به گزارش مشرق به نقل از فارس، آنچه درپی می آید روایتی است داستانی از حماسه ها و رشادت های ماندگار رزمندگان گمنام فرماندهی موشکی نیروی هوافضای سپاه که در قالب کتاب پاییز 63 نوشته رضا قلی زاده و پژوهش محمد حسین پیکانی در تابستان 90 به زیور طبع آراسته شده است.
1) نامه را محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امضا کرد و تحویل حسن باقری داد. نامه تایپ شده و مرتب را تا آخر خواند. دید طرح خودش است، درباره ی ساماندهی خمپاره اندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای تکور (1)، به اضافه ی چیزهایی که خود باقری (2) درباره ی ایجاد فرماندهی آتش های خمپاره نوشته بود. نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه های قدس، نصر، فجر و فتح سپاه در جبهه های جنوب بود.
" برادر حسن تهرانی مقدم، به عنوان فرمانده پشتیبانی کننده آتش های خمپاره سپاه معرفی می شوند. لازم است با او همکاری کنید."
***
جنگ ناغافل شروع شد. آن هم موقعی که هیچ گونه آمادگی برای مقابله با یک تهدید جدّی نظامی خارجی، نه در نیروهای مسلح و نه در مردم وجود نداشت. انقلاب و بعد هم حوادث داخلی و توطئه های دشمنان، مسئولان و نیروهای دلسوز را مشغول خود کرده بود.
در چنین وضعیتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با سازماندهی نیروهای مردمی وارد یک جنگ نابرابر شد.
در حالی که دستش از تجهیزات سنگین و نیمه سنگین نظامی خالی بود، اما با اتکا به نیروهای مؤمن و مکتبی امیدوار بود سرنوشت جنگ برخلاف خواسته ی دشمنان رقم بخورد لذا در برابر دشمن متجاوز بعثی با اندک امکاناتی صف آرایی شد.
جوانان انقلابی و پرشور با اشارهی رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) به سوی جبهه های نبرد سرازیر شدند و امیدهای واهی دشمن را به یأس مبدل ساختند. آنها با طراحی عملیات کوچک و محدود آرام آرام ابتکار عمل را در جبهه ها به دست گرفتند. حسن طهرانی مقدم نیز سپاهی جوانی بود که پا به پای دیگر دوستانش از روزهای نخست تجاوز دشمن، وارد جنگ شد و از همان موقع خصوصاً بعد از عملیات ثامن الائمه(ع) متوجه ضعف آتش های پشتیبانی خودی از نیروهای رزمنده مستقر در خطوط مقدم جنگ شد.
مدت ها روی این موضوع فکر کرد، طرح ریخت و سرانجام در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش های پشتیبانی(خمپاره اندازها) را به صورت سنجیده و مدوّن تقدیم حسن باقری کرد. او در طرح خود پیشنهاد کرده بود آتش های خمپاره موجود در دست یگان های سپاه هم به شکل فرماندهی شده و سازمان یافته علیه مواضع دشمن بکارگرفته شوند.
حسن باقری در مقام جانشین نیروی زمینی سپاه و از طراحان خوش فکر عملیات رزمندگان اسلام، موضوع طرح را به خوبی درک کرد و خودش نیز مطالبی بر آن افزود، تایپ کرد و به فرمانده کل سپاه داد. چند
روز بعد، حسن باقری در حالی که نامه محسن رضایی را به حسن تهرانی مقدم می داد، گفت: برو طرحت رو اجرا کن...
-من اجرا کنم؟!
-مگه طرح تو نبود! مگه تو این حرف رو نزدی؟
-چرا...؟!
-پس خودت برو آتیشهای خمپاره پشتیبانی سپاه رو سازماندهی کن.
حسن تهرانی مقدم از همان روز رفت دنبال مأموریت جدیدش. به قرارگاه های سپاه مستقر در جبهه های جنوب معرفی شده بود و امید به همکاری داشت.
احساس کرد مأموریت بزرگی را بر عهده گرفته و برای عملی ساختن ایده هایش به تلاش فراوانی احتیاج دارد. کسی تجربه این کار را نداشت که دستش را بگیرد. اولین نیرویی که در این مأموریت با او همراه شد و قول همکاری داد، حسن شفیع زاده (3) بود. او هم به اهمیت آتشبارهای پشتیبانی کننده در جنگ واقف بود و از نخستین روزهای حضورش در جبهه آبادان، خمپاره اندازهای غنیمتی را علیه مواضع دشمن بکار می گرفت.
