به گزارش مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: مردم همراهی نکردند؛ طبیعی است که از مردم انتقام بگیرند. اما ثمره اش چیست؟ چه سناریویی را دنبال می کنند؟ هر کس به خودش رجوع کند ایندو حس را می یابد:
یکم. تفاوت ۲۴ و ۲۵ آبان چیست؟ از ۲۴ آبان هیچ چیز به خاطر ندارید. طبیعی هم هست. مردم همراهی نکردند. با همه تهدید ها باز هم بازار شهر باز بود و ...اما ۲۵ آبان چه شد؟ خون ریختند و هنوز سرخط خبرهاست.
دوم. خسته اید. آشفته از این روزها و اخبار. حتی حس ناامنی. خط همینست. انتقام از مردم فقط این نیست که خون چند انسان بی گناه را بریزند. باید مردم بجهت روانی آسیب ببینند. این آسیب فیزیکی و روحی کمک می کند ذهن آماده شود که کار تمام است.
دقت کردید؟ هردو ثمره در ذهن است. شلیک نهایی به سمت ذهن مردم است. خط آشوب باید در ذهن ها داغ باشد و به نفع اوباش غلبه کند. اینجاست که خون می ریزند. مثل آب خوردن.
ذهن را محاصره کنند، شهر را تسخیر کردند و ولاغیر.
هیچ هزینه ای هم برای دشمن ندارد. هر چند روز یکبار به یک بهانه اطلاعیه می دهند. چند نفری در گوشه و کنار محلات جمع می شوند. خون می ریزند و خلاص.
این خون ریختن نیز شبیه ترورهای منافقین در ابتدای دهه ۶۰ کور نیست. کاملا حساب شده است. آنروزها فقط قصدشان ترساندن جریان انقلاب بود. اما امروز هدف شناخت است نه ترس و تهییج. آنروزها خبر مظلومیت مردم بساط ظلم وترور را جمع کرد. اما امروز خبر مظلومیت شهید حتی به مادر شهید هم نمی رسد؛ چه رسد به مردم. مادر کیان در جنگ روایت ها به قاتلان فرزندش پناه می برد و ناخواسته کمک می کند تا کودکان بیشتری کشته شوند.
بازی نیز دو سر برد برای آنهاست. آدم می کشند. اگر از امنیتی ها باشد سوت و کف میزند و بهم تبریک می گویند. اگر کودک یا دختر جوان باشد پروژه کارخودشونه کلید می خورد. همین نکردند؟
حالا حرف چیست؟
آقایان مسوول؛
بی عملی ناشی از گیجی از تصمیم از سر انفعال ومماشات هم بدتر است. مطالبه امروز مردم پایان مداراست؛ کاری نکنیم از این مطالبه عبور کنند و بگویند سیستم در تصمیم گیری دچار گیجی است.
همه عملیات اوباش بین المللی خلاصه در محاصره ذهنی مردم است. صدای مظلومیت شهدای امنیت حتی به مردم هم نمی رسد که بخواهند خونخواه باشند.
چرا تصمیم نمی گیریم؟
رسانه ها در عصر پلتفرم در شبکه ها محصور اند. پیام پرقدرت، دست کسی است که اول پلتفرم را در اختیار داشته باشد و بعد هم شبکه های درون آن. بستر شبکه ها و پلتفرم که دست اوست. همین باعث می شود مارپیچ سکوت درست کند و جریان رسانه ای حق را حذف کند. اما شبکه سازی هم دست اوست. شبکه دو بخش دارد. یکی راس شبکه، یکی اعضا. تعداد شبکه ها و اعضای شبکه ها اگر یک حرف را تکرار کنند مخاطب تخت بند و مسخ می شود. اینجاست که تعداد شبکه و تعداد اعضا بسیار مهم است. ایندو در کنار هم حکم یک جامعه واقعی را بازی می کند نه مجازی.
برای همین است که به گزارش وزارت اطلاعات ۵۰ هزار کاربر فیک ساختند. برای سرشبکه ها نیز برنامه ها داشتند و دارند. از به خط کردن امثال آنجلینا جولی و هالیوودی ها و رقاص و مطرب تا صدف بیوتی و غیره تا خریدن صفحات سلبریتی ها و اجاره آنها و تهدید وتطمیع شان.
صدا تنها در شبکه هاست که می چرخد. بهترین محصول رسانه ملی نیز به مخاطب نمی رسد. عمق ماجرا را متوجه ایم؟
وظیفه آقایان مسوول اینست که اول چرخه تولید پیام در سر شبکه های تروریست رسانه ای را بشکنند. چرا امثال هنگامه قاضیان و الناز شاکر دوست نباید پاسخگوی اتهام به نظام باشند؟ چرا صادقی و پروانه سلحشوری باید آزاد باشند؟ دایی و گل محمدی چه؟ چرا پلتفرمی که جریان رسانه ای حق را سانسور و دچار مارپیچ سکوت ساختاری می کند باید آزاد باشد؟
آقایان مسوول
پلتفرم و جامعه شبکه ای صرفا یک رسانه نیست. یک جامعه است. یک واقعیت است. یک زیست بوم است. اجازه ندهیم محل زندگی مردم در تصرف و محاصره دشمن باشد.
واقعیت اینست که اگر چنین فهمی بیابیم شب و روز خواب نداریم و تدبیر می کنیم. واگرنه با تقلیل و مبتذل کردن ماجرا دنبال این وزیر و آن وکیلید تا به نقطه ای موهوم حواله کنید و یا همچنان منتظر می مانید ببینید چه کسی و در کدام پلتفرم ایرانی، نسخه پلاسش بالا می آید که بعد تصمیم بگیرید.