گروه سیاسی مشرق- معمولاً دیپلماسی بخصوص در مورد پرونده های کلان و مناقشه برانگیز بین المللی پُشت درهای بسته صورت می گیرد و بطور عمومی بخش کوچکی از توافقات، علنی می شوند. با این وجود طرح منظّمی در «ایالات متّحده آمریکا» تدوین شده است که به سیاستمداران این کشور بهطور جدّی پیشنهاد می کند، این رویّه درباره پرونده هسته ای «جمهوری اسلامی ایران» متوقّف شود و سازوکارهایی اتّخاذ شود که مذاکرات جهانی با ایران در رابطه با پرونده هسته ای بطوری آشکار و با یک جنگ روانی بزرگ به متن توده های مردمی ایران کشیده شود. این یک پروژه جدید آمریکایی است که از آن به "پروژه دیپلماسی تحریمی آمریکا" یاد می کنیم و نشان خواهیم داد که منظور از حفظ و افزایش تحریم ها بخصوص بعد از پیروزی «حسن روحانی» - کاندیدایی که تحت نام "اعتدال گرا" (Moderate) به دنیا معرّفی شد- چیست؟
مسئله این است که از نظر معتبرترین اتاق فکرهای آمریکا، انتخاب «حسن روحانی» در ایران که عُمدتاً مرهون آراء شهرستان ها بود؛ محصول "رژیم تحریم ها" است. با این وجود وقتی یک سناریو کارآمدی خود را تا میانه راه اثبات کرده، چه دلیلی وجود دارد که گردانندگان پروژه؛ در پرده های پایانی آن را متوقّف کنند.
خبرگزاری «آسیوشتیدپرس» (A.P) می نویسد: «انتخاب «روحاني» از تأثير تحريم ها ناشي شده است ... تأثير يكباره تحريمها بر اقتصاد ايران، باعث شد (مردم ایران) يكباره از خواب بيدار شوند ... حالا که تحریم ها اصلی ترین عامل روی کار آمدن «روحانی» بوده، آیا این درست است که تحریمها کاهش پیدا کند؟» (31/3/1392). «مایکل سینک» نیز در مقاله ای که در روزنامه «واشنگتن پُست» منتشر شد، می نویسد: «دولت «اوباما» نمي تواند اين احتمال را رد كند كه فشار بين المللي بر ايران در نهايت نوعي از تغيير كه به دنبالش بوده را بوجود آورده، امّا همچنين نمي تواند خطر كند و فشارهايي را كه با زحمت زياد عليه ايران تجميع كرده؛ صرفاً به دليل اميدواري و گمانه زني تخفيف دهد.» (30/3/1392).
لازم است پا را کمی از رسانه ها فراتر بگذاریم، این حقیقت قابل کتمان نیست که جراید و رسانه های منتسب به اصلاحات که امروز خود را شریک پیروزی «روحانی» میدانند؛ در مواجهه با پالس های مذاکره ای آمریکا (بخوانید هویج) ذوق زده می شوند و در مقابل، هنگام برخورد با پالس های فشار (بخوانید چُماق) همه چیز را چنان سانسور می کنند که گویی اصلاً چیزی وجود نداشته است.
