رهبری نظام، از زمانیکه بحث "مدیرت پالس دولت احمدی نژاد" به آمریکایی ها – بویژه از تابستان 1391 ه.ش- داغ شد؛ دقائق و دغدغه های کانونی مسئله "مذاکره با آمریکا" را به چالش کشیدند. پیش از آن، رهبر انقلاب اسلامی کرّاراً هشدارهایی در رابطه با ساماندهی اقتصاد کشور و تقویت زیرساختی آن را به مسئولین داده بودند.
آن دوره "رژیم نوین تحریم ها" تازه به اجراء در آمده بودند و نشانه های اثرگذاری آن بر مناسبات اقتصادی کشور به خوبی دیده نمی شد، بر همین مبنا ایشان بارها مسئولین را به این نکته متوجّه نموده بودند که لازم است؛ راهکارهایی برای دوره "ملموس شدن آثار تحریم ها" در ماه های آتی، اندیشده شود. عُمدتاً، اواخر سال 1390 ه.ش و اوایل 1391 ه.ش، هشدارهای جدّی رهبری نظام درباره امور زیرساختی بیشتر دیده شدند، بویژه در جلسه با «جمعی از مسئولین سه قوّه» در 15/1/1391 و در جلسه با «فرماندهان نیروهای مسلّح» در 16/1/1391؛ شاید از این جهت که می دانستند تابستان و پاییز سختی در پیش خواهد بود.
علیرغم این آینده نگری، پاره ای بی تدبیری ها در «دولت دهم» و نهادهای دیگر باعث شد، تحریم ها به شکلی اغراق آمیز و کاملاً ناگهانی، آثار سوء خود را به مردم نشان دهند. موج سرسام آور نوسانات ارزی، که بیشتر منشعب از التهابات «بازار آزاد ارز» در «تهران» بود، مردم و سپس مسئولین اجرائی را وارد شوک کرد؛ زیرا تبعات فراوانی بر تورّم داخلی به جای گذاشت. این همان بُرهه ای بود که برخی از مسئولین دولتی با اکو کردن این گزاره که: "عامل معضلات داخلی، فقط تحریم است"، شروع به ایجاد مقدّماتی برای مذاکره با آمریکا کردند.
لذا این فهم عمومی در جامعه پدیدار شد که برای حلّ مشکلات اقتصادی، تنها و تنها راه موجود، "رفع تحریم ها" است، چرا که «دولت احمدی نژاد» که بیشتر هویّت خویش را مرهون شعارهای مقاومتی و انقلابی بود نیز سعی داشت راه تنش زدایی را در پیش گیرد. این مفاهمه اجتماعی که البتّه ناشی از سوءتدبیرهای دولت قبل بود، با وضعیت انتخاباتی در کشور گره خورد و بهترین و بزرگترین کمک را به آن دسته از کاندیداهایی کرد؛ که بیش از هر چیز، "کلید حلّ مشکلات" را در سیاست خارجی جستجو می کردند.
از اواسط سال 1391 ه.ش که «دولت احمدی نژاد» پالس های مشخّصی به طرف آمریکایی فرستاد، موضوع مذاکره با آمریکا نیز در کانون توجّه افکار عمومی قرار گرفته بود؛ به همین موازات، رهبری انقلاب اسلامی نیز به این مسئله ورود یافتند و زنجیره ای از محتوا در اینباره را مطرح ساختند. این زنجیره محتوایی بیشتر بر این پایه استوار بود که نظام اسلامی در مورد مذاکره با آمریکا حول پرونده های ویژه مانند افغانستان، عراق و ... خطّ قرمزی در نظر نگرفته ولی در عین حال به این مذاکرات "بدبین" است.
"بدبینی به آمریکا" علیرغم ظاهر ساده اش بار معنایی، مهمّی دارد. مرتفع شدن "بدبینی" در دو حوزه قابل بازیابی است: داخلی و خارجی، بخشی از آن به عُهده مسئولین داخلی است و بخشی بر گُرده طرف خارجی است:
نگرانی اوّلیه ای که باید مرتفع شود: چیزی که اغلب آن را نادیده می گیرند، وزنه ای است که این لفظ در سیاست های داخلی کشور به جای می گذارد؛ "بدبینی" در وهله اوّل بدین معناست که بیش از آنکه کلید مشکلات ملّت ایران در دست آمریکایی ها باشد، در دستان کارگزاران داخلی بویژه دولتمردان است. تأکید فراوان رهبر معظّم انقلاب اسلامی در دیدارهای اخیر بر "حفظ و تقویت استحکام درونی" و همزمان تأیید مشروط "روند دیپلماسی تیم روحانی" از همین نکته ناشی می شود، اینکه برعکس تبلیغات انتخاباتی و مفاهمه عمومی اشتباهی که «دولت دهم» مقصّر آن بود؛ کلید در دستان خود ماست و اینکه: "سال ها دل، طلب جام جم از ما می کرد/ وآنچه خود داشت، ز بیگانه تمنّا می کرد"!
