به محتوای فلان کتاب یا مجله، فیلم و... نبود. کمکم فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تبدیل به آتشباری ویرانگر برای اثرگذاری دشمن ناامید از تاثیر جنگ نظامی علیه جامعه ما شد.
در مواجهه با پدیده فضای مجازی دیدگاهها و نظرات مختلفی از تسلیم محض در برابر این سیل پر حجم و قدرتمند تا مخالفت با تمامیت آن مطرح میشود اما واقعیت آن است که مشکل اصلی در کشور ما، نه اصل وجود فضای مجازی بلکه نقص در مدیریت این فضا و نداشتن عزم کافی در بین مسئولان مربوطه برای
سر و سامان دادن به این فضای آشفته است و الا نمیتوان از کاربردهای مفید فضای مجازی به راحتی چشم پوشید.
متاسفانه همین نقص در مدیریت فضای مجازی با وجود مراجع تصمیمگیر متعددی همچون شورای عالی و مرکز ملی فضای مجازی، وزارت ارتباطات و... امروزه بیش از هر زمان دیگری طرف مقابل این تهاجم را در برنامهریزی و تدارک بیشتر برای اثرگذاری مخرب جری کرده است. تهاجمی که ذهن و روان مردم و آینده این سرزمین و از همه مهمتر کودکان و نوجوانان و جوانان ما را بهعنوان سرمایه ارزشمند کشور هدف گرفته است.
این روزها خبرهای تلخی از دامنه گسترده دامهای مجازی به گوش میرسد؛
از جولان سایتها و صفحات اینستاگرامی قمار و شرطبندیهای خانمانسوز تا راهاندازی پویشهای مبتذل و افزایش لایوهای حیرتانگیز و پردهدرانهای که مستقیم دختران و پسران نوجوان کشورمان را هدف گرفته است، تا حدی که با کمال تاسف یک پسر نوجوان 14 ساله که در حساسترین برهه سنی، قربانی سیل پر حجم بیبندوباری و ابتذال بیحد و حسر فضای مجازی به ویژه اینستاگرام شده است، در لایوی شرمآور با یکی از پیادهنظامهای جنگ تحمیلی فرهنگی علیه فرزندان این سرزمین شرکت کرده و بدون اندکی پردهپوشی و با معصومیتی به تاراج رفته، از تجربیات زشت و قبیحی سخن میگوید که چیزی جز تباهی و سوزاندن سرمایه عمر و جوانی برای آن قابل تصور نیست.
به عبارتی تهاجم و جنگ فرهنگی در سایه غفلت یا خواب خوش و ژستهای روشنفکرمآبانه برخی مسئولان، این روزها در بستر فضای مجازی به جنگ تنبهتن تبدیل شده است و هر روز و هر ساعت و شاید دقیقه نوجوانان و جوانان زیادی بیدفاع و بیسپر روانه این نبرد رودررو با گرگهای فاسد و به معنی واقعی جنایتکار میشوند.
در این میان با وجود اینکه نباید از اثرات مخرب عدم نظارت و بیتوجهی یا کمتوجهی برخی خانوادهها در فراهم شدن زمینه قربانی شدن فرزندانشان در این عرصه پر خطر و همینطور ضعف برخی متولیان و نهادهای فرهنگی و اجتماعی مسئول در انجام درست وظیفه خطیرشان برای جلوگیری از آلوده شدن این نوجوانان به راحتی گذشت، اما به طریق اولی، کسانی که در عرصه مدیریت و سالمسازی و کنترل فضای مجازی به وظیفه خود عمل نمیکنند باید بیش از هرکسی پاسخگوی عملکرد و به عبارت بهتر بیعملی خود باشند.
رهبر انقلاب سال گذشته تأکید کردند: «آرایش دشمن آرایش جنگی است؛ از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فضای مجازی آرایش جنگی گرفته؛ فقط از لحاظ نظامی علیالظّاهر آرایش جنگی ندارد که آن هم البتّه حواس نظامیهای ما جمع است؛ در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملّت ایران گرفته، ملّت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد.» (۱۱/۲/۱۳۹۸)، حال کسانی که با وجود تاکیدات رهبر انقلاب مبنی بر واقعیت جنگ در عرصه مجازی، از تشکیل زود به زود و منظم و موثر مهمترین اتاق عملیاتی کشور در زمینه مقابله با تهاجم مجازی دشمن یعنی شورای عالی فضای خودداری میکنند، نباید پاسخگوی نقش خود در ایجاد زمینه لغزش نوجوانان و شکار آنها توسط دشمن باشند؟
آیا کسانی که در کسوت مسئول با میدان دادن بیضابطه و منفعلانه به پیامرسانهای معلومالحال خارجی (که همچون «اسب تروآ» نفوذ به عمق سرزمین فکری و عقیدتی نوجوانان و جوانان ما را هدف گرفتهاند) و حتی با تلاش برای دور زدن و بیاثر کردن برخی محدودیتهای ایجاد شده برای کنترل آنها مانع تقویت و رشد پیامرسانهای بومی و تولید شده توسط جوانان خلاق کشورمان میشوند، در به تباهی کشاندن کودکان و نوجوانان این کشور از جمله همین نوجوان 14 ساله نقش ندارند؟
آیا تأسفبرانگیز نیست آن مسئول دولتی که در کنار وظیفه بر زمین مانده ایجاد کامل شبکه ملی اطلاعات، وظیفه حمایت از ایجاد، تقویت و رشد پیامرسانها و شبکههای اجتماعی داخلی بهعنوان بخشی از شبکه ملی اطلاعات را برعهده دارد، به جای رونق دادن مناسب و حمایت کافی و معرفی این تولیدات داخلی و حتی استفاده نمادین و فرهنگساز از آنها، رقیب خارجی و پرخطر و آلودهای همچون اینستاگرام (به اذعان خود غربیها) را برای برقراری ارتباط با مردم و اجرای شو و لایو به بهانه گزارش کار و... انتخاب کند و مشغول لایک و کامنت و کریخوانی فوتبالی زیر پستهای اینستاگرامی باشد؟
آن مسئولی که نه در جایگاه شخصی بلکه در جایگاه یکی از متولیان فضای مجازی کشور به جای استفاده از نمونههای داخلی مشابه اینستاگرام، نمونه خارجی را بر میگزیند، آیا در تقویت جایگاه دشمن در این عرصه نقش ندارد؟، آن هم اینستاگرامی که تمثال مبارک سردار شهید سلیمانی را مصداق ترویج خشونت معرفی کرده و آن را حذف میکند اما انتشار مستهجنترین تصاویر و مثلاً لایو شرمآورگفتوگوی یک زن فاسد با یک پسر نوجوان را بیاشکال میداند!
