به گزارش مشرق، حرفی نو در کانال تلگرامی خود شعری از فرهاد قائمیان، بازیگر سینما و تلویزیون را منتشر کرد:
سنگهای خونین باقی مانده در دستان لرزان پدر فریادش را بر افروخت، جنگ، مقاومت، خون، شهادت/ خاک شهیدانتان را میبوسم، دردتان را به جان میخرم و اشک را به سویدای دل میستایم
فرهاد قائمیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران در شعروارهای درباره حوادث اخیر فلسطین نوشت:
غزه، فلسطین، خاک و خون باروت.
کودک، شهید، مادر، ستارههای بیلبخند.
غزه، فلسطین، مقاومت.
سرهای بر شانه آویخته، فریاد فرو خورده در خون.
غزه، فلسطین، خاک داغ حادثه،
خاک هزارفانوس، خاک بیتالمقدس.
خاک کشور، خاک وطن، خاک خاکستر شدهای که آوارش بر سر کودک و مادرش ریخت و پدر را خَم کرد.
سنگهای خونین باقی مانده در دستان لرزان پدر، فریادش را برافروخت.
جنگ، مقاومت، خون، شهادت،
ولی به کدامین گناه؟
گتاه کودکی؟ گناه مظلومیت؟ گناه بیپناهی؟ گناه غیرت بر آب و خاکش؟
کودکم، مادرم،
خواهرم، برادرم،
من خانهای دارم، خانهای امن، خانهای گرم و بدون دلهره تا ابدیت.
خانهی عشق و دوستی، خانهی همدلی و همدردی، خانهای امن؛ خانهی دلم.
دیگر در غربت کسی نباش، دیگر رویاهایت را در زیر آوار ناملایمتیها و ناهنجاریها خاک نکن.
دیگر بیا و این بار دلم را وطن خود بدان تا با هم در این خانه شهادت پدر را به جان بنشانیم.
بیا کودکم، بیا برایت قصه بگویم، قصهای از جنس بلور و گلاب، به طعم صلح که ریشهاش مقاومت است و نورش، طلیعهی صبح بیمرگی، صبح آزادی، صبح بیدلهره، صبح روشنایی.
بیا مادرم، ای چراغ خانهی فرزندان شهیدت،
بیا که چادر بر خاک و خون کشیدهات را ارج نهم.
بیا که باری دیگر با هم سفرهی مهربانی را در خانهی دلمان بگشاییم و خانهی مهر را بیاراییم.
خواهرم، برادرم،
ای که امروز تو را کم از هم وطنانم نمیدانم.
خاک شهیدانتان را میبوسم، دردتان را به جان میخرم و اشک را به سویدای دل میستایم.
مرا یار و همراه خود بدان
و بمان تا مقاومت بماند،
تا همگان بدانند که خون شهدا زرین چشمهایست که بر خاک پاکتان جاریست.
من با شما هستم.
با شما همدردم، همگامم و همدل تا همیشه.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.