کد خبر 267997
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۳

غلامرضا امامی: اخیراً در دست یک نفر، دو جلد از روزنوشت‌های جلال در سال 1343 را دیده‌ام، که فعلاً نام او را نمی‌برم. در این دو جلد که آن را تورق کردم دو نوشتۀ بارز وجود دارد. اول، متن وصیت‌نامه جلال و دوم، گزارشی از دادگاه محاکمۀ آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان. جناب امامی می‌گفت: رفتار آن شخص به گونه‌ای بود که گویا حاضر است بر سر اینها با من معامله کند!

گروه فرهنگی مشرق ـ در دو برنامه‌ای که اخیراً دربارۀ مرحوم جلال آل‌احمد برگزار شد یک نکتۀ عجیب توجه ما را به خود جلب کرد. خانواده و دوستان جلال می‌گویند که تمام یادداشت‌های روزانه جلال مفقود شده است. آیا این موضوع واقعیت دارد؟
 
[جلال در یکی از سفر‌هایش به مناطق شمالی کشور]

*****
عصر دوشنبه 27 آبان 92 در سینماتک خانۀ هنرمندان، یک فیلم مستند به نام «خانه سیمین و جلال» ساخته خانم پریسا عشقی نمایش داده شد که در ضمن آن، آقای محمدحسین دانایی (خواهرزاده جلال آل‌احمد) تأکید کرد که کمی بعد از درگذشت مرحوم جلال آل‌احمد، دستنوشته‌های آن مرحوم را برای مصون ماندن از بلیات گوناگونی که احتمالش را می‌دادیم، در سه نسخه تکثیر کردیم و هر یک از نسخ را به خانۀ یکی از سه وصیّ او، یعنی سیمین دانشور، شمس آل‌احمد و پرویز داریوش فرستادیم. در این مدت گمان ما این بود که این آثار در جاهایی امن حفظ می‌شوند. هر وقت هم از شمس آل‌احمد سراغ آنها را می‌گرفتیم، می‌گفت: توی کتابخانه است! ما هم به همین جواب قانع می‌شدیم و بیشتر فضولی نمی‌کردیم.


اما بعد از درگذشت دایی شمس در آذر 1389، و پی‌جویی قضیه از طریق فرزندانش، متوجه شدیم که یک نسخه کپی از یادداشت‌های روزانه جلال که قاعدتاً باید در منزل آقا شمس می‌بود، وجود ندارد. جالب توجه اینکه همزمان با درگذشت خانم دانشور در اسفند 1390 این ماجرا تکرار شد، یعنی معلوم گشت که نسخۀ کپی آنها و همینطور اصل یادداشت‌های روزانه جلال که باز هم علی الاصول باید در منزل خانم دانشور می‌بود، در منزل ایشان وجود ندارد و این نسخه هم مفقود شده است. طبق آنچه در این فیلم مستند مطرح می‌شود، جناب دانایی در نهایت احتمال می‌داد کسی که در هر دو خانه رفت و آمد داشته، این آثار را برده باشد.



سپس برخی از حاضران در مجلس، از وارث سوم سراغ گرفتند که آیا از پرویز داریوش خبر دارید؟ ایشان جواب منفی داد. می‌دانستیم که پرویز داریوش زودتر از دو وارث دیگر درگذشت، در اسفند 1379 و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. دختر او روشنک داریوش نیز سه سال بعد از پدرش فوت شد.

بعد از پخش فیلم، خصوصاً از جناب دانایی خواستیم تا هویت آن شخص را علن کند. اما او از آن شخص نام نبرد. ولی مثالی آوردند که این ماجرا شبیه است به داستان «دزدیدن مار از مارگیر» در دفتر دوم مثنوی. جناب سارق از محتوای جعبه خبر نداشت و حتی فکر می‌کرد غنیمتی به چنگش افتاده است، غافل از اینکه مار بلای جانش خواهد شد.

آقای دانایی در نهایت گفت: ما آنقدر در این مورد افشاگری خواهیم کرد و آنقدر هزینۀ این دست‌درازی را بالا می‌بریم تا عامل محترم یا نامحترم، از خر شیطان پیاده شود و شرافتمندانه‌ترین و در عین حال عاقلانه‌ترین راه موجود را در پیش بگیرد؛ یعنی تحویل دادن عین یادداشت‌های روزانه و سایر دست‌نوشته‌های جلال (که احتمالاً در اختیارش هست) به خیر الموجودین ایران که همان سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران باشد. چون این دست‌نوشته‌ها، به حکم عقل و قانون جزو مواریث فرهنگی و دارایی‌های ملی هستند و به ملت ایران تعلق دارند و هیچ وصیّ و وارثی هم معتبرتر و برحق‌تر و امین‌تر از خود ملت ایران نیست. جناب دانایی در پایان اضافه کرد: این کار، هم باعث آرامش وجدان و بخشودگی گناهان این عامل خواهد شد و هم او را از دست پیگیری‌های پلیسی و قضایی و گرفتاری‌ها و رسوایی‌های بعدی نجات خواهد داد.
 
