· سکانس اوّل: "عراقیزاسیون" سوریه
سال 2002 ميلادي، شورای امنیّت «قطعنامه 1441» را به تصویب رساند؛ «1441» از دولت عراق می خواست با بازرسان سازمان ملل، جهت شفّافسازي برنامههاي "تسليحات كشتار جمعي" خویش همکاری کند. قطعنامه، از عراق می خواست حدّاکثر تا 30 روز تمامی ابعاد برنامههای تسلیحات شیمیایی، میکروبی و بالستیک خود را فاش کند («تصویب قطعنامه 1441 شورای امنیّت علیه عراق»- «نشریه شاهد»- شماره 331). با سپریشدن موعد ضربالاجل، آمريکا به اين بهانه كه عراق به «1441» عمل نكرده و متعاقب وتوی پیشنویس قطعنامه دوم توسّط روسیه، چین و فرانسه؛ با ایجاد کانالی موازی و خارج از چارچوبهای حقوقی- سیاسی «سازمان ملل» با ائتلافی فراقوّهای در 2003 ميلادي به عراق حمله کرد. از این پس سناریوی های جنگی مبتنی بر "مبارزه با تسلیحات کشتار جمعی دولتهاي خطرناک!" به "مُدل عراقی" موسوم شده است.
اواخر بهمنماه گذشته رسانههای جهانی با انتشار اسنادی از تلاش قطر برای رساندن
تسلیحات شیمیایی به دست معارضین مسلّح سوریه پرده برداری کردند. طبق این گزارش نامه
ای فاش شده از شرکت امنیّتی «بریتان دیبنسل» (انگلیسی) نشان می داد که شرکت از سوی
مقامات قطری پیشنهادی دریافت کرده که طبق آن، باید تسلیحات شیمیایی را از «لیبی» به
«حُمص» منتقل کند(پایگاه
خبری شبکه «روسیاالیوم»- 29/11/1391).
چیزی حدود یکماه بعد، بلندپایهترین مقام
امنیّتی «جمهوری فدرال آلمان»، «گرهارد شیندلر» درباره تبدیل شدن سوریّه به عراق
هشدار داد (مصاحبه با «رادیو ملّی آلمان»- 28/12/1391). فردای همان روز «خبرگزاری
دولتی سوریه» (سانا) اعلام میکند که معارضان مسلّح در حمله به بخش شمالی «حلب» از
تسلیحات شیمیایی (گاز «کلر» یا «سارین») استفاده کردهاند که به کشتهشدن دستکم 25
و زخمیشدن 100 غیرنظامی منجر شده است. براین اساس تروریستها در حمله به منطقه مسکونی
«خانالعسل» از خمپاره های حامل مواد شیمیایی استفاده کرده بودند.
با پخش این خبر به سرعت هشدارهای قاطع جهانی با فحوای پیگیری "مُدل عراقی" علیه سوریه نیز به گوش رسیدند. سپس شاهد ملموسشدن بحثها
درباره بالا رفتن احتمال حمله نظامی به سوریه و آرایش نظامی متناسب با آن بودیم.
«سخنگوی وزارت خارجه انگلیس» در واکنش به این حمله گفت: «انگلیس با صراحت تأکید میکند که استفاده از سلاح های شیمیایی واکنش جدّی جامعه جهانی را می طلبد و ما را مجبور به تغییر مواضع می کند.».
«سازمان جهانی نظارت بر استفاده از تسلیحات شیمیایی» هم گفت: شاهدی برای تأیید استفاده مخالفان از این سلاحها وجود ندارد. «جی کارنی» (سخنگوی کاخ سفید) نیز بطور رسمی اعلام کرد: «بهرغم بیاعتبار بودن حکومت سوریه، آمریکا به دقّت این اتّهامها را بررسی میکند ولی برای اثبات این اتّهام که مخالفان از سلاح شیمیایی استفاده کردهاند، شواهدی در دست نداریم. ما بهشدّت نسبت به دولتی که همه اعتبار خود را از دست داده، بدبین هستیم ... کاربرد سلاح شیمیایی به وسیله حکومت سوریه می تواند با واکنش جدّی آمریکا همراه باشد.».