چیزی از رسانه ای شدن نامه 118 نماینده کنگره به «باراک اوباما» مبنی بر توصیه برای بکارگیری لحن نرم با رئیس جمهور جدید ایران و البتّه تصویب به تأخیر انداختن اجرای «تحریم های اوّل جولای» نگذشته بود که ناگهان خبر تصویب طرح جدید تحریمی علیه ایران از راه رسید. مصوّبه جدید کنگره که با 400 رأی موافق و 18 رأی مخالف به تصویب رسیده از «دولت ایالات متّحده» می خواهد، از طریق قدرت و اختیاری که بواسطه قانون «اعمال قدرت اقتصادی در شرایط اضطراری بین المللی» دارد؛ استراتژی را اتّخاذ کند که باقیمانده صادرات نفت ایران که حدود یک میلیون بشکه در روز است؛ نیز قطع شود. بر این اساس، بعد از یکسال، معافیت های اعطاء شده به شرکت های چینی، ژاپنی، ترکیه ای و کُره ای که همچنان به واردات نفت از ایران می پردازند، لغو خواهند شد (روزنامه صهیونیستی «جورزالم پُست»- 3/5/1392)
سانسور خبر مهم تصویب رژیم تحریمی جدید در کنگره با 400 رأی موافق توسّط جراید اصلاح طلب
البتّه «رئیس جمهوری» و احیاناً تیم مشاورانش در این گرداب رسانه ای غرق نشده اند. چرا که وقتی بخت «روحانی» به سخنرانی «تحلیف» رسید، در مواجهه ای آشکار با مسیر دو طرفه "فشار- مذاکرهای" آمریکا گفت: «ملّتي را که با مشارکت گسترده در انتخابات شرکت مي کند، نميتوان با "تحريم" به تسليم واداشت و يا به جنگ تهديد کرد. تنها راه تعامل با ايران، گفتگو از جايگاه برابر، اعتمادسازي متقابل و احترام دوجانبه و کاستن از خصومت هاست. تعامل سازنده براساس ... موضع برابر، مبناي روابط ما با ساير کشورها را تشکيل خواهد داد ... به صراحت مي گويم؛ اگر پاسخ مناسب مي خواهيد، نه با زبان "تحريم"، که با زبان تکريم با ايران سخن بگوييد.» (13/5/1392)؛ جملاتی که باعث شد وی تشویق یکپارچه حضّار در صحن مجلس را نصیب خویش نماید.
بی تردید باید این جملات را پُرتنینترین بخش مراسم «تحلیف» برای خارجی ها فرض نمود، پژواکی که البتّه خیلی زود به گوش سیاستمداران «کاخ سفید» نیز رسید، زیرا حدود یک ساعت بعد از اتمام مراسم «تحلیف» در «تهران»، «دفتر مطبوعاتی کاخ سفید» بیانیهای را در «واشنگتن دی. سی» منتشر نمود: «همزمان با روزی که حجّت الاسلام دکتر «حسن روحانی» سوگند یاد کرد، بار دیگر به مردم ایران که در انتخابات کاری کردند تا صدایشان شنیده شود؛ تبریک عرض میکنیم ... در صورتیکه دولت جدید راه تعامل اساسی و جدّی در پیش بگیرد تا به تعهّدات بینالمللی اش پایبند باشد و راه حلّی صلح آمیز برای این موضوع پیدا کند، یک شریک مشتاق در آمریکا پیدا خواهد کرد!».
این نشان می داد که از نظر مقامات «کاخ سفید»، همچنان باید گام اوّل برای باز شدن یک پنجره واقعی از دیپلماسی و کاهش فشارها از سوی «دولت روحانی» برداشته شود و اینکه: "درب بر روی یک پاشنه می چرخد". البتّه دادن امتیازهایی در حدّ آبنبات چوبی برای ساپورت تبلیغاتی تیم جدید دور از انتظار نیست و به احتمال زیاد اجرایی خواهد شد، چنانچه «گري هوف بائر» از محقّقان مطرح در مؤسّسه «اقتصاد بين الملل پيترسون» می گوید: «به نظرم دولت (آمریکا)به اين اندازه عاقل هست كه بداند بايد آبروي ايراني ها را حفظ كند و "برگ زيتون" را به آنها پيشنهاد دهد. چنين پيشنهاداتي ارزان است! و ما تيرهاي زيادي از اين دست در تيردان داريم.» (خبرگزاری «آسیوشیتدپرس»- 31/3/1392).
