به گزارش مشرق، محمدعلی وکیلی مدیر مسوول روزنامه ابتکار و نماینده اصلاح طلب مجلس دهم درباره انتخاب آذر منصوری به عنوان رئیس جدید جبهه اصلاحات گفت: زمانی که آقای دکتر عارف ریاست جبهه شورای سیاستگزاری اصلاحطلبان را برعهده داشتند، ایشان شورا را با تبع و طبیعت خودش اداره میکرد، البته اقتضای آن زمان هم به نظر میآمد همین بود. شاید یکی از توفیقاتی که در آن دوره برای اصلاحطلبان فراهم شد این بود که یک لیستی به قول خودشان حداقلی، صلاحیتش تأیید شد. آقای عارف یک چهره معتدل و شناختهشدهای است و روی آن حساسیت کمی وجود دارد و رابطه خوبی هم با بدنه حاکمیت داشت، به دلیل همین نگاهی که آقای عارف داشت ریتم حاکم بر آن شورا ریتم تعامل بود. البته در کنارش هم کسانی بودند مثل آقای موسوی لاری و بهزاد نبوی که به همین ترتیب فضا را پیش میبردند. آقای نبوی در همان زمان با اینکه گرمی زندان در بدنش بود، سیاستورزی مناسبی را انجام داد.
وی افزود: بعد از آقای عارف هم که خود آقای نبوی ریاست این شورا را داشت، در آن دو سال باز به رقم اینکه برخی احزاب در آن شورا به اصطلاح برادر بزرگی داشتند و برای خودشان نوعی شیخوخیت و مرجعیت قائل بودند و آنها بازی بهمزنان کنشهای سیاستورزانه اصلاحطلبان بودند، اما باز آقای بهزاد نبوی به خاطر همین شیخوخیت و تجربه و احترامی که بین اصلاحطلبان داشت، خیلی مانع بود. اگر آقای بهزاد نبوی در همین دوره فطرت نبود، به عقیده من شاید آن شورا با آن ترکیب به یک تحریم رسمی در انتخابات روی میآوردند. در آن سال دیدیم که جبهه اصلاحات به ریاست آقای نبوی تن به تحریم رسمی نداد، در حالی که از لحاظ اخلاقی و منشی، رویکرد بعضی از افراد جبهه رویکرد تحریمی بود و این هم به نظر بنده نوع سیاستورزی آقای بهزاد نبوی بود که اجازه نداد افرادی که نگاه تحریمی دارند اعلام موضع رسمی کنند.
تغییر ریل در شرایط ابهام نقش مرگ و زندگی را ایفا میکند
این فعال اصلاح طلب افزود: در موضعگیریهای فردی هم باز به نظر بنده آقای بهزاد نبوی در آن سالها زهر مواضع برخی از دبیرکلهای احزاب اصلاحطلب را گرفت و راه ارتباط حکومت با احزاب اصلاحطلب را تقریبا ایشان حس کرد و مطابق اخباری که من میشنیدم، این مسیر و ارتباط با حاکمیت رفت و برگشت داشت و یک مسیر دوطرفه بود و مسیر مسدود نشد. الان هم که ایشان کنار رفته، من برای اصلاحطلبان به خصوص در این شرایط که شرایط پرابهامی است از لحاظ چشمانداز، در شرایط پرابهام، تغییر ریل، تغییر پلتفرم، نقش مرگ و زندگی را ایفا میکنند. وقتی شرایط شما مبهم است، بهترین رویکرد احتیاط است، بهترین رویکرد حسابگری است.
وی افزود: ما در حال حاضر به لحاظ سیاسی در شرایط برزخی هستیم و در این دوران که دوران انتظار است، حرکت بر لبه تیغ انجام می شود. هم میتواند فرصت خلق کند و هم تهدید باشد. در این دوران تغییر پلتفرم، تغییر رویکرد بدترین کار ممکن به لحاظ مدیریتی است؛ این تغییر واقعا ریسک است. آقای نبوی رویکرد تعاملی و گفتمانی با حاکمیت به حسب مختلف داشت، حال با تغییراتی که در جبهه اصلاحات صورت گرفته، چه مسیری را در راه اصلاحطلبان قرار خواهد داد؟ اولا همیشه این سؤال در گذشته وجود داشت که نسبت اصلاحطلبان با حکومت چگونه است؟ برخی در فضای سیاسی معتقدند که هیچ علامتی به اصطلاح قابل اتکایی در پس این تحولات چند ماه اخیر ایران از طرف حکومت نسبت به جریان اصلاحات داده نشده، اگرچه برخی که نقششان تعیینکننده نیست معتقد هستند که پیغام هایی دریافت میکنند، اما افراد اصلی اصلاحطلب همچنان اعتقادشان این است که هیچ نشانه بارزی که نشان بدهد حکومت رویکردش را تغییر داده مشاهد نمیشود و کسانی هم هستند که خلاف این موضوع را اعتقاد دارند، به همین دلیل این سؤال تکراری این روزها بیشتر خودنمایی میکند که باید اصلاحطلبان چه رویکردی داشته باشند در ارتباط با انتخابات آتی؟
اصلاح طلبان رادیکال حاکم بر آرایش فعلی جبهه اصلاحات
وکیلی گفت: برخی که صدایشان در این احزاب اصلاحطلب رساتر است و فکر میکنند که نقششان در آرایش کنونی این جبهه اصلاحطلبان برجسته است، اینها معتقد هستند که اصلاحطلبان حذفشدگان حکومت رسمی هستند و حکومت هزینه رسمی حذف اینها را پرداخت کرده و نمیخواهد این هزینه برایش تکرار بشود، پس بهتر است که اصلاحطلبان بروند در همان کارویژه خودشان یعنی یأس از انتخابات، یأس از کنشگری در سیاست. باز در بین اینها دو خط وجود دارد، یک خط این است که میگویند اصلاحطلبان برگردند به جامعه و حوزه سیاستورزی رسمی را رها کنند و به اصطلاح ماها از «اصلاحطلبی حاکمیتمحور» بشوند «اصلاحطلبی جامعهمحور». برخی هم معتقد هستند که اصلاحطلبان باید کنشگری رادیکالتری را درنظر بگیرند و وارد زمین بازی تقابلی بشوند.
این فعال اصلاح طلب افزود: بنده فکر میکنم این آرایش فعلی جبهه اصلاحات ذیل این گفتمان دوم هست و این ذهنیت شکل گرفته. حداقل پیام انتخاب خانم منصوری این موضوع است. معنای انتخاب خانم منصوری این است که آقای نبوی آدمی بوده که هزینه داده است و به علت اینکه هزینه داده، به علت کهولت سن و سیاستورزی باتجربه ۵۰ ساله، او همچنان معتقد بود که روزنه سیاستورزی همچنان باید حفظ بشود و باید در کف منظومه جمهوری اسلامی حرکت کرد اما حالا فضا تغییر کرده و از سطح آقایان عارف و نبوی که وزنه سنگینی در فضای سیاستورزی محسوب می شدند، به خانم آذر منصوری میرسند که به نوعی هیچ رزومه قابل اعتنایی در فضای سیاسی نداشته است و افراد دیگری بودند که میتوانستند به جای آقای نبوی مسئولیت را به درستی برعهده بگیرند. بنده در جریان اینکه در آن جلسه چه گذشته است و فرایند انتخاب چه بوده است اطلاعی ندارم، اما مهم هم نیست که فرایند چیست، به هر حال ایشان اکنون نماد اصلاحات شده اند.
اصلاح طلبی از عارف و نبوی تا آذر منصوری
وکلیل افزود: نکته بنده در حال حاضر این است که چرا آقای بهزاد نبوی رفته است؟ بیش از اینکه نقدی به این باشد که چه کسی به عنوان رئیس جبهه اصلاحات انتخاب شده نقد این است که چرا آقای نبوی رفته است؟ چون رفتن آقای نبوی پیام دارد و آن نکتهای که شما در سؤالتان به درستی اشاره میکنید که چرا آقای عارف اصلا در این جبهه نیست؟ چرا آقای موسوی لاری نیست؟ آدمهای بزرگی میتوانستند باشند و نیستند. چرا این شیوخ دارای اعتبار در این جبهه نیستند؟ یک پیامش این است که جریان اصلاحطلب آنقدر به حوزه سیاستورزی ناامید شده است که این بزرگان ترجیح میدهند که بروند در کمای بیتفاوتی. اولین پیامش به نظر بنده این است که این جریان و این جبهه نسبت به حوزه سیاستورزی عمومی بیتفاوت باشد. خود این موضوع محصول دو اتفاق مهم است. اول اینکه یک شکاف مهمی بین اصلاحطلبی رسمی با بخشهای مختلف حکومت صورت گرفته و دومین اشکال که به نظر من اتفاق افتاده، شکافی است که بین جریان اصلاحطلبی و بدنه احزاب اصلاحطلب و هواداران اصلاحطلب اتفاق افتاده است و الان ما در شهرستانهای مختلف شاهد هستیم که یک ریزش عجیبی رخ داده. سومین دلیلش این است که مردم بیتفاوت شدهاند. ارزش افروده جریان اصلاحطلب در هماوردی با جریان پرقدرت اصولگرا کارتی بود به نام «مردم» و مردم به نظر بنده بیتفاوت شدهاند و به هر حال این پاشنه آشیل جریان اصلاحطلب شد که هرکدام از اینها که اگر درست باشد، خودش مباحث مختلفی دارد.
وکیلی گفت: در پایان باید بگویم به لحاظ صورتبندی اینکه چرا ما در این نقطه هستیم که آقای نبوی کنار برود یا چرا نباید آقایان عارف، موسوی لاری و مرعشی نباشند که انسانهای عاقل و باتجربهای هستند؛ چرا موسوی خوئینیها نباید دبیرکل جبهه اصلاحطلبان بشود؟ میشود صدها نفر برشمرد که میتوانند اینها دبیرکل جبهه اصلاحطلبان باشند و بشوند نماد اصلاحطلب که هرکدامش یک پیام به جامعه میدهد. این چراها و چراهای دیگر هرکدام یک پیامی دارد.
نماینده سابق مردم تهران در مجلس گفت: وقتی آقای نبوی از ریاست جبهه اصلاحات می رود، معنایش این است که کف و سقف جریان اصلاحات با یک دیگر خیلی فاصله گرفته است. کف و سقف به این معنا که الان در جریان اصول گرا از پایداری های و عدالتخواه ها به لحاظ تعقلی و گفتمانی تا آقایان لاریجانی و باهنر که از لحاظ گفتمانی به نوعی نزدیک به جریان اعتدالی و اصلاحات هستند قرار داردند. در اصلاح طلبی هم یک زمانی کف و سقف این گونه بود که نهایتا یک دعوایی بود بین ماهایی که حکومت محور بودیم با جامعه محورها. این جا به جایی و رفتن بهزاد نبوی بیان این است که کف و سقف جا به جا شده و این نشان از این است که پلتفرم سیاست ورزی دارد تغییر می کند، تصور کنید در جریان اصول گرا و به اصطلاح انقلابی آقای محصولی بشود رئیس شورای ائتلاف نیروهای انقلاب و خب مثلا اگر چنین اتفاقی بیفتد نشان از یک پلتفرم جدیدی است در سیاست ورزی، یا مثلا آقای احمدی نژاد را بیاورند به عنوان رئیس شورای ائتلاف و این تغییر آقای نبوی و آمدن خانم منصوری نشان دهنده چنین تغییر و رویکردی است.