بر این اساس، گزارشهایی مبنی بر سفر «پادشاه اردن» به آمریکا و دیدار با «اوباما» مخابره شد و بعد از آن حجم وسیعی از اطّلاعات موجود تأکید کردند که «اردن» در پی فشارهای دولتهاي آمریکا و عربستان مجبور شده مرزهای خود را برای عبور سلاحهای سنگین به جنوب سوریه باز نگاه دارد.
چندی بعد نیز متعاقب درخواست «وزیرخارجه انگلیس» مبنی بر حمله نظامی به «دمشق» (حاشیه «نشست وزرای خارجه G-8»- 28/1/1392) بحثها در رابطه با امکانسنجی این موضوع توسّط «دبیرکل ناتو» و «دولت پادشاهی اردن» بالا گرفت تا جایی که گفته شد گروهی 200 نفره از «تفنگداران ویژه آمریکا» در پادگانی در «اردن» مستقر شدهاند و «پنتاگون» قصد خود برای نصب قریبالوقوع دو سامانه «پاتریوت» در مرز اردن- سوریه را علنی نمود. 23 فروردین ماه نیز «C.N.N» به نقل از منابع آگاه در «ستاد مشترک ارتش آمریکا» اعلام کرد: «پنتاگون» طرح جدیدی در رابطه با حمله نظامی در سوریه را برای ارسال به «سنا» در دست تهیّه دارد.
· سکانس دوم: بحران جهانیِ "تهران- پیونگ یانگ"
تنش ها در «شبه جزیره کره» اخیراً و با آزمایش هسته ای «کره شمالی» در بهمن ماه گذشته افزایش یافت. در حکومت های کمونیستی سنّتی مانند آنچه در کره شمالی سراغ داریم مهمترین عامل مقبولیّتِ حکومت؛ اقتدار، شخصیّت ضدّامپریال و کاریزمای رهبر حزب حاکمه است. اینها دقیقاً چیزهایی بودند و هستند که «کیم یونگ اون» (فرزند «کیم یونگ ایل»)، رهبر جوان کره شمالی آنها را در مقایسه با پدر هرگز ندارد.وی از آغاز زمامداری امور سعی کرد در ظاهر هم که شده دست به اصلاحاتی جزئی از قبیل: رفتن به شهربازی، پیتزا خوردن، آزاد کردن برخی سمبل های سرمایه داری و همراهی همسرش در مراسم رسمی؛ بزند.
اصلاحاتی که به مذاق پیرمردهای ارتش خوش نیامد و متعاقباً شایعاتی دباره تیراندازی در «پیونگ یانگ» و تلاش برای کودتا علیه وی به گوش رسید.
این تجربه به «اون» فهماند برای رهبری یک "سیاست گسترده میلیتاری" و "فرتوت" چاره ای ندارد جز اینکه با اقتدار نظامی که ندارد، همه را در «شورای عالی دفاع ملّی» مطیع خود گرداند. لذا می توان "نمایش بحران" توسّط رهبری جوان این کشور را در راستای تلاش برای قدرتنمایی خارجی جهت تثبیت در داخل تفسیر نمود.
با این همه، شواهدی وجود دارد که نشان دهد آمریکا به عمد در حال تحریک رهبر جوان کره شمالی است. مانور نظامی مشترک 11 روزه آمریکا و «کره جنوبی» آن هم درست بیخ گوش «شورای دفاع ملّی» شمالی ها به حسّ ماجراجویانه «پیونگ یانگ» دامن زده است.
تحریکاتی که باعث شد «وزارت دفاع» این کشور بطور یکجانبه «اعلامیّه شمال و جنوب برای عدم تهاجم» – تنها معاهده حافظ صلح دو کره- را ملغاء اعلام کند.