لیکن آنچه محلّ منازعه و مناقشه است، امتیازهای اساسی است که هر دو طرف می توانند ارائه دهند. مسئله این است که آیا امتیازاتی واقعی که خطوط قرمز یا حدّاقل بخشی از برنامه های بلندمدّت هر یک از طرفین را به بازی میگیرند، روی میز مذاکره قرار خواهند گرفت یا نه؟ رصد گزارش های راهبُردی غرب اینطور وانمود می کند که تا گام اوّل اساسی از سوی ایران برداشته نشود، خبری از یک گام واقعی و سازنده از سوی آمریکا نخواهد بود. و سوال این است که چرا «اوباما» و تصمیم سازان اصلی سیاست خارجی امروز آمریکا، به خواسته آن دسته از استراتژیستهایی که خواهان نرمش ظاهری و ملایمت بیشتر با ایران هستند؛ توجّه درخوری نمی کنند؟ و چرا آمریکا نمی خواهد، دولت مورد حمایت «هاشمی رفسنجانی» و اصلاح طلبان که روی سرمایه مدیریت پالس جهانی اش حساب زیادی باز کرده؛ را از تیغ انتقاد انقلابیون داخلی مبنی بر ناکارآمد بودن سیاست "تنش زدایی" برهاند؟
اکنون که با تغییر رئیس جمهور، مفاهیم سیاسی و جهتگیری ها در دولت ایران تغییر یافته است؛ بکارگیری سیاست "رقابت و تحدید نفوذ" علیه «جمهوری اسلامی» نیز که پیشتر در آمریکا مطرح شده بود، رفته رفته به تمسخر گرفته می شود. از این حیث در حال حاضر حدّاقلی ترین سیاست آمریکا و مجموعه تمدّنی غرب علیه ایران، حول استراتژی "تغییر رفتار ایران" متمرکز میشود؛ که باید متذکّر شد، این تغییر استراتژی دقیقاً منطبق و برآمده از تغییرات در شطرنجی است که ایران طیّ انتخابات بوجود آورد.
با این حال کانونی ترین سوال در مجموعه های تصمیم ساز آمریکا این است که: کدامین راه به "تغییر رفتار" در ایران منتهی می شود؟ در پاسخ به این پرسش است که تقریباً این مفاهمه به یک اصل عمومی و پذیرفته شده در قریب به اتّفاق استراتژیست های آمریکا تبدیل شده است که تنها و تنها نهادی که تغییر رفتار در آن منجر به تغییر رفتار نظام «جمهوری اسلامی» می شود؛ نهاد رهبری در ایران است. آمریکا یک جواب مشخّص از «روحانی» می خواهد تا فشارها را مرحله به مرحله کاهش دهد، اینکه جهت تسلّط و تأثیرگذاری بر تصمیمگیران کلان در ایران؛ نهادهای کانونی قدرت نظام را تحت فشار قرار دهد.
«ری تکیه»، «عضو ارشد شورای عالی روابط خارجی آمریکا» در این رابطه برای اندیشکده «شورای روابط خارجی» می نویسد: «اگر «روحانی» بتواند موفّق شود تا قدرت خود را روی مراکز قدرت چندگانه «جمهوری اسلامی» مسلّط کند، آنگاه بواقع می تواند یک "رئیس جمهور اصلاحاتی" باشد. امّا این فشار بیشتر روی شخص اوست و آمریکا نمی تواند برای آسان ساختن این مسیر، اقدامات زیادی انجام بدهد» (19/4/1392). لذا آمریکاییها منتظرند تا ببینند، این فشارها از سوی «روحانی» تا چه حدّ اجراء می شوند و مهمتر اینکه فشارها تا چه میزان بر "تصمیمگیر نهایی" مؤثّر هستند.
«ری تکیه»، عضو ارشد ایرانی-آمریکایی تبار «شورای روابط خارجی آمریکا» و دستیار ارشد «دنیس راس»
وی پست جدید پیشنهادی برای عضویت در «شورای عالی امنیت ملّی ایالات متّحده» را نپذیرفت- این شورا از مهمترین تصمیم گیران در عرصه امنیتی و سیاست های خارجی آمریکاست
«ری تکیه» در همین تحلیل می نویسد: «سؤال اساسی که در مورد «روحانی» مطرح است، این است که او تا چه اندازه قدرت دارد؟ با وجود نظم سیاسی فشرده ایران، «دفتر ریاست جمهوری» هنوز می تواند تأثیرگذار باشد ... با این وجود در کتاب 700 صفحهای «روحانی»، «خاتمی» تا حدود زیادی از صحنه حذف شده است. با او مشاوره هایی صورت می گرفته امّا بعنوان یک رُکن اصلی مطرح نبوده است. در مورد موضوعات مهم بعد از 2001 م.، «خاتمی» همواره در پس زمینه قرار داشته و با وجود اینکه چهره اصلی دولت به شمار می رفته؛ به ندرت دارای نفوذ بوده است. امّا امروز ... این محدودیتهای ریاست جمهوری با موضوعات مختلفی که ایران با آنها درگیر است؛ ترکیب شده است.».
علاوه بر این گزارش، ده ها گزارش و تحلیل دیگر که اغلب از تینگ تنک های آمریکایی با رویکردهای مختلف منتشر شده نیز؛ سئوال کانونی خویش را روی میزان تأثیرگذاری «روحانی» بر "بافت تصمیمگیر مرکزی" کشور بنا نهاده اند و البته سعی دارند در فضای جنگ روانی به افکار عمومی بقبولانند که بین دو نهاد تصمیمگیری و تصمیمسازی شکاف هست تا در نهایت تقصیرات اصلی تحریمها را بر گردن کانون های راهبردی نظام بیندازند.
بسیاری از آنها معتقدند رهبر معظّم انقلاب اسلامی که پشتوانه اصلی پیشبرندگی برنامه هایش را بر حمایت های مردمی و بصیرت عمومی در بزنگاه ها استوار میکند؛ هرگز بر سر مسائل مهم کوتاه نخواهد آمد. لذا تمام توان خویش را برای تضعیف پشتوانه مردمی نظام منعطف کرده اند. آنها خوب می دانند که نسخه ایجاد شکاف بین قوّه تصمیم ساز و تصمیمگیر در «جمهوری اسلامی»، از طریق فشار مجموعه های تحت نظر «نهاد ریاست جمهوری» (تصمیم ساز) به نهاد رهبری (تصمیمگیر) را یکبار آزمودهاند و در انتها نتیجه بخش نبوده است.
هم استراتژیستهای خارجی و هم تئوریسین های افراطی اصلاحات در تحلیل دلایل شکست پروژه «دوم خرداد» بهخصوص درباره مذاکره معتقدند؛ برگ برنده نظام در آخرین پرده های سناریو، حمایت های مردمی از تصمیمات ولی فقیه بوده است. افراطیون اصلاحات معتقدند، بیاهمّیت شدن "شبکه سازی اجتماعی اصلاح جو" در نسبت با حجم "اصلاح جویی درون حاکمیتی" در دولت «خاتمی»؛ بزرگترین اشتباه راهبُردی آنان بوده که منجر به پیروزی نظام شد. آنها همچنین در مورد تحلیل علل شکست پروژه «فتنه 88» (انقلاب مخملی) به این نتیجه می رسند که محدود بودن بدنه «جنبش سبز» در اقشار مرفّه، طبقه متوسّط شهری و نخبگانی «تهران» و همزمان غفلت از مطالبات توده های مردمی و بهخصوص اقشار مستضعف؛ ضریب بالایی در رقم خوردن شکست داشته است.
لذا تمرکز سیاسی در جهت مفاهمه با اقشار فقیرتر جامعه و بهخصوص در شهرستانها از ایّام «انتخابات مجلس نهم» (اسفندماه 1390 ه.ش) آغاز شد و امروز میتوانید ماحصل قسمتی از این تلاش های زیرپوستی را در رأیآوری «روحانی» در شهرهای کوچک؛ مشاهده کنید.
شاید هم به همین دلیل باشد که فتح وزارتخانه های «کار»، «آموزش و پرورش»، «کشاورزی» و «علوم» در «کابینه یازدهم» برای اصلاح طلبان مهمتر بود. وزارتهای «کار» و «کشاورزی» بیشترین ارتباط ارگانیک را با زحمت کش ترین و البتّه فرودستان اقتصادی جامعه دارند، اقشاری که عموماً بیشترین رنج ها را از فشارهای اقتصادی دریافت میکنند. «آموزش و پرورش» نیز با ظرفیت پرسنلی 1 میلیون نفر که عموماً در بحران های اقتصادی بسیار ضربهپذیر هستند، این امکان را دارد که پروسه کادرسازی و ارتباط مردمی با خانوده های بیش از 12 میلیون دانشآموز را تسهیل نماید. وزارت «علوم» بهدلیل مرتبط بودن با قشر دانشجویی بسیار با اهمیت است، دانشجویان علاوه بر اینکه قدرت ایجاد شبکه های اجتماعی را دارند؛ می توانند گام های اوّلیه یک جریان یا جنبش اجتماعی را بدون پروا از پیگیری های قضائی بردارند.
به نظر، این یک سناریوی سر و ته دار است که زوایای مختلف آن و ریزه کاری های بسیارش، مورد توجّه بوده است. در این میان آمریکا قصد ندارد این پروژه بزرگ را که اخیراً و بعد از انتخابات به آن امیدوار تر شده را ناگهان پای احتمالات ضعیف ذبح نماید. آنها معتقدند کسی که باید خود را با این سناریو هماهنگ کند، «روحانی» است و اگر او به قواعد این بازی پایبند باشد؛ بهعنوان یک "رئیس جمهور اصلاحاتی" می تواند از مزایای جانبی آن بهره مند شود در غیر اینصورت این قطار به راه افتاده است، بدون اینکه به این متوجّه باشد که «روحانی» و حلقه یارانش سوار آن می شوند یا خیر. راز عمومی کردن و کشیدن پای افکار عمومی به دیپلماسی تحریم نیز دقیقاً همین است.
از نظر آمریکا و اسرائیل، مردم ایران باید بدانند مسئول فشارهای اقتصادی و بالا و پایین شدن قدرت خرید آنها کیست؟ آنها می خواهند پاسخ این سوال را طبق ایدههای خود و بر طبق یک عملیّات روانی منظّم بهموازات یک عملیّات سیاسی- اطّلاعاتی رژیم مند؛ به مردم ایران القاء کنند. اینکه کلید کاهش فشارهای تحریم دست یک نفر است و او رهبر معظّم انقلاب اسلامی و همه یارانش هستند. چه «روحانی» و دولتش جزء یاران این مرجعیت سیاسی- دینی باشند و چه نباشند، مسئله فرقی نمی کند؛ اینجا سیبل، فقط و فقط یک نهاد دینی- سیاسی و استراتژیک است و آن یقیناً «ولایت مطلقه فقیه» است.
یکی از مهمترین مقامات تصمیم ساز و تصمیم گیر در آمریکا که به ساخت پروژه "دیپلماسی عمومی تحریمی" اشاره کرده است، «ریچارد هاس» است. بسیاری از مردم و نخبگان با نام وی بعد از فتنه آشنا شدند که کارشناسان، تئوری بکارگیری الگوی "ائتلاف سفیدِ" وی طیّ فتنه را گوشزد کردند. «ریچارد هاس» که از 2003 م. «رئیس شورای روابط خارجی آمریکا» - بالاترین مرجع سیاستگذاری خارجی آمریکا- است، طیّ تحلیلی برای «پروجکت سیندیکیت» می نویسد: «اکنون گزینه سومِ "مذاکره" ظهور کرده است. در واقع چنین گزینه ای سال هاست که روی میز است امّا آنچه اکنون تغییر کرده، مفهوم آن است و تغییرات در مفاهیم می تواند حیاتی باشد. مهمترین تغییری که در مفهوم ایجاد شده اقتصاد رو به افول گذاشته ایران است ... امید به این بوده که فشار بتواند تهران را به انتخاب گزینه دنبال نکردن فعّالیت های تسلیحات هسته ای ترغیب کند. این فرضیه بهزودی در بوته آزمون واقعی قرار می گیرد. ارزش ریال که پول رایج ایران است در هفته های اخیر 40 درصد کاهش یافته ... مصالحه ای که مقامات ایرانی به آن می اندیشند به لغو تحریم ها و از بین رفتن تهدید اقدام نظامی کمکی نمی کند. امّا اکنون زمان آن است که بسته پیشنهادی جامعی به ایران ارائه شود ... علاوه بر این مفّاد مهمّ این پیشنهاد باید علنی شود. به این ترتیب در صورت مخالفت ایران باید دلایل آن برای مردم تشریح شود ... علنی کردن بسته پیشنهادی مزیّت دیگری نیز دارد و آن این است که مردم ایران از دلیل اقدام نظامی احتمالی آگاه خواهند شد. تفکّر معمول بر این است که دیپلماسی را باید در خفا انجام داد اما گاهی بهتر است که شفّافیت هر چه بیشتر بر دیپلماسی حاکم باشد. مسئله ایران نیز یکی از همین موارد است که دیپلماسی باید روشن باشد.» (29/7/1391).
