به گزارش مشرق، چندی پیش عبدالکریم سروش، روشنفکر دینی ساکن در غرب طی یادداشتی خطاب به مراجع با نفرتپراکنی نسبت به نظام اسلامی و شرایط کنونی مراجع تقلید و علما را تشویق به ضدیت با نظام فراخواند. حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه رئیس شورای اندیشهورز سازمان فرهنگی هنری و فرهنگسرای اندیشه و معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی طی یادداشتی به سخنان هتاکانه عبدالکریم سروش پاسخ داد که در ادامه مشروح یاداشت را میخوانید:
بیادب محروم گشت از لطف رب
جناب عبدالکریم سروش
بار دیگر قلم به نصیحت تفرقهآمیز برداشتی و مراجع عظام و مشایخ حوزه علمیه را با ظاهری خیرخواهانه خطاب قرار دادی، اما با کمی دقت در متن نامه آشکار است که باز هم توصیههای بزرگان به شما که «سخن بگو اما با ادب بگو» وقعی بر جانت ننهاد و همچون گذشته که به طعن و فحاشی و ناسزا به دانشگاهیان و حوزویان پرداختی، اینک نصیحت متبخترانه، کاذبانه و تفرقه انگیزت را نثار مراجع و شیوخ حوزه علمیه کردی.
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
چرا؟چرا؟چرا؟
آیا واقعاً وفات مرحومه مهسا دغدغه شما و امثال شما خارج نشینان و قاتلان و اغتشاشگران و تخریب چیان اموال عمومی و خصوصی است؟ اگر در گفتار و نوشتار خود، صدق اخلاقی داری که بی شک نداری چرا برای قتل مرحومه میترا بیانیه ندادی؟ چرا برای ترور هزاران شهید به دست منافقان و کومله و سلطنت طلبها نقدی ننگاشتی؟ چرا برای شهدای علم و دانش دانشگاه که سرمایههای این ملت بودند، ننالیدی؟ چرا این همه قتل عام و مجروح سازی مردم مظلوم و بی گناه و تخریب اموال شخصی و عمومی آشوبگران را نادیده گرفتی؟ چرا این همه ظلم بر سیاهان واشنگتن که در آنجا سکنی گزیده ای، دردی در دلت برپا نمی سازد؟ و حاضر به ارشاد گشت خشن پلیس آمریکایی نیستی؟
ترس از لغو اقامت آمریکایی
چرا ستمهای بر کودکان و زنان مظلوم فلسطین و یمن را نمیبینی؟ نکند ارادت به مقتدایت، استکبار جهانی خون آشام که حتی اجازۀ رساندن دارو و درمان و غذا را به آن مظلومان نمی دهد، دستانت را چلاق و زبانت را گنگ ساخته و قلمت را شکسته و دهانت را دوخته است؟ معلوم است اگر بخواهی نقدی بر دولت آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی بنگاری، خلاف عهدنامه اقامت در آمریکاست که امضا کرده ای و اجازۀ یک دقیقه ماندن در آن کشور را نخواهی داشت و شاید این بیانیههای تفرقه آمیز هم برای استمرار مجوز اقامت شما باشد.
وای بر کذب شما و همسنگرانتان که بر ملت شریف ایران آشکار است. ای کاش اخلاق به دوستان قدیم تو در انجمن حکمت و فلسفه اجازه میداد تا از خشونت گفتاری و رفتاریات نسبت به خانوادۀ اول و دوم ات لب به سخن گشایند تا خوانندگانت با شناخت شاکلۀ تو، مضمون و مدلول واقعی بیانیههای تو را بهتر دریابند.
کسی به تو گوش نمیدهد
اینک مراجع و بزرگان حوزۀ علمیه را به خروش دعوت میکنی و انتظار داری به ندای کاذبانه ات گوش فرا دهند؟ توکه منکر وحی رسول الله صلی الله علیه و آله شدی و در امامت و مهدویت تردید کردی و آموزههای قرآن الهی و سنت نبوی و علوی را عَرضیاتی خواندی که تاریخ آنها به سر رسیده است! اما به لطف خداوند متعال و مراجع تقلید این سرزمین اسلامی نه تنها به سخنان واهی تو گوش نمیدهند بلکه برای حفظ امنیت کشور هم بیانیه صادر کردند و همراه و همگام با رهبری معظم در مسیر خدمت به مردم دلاور استقامت میورزند.
بی شک، امروز هم روز امتحان شماست؛ آزمون حمایت سه دهه اخیر شما از منافقان جنایتکار و استکبار جهانی و تئوریزه کردن اسلام آمریکایی و داعشی، فرجام نامبارکی بر جای گذاشته و امید است در این آزمون به خود آیید و مسیر پیش روی خود را اصلاح کنید.
از ایران تا واشنگتن محل امتحان شماست
خداوند حکیم شما را در ایران آزمود و اینک در واشنگتن می آزماید. ای کاش شما هم از ابوحنیفه درس میگرفتی و بر ستمگران استکباری میشوریدی؛ اما نقاب ارشاد بر چهره نهادهای و از ظالمان این سرزمین دفاع میکنی و از تفرقه جامعه ایرانی و جامعه روحانی دم میزنی، اما بدان که اگر جامعه ایرانی با جامعه روحانی همراه نبود، هزاران گروه جهادی در آبادانی کشور و هزاران هیأت مذهبی دلسوخته حسینی در مساجد و حسینیهها شکل نمیگرفت و روحانیت، منتخب مردمی ریاست جمهوری نمیشد. حال تو با حدیث نفس از خود بپرس که چرا هیچگاه مردم ایران به کاندیداهای شما رأی نمیدهند؛ چون جامعه شبه روشنفکری سکولار از جامعه ایرانی فاصله گرفته است و به تعبیر دکتر شریعتی، دردهای آنها را درک و در رفع محرومیتهای مردم مشارکت و مجاهدت نمیکند و در راه خدای متعال شهید نمیدهد و تنها اهل حرف زدن آن هم در مسیر اهداف استکبار است.
نامههایی که ما را یاد «قاسطین» میاندازد
نامههای تو به رهبر معظم انقلاب و مراجع تقلید، مؤمنان را به یاد نامههای شبه روشنفکر قاسطین به مولیالموحدین امیرالمؤمنین علی (ع) میاندازد، با این تفاوت که گاهی با تفسیر به رأی به سخنان آن حضرت تمسک فرصتطلبانه میکنی و در بحثهای کلام جدید، مدعی عَرَضی بودن آن سخنان میشوی. اینک پاسخ امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ششم نهجالبلاغه به آن شبه روشنفکر قاسطین را بشنو که فرمود: «از هوای نفس دوری کن و با دیده عقل بنگر ودست از گمراهی بردار.»
سؤال مهم این مسکین از کسانی که هنوز وقعی به سخنان تو مینهند این است که آیا نمیدانند زوال جمهوری اسلامی - که البته در خواب هم نخواهند دید انشاءالله مقارن با تجزیۀ ایران عزیز خواهد شد که صهیونیستها سی سال پیش وعده آن رادادند؟ آیا نمیدانند این کشور به گوشت قربانی در دست داعش و منافقین و کومله و سلطنت طلبان جنایتکار تبدیل خواهد شد؟
تا کی میخواهند از شبه روشنفکرانی که بر شهادت مجاهدان واقعی همچون شهید حاج قاسم و عالمان واقعی همچون شهید فخریزاده، جشن میگیرند، پیروی کنند و امنیت کشور را به خطر بیندازند؟ آری کشور ما نیازمند تقویت حکمرانی، به ویژه حکمرانی فرهنگی است و مسألۀ حجاب و عفاف با همین تکنولوژی اجتماعی مبتنی بر حکمت و شریعت حل خواهد شد؛ البته حکمرانی فرهنگیای که از نوع مردم سالاری دینی باشد؛ نه از نوع حکومت هرمی فرهنگی یا اختاپوس فرهنگی و یا ناتوی فرهنگی.
قرنها است میخواهند به اسلام بزنند
نکتۀ دیگر خطاب به آنانی است که مردم را دین گریز و روحانیت ستیز معرفی میکنند. آنها کافی است چشم حقیقت بین خود را باز کنند و خود را به تغافل نزنند؛ آیا استقبال میلیونی مردم به ویژه جوانان در شبهای قدر و دعای عرفه و هیأتهای مذهبی و راهپیمایی اربعین و زیارت عتبات و حرم مطهر امام رضا علیهمالسلام و تشییع پیکر علما و شهدا جز بر دینداری و ولایتمداری و گرایش مردم به روحانیت عالم و عارف دلالتی دارد؟ قرنهاست که دشمنان اسلام دنبال آسیب زدن به اسلام و نهاد حوزۀ علمیه و مرجعیت بوده اند چون میدانند که گرفتن مرجعیت دینی سیاسی روحانیت از مردم، یعنی رساندن جامعه ایرانی به اهداف استکباری؛ اما اسلام و تشیع و حوزههای علمیه مشمول عنایت اهل بیت به ویژه حضرت ولیعصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء هستند و خداوند متعال انشاءالله حافظ این مرز و بوم جهادگر است.
«یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»
والسلام علی من اتبع الهدی
عبدالحسین خسروپناه
طلبه حوزه علمیه قم
ششم مهرماه ۱۴۰۱و یکم ربیع الاول