در مقابل آمریکا به فاصله کمتر از یک هفته بمب افکن
های «B-52» (با قابلیّت
حمل بمب هسته ای) را بر فراز حریم هوایی «شبه جزیره» به پرواز درآورد.
این بمب
افکن ها از دوره «جنگ سرد» به عنوان فاکتور ارعاب به کار گفته می شوند، زیرا
قادرند با بُردی بیش از 1600 مایل (2880 k.m) اهداف را مورد هدف موشک های دقیق قرار دهند. «جورج لیتل» (سخنگوی
وزارت دفاع آمریکا) همان روز طیّ بیانیّه ای اعلام نمود: «با این اقدام توجّه ها را
به این واقعیّت جلب کردیم که قادریم توانایی "بازدارندگی" را توسعه دهیم.».
روز بعد «سخنگوی فرماندهی عالی ارتش کره شمالی» در بیانیّه ای بدین مضمون صادر کرد: «نمی توانیم مانور نظامی- هسته ای آمریکا را که ما را هدف قرار داده، تحمّل کنیم و به آنها پیام هشدارآمیز سختی می دهیم. آمریکا نباید فراموش کند که «پایگاه اندرسون» (گوام) و «پایگاه دریایی اکیناوا» (و پایگاه های نظامی در ژاپن و هاوایی)، همگی در محدوده بُرد موشک های ما هستند.». این دست تحریکات «واشنگتن دی. سی» و پاسخ های شدیداللحن «پیونگ یانگ» طیّ یکماهه اخیر باعث افزایش تنش ها و خطّ بحران در «شبه جزیره کره» شده است.
امّا ماجرا بدینجا ختم نشد، زیرا رسانه ها درباره حمله کره شمالی به سواحل غربی آمریکا یک "عملیّات روانی" ترتیب دادند. به عنوان نمونه در 2012 م. فیلم هالیوودیِ «Red Dawn» (طلوع سرخ) بطور ویژه به مسئله حمله نظامی کره شمالی با کمک روسیه به سواحل غربی آمریکا پرداخته بود؛ فیلم نشان می داد که کره ای ها با تسلّط بر «سیاتل» چطور از "بسیج مردمی و جوانانه شهر" شکست می خورند!
لیکن مسئله مهم تر این بود که رسانه ها و دستگاه های سیاسی غرب به شکلی گسترده به "شبیه سازی ایران- کره شمالی" متمرکز شدند.
براین اساس روزنامه «جروزالم پست» در گزارشی از دیدار «بنیامین نتانیاهو» با گروهی
5 نفره از «سنای آمریکا» به نقل از وی نوشت: «امروز از همیشه روشن تر است که نمی توانیم
اجازه دهیم رژیمی که خواستار نابودی ماست به سلاح های نابودکننده دست پیدا کند. جلوی
چنین چیزی باید به هر قیمتی گرفته شود.».
قبل تر «یووال اشتاینتز» (وزیر امور روابط
بین المللی رژیم صهیونیستی) در دیدار با «وزیر خارجه نروژ» گفته بود: «رژیم تندروی
کره شمالی اندک زمانی پیش تر به سلاح هسته ای دست یافت و اکنون تهدید آشکار هسته ای
علیه مردم «کره جنوبی»، «ژاپن» و حتّی مناطق غربی «ایالات متّحده» وجود دارد. این به
همه ما نشان می دهد که چه چیزی ممکن است برای اسرائیل، خاورمیانه و اروپا اتّفاق بیفتد
اگر رژیم تندروی ایران به سلاح هسته ای دست پیدا کند.».