حسن طهرانی مقدم که به عنوان فرمانده مرکز هماهنگی آتش های پشتیبانی سپاه معرفی شد، شفیع زاده نیز حس کرد در مجموعه جدید می تواند به خواسته هایش جامه عمل بپوشاند.
قدبلند بود و خوش فکر، توی بحث ها وارد می شد، طرح می داد و همیشه آینده نگر نشان می داد. فرمانده جدید آتش های پشتیبانی سپاه خیلی زود شیفته صلابت و اقتدار حسن شفیع زاده شد. آن دو ایده های بلندی در تنبیه متجاوزان بعثی داشتند.
***
با همت و تلاش شبانه روزی کارها بسیار خوب پیش می رفت و اولین بار در عملیات طریق القدس(آزادسازی بستان) که در تاریخ 8 آذر 1360 انجام گرفت، فرماندهی آتش های خمپاره خیلی منسجم و منظم به کار گرفته شد. در این عملیات هم هی آتشهای خمپاره روی پل سابله متمرکز و باعث شکست و عقبنشینی نیروهای دشمن شدند و سپاه برای نخستین بار شیرینی موفقیت فرماندهی آتش های پشتیبانی خود را حس کرد.
عملیات بزرگ و غرورانگیز فتح المبین در اولین روزهای سال 1361 رقم خورد و دشمن متجاوز بعثی از بخش اعظم مناطق اشغال شده خوزستان بیرون رانده شد. فرماندهی آتش های پشتیبانی در این عملیات هم خوش درخشید. در این عملیات 165 عرّاده توپ دوربرد و متوسط با تو پکش و مهمات بر و تجهیزات دیگر از دشمن متجاوز به غنیمت گرفته شد.
حسن تهرانی مقدم پس از عملیات، در سپاه شوش، عملکرد فرماندهی آتشها را به فرماندهان توضیح می داد که متوجه خنده های ریز و ملیح غلامعلی رشید « فرمانده قرارگاه فتح » شد. به حرف هایش ادامه داد. رشید گفت: مقدم، ول کن این حرفها رو...، برو توپخوونه رو تشکیل بده!
-برادر رشید، ما تازه داریم خمپاره اندازها رو سازماندهی می کنیم...!
-حالا مأموریت تو اینه که بری توپخونههای سپاه رو با توپ های غنیمتی راه بندازی!
انگار پرت شد به دنیای دیگر. دنیای توپ و توپخانه و... تصورش را هم نکرده بود. با خود اندیشید:« یعنی اینکه وارد جنگ کلاسیک شدیم! »
***
دوازدهم فروردین ماه 1361، رحیم صفوی، در پایگاه گلف اهواز(پایگاه منتظران شهادت) حکم فرمانده توپخانهی سپاه را به حسن طهرانی مقدم داد. او در این مدت کوتاه توانسته بود با تعداد محدودی از نیروهای سپاه آتش های پشتیبانی را سر و سامان بدهد که فصل جدیدی برایش گشوده شد. دیگر جنگ برای او طعم دیگری داشت؛ طعم ابتکار، نوآوری و خلاقیت.
وقتی حکم را خواند اولین کسی که برای همکاری نامش را به خاطر آورد، باز هم حسن شفیع زاده بود. کار بزرگی بود و از یک نفر چنین کار بزرگی بر نمی آمد. مردان بزرگ و آبدیده می خواست. شفیع زاده جانشین تیپ المهدی شده بود. اما به هر طریق بایستی او را همراه و همگام خود می ساخت. در شوش، مقر ستاد تیپ المهدی را پیدا کرد. با فرمانده تیپ، علی فضلی حرف زد. گفت:« برای راه اندازی توپخونه به شفیع زاده نیاز دارم، اومدم حسن آقا رو با خودم ببرم. لطفاً اجازه بدید با من بیاد.» او هم موافقت کرد.
محمد آقایی، علیرضا ناهیدی(شهید) و...هم به توپخانه سپاه پیوستند. مدتی بعد مرکز تعمیر و نگهداری توپخانه در گلف اهواز آغاز بکار کرد.
مرکز آموزش توپخانه به همت حسن شفیع زاده و یعقوب زهدی در اصفهان راه اندازی شد.
