به گزارش مشرق، پدیده افشاگری مختص به ایران نیست اما نوع منفعت طلبانه آن شاید بعد از مناظرات انتخاباتی چند دوره قبل رایج شد. آسیبی که بی شک از فرهنگ سودپرستانه آمریکایی وارد فضای سیاسی و اجتماعی ما شده است.
با این حال عده ای معتقدند تهمت زدن و افشاگری بدون مبنا و سند، در ایران برخلاف آمریکا چندان هزینه ای برای اتهام زنندگان ندارد و به همین دلیل برای برخی افراد به ابزاری تبدیل شده برای قهرمان بازی و کسب شهرت.
هرچند که افشاگری مبتنی بر اصول فقهی و دینی، در برخی مواقع و تحت شرایطی و بوسیله افراد صاحب صلاحیت ممکن است ضرورت پیدا کند که موضوع این نوشتار نیست و ان شاء الله در آینده به آن خواهیم پرداخت.
در ابتدای دهه ۸۰ پس از گفتمان سازی رهبر معظم انقلاب درباره عدالت، جوانان بسیاری با توجه به فطرت آرمانگرایانه خود به این گفتمان علاقه مند شدند.
فاصله های طبقاتی ناشی از اقتصاد لیبرالی که از دوره سازندگی در کشور حاکم شد نیز مزید برعلت شد تا ضرورت این گفتمان بیش از قبل عیان شود.
به مرور کنش های اجتماعی و دانشجویی رنگ و بوی عدالتخواهی گرفت و عدالتخواهی به سکه رایج محافل دانشجویی و تشکلهای جوانانه و فطرت های پاک تبدیل شد.
اما همزمان وجود یک مشکل در نظام تربیتی کشور پررنگ بود. جامعه شناسان انقلابی نسبت به خطر از بین رفتن مراجع فکری در جامعه هشدار می دادند. عملکرد برخی سیاسیون نیز در اعتبار زدایی از مراجع فکری مورد وثوق مردم و جوانان بی تاثیر نبود.
رفته رفته کار به جایی رسید که هیچ فرد غیر معصومی نمی توانست از هجمه های بی اعتبار کننده درامان باشد. یک بار به واسطه خطای محتمل خود آن فرد و یک روز به واسطه خطای اطرافیان و بستگانش. گویی با اولین خطا، باید تمام حیثیت افراد ریخته شود و از اعتبار ساقط گردد!
در فقدان مربی گری و محافظه کاری مراجع فکری که در اثر این هجمهها به احتیاط و انفعال دچار شده بودند، جوانان دغدغه مند میدان دار شدند.
اما نیروی جوانی به تنهایی برای هدایت گری جامعه کافی نبود. فقط دغدغه و شور و هیجان جوانانه نمیتوانست فراز و فرودهای کنش گریهای پیچیده اجتماعی را به تنهایی و بی آسیب به سر منزل مقصود برساند.
از سوی دیگر مواجهه ناسنجیده برخی افراد با خطاهای محتمل جوانان در این مسیر، تعصب و لجبازی را نیز ضمیمه کار عده ای از این جوانان میکرد و مانعی برای ارتباط صحیح استاد شاگردی می شد.
البته ماجرای سوء استفاده های سیاسیون مغرض و تصفیه حساب با رقبای سیاسی به بهانه عدالتخواهی و با استفاده ابزاری از این جوانان نیز همواره تهدید جدی مسیر عدالتخواهی تاکنون بوده است که نباید از آن غافل شد.
با این حال شکافهای نسلی و سیطره تکنولوژی که نقش آفرینی تکنیکال جوانان را به نسلهای قدیمی غلبه میداد رفته رفته به میدان داری «بدون معلمِ» جوانان و خود مرجع پنداری آنها انجامید و منجر به بروز انحرافاتی شد که روز به روز در ادبیات برخی از آنها بیشتر دیده میشود. از مخالفت با حکومت دینی تا متلک گویی های با تعریض و تصریح به علما، مراجع و بزرگان انقلاب.
شاید در ابتدا باورش سخت بود که یک دانشجوی بسیجی کارش به جایی برسد که همسو با ضد انقلاب دفاع از دستاوردهای نظام اسلامی را به «ماله کشی» تعبیر کند یا اعتراض رهبر انقلاب به لج پراکنیهای ضد انقلاب را صریحا به سخره بگیرد.
اما به هر صورت محصول چنین فرایند ناقصی، ظهور و بروز چنین خروجی هایی است که باید مسئولین امر به ویژه هدایت گران تشکل های دانشجویی در سالهای گذشته نسبت به آن پاسخگو باشند و برای اصلاح آن تدبیر کنند.
اگرچه قاطبه جوانان انقلابی و عدالتخواه کشور مبری از چنین ضعفهایی هستند اما مع الاسف امروز با طیفی از جوانان دیروز مواجهیم که در آبروبری از دیگران و مشروعیت زدایی از انقلاب همصدا با ضدانقلاب از هم سبقت میگیرند.