روزنامه «هاآرتص» نیز طیّ یادداشتی از نزدیک بودن تاکتیک های مشترک ایران و کره شمالی در مسائل هسته ای سخن گفت. «جان کری» در حاشیه سفر خود به چین اعلام کرد: «دولت چین و آمریکا در ارتباط با هسته ای نشدن ایران دارای اهداف مشترکی هستند.». همچنین نشست «G-8» (گروه هشت کشور صنعتی دنیا) بر هسته ای نشدن ایران تأکید کرد و «ویلیام هیگ» (وزیر خارجه انگلیس) طیّ اظهاراتی گفت: «در نیمه دوم ۲۰۱۳ م. در ارتباط با مسئله هسته ای ایران تصمیم گیری نهایی انجام خواهد شد.»؛ اظهاراتی جدید که نمی توان ارتباط آن با "بحران شبه جزیره" را انکار نمود.
البتّه چندی پیش، همزمان با اوّلین پرتاب
موفّقیت آمیز موشک دوربُرد «پیونگ یانگ» به فضا، رسانه های جهانی مدّعی شده بودند که
ایران تکنولوژی موشکی خویش را در اختیار کره شمالی قرار داده است. برای مثال
«پایگاه مجازی ادیو ملّی آمریکا» (NPR) با انتشار گزارشی به نقل از کارشناسان موشکی آمریکا نوشت: «ایرانی ها کمک کردند تا کره شمالی بتواند
از آزمون مرحله سوم این پرتاب موشکی سربلند بیرون بیاید. در پرتاب قبلی کره شمالی (ماه
آوریل) مرحله اوّل با موفّقیت انجام شد امّا مرحله سوم با ناکامی مواجه شد، طیّ این
مدّت ایرانی ها کمک کردند تا مرحله سوم نیز با موفّقیت انجام شود ... وقتی موشک «نودونگ»
را با «شهاب» مقایسه کنید، به این نتیجه می رسید که دو کشور بده بستان موشکی دارند
... حالا کره ای ها از موقعیّت "ارسال کننده" تکنولوژی موشکی به ایران به "دریافت کننده" این تکنولوژی از ایران، تنزّل یافته اند.»
· سکانس سوم: وحشت به سبک آمریکایی!
آنچه مورد توجّه است اینکه فهم مردم در «تهران» با فهم مردم در «نیویورک» با فهم در «قاهره» یا حتّی «نجف» درباره واژه واحد "تروریسم"، ابداً یکسان نیست. ما در ایران وقتی با یک خبری تروریستی داخلی مواجه می شویم، آکنده از حسّ تأثّرِ تؤام با انتقام جویی دینی- ملّی می شویم. ولی مردم در آمریکا بر اساس تبلیغات برآمده از صنعت "بازاریابی جنگ و وحشت"ِ ساخته و پرداخته شرکت های هالیوودی و بنگاه های خبری آمریکا در مواجهه با یک خبر تروریستی (بخصوص وقتی پای یک مسلمان توهّمی در میان است)، با احساس وحشتی در حدّ مرگ به سرعت برای کسب حقّ امنیّت شان دست به دامان بیانیّه سریع الوقوع «رهبر آمریکا» می شوند.
در این وضعیّت ناگهان همه برنامه های شبکه های ماهواره ای قطع می شود و «بوش» یا «اوباما» و ... پُشت تریبون سخنرانی قرار می گیرند و با گرفتن لحنی ملّی و آکنده از "برتری و غرور آمریکایی بودن" می گویند: "من هم مثل همه شهروندان واقعاً متأثّر شدم، ولی همه باید بدانند ما عوامل تروریستی را هر جایی از دنیا که باشند دستگیر خواهیم کرد!".
ویژگی ثانویّه این تزریق "وحدت ملّی آمریکامآبانه" این است که مردم بزودی همه دغدغه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شان را فراموش کرده و تا اطّلاع بعدی فقط به نگرانی های امنیّتی فکر می کنند و به اینکه: "هر لحظه ممکن است یک مسلمان شترسوار (ریش دار)! به مردم بی دفاع خیابان حمله کند".
