به گزارش مشرق، علیرضا تقوینیا، تحلیلگر مسائل سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت: توافقنامه نظامی-سیاسی آمریکا و انگلیس با استرالیا در خصوص فروش جنگ افزارهای پیشرفته علی الخصوص زیردریایی های هسته ای که جمعا ۵۰ میلیارد دلار ارزش آن می شود ، بازتاب بسیار گسترده ای در محافل شرق و غرب داشته است.
این توافقنامه با هدف تجهیز استرالیا جهت مقابله با چین تنظیم شده و در همین راستا این کشور ۱۲ زیردریایی پیشرفته با پیشران هسته ای و احتمالا موشک های کروز توماهاوک را دریافت خواهد کرد .
چین اولین کشوری بود که این اقدام را محکوم کرد اما جالب اینجا بود که اتحادیه اروپا و به خصوص حاکمان کاخ الیزه نیز این اقدام را به شدت زیر سوال بردند تا جایی که وزیر خارجه فرانسه آن را از خنجر آمریکا از پشت به خود نامید.
در این خصوص چند نکته باید ذکر شود .
استرالیا از جمله کشورهایی است که نژاد آنگلوساکسون در آن اکثریتند و جزو "کشورهای همسود" به شمار می رود . این کشورها از مستملکات و اکثر مستعمرات سابق بریتانیای کبیر تشکیل یافته اند که هنوز ملکه انگلیس رهبر آنهاست و روسای دولت آنها از ملکه الیزابت حکم می گیرند و جانشین او هستند.
با این وجود طی سالهای گذشته استرالیا مهم ترین شریک تجاری چین بود لکن در سالهای اخیر تنش های جدی ای بین این ۲ دولت به وقوع پیوسته و با عطف به این که آمریکا سعی دارد به طور جدی با پکن و سیاست هایش مقابله کند، قصد تسلیح کشور ثروتمند و هم نژاد خود به عنوان یک متحد راهبردی را دارد .
استرالیا پیشتر قراردادی مشابه را با فرانسه منعقد ساخته بود و قصد داشت زیردریایی هایی با پیشران دیزل از این کشور خریداری نماید ولی تحت فشارهای آمریکا و مشوق های اغوا کننده آن، کانبرا قرارداد با فرانسه را لغو و واشنگتن را به پاریس ترجیح داد که نشان از رجحان ایالات متحده نسبت به اروپا در نگاه دولتمردان استرالیایی است.
نکته دیگر اینست که آمریکا و فرانسه در پیمان ناتو جزو موتلفین یکدیگر به شمار می روند اما استرالیا از متحدین آمریکاست که عضو پیمان آتلانتیک شمالی نیست و همین امر نشان میدهد شکاف هایی جدی بین اعضای این پیمان ایجاد شده و چه بسا در دراز مدت تجزیه این ائتلاف نظامی دور از ذهن نباشد.
پس از خروج انگلستان از اتحادیه اروپا و نزدیکی بیشتر به عموزاده هایش در غرب اقیانوس اطلس، به نظر می آید استرالیا چهارمین شریک این اتحاد نانوشته باشد که از لحاظ زبانی و نژادی و منافع و اهداف ملی اشتراکات بسیاری باهم دارند و حاکی از شکل گیری قطب بندی جدیدی در روابط بین الملل است.
به این شکل که اروپا یک قطب را تشکیل می دهد، آمریکا، کانادا، انگلیس و استرالیا قطبی دیگر و کشورهای آسیایی نیز قطب سوم در نظم جدید باشند.
در نتیجه به نظر می رسد دنیا در حال گذار از تک قطبی به چند قطبی است ؛ گرچه قبلا پیش بینی می شد آینده دنیا دوقطبی خواهد بود.
خنجری که آمریکا به فرانسه زد نشان داد حاکمان کاخ سفید پای منافعشات که به میان بیاید به متحد دیرینه خود نیز ( که حداقل در ایدئولوژی لیبرالی، تقابل با چین و روسیه و جلوگیری از نفوذ ایران در غرب آسیا با آن نوعی اشتراک نظر داشت) رحم نخواهند کرد چه برسد به این که عده ای خوش خیال در ایران گمان کنند می شود با آنها به تفاهم و همکاری بر مبنای منافع مشترک رسید.
افزایش شکاف بین آمریکا و فرانسه منافع این ۲ و در نتیجه رفتارهایشان در نقاط دنیا را تحت تاثیر قرار خواهد داد و بی شک پاریس سعی خواهد کرد با احیای سیاست عربی و گلیسم، گسترش نفوذ خود را در غرب آسیا با جدیت بیشتری دنبال کند.
تقابل آمریکا و فرانسه ، از ظرفیت های همکاری دوطرف برای مقابله با سیاست های ایران در غرب آسیا خواهد کاست.
در نهایت باید گفت پیش بینی می شود دنیا در حال گذار به شکل جدیدی بوده و نکته مهم اینجاست که هر کشوری درک بهتری از نحوه توزیع قدرت در آینده سیاست و روابط بین الملل داشته باشد بهتر میتواند استراتژی های بلند مدت خود را تدوین کرده و به اجرا درآورد.
عضویت ایران در پیمان شانگهای نیز حاکی از درک صحیح حاکمان ایران از سیالیت قدرت و انتقال تدریجی آن از غرب به شرق بوده و اگرچه انتظار فروپاشی بلوک غرب خوش خیالی است اما ارزیابی ها، تقسیم و کاهش توانایی و قابلیت های آن را در سالهای آتی به وضوح نشان می دهد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.