راستی مگر رهبر انقلاب بارها بر لزوم استفاده از تولیدات داخلی بهویژه توسط مسئولان کشور که الگوی مردم هستند تاکید نکردهاند؟
اگر مدیر یک شرکت خودروساز داخلی برای تردد از خودروی خارجی استفاده کند جای سرزنش کردن دارد، مشابه همین موضوع در مورد استفاده مدیران فضای مجازی کشور از پیامرسانهای خارجی صدق میکند.
پیش از این بارها درباره خطرات مضاعف حضور چند میلیونی دانشآموزان در فضای مجازی به بهانه تعطیلی مدارس و آموزش برخط هشدار داده شده است، اما سوال اینجاست که سیاستهای مدیریت فضای مجازی قبل و بعد از این ماجرا چه تغییر محسوسی کرده است؟ آیا حال که دانشآموزان تا این حد به اینترنت و گوشی و فضای مجازی دسترسی دارند، برای محدود کردن فعالیت اینستاگرام یا فلان اپلیکیشن خارجی مخرب و تازهکار و... فکری شده است؟
پیش از این در یادداشتی دیگر به انتقاد از تبلیغ اینستاگرام در برنامههای تلویزیونی بهویژه برنامههای با مخاطب کودک و نوجوان پرداختیم، امروز و پس از اتفاق تلخ اخیر بهتر متوجه خطرات حضور بیضابطه و کشاندن فرزندانمان به این عرصه میشویم هرچند خوشبختانه تا حد زیادی در رسانه ملی از تبلیغ این پیامرسان بیگانه کاسته شده است.
در این میان باید موضوع نظارت بر عملکرد مسئولان مدیریت فضای مجازی را از نمایندگان مجلس درخواست کرد. نمایندگان در ماههای گذشته طرحهایی با عنوان ساماندهی فضای مجازی ارائه دادند که فعلا خبری از سرانجام آنها نیست. در این شرایط باید جدیتر و مطالبهگرانه وارد گود شوند.
از قوه قضائیه نیز انتظار میرود به موضوع رهاشدگی فضای مجازی در کشور جدیتر از قبل ورود پیدا کند. کاش ریاست محترم قوه قضائیه همانطور که به درستی برای بررسی آبگرفتگی منازل مردم و سیلاب در خوزستان نماینده ویژه به منطقه اعزام کردند، گروهی ویژه را برای پیگیری سریع سیل ویرانگر و مخرب و آلوده فضای مجازی که زندگی مردم را تهدید میکند تشکیل دهند تا با بررسی ترک فعلها یا کمکاری مسئولان مربوطه و برخورد با خطاهای آنها مانع قربانی شدن بیشتر نوجوانان کشور در این عرصه شوند.
این روزها در لابهلای خبرهای تولید واکسن کرونا بسیاری افراد نگران اثرات سوء و مخرب احتمالی واکسنهای خارجی بوده و خواستار تلاش بیشتر برای ساخت واکسن ایمن و مطمئن داخلی هستند، کاش این حساسیت درست برای خطر احتمالی واکسن خارجی در مورد خطر قطعی شبکههای اجتماعی خارجی نیز وجود داشته باشد و برای تقویت نمونههای توانمند داخلی نیز مطرح شود. البته بخش زیادی از مسئولیت حمایت از این پیامرسانهای بومی برعهده مردم است تا با اعتماد به تولیدات جوانان خود و دوری از رقبای خارجی آنها زمینه تسلط دشمن بر فضای مجازی کشور را از وی سلب نمایند.
نکته پایانی اینکه با همه نگرانیها از آلودهشدن نوجوانان و جوانان کشورمان در جنگ فرهنگی دشمن، فرزندان این سرزمین نوجوانان و جوانانی مومن، پاکسیرت و انشاءالله خوشعاقبت خواهند بود و تلاش دشمن برای به انحراف کشاندن آنها نیز ناشی از آگاه بودن به این سرمایه ارزشمند است، دشمن از یک سو شهید فخریزادهها و سایر دانشمندان ما را ترور میکند و از سوی دیگر تلاش میکند به هر طریق ممکن با نفوذ و تهاجم فرهنگی یا سرگرم کردن فرزندان ما در آلودگیهای فضای مجازی دست به ترور پیشدستانه آنها بزند و از پرورش فخریزادههای دیگر جلوگیری کند، اما قطعاً ناکام خواهد ماند اگر مسئولان و خانوادهها بیشتر هوشیار باشند.
راهبردهای خنثیسازی و رفع تحریم
علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:
رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود دو راهبـــــرد «خنثی کردن تحریم» و «رفع تحریم» را ادغام کرده و ضمن تأکید درست و استراتژیک مبنی بر اولویت خنثیسازی تحـــــریم فرمـــودند: «البتــه نمــیگویـــم دنبال رفع تحریم نباشیم؛ چرا، واقعاً اگر بتوانیم تحریم را رفع کنیم، یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم.» رئیسجمهوری پیشتر در نشست خبری گفته بود: «عدهای هستند که میخواهند پایان تحریم را به تأخیر بیندازند، ما یک دقیقه و یک ساعت هم به این رضایت نخواهیم داد و در برابر آنها خواهیم ایستاد؛ تحریم باید بشکند.» تأکید رهبری معظم و رئیسجمهوری بر اینکه نباید دقیقه و ساعتی را برای رفع تحریم از دست داد از آن اولویتی که برای «خنثی کردن تحریمها» قائل شدهاند جدا نیست.
ما در هر دو مورد درک تازهای از زمان و «دقیقه و ساعت» کنونی را شاهدیم که نشان میدهد در فشردگی کپسول زمانی روزهای آتی و حداکثر یکی دو ماه آینده، ما با زمان تقویمی عادی مواجه نیستیم. نگارنده پیشتر در یادداشتی (علیه مقاومت اجتماعی، ۲۷ مهر ۹۹) اشاره کرده بودم که یک جریان سیاسی بنای خود را بر یک استراتژی مبنی بر کاهش آثار تحریم قرار داده اما ضروری است استراتژی سهستونهای را که شامل عقبراندن تحریم، رفع تحریم، کاهش آثار تحریم (خنثی کردن تحریم) و افزایش مقاومت اقتصادی - اجتماعی است، بنا و دنبال کنیم.
این استراتژی سهستونه الزاماتی در حوزه کنشها، روشها و سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و خارجی دارد. برای خنثی کردن تلاشهای ضدبرجامی خارجی باید توجه داشته باشیم که به هماهنگی و ایجاد موازنه میان «ساعت تحریمشکنی» و «ساعت خنثی کردن تحریم» نیاز داریم. این دو ساعت البته سرعت و آهنگ یکسانی ندارند. بدون تردید آنچه که کاملاً در اختیار ماست و بدون دخالت هیچ متغیر خارجی میتوان بهسرعت دنبال کرد، از بین بردن آثار تحریم با همراه کردن جامعه است و در جریان تحریمشکنی باید هوشمندانه به پیش برویم. مخالفان خارجی تحریمشکنی میکوشند ساعت تحریمشکنی را از کار بیندازند. آگاهان اجماع دارند که دشمنان خارجی برجام همه تلاش خود را برای عدم تکرار تجربه برجام به کار برده و میبرند و هیچ برجام یا تحریمشکنی را برنمیتابند.
سیاست همسایگی سازنده و مسالمتآمیز مبتنی بر تقویت منافع متقابل مشروع و تلاش برای ساختن منطقهای قویتر، باطلکننده اینگونه تلاشهاست. خنثیسازی تحریم و سمتگیری به سوی جهش تولید مستلزم محیط امن منطقهای و به دست آوردن بازار منطقهای است که به روی کالای ایرانی گشوده باشد و همزمان مراودات اقتصادی و فرهنگی با همسایگان را جهشوار ارتقا دهد. درست در همین نقطه است که شاهد تفرقهافکنی صهیونیستی هستیم که به دو شکل مختلف در جهت ایجاد شکاف و تعمیق اختلافها و تبدیل رقابتها به دشمنی تلاش بیوقفهای دارد. خنثیسازی تحریمهای امریکایی همچنین به این معناست که اجازه ندهیم طرفهای خارجی سدها و مرزبندیهای خصمآلود میان ما و همسایگان را معماری کند. (ازجمله برخی اقدامات غیرقابل قبول مانند حمله به برخی سفارتخانهها و...) خنثیسازی تحریمها به این اعتبار خنثیسازی آن مینهایی هم هست که امریکا در مسیر مبادله ایران و همسایگان کار گذاشته، خنثیسازی آن مینهایی هم هست که در نظام مالی جهان به شکل محدودیتهای مالی افایتیاف در صورت عدم مواجهه منطقی و هوشمندانه علیه ما کارگذاری شده است. این موارد نشان میدهد که خنثیسازی تحریم و رفع آن توأمان نیازمند هماهنگی میان بخشهای مختلف حاکمیت و فراتر رفتن از تعارضاتی است که امروز عرصه سیاست داخلی را پر کردهاند.
الزامات سیاست داخلی باید در دو بعد اقتصادی و اجتماعی تحقق پذیرد. من معتقدم در این دوران باید استراتژیهای توسعه اقتصادی ما بیشتر به اقتصاد اجتماعی گرایش داشته باشد. خوشبختانه در سهماهه دوم سال ۹۹ شاهد خروج از رکود بودیم.
تداوم این امر نیازمند سیاستهای اقتصادی است که همه قوا از آن حمایت کنند. میتوان با حذف رویکردهای متعارض و خنثیکننده به مسائل مهمی مانند اصل ۴۴ و مشارکت دادن مردم در اقتصاد و امنیت سرمایهگذاری و حمایت از مدیران اقتصادی که در کانون جنگ اقتصادی قرار دارند و کاهش هزینههای جاری توسط همگان، رشد اقتصادی را تداوم داد. منظور از اقتصاد اجتماعی توجه به سیاستهای توسعه اقتصادی است که به نحوی، زیرساختهای توسعهای که این سالها پدید آمده با زندگی روزمره مردم و معیشت آنها ارتباط برقرار کند و اثر ملموس بر بهبود زندگی ایشان داشته باشد. من افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی را از سیاست خارجی و برنامههای اقتصادی مناسب، مهمتر میدانم. ما امروز شاهد تعارضهایی هستیم که جز کاستن از سرمایه اجتماعی هیچ اثر معنادار دیگری ندارند. اگر جامعه احساس کند که همگان از سر دلسوزی درصدد تقویت برنامههایی هستند که به آن رأی دادهاند، میتوان به سرمایه اجتماعی امید داشت. عبور از بحران تحریم به سرمایه اجتماعی بزرگ نیاز دارد. همگان باید دولت به مفهوم اعم را صاحب حق در مقابل زورگویان و تحریم بدانند تا به یاری آن بیایند.
