سرویس فرهنگ و هنر مشرق - دوره نوین ساخت سریالهای تاریخی پررنگ و لعاب، در بستری ملودرام و عاشقانه در چند سال گذشته وارد فاز تازهای شده است.
اهمیت ساخت سریالهای پر رزق و برقی که رنگ قرمز در متن تصویر بسیار گل درشت است، با طراحی لباسهای رنگارنگ، روایتهای اغراق آمیز زنانه در پس زمینه نماهای تاریخی عمدتا ساختگی یا بازسازی شده، به یک رویه تبدیل شد. این سازوکار تولید سریالهای تاریخی، اغلب تاثیر پذیر رفته از سریالهای متاخر کشور ترکیه است.
ساخت چنین مجموعههایی در سازوکار تولید صدا و سیما تعریف نشده بود تا اینکه مجموعه مشهور «حریم سلطان» با پخش از شبکههای GEM الگوی نوینی را در عرصه سریالسازی پدید آورد.
نمونههای متاخری نظیر مستوران، گلیدخت، بانوی سردار، بانوی عمارت یا نمونه بسیار مشابه تولید شده در شبکه خانگی همچون «جیران»، محصول این الگوبرداری مقلدانه در فرم و محتوا است.
سریال «رحیل» که فصل نخست آن روزهای پایانی پخش خود را پشت سر میگذارد، زاییده همین جریان الگوبرداری شده از سریالهای تاریخی کشور ترکیه است که روایت تاریخ یا نمایش وجوه حماسی مرتبط با آن، به روایتهای بسیار زنانه و عاشقانه تقلیل پیدا میکند.
در اغلب این سریالها، مثل مجموعه بسیار ضعیف «گلیدخت» که بسیار کشدار ساخته شد و با واکنش رسانهها مواجه شد، سازندگان چون آشنا به فن ارائه رویدادهای تاریخی نیستند بخش عاشقانه و زنانه سریال را پررنگ میکنند.
مهمترین آسیب ساخت این مجموعههای تاثیرپذیرفته این است که این گونه مبتنی بر روایتهای زنانه با فروکاست به رویدادهای عاشقانه، از تاریخ به عنوان یک دستاویز استفاده میکنند.
نکته جالب اینجاست که تهیه کننده گلیدخت در اظهارنظری به خبرگزاری ایرنا میگوید: سریال گلیدخت به دلیل کاستی نمایش عشق در مجموعههای سیما ساخته شد. با استناد به همین جمله میتواند استنتاج کرد که تاریخ و روایتهای تاریخی صرفا یک بهانه برای فرار از ممیزیهای مرسوم است و هیچکدام از این مجموعهها دغدغه تاریخی ندارند.
از طرفی برجسته شدن و مورد توجه قرار گرفتن ساخت سریالهای مذکور نشان میدهد که اجرای سند تحول مورد ادعا در ساختار فعلی رسانه مرجع، در اندازه یک شعار باقی مانده و الگوهای نمایشی تاثیرپذیرفته از سریالهای محصول ترکیه، میتواند رخوت استمراری در مجموعههای نمایشی سیما را حفظ کند.
«رحیل» سریالی در زیرگونه «حریم سلطان» از جنبههای دیگری چند وجه تمایز مشخص با ساختار آثار تولید شده دارد.
این سریال تمامی ویژگیهای طرح شده درباره وجوه فرمی و مضمونی حریمسلطانی را داراست اما مضمون آیینی استفاده شده در سریال سبب شده تا حدودی روایت این مجموعه به «شب دهم» حسن فتحی شباهت پیدا کند و در ادامه ماموریت مضمونی خود را به صورت مستقل اجرا میکند.
سازندگان سریال «رحیل» از ارائه هر تحلیل فرامتنی شعارزده پرهیز کردهاند و بر اساس الگوی مفروض تولید در سیما، تفسیری نوین از گرایشات شیعی را ارائه کردهاند و این مضمون شجاعانه را به دلیل ممیزیهای ۱۰ ساله اخیر به صورت دست و پا بستهای ارائه میدهند.
در کنار محتوای مفروض همیشگی با تکیه بر یک مثلث عشقی درباری، برای نخستین بار ساحرهای تصویر میشود که با سحر و جادو تلاش میکند، آخرین اهرم فرو ریختن حکومت قجری باشد.
نمایش چنین محتوایی در سازوکار فعلی که با اعمال ممیزیهای شخصی موجب عقبماندگی رسانه مرجع شده، شگفتانگیز است. سیمایی که از نمایش فیلمهای ترسناک ایرانی و خارجی امتناع و پرهیز میکند و شجاعت ساخت سریالهای پرمخاطبی همچون «او یک فرشته بود»، «کمکم کن»، «آخرین گناه» و «اغما» را از دست داده، نمایش ساحرهای سیاسی، حرکتی پیشرو محسوب میشود. مولفهای که سریال را به اثر کنجکاویبرانگیزی بدل کرده و در کنار آن به برجسته کردن رگههای آیینی و گرایشات سنتی مذهبی در بستر بحران تاریخی روزهای پایانی حکومت قاجار میپردازد.
واقعه کربلا و ارزشهای زنانه منتج از این رخداد در تار و پود بحران سیاسی دورانی که این سریال در آن روایت میشود تنیده شده و این همانیها زنانه و الگوبرداری از فرهنگ زنانه منتج از قیام عاشورا در ساختار این مجموعه تجلی پیدا میکند. در واقع کهن الگویی زنانه عاشورایی، برای نخستین بار در فرآیند تولید یک سریال تولید مورد استفاده قرار گرفته است.
نکته مهمی که در متن سریال وجود دارد و پیام آنچنان گلدرشتی در متن سریال محسوب نمیشود و سازندگان برای ارائه این رویکرد تلاش فراوانی کردهاند القاء معنوی مصونیت شیعی از وجوه ماوراء الطبیعه اهریمنی است.
سریال با چنین هدفی ساخته شده و چنین محتوای جسوری سالیان متوالی است با فرهنگ رسمی سریال سازی در سیما مغایرت دارد. از این منظر سریال «رحیل» یک رویداد بسیار خاموش است که مشمول پروپاگاندای رسانهای نشده اما از حیث تاکید بر مضمون جسورانهاش همانطور که در سطور پیشین تشریح شد، از چهارچوبهای رسمی سیما فراتر میرود.
اگر به جزئیات سریال توجه کنیم توجه به عناصر زنباره و سست عنصر دربار قجری یک مضمون بارها تکرار شده است که پس از جیران فاقد جذابیت دوباره است، اما خلق دو کاراکتر «بیتاج» و «سرگرد زمان» رحیل را از حرکت روی مرزهای کلیشه مفرط در روایتگری و شخصیتپردازی نجات میدهد.
بدمنهای روایت غرق در خرافات و جادو و کاراکترهای مثبت انسانی سریال شیفته و غرق در معنویت شیعی هستند. در واقع جدال اصلی مضمونی و آرایش تقابلی روایت مبتی بر قطببندیهای تازهای است که مخاطب را نسبت به محتوای عرضه شده کنجکاو میکند.
یکی از نقاط عطف این سریال توانایی منحصر فرد اندیشه فولادوند شاعره و ترانهسرا معاصر در ایفای نقش «بیتاج» است که اجرای چنین نقشی برای هر بازیگر زنی در چهارچوبهای کلیشهای تلویزیون یک چالش بزرگ محسوب میشود.
اگر مجموعههای صدا و سیما همچنان در چهارچوب جشنوارهای همچون جام جم مورد قضاوت قرار گیرند قطعا ایفای بیتاج در این سریال را یک دستاورد ویژه زنانه در سریال های تلویزیون میتوان برشمرد.
پایههای مستحکم داستانی و اجرای فولادوند است که زمینه جذب زنان قجری توسط این ساحره را باورپذیر میکند. حضور ریحانه رضی بازیگر نقش شمامه از دیگر ویژگیهای سریال محسوب میشود. اجرایی که با هر بازیگر دیگری میتوانست سریال را تا مرز توفیق شدن ببرد اما دقت تئاتری خاصی در بازیهای سریال حاکم است که مانع صدمه دیدن محتوایی شده که دست کم ارائه آن طی چهل و اندی ساله گذشته بیسابقه بوده و میتوان با چنین مضامینی فرهنگ پنهان «رمل و اسطرلابی آنلاین» را به چالش کشید.