********


پنج روز بعد، روز شنبه دوم آذر، تولد نود سالگی مرحوم جلال به همت شهرداری تهران و آقای مهدی قزلی در فرهنگسرای ارسباران برگزار بود. آقای غلامرضا امامی یکی از دوستان جلال، در انتها به شیوایی سخنرانی کرد و درباره یادداشت‌های روزانه این نویسندۀ کنجکاو فرمود: جلال از وقایع و تجربیاتش در دفترچه‌ای یادداشت برمی‌داشت و آنطور که من دیدم آنها را هر شب در سررسیدهای بزرگ بانک ملی، به دقت منتقل می‌کرد. این یادداشت‌های روزانه، بسیار زیاد است ولی متأسفانه جناب شمس آل‌احمد به چاپ آنها رضایت نداد.

آقای امامی افزود: اخیراً در دست یک نفر، دو جلد از روزنوشت‌های جلال در سال 1343 را دیدم، که فعلاً نام او را نمی‌برم. در این دو جلد که به رؤیت العین رسید و آن را تورق کردم دو نوشته بارز وجود دارد. اول، متن وصیت‌نامه جلال است و دوم، گزارشی از دادگاه محاکمه آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان. جناب امامی می‌گفت: رفتار آن شخص به گونه‌ای بود که گویا حاضر است بر سر اینها با من معامله کند!

غلامرضا امامی در انتهای سخنرانی خود از آن شخص که احتمالاً سخن او را به نحوی خواهد شنید درخواست کرد تا این آثار را به امنای خانواده جلال تحویل دهد وگرنه ناچار خواهد شد تا نام او را فاش کند. ایشان در انتها افزود: بیم دارم که این آثار نیز به سرنوشت رمان «کوه سرگردان» از سیمین دانشور دچار شود، رمانی که خود خانم دانشور حدود بیست صفحه از آن را برایم خواند ولکن بعد از درگذشت او، همگان از وجود آن اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند.

بعد از جلسه با آقای امامی صحبت کوتاهی کردم. ایشان از نام بردن آن شخص خودداری کرد ولی گفت که او از اقوام همسر جلال محسوب می‌شود. ایشان نیز اولتیماتوم یک ماهه برای این شخص مقرر کرد.


[جلال و غلامرضا امامی به سال 1346 در خرمشهر]


********
بعد از جلسۀ نخست که به نمایش و نقد فیلم «خانه سیمین و جلال» اختصاص داشت، یکی از مهمانان جلسه که به واسطۀ تحقیقات وافر خود از ماجرا مطلع بود، به نقل از خانم لیلی ریاحی نام یکی از دلالان فرهنگی را برد و گفت: مظنون اصلی اوست و برخی شایعات حکایت دارد که او حدود بیست سال قبل، این آثار را به کمک فلانی به مبلغ ده میلیون تومان به یک نهاد فروخته است. او نقل قول خود را اینطور پایان داد که اگر پلیس در این خصوص یک اعلانیه به جراید بدهد گمشده پیدا خواهد شد!



می‌دانیم که شمس آل‌احمد و سیمین دانشور درباره چگونگی انتشار آثار جلال، اختلاف نظر داشتند و بدین سبب کدورت‌هایی بین آنها پدید آمده بود. اما بعد از درگذشت این آخرین وارثان جلال، که در فاصله پانزده ماه رحلت کردند، ویکتوریا خواهرِ کوچکتر دانشور با همسرش پرویز فرجامی، در خانه سیمین و جلال ساکن شدند. سپس وصیت خانم دانشور پیش آمد که او ثلث اموالش را به لیلی ریاحی، دختر خواهرِ بزرگترش، بخشیده است. خانم ویکتوریا این وصیت را انکار کرد و موضوع به دادگاه احاله شد و اکنون حکم بدوی به نفع خانم ریاحی صادر گشته است و آنها منتظر حکم نهایی دادگاه هستند.

توضیحاً اینکه خانم لیلی ریاحی فرزندخواندۀ خانم سیمین دانشور محسوب می‌شود. او بعد از درگذشت جلال و قبل از ازدواجش با آقای دکتر خلاقی، حدود پانزده سال در خانه خاله‌اش سیمین زندگی می‌کرد و مونس وی بود. او دستی نیز در نویسندگی دارد و تاکنون  داستان‌ها و کتاب‌هایی به چاپ رسانده است.



********
موضوع کنجکاوی‌های ما واضحاً بر سر مفقود شدن نوشته‌های یک شخص معمولی نیست، بلکه مفقود شدن آثار نویسنده‌ای توانا همچون جلال آل‌احمد که دوست و دشمن به فضل بی‌رقیب و تلاش بی‌وقفۀ او اقرار دارند. خصوصاً که روزنوشت زندگی جلال از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا علاوه بر کشف ناگفته‌های زندگی نویسنده، از وقایع مهم تاریخ معاصر نیز گزارش‌هایی دقیق و صادقانه‌ای به دست می‌کند؛ و صفت بارز جلال همین «صداقت» او بود که مایه رستگاری‌اش شد.

اکنون حق داریم تا بپرسیم آیا خانۀ شمس و جلال، موش داشته است؟

* امیر اهوارکی

 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • موسی امیری ۱۹:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۳
    0 0
    خداوند جلال را بیامرزاد که روشنفکران بی‌درد را رسوا کرد. همانهایی که هنر را برای هنر می‌خواهند. احتمالاً یکی از همین افراد یا نوچه‌های آنها، آثار جلال را برده است.
  • رهگذر ۱۶:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۴
    0 0
    عجب متن خوبی بود. یعنی چه سری در اینجا هست؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس