کد خبر 236263
تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۶:۳۸

کتابی که مطالعه ی آن را، در این شب های «قدر» اکیدا توصیه می کنیم. باشد که مفهوم «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» برای خواننده ی آن بیش از پیش روشن گردد و الگویی شود برای همه ی آنان که اراده کرده اند، به راه نویسنده کتاب و همرزمان او پای گذارند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «مهران بلورچی»، به تاریخ 15 اردیبهشت 1345 شمسی، در تهران متولد شد و در مورخه ی 12 اسفتد 1365 در منطقه ی عملیاتی «شلمچه» با اصابت آتش متجاوزان بعثی، بال در بال ملائک گشود. ممکن است بیان این نکته برای بعضی اهمیت داشته باشد که، این جوانِ کاشانی الاصل، در سال 1363، با رتبه ی پنجم کنکور سراسری، در رشته ی «مهندسی برق» دانشگاهِ «صنعتی شریف» پذیرفته شده بود. این هم شماره ی دانشجویی ایشان: 63131008.
از «مهران بلورچی» تعداد قابل توجهی یادداست و نامه به یادگار مانده است. این یادداشت ها و نامه های خواندنی، توسط «انتشارات یا زهرا(س)» به صورت کامل و دست نخورده، در قالب کتابی 336 صفحه با نام «کتاب بلوزچی»، منتشر شده است.


طرح جلد «کتاب بلورچی»

حدود صد صفحه از این کتابِ ارزشمند، حاوی «محاسبات نفس» شهید «بلورچی» است که حقیقتا برای هر انسان جوبای رستگاری و تعالی اخلاقی، بسیار راه گشا و مفید به فایده است. کتابی که مطالعه ی آن را، در این شب های «قدر» اکیدا توصیه می کنیم. باشد که مفهوم «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» برای خواننده ی آن بیش از پیش روشن گردد و الگویی شود برای همه ی آنان که اراده کرده اند، به راه «مهران بلورچی» و همرزمان او پای گذارند. راهی که بی شک، به آسمانی راه دارد که بنده گان صالح خداوند و ابرار در آن ماوی دارند.
ضمن توصیه مجدد و اکید کاربران، به مطالعه ی «کتاب بلورچی»، به عنوان «نقشه ی راهی» ملموس و تجربه شده، بخش هایی از «محاسبه ی نفس» آن شهید عزیز را، که ماه رمضان سال 1365، نگاشته شده است، به حضورتان ارائه می کنیم:


نمایی از «کتاب بلورچی»

*یک شنبه 22/2 65- دوم رمضان المبارک

«بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره، یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم»
1-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود
2-کمی نسبتا زیاد تندویی کردم و صدایم را بلند کردم
3-چند مورد چشم نگاه های اضافی به دنیا داشت
4-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود
5-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت
6-عجب و غرور می خواهد بروز کند
7-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم
8-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت.

*چهارشنبه 24/2/65 – 4 رمضان

1-صبح اول صبح هم خودم را دنیا قرار دادم
2-بی اعتنایی به مقام ]نامفهوم [کردم، شاید تسلیم نبودم.
3-ظاهرا صبحانه زیاد از حد خوردم
4-خیلی به دنیا توجه دارم، باید برای رفع این مسئله، به خدا توجه دایمی داشته باشی.
5-در نیت قرآن خواندن خیلی مشکوک هستم که مبادا به خاطر دنیا بوده
6-داشت در دلم کینه جای می گرفت.
7-دو-سه مورد زبان بدون فکر صحبت کرد که موجب شد به خطا رود
8-غافلانه صحبت می کنم و این در کلام را از دست داده ام.
9-معاشرت با [...] و رضا برایم ضرر دارد؛ البته بیشتر رضا.
10-در مورد احمد، بی چاره شده ام و واقعا نمی دانم چه کنم. باید امشب با امام زمان(عج) در میان بگذارم.
11-الحمدلله حال مراقبه وجود داشت ، لیکن صحیح استفاده نشد.
12-یک مورد دروغ واضح گفتم، استغفرلله
13-کمی صحبت کردم.
14-یاد مرگ کم بود.
15- زیاد صحبت کردم.
16-تقریبا زیاد خوردم.
17-یاد دنیا کمی آزارم داد و مشغولیات ذهنی برایم ایجاد کرده بود.

