به گزارش مشرق، یکی از بزرگترین رویدادهای فرهنگی جهان تشیع که چند سالی است شکل منسجمتر و گستردهتری را به خود گرفته است، راهپیمایی اربعین بهمنظور زیارت بارگاه مطهر امام حسین(ع) و یاران با وفایش میباشد که همهساله در اربعین شهادت آن امام عزیز رخ میدهد و بهویژه در چند سال گذشته بر جنبه بینالمللی و جهانی آن افزودهشده است و همه انسانهای آزاده جهان را از ملیتهای مختلف به سمت بارگاه ملکوتی سرور آزادگان جهان حسینبنعلی(ع) میکشاند.
اما در این بین نقش افراد مجاهد و آزادهای همچون سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در نهادینه کردن و عمقبخشی به این فرهنگ عظیم، برجسته و غیرقابلانکار است.
روایت حسن پلارک
ستاد پشتیبانی از مردم مظلوم عراق بهطور کامل راه افتاد و سرمان حسابی گرم رسیدگی به مردم جنگزده عراق بود. همه درگیر این شده بودیم که مواد غذایی و سایر کمکهای خانوادههای نیازمند را بهموقع توزیع کنیم. این وسط به تنها چیزی که فکر نمیکردیم، موضوع عتبات بود؛ حتی بااینکه خودمان در عراق مشغول بودیم.
دستی سر و روی عتبات بکشین
یک روز حاجآقا من را صدا زد و گفت: این مردم ما که به عتبات، به امام حسین(ع) و به امام علی(ع) علاقمندن. بیایین برنامهریزی کنین از همین تجربه نیسانها استفاده کنین و برین یه دستی به سر و روی عتبات بکشین.
من خیلی جدی نگرفتم؛ چون در وجود خودم جرئت بیان اسم حرم آقا سیدالشهدا(ع) و حرم امام علی(ع) را نمی دیدم؛ شأن و حرمت این حرمها را برای خودم سنگین میدانستم. من حتی تا آن زمان در عتبات، داخل حرم نرفته بودم. چی می گه حاج قاسم؟! حرم امام حسین؟! من؟! حرم امام علی؟ من؟! من؟! واقعاً جرئت نمیکردم بیان کنم یا حتی به آن فکر کنم.
به نظرم آن موقع حاجی خودش هنوز عراق نرفته و حرمها را ندیده بود. اگر هم رفته بود، ما خبر نداشتیم. شاید مخفیانه رفته بود ولی استنباطم این است که رفته و دیده که الآن آمده، پیشنهاد رسیدگی به حرمها را میدهد.
به نظرم حداقل نجف را دیده بود. اتفاقاً در آخرین سفرش به عتبات که ماه رمضان امسال به نجف آمد، قصه را لو داد که منشأ دستوری که آن روز به من داد، از کجا بود.
کنار موتورخانه صحن حضرت فاطمه زهرا(س) شهید ابو مهدی و شهید حسنپور جعفری و آقای فداکار و من بودیم. فکر کنم آقای دکتر سید حسن خوشرو هم بودند. گفت: من اولین دفعهای که اومدم نجف، وایسادم اینجا حرم رو نگاه کردم و سلام دادم. دیدم عجب وضعیه! خیلی اوضاع آشفتهس! همون جا به ذهنم جرقه زد که بیایم تو عتبات هم وارد بشیم.
تیر امسال، در مراسم تودیع بنده، در ستاد بازسازی هم از آن روز یاد کرد و نحوه شروع فعالیتهای ستاد بازسازی را توضیح داد.
حاجی رفت سفر و هفته بعدش آمد به من گفت: گفته بودم برین برای عتبات از تجربه این نیسانها استفاده کنین! کاری کردین یا نه؟ حقیقتش من جرئت نمیکردم بگویم نه: گفتم: داریم کار میکنیم.
گفت: من می دونم وقتی می گین داریم کار میکنیم، یعنی هیچ کاری نکردین. بفرمایین هیچ کاری نکردیم. گفتم: بله حاجآقا، همینکه شما می فرمایین. از زبان ایشان تائید میکردیم که کاری نکردهایم ولی خودمان جرئت نمیکردیم بگوییم نه. گفت: اینرو جدی بگیرین! هر کار و کمکی از دست من بربیاد انجام می دم.
