*من یک کتابی را کار کرده بودم و می خواست برای چاپ برود. فرصت نداشتم کارهای چاپش را پیگیری کنم. از لحاظ ما هم توان آن را نداشتم که به دنبال چاپ کتاب بروم، این کتاب را «محمد صمدی» طراحی و «محمد سیافروشان» آن را حروفچینی کرده بود. سیدیها در کیفم بود و میخواستم آنها را به ارشاد ببرم و مجوز بگیرم، آن سیدیها را به دوستانم دادم و یک چاپ دیجیتال از آن گرفتند تا ایرادهای چاپی آن را برطرف کنم. بعد آن کتاب را به همراه سیدیها که داخل کیفم بود پشت ماشین گذاشتم و داشت خاک میخورد. یک روز پنج میلیون تومان پول برداشتم و گذاشتم داخل کیفم و پشت ماشین قرار دادم و قرار بود ساعت 12 و 30 دقیقه پنجشنبه به دفتر پژمان فیلم بروم، بنده سر راه یک ساعتی کار داشتم. خلاصه ماشین را با ایمنی تمام پارک کردم و رفتم به کارم رسیدم. بعد که برگشتم، سوار اتومبیل شدم و به طرف دفتر موردنظر راه افتادم. وقتی رسیدم صندوق عقب ماشین را باز کردم که کیفم را بردارم دیدم کیفی وجود ندارد. خلاصه با همان حال به هم ریخته وارد جلسه شدم.
*خلاصه در آن جلسه با این حال نفهمیدم چه خواندم و چه نوشتم! چه گفتم و چه امضا کردم، آخر جلسه «علی جلالی» که آدم تیزی هست به من گفت آقای کوشا، امروز مثل همیشه نبودی که ما را میپیچاندی! وقتی قضیه را فهمید گفت: خیالی نیست، ما به شما رسید میدهیم که از شما 5 میلیون گرفتیم و سناریو را شروع میکنیم. «علی جلالی» با این کارش مرام گذاشت، بعد از جلسه من به آگاهی رفتم و گزارش دادم و فردا صبحش هم به دادسرای شعبه یازده منیریه رفتم و تمبر باطل کردم و به قاضی و افسر آگاهی گفتم که من اصلا به خاطر پول به اینجا نیامدم. به خاطر سیدیها و کتابم آمدم که قرار بود برای چاپ برود، افسر آگاهی به من گفت «مگر کتابت درباره چه بوده؟ گفتم: «درباره ترتب اولیاء و شهداء و کربلا، تا گفتم «کربلا» به صندلی تکیه داد و گفت ببین این دزدها «امام حسین (ع)» شوخی ندارندها، اینها محرمها کارهایی میکنند که ما توی کف اش مونده ایم! من به او گفتم خدا از دهانت بشنود، خدا کند اینها تو این مدت کتاب را بخوانند و حداقل این کیف و با این سیدیها را برگردانند، این قضیه تمام شد تا هشتم ماه مبارک رمضان ساعت 2 بعد از ظهر خانمم زنگ زده و با هول و هراس گفت کیفت را که دزدیدند چه شکلی بود؟
*مشخصاتش را گفتم. بعد گفت کیفت را آوردهاند! گویا آقا دزده ساعت یک و نیم بعد از ظهر به خانهام زنگ میزند و دخترم گوشی را بر میدارد و میگوید بفرمایید. دزد میگوید «گروه راوی»؟ میگوید بفرمایید، میگوید یک بسته داشتم که برای مسئول آنجا میخواهیم بیاوریم. آدرس را گرفته بودند. دخترم میگوید ساعت 2 بعدازظهر زنگ میزنند و کیف را پشت در میگذارند و میروند. بعد که خانمم به من زنگ زد و گفت کیفت را آوردهاند سیدیها و کتاب و 5 میلیون پول، همه برگشته بود و به هیچ چیزی دست نزده بودند، بعد خانمم گفت یک یادداشت هم داخل کیف هست، الان اگر شما کتاب من را نگاه کنید، میبینید در آن از «رسول ملاقلیپور، شهید آوینی، دیدارم با مقام معظم رهبری» و گفتهام ولی در پشت کتاب از هیچ کدام از عزیزان مطلبی نیست، الان پشت کتاب من یادداشت یک دزد چاپ شده است. آقا دزده دو و نیم خط تایپ شده برای من یادداشت گذاشته بود و نوشته بود: «داداش ما دزد نبودیم و نیستیم، یک اشتباهی کردیم این کیف رو برداشتیم. بعد که کتاب توش رو خواندیم گفتیم ما این کاره نیستیم. شمارهتونو از روی کاغذها پیدا کردیم تا کیفو بیاوریم تحویل بدیم والسلام، نامه تمام!»
