image-20210503021222-1.jpeg

خیلی ناراحت شدم. وقتی پرسیدم چه کسی خبر داشته که آقا خادم امروز پرواز دارد؟ همه انکار کردند اما به نظرم همه‌شان می‌دانستند. چون خانواده‌اش راضی شده بودند، ‌به آن‌ها خبر می داد که می‌خواهد برود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - گذشت از مال و منال دنیا یک طرف و گذشت از سه دختر که یکی خانم‌تر از آن یکی است، طرف دیگر... خادم‌حسین جعفری در مرز چهل سالگی، کسی نبود که بخواهد با شور جوانی و بدون بررسی، ‌تن به خطرهای جهاد در میدان سوریه بدهد. آخرین تصاویر قبل از شهادتش را که دیدیم، حس و حال معنوی صورتش، همه ابهام‌ها را رفع کرد اما برایمان مهم بود روایت او را از زبان همسر و فرزندانش بشنویم. بیشتر حرف‌ها را خانم احمدی برایمان گفت و دختر ارشد شهید (سمیرا خانم) هم آخرهای گفتگو به ما پیوست تا از دلتنگی‌هایش بگوید. آخر کار هم مهمان شدیم به یک غذای سنتی و محلی افغانستان که طعمی عجیب و به‌یادماندنی داشت.

بخش اول گفتگو را نیز بخوانید:

کشاورز پولدار چگونه مدافع حرم شد؟ + ‌عکس

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش دوم از گفتگوی ما با خانواده این شهید فاطمیون است که در گل‌تپه، جایی نرسیده به ورامین و در اواسط کوچه قمر بنی‌هاشم(علیه السلام) به سئوالات ما پاسخ دادند.

همسر شهید: ... دختربچه‌ها خیلی وابسته بودند و بی‌قراری می کردند. به همین خاطر بی‌خبر رفت سوریه! بعد از یک هفته رسید سوریه و از آنجا تلفن کرد. خیلی از دستش ناراحت بودم.

**:‌ چه برخوردی با ایشان کردید؟

همسر شهید: گفتم: من که راضی نیست و اصلا کار خوبی نکردی!

شگردهای یک مدافع حرم برای فرار از خانه! +‌ عکس
سمیرا، سارینا و ستایش، دختران شهید خادم‌حسین جعفری

**:‌ الان یک تناقض در ذهن من شکل گرفت. تقریبا یک سالی که به افغانستان رفته بودند صبوری کردید در حالی که دلیل خاصی نداشت اما...

همسر شهید: افغانستان هم که رفته بود، هر هفته می رفتم امامزاده جعفر(ع) پیشوا و چیزی نذر می کردم که خدا محافظش باشد. افغانستان هم امنیت بالایی نداشت و مدام نگران بودم که اتفاقی پیش نیاید و با انتحاری‌ها برخورد نکند. کلی با استرس آن یک سال را گذراندم. تازه آمده بود و با خودم می گفتم شکر خدا که تمام شد. تازه می خواستم نفسی بکشم که دوباره بحث سوریه پیش آمد. تقریبا یک ماه بیشتر فاصله نیفتاد که رفت سوریه. ناراحتی و استرس‌های زیادی پیش آمد. خانواده من هم خیلی انتقاد می کردند و می گفتند چرا آقاخادم بعد از آن سفر، باز هم رفته سوریه. انتظار داشتند لااقل یک سال پیش ما بماند و من را در بزرگ‌کردن بچه‌ها کمک کند. می گفتند وقتی تو راضی نبودی، نباید می رفت. حداقل دو سه ماه صبر می کرد، شرایط بهتر می شد و بعد می رفت.

من خیلی ناراحت بودم و خانواده آقاخادم هم با من همکاری نمی کردند. فقط در همین حد می گفتند که متاسفیم که رفته!

**:‌ منظورتان از همکاری چیست؟ مثلا فشار بیاورند برای برگشت از سوریه؟

همسر شهید: بله، یا این که وقتی می دیدند من دست‌تنها بودم و دختر کوچکم مریض‌احوال بود،‌ هوای من را هم نگه‌می‌داشتند. من دخترم را به بیمارستان مفید می بردم. ساعت سه نیمه شب حرکت می کردم و می رفتم بیمارستان تا نوبت بگیرم تا ساعت ۱۲ شب فردا، ‌نوبتم برسد! صف خیلی طولانی‌ای داشت. یکی از دخترانم مریض بود اما مجبور بودم دو دختر دیگرم را هم با خودم ببرم. کسی نبود که بچه‌ها را پیشش بگذارم. از یک سو هم برای کار خیاطی، ‌صاحب کار، سفارش‌هایش را می خواست و می گفت باید کارهای من را هم برسانی.

**:‌ از خانواده خودتان هم کسی نبود تا بچه‌ها را نگه‌دارد؟

همسر شهید: بودند اما نمی توانستم همیشه به آن‌ها رو بیندازم. خجالت می کشیدم. مثلا خرید بیرونم را مادرم انجام می داد. از خانواده شوهرم انتظار داشتم حداقل تا بیمارستان بیایند و کمی کمکم کنند. ولی می گفتند ما گرفتاریم.

**:‌ از خود تهران هم رفتن به بیمارستان مفید، سخت است؛ چه برسد به ورامین و پیشوا...

همسر شهید: می رفتم یمارستان و فردایش ساعت ۱۲ شب نوبت من می‌شد...

شگردهای یک مدافع حرم برای فرار از خانه! +‌ عکس
تصویری که سمیراخانم با ترکیب عکس‌های پدرش ساخته است

**:‌ در این فاصله چه می کردید؟

همسر شهید: توی بیمارستان می نشستم تا نوبتم بشود. آنهایی که برای نوبت از شهرستان می آمدند، شب را آنجا می‌خوابیدند  ولی من توانایی ماندن و خوابیدن در آنجا را نداشتم.

**:‌ یادم هست عده‌ای در پیاده‌رو کنار بیمارستان چادر می زدند که خبرهایش خیلی پیچید و انتقاداتی هم شد...

همسر شهید: من خیلی اذیت می شدم و مجبور بودم سه دخترم را همراهم ببرم. زمان هم طوری نبود که نوبت بگیرم و برگردم خانه و بعدش دوباره به بیمارستان بروم. الان ممکن است پولی نباشد اما آن زمان، ۷۰۰۰۰ تومان کرایه آژانس می‌دادم برای رفتن به آنجا! آن وقت در روستای حبیب‌آباد پیشوا بودیم. توی روستا آژانس نداشت و با یکی از همسایگان هماهنگ می کردم که شوهرش ما را ساعت سه صبح به بیمارستان ببرد. آژانس بود اما کم بودند و شب‌ها به این مسیر دور نمی‌رفتند. خیلی اذیت می شدم.

**:‌ از بیمارستان چطوری برمی گشتید؟

همسر شهید: برای برگشت، ساعت ۱۲ شب که می‌شد، عزا می‌گرفتم چطور به خانه برگردم! آنقدر التماس می کردم تا یک ماشین راضی بشود به رفتن. هیچ راننده‌ای سمت ورامین و پیشوا نمی‌رفت. همه می‌گفتند خطرناک است. ساعت سه و چهار بعد از ظهر به برادرم زنگ می‌زدم و می گفتم که من ساعت ۱۲ شب کارم تمام می شود. شما بیا شهرری دنبالم. آن بنده خدا هم می آمد شهرری و من هم تا آنجا می رفتم. گاهی هم زنگ می زدم به شوهرخواهرم تا کمی از مسیر را به دنبالم بیاید.

شاید برای کسی که مردِ همراه داشته باشد، کار سختی نباشد ولی برای من واقعا خیلی دشوار بود. به همین خاطر راضی نمی‌شدم آقاخادم برود سوریه اما انگار حضرت زینب انتخابش را کرده بود. آقاخادم با این که خیلی مهربان بود، در دلش افتاده بود که هر طور شده به سوریه برود. بچه‌هایش را خیلی دوست داشت. مثلا وقتی مسافرت یا مهمانی بود، امکان نداشت بدون دخترانش جایی بماند. می گفت اگر دخترانم کنارم باشند، شب می مانم و الا نه. به بچه‌هایش خیلی وابسته بود اما نمی‌دانم چطور شد که هر چه موضوع بچه‌ها را گفتم فایده نداشت. حتی به بچه‌ها گفتم گریه کنند تا پدرشان نرود اما باز هم از این قضیه چشم‌پوشی می‌کرد. به بچه‌ها می گفت باشد، نمی‌روم... اما کار خودش را می کرد.

شگردهای یک مدافع حرم برای فرار از خانه! +‌ عکس
شهید خادم‌حسین جعفری در جوانی

**:‌ بار اول که رفتند، چند روز سوریه بودند؟

همسر شهید: حدودا دو ماه و چند روز آنجا بودند. من هم با توپ پُر آماده استقبال بودم! خانواده‌شان هم یک گوسفند قربانی کردند برای شکرگزاریِ سلامتِ آقاخادم.