فرصت طلبان نیز به خوبی یکدیگر را پیدا کردند. با زیر سوال گذاشتن اصول و قواعد دینی، برای کنش اجتماعی خود تئوریسازی هم میکنند.
از تقدم عدالت بر ولایت میگویند تا روشنگریهای «ولی» مانعشان نشود. روز دیگر به سبک سکولارها به حکومت دینی میتازند و دین را ابزار حاکمان و ضد استقلال مردم معرفی میکنند تا قوانین اسلامی دست و پا گیرشان نباشد. به عارضه جریان انحرافی دچار میشوند و فقدان «سواد دینی و معرفت اسلامی» معجونی را تولید میکند که امروز بوی مشمئز کننده آن به مشام میرسد.
با اینکه خیلیها در میانه راه با شناختی که از این افراد پیدا کردهاند راهشان را جدا نمودند اما رفته رفته همنوعانی از جنس خودشان پیدا میکنند. دیگر فقط آن دانشجویان مذهبی و دغدغهمند نیستند.
ازمشاور رسانهای شهردار محبوس اصلاحطلب و بازداشتی فتنه تا فردی که در همان ایام با راه اندازی یک سایت جعلی زشت ترین توهینها را نثار حامیان موسوی و کروبی میکرد گرفته تا عضو سابق بسیج دانشجویی و هوادار جریان انحرافی همگی امروز با یک هدف متشکل شدهاند.
آبرو می برند و شهرت می خرند! از دروغ و تهمت هم ابایی ندارند. حریم خصوصی و شخصی برایشان اهمیتی ندارد. به جای آنکه شکاف طبقاتی را نقد کنند و دلایل آن را به مردم بگویند ترجیح میدهند درباره قیمت کیف و کفش دختر فلان سفیر بنویسند و عکسهای شخصیاش را منتشر کنند. تعریف عدالتخواهی را به قیمت ساعت و موبایل افراد تقلیل داده و مبتذل میکنند.
با افتخار عکسهای عروسی لاکچری دختر مسئولی را منتشر میکنند و بعدا که معلوم میشود دروغ گفتهاند بدون عذرخواهی حکم قضایی محکومیتشان را هزینه عدالت خواهی فاکتور میکنند!
به اسم تبیین عدالتخواهی ناپدید میشوند و نظام را عامل ربایش خود جا میزنند و بعدها که عکسشان در سفر و در قلیان فروشی منتشر میشود حاضر نمیشوند از ظلمی که کردهاند عذرخواهی کنند.
بارها به خاطر تهمتهای دروغی که زدهاند در دادگاه محکوم شده اما مظلوم نمایی میکنند و محکومیتهایشان را هزینه مبارزه با فساد معرفی میکنند.
خلع لباس، حبسهای تعلیقی و تعزیری، جزای نقدی اما هیچکدام جبران آبروی از دست رفته را نمیکند و چون معمولا روند قضایی زیاد طول میکشد، با فراموشی ماجرا، برای مردم معلوم نمیشود که بالاخره واقعیت چه بود؟ و نهایتا مخاطبانشان همه مسئولین و خدمتگزاران کشور را فاسد تلقی میکنند.
اما چاره کار چیست؟ در مواجهه با این افراد و کسانی که آنها را قهرمان خود میدانند چه باید کرد؟ آیا می شود نسبت به سرنوشت جوانانی که با دغدغههای درست در این مسیر قرار میگیرند سکوت کرد و بی تفاوت بود؟
به نظر می رسد راه درست مقابل با چنین انحرافاتی، علاوه بر روشنگری مستمر، نشان دادن الگوهای درست مقابله با فساد توسط مسئولین و رسانه هاست.
همچنین تربیت اخلاقی قشر جوان با هدایت اساتید اخلاق و عالمان عامل به ویژه در دوران دانشجویی که سرآغاز فعالیتهای جدی اجتماعی است ضروری مینماید.
توجه توامان به ارتقاء عقل و احساسات به عنوان دو بعد وجودی انسان حائز اهمیت است و تک بعدی دیدن آن در نظام تربیتی میتواند ناکارآمدی سیستم پرورشی را به دنبال داشته باشد.
روانشناسان معتقدند نیاز به تعریف هویت و میل به دیده شدن و تخلیه هیجانات از ضروریات سنین جوانی است و عدم توجه به این مقولات مانع شکل گیری ارتباط صحیح استاد شاگردی و سرآغاز بسیاری از انحرافات در آینده خواهد بود.
موضوعی که باید برنامهریزان و الگوسازان و نیز خود جوانان پیشرو به آن توجه داشته و ضمن اهتمام به تربیت اخلاقی، آن را در دستور کار قرار دهند.