سرویس فرهنگ و هنر مشرق - آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب دو راهبرد مهم فرهنگی را طی ۲۰ ساله اخیر تبیین کردهاند که این دو راهبرد در حوزه تولیدات نمایشی سیما و سینما آنچنان به صورت پررنگتری خودنمایی میکند. ایشان به مقوله نشر و ادبیات و از سوی دیگر تاریخ توجه جدی نشان دادهاند و از قضا در مدیومهای نمایشی داخلی توجه به دو مقوله اقتباس در سینما و آثار نمایشی و ساخت آثار نمایشی تاریخنگارانه به تدریج تبدیل به یک جریان قدرتمند خواهد شد.
رهبر معظم انقلاب در موارد بسیاری اشاراتی راهبردی درباره تاریخ داشتهاند و تاریخ را به عنوان «درس و گنجینه اطلاعات ما از گذشته بشریت» تعریف میکنند و بارها به مسئولان یادآوری کردهاند: «تاریخ چیز مهمی است. تاریخ را به عنوان یک چیز کوچک یا حاشیهای نباید خیال کرد؛ تاریخ واقعاً مهم است. تاریخ، درس و گنجینه اطلاعات ما از گذشته بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر میشود نسبت به تاریخ بی اعتنا بود؟ همه علوم و همه معارف و همه تلاشهای بشری و همه آنچه که امروز در این صحنه عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ. »
«اگر تاریخ یک چیز اصلی نبود، قرآن با این عظمت -که اصلاً برنامه انسانسازی و برنامه بشریت است- تاریخ را وارد خودش نمی کرد؛ اما شما میبینید که در قرآن تاریخ هست؛ البته بخشهایی که برای بیان اهداف قرآن کارساز است... بنابراین، تاریخ مهم است.»
سریال «راز ناتمام» که پخش آن اخیرا از شبکه یک سیما به پایان رسید و پس از اتمام انتشار در هستههای تاریخ پژوه فضای مجازی بسیار مورد توجه قرار گرفته است از جمله آثاری است که با راهبرد نمایشی تاریخ محور با ظرافتهای قابل اعتنایی ساخته و پخش شد.
این سریال با نورتاباندن بر بخشهای نادیده گرفته شده تاریخ، تحرکات سیاسی – تروریستی سازمان مجاهدین را با جزئیاتی تازه دوباره به نمایش گذاشت و این سریال به یکی از جذابترین آثار نمایشی سیاسی چند سال اخیر سیما بدل شد.
«راز ناتمام» در کش و قوس یک ماجرای امنیتی کاملا امروزی با پرداختن به فرازهای مهمی از تاریخ انقلاب به زندگی پرفراز و نشیب شهید «محمدجواد باهنر» میپردازد که در فعالیتهای تاثیرگذار غیرقابل انکارش در دوران رژیم پهلوی بارها به زندان رفت و پس از انقلاب وزیر آموزش و پرورش شد و بعد از فرار ابولحسن بنیصدر به عنوان دومین نخستوزیر دولت جمهوری اسلامی انتخاب شد.
در یکی از خطوط دراماتیک این سریال با فلاشبکهای مکرر این سریال به سوابق مبارزاتی باهنر و فعالیتهای پژوهشی او اشاره میکند. روحانی پژوهشگری که دو فعالیت انقلابی را همزمان دنبال میکرد و در متن سریال رویکرد استراتژیک و وجوه مبارزاتی خاموش این شهید برای نخستین بار مورد ارزیابی دقیق قرار گرفت. مبارزی که همزمان از جایگاه معلمی خود برای تغییر کتب آموزشی چشم پوشی نکرد و برای این تغییر مصائب فراوانی تحمل کرد. در شرایط کنونی یادآوری این وظیفه انقلابی- آموزشی شهید در متن یک سریال تاریخی بیشتر از گذشته مورد توجه قرار خواهد گرفت.
مخاطبان این سریال یک خط روایی و کاملا دراماتیک را همچون یک جدول متقاطع دنبال میکنند. دو شخصیت اصلی سریال یعنی رضا(مهدی کوشکی) و لیلا(نگین معتضدی) همسرش در چالشی تحت عنوان «ترورهای سال ۶۰ » هم مسیر شدهاند.
رضا میخواهد همچنان سرنخهایی تازهای را در یک پرونده امنیتی پیدا کند و لیلا به دنبال به اتمام رساندن پایاننامهای تحت عنوان «راز ناتمام» است. در روایت امروزی مسئله تحقیق به عنوان سویهای دراماتیک دستاویزی برای جستجو در تاریخ معاصر است.
شیوه تاریخنگاری درباره رخدادهای قبل از انقلاب و روشهای فعالیت شهید باهنر علیه رژیم پهلوی در قالبی نوین دراماتیزه شده است. به عنوان مثال سکانس آشنایی مخاطب با شهید باهنر از آنجایی آغاز میشود که که ایشان روی منبر سخنرانی میکنند و تمامی موارد بازجویی، به کدگشایی دینی از ساواک از سخنرانی شهید میپردازد.
شیوه بازجویی دکتر باهنر از چالشهای مقطعی تا نفوذ به سیستم آموزش و پرورش پهلوی و همکاری با شهید بهشتی برای تغییر کتاب تعلیمات دینی گوشههای مغفولی از تاریخ را به نمایش میگذارد که در چندین سال گذشته توسط رسانههای جمعی هیچگاه برجسته نشده است.
یکی از ویژگیهای مهم سریال این است که از شخصیتشناسی این شهید دارای زوایا و ابعاد مختلفی است.
شهید باهنر به عنوان یکی از یاران قدیمی مؤتلفه، در دادن اعلامیه شب هفت شهدای ۱۵ خرداد بسیار فعال بود. در جریان آمدن علما به تهران برای نجات جان امام نیز، نقش مهمی داشت. بعد از دستگیری امام در خرداد سال ۱۳۴۲، از آنجا که هنوز مرجعیت امام اعلام نشده بود، احتمال اینکه رژیم شاه متعرض جان ایشان شود وجود داشت، لذا علمای بزرگ بلاد ایران در تهران جمع شدند تا با اعلام مرجعیت ایشان، برایشان مصونیت ایجاد و این نقشه رژیم را خنثی کنند. شهید باهنر در هماهنگی این افراد، نقش مهمی داشت.
یکی از ضعفهای سریال همین است که در نشان دادن فعالیتهای مبارزاتی، بخش که ایشان در خنثی کردن توطئه علیه امام نقش موثری داشته را نادیده میگیرد. شاید تنها ضعف سریال نادیده گرفتن همین گوشه تاریخی بسیار مهم است.
دکتر باهنر در مجموعه مؤتلفه فعالیت میکرد و در ایجاد هماهنگیها این حزب مبارز بهشدت پرکار بود. پس از خنثی شدن توطئه پهلوی عیله امام(ره)، ایشان در گسترش فعالیتهای مؤتلفه و ارتباط آن با روحانیت نقش پررنگتری را به عهده گرفت و با وقار و آرامش خاص خود، در پیشبرد امور بسیار مؤثر بود.
او یکی از معدود روحانیونی است که در هیئت موتلفه قبل از انقلاب (فعالان سیاسی) از افراد نزدیک به بازاریان بود اما وقتی شیوه و سلوک زندگی تنگدستانه او از دریچهای کاملا شخصی روایت میشود و سریال با ظرافتی که شان شهید را تحت الشعاع قرار ندهد نشان میدهد خانواده این شهید با چالشهای اقتصادی فراوانی مواجه است تا مخاطبان با یک حیرت تاریخی مواجه میشود. این شهید تمام آورده مالی خود را صرف پژوهش برای بازنویسی دوباره کتب دینی دانش آموزان میکرد.