**:‌ حال جسمی و روحی‌شان خوب بود؟

همسر شهید: بله، خیلی خوب بودند... به آقا خادم گفتم: ‌ما که راضی نبودیم، چرا رفتی؟... گفت: تو نمی‌دانی اولین جایی که رفتیم، حرم حضرت زینب بود. من به جای شما زیارت کردم و نماز خواندم. حرم حضرت رقیه هم رفتم و نیت کردم که شما من را ببخشی و اتفاقی نیفتد. خیلی نگرانتان بودم.

خلاصه سری اول اینطوری گذشت وگفت دیگر نمی‌روم. ۲۰ روز اینجا بود. دوباره دوستانش مدام پیامک می زدند که ما فلان روز می رویم، ‌شما کی می‌آیید؟ دل توی دلش نبود. می گفت:‌ اگر نرفته بودم،‌ می توانستم تحمل کنم اما الان که یک بار رفته‌ام، اصلا حرف نرفتن را نزن چون تحمل ندارم!

/کسانی که یک بار می روند، ‌دیگر پاگیر می‌شوند...

همسر شهید: می گفت وقتی که من از خانه حرکت می کنم، ‌به عشق این می روم که یک بار دیگر به زیارت حرم حضرت زینب بروم. سوار هواپیما که می شوم و به سمت سوریه می روم، انگار صبری در دل من می‌اندازد که اصلا نگران شما و بچه‌ها نیستم.

من می گفتم این کارَت بی‌رحمی است که بچه‌هایت را می گذاری و می روی! خیلی دلیل برایش می‌آوردم و حرف می زدم ولی می گفت:‌نه،‌ داری زود قضاوت می کنی. مثلا محرم و صفر در هیئت‌ها این همه گریه می‌کنید و نذر و نیاز می‌کنید و می‌گویید فدای غریبی حضرت زینب بشوم، ‌فدای سختی‌هایی که بی‌بی کشیده بشوم. شما چقدر آنجا گریه می کنید؟ ‌الان وقتش است که ببینید این حرف‌ها را از ته دلتان گفته‌اید یا نه؟... می‌گفتم: ‌از صمیم قلبم گفته‌ام ولی شرایط من را هم باید درک کنی.

اصلا این حرف‌ها را قبول نمی کرد. سه باری که رفت، پنهانی رفت.

**:‌ بالاخره ساک و وسائل با خودشان نمی‌بردند؟

همسر شهید: اصلا هیچ وسیله‌ای همراهش نمی‌برد. از خانه با گوشی تلفنش،‌ سوار موتور می شد و می رفت. حتی دریغ از یک دست لباس. همین که از اینجا می رفت، ‌می گفت دوستانم می خواهند بروند و می روم تا با آنها خداحافظی کنم.

**:‌ همان شب اول وقتی تلفنشان را جواب نمی دادند، ‌موجب نگرانی‌تان نمی‌شد؟

همسر شهید: بله، ‌همین که از خانه بیرون می رفت، تا وقتی در ایران بود،‌ تلفنش جواب می داد. مثلا ساعت ۱۱ زنگ می زد و می گفت می‌شود من امشب نیایم؟ می‌گفتم: ‌می‌دانم داری می‌روی سوریه! می گفت: نه نمی روم.

ساعت ۱۱ تلفنش را خاموش می‌کرد. فردایش زنگ می زد و می گفت ما دیشب در پادگان بودیم و منتظریم تا نیروها جمع بشوند و حرکت کنیم. پای پرواز تماس می گرفت. یک سری پروازش را لغو کردم. کسی که اعزامش را ردیف کرده بود به نام آقای سید هاشم حسینی را پیدا کردم و آنقدر با گریه التماسش کردم و به منزلش رفتم و گفتم من خیلی اذیت می شوم و خواهش می کنم همسر من را برگردانید؛ که پروازش را کنسل کرد.

آقای حسینی اولش گفت: خواهر! نمی‌شود. اصلا دست ما نیست. خودش با میل خودش رفته و نیت کرده و کسی او را با زور نبرده!

من هم گفتم:‌ دو سری رفته و این، سری سوم است. من اصلا راضی نیستم برود. من همانجا بودم که جلوی خودم زنگ زد و پروازش را لغو کرد. یکشنبه بود.

**:‌ وقتی متوجه لغوشدن اعزامشان شدند، چه عکس‌العملی داشتند؟

همسر شهید: آن شب اصلا خانه نیامد. یکشنبه بود که پروازش را لغو کردند. تماس گرفتند و گفتند: همسر شما پروازشان لغو شده و ان شا الله تا صبح فردا می‌آیند منزل... خیلی خوشحال شدم. دیگر از خوشحالی نمی توانستم کاری کنم. با خودم می گفتم این یک باری که نتوانست برود، ان شا الله دیگر نمی رود.

**:‌ شکر خدا تلاش‌هایشان به نتیجه رسید.

همسر شهید: با خودم گفتم این بار که نگذاشتم برود،‌ دیگر حرف رفتن را نمی زند. شب، باز هم تماس گرفتم و دیدم گوشی‌اش خاموش است. گفتم حتما کنسل‌شدن پروازش حقیقت نداشته. فردایش به من زنگ زد که پرواز من را لغو کردی و من خیلی ناراحت شدم. نباید در کار من دخالت می‌کردی! من دو سه شب با دوستانم در پادگان می‌مانم، ‌اگر شد پنجشنبه یا جمعه برمی گردم؛ البته تلاشم را می کنم که بروم...

از این حرفش خیلی ناراحت شدم. همان سه‌شنبه با پرواز بعدی رفت و اصلا خانه نیامد. یعنی یکشنبه پروازش را لغو کردم؛ دوشنبه خانه نیامد و سه‌شنبه با پرواز بعدی و با دوستانش به سوریه رفت.

**:‌ در آن تماس تلفنی به همان آرامی با شما صحبت کردند؟

همسر شهید: خیلی آرام بود. کل برادرانش هم همینطورند. شش برادر دارد که همه‌شان اخلاق خوب و خونسرد و مهربانی دارند. گوشی را از من گرفت و با بچه‌ها هم صحبت کرد اما خانه نیامد. گفت نیت کرده‌ام و باید بروم.

**:‌ آن روزها منزلتان کجا بود؟

همسر شهید: پیشوای ورامین.

**:‌ این شد اعزام سوم که رفتند و برگشتند...

همسر شهید: بله، حدود دو هفته به عید نوروز ۱۳۹۴ بود که برگشت. ۱۱ فروردین ۱۳۹۵ بود که اصرار کرد با بچه‌ها برویم بیرون. گفتم:‌ چه کاری است؟ هر روز داریم مهمانی می‌رویم. بگذار سیزده‌بدر برویم... اصرار داشت با بچه‌ها به پارک برویم. گفت:‌ آخر من می‌خواهم جایی بروم و گمان می‌کنم سیزده‌بدر به شما خوش نگذرد... این را که گفت رعشه‌ای به بدنم افتاد و ترسیدم. با خودم گفتم دوباره می‌خواهد برود سوریه. گفت: ‌شاید بروم و شاید نروم.

**:‌ شما بعد از سه بار اعزام هم راضی نبودید...

همسر شهید: بله،‌ من هیچ وقت راضی نشدم. وقتی که خیلی قرآن را می‌آورد و قسمم می‌داد که بی‌تابی نکن؛ یکی دو روز آرام می شدم و می‌گفتم: پناه بر خدا؛ حالا دو بار رفته و هیچ اتفاقی نیفتاده... بعدش هم مدام نذر می‌کردم. حضرت زینب را قسم می‌دادم حالا که همسرم دوست دارد به سوریه بیاید، مراقبش باش! قرآن را می‌آورد وسط و می گفت به همین قرآن قسم بخور که از من راضی باشی و با مادرم درباره رفتنم جر و بحث نکنی! خدا بزرگ است و مرگ که دست ما نیست... البته میانه من با مادر و کل خانواده آقاخادم خیلی خوب بود. راهمان هم خیلی دور نبود. ما حبیب‌آباد بودیم و آن‌ها قاسم‌آباد.

شگردهای یک مدافع حرم برای فرار از خانه! +‌ عکس
شهید خادم‌حسین جعفری​​

**:‌ خلاصه راضی‌تان کردند...

همسر شهید: راضی می‌شدم اما وقتی خبر آمدن شهیدها می آمد، ‌تنم می لرزید و می گفتم: نرو! نظرم برمی گشت. ۱۱ فروردین گفت امروز یکی از دوستانم خیلی زخمی شده. بیا برویم عیادتش در بیمارستان بقیه‌الله. من گفتم: راه دور است و با بچه کوچک،‌ سخت است... با این که وسیله نقلیه هم نداشتیم،‌ به من و خواهرش پیشنهاد داد که برویم تا یکی از دوستان مجروحش را ببینیم. گویا پدر و مادر دوستش ایران نبودند و می‌خواست ما به جای خانواده‌اش به عیادت برویم. من که نمی‌توانستم بروم اما به خواهر آقاخادم گفتم شما برو. ایشان هم به خاطر این که من نرفتم، قبول نکرد تا برود. آقاخادم هم مدام می گفت: من تنها هستم، بیایید با هم برویم. ضرر می کنید... اما من گفتم نمی‌توانیم بیاییم. تو هم نرو و به جای امروز، پس‌فردا برو.

