گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «نبرد در منطقه مدیا» را جواد کلاته عربی بر اساس روایت نبرد با تروریستهای پژاک و پ.ک.ک در کوهستان قندیل نوشته و انتشارات شهدای نیروی زمینی سپاه آن را منتشر کرده است.
نویسنده در این کتاب و در ۲۳ فصل تلاش کرده ضمن شناساندن منطقه عملیاتی به خوانندگان، مهمترین افراد و عملیاتها را نیز روایت کند.
آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از این کتاب است که شما را با شهید علی پرورش، آشنا میکند...
سال ۱۳۹۰ در تمام مدتی که سلسله عملیاتهای سپاه در نوار مرزی پیرانشهر شروع شد و به پایان رسید، نیروهای سپاه پیرانشهر و نیروهای یگانهای احتیاط در منطقه حتی یک نفر شهید هم ندادند. اما در میانه کار یکی از فرماندهان اطلاعات عملیات نیروی صابرین سپاه در نوار مرزی پیرانشهر به شهادت رسید.
علی پرورش در ۱ فروردین ۱۳۴۸ در روستای پرسک از توابع شهرستان الشتر استان لرستان به دنیا آمد. پدرش شیخ علی پرورش، یک کشاورز ساده بود و علی اولین فرزند خانواده آنها. او سالهای ابتدایی زندگی را در روستای پرسک گذراند.
در سال ۱۳۵۵ به همراه خانواده به خرمآباد مهاجرت کرد و تحصیلات ابتدایی را در این شهر گذراند. سالهای نوجوانیاش با جنگ ایران و عراق همزمان شد و به همین دلیل در سال ۱۳۶۴ ترک تحصیل کرد و به صورت پنهانی و بدون اطلاع پدر و مادرش به جبهه رفت. در سال ۱۳۶۵ در منطقه شاخ شمیران و از ناحیه پیشانی مجروح شد؛ اما از ادامه حضور در جبههها دست نکشید.
او بعد از بهبود، بار دیگر عازم جبهه شد و این دفعه به مناطق عملیاتی جنوب رفت. مدتی بعد در همان سال و در عملیات کربلای ۵ بر اثر انفجار موشک هواپیماهای عراقی پانزده ترکش ریز و درشت به او اصابت کرد و باعث شد مدت زیادی در بیمارستان بقیهالله (عج) تهران بستری شود.
پرورش در تمام این مدت زخمیشدنش را از خانواده پنهان کرد. خانوادهاش تا پایان دوره نقاهت هیچ اطلاعی از وضعیت او نداشتند. با پایان جنگ، علی چند سالی را در مشاغل گوناگون گذراند. بعد به سپاه پاسداران پیوست و در تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل العباس خرم آباد مشغول خدمت شد.
در بهمن ۱۳۸۰ بعد از سقوط هواپیمای توپولف ۱۵۴ خرمآباد در اثر برخورد با کوههای سفیدکوه همراه با سایر نیروهای تفحص به منطقه اعزام شد و در جمعآوری بقایای اجساد قربانیان حادثه، قطعات هواپیما در میان بلندیها و صخرههای صعبالعبور سفیدکوه زحمات بسیاری کشید. در نهایت هم او بود که جعبه سیاه هواپیما را روی قله پیدا کرد و از کوه پایین آورد در سال ۱۳۸۱ و بعد از سقوط هواپیمای ایلیوشین ۷۶ سپاه در ارتفاعات کرمان، باز هم به آنجا اعزام شد و در آوردن پیکر شهدا کمکهای زیادی کرد.
با تأسیس یگان صابرین سپاه جزو اولین کسانی بود که به این نیرو پیوست. علی پرورش دان ۵ چند هنر از هنرهای رزمی را داشت؛ همچنین قهرمان تیراندازی ارتشهای ایران و قهرمان آمادگی جسمانی ارتشها هم بود. تواناییهای خارقالعاده هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی او در عملیاتهای شناسایی مناطق کوهستانی باعث شده بود تا همرزمانش به او و شهید فرشاد شفیع پور لقب، «چشمان عقاب» را بدهند.
علی پرورش در طول مدت خدمت در یگان صابرین در عملیاتهای امنیتی زیادی در گوشه و کنار ایران شرکت کرد. چندین سال در مناطق شرق کشور با گروهک تروریستی ریگی، دوشادوش دیگر نیروهای سپاه جنگید و یکی از عوامل اصلی سرکوب این گروهک تروریستی بود.
ایشان همرزم شهیدان سردار سرتیپ شوشتری سردار شهید پاسدار شفیعپور، شهید پاسدار زلفی و دیگر شهیدان عزیزی بود که در آبان ۱۳۸۸ در منطقه سرباز سیستان و بلوچستان بر اثر انفجار تروریستی به شهادت رسیدند؛ اما آن روز سرنوشت طوری برایش رقم خورد که او از یاران شهیدش جا بماند.
ایشان به خاطر تولد پسر کوچکش، امیررضا، جایش را با شهید زلفی عوض کرد و از قافله شهدا بازماند. بعد از مراجعت به تهران برای انجام کارهای بستری شدن همسرش در بیمارستان خبر شهادت همرزمانش را به او دادند و بعد از این حادثه بود که دیگر کسی علی را آن علی سابق ندید. این اتفاق آخرین دلبستگیهای او را با این دنیا قطع کرد.
ایشان بعد از کوچ همرزمان شهیدش به امید وصال پروردگارش همچنان در مناطق مرزی کشور با نیروهای تروریستی به مبارزه ادامه داد. سردار میریان، فرمانده یگان صابرین سپاه، مرداد سال ۱۳۹۰ به شهید علی پرورش و دو نفر از فرماندهان اطلاعات عملیات نیروی صابرین و تعداد دیگری از نیروهایش دستور حرکت به سمت ارومیه را صادر کرد.
هدف عملیات شناسایی کوهستان حاج ابراهیم در میانه نوار مرزی شهرستان پیرانشهر بود. نیروهای صابرین در حدود چهار روز برای شناسایی منطقه حاج ابراهیم رفتند. آنها در این مدت هم گشت شبانه داشتند و هم روزانه نیروهای پ.ک.ک از لحاظ رعایت اصل اختفا بسیار دقیق عمل میکردند و شناسایی در چنین شرایطی کار بسیار سختی بود. ضد انقلاب به قدری اصول اختفای نظامی را رعایت میکردند که کمترین ردی از نیروهایشان به سختی پیدا میشد. حتی فیلتر سیگارشان را هم زیر سنگها پنهان میکردند که هیچگونه ردپایی از خودشان به جا نگذاشته باشند. در میدان مبارزه نیرویی برنده است که بتواند در زمین نبرد اختفای مناسبی انجام دهد و آنها در این باره به بهترین شکل ممکن عمل میکردند.
نیروهای شناسایی صابرین در این چند روز مشاهدات خیلی کمی به دست آوردند با این اوصاف چند مقر کوچک از تروریستها را در حاج ابراهیم پیدا کردند.
مسئولین شناسایی هر روز مشاهداتشان از وضعیت منطقه را به مسئولشان سردار میریان و مسئول اطلاعات گزارش میدادند. کار شناسایی بیشتر با دوربین انجام میشد. بچهها روزها از مقر بیرون نمیرفتند. شبها میزدند بیرون و حدود صد تا دویست متر از اطراف پایگاه را شناسایی میکردند.
آنها در روز دوم شناسایی، تونلی کشف کردند و تا نزدیکیاش رفتند. ولی نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین به آنها گفتند ورود به این تونلها ممنوع است و برای ما مسئولیت دارد. ضدانقلاب برای اختفای نیروهایش همیشه از دل طبیعت استفاده میکرد و اگرچه حفر تونل در سنگهای و سخرههای صعب العبور کوهستانی سخت بود، اما آنها مهارت خاصی در انجام این کار داشتند. در نهایت، نتیجه گزارش شناسایی نیروهای صابرین این شد که نیروهای ضد انقلاب در منطقه حضور دائمی دارند.
چون گزارشهای قبلی میگفتند که آلوده نیست و ضد انقلاب مقر دائمی در آنجا ندارد؛ نیروهای شناسایی چهار روز شناسایی شبانهروزی انجام داده و از این وضعیت خسته شده بودند. وقتی با مسئولان تماس میگرفتند که به آنها اجازه برگشت بدهند، مسئولان در جوابشان میگفتند: «فعلاً بمانید.»
یگان صابرین در آن مدت مهمان نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین اصفهان بودند. بچههای اصفهان در این چهار روز خیلی به آنها خدمت میکردند؛ به طوری که بچهها بسیار شرمنده مهماننوازی آنها شده بودند. شب آخر که نیروهای صابرین در حاج ابراهیم حضور داشتند، شهید پرورش به یکی از بچهها گفت: من دیگر خجالت میکشم پیش اینها بخوابم. میخواهم بروم توی چادر پشت پایگاه بخوابم. همرزمش هم جواب داد: من سینوزیت دارم، نمیتوانم در سرما بخوابم...
پرورش گفت: «من هم سردرد دارم؛ ولی میروم.» حدود ساعت یازده شب سردرد پرورش زیاد شد و او دیگر نتوانست تحمل کند. پیش همرزمش برگشت و کنار او خوابید.
علی پرورش جانباز زمان جنگ بود و به خاطر موجگرفتگی سردردهای همیشگی داشت. بعد از نماز صبح ناگهان صدای شلیک آمد و نارنجکی بالای سنگر افتاد؛ اما به لطف خدا صدمهای به بچهها نرسید. آنها از سنگر بیرون رفتند و هرکسی سر جای مشخص شده خودش موضع پدافندی گرفت.
درگیری شروع شد و طوری شدت گرفت که با نیروهای ضدانقلاب تن به تن شدند. نیروهای پ.ک.ک به کف کفشهای کتانیشان نمد بسته بودند تا صدای پایشان شنیده نشود و به این شکل جلو آمده بودند. پرورش به سمت راست پایگاه و همرزمش به سمت چپ رفت. حدود سی چهل متر از هم فاصله داشتند. آنها دیگر همدیگر را ندیدند و بعد از نیم ساعت بچههای اصفهان به همرزم ایشان خبر دادند که علی پرورش شهید شده است...