از اواخر دولت دهم تا به امروز خبرهای سینمای ایران داغ و داغتر شده است. اکثر این اخبار حول محور خانه سینما و شمقدری رئیس سابق سازمان سینمایی میچرخد. امروز هم در لا به لای این اخبار درخواست فرهاد توحیدی رئیس هیات ندیره خانه سینما نظرمان را جلب کرد که به شرح ذیل است:
*فرهاد توحیدی در پاسخ به اینکه در آستانهی 21 شهریور ماه روز سینما، اولین
درخواست جدیشان از رییس جدید سازمان سینمایی که در کوتاهمدت میتواند
عملی شود، چیست؟ به خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با
بیان این مطلب ادامه داد: پس از بازگشایی ساختمان خیابان سمنان، ما
میتوانیم، ساختمان را برای برگزاری مجمع عمومی و حتی برگزاری مراسمی برای
بزرگداشت «روز سینما» آماده کنیم.
*نزدیک به دو سال است که درب ساختمان خیابان «سمنان» بسته است، بنابراین این
ساختمان به رسیدگیهای اولیهای نیازمند است، بعضی از اتاقهایش ریزشهایی
داشته و باید آنجا را برای برگزاری مجمع عمومی آماده کنیم.
*ما پانزده روز پس از بازگشایی درب خانه سینما برای برگزاری مجمع عمومی
آمادگی داریم. اگر 21 شهریور روز سینما این اتفاق بیفتد، ما این مبنا را
میگیریم که میتوانیم برای 15 روز بعد طبق قانون تاریخ برگزاری مجمع عمومی
را بگذاریم.
*رییس هیات مدیره خانه سینما در پاسخ به اظهارنظر اخیر وزیر ارشاد مبنی براینکه هیات مدیرهی فعلی باید منحل و انتخابات برای برگزاری مجمع عمومی جدید برگزار شود گفت: مرجع برگزارکننده مجمع عمومی خانه سینما، هیات مدیرهی فعلی است که طبق قانون تا برگزاری مجمع عمومی متولی ادارهی موسسه است.
*ما همچنان بر آنچه که آقای دکتر روحانی در جریان مناظرههای انتخاباتیاشان
گفتند، امیدواریم که در یک ماه اول کاری دولت، مساله خانه سینما حل شود.
محمدرضا فروتن بازیگر فیلم سینمایی «هیچ کجا هیچ کس» در گفتگویی مفصل با ایسنا پس از چندین سال سکوت درباره خودش و سینمای ایران حرفهایی زد که چکیده ای از آن تقدیم حضور مخاطبان خواهد شد:
* بازی من در «متروپل» به تازگی تمام شده و پس از فیلمهای« مرسدس»،
«فریاد»، «اعتراض»، «سربازهای جمعه» و «محاکمه در خیابان»، فیلم «متروپل»
که احتمالا دوباره نامش به همان «عرق سرد» تغییرمیکند، ششمین همکاری من با
مسعود کیمیایی است، البته مسابقهای با بهروز وثوقی نگذاشتهام. هر چند
این روزها خیلیها بیشتر به دنبال همین مسئله هستند، تا کیفیت کار.
*من تلاش میکنم خودم باشم. جای خالی و رشد زیادی را
برای خودم میبینم. تلاش میکنم خود را وسیع کنم و فکر میکنم راهش این
باشد که «خودم» باشم. من، آنجایی که باید به خودم بَهبَه بگویم، گفتهام و
الان از اَهاَه کسی حالم بد نمیشود. البته از آن بخشِ وجودم که ضعف
دارد، هراسی ندارم و دوست دارم آن بخش را هم ببینم.
*20 سال است که در سینما کار میکنم و یک مسابقهای با خودم دارم. بعد از«قرمز» خیلیها باورشان این بود که یک «استار» برای استار ماندن باید قوانینی را رعایت کند، مثلا گریمش زیاد تغییر نکند یا نقشهای روستایی بازی نکند، اما من احساس میکردم جاهایی بود که باید میرفتم یا نقشهایی بود که باید بازی میکردم تا به یک تکاملی برسم. من، در«دیگری» بابت بازی در نقش آن مرد بیابانی خیلی پخته شدم. من باید «وقتی همه خواب بودند» و «به آهستگی» را بازی میکردم تا به آن تجربه در«دیگری» برسم.
*در تلویزیون هم به جز برنامه سال تحویل که یک نوع راه ارتباط برایم بود،
تلهفیلم «چشم آفتاب» را کار کردم که به نظرم یک کار متوسط یا شاید هم
پایینتر بود، اما تجربه خوبی از آن دارم. در زمان ساخت این تله فیلم،
تصمیم گرفتم مثل «رالی ایرانی» که سه روز رفتم تفریح و بابت آن دستمزد هم
گرفتم، به منطقهای که تا به حال نرفته بودم، بروم و بین بلوچها زندگی
کنم. من به واسطه آن فیلم، آدمهایی را دیدم که به نظر میرسید به خاطر
شرایطی که در آن زندگی میکردند، نباید خیلی خوشحال و خوشبخت باشند، اما
قاطعانه میگفتند خوشبخت هستند، در حالی که اینجا آدمهایی را میبینم که
به واسطهی شرایطشان باید خوشحال و خوشبخت باشند، اما حقیقت این است که
اصلا خوشبخت نیستند.
*وسوسه کارگردانی ندارم، اما اگر یک روز فیلمنامه تأثیرگذار و خوبی پیدا کنم، کار میکنم. با این حال فعلا کارهای دیگری دارم که برایم اولویت دارند، مثل ادامه تحصیل که الان دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی هستم.