پیش از این نیز نوشتهام مسأله توانستن در بالا و هماهنگی بالاییها نقش بیبدیلی در باور جامعه خواهد داشت. پیگیری سیاستهای مبتنی بر مدارای اجتماعی و حفظ حریم خصوصی مردم و احترام به نهادهای مدنی و سعی در ایجاد و گسترش ارزشهای مشترک و ایجاد جامعهای بانشاط و شاداب و امیدوار میتواند آن الزام اجتماعی را محقق کند. اکنون که راهگشایی رهبری، حجت را تمام کرده باید از امروز، گفتوگوی اجتماعی و سیاسی جامعه را نه حول مشاجره بیفایده پیرامون دوقطبی رفع تحریم و خنثی کردن تحریم، بلکه با اجماع در خصوص همبستگی این دو راهبرد و قرار گرفتن آنها در امتداد هم ادامه بدهیم و دولت را برای به ثمر نشاندن و به نتیجه رساندن هر دوی این اهداف به هم چسبیده و مشترک همراهی کنیم. رهنمودهای رهبری که همواره راهنمای عمل دولت بوده و هست، زمانی به بهترین وجه محقق میشوند که همگان خود را مخاطب آنها خوانده و بدون تفسیر به رأی، به همان صراحتی که هستند، مبنای سیاستورزی قرار گیرند. من تصور میکنم راهبرد سهپایه میتواند چتر مناسبی برای سیاستورزی در عرصه داخلی و خارجی به منظور خنثیسازی و توأمان رفع تحریمها باشد.
یار دوازدهم دشمن!
محمد رشوند در روزنامه وطن امروز نوشت:
مهمترین خبر حاشیهای پیرامون بازی امروز پرسپولیس و اولسان هیوندای کرهجنوبی در فینال لیگ قهرمانان آسیا، مربوط به پخش بازی با گزارشگری عادل فردوسیپور بود. البته نه برای شبکه ۳ و تلویزیون ایران، بلکه این بار کنفدراسیون فوتبال آسیا در یک سناریوی از پیش طراحی شده، برای اهداف خاصش، برای نخستینبار دست به یک اقدام عجیب زد تا بازی فینال لیگ قهرمانان این قاره را برای ایرانیها با صدای فردوسیپور از روی اینستاگرام پخش کند.
این خبر و این توافق قطعا پشت پردههای متعددی دارد که نباید بیتفاوت از کنارش عبور کرد. آنچه امروز بین فوتبال ما و «ایافسی» میگذرد هیچ شباهتی به یک رابطه دوستانه و محترمانه ندارد. آنها طی حکمی بسیار عجیب و باورنکردنی عیسی آلکثیر، مهمترین مهره هجومی پرسپولیس را در آستانه بازی نیمهنهایی این مسابقات به بهانهای کاملا واهی با محرومیت سنگین 6 ماهه مواجه کردند. هر چه از سوی پرسپولیس و وکلایش ادله کافی ارائه شد برای اثبات این امر که هرگز آن شادی ارتباطی به مسائل نژادپرستانه و این دست مسائل ندارد، گوش«ایافسی» بدهکار نبود و آنها همه تلاش خود را کردند با محروم کردن یک بازیکن ایرانی بگویند در راستای اهداف فیفا، گامهای موثری را در جهت مبارزه با نژادپرستی برمیدارند. این خوشرقصی کنفدراسیون فوتبال آسیا برای فیفا و رئیسش در حالی انجام شد که به هیچ عنوان آن شادی گل ارتباطی به مسائل نژادی نداشت اما تیغ «ایافسی» همیشه برابر گردن فوتبال ما تیز، بران و بیرحم بوده و هست.
نمونه دیگر این استانداردهای دوگانه، همسو شدن این ارگان ورزشی با تحریمهای ظالمانه آمریکا علیه مردم کشورمان است. اگر چه فیفا که نهاد بالادستی محسوب میشود همواره در شعارهایش از دوری جدی ورزش از سیاست حرف زده اما وقتی بحث تحریمهای آمریکا علیه مردم ایران به میان میآید، میبینیم یکی از ابزارهای کاخ سفید در زمین ورزش، همین فوتبال و AFC است.
صدا و سیما قبل از شروع این دوره لیگ قهرمانان آسیا که از اسفندماه 98 شروع شد، همه تلاش خود را کرد تا حق پخش بازیها را همانند سالهای گذشته تهیه کند اما در کمال تعجب شاهد سیاسیکاری شرکت لاگاردیه بودیم و پیرو آن AFC هم طی نامهای به فدراسیون فوتبال ایران اعلام کرد به واسطه تحریمها این شرکت نمیتواند بازیها را روی ماهواره برای ایرانیها پخش کند. اگر چه دست آخر سیما موفق شد با پخش سیگنالهای زمینی و دیجیتال، همه بازیها را برای فوتبالدوستان ایرانی با بهترین کیفیت ممکن پخش کند اما باید پذیرفت کنفدراسیون فوتبال آسیا جنگ تمامعیاری را علیه فوتبال ما آغاز کرده و از هر فرصتی برای پیشبرد اهدافش استفاده میکند. از طرف دیگر به بهانههای مضحک برای محمدحسین میثاقی ویزا صادر نشد تا تلویزیون ایران نتواند نمایندهای در بازی فینال باشگاههای آسیا داشته باشد.
آنها به واسطه ایرانیهای شاغل در دفتر مرکزی AFC از اتفاقات داخلی ما بخوبی آگاهند. از این رو در جدیدترین سناریوی خود علیه صداوسیما یک اقدام متناقض را انجام دادند. درست در روزی که خبر عدم صدور ویزا برای محمدحسین میثاقی و مهدی هاشمی (مجری و تهیهکننده فوتبال برتر) رسانهای شد، ناگهان بخش مدیای AFC با آب و تاب فراوان یک خبر خاص دیگر را رسانهای کرد. پیج فارسی این نهاد که اخیرا روی اینستاگرام راهاندازی شده و چند صد هزار فالوئر ایرانی دارد، اعلام کرد میخواهد بازی امروز را به صورت کامل از این پیچ پخش کند، آن هم با گزارشگری عادل فردوسیپور! یعنی از یک طرف به بهانه بحث تحریم ایران، صداوسیما را از بازی فینال حذف کردند و از سوی دیگر یک جایگزین جنجالی انتخاب کردند؛ یک اقدام سیاسی با یک مهره جنجالی سیاسی.
AFC برخلاف کاری که با میثاقی و هاشمی کرد، خیلی سریع کارهای مربوط به صدور ویزا، تهیه بلیت و اقامت فردوسیپور را که از قضا کارمند رسمی همین صداوسیما است که به زعم خودشان تحریم است و حق پخش بازیها را ندارد، انجام داد.