«واقعه مشکوک بوستون» نیز از این قاعده معهود مستثناء نیست و نخواهد بود، زیرا
به سرعت شهر بوستون و خیابان های مهم در تمامی شهرهای استراتژیک آمریکا و حتّی
انگلیس و فرانسه و ... به مکانی برای دپوی نیروهای ویژه "ضدّتروریسم" تبدیل شد، فرودگاه ها زیر چتر امنیّتی وحشتناک قرار گرفت و
همه حقوق شهروندی مردم و شعارهای حقوق بشری - به خصوص برای کسانی که در ارتباط با
اعراب و اسلام هستند- با برقراری "وضعیّت ویژه" در الویّت دوم نسبت به مفهوم بی منتهای «دکترین امنیّت
ملّی آمریکایی» قرار گرفت. ولی مشکل این است که «بوستون» یک "تک حادثه تروریستی" نبود بلکه این، آغازی بود بر دومینوی وحشت که در بستر چند
حادثه دیگر همه زوایای زندگی آمریکایی ها را تحت الشّعاع قرار داد. فردای "انفجار بوستون"، «خبرگزاری فرانس پرس» به نقل از «پلیس فدرال ایالات
متّحده» از کشف مادّه مشکوک در نامه ای ارسالی به «باراک اوباما» خبر داد و بدین
شکل فکرها به سمت اتّخاذ "بیو(لوژیگ)تروریسم" علیه آمریکا کانالیزه شد.
همان شب بنگاه های خبری آمریکا
با استناد به نقل «سازمان آتش نشانی تگزاس» از انفجاری مهیب در «کارخانه تولید کود
شیمیایی واکو» خبر دادند که به کشته شدن 70 نفر و زخمی شدن صدها نفر منجر شد. اخبار
حاکی از این بودند که پلیس در حال بررسی برای اطمینان از غیر تروریستی بودن انفجار
است.
«واکو» یکی از نزدیک ترین مناطق مسکونی به محلّ واقعه "کشتار خونین پیروان داوودیان" بود. همچنین در خلال آبان و بهمن 1391 ه.ش نیز دو انفجار در تأسیسات گازی «ایالت تگزاس» مخابره شده بود. دو روز بعد امّا بار دیگر مردم آمریکا و بویژه «بوستون» در پی تیراندازی مظنونین مسلمان در «مؤسّسه فناوری ماساچوست» (M.I.T) به نیروهای ویژه فدرال که به کشتن شدن یک افسر پلیس و زخمی شدن چند نفر منجر شد، در شوک فرور رفتند.
اوّل اردیبهشت ماه امّا قطار وحشت به «ايالت كلورادو» رسید، جاییکه در «تجمّع
بزرگ مصرف کنندگان ماریجوانا» هزاران نفری در «دنور» تیراندازی شد و سه نفر زخمي شدند.
تصاوير منتشره مؤیّد ترس شدید مردم پس از تيراندازي بود.
لیکن سئوالی که در اینجا بدان می پردازیم این است که بعد از دوره چندماهه فراموشی گزینه نظامی و مانور دیپلماتیک؛ چرا غرب و رسانه های جهانی مجدّداً سعی بر معتبر جلوه دادن گزینه نظامی دارند؟
در یکماهه اخیر آمریکا در قالب سفر دوره ای آتی «چاک
هیگل» (وزیر دفاع آمریکا) به خلیج فارس از معامله تسلیحاتی 10 میلیارد دلاری این
کشور با «رژیم غاصب»، «عربستان» و «امارات متّحده عربی» رونمایی کرد.
آمریکا با ایجاد یک تبلیغات گسترده خبر نصب «سامانه لیزری» با تکنولوژی جدید بر روی ناوهای جنگی «خلیج فارس» را فاش کرد و اینطور عنوان شد که این سامانه جدید قادر است به تهدیدات فزاینده جنگ نامتقارن «نیروی دریایی سپاه پاسداران»، پهبادهای پیشرفته رادارگریز سپاه و «سامانه های جنگال ارتش جمهوری اسلامی» پاسخ مناسبی دهد.
