به گزارش مشرق، مهدی فضائلی طی یادداشتی نوشت: « "کمیابی"، ذهن را تسخیر می کند. همانطور که افراد درگیر گرسنگی مهلک به چیزی جز غذا فکر نمی کنند،همه ما، در مواجهه با هر نوع کمیابی، جذبش می شویم. ذهن به شکل خودکار و پرقدرت به سمت نیازهای برآورده نشده متمایل میشود... کمیابی چیزی بیش از نارضایتی حاصل از کم داشتن یک چیز است. کمیابی شیوه تفکر ما را تغییر می دهد و خود را به ذهن ما تحمیل می کند.»
این، دو سه فراز از کتاب خواندنی و فوقالعاده روشنگر "فقر احمق می کند"، اثر مشترک یک اقتصاددان برجسته بنام سندهیل مولاینتین و یک روانشناس صاحب نام بنام الدار شفیر است.
مبتنی بر محتوای این کتاب، یکی از مقدم ترین و یا مقدم ترین کار مدیریت ارشد کشور، شناخت آن چیزی است که مردم دچار کمیابی هستند و یا احساس کمیابی می کنند.
پس از شناخت این نکته، تمرکز روی آن کمیابی و برطرف کردن آن، از ضروریات است.
پس از سطح مدیریت ارشد کشور، مدیران ارشد حوزه های مختلف نیز ضمن تلاش و کمک به رفع کمیابی یا احساس کمیابی اصلی، کمیابی حوزه خودشان را باید بشناسند و در جهت رفع آن اقدام کنند.
نکته بسیار مهم در این مسأله آن است که بقای کمیابی اصلی و عدم رفع آن، موجب نادیده ماندن تلاش ها در بخش های دیگر و بی توجهی به آن تلاش ها می شود هر چند آن تلاش ها و اقدامات بسیار مهم و لازم بوده باشند!
بطور مثال، اگر کمیابی امروز جامعه ما، معیشت باشد، تا این کمیابی بر طرف نگردد، اقدامات در حوزههای دیگر مثل ساخت نیروگاه، احداث سد،احداث جاده و ریل راه آهن و امثالهم احساس کمیابی اصلی در مردم را تغییر نمی دهد و رغبتی و شوقی را در آنها بر نمی انگیزد.
البته بدیهی است که عقلانیت مدیریتی، غفلت از اقدامات مورد نیاز را به این دلیل تجویز نمی کند و آنها به جای خود باید مورد توجه باشند و اقدامات به هنگام در تمامی حوزه ها همواره باید در دستور کار باشد چرا که غفلت از هر کدام مشکلاتی را بوجود می آورد که احساس کمیابی اصلی را هم ممکن است تشدید کند چنانچه چندی پیش در هنگام قطع برق، این اتفاق افتاد.
مدیریت هوشمند آن است که ضمن تلاش و توجه بالا به کمیابی اصلی و بر طرف کردن یا کاهش آن، دغدغه های دیگر را نادیده نگیرد و از آنچه واقعا" ارزشمند است و مورد نیاز جامعه، ولو جامعه الآن به آن بی توجه است، غافل نشود.
در کنار آثار منفی کمیابی، نویسندگان کتاب مذکور این واقعیت را نیز براساس مطالعاتشان تصریح کردهاند که ،《 کمیابی می تواند ما را کاراتر کند.همه ما این تجربه را داشته ایم که وقتی چیزهای کمتری در اختیارمان بوده و احساس محدودیت کرده ایم، کارهای قابل توجهی انجام دادهایم. 》
نکته پایانی در این بخش (که البته مباحثش طولانی و متنوع است) اینکه ظرفیت شناختی جامعه را نباید ثابت بپنداریم چرا که این ظرفیت با تغییر شرایط، تغییر می کند.
بهعبارت دیگر، اگر امروز مشکلات معیشتی، کمیابی اصلی بخشهایی از جامعه است و ظرفیت شناختی این بخش از جامعه تحت تاثیر آن موجب کم شدن پهنای باند ادراک جامعه گردیده است، این ظرفیت شناختی در صورت حل مشکل معیشتی برطرف خواهد شد و ثابت باقی نخواهد ماند.
شناخت درست و بموقع کمیابیها، از ضروری ترین وظایفی است که مدیریتها در سطوح مختلف بر عهده دارند.