در کنکاش اینکه چرا AFC این عمل را انجام داد به ۲ جواب میرسیم؛ اول اینکه افکار عمومی را متوجه صفحه اینستاگرام خود به زبان فارسی میکند و این موضوع در بحث تبلیغات بسیار حائز اهمیت است و از سوی دیگر جنگ نرم خود با صداوسیما را به گونهای معنادار پیش میبرد.
اینکه هواداران فوتبال به واسطه تاخیر چند دقیقهای اینستاگرام و همچنین پایین بودن کیفیت پخش این شبکه اجتماعی نسبت به شبکه۳ اچدی، اکثرا ترجیح میدهند بازی را زنده از تلویزیون با ابعاد بزرگتر دنبال کنند، قابل کتمان نیست اما سوال جدی و اساسی این است: چرا باید عادل فردوسیپور، کارمند رسمی صداوسیما در این نبرد رودررو و حالا عیان شده، به سوی جبهه مخالف برود؟ اگر صداوسیما اجازه گزارش بازیهای فوتبال به فردوسیپور را نمیداد، شاید او به عنوان یک شخص حقیقی حق داشت بخواهد صدایش را به گوش مخاطبانش ولو با گزارش در پیج اینستاگرام برساند اما وقتی مدیر شبکه ۳ صریحا عنوان میکند ما هیچ مخالفتی با گزارش وی نداریم و حتی این پیشنهاد را دادیم و او قبول نکرد، یعنی تعمدی در این لجبازیها وجود دارد.
نکته جالب اینکه فردوسیپور پنجشنبه شب در همان شبکه ورزش که زیرمجموعه شبکه ۳ است، دور جدید برنامه فوتبال 120 را آغاز کرد و در چند آیتم مثل مارادونا، با صدای خودش نریشن 10 دقیقهای اجرا کرد اما همان کارمند رسمی با پشت کردن به سازمان متبوعش که با تحریم AFC مواجه شد، حاضر میشود برای بالا بردن فالوئرهای پیج فارسی AFC بازی را برای آنها گزارش کند.
در این بین سپر رسانهای بسیار قوی متشکل از دوستان با نفوذ فردوسیپور در رسانههای متعدد داخلی، بیشترین تبلیغ و حمایت را در این راستا از او میکنند و در جبهه دیگر، ایرانیهای تاثیرگذار در اتاق تصمیمگیری بخش مدیای کنفدراسیون فوتبال آسیا هستند که مقدمات این کار را برای دوست داخلیشان فراهم میکنند.
اهالی فوتبال و آنهایی که شناخت نزدیکتری از روابط دارند بخوبی میدانند چه افرادی پشت این داستان هستند و چه اهدافی در پس این ماجرا وجود دارد اما اینکه عادل فردوسیپور پنجشنبهشب در شبکه ورزش خودمان برنامه میسازد و ظهر شنبه با همان نهادی که بیشترین ضربه را به پرسپولیس بابت محرومیت عجیب آلکثیر زد و حالا با تحریم صداوسیما، قطعه دیگری از پازل سعودی و بحرین علیه فوتبال ایران را رونمایی کرده، فالوده اینستاگرامی میخورد، غیرقابل پذیرش است.
ایافسی در پروژههای ضد ایرانی خود که اخیرا بابت قصاص یک قاتل، دم خروسش بیرون زد، به سرکردگی علی بنحسین، رئیس اردنی فدراسیون فوتبال غرب آسیا که دغدغه ریاست بر فیفا هم دارد، خیلی پیشتر از اینها جنگش را با فوتبال ما آغاز کرده است. از همراهی آنها با تحریمهای آمریکا و تعمیمش به ورزش و فوتبال گرفته تا کور کردن سیگنال پخش ماهوارهای بازیها برای ایرانیها در نقاط مختلف جهان و دست آخر احکام تند و بیسابقهای مثل محرومیت مهمترین مهره هجومی نماینده ایران در نیمه نهایی لیگ قهرمانان آسیا همه و همه نشانههایی واضح و تابلودار است از مواجهه تمامقد با ورزش ایران.
شاید اگر بحث اسپانسرها و روتین بودن تاریخ فینال لیگ قهرمانان آسیا مطرح نبود، ناباورانه حتی شاهد پیروزی النصر سعودی در دعوای بیسر و تهش با پرسپولیس هم بودیم. صحبت نگاه بدبینانه و بحث توهم توطئه AFC علیه فوتبال ایران نیست، بلکه کنار هم قرار دادن اتفاقات نشان میدهد آنها چگونه یک برنامه از پیش تعیین شده با ساپورت سعودی، امارات و بحرین را علیه فوتبال ایران شروع کردند و متاسفانه در آخرین پازل این اقدامات، شاهد ۲ اقدام متناقض هستیم؛ از حضور ۲ کارمند صداوسیما برای پوشش بهتر مهمترین دیدار باشگاهی قاره جلوگیری میشود و حتی اجازه صدور ویزا برای آنها را نمیدهد اما از سوی دیگر با کمک عناصر داخلی شاهد پهن کردن فرش قرمز برای دیگر کارمند همان صداوسیما هستیم. اینکه کنفدراسیون فوتبال آسیا میخواهد برای بالا بردن فالوئر خود به هر لطایفالحیلی، از دوگانه «فردوسیپور- شبکه ۳» بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی کند یک درد است و آنکه کارمند صداوسیما به جبهه دشمن میرود، صد درد دیگر.
پرسپولیس: پایان انتظار؟
حمیدرضا صدر در روزنامه آرمان ملی نوشت:
در خانه را باز کنید. گلدانها را بیرون آورید. باغچه را آب دهید. میگویند عروسی به کوچهتان آمده. صدای ساز بلند شده. فریاد طرفداران به گوش میرسد. رسیدن پرسپولیس بدین قله بهخودیخود فرخنده بوده و چنین رقابتی با باشگاههای میلیونر عربی و شرقی در سال جیبهای خالی، غیرمنتظره. آنهم با تیمی تازه برپا شده در دستان یک مربی ایرانی در تب ورود مربیان فرنگی. پرسپولیس سرانجام در آستانه رسیدن به بام آسیا قرار گرفته است.