استراتژی نوین نمایشی سریال در نسبت با دکتر باهنر این است که وی عوامل ساواک را فریب داد و به واسطه روابط شهید بهشتی با مدیران آموزش و پرورش دوره پهلوی گام موثری را در تقویت دانش دینی – مبارزاتی نسل بعدی برداشت. این شگرد تاریخی- نمایشی در سریال با جزئیات بسیار دقیق و جذابی مطرح میشود.
اسدالله بادامچیان یکی از اعضای موتلفه درباره این ابتکار عمل دکتر باهنر میگوید: تغییر کتب دوران پهلوی یکی از شاهکارهای این بزرگواران بود. شهید بهشتی و باهنر با هوشمندی راهی پیدا کردند که نگارش کتب آموزشی تعلیمات دینی را به عهده بگیرند و از این طریق به روشنگری کودکان و نوجوانان بپردازند. به این ترتیب با برنامهریزی دقیق و عمیق، این نفوذ در سیستم آموزش و پرورش رژیم شاه صورت گرفت و قرار شد تعلیمات دینی جدید را جا بیندازند. شهید باهنر این کار را به عهده گرفت و مشاور مدیرکل آموزش و پرورش شد. شهید بهشتی کتاب اسلامشناسی را به شهید باهنر داد تا آن را به صورت یکسری بحثهای جمع و جور و جمعبندی شده در کتب تعلیمات دینی -که مطالب خستهکننده سنگینی داشت- بگنجاند.
این مطالب شامل بحثهای جدیدی بودند که در چارچوب اصول تشیع تنظیم شده بودند و مانع از گرایشهای خطرناک صوفیگری و سایر فرقههای انحرافی میشدند. برای انجام این کار، قرار شد یکی از دوستان در آنجا نفوذ کند. یک جوان مذهبی و معتقد و خوشقیافه و خوش قد و بالا برای این کار مأمور شد. او باید صورتش را دوتیغه میکرد، کراوات میبست و گاهی هم گردنبند طلا میانداخت و انگشتر طلا دست میکرد و ادوکلن روز را میزد تا کسی به او شک نکند. آقای برقعی این جوان را نزد وزیر آموزش و پرورش آن زمان، فرخرو پارسا که بهایی و یکی از فاسدترین زنان آن دوران بود، برد و توانست برایش حکم مدیرکلی بگیرد. این جوان در خانواده و بین اقوام و دوستان، مشکل پیدا کرد و حتی برای خواندن نماز در آموزش و پرورش هم باید بهنوعی رفتار میکرد که کسی متوجه مذهبی بودنش نشود، والا لو میرفت. همه این برنامهها زیر نظر شهید باهنر انجام میشدند.
آن جوان سخت زیر فشار روحی بود و چندین بار تصمیم گرفت نرود، ولی شهید باهنر ترغیبش کردند که به مأموریت خود ادامه بدهد. بالاخره کتاب تعلیمات دینی نوشته این آقایان درآمد. یادم است شهید رجایی در زندان اوین با شوق و ذوق آمد و خبر داد که کتاب چاپ شده است. خانم شهید رجایی یک جلد برایش آورده بود. ما در زندان این کتاب را خواندیم و با آن اسلامشناسی درس میدادیم.
نکته جالب اینجاست که وجود نگاههای متکثر پس از انقلاب یک چند قطبی سیاسی را پدید آورد که به تشکیل احزاب مختلف با سویههای سیاسی متنوع منجر شد. سریال در جزئیات آنقدر دقیق به این موضوع میپردازد و سویهها و روشها امروزی را نادیده میگیرد. به عنوان مثال از خدمات مرحوم سیدرضا برقعی در کنار شهید باهنر و بهشتی چشمپوشی نمیکند.
یکی از مواردی که سبب شده این سریال در شرایط کنونی نسبت به آثار متوسط تولید شده سیما امتیاز بیشتری دریافت کند، امروزی کردن یک روایت انقلابی است و تلاش و ممارست تیم نویسنده و کارگردانی با ظرافت سریال، این اثر را تبدیل به یک مجموعه ماندگار و ارزشمند کرد.