اخیراً
نیز صحبت کردن از برداشتن گام های سازنده برای تشکیل "سپر دفاعی خلیج" (ناتوی عربی خلیج فارس) و نصب «سامانه ضدّموشکی خلیج فارس»
بالا گرفته است. برای مثال «اندیشکده واشنگتن» با تهیّه گزارشی می نویسد: «طیّ ماه
های اخیر استقرار یک "سیستم دفاع موشکی" مؤثّر در منطقه از نظر کشورهای عرب «خلیج فارس» به امری قابل
حصول تر مبدّل شده است ... «واشنگتن» تنها در صورتی می تواند امیدوار به مقابله با
ایران باشد که خود نقش غیرمنفعلانه تری را ایفاء نماید.»
بی تردید از منظر مردم و کارشناسان ایران چنین رویّه ای (تسلیح اعراب) پدیده مرسومی است و به هیچ وجه یک داستان جدید به نظر نمی رسد؛ چه اینکه اگر سلاح لیزری عنوان شده واقعاً یک ابزار کارآمد می بود هیچ دلیل نظامی- استراتژیکی برای لو دادن چنین سلاح راهبُردی که موازنه نظامی را به هم می ریزد، وجود نداشت. پس نکته این است که طرف غربی سعی دارد چنین اقداماتی را نو و بی مانند جلوه دهد.
موضوع این است که "معتبر جلوه دادن مجدّد گزینه نظامی" مخاطب خود را پیدا می کند. بی شک مخاطب این پیام ها ما هستیم، «جمهوری اسلامی» قرار است بعد از دوره ای اطمینان نسبت به کسب "امنیّت پایدار منطقه ای و فرامنطقه ای" بار دیگر احساس ترس کند. وقتی دنیا با بحران اخیر دو کره و رفتارهای هیجانی یک رهبر جوان قرار گرفت حجم گسترده ای از اظهارات راهبُردی نشان می دادند یا حدّاقل اینطور وانمود می کردند که هر چند «اون» قابل کنترل است امّا ایران با کره شمالی توفیر دارد. اسرائیل و مجموعه های تصمیم ساز صهیونیست- آمریکایی سعی کردند وحدتی جهانی از مقابله مجدّد با یک دردسر واقعی بین المللی: ایران بوجود آورند.
بگذارید صریح تر وارد این مقوله شویم، آمریکا و بویژه «رژیم صهیونیستی» از
اطمینان خاطر «جمهوری اسلامی» در تهدید موجودیّت این رژیم جعلی- موزاییکی به شدّت
ناخرسند و مشوّش هستند. مسئله این نیست که مقامات عالی ایران بطور ممتد اسرائیل را
تهدید می کنند زیرا هم آنها می دانند و هم ما می دانیم که این مسئله یک رویّه ثابت
با رویکرد ایدئولوژیک- استراتژیک برای نظام اسلامی ایران است که همیشه وجود داشته
و خواهد بود. بحث درست بر سر این است که مسئولین ایرانی این تهدیدها را جدیداً با
اتّکاء به یکسری پشتوانه های سخت، نیمه سخت و نرم مطرح می کنند.
اخیراً برخی در رابطه با شکست مذاکرات در «آلماتی 2» این نکته را مطرح می کردند که آمریکا به نیابت از اسرائیل پاسخ تهدیدهای منطقی و به حقّ رهبری حکیم انقلاب اسلامی را دادند؛ و البتّه برای استناد به دیالوگ 40 دقیقه ای همراه با تنش «سعید جلیلی» و «نماینده آمریکا» در مذاکرات اشاره کردند.