این «مرد آرام»، یحیی گلمحمدی، در آستانه دری ایستاده که برای خیلیها باز نشد؛ نه راجرز، نه پروین، نه دنیزلی، نه قطبی و نه ایوانکوویچ. ستارهها آمدند و دلها را گرم کردند، ولی رفتند و ویترین سرخها از جام قهرمانی آسیا از دههای به دهه دیگر خالی ماند. از دوران همایون بهزادی به عصر علی کریمی و علی دایی رسیدیم و سرانجام به نسل مهدی طارمی ولی دستها خالی ماندند. حالا پسرهای سرخ میخواهند تاریخ را ورق بزنند. تا طعم تلخ نبرد با کاشیما در فینال 2018 را به فراموشی بسپارند.
در رویارویی با اولسان کرهای در قطر، در میدان الجنوب که آوردگاه دیدارهای جام جهانی خواهد بود. پیروزی برابر اولسان تاریخی خواهد بود، اولسان بیشکست با رکورد پنج پیروزی و یک تساوی طی شش دیدار، با زدن چهارده گل و دریافت فقط یک گل... اولسان را با پاسهای متوالیاش در زمین خود میشناسند. رکورد بیشترین تعداد پاس تا فینال به آنها تعلق دارد، با 5018 پاس. پرسپولیسیها 4589 بار توپ را بین خود ردوبدل کردهاند. پرسپولیس تا این مرحله فقط دوازده گل زده و خط حمله اولسان با جونیور نگرایهو و بیورن یانسن طی نه دیدار آسیایی رکورد عجیب بیستویک گل را ثبت کرده که یعنی حامد لک شب پر تبوتابی را سپری خواهد کرد.
اولسان هم تک مهاجم بازی کرده و هم دو مهاجم ولی مهاجمان اولسان سالمند است. بیشترین تعداد شوت به نگرایهو برزیلی بالای سی سال تعلق دارد. مارسون بیستونهساله نروژی پنج گل زده و کاپیتان کی کیهو هو هم با بیش از هشتاد بازی ملی سیوپنجساله است. پرسپولیس با محرومیت سه بازیکن روبهرو است، سه محرومیت آماتوری و قابل جلوگیری. غیبت وحید امیری (دریافت کارت زرد در دقیقه باورنکردنی 93) احسان پهلوان (اخراج برابر النصر) و سرانجام عیسی آلکثیر (محرومیت ششماهه با اتهام حرکات نژادپرستانه) بله خشم یحیی را میفهمیم.
آژانس و پازل جدید فشار بر ایران
حامد رحیم پور در روزنامه خراسان نوشت:
حق داریم که احساس کنیم به ما خیانت شده است.پس از این که تروئیکای اروپایی در مواضعی مختلف خواستار توسعه برجام کنونی و توافقی جامعتر پس از گنجاندن برنامه موشکی و سیاست منطقهای ایران در آن شدند، آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز به این جمع پیوسته و به صراحت خواستار توافقی تازه شده است. رافائل گروسی، رئیس سازمان بینالمللی انرژی اتمی گفت:« احیای برجام، نیاز به انعقاد توافق جدیدی در زمان جو بایدن، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده دارد تا مشخص شود چگونه باید بر نقض عهد ایران غلبه کرد».سخنانی که نشان میدهد گویا قرار است آژانس هم در پازل فشاری که به خصوص بعد از قطعی شدن انتخاب جو بایدن برای ریاست جمهوری آمریکا با موضع گیری های اروپایی ها برای توسعه برجام و صدور بیانیه های پرتکرار آن ها درباره نقض حقوق بشر در ایران -که مدتی خبری از آن نبود - آغاز شده نقشی ایفا کند.
این در حالی است که آژانس بینالمللی انرژی اتمی صرفا نقش گزارش دهنده را دارد و قضاوت درباره نحوه برخورد با اقدامهای برجامی ایران با بازماندگان در توافق است اما از لحاظ فنی نظر به حیطه کاری آژانس پر واضح است که منظور گروسی، توافقی تازه درباره برنامه هستهای ایران است؛ به این معنا که آژانس هم دیگر بقای برجام را حتی در صورت عدول ایران از پنج گام هستهای خود برای حل و فصل پرونده هستهای ممکن نمیداند.سخنان یک طرفه مدیر کل آژانس در حالی است که ایران پنج سال است بازرسی ها، محدودیت ها و تعلیق های هسته ای بسیار فراتر از معاهده NPT را داوطلبانه به اجرا گذاشته است.جالب این جاست که بیش از 20 درصد کل بازرسیهای آژانس فقط مربوط به کشور ایران است. به عبارتی ایران در اجازه دادن به آژانس برای بازرسی از برنامه هستهای خود، در جهان رکورد زده است. اما باز با وجود این همچنان این نهاد فنی تحت فشار سیاسی، از موضع طلبکارانه با ایران تعامل کرده وبا وجود نقض تمام تعهدات غرب، ایران را متهم می کند!از سوی دیگر، سخنان اخیر وندی شرمن که گفته است برجام باید مبنایی برای مذاکره درباره نقش منطقه ای و برنامه موشکی ایران باشد دقیقا رویکردی است که از سوی بایدن وتیم او دنبال می شود و با نگاهی به مواضع وزیرخارجه آلمان و فرانسه می توان متوجه شد آن ها نیز با آمریکایی ها در خصوص تمدید برخی بندهای برجام از جمله بند مربوط به غروب هسته ای، پایان دادن به برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران هم سو هستند.
از این رو، به نظر میرسد با توجه به اقدامات ایران، پایان یافتن برخی محدودیتها و نزدیک بودن پایان برخی دیگر، توافق مد نظر گروسی نیز احتمالا چیزی است که اولا محدودیتهای پایان یافته مثل لغو تحریم تسلیحاتی دوباره احیا شود و ثانیا بقیه محدودیتها نیز تمدید شود و ثالثا قید و بندهای دیگری اعمال شود که ایران نتواند در آینده با شکستن آنها فعالیتها و تحقیق و توسعه هستهای را به این آسانی از سرگیرد و رابعا کمیت اورانیوم غنی شده پس از لغو محدودیت تولید آن و مسائل دیگری چون تحقیق و توسعه سانتریفیوژها را شامل شود.چرا که اگر درخواست گروسی معطوف به بازگشت ایران به تعهداتش در برجام فعلی بود امکان آن همان طور که بارها مسئولان کشورمان اذعان کرده اند کار چندان دشواری نیست و زمان چندانی نیز نخواهد برد.در واقع، آن روی دیگر سخنان گروسی این است که توسعه برجام و توافقِ جامع مورد انتظار آمریکا و اروپا صرفا نباید معطوف به برنامه موشکی و سیاست منطقهای و ضمیمه آنها به برجام با این شکل کنونی شود، بلکه باید متضمن توافقی تازه درباره برنامه هستهای ایران نیز باشد.این در حالی است که آن چه سبب شده تهران به بخشی از تعهدات خود در برجام عمل نکند خروج آمریکا از برجام و در پیش گرفتن سیاست فشار حداکثری و همراهی سه کشور اروپایی با آمریکا و پایبند نبودن آن ها به تعهداتشان بوده است.تعهداتی که البته همان طور که ذکر شد بازگشت به آن و اجرایش بسیار فوری وامکان پذیر است.
بنابراین آن طرفی که باید ابتدا به تعهدات خود در برجام بازگردد آمریکا و اروپا هستند نه جمهوری اسلامی ایران.آن چه مسلم است این که مقاومت مسئولان و مردم ایران در برابر زیادهخواهی دولت ترامپ و سیاست فشار حداکثری وی آشکار کرده است که اگر با نزدیک شدن به پایان دولت ترامپ نشانههایی در زمینه بازگشت آمریکا به برجام و لغو تحریمها آشکار شده، اولا طرف غربی نیز باید ضمن تن دادن به تعهدات برجامی ، مطالبات خود از تهران را محدود به تعهدات ایران در برجام کند نه بیشتر وثانیا طرف غربی بداند مذاکره درباره برجام پلاس نیز آرزوی محال ودست نیافتنی برای آن ها می ماند.البته خود غربی ها نیز به خوبی میدانند که کارنامه عملکرد آنها پیرامون برجام از یک سو و اقدام تروریستی علیه شهید فخریزاده در روزهای اخیر نیز از سوی دیگر، موضوع برجام و مذاکرات احتمالی را در مسیر سخت و پیچیدهای قرار داده است، چنان که جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز گفت: «وظیفه من [بهعنوان هماهنگکننده برجام] این است که برجام را زنده نگه دارم. این توافق به خواب زمستانی رفته اما هنوز نمرده است اما حالا باید دید که نظر ایرانیها چیست؛ زیرا آنها اکنون حق دارند که فکر کنند به آنها خیانت شده است».
کلاهبرداری سیاسی با مغلطه نظامیان و انتخابات
عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:
چند ماهی است رسانههای غرب و طیفی از اصلاحطلبان نسبت به حضور نظامیان در عرصه انتخابات ریاستجمهوری هشدار میدهند و آن را خطرناک میدانند. نگارنده نه درصدد حمایت از حضور نظامیان است نه حضور غیرنظامیان، اما هدف از نگارش این وجیزه استدلال در جهت روشن شدن نوعی کلاهبرداری سیاسی و حقهبازی پنهان است.
تبلیغ حضور نظامیان در انتخابات همانقدر گمراهکننده است که واگذاری خزر به روسیه یا کیش به چین گمراهکننده است. چرا؟ مگر نظامیان میتوانند با هویت خود وارد انتخابات شوند؟ مگر کسی میتواند بدون تشریفات قانونی کاندیدا شود؟ اگر در محفلی خصوصی از هشداردهندگان بپرسید آیا نظامیان میتوانند وارد انتخابات شوند؟ حتماً خواهند گفت بله، اگر لباس از تن درآورند و خود را در معرض انتخاب ملت قرار دهند، مانعی ندارد. حال سؤال این است که مگر راه دیگری برای ورود یک نظامی به انتخابات وجود دارد؟ حرکت اعتراضی-روشنفکری- اصلاحطلبی از مدل برخورد با صداوسیما برای نظامیان استفاده میکنند. از یک طرف سالها میگویند صداوسیما مخاطب ندارد و در عین حال اگر برنامهای پخش شود که نمیپسندند فریاد برمی آورند که صداوسیما به کجا میرود؟ اینجا میگویند مردم به نظامیان رأی نمیدهند و از سوی دیگر احساس خطر میکنند و سازوکار حقوقی ورود نظامیان به انتخابات را نیز مخفی میکنند. بدون تردید منظور آنان از نظامیان سپاهیان است، چه سپاهیانی که قبلاً در سپاه بودهاند و چه آنان که بخواهند اکنون استعفا دهند و وارد انتخابات شوند. خوشبختانه هردو طیف از نسل اول سپاه هستند. درست است که به جهت حقوقی نظامیاند، اما از جهت رفتار و منش کمتر کسی سپاهیان را نظامی به معنی عرفی آن میداند. امام به آنان «نظامیان» نمیگفت. براساس آنچه از امام بهصورت مکتوب مانده است، به سپاهیان میگفت، شما «سالک و موحد»، «مجاهد فیسبیلالله»، «پرچمداران عزت مسلمین»، «سپر حوادث کشور»، «همسنگر شهیدان»، «پیشکسوتان جهاد و شهادت» و... هستید، اما اطلاق نظامیان و احساس خطر از حضور آنان دو منشأ دارد؛ اول کینه از سپاه به خاطر ناکامسازی بسیاری از فتنههای براندازانه و دوم عدم اعتماد به سازوکار حقوقی انتخابات که در سال ۸۸ به واضحترین وجه آن را ثابت کردهاند. البته سپاهیان و نظامیانی نیز بودهاند که اکنون بسیار شیک لباس اصلاحطلبی پوشیده و اگر بخواهند وارد عرصه شوند، هرگز آن هویت مورد بازخوانی قرار نخواهد گرفت. مثلاً آقایان مبلّغ و اصغرزاده سپاهی نبودند؟ آیا اصغرزاده بعد از فتح لانه جاسوسی به فرماندهی سپاه قزوین منصوب نشد؟ اما اکنون چنان مشی میکنند که گویی نظامیگری امری زشت و نکوهیده است و امثال روحانی نیز کسانی را که ۸۰، ۹۰ ماه به فرمان امام جنگیده بودند، با واژه «سرهنگ» بازنمایی میکرد که گویی یک جنایتکار و هیتلرصفت رقیب وی است. این در حالی است که خود برای نظامیگری مدال فتح گرفته است. اگر سالها تبلیغ کردهاید که نظامیان رأی نمیآورند، خب بگذارید بازهم رأی نیاورند و ساز و کار حقوقی انتخابات را کنکاش کنید که آیا طبق قانون حضورشان در انتخابات امکانپذیر است یا خیر؟ اصولاً چرا به قانون انتخابات درباره کسانی که با هویت نظامی میخواهند وارد انتخابات شوند توجه نمیشود؟ چون حرفی برای گفتن نمیماند. منتقدان و مغرضان مبتنی بر کلیشههای کلاسیک غربی، دموکراسی و نظامیگری را متعارض میدانند و دموکراسی را رادیکالتر از سرزمین مادری آن مطالبه میکنند. جان مککین، رقیب اوباما و پدرش نظامی بودند، وزیرخارجه کلینتون هم نظامی بود، اما کسی در مهد دموکراسی مدنظر شما احساس خطر نکرد. سخت معتقدم هشداردهندگان به حضور نظامیان با نظامی به ماهو نظامی مشکل ندارند، با سپاهیان مشکل دارند که با وارونهسازی نیت نفاقآلود خود آن را پنهان میکنند. برای روشن شدن کینه پنهان غرضورزان از یکی از فرمایشهای امام وام میگیرم. در سال ۱۳۶۷ و در سالگرد حج خونین ۱۳۶۶ که آلسعود و اذنابشان علت آن حادثه تلخ را حضور نظامیان در حج دانسته بودند، امام به میدان آمد و فرمود: «زائرانی را که به عشق زیارت مرقد پیامبر و حرم امن الهی به حجاز رفتهاند به لشکرکشی و تشکل برای تصرف کعبه و آتش زدن حرم خدا و تخریب مدینه پیامبر متهم مینمایند و دلیل و مدرک این کار را حضور پاسداران و نظامیان و مسئولین در حج ذکر کردند. آری در منطق آلسعود، نظامی و پاسدار کشور اسلامی باید با حج بیگانه باشد. آنان را چه به حج، آنان باید به فرنگ بروند».
حال میگویند پاسداران را چه به اینکه خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند؟ آنان باید در پادگان و سر مرز باشند، باید در مرز پاکستان و کردستان و عمق جهان اسلام کشته شوند تا ما به آنها نگوییم «سرهنگ» اگر امنیت حضور ما در قدرت را فراهم کنند، آنوقت شاید آنان را بهعنوان بخشی از ملت به رسمیت بشناسیم.
کسانی که در دوران تحریم عرصه عمرانی کشور را با سیلی به صورت خود سرخ نگه داشتند و سنگر تلاش را رها نکردند و از بنزین و گازوئیل و پالایشگاه خودکفایمان کردند، در مدل دموکراسی غربی راهی به انتخابات ندارند، چون از فردای انتخابات تانک و توپ را در میدانهای اصلی شهر و پارکینگ ریاستجمهوری مستقر میکنند! از مدعیان دموکراسی که سالها عمل شورای نگهبان را توهینی به شعور و انتخاب مردم معرفی میکنند باید پرسید مگر نه آن است که براساس چارچوب فکری شما هر کس مورد اقبال مردم قرار گیرد فصلالخطاب است و مگر نمیگویید مردم رشید هستند و قیم نمیخواهند. حال فرض کنید مردم نظامیان را انتخاب کردند؟ شما از چه ناراحتید و از چه جایگاهی سخن میگویید؟ خوب است قدری برای رفع تعارضات و اغتشاشات ذهنی خود وقت بگذارید. تاکنون بین تخریب این جماعت _ چه تخریب فردی و چه نهادی و سازمانی_ و تحریمهای امریکا همبستگی کاملی وجود دارد و ممکن است با همین همگرایی با انتخابات ما مواجهه و آن را عملی تشریفاتی قلمداد کنند.
نکتهای که باید همه از خود بپرسند این است که چرا افرادی که در تراز انتخابات ریاستجمهوری شناخته میشوند، عمدتاً در دل سپاه رشد و نمو یافتهاند؟ آیا مدیرپروری زمین حاصلخیز سپاه نباید برای مدعیان ایران _ نه حتی اسلام_ افتخارآفرین باشد؟ اگر حاج قاسم امروز زنده بود و میخواست وارد عرصه انتخابات شود تهدید بود؟ آیا او یک نظامی بود؟ آیا همگان او را عارف، سالک، دیپلمات، سیاستمدار، استراتژیست و جامعالاطراف نمیدانند؟ اگر وارد انتخابات میشد، سرهنگی مقابل یک روشنفکر غربرفته محسوب میشد؟ با مخفی کردن قانون انتخابات که به نظامیان اجازه ورود به عرصه را میدهد به کلاهبرداری سیاسی مشغول شدهاید و بدا به حال شما. برای اثبات خویش الزام خود به سیاستهای کلی نظام و اندیشه امام را ثابت کنید، این سنت الهی است که هیچکس با نفی دیگران نه به بلوغ میرسد و نه دیده میشود. اگر به این باور دارید که حقوقدانهای امروزی، دیروز در لباس سرهنگ مدال فتح و نصر گرفتهاند، اجازه دهید همانگونه که افرادی از واشنگتن، پاریس، لندن، نیاوران، اقدسیه، کامرانیه و دیباجی و... اجازه دارند خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند، افرادی نیز از شلمچه، فکه، چزابه، و طلائیه نیز در کنار آنان باشند. قضاوت هم با مردم است.