توپخانه سپاه، روز به روز توسعه پیدا می کرد و خودش را در جنگ بیش از پیش نشان می داد. دیگر عملیاتی بدون پشتیبانی توپخانه انجام نمی گرفت.
توپخانه از یگان های مؤثر و مهم سپاه، در جنگ نقش آفرینی می کرد و حرفی برای گفتن داشت.
سال 1363 (چهارمین سال آغاز تجاوز دشمن) از راه رسید. فرمانده جوان توپخانه سپاه، همراه وزیر سپاه به سوریه و لیبی رفت و در این سفرها بود که از یگان های موشکی این کشورها دیدن کردند. قرار بود در این سفرها رفیقدوست، درخصوص گرفتن موشک با رؤسای جمهور سوریه و لیبی مذاکره کند؛ اما هیئت همراه از جزییات مذاکرات خصوصی مطلع نشدند. چرا که در مذاکرات فقط رفیقدوست، صفوی و سفیر حضور داشتند. از بحث های صورت گرفته هم چیزی به بیرون درز نکرد. مقدم همانند بقیه چیز زیادی نمی دانست اما آرزو داشت روزی فراگ7 در اختیار داشته باشد و حداقل تا عمق 60 کیلومتری دشمن را بکوبند. در راه بازگشت فقط به فراگ 7 فکر می کرد.
****
مهر ماه 63 بود و هوای جنوب به شدت گرم. با نزدیک شدن سرخی غروب آفتاب، هوا رو به خنک شدن می رفت و جنب و جوش نیروها بیرون از سنگرها بیشتر می شد. در مقر توپخانه اهواز، به حسن تهرانی مقدم خبر دادند؛ آقارحیم صفوی خواسته بری پیشش. معطل نکرد و آقارحیم را در قرارگاه پیدا کرد.
بعد از احوالپرسی، صفوی بی معطلی رفت سر اصل مطلب. گفت:« یک گروه سی چهل نفره از بچه های زبده و کار بلد توپخونه رو آماده کن بِرن سوریه آموزش موشک ببینند. »
-چه موشکی آقا رحیم؟!
-اسکاد بی.
آقارحیم مثل همیشه متبسم بود، اما رنگ چهره مقدم عوض شد. انگار نه انگار همان آدم بشاش و متفکر باشد، نگاه نافذش را دوخت به چهره متبسم صفوی و متعجب و ناباورانه پرسید:« درست شنیدم؟ اسکاد بی؟! »
آقارحیم گفت:« بله، درست شنیدی. میخواهیم تیپ موشکی رو توی دل توپخونه سپاه تشکیل بدیم و قبل از اون، باید یک سری از نیروها آموزش به کارگیری موشک رو ببینند که وقتی این مجموعه رو سر و سامون دادیم، بتونند کار کنند. فقط چند نفر از موضوع خبر دارند، قراره به کسی چیزی گفته نشه، موضوع رفتن به سوریه به کلی سرّی هستش... »
***
وقتی گفتند که باید تیپ موشکی را در توپخانه سپاه راه اندازی کند، حسن تهرانی مقدم - فرمانده توپخانهی سپاه - با خود اندیشید:
« کار مشکلیه! ما که موشک ندیدیم، شرایط انتخاب نیرو برای یگان موشکی رو هم که نمیدونیم، مشکل به نظر می رسه، اما نشدنی نیست. آخرش یک راهی پیدا می کنیم. مشکلتر از راه اندازی توپخونه که نیست. مگه چی داشتیم؟ از اون گذشته، مگه یادت رفته توی اون جلسه ای که گفتی می خواهیم توپخونه سپاه رو راه اندازی کنیم، پرسیدند با کدوم امکانات؟ جعبه خالی مهمات رو نشان دادی و گفتی با این جعبه خالی! حالا ببین بعد دو سال، از هیچ چی به کجا رسیدیم، می ریم یاد می گیریم، اون هایی که یاد گرفتند و حالا دارند موشک پرتاب می کنند. از اون ور عالم که نیومدند. اهل این کره خاکی اند. این بچه هایی که من توی جنگ دیدم، اگه بِهشون فرصت داده بشه خیلی از غیرممکن ها رو ممکن میکنند. من به هَمه شون ایمان دارم...»
