به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: انفجار روز جمعه گذشته در افغانستان یک هفته پس از انفجار خونین در مسجد شیعیان در قندوز اتفاق افتاد. تسلسل جنایت دو نکته را یادآوری میکند؛ یکی اینکه جنایت علیه مردم مظلوم و متدین و علیه تجمعات دینی و عبادی استمرار خواهد داشت و دوم اینکه دولت نوپای کنونی افغانستان در وضعیت مهار این اقدامات جنایتبار نیست. درخصوص این موضوع گفتنیهایی وجود دارد:
۱- اقدامات تروریستی در افغانستان در حدفاصل روی کار آمدن طالبان در ۲۴ مرداد گذشته، یعنی به فاصله دو ماه، به روایتی به ۳۶ مورد رسیده و فقط متوجه مراکز تجمع شیعیان نبوده است. اما یک بررسی ساده بیانگر آن است که فلش جنایت و حجم کشتار متوجه شیعیان افغانستان و تجمعات مذهبی آنان میباشد. انفجار در مسجد سیدآباد در محله خانآباد در دو جمعه پیش، شهادت بیش از ۷۵ نفر و مجروحشدن بیش از ۱۰۰ نفر را در پی داشت. این تعداد شهدا و زخمیها در حوادث تروریستی دو ماه اخیر بیسابقه بود.
وقتی یک هفته پس از این اقدام خونبار، نماز جمعه دیگری از شیعیان در شهر قندهار مورد هدف قرار گرفته و نزدیک به ۴۰ نفر دیگر به شهادت میرسند، به این معناست که برنامه مشخصی علیه افغانستان و نیز برنامهای علیه شیعیان در حال اجراست. بر این اساس درست است که جنایت تلخ در حسینیه فاطمیه (و به تعبیری که در شبهقاره رایج است، امامباره فاطمیه) در قندهار و نیز واقعه تلخ مسجد سیدآباد در قندوز، در درجه اول امنیت افغانستان و مردم آن را هدف قرار داده و جنبه ملی دارند، اما به هر حال
در این جنایات عمدتاً طایفه شیعه در معرض آسیب قرار گرفتهاند و این وقایع ضمن آنکه ضدملی است، ماهیت ضدطایفی و ضدمذهبی هم پیدا کرده است. بنابراین نمیتوان توقع داشت که پیروان مذهبی که در معرض آسیب قرار گرفته، از مطالبه خون شهدای خود چشمپوشی کرده و مسئولیت دولتی که بر این کشور حاکم گردیده را نادیده بگیرد. این موضوع به خصوص از این زاویه قابل تأمل جدی میباشد که حسب آنچه مشاهده میشود، قندهار مرکز معنوی و مذهبی «امارت اسلامی طالبان» بوده و رهبر طالبان- مولوی هبتالله آخوندزاده- در این شهر سکونت دارد و به طور طبیعی باید ضریب امنیت این شهر به خصوص برای فعالیتهای مذهبی و معنوی بالاتر باشد. این استدلال طالبان که شیعیان خود مسئولیت امنیت نماز جمعه خود را به دست گرفته بودند و لذا مسئولیتی متوجه طالبان نبوده، پذیرفتنی نیست؛ چرا که حسینیه شیعیان بخش کوچکی از شهر بوده و در درون شهر مورد تهاجم انتحاری قرار گرفته است.
۲- ولایت قندهار و مرکز آنکه به همین نام خوانده میشود، بیش از یک میلیون و چهارصد هزار نفر جمعیت دارد و جمعیت مرکز حدود ۶۵۰ هزار نفر میباشد و در این بین حدود هشت درصد از جمعیت شهر را شیعیان تشکیل میدهند که از دو طایفه قزلباشهای فارسزبان و پشتونها میباشند. بعضی از بزرگان معاصر شیعه نظیر مرحوم آیتالله عاصف محسنی از این شهر و طایفه بودهاند. شهر قندهار از سال ۱۳۹۵ شاهد وقوع رخدادهای تروریستی نبوده است.
اگر در نقشه جغرافیایی افغانستان موقعیت این شهر را ملاحظه کنیم، آن را در موقعیت مرکزی و نزدیک به جنوب افغانستان میبینیم و این به آن معناست که حداقل طی ۱۵ سال گذشته، این شهر در تصرف و اختیار طالبان قرار داشته و به مسایل امنیتی آن توجه خاص شده است. بنابراین طالبان باید به روشنی پاسخ این سؤال را بدهد که چرا یک هفته پس از حادثه خونبار مسجد سیدآباد ولایت قندوز، واقعه انفجار خونبار در حسینیه فاطمیه قندهار روی داده است. اگر حادثه قندوز به عنوان منطقهای در مرزهای شمالی افغانستان را به دلیل آنکه چندی بیش نیست که به سیطره طالبان درآمده است، بپذیریم که طالبان مسئول نیست، چطور میتوانیم یک هفته پس از آن عدم مسئولیت طالبان را در تکرار فاجعهای که در جنوب این کشور و در شهری که بیش از ۱۵ سال است در سیطره طالبان میباشد رخ داده است را بپذیریم؟ اگر طالبان تا این حد از برقراری امنیت در پایتخت معنوی و مذهبی خود ناتوان است، چطور میتواند در کل این کشور به خصوص در مناطق مرکزی، شمالی و شرقی افغانستان که سالها از سیطره طالبان دور بودهاند، داعیه ایجاد امنیت داشته باشد؟ و به فراخوانها بابت شکلدهی به دولت فراگیر بیاعتنایی نماید.