اصرار داشت که برود. می‌گفت امروز خیلی از دوستانش را آورده‌اند و عده‌ای از آن‌ها مرخص می‌شوند... ما نمی‌دانستیم نیتش چه بود. بعدا معلوم شد می‌خواسته به عیادت برود و بعدش هم راهی سوریه بشود.

**:‌ پس چرا می‌خواستند شما را همراهشان ببرند؟

همسر شهید: مثلا می‌خواستند من در آن عیادت، در فضا قرار بگیرم و دلم به رحم بیاید و راضی بشوم... اما به هر حال ما نرفتیم و خودش تنهایی رفت. غروب زنگ زد که دوستم حالش بد است و من تا دیروقت اینجا هستم. شاید شب بیایم و شاید هم نه... وقتی این شاید را می‌گفت، می فهمیدم که قرار است برود.

فردای آن روز، ‌دیگر گوشی‌اش آنتن نمی‌داد. هر چند ساعت یک‌بار که زنگ می‌زدم بوق می‌خورد و دوباره خاموش می‌شد. دوباره رفتم منزل مادر شوهرم تا خبر بگیرم. خواهرش گفت که رفته بیمارستان و از آنجا به مادر زنگ زده و گفته که فردا پرواز است و می‌خواهم بروم. گفته به شما هم زنگ می زند.

خیلی ناراحت شدم. وقتی پرسیدم چه کسی خبر داشته که آقا خادم امروز پرواز دارد؟ همه انکار کردند اما به نظرم همه‌شان می‌دانستند. چون خانواده‌اش راضی شده بودند، ‌به آن‌ها خبر می داد که می‌خواهد برود. فردایش مدام زنگ می زدم و می‌گفت در دسترس نیست. حوالی اذان مغرب بود که دیدم بوق می‌خورد اما کسی جواب نمی دهد. خوشحال شدم و گفتم هنوز ایران است. ناگهان گوشی‌اش را جواب داد و گفت:‌ من تازه فرودگاه دمشق هستم و از هواپیما پیاده شده‌ام... خیلی نگران شدم. گفت: امکان دارد الان تماسمان قطع بشود اما نگران نشو. به محض این که جاگیر بشویم،‌ خودم تماس می گیرم.