به خاطر شناختی که از نیروهای توپخانه داشت، در انتخاب هسته اولیه موشکی بهتر می توانست از عهده این کار برآید. چند سال با آنها کار کرده بود؛ در جبهه و پشت جبهه، نقطه قوت و ضعف شان را میدانست. بیشتر آنها را خودش شناسایی کرده و به توپخانه آورده بود، آموزش داده بود، مسئولیت بر عهده شان گذاشته بود و... اما از دوستان و همفکرانش هم در این کار کمک گرفت؛ مثل باقریان، حاجی زاده و...با آ نها درباره تک تک نیروها صحبت کرد. نام های زیادی را نوشتند و خط زدند. معیارهای انتخاب، سابقه فعالیت در توپخانه، توانمندی، انگیزه و تحصیلات نیروها در نظر گرفته شد.
با اینکه در ابتدای کار برای تشکیل تیپ موشکی حدود چهل - پنجاه نفر در نظرشان بود؛ اما پیدا کردن این همه آدم متخصص با معیارهای در نظر گرفته شده در آن مقطع از جنگ، کار آسانی نبود.
سال 63 بود و از عمر توپخانهی سپاه یکی دو سالی بیشتر نمی گذشت. کادر اصلی توپخانه انگشت شمار بودند و در صورت انتقال همهی آنها به آموزش موشکی، توپخانه در اجرای مأموریت هایش با مشکل مواجه می شد.
حسن تهرانی مقدم و دوستانش به هر ترتیبی بود، در اولین قدم لیستی پانزده نفره را نوشتند که بیشتر آنها از نیروهای باسابقه توپخانه سپاه بودند.
دومین کار سازماندهی و تقسیم کار اولیه بین خودشان بود. میخواستند با این تعداد انگشت شمار کار جهادی و انقلابی انجام بدهند و در کوتاه ترین زمان ممکن تیپ موشکی را عملیاتی کنند. قرار شد مقدم خودش هم برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک به خارج از کشور برود.
آقارحیم از مقدم پرسید: « حالا که خودت هم می خوای بری، موشکی رو چی کار کنیم؟! برای فرماندهی این مجموعه جدید کی رو معرفی میکنی؟ چون قراره چند تا پارتی موشک با تجهیزاتش به این زودی ها از خارج برسه، یک نفر رو به من معرفی کن که اون ها رو تحویل بگیره و این مجموعه رو تا اومدن شما ساماندهی کنه. »
مقدم گفت:« من امیر حاجی زاده رو پیشنهاد می دم. جوونه و بسیار هم فعاله... »
صفوی، حاجی زاده را می شناخت. گفت:« خیلی عالیه، بچه خوبیه، حالا اسم مجموعه رو چی بگذاریم خوبه؟! »
-هر چی شما بگید.
چند دقیقه به سکوت گذشت.
-گروه حدید
-قبوله آقارحیم. اسم تیپ ما شد " تیپ حدید ".
به این شکل اولین گامهای تشکیل تیپ موشکی سپاه برداشته شد. (4)
* پاورقی
1- منظور نیروهایی که در خط مقدم جبهه با دشمن می جنگند.
2- حسن باقری به هنگام شناسایی مواضع دشمن در منطقه عملیاتی فکه، نهم بهمن 1361 به شهادت رسید. او متولد سال 1336 بود.
3- حسن شفیع زاده در مرداد سال 1336 در تبریز به دنیا آمد. از ابتدای جنگ تحمیلی در جبهه های نبرد حضوری خلاق و مؤثر داشت... وی در تاریخ 8/ 2/ 1366 در حالی که فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیا را به عهده داشت، در منطقه عملیاتی کربلای 10 به شهادت رسید.
4- در آن مقطع ابتدا یگان موشکی در دل توپخانه سپاه با فرماندهی حسن تهرانی مقدم شکل گرفت که در زیر مجموعه آن مأموریت توپخانه و موشکی از هم تفکیک گردید.
فرمانده توپخانه سپاه به حسن شفیع زاده سپرده شد و فرماندهی موشکی هم به امیرعلی حاجی زاده. در سال 1364 به خاطر افزایش حجم و گستردگی مأموریت های موشکی، فرماندهی توپخانه و موشکی از همدیگر جدا شدند و هر کدام جداگانه به اجرای مأموریت پرداختند. حسن تهرانی مقدم فرمانده موشکی امیرعلی حاجی زاده جانشین موشکی و حسن شفیع زاده فرماندهی توپخانه سپاه را بر عهده گرفتند. شفیع زاده تا زمان شهادتش( 8/ 2/ 66 ) در این مسئولیت بود.