۳- داعش مسئولیت انفجار در حسینیه فاطمیه (امامباره فاطمیه) قندهار را با تأخیر پذیرفت؛ در حالی که در انفجار خونین قندوز بلافاصله مسئولیت را پذیرفته بود. داعش در افغانستان حکایت خاص خود را دارد. آمریکا و دولت اشرفغنی، از داعش برای توسعه ناامنیها و توجیه حاکمیت خود استفاده میکردند. آنان در طول ده سال اخیر و به خصوص در مقطع چهار سال اخیر حضور عناصر داعش در افغانستان به عنوان مکمل سیاستهای آمریکا، عربستان و در مقاطعی پاکستان عمل کردهاند.
داعش در افغانستان به توسعه درگیریهای طایفی و مذهبی دامن زده و به عنوان یک وزنه موازنهدهنده امنیتی علیه طالبان و به نفع آمریکا و دولت غنی عمل میکرد و معنا و مفهوم دیگری نداشت. از اینرو برخلاف آنچه در عراق و سوریه مشاهده کردیم، داعش در افغانستان استقرار و نقطه استقراری نداشت و به صورت جوخههای ترور عمل میکرد و ناپدید میشد. امروز هم گفته میشود داعش در هیچ نقطهای از افغانستان استقرار ندارد.
در اینجا یک سؤال کلیدی وجود دارد؛ داعش الان برای چه دست به انفجار میزند و بهخصوص علیه شیعیان به خلق حوادث خونین روی میآورد؟ الان که موازنه امنیتی قبلی کنار رفته است. از یکطرف حضور نظامی و حتی سیاسی آمریکا در افغانستان به صفر رسیده و دولت و ارتش اشرفغنی هم وجود خارجی ندارد تا عملیات داعش معنایی موازنهدهنده داشته باشد. این را هم نمیتوان پذیرفت که داعش دست به عملیاتهای کور میزند و در ورای اقدامات آن، تفکر و نقشه راهی وجود ندارد. طبعاً داعش دست به کاری نمیزند که در حالی که نتیجهای ندارد، مخاطرات زیادی برای آن داشته باشد.
واقعیت این است که افغانستان نمیتواند برای مدت زیادی در خلأ بماند. پس هر چند شکل موازنه امنیتی تغییر کرده، موضوعیت آن از دست نرفته است. الان در بحث افغانستان سؤال این است که موازنه جدید امنیتی در افغانستان چگونه شکل میگیرد و از چه اجزایی تألیف میشود و «غیر» در این موازنه امنیتی چه تعریفی دارد؟
افغانستان اینک از نظر امنیتی بر سر دو راهی قرار دارد، یک راه ادامه شکل قبلی ائتلاف و موازنه امنیتی- چه در دوره پنج ساله حکومت سابق طالبان و چه در ۲۰ سال اخیر- است که به معنای تداوم سیطره سعودی و پاکستان و از این طریق تداوم سیطره آمریکاست. این سیطره الان شکسته شده و بازسازی آن به این آسانی میسر نیست.
نیروهای نظامی آمریکا به عنوان مهمترین عامل در موازنه امنیتی از این کشور خارج شدهاند، سیطره پاکستان بر دولت این کشور تا حدودی شکسته شده، نفوذ حکومت عربستان هم کاهش یافته است. بنابراین طالبان نمیتواند این راه رفته و به بنبست رسیده را دوباره طی کند. یک راه دیگر تغییر ائتلاف و تغییر موازنه امنیتی است. به این معنا که حکومت جدید کابل در سطح منطقهای با کشورهای مرزهای غربی و شمالی جغرافیای افغانستان و در سطح بینالمللی روسیه و چین موازنه امنیتی پدید آورد تا این کشور بتواند به ثبات برسد.
ضمن آنکه تجربه ثابت کرده است برخلاف ائتلاف امنیتی آمریکا، سعودی و پاکستان که همواره ماهیتی سلبی داشته است، ائتلاف و موازنه امنیتی افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، روسیه و چین ماهیت ایجابی داشته و میتواند به جلب همکاری کشورهای دیگر هم منجر شود.
اقدامات داعش در این شرایط تنها در شکل سلبی قابل تجزیه و تحلیل است. یعنی داعش منفجر میکند، میکُشد تا وضعیت به ضرر اربابان آن تغییر نکند. نه اینکه یک ساختار امنیتی به نفع اربابان خود پدید آورد. در واقع در این صحنه، داعش به نیابت از آمریکا، سعودی و پاکستان وارد فضای امنیتی افغانستان شده تا با اعمال فشار مانع شکلگیری موازنه ایجابی جدید شود و یا آنقدر هزینه را بالا ببرد که این مدل همکاری امنیتی در ضعیفترین حد ممکن قرار گیرد.
راهحل این است که از یکطرف دولت جدید افغانستان با درک هدفگذاری کینهورزانه محور آمریکا و توجه به ابعاد آن، هر گونه مسامحه در برخورد با عناصر تروریست را کنار گذاشته و به وقتکشی کنونی خاتمه دهد و گمان نکند اقدامات تروریستی، صرفاً هزینهای است بر دوش شیعیان و جمهوری اسلامی و از سوی دیگر جمهوری اسلامی میتواند به شکلدهی ساختار جدید امنیتی- نظامی افغانستان کمک کند و به آن سرعت بدهد چرا که موضوع امنیتی افغانستان و مردم آن و به خصوص شیعیان و مصالح مشترک ایران و افغانستان، بدون دستزدن به اقدامات راهبردی امکانپذیر نخواهد بود.