 پنجشنبه 25/2/65  5 رمضان

1-نماز صبح را کمی دیر خواندم.
2-صبح اول صبح باز هم دنیا داشتم
3- غفلت کمی وجود داشت.
4- توفیق کار کردن برای رضای خدا وجود نداشت و تنبلی کردم.
5- دو-سه مورد با زبان، موجب ناراحتی دیگران شدم و جلوی دیگران آبرویش را بردم.
6-شاید غیبت فیاضی را کردم. باید خیلی در این مورد صحبت ها دقت کنم.
7-محبت دنیا خیلی بیشتر از مقدار لازمه ابراز شد.
8-حسادت خیلی آزارم می داد.
9-خیلی بی مورد و بی خود در موارد بسیار زیاد صحبت کردم.
10- به خدا توجه نکردم.
11-اخلاص وجود نداشت

* نتیجه:
نفس آلوده به نظر می رسد. توجه به نفس، حال به چه دلیل، به دلیل روزه یا چیز دیگر، آسان تر از قبل میسر است، لیکن آن چه دیده می شود، آلودگی نفس است. در ضمن، در نماز یاد احمد وجود داشت، اما برای فهمیدن این مطلب که آیا واقعا این گونه است یا نه، باید بیشتر دقت شود، این گونه حس می کنم که شیطان می خواهد مرا بی هوده سرگرم این قدرت شیطانیه بکند تا از اصل غافل بمانم. اولا نمی دانم اصل مطلب چیست،  یعنی باید در رذایل ، کدام کدام یک را از بین برد، اپن گونه که حاج آقا قبلا گفته، خودخواهی است، پس باید حسابی توان روی آن بگذارم. ثانیا نمی دانم چگونه آن را، یعنی خودیت را از بین ببرم.
چهار شنبه 7/3/65  18 رمضان
باید تا آن جا که ممکن است توجه به نفس داشته باشی و سکوت را رعایت کنی، یعنی حتما این دو کار باید به جد رعایت شود و نهایت، شب هم که شب قدر است، مورد مواخذه قرار دهی نفس را که آیا چنین کرده بودی یا نه؟ در ضمن، امر لازم دیگر، خواندن قرآن به حد وفور است و باید حتما رعایت شود.

علاقمندان به تهیه این کتاب می توانند با شماره تلفن 66962116 و 66465375 تماس بگیرند.


طرح پشت جلد «کتاب بلورچی»


شهید مهران(علی) بلورچی- اسفند 1363 - محوطه ی پادگان دوکوهه


شهید مهران(علی) بلورچی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 14
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۷
    0 0
    باید تا آن جا که ممکن است توجه به نفس داشته باشی و سکوت را رعایت کنی، یعنی حتما این دو کار باید به جد رعایت شود و نهایت، شب هم که شب قدر است، مورد مواخذه قرار دهی نفس را که آیا چنین کرده بودی یا نه؟ در ضمن، امر لازم دیگر، خواندن قرآن به حد وفور است و باید حتما رعایت شود.
  • ۱۲:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۷
    0 0
    ببخشید قیمتش چنده ؟
  • saeed ۱۴:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۷
    0 0
    واااي توجه به اين مسائل براي من يا اصلا وجود نداره يا اگه داره خيلي كمه... الكي كه شهيد نشدن... خدا ما رو هم بيامرزد..
  • ۱۵:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۷
    1 0
    شهید مهران معروف به علی بلورچی. یادت به خیر آن وقتی که با هم درس می خواندیم و زیارت می رفتیم و .... . آیا می شود برای این رفیق جا مانده از کاروانت دعایی کنی و شفاعتی؟ ( از همکلاسی های شهید )
  • ۱۶:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۷
    1 0
    اگه فردای قیامت ما رو با امثال ایشون مقایسه کنن ... تازه میفهمم چرا امام خمینی به علما میگفت وصیتنامه شهدا رو بخونند تا چیز یاد بگیرن
  • دوست ۱۹:۴۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۷
    0 0
    8000 تومان
  • رضا ۰۷:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۸
    0 0
    هرچی خواستم دم فرو بندم ، نشد که نشد علی بلورچی یه تیکه بلور بود شفاف و شیشه ای ملون و رنگی نبود بی رنگ و ریا و صاف و صادق اگه رنگی هم بود رنگ خدائی بود و بس چون علی با بچه محل های ما دوست و رفیق دبیرستانی و با بعضی هاشون دوست و همسنگر جبهه بود لذا گاهی که منم میرفتم به رفقا سر بزنم او را میدیدم یه جذبه خاصی داشت و خیلی دوست داشتنی بود من که با هرکسی به راحتی اخت نمی شم و اگه هم رفیق بشم به راحتی ولش نمی کنم همش دنبال یه فرصت بودم که علی رو توی تور رفاقت بندازم ولی نشد که نشد حتی یک بار که با لندکروز وانت واحد خودمون در جاده مهران با یکی از رفقا در حال حرکت بودم و معمولا سواره ها پیاده ها رو سوار میکردن منم ترمز زدم و دیدم که علی هست و رفیقش و منم ذوق مرگ شدم و تو دلم گفتم آخ جون دیگه علی رو گیر انداختم و باب حرف و رفاقت رو باز میکنم . خدائی همچین حسی رو تصور کنین!!! اما فک میکنین چی شد؟ من که گفتم یکی تون بیائین جلو ، ولی گوششون بدهکار نبود و وقتی به علی اصرار کردم عذر آورد و گفت ما با هم هستیم یعنی که رفیق که رفیق نیمه راه نمیشه یعنی باید هر دومون کنار هم و عقب وانت باشیم و نه اینکه یکی جلو و دیگری عقب وانت خیلی حالم گرفته شد و بخودم گفتم ایکاش این رفیقم نبود تا هردوشون جلو و کنار خودم سوار میشدن و باب گفتگو و صحبت با علی باز میشد اما حیف که نشد و نشد و نشد... این شاید آخرین شانس من برای ماهیگیری بود ولی چه کنم که تورم همیشه پاره بود... یه نامه هم که واسه دوست مشترکمون شهید سید محمد امیری مقدم نوشته بود و هر دو دبیرستان مفیدی بودند رو از پیشنماز مسجد محلمون گیر آوردم و خوندم نامه که نه راز خلقت هستی ، انسان و ملائکه الله بود و بقول حاج آقای مسجد همین 2 صفحه نامه رو باید روزها و هفته ها درس و منبر رفت تا برای عوامی مثل ما تبین و قابل درک و فهم شود. یعنی نامه که اهل عرفان و سیر و سلوک از آن بهتر سر در می آوردند تا امثال من. علی از لحاظ سنی حدود 6 ماه از من کوچک تر بود اما از لحاظ پختگی و درک و فهم شاید 60 سال از من حقیر روسیاه جلوتر می تاخت. لذا گرد و غبار تاخت او را از دور هم نی توانستم ببینم چه رسد به آرزوی رفاقت با او... زهی خیال باطل... اون روزها خیلی ها نور بالا میزدن و بعضی ها رو میشد از نورانیت چهره اونا شناخت و تشخیص داد که اینا دنیایی نیستن و عنقریبه که مسافرن. علی واسه من یکی از اونا بود لذا همین باعث میشد که همیشه حسرت رفاقت با او رو بخورم و این غبطه و حسرت ماند و ماند تا این که او رفت و رفت و رفت... رفتی و رفتن تو آتش نهاده بر دل از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل رفتی و بر نگشتی بر این دل خرابم مانده ز دوری تو صد داغ ها که بر دل امید که در جهان دیگر و در محضر رفیق اعلی توفیق رفاقت با او و دیگر شهیدان را پیدا کنیم. خبر درگذشت مادر فاضله اش را نیز امروز که در سایتها جستجو میکردم دیدم. خدا در این روز شهادت حضرت امیر المومنین علی (ع) این مادر مکرمه را با فرزندش علی (مهران) محشور و بدست مولایشان علی (ع) از حوض کوثر سیرابشان نماید. یا علی مدد
  • مهربان ۰۹:۱۱ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۸
    1 0
    منم باید شروع کنم اصلا هر کی موافقه نظر بده باید شروع کرد همین الان حتی اگه ریا کارانه باشه
  • ۱۲:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۸
    1 0
    داداش این جور کتابا هرچند باشه باقیمته
  • ۱۶:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۸
    1 0
    مشتاق کتاب شدم...
  • امیر حسین ۰۰:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۹
    0 0
    دوستان عاشق در این شب عزیز بیاد شهید بلورچی وشهید مهدی آردی واقع در روستای صید آباد دعای کنیم وطلب بخشش نماییم
  • حسن ۰۲:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۹
    0 0
    مهربان عزیز، پیشنهاد مهمی دادی، من هم موافقم، خدایا از این که دیر تصمیم گرفتم عذر می خواهم!
  • رضا ۲۳:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۲
    1 0
    خدایا توفیق ادامه دادن راه شهدا را در سایه سار شجره طیبه ولایت فقیه به زعامت مقام معظم رهبری حضرت ایت الله العظمی امام خامنه ای به م عنایت فرماو ذلت و خواری را نصیب فتنه گران مزدور سال 88 و ساکتین در برابر فتنه ( مانند پدر م ه که در زندان است )بگردان و دوستان ال سعود را ذلیل بگردان
  • ۲۳:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
    1 0
    من خوندمش, عااااااالی بود, برنامه م با این شهید داره پیش می ره

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس