به گزارش مشرق، علیاکبر صالحی در مصاحبهای گفته است «اگر [امریکا]تا سال دیگر افول کند میارزد تا یکسال صبر کنیم. اما آمدیم و تا ۳۰ سال دیگر افول نکرد. ما باید در این ۳۰ سال چه کار کنیم؟ بالاخره ما باید مشکلمان را حل بکنیم.» او البته چند جمله آنطرفتر دلیل ورود خودش و برخی دیگر از امریکاگرایان ساکت به عرصه گفتگوهای ژورنالیستی را روشن کرده است: «سال سال انتخابات است. ما باید کاری کنیم که بهانه به دست دیگران ندهیم و شاهد رفتارهای ناهنجار در جامعه از هر طرفی که باشد نباشیم. خیلی باید با تدبیر عمل کنیم. این یک سال را باید با تدبیر جلو ببریم و انسجام و وحدت ملی خودمان را حفظ و تقویت کنیم. اگر این امر محقق شود، ما میتوانیم وارد یک گفتمان سازنده و تقریباً هم وزن با غرب شویم. از ابتدای زمانی که انقلاب شکل گرفت، اگر تفاوت یا به تعبیر دیگر شکاف ما با غرب وسیع بود، الآن این شکاف کمتر شده است. هم غرب دیگر آن غرب سابق نیست و هم ایران دیگر آن ایران سابق نیست، چه از نظر سیاسی، امنیتی، نظامی، نفوذ در منطقه و چه از حیث صنعتی و فناوری. بالاخره ایران خیلی فرق کرده است.»
ایراد این نوع نگاه به امریکا همانجاست که میگوید «الان شکاف ما با غرب از ابتدای انقلاب کمتر شده است». با چه متر و معیاری اندازه گرفته که میگوید کمتر شده است. ما فرق کردیم یا امریکا؟! امریکا با شاه روراستتر بود تا با اصلاحطلبان ایران. زیرا با شاه مثل ارباب رفتار میکرد و تکلیف ارباب و نوکر و صورتبندی آن مشخص بود. اما با اصلاحطلبان مثل دوست رفتار کرد و پس از برجام که آقای صالحی هم در بهرهمندی از بستههای صدسکهای پیروزی در این قرارداد حضور داشت، از پشت به آنان خنجر زد و از برجام خارج شد. این امریکا که شکاف را بیشتر کرده است. ما هم اگرچه به قول آقای صالحی در تعداد دانشجو و فناوری و پیشرفتهای دیگر فرق کردهایم، اما این چه ربطی به «پرشدن شکافهای ما با امریکا» دارد. مگر اول انقلاب که دانشجویان چپ مثل آقای عبدی و خانم ابتکار و بیطرف و خاتمی و حجاریان و اصغرزاده و میردامادی از دیوار سفارت امریکا بالا رفتند، بهخاطر نداشتن فناوری یا تعداد کم دانشجویان بود که حالا آقای صالحی میگوید ما هم با اول انقلاب فرق کردهایم، چون آن موقع ۱۷۵ هزار دانشجو داشتیم و الان سهونیممیلیون؟!
البته فحوای مصاحبه آقای صالحی پر از تناقض و مقایسهای غیرواقعی است؛ مثل مقایسه تجارت چین با عربستان و با ما. اینها چیزی نیست که با یک اشاره و مقایسه بشود نتیجه منطقی از آن گرفت.
اگر رابطه با امریکا شدنی و مفید بود، ظریف که آن همه اختیار گرفت و امضای کری را هم بهعنوان تضمین در جیبش گذاشت و روحانی که هنوز هم کدخدا کدخدا میکند، باید آن را تمام میکردند و بحث را به پایان میبردند. البته نتوانستند و بخش اصلی آن به طرف امریکایی مربوط بود که نخواست و نمیخواهد، اما خب وقتی ذرهای عقلانیت یا اصالت در آدمها نباشد یا برای بازگشت به انتخابات تصمیم بگیرند دوباره همان کالسکه لق قبلی را سوار شوند، حرفها نیز همین میشود که «ما و امریکا هر دو فرق کردهایم، بیایید مذاکره مستقیم سیاسی کنیم». نخیر! در اصول و منافع، نه ما فرق کردهایم، نه امریکا. هر دو اصولیتر و متعصبتر روی منافعملی هم شدهایم. البته شما فرق کردهاید که این نه ربطی به منافع ملی دارد (چون شما منفعت ملی را نشناختهاید) و نه ربطی به امریکا که بخواهد به میز مذاکره بازگردد. ظریف شما اوج فرقداشتن بود که نتیجه کارش را دیدید.