«ریچارد هاس»، «رئیس شورای روابط خارجی آمریکا» از سال 2003 م.
چندی بعد و در سوم تیرماه، «فرید زکریّا» تحلیل گر ارشد خاورمیانه و مجری برنامه «G.P.S»ر شبکه«C.N.N»؛ میزگردی را برگزار کرد که «هاس» در آن حاضر می شود. وی در این مناظره می گوید: «این روند [میانه رو بودن روحانی] با شک و گمان همراه است. امّا باید آن را آزمایش کنیم. ما باید پیشنهاداتی بدهیم که ایران را کوچک نشمارد. پیشنهاداتی بدهیم که به ایرانی ها اجازه دهد، اقدامات مشخّصی انجام دهند و محدودیت های مشخّصی را در برنامه هسته ای انجام دهند ...ما باید مشخّص کنیم که نقش آنها چیست؛ ما باید این اقدامات را به صورت علنی انجام دهیم. ما باید از این فرصت استفاده کنیم و به 50 درصدی که به روحانی رأی دادند، بصورت علنی بگوییم که به دولت آنها چه چیزی پیشنهاد داده ایم.».
رصد مداوم اخبار آشکار نشان می دهد، اسباب اجرایی کردن پروژه فوق مبنی بر رو در رو کردن توده های مستضعف مردمی در مقابل نظام نیز به سرعت در حال راه اندازی هستند؛ که «مشرق» چندی پیش بطور مفصّل بدان پرداخت. تلاشها برای احیای شبکه اجتماعی اصلاحات و فتنه، ایجاد جبهه سیاسیون مخالف، تبدیل مطالبات فراگیر اجتماعی به مطالبات سیاسی مدنی، ساخت دیوار رسانههای زنجیره ای برای اهداف تدافعی- تهاجمی، ایجاد شکاف اجتماعی و دوقطبی سازی مردم در قالب "اعتدال- ضدّاعتدال" و سرخط کردن ملزومات سیاسی در دولت؛ در واقع مقدّمه سازی های این پروژه هستند که در حال حاضر اخبار گستردهای از این اقدامات به گوش می رسد.
حضور برنامه مند طرفداران «جنبش موهومی سبز» در همایش انتخاباتی «ستاد روحانی» در «حسینیه جماران» که مورد انتقاد وسیع رسانه های ارزشی قرار گرفت
«ستاد روحانی» فردای آن روز طیّ بیانیه ای رسمی نسبت به این هنجارشکنی عذرخواهی کرد و آن را بی ارتباط با مدیریت ستاد دانست
بنابر این لازم است هشدارهایی از این دست جدّی گرفته شود، زیرا آمریکا بطور گسترده ای در حال بازیابی سناریوهای ضدّامنیتی در خیابان های کشور است. البتّه نباید فراموش کرد؛ نظامی که توانسته پروژه هایی چون «کوی دانشگاه 78»، «قتل های زنجیره ای» و «فتنه 88» را کنترل کند، برای حلّ این دست طرح ها هم برگ های برنده ای در چنته دارد. از یاد نبریم که قوّه عاقله نظام در برابر طرّاحی ها هشیار است و منفعل ننشسته است.