*میثم رشیدی مهرآبادی

... ادامه دارد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 74
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 29
  • نادری IR ۱۶:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    101 8
    شهدای افغانی خیلی مظلوم هستن والبیته شیر
    • IR ۲۰:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
      10 0
      هیچ شهیدی مظلوم نیست بلکه بسیار شجاع و لایق
    • IR ۰۱:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
      12 2
      انشاءالله افغانستان یا همان خراسان خودمون به یاری اهل بیت و مجاهدان افغان از شیعه و سنی با کمک یاران ایران و پاکستان و سوریه و عراق و آذربایجان و همهی آزادگان دنیا روی آرامش و آزادی را ببیند
    • بیگی IR ۱۸:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
      0 0
      مظلوم به معنای اینکه نه حقوق میخاهند نه طلبی وراه حق رامیروند نه به معنای افتاده واماده گلوله خوردن،وگرنه به اقا امام حسین نمیگفتن مظلوم
  • مریم IR ۱۶:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    69 5
    چه زندگی سخت و طاقت فرسایی خانواده های مدافع حرم دارند.
  • مهران IR ۱۷:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    10 2
    شهدانورخدایی درجهانند.
  • میترا IR ۱۷:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    9 0
    سلام بر شهیدان راه خدا
  • IR ۱۸:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    4 0
    ملیت ومذهب مهم نیست نظراهل بیت وازادمردی وعاقبت بخیری مهم است مظلوم فقط امام حسین(ع) است وبس
  • IR ۱۸:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    12 0
    شفاعت این سرباز سیدالشهداء نصیب منه روسیاه باد
  • IR ۱۸:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    9 0
    مدافعان حرم افغانستان حق بزرگی برگردن مادارندمردم ومسئولین باید بیشتر مراقب خانواده های این عزیزان باشند تا بیشتر ازاین مدیون این عزیزان نباشیم
  • محمدرضا احمدی IR ۱۸:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    11 0
    سلام اگر هزار سال عبادت کنیم نمی توانیم ارزش همسر شهید بودن را ادا کنیم خانوم شهید خادم خیلی شیر زن هستید
  • IR ۱۸:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    8 0
    روحش شاد و یادش گرامی
  • محمد جواد IR ۱۸:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    4 0
    عالی
  • IR ۱۸:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    3 0
    واقعا که خیلی مردن وقتی ادم این وحشی گری این داعشی هارو می بینه به مردونگی وشجاعت انها پی مبره خدا به خانوادهاشون صبر زینبی بده
  • دانیال IR ۱۹:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    5 0
    شير بچه های افغانستانی در سوریه کاری کردن کارستان و کارنامه ای درخشان در دفتر سبز اسلام برجای گذاشتند ، روحشون شاد و خدا نگهدار خانواده های محترمشون باشه ، فراموش نکنیم همگی مدیون خون شهدا هستیم .
  • علی IR ۱۹:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    1 0
    شیرمردان راه خدا،
  • جواد IR ۱۹:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    4 0
    حداقل از نظر مالی وسیله نقلیه منزل کمکشون کنید
  • امیر IR ۱۹:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    4 2
    خدا رحمتش کنه
  • بهرام IR ۱۹:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 1
    خوش به حال شهیدان آن هم مدافع حرم ما که رفتیم جبهه ولی مثل الا نبود مثل بی ترمزها میرفتیم من خیلی جبهه بودم ولی قدرماراندانستن ماهم به خاطر وطنمان رفتیم ولی اصلا یک با رنیامدن تشکرنکردن
  • خان داداش IR ۲۰:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 1
    سلام من فکر میکنم کمترین حقی ک این شهید ب گردن ما داره اینه ک.... حالا ک با خون خودش امنیت رو ب مردم و کشور ما هدیه کرده، ما هم امنیت + کمی آرامش رو ب خانواده محترمش بدیم یعنی یا تبعه ایران بشم یا اقامت دائم بهشون بدیم +یه حداقل حقوق مستمری
  • فرهاد IR ۲۰:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    3 1
    یادت جاوید و گرامی دلاور قهرمان
  • Aa IR ۲۱:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    4 1
    خداوند بیامرزد این شهید والامقام را ولی یک سئوال خانواده اش اصلا کمکم نمی کردن بعد چندین برادر خوب و مهربان دارد ؟؟؟؟؟!!!!!
  • لاله IR ۲۱:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 1
    دم هرچی افغانی گم مثل شیر از حرم حضرت زینب دفاع کردن.
  • مفلس خان IR ۲۱:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 1
    خوش بحال شهدا شهید همان لحظه قطره ی ازخونش برزمین ریخت تمام گناه هانش پاک میشود
  • محمد IR ۲۱:۲۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    4 1
    سلام ودرودبیکران برمقام شامخ شهدابویژه شهدای مدافع حرم وشهدای فاطمیون.
  • حجت IR ۲۱:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    1 2
    دمت گرم خیلی مردی دست ما رو هم بگیر تا در مسیر شما قدم برداریم
  • IR ۲۱:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 1
    درود و سلام بر شیر بچه های افغانی فاطمیون که نامشان تن داعشی های کثافت را میلرزاند
  • IR ۲۱:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 0