تحلیل های غیرمستند و تخیّلی قشر مذکور فراموش می کند که اگر هم این تهدیدها به ظاهر ترمز «آلماتی» بوده است تنها یک بهانه بوده چرا که استراتژی اسرائیلیکا (اسرائیل- آمریکا) بر این استوار است که برای اثرگذاری "بازی جدید تیم امنیّتی- خارجی اوباما" باید تا انتخابات ایران به جامعه جهانی وقت داد. آمریکا منتظر تشکیل "ائتلاف میانه روهای عملگرا علیه اصولگرا هاست"؛ بخصوص در حوزه سیاست خارجی به عنوان پیشانی تقابل انقلاب اسلامی با استکبار این انتظار را می کشد.
همینجا باید مسئله را یکسره کرد، بحث این نیست که اگر «جمهوری اسلامی» از
تهدید اسرائیل دست بردارد شاهد یک "بهشت هسته ای" خواهد بود، بحث این است که آنها می خواهند با مسئولین
امنیّتی و تصمیم گیر ایران به یک مفاهمه واحد در رابطه با در خطر قرار گرفتن "تمامیّت جمهوری اسلامی" برسند. درست به شکل بازسازی مسیر مذاکرات تیم هسته ای
اصلاحات و «تروئیکای سه کشور اروپایی» که منجرّ به «توافقنامه ننگین سعدآباد» شد.
«ری تکیه» از تحلیل گران ارشد آمریکایی درست چند روز بعد از پایان «آلماتی 1» در گزارشی برای «اندیشکده شورای روابط خارجی ایالات متّحده» به این مسیر تأکید کرد که به اعتقاد ما مورد توجّه تصمیم گیران سیاست خارجی آمریکا است: «طیّ ده سالی که آمال ایران، امنیّت و وساطت بین الملل را تحت الشّعاع قرار داده، موفّق ترین مذاکرات توسّط وزرای امور خارجه کشورهای فرانسه، آلمان، و انگلیس تحت نام E3 از 2003 تا 2005 م. صورت گرفت. در آن زمان ایران برای مذاکره و توافق رضایت بخش دوجانبه آماده بود.
یکی از ابتکارات E3 این بود که تشخیص داد موضوع هسته ای نمی تواند از مفهوم امنیّت جدا
باشد. برای پیشبرد این دیپلماسی، آنها نه تنها درباره تحریم های اقتصادی و تخلّف
های هستهای ایران، بلکه درباره کل موضوعات امنیّتی، گفتگوها را انجام دادند.
با فرض
اینکه راهکار دیپلماسی E3 موفّق ترین راهکار بود بنابر این، مذاکره کنندگان باید راهبرد آن
زمان را در نظر بگیرند. مبادله تحریم های اقتصادی با امتیازات هسته ای، شاید توافقاتی
در پی داشته باشد امّا تغییر اساسی در این موضوع نیازمند "اصلاح دیپلماسی" موجود است.
منظور وی از اصلاح دیپلماسی تأکید بر "تشکیل ائتلاف میانه روهای عملگرا در برابر اصولگراها" و "ایجاد احساس ترس در کارگزاران نظام"، است.
لذا جواب چنین مسیری (خواه تاکتیک باشد یا راهبُرد) ضدّ آن است که در حوزه قدرت آزمایی منطقه ای و فرامنطقه ای "معتبر جلوه دادن پشتوانه های اعمال فشار ایران" است، این گزاره تأیید همان کاری است که سرویس های ویژه «جمهوری اسلامی» بار دیگر در «غزّه» انجام دادند؛ اقدامی مبتنی بر شلّیک هدفمند چند موشک مقاومت اسلامی به «اشکلون» در اراضی اشغالی.بر این مبنا یک توصیّه عمومی به استراتژیست های آمریکا وجود دارد: "آقایان ایران را نیازمایید، زیرا یکبار مجبور شدید برای پاسخ دادن به موشک پراکنی های مقاومت وارد شکست «جنگ 8 روزه غزّه» شوید". کسی چه می داند، شاید موشک پراکنی های اخیر مقاومت عملیّاتی کردن "ضدّراهبُرد"ِ رهبر عالی انقلاب اسلامی در برابر راهبُرد "معتبر جلوه دادن گزینه نظامی"ِ غرب باشد؟