من آن موقع مسئول آماد و مهندسی بودم. این کارها هم همه در حوزه مسئولیتی آماد است. البته اینجور کارها که به من میگفت، کارهای خاص بود؛ یعنی کاری بود که ایشان علاقهمند بود و میخواست انجام بشود، اما خارج از حیطه وظایف اداری یا سازمانی بود. این کارها را معمولاً به من میگفت. اصلاً کاری نداشت که جایگاه من چیست.
خلاصه همان موقع که دیدم حاجی سفتوسخت پیگیر این مسئله است، آمدم باز چند تا از بچهها را صدا زدم که بیایید کمک کنید ببینیم برای حرمها چکار باید بکنیم.
چند روز قبل از این قضیه، یکی از دوستان و همشهریهایم به نام آقای فداکار پیش من آمده بود و میگفت: ما میخواهیم برویم نجف، کاری بکنیم. بهواسطه رفاقت و همشهری بودن آمده بود پیش ما که مجوز و برگه تردد در عراق بگیرد تا بتواند برود. به ایشان زنگ زدم و گفتم: فداکار می خوای بری نجف چی کار کنی؟ گفت: بریم ببینیم چی کار می شه بکنیم.
روایت علیرضا فداکار
چند ماه بعد از سقوط صدام، آقای سید ابوالفضل مدرسی، از دوستان ما که چندین سال با ما مکه و عراق آمده بودند، از قم به ما زنگ زدند و گفتند: آیتالله شیرازی تو بازدیدی که بعد از سقوط صدام از عتبات داشتن، گفتن سنگهای حرم حضرت امیر(ع) خرابه، برین درستش کنین! من آن موقع در رفسنجان کارخانه سنگ داشتم؛ برای همین ایشان با من تماس گرفته بودند.
موضوع را با چند نفر از دوستان در رفسنجان و کرمان، ازجمله با معاون اداره کل صنعت و معدن و یکی دو نفر از دوستان که خودشان معدن داشتند در میان گذاشتم. نتیجه این شد که خودم به همراه این دوستان، بلند شویم و به عراق برویم و یک سری بررسیهای کلی انجام دهیم، ببینیم حرم حضرت امیر المومنین(ع) و حرم سیدالشهدا(ع) چه میخواهد.
با آقای مدرسی صحبت کردم و گفتم: باید بریم از نزدیک اندازه بگیریم. نهایتاً هشت نفر از کرمان به تهران آمدیم تا از آنجا بهطرف نجف و کربلا و کاظمین و سامرا حرکت کنیم.
ستاد پشتیبانی از مردم مظلوم عراق
بعد از سقوط صدام، ستادی در ایران تشکیلشده بود به نام ستاد پشتیبانی از مردم مظلوم عراق که آقای پلارک رئیسش بودند. با بررسیها و پرس جوهایی که کردیم، متوجه شدیم تنها کانال قانونی و دولتی ممکن برای ورود به عراق، همین مجموعه تحت سرپرستی آقای پلارک، یعنی ستاد پشتیبانی از مردم مظلوم عراق است.
دیگر به این ستاد وصل شدیم. با ایشان جلسهای گذاشتیم و گفتیم: ما میخواهیم بریم عراق. ایشان گفت: چه جوری؟! با توجه به اوضاع عراق همه مرزها بسته است.
روایت حاج قاسم سلیمانی
یکوقتی در ابتدای حادثه فروپاشی عراق، جنگ اول نجف اتفاق افتاده بود. آنوقت من آنجا بودم؛ مجبور بودم آنجا باشم. در زمان حادثه نجف، در نجف زائری نبود؛ شاید مجموعه آدمهایی که در حرم بودند، در روز، در شلوغترین وضعیت به سی نفر نمیرسید.
کاملاً یکحالتی احساس میشد که این ضریح و این حرم از زیرخاک بیرون آمده؛ مثل دورهای که گفته میشود امام صادق(ع) قبر آقا امیرالمؤمنین(ع) را نشان دادند و نمایان کردند. یک چنین حالتی بر نجف و کربلا حاکم بود.
فضا دقیقاً اینجوری بود؛ یعنی فضای متروکه و گرد گرفته غیرمتناسب با چنین جایگاه و مقامی. آنوقت ما به فکر این افتادیم که یک ستادی را راهاندازی کنیم برای این امر.
منبع:
باقری، بهنام، معمار حرم (نقش شهید سلیمانی در شکلگیری ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات)، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۹۷، ۹۸، ۹۹، ۱۰۰، ۱۰۱