    خداوند صبری به این خانواده عطا بفرمایند واقعا با سه فرزند دختر خیلی سخت است
  • IR ۲۱:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 1
    رحمت و رضوان الهی گوارای شهدای فاطمیون. جان ایران جان افغانستان
  • پرناز IR ۲۲:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    1 3
    ایشون واقعا شجاع بودند..ولی نمیدونم با این همه چرا در کشور خودشان علیه ظلم جهاد نکرد،،،؟
    • IR ۰۵:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
      1 0
      چون دفاع یک حرکت جمعی است رهبر می خواد و امان از جمع بی بزرگتر
  • حسین‌رحیمی IR ۲۲:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 0
    عشق اهلبیت در هر کجایی ازاینگیتی وجود دارد چون خون حضرت سیدالشهدا علیه السلام تاقاف قیامت جوشان است ولی شهدای فاطمیون هم مثل شهدای کربلاواقعا مظلومترین شهدای قرن خودش محسوب میشود چون در خانه مهاجرت زن و بچه اش خیلی براش سخت میگذره بیایید با صلوات روح همه ی شهدارا شاد کنیم .الهم صلی علی محمد واله محمد
  • ایرج قلیزاده IR ۲۲:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 2
    اینها طلانبودند جواهر نبودند اینها کشورنبودند اینها دنیابودند خارچشم دشمنان قسم خورده بودندمن که به قیمت کذاری این فرشتگان عاجزم.....
  • سید حمید IR ۲۲:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    1 1
    با عرض سلام و خسته نباشی،،ازصمیم قلب به شما خانواده گرامی تبریک و تسلیت میگویم انشاالله که اجرتان رآ از حضرت زینب بگیرید ومارا هم از دعای خیرتان فراموش نکنید،،،
  • محمد بندر IR ۲۲:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 1
    شهدا شرمنده ایم،، ما را شفاعت کنید ،، شهدای عزیز فاطمیون
  • اناری IR ۲۲:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 1
    انشاالله خداخودش به این عریران صبرمیده.
  • قاسم IR ۲۲:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 1
    خدارحمت کنه شهدای مدافع حرم راچون این شهداخیلی مظلومندونیشوکنایه ازاطرافیان رودارندتحمل میکنند
  • IR ۲۳:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 1
    خدا عوضش رو اون دنیا بهش میده والا اگه من بودم میگفتم به من چه عربها خودشون بلدن از خاکشون دفاع کنن من چرا برم ولی این شیر مردهای بی ادعا خیلی کم گیر میاد یک در میلیون هستند ک از زن و زندگیشون بگذرن برن از ناموس علی و اولادش دفاع کنن.
  • بی نام IR ۲۳:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    1 1
    روحش شاد یادش گرامی
  • IR ۲۳:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    1 1
    کلمه فرار چرا استفاده کردید برای مدافع حرم باید کلمه ای در شأن و شخصیت اونها استفاده کرد شادی روح مطهر شهدا صلوات
  • IR ۲۳:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    2 1
    عشق فقط لشکر فاطمیون آخر اخلاص هستند
  • IR ۲۳:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
    0 2
    روحش قرین آرامش خدابه شماجزای خیربده
  • نریمان انتخابی حصار IR ۰۰:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 1
    از خداوند منان می خواهم که بنده را شرمنده شهدای عزیز نکند ۰
    • علی IR ۰۱:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
      1 1
      حقیقتا برای این شهید که اصرار به رفتن داشته و همسرش بدلیل داشتن ۳ فرزند دختر وحس مادر بودن مانع رفتن میشده لحظه عجیبی بوده واقعا خداوند به همسر وفرزندان این شهید صبر عنایت کنه ما بسیجیان ایران مدیون شهدای افعانی هستیم و به انها وعده میدهم که روی ما حساب کنن ما همیشه!عین یه برادر در خدمت انهاییم و هر لحظه احتیاج به کمک داشتن ما تمام قد در خدمت انهاییم ....درود بر شعیان افغانستان
  • سیدمحمدمهدی حسینی IR ۰۰:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    2 0
    حسین آرام جانم حسین روح روانم. حسین آرام جانم حسین روح روانم. انشاالله به حق اقاامام حسین(ع).وخانم حضرت زینب(س) خداونددختراین خانواده شهیدشفابده. وبه همسرایشان صبرواستقامت عطافرمایید.
  • IR ۰۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 1
    قدردان همه شهدای مدافع حرم خصوصا شهدای شجاع و غیور فاطمیون هستیم.
  • سهراب IR ۰۱:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 1
    روحش شاد و یادش گرامی سلام بر شهید و شهیدان
  • IR ۰۱:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 1
    فقط اشک آدم در میاد وقتی میبینه این همه رشادت و از جان گذشتگی کردند، بچه های یتیمش رو ببینید...! لاحول ولاقوةالا باللّه... از شرمندگی دیگه رد کردیم بخدا...
    • محمد IR ۰۹:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
      0 0
      هرکه تورا شناخت جان را چه کند فرزند وعیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو با هر دو جهانش چه کند وقتی عاشق خدا شدی واویلا میشه تو سرت و و تنها شهادت آرامت میکند.
  • جهان بخش IR ۰۲:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    2 1
    نیروهای لشگر پیروز فاطمی یعنی عاشقانی که وجودشان مایه امنیت برای مردم تحت ظلم استکبار و بزرگواری خانواده هایشان قابل ستایش هستش مگر خدا حقشان را بر ما حلال کند
  • سالار IR ۰۲:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 0