هم مسئولین سیاست خارجی ایران و هم مسئولین خارجی آمریکا در یکماهه اخیر بارها اعلام کرده اند که دیوار بی اعتمادی بین دو کشور و در حوزه داخلی هر دو، بسیار بلند است. بی تردید اگر قرار باشد، دولت گام های بزرگتری در دیپلماسی با آمریکا بردارد و اصرار داشته باشد که این گام ها سازنده باشند؛ لازم است بدبینی مردم و نظام به آمریکا را مرتفع نماید. بر این اساس، اوّلین جایی که باید بدبینی مرتفع شود، این است که به روند دیپلماتیک با آمریکا نه به دیده تنها راه حلّ که به عنوان یکی از راه های حلّ مشکلات معیشتی مردم نگاه شود.
نگرانی ثانویه ای که باید مرتفع شود: "بدبینی" ایرانیان به آمریکا امّا منشاء بیرونی نیز دارد که حاصل از دو عامل است. باید معترف بود که حجم عظیمی از بی اعتمادی های داخلی به آمریکا مربوط به اعمالی است که مردم و نظام اسلامی آن را در حدّ دشمنی فرض می کنند. در حال حاضر لیست بلندبالایی در این مورد وجود دارد، از تسلیح «گروهک منافقین» گرفته، پروژه براندازی و اغتشاش آفرینی و پروژه تجزیه ایران گرفته تا حمله موشکی به هواپیمای مسافربری، تسلیح رژیم بعث عراق و تحریم های سه دهه ای و ... . گذشته از این، حافظه تاریخی ایرانیان، دشمنی ها را به دوره بعد از انقلاب اسلامی محدود نمی کند.
در کنار دشمنی چند دهه ای دولت آمریکا علیه ملّت ایران، بدبینی مذکور عامل دیگری دارد، اینکه آمریکایی ها درست در بزنگاه ها و در میانه عرصه های دیپلماتیک از خود حُسن نیّت نشان نمی دهند. تاریخ کوشش های دیپلماتیک بین ایران و آمریکا پُر است از مصادیقی که آمریکایی ها روند دیپلماسی را در آن ناکام گذاشتند و این از مهمترین عوامل بدبینی به مذاکرات است. این مسئله باعث شده، کوچکترین گام ها برای حلّ مسائل فی مابین دو کشور، از طرف آمریکایی ها ناکام بماند؛ موضوعی که دلیلی کافیست برای اینکه نظام حتّی به مذاکره با آمریکا نیز "بدبین" باشد.
اوایل سال 1358 ه.ش «بازرگان» (رئیس دولت موقّت انقلاب اسلامی) و «وزیر امور خارجه» اش – ابراهیم یزدی- سعی می کردند، میانجیگری هایی بین مقامات عالی انقلاب و آمریکا بر قرار کنند، درست زمانیکه «بازرگان» در حال میانجیگری بود؛ «سنای آمریکا» پیش نویس دو سناتورِ نزدیک به «شاه مخلوع» را به تصویب رساند که طبق آن «دولت ایران» بدلیل آنچه "اعدام های فوری مقامات رژیم سابق" خوانده شده بود، محکوم می شد.
نمایی از کابینه «بازرگان»
تلاش های دولت موقّت برای برقراری روابط، با سنگ اندازی مشاوران تندروی رئیس جمهور وقت آمریکا روبرو شد
کمی بعد در حالیکه «مسئول وقت میز ایران در وزارت خارجه آمریکا» (هِنری پرِشت)، سعی داشت «جیمی کارتر» را متقاعد کند که برای نتیجه بخش بودن دیپلماسیِ «بازرگان»، از پذیرش «شاه مخلوع» در آمریکا پرهیز کند؛ رئیس جمهور آمریکا با فشارهای «زبژیو برژینسکی» (مشاور امنیت ملّی)، «کیسینجر» و «دیوید راکفلر» پای «پهلوی» را به آمریکا باز کرد.
پذیرفتن «شاه مخلوع» در بیمارستانی در آمریکا بخشی از پروژه «چیس مانهاتان» بود، موافقان آمریکایی این پروژه در نظر داشتند، دولت آمریکا را متقاعد کنند که با شتاب گرفتن اعتراض های ایرانیان به پذیرش «شاه»؛ «بانک چیس مانهاتان» دارایی های ایران را مسدود کند. چندی بعد و سه روز بعد از دیدار «برژینسکی» با «بازرگان» و «یزدی» که از تلویزیون سراسری ایران پخش شد، گروهی موسوم به «دانشجویان پیرو خطّ امام»، «سفارت آمریکا» را تسخیر کردند و این پایانی بود بر تلاش های «دولت موقّت».
نمایی از فضای متشنّج جامعه آمریکا که بخشی از "پروژه چیس مانهاتان" بود
مردی با این پلاکارد: همه ایرانیان را اخراج کنید
همنیطور در دوران «جنگ تحمیلی» وقتی «هاشمی رفسنجانی» سعی کرد با میانجیگری هایی غیررسمی به واسطه آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، یک خطّ ارتباطی مخفی با آمریکا بنا نهد؛ با افشاگری «روزنامه الشّرایع لبنان»، همه چیز به شکست منجر شد. واقعه ای که بعدها به "ایران کُنترا" (ایران گیت یا ماجرای مک فارلین) معروف شد. "مرد تنش زدای ایران" (هاشمی) حتّی وقتی به ریاست جمهوری رسید، تلاش های بزرگ و نیمه مخفی را جهت ایجاد ارتباط با آمریکا شروع کرد، ولی باز هم به شکست منجر شد.
تصویر «مجلّه تایم» درباره "ماجرای ایران کنترا": توافق محرمانه ریگان با ایران
شاید او تابع این عقیده بود که: "برای ایجاد درب های باز سیاسی، ابتدا باید درب های باز اقتصادی ایجاد کرد"، بنابر این در «دولت هاشمی» و بین سال های 1370- 1374 ه.ش، آمریکا به بزرگترین شریک تجاری ایران در عرصه نفت و گاز تبدیل شد و مشتری دائم 50% از نفت صادراتی ایران شد. آن زمان، «عطاء ا... مهاجرانی» در مقاله ای با عنوان: "مذاکره مستقیم"، برای «روزنامه اطّلاعات» از عُمق نیّات سیاست خارجی دولت پرده برداشت.
حتّی «محمّد خاتمی» که از جمله غرب گراترین رؤسای جمهور کشور
بود، نیز نتوانست بعد از تمجیدهایی از «لینکُلن» و "تمدّن آمریکایی" ،روند
دیپلماتیک باثُباتی ایجاد نماید. درست است که «وزیر خارجه وقت آمریکا» (آلبرایت) از
ایران بدلیل نقش کشورش در «کودتای 28 مرداد»، عذرخواهی کرد و «کمال خرّازی» (وزیر خارجه
ایران) و «آلبرایت» در نشستی مشترک درباره حلّ معضلات افغانستان، شرکت کردند؛ ولی وقتی
«بوش» به «کاخ سفید» پا نهاد و بعد از «واقعه 11 سپتامبر»، ایران را "محور شرارت"
خواند. بعد از این دولت وقت، وحشت بسیاری از حمله غریب الوقوع آمریکا به ایران را تجربه کرد، زیرا آمریکا ابتدا به افغانستان و سپس عراق حمله نظامی کرد؛ خیلی ها معتقد بودند، کشور بعدی ایران است.
کار دیگری که در این حوزه رویداد، تبریک رسمی «احمدی نژاد» به «اوباما» بدلیل پیروزی اش در انتخابات سراسری آمریکا (آبانماه 1387) بود، هر چند که اوّلین تجربه در این مورد بود؛ ولی بی پاسخ ماند. شاید پاسخ «اوباما» به این تبریک را باید در حمایت وی از اغتشاشات انتخاباتیِ چند ماه بعد ایران – فتنه 88- جستجو نمود، اغتشاشاتی که به بهانه پیروزی انتخاباتی «احمدی نژاد» به وقوع پیوسته بودند.
مبرهن است که مصادیق زیادی برای شمارش عدم حُسن نیّت آمریکا تجربه شده است. برخی از خود می پرسند، چه احتیاجی است که آزموده را بار دیگر بیازماییم؟
***
شاید برای «دولت روحانی» ساده باشد که "بدبینی" حاصل از نگاه اغراق آمیز به پیشبرندگی دیپلماسی را بواسطه مدیریت درست وزراتخانه های اقتصادی مرتفع کند، اگر دولت بتواند توازن مناسبی بین سیاست خارجی خویش و مدیریت اقتصادی و زیرساختی خویش ایجاد کند؛ بخش بزرگی از بدبینی ها نسبت به روند مذاکرات در داخل کشور از بین خواهد رفت. ولی با این حال روی دیگر سکّه بدبینی همچنان باقیست، اینکه اغلب اوقات این آمریکایی ها هستند که دیپلماسی را در میانه راه رها می کنند.
شاید «روحانی» بتواند بدبینی هایی که ناشی از عدم توازن سیاست داخلی و خارجی کشور است را از بین ببرد یا کاهش دهد، ولی مسئول بدبینی های تحمیل شده از خارج، آمریکا و مراکز استراتژیک آن هستند. اگر هر دو طرف میز مذاکره خواهان، دستی بازتر در روند مورد نظرشان هستند، لازم است هر دو نوع از "بدبینی" را مرتفع کنند و مردم را به مذاکره امیدوار کنند. در ماه های آینده همه مردم خواهند فهمید که آیا مجریان، توانسته اند ناکارآمدی ها را مرتفع کنند یا خیر؟