    هر کسی لایق شهید شدن نیست. منه روسیاه با کارنامه ا کنده ازگناه هیچ زمانی قبول نخواهم شد. غیور مردان فاطمیون حماسه سازان پارت اریایی خودمان هستند عشق به شهادت درراه زینب شیرین است. آه... راه نشانم ده لبیک یا زینبم
  • محمودشفائی IR ۰۵:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 0
    امروز زنده نگه داشتن یادوخاطره شهدا کمتر از شهادت نیست. (شهدای عزیز التماس شفاعت )
  • رضا IR ۰۵:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 0
    روح این عزیزان شهید شاد باشه وانشاالله بی بی زینب در همه حال پشت و پناه خانواده هایشان باشه چه برگواری کردن این برادران افغانی مدفعان حرم خداوند جای خالی عزیزانشون براشون پر کنه
  • سید مجتبی IR ۱۱:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 0
    خواهش میکنم تیترتونو عوض کنید خیلی بده واقعا، کاملا نیت خانواده های ما رو در معامله و توسل به حضرت زینب برده زیر سوال، تو گروه خانوادگی ما دعواست الان سر این کلمه پست در مقابل شان کسی که به مقام شهادت نائل شده
  • حمید خالقی IR ۱۲:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
    0 0
    یاد شهیدای مدافع حرم فاطمیون گرامی باد و خدا اجر و ثواب زینبی به خاتواده بزرگ و با ستقامت این شهید بزرگوار بده که با کار زینبی بهمه ما درس بزرگی داد واقعا اگر مدافعین افغانی در اوایل تهاجم داعش نبودن معلوم نبود الان اونجا چه وضعی داشت بچه شعیان افغانی باهر طریقی بود خودشون رو به سوریه رساندن تا مدافعان حرم زینبی باشم و تا اخر هم در دفاع از حرم جانانه و خالصانه جنگیدند و در راه خدا شهید شدنداجرشان با سیدالشهدا
  • IR ۰۷:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    سلام و صلوات حق بر شهیدان راهش همنشین امام حسین باشند ان شاا...
  • هادی IR ۰۷:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    باسلام واحترام لطفا تیتر رو عوض کنید آخه چرا نوشتین برای فرار از خانه ؟ این ی جور بی حرمتی هس به مقام والا ی شهید بهتر بنویسین شگردهای یک مدافع حرم برای رسیدن به حرم حضرت زینب کبری سلام الله
  • علی IR ۰۸:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    سلام واقعا به چهره دلربای این شهید عزیز که نگاه میکنی آرامش پیدا میکنی امیدوارم فرزندان عزیزش همیشه در آرامش بسر ببرند روحش شاد
  • IR ۱۰:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    درود خدا بر شهید سلیمانی و جعفری و دیگر شهیدان و مجاهدان اسلام
  • یاور IR ۱۲:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    شادی روح تمامی شهدا، صلوات.
  • IR ۱۲:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    مطمعن باشید که در پاداش ایشان شما هم شریکید شما که این همه سختی می کشی وبچه ها را دست تنها بزرگ میکنید خداوند به شما اجری بزرگ ،میدهد خدا به شما صبر وسلامتی عنایت بفرماید ،
  • ماهان IN ۱۲:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    اونجا که صدای هل من ناصر امام حسین در تاریخ پیچید ومثل این شیر بچه افغانستان جواب دادی مثل آقا خادم کربلایی میشی تو اوج جنگ واسه دنیا اگه شنیدی و از دنیا کندی مردی
  • م.ب IR ۱۳:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    ان شاءالله شفاعتش شامل حال ما هم بشود
  • IR ۱۳:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    تفنگ شهید(عکس دوم)ak74?
  • IR ۱۳:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    سلام ودرود خدابرشهدا وخانواده های صبور شان به نظرم اجر همسر شهید وسایر عزیزان خانواده اگر بیشتراز شهیدنباشدکمتر نیست
  • IR ۱۴:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    باسلام روحشان شاد شهدای مدافع حرم تیپ زینبیون برادران شجاع و دلیر افقانستانی
  • سوگلی IR ۱۵:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    خدا حافظ و پشت و پناه تمام مدافعین داخل کشور و چه آنهایی که مدافع حرم ائمه ی معصومین هستند باشد.و روح بلند شهدای مدافع حرم را با حضرت زینب محشور فرماید.آمین.
  • دخترخوب IR ۱۵:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    السلام علیکم یاانصارابی عبدالله
  • علی ۱۷:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    0 0
    دمشون گرم ملت ایران و افغانستان مشترکات دینی و مذهبی زیادی دارند درود بر همه شهیدان ایران و افغانستان
  • محمد IR ۱۷:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    1 1
    یکی مثل این عزیزجانشو فدا میکنه برای مردم یکی مثل بهاره رهنما هی از خودش عکس‌میگیره واستوری میکنه وپولشو به رخ مردم میکشه بین بعضی آدما چقدر فرقه
  • ابو مهدی IR ۱۹:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
    3 0
    برای شادی روح تمام شهدا صلوات ختم کنید وهمچنین برای تمامی اهل خاک صلوات
    • مجتبی IR ۲۱:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
      0 0
      من افغانستانیم میخواستم برن سوریه ولی پدرو مادرم نزاشتن ولی الان در جنگ افغانستانم تمام پیامای دوستان ایرانی رو خوندم شماها نظر لطفتونه
  • امین رضایی IR ۰۵:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۷
    0 0
    نظرلطف تونه دعاکنیدکشورماامنیت بیاید. افغانستان ی
  • صادق IR ۲۰:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۷
    0 0
    روحش شاد به امید آزادی هر چه زود تر افغا نستان

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس